فتنه شرق و غرب عليه مسلمانان واژه " فتنه " در قرآن كريم و احاديث به دو معنى عام و خاص آمده است . معنى عام آن عبارت از هر امتحان و آزمايشى است كه براى انسان پيش آيد ، خواه از ناحيه خود انسان باشد يا از ناحيه شيطان و يا از سوى مردم و خواه انسان از امتحان ، كامياب و روسفيد بيرون آيد و از گرفتارى برهد و يا در آن سقوط كند . اما معنى خاص آن عبارت از حوادث و پيشامدهايى است كه مسلمانان را از زاويه اعتقادى در بوته امتحان قرار دهد . فتنه هائى كه پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) نسبت به آن هشدار داده به همين معناست . اصحاب پيامبر و تابعين ( تابعين به مسلمانانى گفته مى شود كه در صدر اسلام موفق به درك محضر رسول خدا نشدند و مطالب اسلام را از صحابه پيامبر گرفته اند . ) عليرغم اختلاف هاى اعتقادى ، روايات متعددى نقل كرده اند كه بر اساس آن پيامبر اكرم ( صلى الله عليه وآله ) مردم را از فتنه ها و دسيسه هاى بعد از خود برحذر داشته است .در ميان صحابه " حذيفة بن يمان " با احاديث مربوط به اين فتنه ها بيش از ديگران آشنا است ، چرا كه او تمام سعى خود را به كار بست تا وقايع مربوط به آنرا از رسول خدا سؤال كرده و ثبت و ضبط نمايد . به همين خاطر بسيارى از روايات ربوط به " فتنه ها " توسط حذيفه از پيامبر خدا ( صلى الله عليه وآله ) يا از امير المؤمنين ( عليه السلام ) نقل شده است . حذيفه از اصحاب خاص امير المؤمنين نيز به حساب مى آمد . او مى گويد : " تا روز قيامت هيچ گروه توطئه گرى نيست كه تعدادشان به سيصد تن برسد مگر آنكه اگر بخواهم نام سردستگان و نام پدران و محل سكونتشان را بيان كنم ، همه اين اطلاعات ، از آموخته هاى رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) به من است . " و مى گويد : " اگر تمام آنچه را كه مى دانستم براى شما بازگو مى كردم ، مرا تا شب مهلت نمى داديد " ( نسخه خطى ابن حماد ص 1 - 2 ) يعنى مرا فوراً مى كشتيد و منتظر تاريكى شب نمى شديد .از اين حديث روشن مى شود كه مردم بعد از وفات پيامبر ( صلى الله عليه وآله ) گرفتار فتنه مى شوند . توجه فراوان مسلمانان به احاديث فتنه ها ، به جايى رسيد كه گاهى احاديث مربوط به حضرت مهدى ( عليه السلام ) را تحت الشعاع خود قرار داد ، زيرا پيامبر خبر داده كه امت از فتنه رها نخواهد شد مگر بدست حضرت مهدى ( عليه السلام ) . از اين رو نويسندگان كتابها و مجموعه هاى حديثى ، فصلهائى را تحت عنوان " فتنه ها و جنگ هاى مهم " كه پيامبر از وقوع آنها خبر داده ، تدوين نموده اند . همچنانكه عده اى از راويان و دانشمندان اسلامى كتابهائى را به صورت مستقل در اين باره تأليف نموده و روايات مربوط به آن را گرد آورده اند . تعداد اين فتنه ها در كلام پيامبر خدا ( صلى الله عليه وآله ) ، متفاوت است . در بعضى پنج فتنه و در برخى چهار يا شش يا هفت و يا بيشتر ذكر شده است . علت اين اختلاف ، آن است كه حضرت ، گاهى فتنه هاى داخلى را مى شمردند و گاهى فتنه هاى خارجى را . يا آنكه فتنه ها را بر اساس تأثيرى كه بر مسلمانان مى گذارد توصيف مى كردند .بررسى تعداد فتنه ها و يا انطباق آنها با تاريخ مسلمانان مهم نيست بلكه مهم ، شناخت آخرين فتنه اى است كه همه معتقدند با ظهور حضرت مهدى ( عليه السلام ) آشكار خواهد شد . در احاديث ، ويژگى هاى اين فتنه بسيار شبيه به توطئه اخير غربى ها است كه در ابتداى قرن حاضر دشوارى ها و مصيبت هاى بسيارى را بر ملل مسلمان وارد كرده است ، چرا كه غربى ها در داخل سرزمين هاى اسلامى با ما جنگيده و بر ثروت و سرنوشت ما مسلط گشته اند و شرقى ها نيز در اين توطئه با آنان همكارى كرده و بخشى از سرزمين مسلمانان را تصرف و آثار اسلام را از آن محو ساخته و آن را تحت فرمانروائى خود درآورده اند . اينها نمونه هايى از احاديث است : از پيامبر اكرم ( صلى الله عليه وآله ) نقل شده كه فرمود : " چهار فتنه و آشوب بر امت من وارد شود كه در فتنه اول ، خونها جارى و در دومى ، خونها جارى و اموال پايمال و در فتنه سوم ، خونها جارى ، اموال پايمال و نواميس مردم هتك شوند . اما فتنه چهارم فتنه اى كور و كر و فراگير است و همچون كشتى گرفتار در درياى متلاطم راهى براى نجات آن ديده نشود و مردم پناهنگاهى نيابند . آن فتنه از شام آغاز شود و عراق را فرا گيرد . سرتاسر جزيره را درهم كوبيده و بلا و گرفتارى ، مردم را همچون پوست دباغى شده كند ، هيچ كس نمى تواند بگويد : بس كنيد و دست نگهداريد ! اگر آن فتنه را از ناحيه اى برطرف سازند از ناحيه اى ديگر سربرآورد " ( الملاحم والفتن ص 17 )و در روايتى آمده است : " زمانى كه فتنه فلسطين رخ دهد ، وضع شام همچون آب درون مشك آشفته شود و چون وقت پايانش فرا رسد ، پايان پذيرد . در حالى كه شما جماعتى پشيمان و اندكيد . " ( ابن حماد ص 63 . به اين ماجرا در بخش " نقش يهود در عصر ظهور " خواهيم پرداخت ) و در روايتى ديگر مى گويد : " آن فتنه و آشوب ، شام را احاطه مى كند و عراق را دربرمى گيرد ، و جزيره را در هم مى كوبد . " ( ابن حماد ص 9 ) و در روايتى چنين آمده : " آنگاه فتنه اى پديد آيد كه هر چه سخن از پايان آن رود ادامه يابد ، هيچ خانه اى باقى نماند مگر آنكهفتنه داخل آن شود ، و هيچ مسلمانى نماند مگر آنكه سيلى آن را بر صورت خود لمس كند تا آنكه مردى از خاندان من ظهور نمايد " ( ابن حماد ص 10 ) براى اين فتنه كه به گفته تمام احاديث ، آخرين فتنه قبل از ظهور است ، ويژگى هاى گوناگونى بيان شده كه توجه به آنها از اهميت خاصى برخوردار است : اول : روايات فتنه قبل از ظهور در منابع شيعه و سنى به شكلى مطرح شده كه به آن " تواتر اجمالى " گفته مى شود . يعنى اگر چه الفاظ در اين روايتها با يكديگر متفاوتند اما همه آنها با وجود راويان متعدد ، معنى و منظور واحدى را بيان مى كنند بطورى كه با كمى دقت و تأمل ، اين اطمينان حاصل مى شود كه محتواى اين احاديث را پيامبر خدا ( صلى الله عليه وآله ) و اهل بيت وى ( عليهم السلام ) بيان فرموده اند .دوم : اين فتنه ، همه زواياى فرهنگى و اقتصادى مسلمانان را دربر مى گيرد تا جائى كه تمام چيزهاى حرام ، حلال شمرده مى شود و در روايت ديگر مردم آن زمان به " صماء ، عمياء " يعنى كَر و كور توصيف شده اند ، يعنى سخنى نمى شنوند تا بتوان با گفتگو آنها را از كارى دور كرد ، و نمى بينند كه بين اين و آن فرق بگذارند ، اين فتنه عمومى وارد هر خانه اى شده و بر شخصيت هر مسلمانى ضربه مى زند ، و جامعه مسلمين را همچون كشتى گرفتار شده در طوفان دستخوش امواج شديد حوادث مى كند . كسى در برابر خطر اين فتنه نسبت به دين خود و خانواده اش پناهگاهى نمى يابد و از جور فرمانروايان ستم پيشه و دار و دسته شان محل امنى باقى نمى ماند ! سوم : نقطه شروع اين فتنه ، منطقه شام است . به همين جهت دشمنان ، آنجا را " مهد گسترش تمدن " مى نامند و سنگ بناى كشور اسرائيل را در آن ايجاد مى كنند .در روايتى ديگر از عبارت " احاطه بر شام " استفاده شده يعنى اين فتنه ابتدا شام را در برمى گيرد و سپس به ديگر سرزمينهاى اسلامى كشيده مى شود . روايتى ديگر نام " فتنه فلسطين " بر آن نهاده كه موج اين فتنه ، بر ساكنان منطقه شام بيش از ديگران تأثيرگذار خواهد بود . چهارم : اين فتنه مدت طولانى ادامه مى يابد و راه حلها برايش سودمند واقع نمى شود زيرا فتنه ، فتنه اى است با ابعاد فرهنگى و عميق تر از آن كه از طريق ترميم و اصلاح ، چاره جوئى شود . از سوى ديگر موج مقاومت مردم و موج دشمنى دشمنان سبب از هم گسيختن تمام راه هاى مسالمت آميز مى گردد .چنانكه در روايت آمده : " از ناحيه اى دست به كار اصلاح آن نشوند مگر آنكه از سوى ديگر گسسته شود " . و در روايت ديگر آمده : " از جانبى چاره جوئى نكنند مگر آنكه از سوى ديگر گسسته شود " . معناى هر دو روايت يكى است ، زيرا اين فتنه فقط با قيامى كه زمينه ساز حكومت حضرت مهدى ( عليه السلام ) است و سپس با ظهور آن حضرت ارواحنا فداه خاتمه خواهد يافت . تعداد زيادى از روايات با صراحت بيان كرده اند كه آن فتنه ، آخرين فتنه قبل از ظهور و متصل به ظهور حضرت است و برخى روايات آن را بطور واضح فتنه متصل به ظهور معرفى نكرده اند ، بلكه از آن بعنوان آخرين فتنه تعبير نموده اند ، اما مشخصاتى كه برايش شمرده اند ، همان ويژگيهاى فتنه متصل به ظهور حضرت است . حال اگر اين دو گروه از احاديث را كنار هم قرار دهيم به خوبى روشن مى شود كه منظور احاديث گروه دوم نيز همان فتنه اى است كه در احاديث دسته اول بيان شده است .
|
|
|
پاداش و مجازات
(گزيده اى از كتاب : ثواب الاعمال و عقاب الاعمال )
شيخ صدوق
انتخاب و ويرايش : رضا شيرازى
- ۱ -
ثواب گفتن لا اله الا الله
1. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: خداى عزوجل به موسى بن عمران فرمودند: اى موسى ! به راستى كه آسمانها و ساكنان آنها كه نزد من هستند و زمينهاى هفتگانه را در يك كفه گذاشته و لا اله الا الله را در كفه ديگرى بگذارند، لا اله الا الله سنگين تر از آنها خواهد بود.
2. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند؛ دو چيز عامل دو چيز است : كسى كه بميرد در حالى كه گواهى مى دهد كه خدايى جز خداى يگانه نيست ، وارد بهشت مى شود و كسى كه بميرد در حالى كه شريكى براى خداوند مى داند، وارد جهنم مى شود.
3. امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر چيزى هموزنى دارد، مگر خداوند و لا اله الا الله كه هموزنى ندارند و هر قطره اشكى بر صورت او جارى شود، هيچ گاه فقر و خوارى را نخواهد ديد.
4. اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: هيچ بنده مسلمانى نيست كه بگويد لا اله الا الله مگر اين كه بالا رفته و هر سقفى را مى شكافد و به هيچ كدام از گناهان او بر نمى خورد، مگر اين كه آن را پاك مى كند تا اين كه به خوبيهايى همانند خود برسد و بايستد.
5. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: مومنى نيست كه بگويد لا اله الا الله مگر اين كه گناهان كارنامه اش پاك شده و اين عمل در كنار خوبيهاى همانند خود قرار مى گيرد.
ثواب گفتن صد بار لا اله الا الله
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه وقت رفتن به رختخواب صدبار لا اله الا الله بگويد، خداوند خانه اى در بهشت براى او مى سازد و كسى كه هنگام رفتن به رختخواب صدبار از خداوند آمرزش بخواهد، گناهان او مى ريزد، همانگونه كه برگ درخت مى ريزد.
ثواب گفتن لا اله الا الله وحده وحده وحده
امام باقر عليه السلام فرمودند: جبريل نزد رسول خدا آمد و گفتت : اگر شخصى از امت تو لا اله الا الله وحده وحده وحده بگويد، خوشبختت خواهد شد.
ثواب گفتن لا اله الا الله با اخلاص
امام باقر عليه السلام فرمود كه رسول خدا فرمودند: جبرييل ميان صفا و مروه نزد من آمده گفت : هر كس از امت تو با اخلاص لا اله الا الله بگويد، وارد بهشت مى شود.
ثواب گفتن لا اله الا الله با صداى بلند
امام صادق عليه السلام فرمودند: رسول خدا فرمودند: هيچ مسلمانى بلند نمى گويد لا اله الا الله مگر اين كه بى درنگ گناهانش زير پاهايش مى ريزند؛ همانگونه كه برگهاى درخت زير آن مى ريزد.
ثواب گفتن لا اله الا الله با شرايط آن
وقتى كه امام رضا عليه السلام به نيشابور رسيد، به هنگام حركت به طرف مامون ، محدثان اطراف او را گرفته و گفتند: فرزند رسول خدا! از پيش ما مى روى و حديثى نمى فرمايى كه از آن استفاده كنيم !
حضرت كه در كجاوه نشسته بودند، سر خود را از كجاوه بيرون آورده و فرمودند: از پدرم موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه فرمودند از پدرم جعفر بن محمد صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمودند از پدرم محمد بن على عليه السلام شنيدم كه فرمودند از پدرم على بن الحسين عليه السلام شنيدم كه فرمودند از پدرم حسين بن على عليه السلام شنيدم كه فرمودند از پدرم اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام شنيدم كه فرمودند از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمودند: شنيدم كه جبرييل گفت : از خداى عزوجل شنيدم كه فرمودند: لا اله الا الله پناهگاه من است ؛ كسى كه وارد پناهگاه من شود، از عذاب من ايمن است .
ثواب پذيرفته شدن گواهى به لا اله الا الله
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه در ميان عده اى از ياران خود كه على بن ابيطالب عليه السلام نيز يكى از آنان بود نشسته بود، فرمودند: كسى كه بگويد لا اله الا الله وارد بهشت مى شود.
دو نفر از ياران او گفتند: ما نيز مى گوييم لا اله الا الله . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: گواهى به لا اله الا الله فقط از اين (على بن ابيطالب ) و شيعيانش كه پروردگار از آنان پيمان گرفته است ، پذيرفته است .
آن دو نفر دوباره گفتند: ما نيز مى گوييم لا اله الا الله .
در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله دستش را بر سر على گذاشته و فرمودند: نشانه آن ( پيروى از على بن ابيطالب عليه السلام ) اين است كه پيمان او را نشكنيد؛ در جايگاه او ننشينيد و سخن او را تكذيب نكنيد.
ثواب صد بار گفتن لا اله الا الله الملك ....
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه صد بار لا اله الا الله الملك الحق المبين بگويد، خداى عزيز غالب او را از فقر پناه داده و وحشت قبرش را از بين مى برد؛ بى نيازى را به دست آورده و در بهشت را كوبيده است .
ثواب گفتن اشهد ان لا اله الا الله ...
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه هر روز بگويد: اشهد ان لا الله الا الله وحده لا شريك له الهاا واحدا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا خداوند براى او چهل و پنج هزار حسنه نوشته ، چهل و پنج هزار درجه نوشته او را بالا مى برد؛ خانه اى در بهشت براى او مى سازد و مانند كسى است كه در آن روز دوازده بار قرآن خوانده باشد.
ثواب گفتن سى بار لا اله الا الله الحق المبين
امام باقر عليه السلام از پدرش ، از پدرانش روايت كرده كه فرمودند: كسى كه هر روز سى بار بگويد لا اله الا الله الحق المبين به بى نيازى روى آورده ، به فقر پشت كرده و در بهشت را كوبيده است .
ثواب زياد گفتن تسبيحات اربعه :
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: زياد بگوييد:سبحان الله والحمد لله و لا اله الا و الله اكبر زيرا اين ذكرها در روز قيامت در حالى كه عده اى (از فرشتگان ) در جلو و عده اى در پشت سر آنها و عده اى در پشت سر اين گروه (با شكوه و عظمت خاصى ) حركت مى كنند و اينها با قيات صالحات مى باشند.
ثواب گفتن الحمدلله على ... هفت بار در روز
1. امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كس روزى هفت بار بگويد: الحمد لله على كل نعمة كانت او هى كائنة شكر گذشته ها و آينده ها را به جاى آورده است .
ثواب شهادت به يگانگى خداى متعال و رسالتت حضرت محمد صلى الله عليه و آله
سهل بن سعيد انصارى مى گويد: معناى آيه و ما كنت بجانب الطور اذ نادينا را پرسيدم . حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمودند: خداى عزوجل دو هزار سال پيش از آفرينش موجودات روى برگ درخت (مورد) كه آنرا رويانده بود نوشت ، سپس آن را در عرش گذاشت . آنگاه ندا داد: اى امت محمد! به راستى كه رحمتم از خشم من پيشى گرفت ، قبل از اين كه بخواهيد به شما عطا مى كنم و قبل از اين كه در خواست آمرزش كنيد شما را مى آمرزم ؛ بنابراين ، هر كدام از شما كه مرا در حالى ملاقات كند كه گواهى مى دهد به اين كه خدايى جز من نبوده و محمد بنده و فرستاده من است ، با رحمت خود او را وارد بهشت مى كنم .
ثواب صد بار تكبير، تسبيح ، تحميد و تهليل
امام صادق عليه السلام از پدرش روايت نموده است كه اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: فقرا نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده و عرض كردند: اى رسول خدا! ثروتمندان دارايى دارند كه بنده آزاد كنند، ولى ما نداريم ؛ دارايى دارند كه حج بروند، ولى ما نداريم ، دارايى دارند كه صدقه بدهند، ولى ما نداريم ؛ دارايى دارند كه با آن جهاد كنند، ولى ما نداريم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كسى كه صد بار تكبير (الله اكبر) بگويد، از آزاد كردن صد بنده بالاتر است ، و كسى كه صد بار تسبيح (سبحان الله ) بگويد، بالاتر از بردن صد شتر به حج است ، و كسى كه صد بار تحميد كند (الحمدلله بگويد)، بالاتر از بردن اسب با زين ، دهنه و ركاب آن در راه خدا است ، كسى كه صد بار لا اله الا الله بگويد، عمل او برتر از عمل ساير مردم است ، مگر كسى كه بيش از اين بگويد.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: اين خبر به گوش ثروتمندان رسيد. آنان هم همين اعمال را انجام دادند و فقرا دوباره به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و عرض كردند: اى رسول خدا! آنچه فرمودى به گوش ثروتمندان رسيد، آنان هم آن اعمال را انجام دادند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اينها احسان خدا است و به هر كسى كه بخواهد مى دهد و احسان خداوند زياد است .
ثواب تسبيحات اربعه
امام صادق عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى به ياران خود فرمودند: آيا اگر لباس و ظرفهايتان را جمع كرده و آنها را روى هم بگذاريد، به آسمان خواهيد رسيد؟
گفتند نه اى رسول خدا!
حضرت فرمود: نمى خواهيد چيزى به شما بگويم كه ريشه اش در زمين و شاخه اش در آسمان باشد؟
عرض كردند: چرا اى رسول خدا!
حضرت فرمود: هر كدام از شما بعد از نماز واجبش مى تواند سى بار بگويد: سبحان الله ، والحمدلله ، و لا اله الا الله و الله اكبر ، زيرا ريشه اش اين ذكرها در زمين و شاخه اش در آسمان است . اين ذكرها از زير آوار ماندن ، با آتش سوختن ، غرق شدن ، افتادن در چاه ، طعمه درندگان شدن ، مرگ و حادثه ناگوارى كه در آن روز از آسمان فرود آيد ، جلوگيرى مى كند و اين ذكرها صالحات است .
ثواب گفتن الحمدلله كما هو اهله
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه بگويد الحمدلله كما هو اهله (فرشتگان ) نويسندگان آسمانى نمى توانند ثواب آن را بنويسند.
عرض كردم چرا؟
فرمود: چون (ثواب آن را نمى دانند و...) عرضه مى دارند: خدايا! از غيب آگاهى نداريم . و خداوند مى فرمايد هر چه بنده ام مى گويد، بنويسد و ثواب آن به عهده من باشد.
ثواب تمجيد خداوند مانند او
امام صادق عليه السلام فرمودند: خداوند در هر شب و روزى سه بار خود را تمجيد مى نمايد و كسى كه خداوند را آن طور كه خودت خودش را تمجيد مى نمايدت تمجيد كند، اگر بدبخت باشد، خوشبخت مى شود.
عرض كردم : اين تمجيد چگونه است ؟ فرمود مى گويى انت الله لا اله الا انت رب العالمين انت الله لا اله الا انت الرحمن الرحيم انت الله لا اله الا انت العلى الكبير انت مالك يوم الدين انت الله لا اله الا انت الغفور الرحيم انت لا اله الا الله العزيز الحكيم انت الله لا اله الا انت منك بد كل شى و اليك يعود انت الله لا اله انت لم تزل و لا تزال انت الله لا الا انت خالق الخير و الشر انت الله لا اله الا انت خالق الجنة و النار انت الله لا اله الا انت الاحد الصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد انت الله لا اله الا انت الملك القدوس السلام المومنين لامهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون انت الله الخالق البارى المصورلك الاسماء الحسنى يسبح لك ما فى السماوات و الارض و انت العزيز الحكيم انت الله لا اله الا انت الكبير و الكبرياء رداؤ ك
ثواب عاقل
امام صادق عليه السلام فرمودند، عاقل ، دين دارد و كسى كه دين داشته باشد وارد بهشت مى شود.
ثواب بردن نام خدا به هنگام وضو
1. امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه هنگام وضو نام خدا را ببرد، تمام بدنش پاك مى شود و اين كار كفاره گناهان بين دو وضو خواهد بود؛ و كسى كه نام خدا را نبرد، فقط آن مقدار از بدنش كه آب به آن مى رسد، پاك مى شود.
ثواب خشك كردن آب وضو با حوله و ترك آن
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه وضو بگيرد و با حوله اعضاى وضو را خشك كند، يك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگيرد و صبر كند تا دست و رويش خود خشك شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود.
ثواب وضوى نماز مغرب و صبح
امام كاظم عليه السلام فرمودند: كسى كه نماز مغرب وضو بگيرد، وضويش كفاره گناهان روز گذشته اوست ؛ البته به استثناى گناهان كبيره و كسى كه براى نماز صبح وضو بگيرد، وضوى او كفاره گناهان شب گذشته اوست ، البته به استثناى گناهان كبيره .
ثواب تجديد وضو
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه براى غير نماز وضوى خود را تجديد كند، خداوند هم بدون استغفار توبه او را تجديد مى كند.
