توصيه امام موسي صدر به صادق طباطبايي: درس بايد خواند و مرد اجتماع و مرد ديندار هم بايد بود
امام صدر مي گويد: «به نظر من، سعي در اصلاح جوانها بسيار ارزشمندتر از سعي در اصلاح بزرگسالان است. چه آنها با عبادت خو گرفتهاند؛ چه از آنها اميدي براي ساختمان مستقبل (آينده) نيست.»
به گزارش نامه نيوز به نقل از روابط عمومي موسسه امام موسي صدر، در سحرگاه 26 دي 1340، امام موسي صدر براي خواهرزادهاش سيد صادق طباطبايي که عازم آلمان براي ادامۀ تحصيل در آن کشور بوده است، پيامي صوتي ضبط ميکند که به «سفارش ماندگار» معروف شده است و از ايشان به يادگار مانده است.
دکتر صادق طباطبايي خود درباره اين قطعۀ ضبط شده گفته است: «در شب بيست و ششم ديماه 1340، که فرداي آن روز از بيروت براي ادامه تحصيل عازم آلمان بودم، از دايي جان خواهش کردم تذکراتي را براي آويزه گوش کردن براي من بيان کنند. آنچه ميشنويد صداي دلنشين و لحن ملکوتي دائي جان، آن امام مظلوم و آن انديشه ربوده شده است. خدا ميداند در طول اقامت هفده ساله در آلمان چند بار آن را شنيدم و لذت بردم.»
دکتر طباطبايي، خواهرزاده امام موسي صدر، دوم اسفند ماه پس از تحمل دوران طولاني بيماري در آلمان درگذشت و پيکر او صبح امروز، هفتم اسفند ماه از حسينيه جماران تشييع شد. به همين مناسبت متن کامل پيام صوتي امام صدر به خواهرزاده اش بازنشر مي شود که در ادامه مي خوانيد.
سفارش ماندگار
«صادق عزيز! شب سهشنبهاي است که تصور ميرود، فرداي آن ما را ترک کرده به سوي آلمان، يعني کشوري که تا حد زيادي فعاليت در آن در سرنوشت تو مؤثر است، بشتابي. حالت فعلي ما را که مشاهده ميکني، شبي است و نيمه شب، همه در خواب برفتند و شب از نيمه گذشت، ميزي و چراغي و اجتماعي و سيگار همايي! تصور ميکني که اين منظره و اين صدا و اين حالت، با گذشت امشب محو ميشود؟ ابداً! خود اين ضبط صوت بهترين سند و گوياترين شاهد براي ابدي بودن موجودات در اين جهان است. صداي من را اين ضبط صوت در خود ثبت ميکند و به همراه تو، و در شبهاي تو، و در روزهاي تو، به گوش تو فرو ميخواند. جهان ما ضبط صوت بزرگي است که صداي ما را، هر کلمهاي را که از ما صادر ميشود، ثبت ميکند. هر حالتي را که از ما به وقوع بپيوندد، ضبط ميکند، و هر عملي که از ما صادر شود، در خود نگه ميدارد. در قرآن به اين آيه بر ميخوريم: «وَمَا تَکُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَيْکُمْ شُهُودًاً» [1].
همه افعال و اقوال و حالات، در کتاب الهي، يعني اين ضبط صوت بزرگي که همه چيز را در خود ضبط ميکند، مسجل و يادداشت ميشود. همه چيز محفوظ ميماند تا روز حساب. مقصود من از روز حساب نه تنها حساب قيامت است و جزاي الهي؛ مقصود حساب زندگي نيز هست. تصور کنيم که دو نفر راهي را ميپيمايند. اولي قدمي برميدارد و قدمي ميگذارد؛ گاهي ميخوابد و گاهي باز ميگردد و گاهي چرت ميزند و گاهي آرام ميرود. ديگري ساعات خود را هدر نميدهد و به سوي هدف خود ميشتابد. بديهي است که دومي زودتر به مقصد ميرسد و اولي يا به مقصد نميرسد و يا ديرتر. آيا ميتوان شک کرد ساعاتي که بر اين دو گذشته و حالاتي که اين دو در اين ساعات داشتهاند، در سرنوشت آنها بيتأثير است؟ چگونه ميتوان فرض کرد گامي را که يکي از اين دو تن در آن لحظه برداشتهاند، در حساب آخر و در روز برداشت محصول بياثر بوده است؟
به طور کلي آنچه از ما صادر ميشود، آنچه ميگوييم و آنچه ميشنويم، مجسم و متبلور شده، به صورت جزاي اعمال در اين جهان و آن جهان به دست ما داده ميشود. آن روز است که به تعبير قرآن ميگوييم: «مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا کَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا» [2]. امتحانات، خود نمونه زندهاي از حساب الهي است. و همچنين شاهد صدقي بر نتيجه اعمال ما در سعادت زندگي ماست.