ثواب مسواك كردن
1. امام صادق عليه السلام فرمودند: مسواك كردن دوازده خاصيت دارد: سنت پيغمبر است ، پاك كننده دهان و روشن كننده چشم است ، خداوند را راضى مى كند؛ دندانها را سفيد مى كند؛ از فاسد شدن دندان جلوگيرى مى كند؛ لثه را محكم مى كند؛ ميل غذا مى آورد، بلغم را از بين مى برد؛ حافظه را افزايش مى دهد؛ حسنه را دو برابر مى كند و فرشتگان از آن خوشحال مى شوند.
2. امام باقر عليه السلام فرمودند: مسواك كردن بلغم را از بين برده و عقل را زياد مى كند.
ثواب با وضو خوابيدن
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه با وضو به رختخواب برود، در حالى مى خوابد كه رختخواب او عبادتگاه اوست .
ثواب مضمضه و استنشاق زياد
امام صادق عليه السلام فرمودند: زياد مضمضه و استنشاق كنيد، چون باعث آمرزش شما و رميدن شيطان مى شود.
ثواب شستن سر با خطمى
امام صادق عليه السلام فرمودند: شستن سر با خطمى ، فقر را از بين برده ، روزى را افزايش مى دهد و تعويذ (جلوگيرى امراض و بلاها) است .
ثواب شستن سر با سدر
امام صادق عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله سرش را با سدر مى شستند مى فرمودند: سرهايتان را با برگ سدر بشوييد؛ زيرا تمام فرشتگان مقرب و همه پيامبرانى كه آمده اند، آن را تقديس كرده اند.
كسى كه سرش را با سدر بشويد، خداوند هفتاد روز وسوسه شيطان را از او دور مى كند، و كسى كه خداوند وسوسه شيطان را هفتاد روز از او دور كند، گناه نمى كند و كسى كه گناه نكند، به بهشت مى رود.
ثواب خضاب كردن
1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: يك درهم خرج كردن براى خضاب بالاتر از خرج كردن هزار درهم در راه خداست و چهارده خاصيت دارد: باد گوشها را دفع مى كند، ديد چشم را بهتر مى كند، بيخ بينى را نرم مى كند؛ دهان را خوشبو مى كند، لثه را محكم مى گرداند، بوى بد زير بغل را از بين مى برد، وسوسه شيطان را كم مى كند، باعث خوشحالى فرشتگان ، سرور مومن و خشم كافر مى شود، در قبر زيبايى و عطر او مى باشد، باعث رهايى او بوده و نكير و منكر از او خجالت مى كشند.
2. امام صادق عليه السلام فرمودند: حنا بوى بد را از انسان دور كرده ، آبرو را زياد نموده ؛ دهان را خوشبو ساخته و فرزند را نيكو مى گرداند.
و نيز فرمودند: كسى كه نوره بكشد و سر تا پايش را حنا بمالد، فقر از او دور مى شود.
ثواب هفتاد بار شانه كردن موى صورت
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه هفتاد بار موى صورتش را شانه كند و بداند كه چند بار اين كار را انجام داده است ، تا چهل روز شيطان به او نزديك نمى شود.
ثواب سرمه كشيدن
امام صادق عليه السلام فرمودند: سرمه كشيدن مو را مى روياند، اشك را خشك نموده ، آب دهان را گوارا، و چشم را زيبا مى كند.
ثواب ناخن گرفتن و كوتاه كردن سبيل
1. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه در روز شنبه يا پنجشنبه ناخنهايش را بگيرد و سبيلش را كوتاه كند، از دندان درد و چشم درد معاف مى شود.
2. امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه در روز پنج شنبه ناخنهايش را بچيند و يكى را براى روز جمعه باقى بگذارد، خداى عزوجل فقر را از او دور مى گرداند.
3. امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه در هر جمعه ناخنهايش را بگيرد و سبيلش را كوتاه كند و سپس بگويد:بسم الله و بالله و على ملة رسول الله صلى الله عليه و آله ؛ در مقابل مو يا ناخن ، ثواب آزاد كردن بنده اى از فرزندان اسماعيل را به او مى دهند.
ثواب پوشيدن كفش سفيد
سدير صيرفى مى گويد: در حالى كه كفش سفيد پوشيده بودم ، به ديدن امام صادق عليه السلام رفتم . آن حضرت فرمودند: آيا عمدا كفش سفيد پوشيده اى ؟
عرض كردم : فدايت شوم ! نه به خدا.
فرمودند: كسى كه به قصد خريد كفش سفيد وارد بازار شود و كفش سفيد بخرد، آن كفش كهنه نمى شود، مگر اين كه مالى را از جايى به دست مى آورد كه گمان ندارد.
سدير مى افزايد: آن كفش كهنه نشد، تا زمانى كه صد دينار را از جايى كه گمان نداشتم ، به دست آوردم .
ثواب خواندن انا انزلنا براى لباس نو
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه هميشه كفش بپوشد، به بيمارى جذام مبتلا نخواهد شد.
مى گويد: پرسيدم : در زمستان يا تابستان ؟
فرمودند: فرقى ندارد.
ثواب زياد در آينه نگريستن و خدا را بسيار ستايش كردن
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه لباس نوى ببرد و سى و شش بار انا انزلنا فى ليلة القدر را بخواند و هنگامى كه به تنزل الملائكة رسيد كمى آب بردارد و به لباسش بپاشد، سپس دو ركعت نماز بگذارد و دعا كند در دعاى خود بگويد
امام صادق عليه السلام از پدرانش روايت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: خداى بزرگ بهشت را براى جوانى قرار داده است كه زياد در آينه نگاه كند و به همين جهت خدا را بسيار ستايش كند.
ثواب وضوى كامل ، نماز خوب و..
امام كاظم از پدرش امام صادق عليه السلام روايت مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه وضوى كامل بگيرد، به خوبى نماز بخواند، زكات مالش را بپردازد، خشم خود را باز دارد، زبانش را حبس كند، از گناهش آمرزش بخواهد و خير خواه اهل بيت پيامبرش باشد، همه حقايق ايمان را به دست آورده و درهاى بهشت براى او باز است .
ثواب گفتن رضيت بالله و...
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه بگويد رضيت بالله ربا و بالاسلام دينا و بمحمد رسولا و باهل بيته اولياء به عهده خداوند است كه در روز قيامت او را راضى كند.
ثواب رفتن به مسجد
امام صادق عليه السلام فرمودند: در (تورات ) نوشته شده است : خانه ها من در زمين مساجد است ؛ پس خوشا به حال بنده اى كه در خانه خود وضو بگيرد، سپس مرا در خانه خودم زيارت كند .
ثواب پياده رفتن به مسجد
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه پياده به مسجد رود، پايش را روى هيچ خشك وترى نمى گذارد، مگر اين كه آن زمين تا زمين هفتم براى او خداوند را تسبيح مى كنند.
ثواب اين كه انسان ، قرآن و خانه او مسجد باشد
امام صادق عليه السلام از پدرش و او از پدرش نقل مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه قرآن سخن او و مسجد و خانه او باشد، خداوند در بهشت براى خانه اى مى سازد.
ثواب وضو گرفتن و آنگاه به مسجد رفتن
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: هنگامى كه زمينيان مشغول گناه شده و كارهاى زشت انجام دهند، خداوند تصميم مى گيرد، آنها را بدون استثنا عذاب كند، ولى وقتى به سالخوردگان مى نگرد كه به سوى نماز قدم برداشت و بچه هاى را مى بيند كه مشغول فراگيرى آن هستند، به آنها ترحم كرده و عذاب را تاخير مى اندازد.
ثواب خواند نمازهاى پنجگانه در وقتشان
امام صادق عليه السلام فرمودند: اى ابان ! اگر كسى اين پنج نماز واجب را به پا دارد و مواظب وقت آنها باشد، روز قيامت در حالى خداوند ديدار مى كند كه پيمانى دارد كه خداوند او را به خاطر آن وارد بهشت مى كند و كسى كه آنها را در وقت خودشان نخواند، اگر خداوند بخواهد مى بخشد و اگر بخواهد عذاب مى كند.
ثواب نمازهاى نافله
امام كاظم عليه السلام فرمودند: نمازهاى نافله مايه تقرب هر مومنى است .
ثواب روشن كردن چراغ در مسجد
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه در يكى از مساجد خداوند عزوجل چراغى روشن كند، فرشتگان و حمل كنندگان عرش خداوند تا زمانى كه نورى از اين چراغ مسجد باشد، پيوسته براى او استغفار مى كنند.
ثواب نماز در مسجد پيامبر
امام صادق عليه السلام از پدرانش عليه السلام نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: يك نماز در مسجد من نزد خداوند، برابر با ده هزار نماز در ساير مساجد است ، مگر مسجدالحرام ؛ زيرا نماز در آن برابر با صد هزار نماز است .
ثواب نماز بين مسجدالحرام و مسجد رسول خدا
حسن بن على وشاء مى گويد از امام رضا عليه السلام پرسيدم : ثواب نماز در مسجدالحرام و مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله به يك اندازه است ؟
فرمودند: بله و نماز در جايى بين اين دو با هزار نماز برابر است .
ثواب نماز در مسجد كوفه
ابى بصير مى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمودند: مسجد كوفه مسجد خوبى است . هزار پيامبر و هزار وصى پيامبر در آن نماز خواندند.
از همين مسجد در زمان نوح عليه السلام آب از زمين جوشيد و كشتى نوح نيز در همين مسجد ساخته شد. سمت راست آن خوشنودى خداوند، ميانه آن باغى از باغهاى بهشت و سمت چپ آن مكر است .
پرسيدم منظور از مكر چيست ؟
فرمود: مكر؛ يعنى منازل شيطان .
ثواب نماز در بيت المقدس ، مسجد اعظم ، مسجد قبيله و مسجد بازار
امام صادق عليه السلام از پدرانش عليه السلام نقل مى نمايد كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: يك نماز در بيت المقدس هزار نماز است ؛ يك نماز در مسجد اعظم صد نماز است ، و يك نماز در مسجد قبيله بيست و پنج هزار نماز است ، و يك نماز در مسجد بازار دوازده نماز و نماز مرد در خانه اش به تنهايى ، يك نماز است .
ثواب جارو كردن مسجد
امام كاظم عليه السلام نقل مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه در روز پنجشنبه (شب جمعه مسجد را جارو كرده به اندازه سرمه چشمى خاك از آن خود كند خداوند او را مى آمرزد.
ثواب هفت سال اذان گفتن به نيت پاداش خداوند
امام باقر عليه السلام فرمودند: كسى كه هفت سال به نيت پاداش خداوند اذان بگويد، در روز قيامت در حالى مى آيد كه هيچ گناهى ندارد.
ثواب موذن بين اذان و اقامه
اميرالمؤ منين عليه السلام از رسول خدا نقل مى نمايد كه فرمودند: موذن بين اذان و اقامه پاداش شهيد در خون غلتيده در راه خدا را خواهد داشت .
مى گويد: گفتم : اى رسول خدا! در اين صورت هر كسى مى خواهد اذان و اقامه بگويد.
فرمودند: هرگز زمانى خواهد آمد كه اذان اقمه را به ضعيفان خود واگذار مى كنند و در اين حالت اين گوشت ضعيفان است كه خداوند آن را بر آتش حرام كرده است .
ثواب خواندن نماز با اذان و اقامه
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه با اذان و اقامه نماز بخواند، دو صف از فرشتگان پشت سر او نماز مى خوانند و كسى كه با اقامه و بدون اذان نماز بخواند، پشت سر او يك صف نماز مى خوانند.
راوى مى گويد: عرض كردم : طول هر صف چقدر است ؟
فرمودند: كوتاهترين آن از شرق تا غرب ، و طولانى ترين آن از آسمان تا زمين است .
ثواب خواندن قل هو الله ، انا انزلناه و آية الكرسى در هرركعت نماز مستحب
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه در هر ركعت نماز مستحبى خود قل هو الله احد، انا انزلنا فى ليلة القدر و آية الكرسى را بخواند، خداوند عمل او را بهترين اعمال خواهد دانست ، مگر كسى كه مانند او و بيش از او اين عمل را انجام دهد.
ثواب و فضيلت قنوت
امام صادق عليه السلام از پدرانش و او از ابوذر نقل مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كدام از شما كه قنوتش در سراى دنيا طولانى تر باشد، در توقفگاه روز قيامت راحتى اش طولانى تر خواهد بود.
ثواب كامل به جا آوردن ركوع
سعيد بن جناج مى گويد: در حضور امام باقر عليه السلام در منزل او در مدينه بودم . حضرت عليه السلام بدون اينكه كسى چيزى بگويد فرمودند: كسى كه ركوع خود را كامل به جا آورده ، در قبر وحشتى نخواهد داشت .
ثواب يك سجده
امام صادق عليه السلام از پدرانش عليه السلامنقل مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه يك با سجده كند،بدخاطر اين عمل يك گناه از او مى ريزد و يك درجه بالا مى رود.
ثواب گذاردن كف دستها بر زمين
امام صادق عليه السلام از پدرانش نقل مى كند كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند: هنگامى كه سجده كرديد، كف دستهايتان را بر زمين بگذاريد، بدان اميد كه در روز قيامت زنجير نشويد.
ثواب طولانى كردن سجده
امام صادق عليه السلام فرمودند: نزديكترين حالتهاى بنده به خداوند، حالت سجده است .
ثواب گفتن اللهم صل على محمد و آل محمد هنگام ركوع ، سجده ، قيام
امام باقر عليه السلام فرمودند: كسى كه در ركوع ، سجده و قيامش بگويد اللهم صل على محمد و آل محمد خداوند بر ايو همانند ثواب ركوع ، سجده ، و قيام را مى نويسد.
ثواب سجده شكر
امام صادق عليه السلام فرمودند: هر مومنى كه براى شكر نعمتى در غير نماز سجده كند، خداوند به خاطر آن ده حسنه نوشته ، ده گناه او را پاك كرده و ده درجه در بهشت او را بالا مى برد.
ثواب نماز
امام صادق عليه السلام فرمودند: اى بنده خدا! نماز واجب را در وقت خود بخوان با حالت كسى كه با آن وداع مى كند و مى ترسد كه پس از اين هيچ گاه موفق به انجام آن نشود. آنگاه ، ديدگانت را متوجه سجده گاهت نما. اگر بدانى كه در سمت راست يا چپ تو كسى هست ، به خوب نماز مى خوانى ، و بدان ، تو در برابر كسى هستى كه تو را مى بيند و تو او را نمى بينى .
ثواب خواندن نماز صبح در اول وقت
رواى مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم : بهترين نماز صبح كدام است ؟
فرمودند: طلوع فجر؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد ان قرآن الفجر كان مشهودا يعنى فرشتگان شب و روز نماز صبح را مى بينند. بنابراين اگر بنده نماز صبح را به هنگام طلوع فجر بخواند، اين نماز دو بار براى او ثبت مى شود: يك بار توسط فرشتگان شب و يك بار توسط فرشتگان روز.
ثواب برترى اول وقت بر آخر وقت
امام صادق عليه السلام فرمودند: برترى اول وقت بر آخر وقت ، مانند برترى آخرت بر دنياست .
ثواب خواندن نمازهاى واجب در اول وقت
امام كاظم عليه السلام فرمودند: نمازهاى واجبى كه در اول وقت خود با آداب و شرايط خوانده شوند، خوشبوتر و با طراوت تر از شاخه درخت (مورد) است ، هنگامى كه از درخت خود جدا مى شود. بنابراين ، نمازهايتان را در اول وقت بخوانيد.
ثواب شكسته خواندن نماز در سفر
اميرالمؤ منين عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت نموده است كه فرمودند: بهترين شما كسانى هستند كه در سفر نمازهاى خود را شكسته خوانده و روزه نمى گيرند.
ثواب خواندن نماز جمعه براى مسافر
امام صادق عليه السلام از پدرش روايت مى نمايد كه فرمودند: هر مسافرى كه نماز جمعه را از روى ميل به آن و دوست داشتن بخواند، خداوند پاداش نماز جمعه صد غير مسافر را به او عطا مى فرمايد.
ثواب نماز جماعت
1. امام صادق عليه السلام فرمودند: همانا نماز جماعت ، بيست و سه درجه بالاتر از نماز فرادى است و بيست و پنج نماز مى باشد.
2. راوى مى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كدام از شما كه روز جمعه را درك كرديد، نبايد غير از عبادت كار ديگرى انجام دهيد، زيرا به درستى كه در آن روز بندگان آمرزيده شده و رحمت فرود مى آيد.
ثواب برخاستن براى نماز
امام صادق عليه السلام فرمودند: هيچ بنده اى از شيعيان ما به نماز بر نمى خيزد، مگر اين كه فرشتگانى به شماره مخالفين او دورش را گرفته و پشت سرش نماز خوانده و براى او دعا مى كنند تا نمازش تمام شود.
ثواب صلوات بر پيامبر و آل او عليه السلام در روز جمعه پس از نماز عصر
امام باقر عليه السلام فرمودند: هنگامى كه در روز جمعه نماز عصر را خواندى ، بگو،اللهم صل على محمد و آل محمد الاوصياء المرضيين بافضل صلواتك و بارك عليهم بافضل بركاتك و السلام عليهم و على ارواحهم و اجسادهم و رحمة الله و بركاته
همانند كسى كه بعد از نماز عصر اين صلوات را بفرستد، خداوند صد هزار حسنه براى او نوشته ، صد هزار گناه او را پاك كرده ، به واسطه آن صد هزار حاجت او را برآورده نموده و صد درجه براى او مى نويسد.
ثواب خواندن سوره حمد و هفت با قل هوالله احد و هفت بار معوذتين و آيتالكرسى و آيه سخره و آخر سوره برائت پس از نماز جمعه
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه بعد از نماز جمعه هنگامى كه سلام مى دهد، حمد را يك بار، قل هو الله را هفت بار، قل اعوذ برب الفلق را هفت بار، قل اعوذ برب الناس را هفت بار و آية الكرسى ، آيه سخره 1 و آخر سوره توبه لقد جاءكم رسول من انفسكم ... را بخواند، كفاره گناهان او از آن جمعه تا جمعه ديگر خواهد بود.
برترى جمعه هاى ماه رمضان بر ساير جمعه ها
امام باقر عليه السلام مى فرمود: همانا و بدون شك جمعه هاى ماه رمضان ، برتر از جمعه هاى ساير ماه هاست ؛ همان گونه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله برتر از ساير رسولان است و ماه رمضان برتر از ساير ماه ها است .
ثواب نماز كسى كه عطر بزند
امام صادق عليه السلام فرمودند: دو ركعت نمازى كه شخص عطر زده بخواند، برتر از هفتاد ركعت نمازى است كه شخص عطر نزده بخواند.
ثواب نماز متاهل
امام صادق عليه السلام فرمودند؛ دو ركعت نمازى كه متاهل مى خواند ، برتر از هفتاد ركعت نماز است كه مجرد مى خواند.
ثواب خواندن چهار ركعت نماز و قرائت پنجاه بارقل هو الله احد در هر ركعت آن
راوى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند: هر كس كه چهار ركعت نماز بگذارد و در هر ركعت پنجاه بار قل هو الله بخواند، سلام نماز را نمى دهد، مگر اين كه گناهى كه بين او و خداى متعال باشد، آمرزيده شود.
ثواب خواندن نماز جعفر بن ابيطالب عليه السلام
راوى مى گويد: از امام كاظم عليه السلام پرسيدم كسى كه نماز جعفر را بخواند، چه ثوابى دارد؟
فرمودند: اگر گناهان او مانند شنهاى انبوه و كف دريا باشد، خداوند آنها را مى آمرزد.
گفتم : اين ثواب براى ماست ؟
فرمود: پس براى كيست ! اين ثواب مخصوص شماست .
گفتم : در اين نماز چه سوره اى بخوانم ؟
فرمودند: سوره اذا زلزلت ، اذا جاء نصرالله انا انزلناه فى ليلة قدر و قل هوالله احد را بخوان .
ثواب خواندن نماز شب
1. امام صادق عليه السلام فرمودند: نماز شب بخوانيد كه روش پيامبر شما، عادت صالحان قبل از شما و از بين برنده بيماريهاى بدن شماست .
2. راوى مى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمودند: ممكن است بنده اى شبانگاه از خواب برخيزد، در حالى كه (از شدت خواب آلودگى ) چانه اش روى سينه اش افتاده و به چپ و راست مايل مى شود . در چنين حالى بدون اشك و ترديد خداوند به درهاى زمين و آسمان دستور مى دهد و آنها براى او گشوده مى گردند. سپس به فرشتگان مى گويد: به بنده من بنگريد كه به خاطر تقرب به من و به خاطر عملى كه آن را بر او واجب نكرده ام ، چه سختيهايى را تحمل مى كند و اميدوار به سه چيز از جانب من مى باشد؛ گناهى كه آن را ببخشم ؛ توبه جديدى كه نصيب او سازم ، يا روزى او را زياد كنم . من نيز شما فرشتگانم را گواه مى گيرم كه همه آنها را به او عطا نمودم .
3. امام صادق عليه السلام فرمودند: نماز شب ، چهره را نيكو، اخلاق را خوب ، بدن را خوشبو، روزى را زياد، و قرض را ادا نموده ، و غصه را از بين برده و چشم را جلا مى دهد.
4. امام صادق عليه السلام فرمودند: ممكن است مردى دروغ بگويد و بدون ترديد به خاطر همين از رزق خود محروم مى شود.
عرض كردم : چگونه از رزق محروم مى شود؟
فرمودند: ابتدا از نماز شب محروم مى شود و هنگامى كه از نماز شب محروم شد، از روزى محروم مى شود.
ثواب خواندن نماز دو ركعت نماز و فهم آنچه در آن مى گويد
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه دو ركعت نماز بخواند در حالى كه بداند در آن چه مى گويد: در حالى كه سلام نماز را مى دهد كه بين او و خداوند گناهى نيست ، مگر اين كه آن را براى او مى آمرزد.
ثواب نافله خواندن ساعت در ساعت غفلت
امام صادق عليه السلام از پدرش و او از پدرانش عليه السلام نقل نموده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده اند: در ساعت غفلت ، نماز نافله بخوانيد؛ گر چه دو ركعت ساده باشد؛ زيرا با اين كار به سراى كرامت (بهشت ) مى رسيد .
كسى گفت : يا رسول الله ، ساعت غفلت كدام است ؟
فرمودند: بين مغرب و عشا.
ثواب يازده بار قل هو الله احد خواندن پس از نماز صبح
امام كاظم عليه السلام از پدرش عليه السلام از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل نموده كه
ثواب تعقيبات نماز
1. امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه نماز مغرب را بخوانيد، سپس تعقيبات نماز را بگوييد و تا زمانى كه دو ركعت نماز بخواند حرفى نزند، نمازش در دفتر فرشتگان مقرب نوشته مى شود و اگر چهار ركعت نماز بخواند، حج پاكيزه از گناهى بر او نوشته مى شود.
2. امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: خداى متعال مى فرمايند: اى پسر آدم ! بعد از بامداد و پس از شب ساعتى ذكر مرا بگو تا حاجتهاى مهم تو را بر آورده سازم .
ثواب جدا كردن زكات و قرار دادن آن در محل خود
1. امام كاظم عليه السلام فرمودند: كسى كه زكات مال خود را به طور كامل جدا كند و آن را در جاى خود قرار دهد، از او سوال نخواهد شد كه مالت را از كجا به دست آورده اى .
2. راوى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند: اموال خود را با زكات حفظ كنيد و بيمارانتان را با صدقه مداوا نماييد؛ زيرا هيچ مالى در خشكى و دريا از بين نرفته است ، مگر به خاطر نپرداختن زكات .
ثواب حج و عمره
1. امام صادق عليه السلام فرمودند: همانا بدون شك و ترديد خداوند، حاجى ، خانواده و خويشان او و كسانى را كه او در باقيمانده ماه ذى حجه و ماههاى محرم ، صفر و ربيع الاول و ده روز از ربيع الآخر براى آنان استغفار كند، مى آمرزد.