تصور ميکنم دقت در اين بحث اگر با اقتناع توأم باشد، اگر طغيان و عنفوان جواني بر اين تفکر پردهاي نيندازد، با کمال وضوح ميبينيم، سفري که با اين رنج براي تو فراهم شده است، ايامي که با نهايت تلخي بر خويشان تو ميگذرد، بسيار گرانبهاتر است از آنکه به هدر رود، و يا در ترسيم آينده تو بيتأثير باشد. فکر ميکنم که اگر ممکن بود کسي تمام عمر را در تلاش و فعاليت، و به قدم برداشتن در راه حق و خير و صلاح صرف کند، حتماً جز اين شيوه عقل و آيين منطق نبود. ولي چه بايد کرد که انسان خسته ميشود. انسان نشاط هم لازم دارد. ولي به قدري که نمکي در طعام باشد، نه آنقدر که غذا را شور کند! و نه آنقدر که هدف از زندگي انس و تفريح باشد، و درس چون آبي و چون صورتي و ماسکي بر زندگي انسان قرار گيرد.
درباره رعايت مسائل ديني، تصور ميکنم همين مقدمهاي گفتم کافي باشد که مطالعه و رعايت صلاح ابدي همان قدر مهم است که رعايت صلاح و سعادت آينده زندگي. و چه بسا سعادت ابدي بسيار پر اهميتتر از سعادت پنجاه سال يا چهل سال زندگي به حساب ميآيد. هرچند که اين دو مصلحت با يکديگر تفاوتي ندارند. در دين اسلام دنيا و آخرت يک مفهوم و يک واحد را تشکيل ميدهند. در قرآن کريم به اين موضوع چنين اشاره شده است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ يَعْمَلُونَ» [3]. آنان که رفتار نيک و ايمان به خدا دارند، زندگي گوارا و جزاي آخرت مطبوع درانتظار آنان است.
دنيا و آخرت در نظر اسلام از هم جدا نيست. راه صحيح، راهي است که سعادت آينده انسان و سعادت ابدي او را در آن واحد، تحصيل کند. بسيار آسان است که انسان راهي را که ميرود، با قصد صالح به جا آورد. همانطور که روزي ميگفتم، انسان نقاط گوناگون و عناصر مختلفي در وجود خود دارد. اگر بتواند راهي را انتخاب کند که تمام عناصر او ارضا شود، آن راه موفقيتآميزتراست؛ چه با نيروي بيشتر و متمرکزتري به سوي هدف ميشتابد. طبيعي است که اگر از درس خواندن، از کار کردن، از مدرسه رفتن و حتي از خانهدار شدن و اداري بودن، قصد صالح داشته باشيم، همه اين کارها را ميتوانيم در سلک عبادت قرار دهيم.
عبادت به نماز و روزه منحصر نيست. پيغمبر اسلام به اباذر که يکي از نزديکترين صحابه اوست، ميگويد: «حتي در خواب و خوراک قصد قربت داشته باش!» آري؛ خواب و خوراک از لوازم زندگي انسان است. سبب تأمين نيرو براي انسان ميشود و موجب ميگردد که انسان بتواند با نشاط بيشتري در راه خير، در راه صلاح مردم، در راه کمک به همنوع قدم بردارد. پس خواب و خوراکي که با قصد قربت و با تصميم بر کار نيک انجام گيرد، عبادت است. سفر کردن براي تحصيل، اگر با قصد قربت و قصد خدمت به جامعه و همنوع و خانواده همراه باشد، و اگر به قصد حفظ حيثيت انسان و تأمين آسايش همنوعان صورت گيرد، جهاد در راه خدا محسوب ميشود. آنگاه اين قصد سبب ميگردد که انسان در اين راه با دقت بيشتري قدم بردارد. چه بسا وجود اين قصد انسان را محدود ميکند، ولي راه، موفقيتآميزتر و نتيجهبخشتر است.
در آيه ديگر ميخوانيم: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا يُحْيِيکُمْ» [4]. دعوت پيغمبر را سبب زندگي شمرده است. با کمال تأسف، متدينين امروز معتقدند که دين فقط براي مرگ است. به اين سبب، جوانان که تصور ميکنند دين با راه زندگي، با کار و کوشش، و با تلاش براي تأمين آينده تطبيق نميشود و هماهنگي ندارد، از دين اعراض ميکنند. در حالي که به طور مسلم ميتوان گفت، اسلام و يا هر دين خدايي، هيچ يک از غرايز اصلي و احتياجات ضروري انسان را منع نکرده است. از خوردن و آشاميدن جلوگيري نکرده، بلکه گفته است راه صحيح را براي خوردن و آشاميدن انتخاب کنيد! تجاوز نکنيد! افراط در خوردن نکنيد! عيناً همين ترتيب را در غريزه جنسي انسان مشاهده ميکنيم. به هيچ وجه از اين غريزه منع نشده است.