2. امام صادق عليه السلام از پدرانش عليه السلام نقل مى نمايد كه رسول خدا فرمودند: همانا هنگامى كه حاجى شروع به تهيه لوازم سفر مى كند، چيزى را بر نمى دارد، و نمى گذارد؛ مگر اين كه خداوند براى او ده حسنه نوشته ، ده تا گناه او را پاك نموده و ده درجه او را بالا مى برد، و هنگامى كه سوار بر شتر خود مى شود، قدمى بر نمى دارد و نمى گذارد، مگر اين كه خداوند ماند اينها را براى او مى نويسد.
آنگاه كه خانه خدا را طواف كند، از گناهان خود خارج مى شود.
و زمانى كه سعى بين صفا و مروه را انجام دهد، از گناهان خود خارج مى شود.
و وقتى كه وقوف به عرفات كند، از گناهان خود خارج مى گردد.
و زمانى كه وقوف به مشعر را انجام دهد، از گناهان خود خارج مى شود .
و آنگاه كه رمى جمرات كند، از گناهان خود خارج مى شود.
و همين طور رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين و چنان ( بقيه اعمال حج را شمرد) كه همه آنها او را از گناهان بيرون مى برد.
سپس فرمودند: تو كجا مى توانى به آنچه حاجى مى رسد، برسى ؟!
3. راوى مى گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند: هنگامى كه حاجى وارد مكه شد، خداوند عزوجل دو فرشته را وكيل مى كند كه براى او طواف ، نماز و سعى اش را بنويسد و هنگامى كه در عرفه توقف كند، بر شانه راست او زده ، و سپس مى گويد: گذشته ها گذشته است ( گناهان گذشته بخشيده شد)؛ بنگر كه در آينده چگونه خواهى بود.
4. امام صادق عليه السلام فرمودند: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به عرفات مى رفت ، صحرانشينى در بيابان با او ملاقات كرد و گفت : اى رسول خدا! همانا براى انجام حج آمدم ، ولى مانعى پيش آمد، من ثروتمند هستم ، دستور بفرماييد، با مالم كارى انجام دهم كه به آنچه كه حاجى رسيده است ، برسم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله به كوفه ابوقيس نگاه نموده و فرمودند: بدون شك اگر به اندازه كوه ابوقيس طلاى سرخ داشتى و آن را در راه خداى خرج مى كردى ، به آنچه كه حاجى رسيده است ، نمى رسيدى .
5. امام صادق عليه السلام فرمودند: حاجيها در بازگشت سه دسته هستند: عده اى از آتش نجات مى يابند، عده اى از گناهان خود خارج مى گردند؛ همانند روزى كه از مادر متولد شده اند؛ و عده اى خانواده و مالشان محفوظ مى ماند و اين كمترين بهره اى است كه حاجيها مى برند.
6. امام صادق عليه السلام فرمودند: خداى تبارك و تعالى صد و بيست رحمت در اطراف كعبه دارد: شصت تاى آن براى طواف كنندگان ، چهل تاى آن براى نمازگزاران و بيست تاى آن براى تماشاگران است .
7. راوى مى گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم : خداوند چه معامله اى با حاجيها مى كند؟
فرمودند: به خدا سوگند، همه آنها را بدون استثنا مى آمرزد.
ثواب ديدن حاجى و مصافحه با او
امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه حاجى را ببيند و با او مصافحه كند، مانند كسى است كه استعلام حجر نموده باشد ( حجرالاسود را لمس كرده يا بوسيده باشد).
ثواب روزه دار
1. امام صادق عليه السلام از پدرانش عليه السلام نقل مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: روزه دار در عبادت خدا به سر مى برد، گرچه در رختخواب خوابيده باشد البته تا زمانى كه از مسلمانى غيبت نكند.
2.امام كاظم عليه السلام فرمودند: هنگام ظهر بخوابيد؛ همانا خداوند در خواب به روزه دار آب و غذا مى خوراند.
ثواب ناسزا شنيدن در حال روزه و گفتن من روزه دارم ؛ سلام عليك
1. امام صادق عليه السلام از پدرش عليه السلام نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بنده اى نيست كه روزه بگيرد و ناسزا بشنود و بگويد: من روزه دارم سلام عليك ، مگر اين كه پروردگار متعال به فرشتگانش مى فرمايد: بنده ام ، از شر بنده ام به روزه پناهنده شد و از آن كمك خواست ، شما نيز او را از آتشم پناه داده و وارد بهشتم نماييد.
ثواب يك روز روزه در راه خداى عزوجل
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه يك روز در راه خدا روزه بگيرد، مانند اين است كه يك سال روزه گرفته است .
ثواب يك روز روزه در گرما با تشنگى زياد
امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كسى كه يك روز در گرما روزه بگيرد و تشنه شود، خداى عزوجل هزار فرشته را وكيل مى كند كه دست به صورت او بكشند و او را مژده دهند.
و زمانى كه افطار كند، خداى متعال مى فرمايد، چقدر خوشبو هستى . فرشتگانم ! گواه باشيد كه من قطعا او را آمرزيدم .
ثواب به پايان بردن عمر با يك روز روزه مستحبى
امام باقر عليه السلام فرمودند: كسى كه در پايان عمر آخرين عمل او يك روز روزه مستحبى باشد، وارد بهشت مى شود.
ثواب عطر زدن روزه دار در اول روز
امام صادق عليه السلام فرمودند: روزه دارى كه در اول روز عطر بزند، عقلش را از دست نمى دهد.
ثواب روزه رجب
1. امام صادق عليه السلام فرمودند: همانا نوح در روز اول رجب سوار كشتى شد و به همراهان خود دستور داد كه اين روز را روزه بگيرند.
و فرمود: هر كس اين روزه را روزه بگيرد، جهنم به اندازه دورى مسافت يك سال از او دور خواهد شد كسى كه هفت روز روزه بگيرد، درهاى هفتگانه جهنم بر وى بسته خواهد شد و كسى كه هشت روز روزه بگيرد، درهاى هشتگانه بهشت براى او باز مى شود و كسى كه پانزده روز روزه بگيرد، حاجتش داده خواهد شد و كسى كه بيشتر روزه بگيرد، خداى عزوجل ثواب بيشتر به او عنايت مى فرمايد.
2. امام كاظم عليه السلام فرمودند: رجب ماه بزرگى است كه خداوند حسنات را در آن دو برابر نموده و گناهان را در آن پاك مى كند. كسى كه يك روز از رجب را روزه بگيرد، جهنم به اندازه مسافت صد سال از او دور خواهد شد و كسى كه سه روز را روزه بگيرد، بهشت براى او واجب مى شود.
ثواب روزه شعبان
1. راوى مى گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند: كسى كه اولين روز شعبان را روزه بگيرد، حتما بهشت براى او لازم خواهد شد.
و كسى كه دو روز روزه بگيرد، خداوند در هر روز و شب در سراى دنيا به او نگاه مى نمايد و در بهشت نيز به اين نگاه ادامه مى دهد.
و كسى كه سه روز را روزه بگيرد، هر روز خداوند را در عرش بهشتيش زيارت خواهد نمود. (چون خداوند جسم نيست ، شايد مراد ديدار خداوند با ديده دل يا ديدار اولياى او باشد)
2. امام صادق عليه السلام نقل مى نمايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: شعبان ماه من و رمضان ماه خدا و بهار آن فقر است ، و خداوند عيد قربان را فقط براى سير شدن فقران شما از گوشت قرار داد، پس به آنها گوشت قربانى بدهيد.
3. امام باقر عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله شعبان و ماه رمضان را روزه مى گرفت و روزه ( اين دو ماه را به يكديگر وصل مى نمودند ولى مردم را نهى مى كرد كه اين دو ماه را به يكديگر وصل نمايند و مى فرمودند: اين دو، دو ماه خداوند هستند و اين دو كفاره گناهان قبل و بعد از اين دو ماه است .
برترى ماه رمضان و ثواب روزه آن
1. امام باقر عليه السلام به جابر فرمودند: اى جابر! كسى كه به ماه رمضان برسد و روز آن را روزه گرفته ، پاره اى از شبش را عبادت كندت فرج و زبان خود را حفظ كرده ، چشمش را از حرام بپوشاند و از آزار مردم بپرهيزد، همانند روزى كه از مادر متولد شده است ، گناهان بيرون مى رود.
جابر مى گويد: گفتم : فدايت گردم ، چه حديث خوبى !
حضرت فرمودند: و چه شرط سختى !
2. امام باقر عليه السلام فرمودند: همانا هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از عرفات بازگشته و رهسپار منى بود، وارد مسجد شد. مردم گرد او جمع شده و در باره ليلة القدر از او سوال كردند. حضرت در آنجا سخنرانى نموده و پس از ثناى الهى فرمودند: هر كدام از شما كه درباره شب قدر از آن من سوال كنيد، آن را از شما پنهان نمى كنم . چون همانان من نيز آن را نمى دانم . اى مردم ! بدانيد همانا هر كسى با صلح و سلامت به ماه رمضان برسد و روزش را روزه گرفته ، مقدارى از شبش را عبادت كند، مراقب نمازش باشد و به نماز جمعه اش و نماز عيد فطر برود، قطعا شب قدر را درك كرده و به جايزه پروردگار دست يافته است .
راوى مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: به خدا سوگند به جوايزى رسيده است كه مانند جوايز بندگان نيست .
3. امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگاميكه ماه رمضان فرا رسيد؛ يعنى سه روز كه از شعبان باقى بود، به بلال فرمودند: در ميان مردم جار بزن .
هنگامى كه مردم جمع شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله بالاى منبر رفته و خدا را حمد و ثنا گفته ، سپس فرمودند: اى مردم ! همانا اين ماه فرا رسيد؛ ماهى كه سرور اين ماههاست ؛ شبى در آن است كه از هزار ماه بهتر است ، درهاى جهنم در آن بسته است و درهاى بهشت در آن گشوده مى گردد، كسى كه آن را درك كند و آمرزيده نشود ، خداوند او را از خود دور كند؛ و كسى كه پدر و مادر خود را درك كند و آمرزيده نشود، خداوند او را از خود دور كند؛ و كسى كه من نزد او ذكر شوم و بر من صلوات نفرستد، خداوند عزوجل او را از خود دور مى كند.
4. امام باقر عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله در آخرين جمعه شعبان سخنرانى نموده و پس از حمد و ثناى خداوند فرمودند: اى مردم ! نزديك است كه ماهى فرا برسد كه در آن شبى است كه بهتر از هزار ماه و آن ماه ماه رمضان است ، خداوند روزه آن را واجب نموده و عبادت يك شب را با نمازى مستحب مانند عبادت هفتاد شب با نمازى مستحب در ساير ماهها قرار داده است . پاداش كسى را كه در اين ماه مبادرت به عمل خير و نيك مستحبى بنمايد، مانند پاداش كسى قرار داده است كه واجبى از واجبات خداى عزوجل را به جا آورد، و كسى كه واجبى از واجبات خداوند را به جا آورد، مانند كسى است كه هفتاد واجب را در ساير ماهها به جا آورد و آن ماه صبر است . و همانا ثواب صبر بهشت است و آن ماه مواسات است . و آن ماهى است كه خداوند در آن رزق مؤ منين را افزايش مى دهد. كسى كه به مومن روزه دارى در آن افطار بدهد، به خاطر اين عمل پاداش آزادى يك بنده و آمرزش گناهان گذشته اش را خواهد داشت .
عرضه داشتند: اى رسول خدا! همه ما توانايى افطارى دادن به روزه دار را نداريم .
آن حضرت عليه السلام فرمودند: همانا خداوند كريم است ، به كسى هم كه جز بر مقدارى شير مخلوط با آن كه روزه دارى به آن افطار كند يا آب گوارايى يا چند دانه خرماى ريز توانايى ندارد و نمى تواند بيش از اين بدهد، نيز اين ثواب را عنايت مى فرمايند. و كسى كه در آن بر بنده خود آسان گيرد، خداى عزوجل نيز در حساب از او آسان گيرد.
و آن شهرى است كه اولش رحمت ، وسطش آمرزش و آخرش اجابت و آزادى از آتش است . و در آن شما از چهار چيز بى نيازى نيستند: دو چيز كه خداوند را با آن راضى مى كنيد، و دو چيز است كه شما به هيچ وجه از آن بى نياز نيستند.
دو چيزى كه خداوند را با آن راضى مى كنيد، گواهى به اين است كه هيچ خدايى جز خداى يگانه نيست و همانا من رسول خداوند هستم . دو چيزى كه شما به هيچ وجه از آن بى نياز نيستيد، اين است كه حاجتهاى خود و بهشت را از خداوند خواسته ، از خدا عافيت (تندرستى ) را بخواهيد و از جهنم به او پناه ببريد.
|
|
فصل شانزدهم : اسرار مراقبات ماه ذى حجه
رؤ يت هلال و خواندن دعاى آن اولين كار مراقب است تا با يقين به زمان ، اعمال را در اوقات مخصوص آن بجا آورد. و حتى واجب است كه مراقب اين را يكى از نيازهاى مهم خود قرار داده و در اوقات دعا آن را از خداوند بخواهد. آنگاه دعايى را كه هنگام ديدن هلال هر ماه در روايات آمده است بخواند. دعايى كه سيد قدس سره بوجود آورده نيز داراى مضامين عالى براى مراقبين مى باشد كه خداوند از جانب ما بهترين پاداش مرشدين را به او عنايت فرمايد.
فضيلت اين ماه
از كارهاى مهم اهل مراقبت شناخت شرافت و فضل اين منزل شريف و شناخت زمانهاى مذكور و شناخت فوايد آن است . گرچه درباره ماه رمضان وارد شده كه بهترين ماههاست و روزهاى آن بهترين روزها و ساعتهاى آن بهترين ساعات است . ولى درباره بعضى از روزهاى اين ماه فضايلى بيش از ماه رمضان وارد شده است . جمع بين اينها اين است كه بگوييم : ماه رمضان برتر از ساير ماههاست بالذات و روز غدير از اين جهت فضيلت دارد كه امر ولايت ، كامل نمودن دين و تمام كردن نعمتها در اين روز اتفاق افتاده ، يا بگوييم روايات ماه رمضان با روايات غدير تخصيص مى خورد. يا بگوييم : هر كدام از آنها از يك جهت برتر هستند نه از تمام جهات . خلاصه اين ماه بسيار مهم بوده و مراقبين در اين منزل توفقگاههايى دارند كه بحكم بندگى و بجا آوردن حق مراقبت واجب است كه با غفلت وارد آن نشده و بدين ترتيب احترام آن را حفظ كنند. بلكه واجب است قبل از آمدن اين ماه مواظب آن بوده و از قبل براى آن آمادگى پيدا كنند. زيرا اين ماه محضر نيكان و پاكان و اهل قدس و انوار است . براى كسى كه مى خواهد در محضر اين بزرگان و بزرگواران ، حاضر شود سزاوار است مانند آنان لباس پوشيده و به شكل آنان در آيد تا آنان از همنشينى با او كراهت نداشته باشند. آنان داراى نفسها و قلبهاى مهذب و پاك ، و اخلاق نيكو و اعمال صالح بوده و عالمان بردبار، نيكوكارانى با تقوا، عارفانى حكيم ، نگهبانانى پارسا، عبادت كنندگان شب و روزه داران روز، ذكر گويندگان متوكل ، مسلمانانى راضى ، تسبيح كنندگان ثناگوى ، ((لا اله الا الله )) گويانى ((تكبير)) گوى و يكتاپرستى راستگو و مخلص مى باشند.
اگر از آنان هستى كه گوارايت باد و خوشا بحالت و اگر نيستى بكوش كه مانند آنان شده و خصوصيات آنها را پيدا كنى . و اگر نتوانستى و براى اين كه تو را براى خدمت بپذيرند، به كرم آنان متوسل شده و با خجالت و معذرت خواهى خود را بجاى خدمتكاران و بندگان آنان قرار ده . ولى در عين حال تا آنجا كه مى توانى خود را شبيه به آنان نموده و آمادگى لازم و رغبت حضور در اين محضرهاى بزرگ و ايستگاههاى ممتاز را با بذل زندگى و جانت پيدا كن . زيرا اينان اهل كرم و بخشش بوده و كسى كه با آنها معامله كند زيان نديده ، كسى كه از آنان پيروى كند هلاك نمى شود، كسى كه خود را ميان آنان قرار دهد رستگار گرديده و كسى كه با آنان همنشينى كند عزيز خواهد شد. خداى متعال آنان را با بزرگوارى خود تربيت و نه تنها بر پيروان آنها سخت نمى گيرد بلكه آنان را دوست دارد و در كتاب خود فرموده است : ((بگو: اگر خدا را دوست داريد از من تبعيت كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.)) اگر كسى را بخود نزديك نمايند خداوند نيز او را به خود نزديك نموده و اگر كسى را گرامى بدارند خداوند نيز او را گرامى خواهد داشت .
دهه اول ذى حجه
يكى از اين توقفگاهها ده روز اول آن است . و منظور از ايام معلومات در اين آيه : ((تا خدا را در روزهاى معين ياد كنند.)) نيز همين است . و ((ياد)) و ((غفلت )) با هم سازگارى ندارند. پس بپرهيز از اين كه در اين ماه دل خود را بنجاست آلوده نمايى ، بخصوص با نافرمانى . ذكر كامل كه در آيه بالا آمده اين است كه با عقل ، روح ، دل و بدن در ذكر خدا باشى ، زيرا هر كدام از آنها ذكر مخصوصى دارند. اين فرصت را غنيمت شمار كه خداوند به تو اجازه ذكر خود را داده است . در عقل خود اين را از نعمتهاى بزرگى بدان كه عمرت براى اداى شكر آن كافى نبوده ، روحت را در مقام حضور حاضر كن كه گويا حاضر در نشستگاه صدق نزد پادشاه مقتدر مى باشد. با دل خود به بندگى او و شكر نعمت هاى بى منتهاى او روى آور، و با تمام اعضاى بدنت مشغول انجام عبادات و طاعات شو. اگر خدا را اينگونه ذكر كردى ، مژده بده كه چنين ذكرى ، علامت اين است كه خداوند تو را در تمام وجودت و با تمام وجودت ذكر نموده و براى بار دوم بخاطر پاداش چنين ذكرى ، تو را در تمام اين موارد ذكر خواهد نمود. زيرا خداى متعال ذاكرين را دوباره ذكر مى نمايد.
درباره روايتى كه پيرامون فضيلت اين روزها از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است بينديش ، آنجا كه فرمودند: ((هيچ كدام از روزها نزد خدا بهتر و پاداشش بيشتر از روز عيد قربان نيست . شخصى گفت : حتى جهاد در راه خدا؟ فرمودند: حتى جهاد در راه خدا مگر فردى كه با جان و مال خود به جهاد رفته و همه را در راه خدا بدهد.)) و آنجا كه فرمودند: ((روزهايى كه عمل صالح در آن محبوبتر باشد نزد خداى عز و جل از اين ده روز - يعنى ده روز ذى حجه . گفتند: اى رسول خدا! حتى جهاد در راه خدا؟ فرمودند: حتى جهاد در راه خدا مگر فردى كه با جان و مالش در راه خدا جهاد كرده و جان و مال خود را فدا نمايد.))
اين دو روايت بخصوص روايت دومى را بنگر. آنچه را خدا بزرگ مى داند تو نيز بزرگ بدان . آمادگى كامل پيدا نموده و با تمامى نشاط و شوق و دعا و توسل به نگهبانان امت ، بخصوص در شب اول ، وارد اين ميدان شو. در تضرع خود به درِ كرم آنان بخواه كه تو را در قصد، حزب ، دعا، حمايت ، ولايت ، شفاعت و شيعيان خود وارد نموده ، به درگاه خداى متعال براى توفيق ، قبول ، رضايت او از تو، تاءييد، اصلاح و تمام خيرهاى دينى و دنيوى و آخرتى براى تو و خانواده ات ، برادران دينى ، همسايگان و كسانى كه حقى بگردن تو دارند، تضرع نمايند.
نماز شبهاى دهه اول
در هر شب از آن بين مغرب و عشا دو ركعت نماز بجا آور؛ در هر ركعت آن سوره ((فاتحه الكتاب )) و ((اخلاص )) و اين آيه را بخوان :
و واعدنا موسى ثلاثين ليله و اءتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليله و قال موسى لاءخيه هارون اخلفنى فى قومى واصلح و لا تتبع سبيل المفسدين تا در ثواب با حاجيها شريك شوى ، گرچه حج نكرده باشى .
در هنگام قرائت اين آيه شريفه از خود بپرس كه اين وعده چيست ؟ حسرت و شوق خود را براى ديدار خدا افزايش داده و از ورشكستگان مباش ((كسانى كه ديدار خدا را انكار نمودند و آنگاه كه قيامت فرا رسد، گويند: واى بر ما كه آسايش و سعادت اين روز را از دست داديم . آنان بار گناهان خود را بدوش مى كشند و چه بار بدى .))
درباره روايت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در آن شوق حضرت موسى (عليه السلام ) به اين وعده گاه را بيان نمودند، بينديش آنجا كه فرمودند: ((در چهل روز رفت و آمد خود بخاطر اشتياقى كه به ديدار خداوند داشت ، نخورد، نياشاميد و نخوابيد.))
اعمال روز اول ذى حجه
روز اول آن را روزه بگيرد. در ((الفقيه )) روايت شده است : ((كسى كه روز اول ذى حجه را روزه بگيرد، خداوند ورزه هشتاد ماه را براى او مى نويسد)).
نيز شيخ روايت كرده است كه اين روز، روزى است كه خليل در آن روز متولد گرديده و خداوند ابراهيم (عليه السلام ) را بدوستى خود انتخاب فرمود. و روزى است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابوبكر را ماءمور خواندن سوره برائت بر مشركان نمود. در همين حال بر پيامبر وحى شد كه اين آيه را جز تو يا مردى كه از خودت باشد نبايد به مشركان برساند. در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) على (عليه السلام ) را ماءمور كرده و به دنبال ابى بكر فرستادند تا آيات را از او گرفته و خودش آن را بخواند و ابوبكر را باز گرداند. على (عليه السلام ) نيز چنين كرد.
درباره وقايعى كه در اين روز اتفاق افتاده انديشه نما تا نكاتى را كه در اين وقايع وجود دارد درك نمايى . و براى توضيح بيشتر در اين زمينه مى توان به كتاب ((اقبال )) مراجعه نمود.
مستحب است در روز اول نماز فاطمه زهرا (عليها السلام ) خوانده شود اين نماز چهار ركعت است با يك بار ((حمد)) و پنجاه بار ((قل هو الله احد)) كه بعد از نماز تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام ) گفته مى شود و نيز گفته مى شود: سبحان الله ذى العز الشامخ المنيف ، سبحان ...))
ساير اعمال دهه اول
بعد از نماز صبح و مغرب ، در تمام اين روزها خواندن دعايى كه اول آن ((اللهم ان هذه الايام التى فضلتها على غيرها)) مى باشد نيز مستحب است .
از مهمترين اعمال اين ماه ، عمل به روايت زير است : شيخ مفيد از امام ابو جعفر (عليه السلام ) نقل كرده اند كه فرمودند: خداوند توسط جبرئيل پنج هديه در ده روز اول اين ماه براى عيس بن مريم (عليه السلام ) فرستاده و فرموده : عيسى ! با اين پنج دعا، دعا كن زيرا در روزهاى ده گانه يعنى ده روز ذى حجه عبادتى محبوبتر از آن نزد خداوند نيست .
اول : اشهد اءن لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد بيده الخير و هو على كل شى ء قدير.