در اسلام جلوگيري از اين غريزه، و ساير غريزههاي زندگي انساني، رهبانيت ناميده شده و گفته شده است: «لا رهبانية في الاسلام». ليکن از تجاوز به ناموس غير و از افراط در اين امر منع شده است. آن قدر که براي زندگي لازم باشد، اين غريزه نيز مانند خوردن و آشاميدن است. بهره بردن از زيباييهاي زندگي و بهره بردن از نعمتهاي الهي، به طور معقول و منطقي نه تنها بياشکال است، بلکه در بسياري از آثار وارده از اهل بيت ديده ميشود که مرغوب و محبوب خداوند است. پس ميتوان راهي را رفت که بدن انسان لذت برد، روح انسان شاد باشد، افکار انسان آرامش يابد، و در عين حال خويشان انسان خوشنود باشند. چه امتيازي دارند آنان که يک قسمت بزرگ از وجود خود، يعني فطرت خداجويي را کنار گذارند، و يا غرق در شهوات شوند، و يا از حريم اجتماع و زندگي اجتماعي کناره گيرند؟
درس بايد خواند؛ مرد اجتماع هم بايد بود؛ مرد ديندار هم ميتوان بود! همه اينها با هم جمع ميشوند. بلکه همه اينها يک راه است. آرامشي که در نتيجه نماز، و رضايتي که در نتيجه روزه، براي انسان حاصل ميآيد، نه تنها زحمت مختصري را که در راه به پا داشتن اين عبادات ميکشد، جبران ميکند، بلکه آرامش، آسايش و نوري در قلب انسان به وجود ميآورد، که توفيق انسان را در هدفهاي تحصيلي او نيز تأمين ميکند. تصور ميکنم با کمال وضوح ميتوان دريافت که عبادات، با تمرين، بسيار آسان ميشود. انساني که خاشع بود، با کمال سهولت به عبادات مختصري که از طرف خداوند بزرگ به او تکليف شده است، گردن مينهد.
آنچه ميتوانم بر مطالب گذشته خود بيفزايم اين است، که هرگاه اشکالي در يکي از بحثهاي ديني براي تو و يا براي يکي از دوستانت پيش آمد، با نهايت خوشوقتي آماده جواب نوشتن به نامهها هستم. اصولاً اين قسمت از مکاتبات را از بهترين وظايف خود ميدانم. تو خود ميداني که در هفته متجاوز از هفت ساعت در مدارس اينجا و بيروت با جوانان سر و کله ميزنم. من به آنها گفتهام که درِ سالن را ميبنديم و درِ دهانها را ميگشاييم. آنچه ميتوانيد سؤال کنيد. و من آماده پاسخ دادن به آنها هستم.
به نظر من، سعي در اصلاح جوانها بسيار ارزشمندتر از سعي در اصلاح بزرگسالان است. چه آنها با عبادت خو گرفتهاند؛ چه از آنها اميدي براي ساختمان مستقبل (آينده) نيست. آينده ما به دست تو و امثال تو از جوانهاست. اميدواريم که از تنگ نظري قديميان، و از تندروي امروزيان، که نتيجه و عکس العمل آن افراط بوده است، بر حذر باشيد. اميدواريم که دنيايي که نسل شما ميسازد، دنيايي آزاد و آباد و آسوده باشد. دنيايي باشد که در آن عدل و حق و خير، همراه ايمان و علم ديده شود. دنيايي که ما بتوانيم ايام پيري خود را با کمال راحتي و آسايش در آن بگذرانيم، و اميدوار باشيم که فرزندانمان آيندهاي سعادتمند دارند.
تو را به خدا ميسپارم، و با اين جمله از تو خداحافظي ميکنم، اميدوارم که هميشه خوش و موفق باشي، و ما را فراموش نکني! و اين آيه را به وسيله اين نوار در گوش تو ميخوانم: «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ» [5] والله خير حافظاً وهو أرحم الراحمين. اين آيه خطاب به پيغمبر است به او بشارت ميدهد، خدايي که قرآن را بر تو نازل و واجب کرده است، به طور حتم تو را به سرانجام مقصود ميرساند. او بهترين پناهدهنده و مهربانترين مهربانان است. آري، راهي که پيغمبر ميرود، راهي که در راه حق و خير و عدل باشد، قدمهايي که با تدبير و با علم توأم باشد، حتماً به سرانجام خواهند رسيد. اين آيه براي ما تفألي است از وضع آينده تو. خداحافظ و نگهدار تو.»
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2