دوم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، اءحدا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا.
سوم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، احدا صمدا لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احدا.
چهارم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شيى ء قدير.
پنجم : حسبى الله و كفى سمع الله لمن دعا ليس وراء الله منتهى اءشهد لله بما دعا و اءنه برى ء ممن تبرء و ان لله الاخره و الاولى .
حواريون از عيسى (عليه السلام ) پرسيدند: اى روح الله كسى كه اين كلمات را بگويد چه پاداشى دارد؟ فرمود: كسى كه صد بار، اولى را بگويد زمينيان عملى بهتر از عمل او در آن روز ندارند و در روز قيامت خوبيهاى او از همه بندگان بيشتر خواهد بود و كسى كه دومى را صد بار بگويد گويا تورات و انجيل را دوازده بار خوانده و پاداش آن را بدست آورده باشد. عيسى (عليه السلام ) پرسيد: اى جبرييل ثواب آن چيست ؟ گفت : هيچ فرشته اى در آسمانهاى هفتگانه قدرت حمل يك حرف از تورات و انجيل را ندارد مگر اين كه من و اسرافيل برانگيخته شويم زيرا او اولين بنده اى است كه لا حول و لا قوه الا بالله گفت . و كسى كه صد بار، سومى را بگويد، خداوند بخاطر آن براى او ده هزار نيكى نوشته ، ده هزار گناه او را پاك كرده ، ده هزار درجه او را بالاتر برده و هفتاد هزار فرشته را كه دستهاى خود را بلند كرده و بر كسى كه آن را گفته است صلوات مى فرستند، فرود مى آورد. عيسى گفت : جبرييل ! ملائكه جز بر پيامبران بر كسى ديگر صلوات مى فرستند؟ جبرييل گفت : كسى كه به آنچه از سوى خدا توسط پيامبران آمده است ايمان آورده و تعبير نكند، پاداش پيامبران به او داده مى شود. و كسى كه صدبار، چهارمى را بگويد فرشته اى كه با خدا ارتباط دارد او را مى يابد آنگاه خداوند به گوينده آن با نگاه رحمت مى نگرد و كسى كه خدا با نگاه رحمت به او بنگرد، بدبخت نخواهد شد. عيسى گفت : جبرئيل ! ثواب پنجمى چيست ؟ او گفت : اين دعاى من است و من اجازه ندارم آن را براى تو توضيح بدهم .))
كاش مى دانستم آيا اين پاداشها فقط براى خواندن اين دعاهاست يا شرايطى هم دارد؟ روايت شده است كه ((امام رضا (عليه السلام ) در راه طوس فرمودند: كسى كه لا اله الا الله بگويد، بهشت براى او خواهد بود. آنگاه فرمود: بشرط آن و شرايط آن و من يكى از شرايط آن مى باشم .))
بنابر اين ، اين دعاها نيز حتما شرايطى دارد و از شرايط قطعى آن اين است كه گوينده حتما معتقد به آنچه مى گويد، باشد. و من معنى اين كلمات را گويم ، ببين معتقد به آن مى باشى يا نه ؟
معنى ((اله )) ((پناه بردن )) مى باشد بنابراين ((اله )) بمعنى پناه است . معنى ((شهاده )) نيز حاضر شدن است ، بنابراين معنى ((اشهد ان لا اله الا الله )) اين است كه من شاهدم كه پناهى در وجود جز خدا نيست . ((له الملك و له الحمد)) يعنى كسى مالك چيزى نيست جز خدا، خير، نعمت و فضيلتى نيست مگر براى خدا و در خدا و يعنى تمامى عالم ملك خدا بوده و هيچكس خير و فايده اى ندارد مگر خدا.
بنابراين كسى كه اعتقاد دارد كه پناهى جز خدا نيست چگونه در كارهاى خود به غير خدا پناه برده و به خداوند پناه نمى برد؟ كسى كه در كارهاى مهم يا ديگر كارهاى دنيوى پدر خود را پناهگاه دانسته و به مال دنيا بيشتر اعتماد داشته و دلش با آن بيشتر آرامش مى يابد تا با وعده هاى خدا در كتابش ، در حالى كه خداوند وعده هاى خود را با سوگند نيز تاءكيد نموده است ، چگونه مى تواند ادعا كند كه پناهى جز خدا سراغ ندارم . كسى كه اعتقاد دارد تمامى دارائيها از آن خداست ، چرا بدون اجازه او در آن دخل و تصرف مى كند. و چرا توقع دارد ديگران آن را به او بدهند؟ و چرا براى او سخت است كه دارايى خدا به مصرف بندگان و روزى خورهاى او برسد؟ كسى كه معتقد است تمام نيرو، توانايى ، عزت و قدرت از آن خداست چرا انتظار دارد ديگران نيازهاى او را برآورند. چرا از ديگران مى ترسد؟ چرا ديگران را آسيب رسان يا سود رسان مى داند؟ و چرا بخاطر رضايت كسى بر خلاف رضايت خدا عمل مى كند؟
خلاصه اگر كسى به مضمون شهادتى كه در اين دعاست معتقد باشد، در كس نفع و ضررى نديده و مردم در نظر او مانند اشياء بى جان هستند. وقتى كه در ظاهر خيرى از كسى ببيند فقط خدا را شكر مى كند. و آنگاه كه كسى ضررى يا مصيبتى ببيند مى داند كه خداوند بخاطر كار بدش او را مجازات نموده و خود او باعث شده است . ولى كسى كه خير را در دنبال دنيا رفتن ديده و براى بر آورده شدن نيازهايش فقط به آن اعتماد مى كند؛ خير و سعادت را نيز در دارايى اغنياء ديده و به جهت دنياى اغنيا و پادشاهان از آنان چاپلوسى كرده ، براى بدست آوردن مال و مقام با دستورات الهى مخالفت مى نمايد؛ با بدست آوردن مال خوشحال و با از دست دادن آن اندوهگين مى شوند؛ در سختيها و حوادث ناگوار به غير خدا پناه برده ، به وعده هاى خداوند در مورد رزقش اطمينان نداشته - با اين كه خداوند در اين مورد سوگند خورده است - و در حوادث ناگوار اميدش به غير خداست چنين كسى در چنين شهادتى مانند منافق است كه خداوند شهادت به دروغگويى او مى دهد.
در اينجا حيف است حديثى قدسى كه در كتاب كافى در اين باب رويت شده است را نياورم . در اين كتاب آمده است ((حسن بن علوان )) از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است : در مجلس مذاكره علمى بوديم ، و من خرجى خود را در سفر گم كرده بودم . يكى از دوستان گفت : چه كسى مى تواند مشكل تو را حل كند؟ گفتم : فلانى . گفت : او مشكل تو را حل نكرده ، اميدت را نااميد و به مقصود نمى رسى . گفتم : خدا تو را رحمت كند، از كجا فهميدى ؟ گفت : امام صادق (عليه السلام ) به من فرمودند كه در كتابى خوانده است كه خداوند متعال مى فرمايد: ((قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم ، بلاشك اميد هر كسى را كه با غير من اميدوار شود حتما قطع مى كنم ؛ و بدون ترديد و حتما لباس خوارى نزد مردم به او مى پوشانم ؛ و يقينا و بطور قطع او را از قرب خود كنار مى زنم ؛ و بى ترديد و بلاشك او را از پيوستن به خودم دور مى كنم . در حالى كه سختيها در دست من است اميد او در سختيها به ديگران و به ديگران اميدوار است . و درِ ديگران را مى كوبد در حالى كه كليد درها در دست من بوده و درها هم بسته است ؛ و درِ من براى كسى كه مرا بخواند باز است . كيست كه در حوادث ناگوار به من اميد بسته و من اميد او را براى برطرف شدن ناگواريش قطع كرده باشم ! كيست كه براى كار مورد علاقه اش به من اميدوار شده و من اميد او را از خود قطع نموده باشم . تمام آرزوهاى بندگان نزد من محفوظ است ولى آنان به حفظ من راضى نشدند. آسمانهاى خود را پر از كسانى نمودم كه از تسبيح من خسته نمى شوند و به آنان دستور دادم درها را بين من و بندگانم نبنديد ولى بندگان به سخن من اعتماد نكردند.
آيا نمى داند اگر حادثه اى از حوادث ناگوار من به او برسد كسى جز من نمى تواند آن را بر طرف كند؟ آيا من كه قبل از درخواست عطا مى كنم ، فكر مى كند اگر از من درخواست شود خواسته او را نمى دهم ! آيا من بخيلم كه بنده ام مرا بخيل مى داند! آيا جود و كرم ، مال من نيست ! آيا عفو و رحمت بدست من نيست ! آيا محل آرزوها نيستم ! چه كسى غير من آرزوها را قطع مى كند! آيا اميدواران نمى ترسند كه به غير من اميدوار مى شوند!
اگر اهل آسمانها و زمينهايم همگى آرزو كنند و به هر كدام از آنان باندازه تمام آنچه همگى آرزو كرده اند، بدهم باندازه جز ذره اى از داراييم كم نمى شود. و چگونه مالى كه من سرپرست اويم كم مى شود! چه بيچاره اند كسانى كه از رحمتم ماءيوس هستند. چه بدبختند كسانى كه از دستوراتم سرپيچى كرده و مرا در نظر ندارند.))
اى بيچاره ! وعده هاى اين حديث و استدلالها و عظمت آن را بنگر كه بزرگتر از آسمانهاى هفتگانه و عرش بزرگ خداست . از خود بپرس آيا مى توانى قدرت ، حكومت ، و ملك او را كه در اين حديث آمده و اين كه سختيها بدست او، كليد دردها در دست او و در او براى كسانى كه او را بخوانند باز است را انكار كنى ؟ آيا در اين باره در قرآن سخن نرفته و براى دعا كردن به درگاه او دعوت نشده اى ؟ آيا به تو نفرموده است كه به كسانى كه به درگاه او دعوت نشده اى ؟ آيا به تو نفرموده است كه به كسانى كه به درگاه او دعا كنند نزديك بوده و كسانى كه او را صدا بزنند پاسخ مى دهد؟ آيا كسى را ديده اى كه در حوادث و كار مهمى به او اميد بسته ولى اميدش را نااميد كرده باشد؟ مى پندارى كه در گذشته آرزوى بهبودى وضعيت در شرايط سخت را از خدا داشته ولى خدا تو را به آرزويت نرسانيده و اميد داشتى كه او نيازهايت را برآورده اما ترا نااميد كرده است . اگر چنين چيزى هم باشد بخاطر اين است كه آرزوى تو دروغين و اميد تو غير صادقانه بوده است .
اگر به او اميدوار بودى ، در پى رضايت او حركت كرده و از خشم او مى گريختى . زيرا اميد و آرزو دو عمل قلبى هستند كه از سه چيز سرچشمه مى گيرند؛ آگاهى از توانايى ، آگاهى از كرم و آگاهى از عنايت . آنگاه كه اين سه در قلب بوجود آمدند انسان در دل توقع برخوردارى از كرم و خير را پيدا مى كند، كه اين توقع اميد ناميد مى شود و همين توقع اگر ضعيفتر باشد، آرزو ناميده مى شود.
و كسى كه از قادرى انتظار عنايت داشته و توقع كرم او را داشته باشد، مراقب او بوده ، در مقابل او تواضع كرده و چاپلوسى مى كند. و باندازه اى كه اميد افزون شده و كسى كه به او اميدوار شده بزرگتر باشد - بخصوص اگر اميدهاى او فراوان و غير قابل شمارش بوده و اميدوار براى وجود، بقا، سلامتى و تمام امور زندگيش به بعضى از چيزهايى كه اميد بسته نيازمند باشد - مراقبت ، تملق ، تواضع و تلاش براى بدست آوردن رضايت او و گريز از خشم او بيشتر مى شود. سرشت انسان چنين بوده و بنده نعمتها مى باشد. همانگونه كه هميشه مردم در مقابل ثروتمندان و بخشندگانى كه به آنها اميدوار باشند، اينگونه هستند. علاوه بر اين ، به حكم ايمان و تجربه دريافته اند كه دل اين آفريده ها فقط به دست خدا بوده و هرگونه كه بخواهد او را دگرگون مى كند.
خلاصه اگر انسان به قدرت ، كرم و عنايت شخصى يقين پيدا كند، فطرا براى او تواضع نموده و در حال اختيار از او نافرمانى نمى كند. بنابراين مخالفت با خداى متعال بخاطر ضعف ايمان و فقدان يقين است .
بنابراين به اين نتيجه مى رسيم كه كسى كه با دستورات خدا مخالفت مى كند، اميدوار نيست و كسى كه اميدوار نباشد، اگر در چهار دعاى اول بگويد پناهى جز خدا نبوده و دارايى و خير منحصر در خدا بوده و ديگران فاقد آن هستند، راستگو نخواهد بود. دعاى پنجم تفاصيلى دارد كه كسى جز بنده اى كه به توحيد يقين داشته و كسى جز خدا را مؤ ثر ندانسته و او براى نيازهاى خود كافى و او را از هر زشتى منزه بداند، قادر نيست با راستگويى آن را بگويد؛ و نيز كسانى كه خدا را از هر عيب ، ناتوانى و بخل و دروغى منزه بدانند و سخنان او در قرآن را قبول داشته باشند كه فرموده است : ((كسى كه بر خدا توكل كند خدا براى او كافى خواهد بود)) و ((بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را.))
كسى كه به تمام اين موارد در خداوند يقين داشته باشد، آيا ممكن است چيز ديگرى را در نياز و خواسته هايش مؤ ثر بداند؟ افراد موحد اين را چيزى جز شرك نمى دانند بلكه براى خداوند شريكى در اداره و حتى در وجود قائل نبوده و مى گويند: در عالم وجود مؤ ثرى جز خدا نيست .
با اين مقدمات براحتى مى توان پاداشهايى را كه روايت هاى قبل براى اين دعاها بود، باور كنى . و نيز مى فهمى كه پاداش به اندازه ايمان به آن دعاها و بوجود آوردن مضامين آن است . و يقين پيدا مى كنى كه منظور از آن هر خواندنى نيست .
تمام اينها از جهت صدق در قصد معانى الفاظى بود كه مى گفت . و اين دعاها جهت ديگرى نيز دارد كه عبارت از خواندن آن با حضور قلب و قصد كردن معانى آن است . بنابراين كسى كه از معنا و حتى لفظ آن غافل است چگونه خود را مشمول اين روايت مى داند كسى كه آن را خوانده ولى از آن غافل باشد. و از اين جهت كه ذكر خدا و دعا مى باشد، نمى گويند: دعا خوانده و دعا كرده است بلكه مى گويند: الفاظ دعا را تلفظ كرده است . دعا شكل و روحى دارد شكل آن عبارت است از الفاظ كه با زبان بوجود مى آيد و روح آن معانى آن است كه عملى قلبى است و بوسيله قلب بوجود مى آيد. بنابراين كسى كه قلبش غافل از دعا و الفاظى است كه تلفظ مى كند، دعايش بى روح و مرده است .
اشكال
با اين سخنان شما، كسى كه گناهكار بوده و بخصوص موقع خواندن از قصد معناى آن نيز غافل باشد، خواندن اين دعاها براى او هيچ فايده اى ندارد و گناه نكردن و توجه داشتن فقط در مؤ منين كامل وجود دارد بلكه اين دو امر مخصوص كسانى است كه به خدا نزديك شده اند نه هر مؤ منى .
جواب
چنين نيست . و لازمه سخنان ما اين است كه آنچه در روايت آمده فقط حق كسى است كه آن را آنطور كه بايد، بخواند، و كسى كه از خدا نترسيده ، اميدوار به او نبوده و از دستورات او فرمانبردارى نكرده باشد از همه اين فوايد محروم است . اما كسى كه مؤ من به خدا بوده ، قصد فرمانبردارى او را دارد ولى گاهى اوقات اختيار را از كف داده و مرتكب گناهى مى گردد چنين كسى اگر با قصد معانى ، اين دعاها را بخواند، از فوايد آن محروم نبوده و حتى اميد است كه خداوند پاداشى بيش از آنچه در روايت آمده است به او بدهد، و حتى اگر هنگام قرائت گاهى اوقات از قصد معانى آن غافل شده و گاهى اوقات به آن توجه داشته باشد، باز هم ممكن است لطف خدا شامل او شده و قسمتى را كه با غفلت خوانده است ، حيات بخشيده و بپروراند.
خلاصه بطور يقين ، باندازه ايمان ، عمل و قصدش و حتى بيشتر، پاداش مى بيند. خداوند تقصيرات او را بخشيده و نورى علاوه بر آنچه در روايت آمده است به او عنايت مى فرمايد؛ نواقص آن را تكميل ، آن را پرورش داده و پاداش تمام و كمالى به او عنايت مى نمايد. انسان نبايد هيچ خير و عبادتى را با اين شبهه كه بخاطر بديم برايم فايده ندارد، ترك كند. زيرا هر انديشه اى كه باعث ترك عملى شود وسوسه شيطان است . بلكه بايد تا جايى كه مى تواند شرايط را بوجود آورده و آن عمل را انجام دهد و براى قبول شدن آن به خداوند پناه ببرد. و در صورتى كه خداوند اضطراب واقعى او را ببيند، يا توانايى انجام آنچه را نمى تواند، به او عنايت فرموده و يا همان عمل بدون شرايط را كه مى تواند انجام دهد از او قبول مى نمايد و او را بخاطر اين كه عملش فاقد شرايط مى باشد رد نمى كند. و فرقى نمى كند كه اين ناتوانى بخاطر كارهاى بد گذشته اش بوده و هنگام عمل از آنها پشيمان و توبه كرده باشد، يا نه .
از مهمترين كارهايى كه در اين دهه وارد شده ، ده ذكر ((لا اله الا الله )) است كه در هر روز ده بار گفته مى شود و اول آن چنين است : ((لا اله الا الله عدد الليالى )) ثواب زيادى در روايات براى اين عمل ذكر شده است .
از مضمون اين ذكر مى توان برداشت كرد كه خداى متعال با فضل و كرم خود به كسى كه مثلا بگويد: ((الحمد لله ماءة مرة ؛ حمد و ثنا مخصوص خداست ، صد بار)) و فقط يك بار ((الحمد لله )) بگويد، پاداش كسى را كه صد بار ((الحمد لله )) گفته باشد به او مى دهد.
در جمله سوم بجاى اين كه بگويد: ((لا اله الا الله )) عدد ما يجمعون ؛ خدايى نيست جز خداى يكتا بعدد آنچه جمع مى كنند)) گفت : ((لا اله الا الله و رحمته خير مما يجمعون ؛ خدايى نيست جز خداى يكتا و رحمت او بهتر از آنچه جمع مى كنند مى باشد)). منظور از آنچه جمع مى كنند همان اموال دنيا مى باشد كه نزد خدا حقير، و حتى دشمن خدا مى باشد. بجهت اين كه با مشغول كردن بندگان او مانع مى شود كه آنان به ذكر، انديشه و عبادت او پرداخته و بدين ترتيب راه رسيدن به قرب و كرامت او را بر آنان سد مى كند. بهمين خاطر بجاى اين كه بگويد: ((لا اله الا الله بتعداد اموال مردم )) با كلامى به همين مطلب اشاره كرد كه در آن كلام به علت حقارت و انتخاب اين لفظ به جاى آن لفظ، اشاره شده است . زيرا رحمت خداوند بهتر از اموال دنيا مى باشد، يعنى آخرت بهتر از دنيا و خداوند بهتر و ماندنيتر است . و انسان بايد از اين تغيير اسلوب به اين مطالب پى ببرد.
و آنگاه كه اين مطلب را درك كرد، بايد كمتر غم و غصه دنيا را خورده و بداند اندوه فراوان دنيا در قلب باعث مى شود شرفى را كه قلب در نزد خداوند دارد، از دست بدهد.
|
مبادا در مجلس پاكيزگان وارد شوى و قلب تو آلوده به ياد دنيا و بدنت برهنه از لباس تقوى و سرت بدون عمامه مراقبت باشد و از تو بوى بد آلودگيهاى دوستى دنيا استشمام شود؛ اعمال بدت باعث فاسد شدن اخلاقت شده ، سرت خالى از عقل معرفت ، قلبت خالى از ايمان و چشمت به خاطر نگاه به حرامهاى الهى دردمند، زبانت از گفتن در رضاى خدا لال ، گوش تو از شنيدن ذكر خدا كر، دست تو بخاطر بخل از جود و سخاوت و انفاق در راه خدا، بسته و از جهاد در راه خدا باز مانده ، شكمت از مال حرام و چيزهايى كه خدا حرام نموده پر، فرج تو... و پاى تو از برآوردن نيازهاى دوستان خدا و رفتن به خانه هاى خدا لنگ باشد. زيرا اگر در مجالس پاكان حاضر شوى ، بخاطر پليدى لباس اراذل و زشتى اين آفات و بدحالى رسوا خواهى شد. پس بخاطر وجود شريف و عزيز خود اندكى تاءمل كرده و به خود خطاب كن : اى فقير! چرا با غفلتها و كوچك شمردن شعائر و حرمتهاى الهى و بخاطر بيحالى و كوتاهى در ميدان مسابقه تحصيل كمالات از همانندهاى خود عقب مى افتى ؟
از امام حسن مجتبى (عليه السلام ) روايت شده است ((در روز عيد فطر به عده اى كه مى خنديدند و بازى مى كردند نظر نمود، سپس به همراهان خود فرمود: خداوند عزوجل ماه رمضان را براى تمرين مسابقه خلق خود قرار داد كه در آن با اطاعت و كسب خشنودى او با هم مسابقه بدهند. عده اى پيشى گرفته و رستگار شدند و عده اى عقب مانده و بدبخت شدند. شگفتا در روزى كه نيكوكاران پاداش ديده و كوتاهى كنندگان زيان مى بينند، عده اى مشغول خنده و بازى هستند. بخدا سوگند اگر پرده ها فرو افتد، نيكوكار مى انديشد كه چرا بيشتر عمل نيك انجام ندادم و بدكار مى گويد چرا بد ميكردم ! و در روايت ديگرى در دنباله اين روايت آمده است : ((از شانه كردن مو و صاف كردن لباس باز مى مانند)) ساير آداب عيد در دو عيد ديگر خواهد آمد.
(4-و از مهمترين اعمال مهم اين است كه روز خود را با سلام به حاميان و نگهبانان روز به پايان رسانده و به درگاه آنان جهت شفاعت و اصلاح حال تضرع نمايد. و اگر آن روز در نگهبانى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نباشد، باز هم اعمال خود را به آن حضرت تسليم نمايد. زيرا او بر جانشينان معصوم خود مقدم است ؛ ولى همراه با شرمسارى و خجالت از كوتاهى در اداى حق شكر نعمت و همراه با لطيف نمودن گفتار و الفاظ تضرع و ابتهال . زيرا اين كار اثر زيادى در رسيدن اعمال به آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نازل شدن خير از معدن فضل خداوند دارد. سپس به نگهبان آن روز براى شفاعت خود به درگاه آن عزيز توجه كرده و از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درخواست نما كه اعمال تو را به درگاه مقدس حضرت حق عرضه نموده و از خداوند بخواهد گناهان تو را بخشيده ، آنها را تبديل به چند برابر خوبى نموده و آنگاه با رضايت از تو اعمالت را بپذيرد؛ كه خداى متعال هر چه بخواهد مى تواند انجام بدهد و ديگران نمى توانند. نيز از او بخواه در آينده توفيقات تو را براى كوشش در خدمت به خداى بزرگ و وفادارى به رسول والا مقام و آل بلند مرتبه او زياد نمايد. زيرا بحكم عقل وفاى به سادات و محبوبان خدا حقوق بزرگى را بر ما واجب مى نمايد و اگر بخواهيم به بزرگان خود و محبوبان خدا در زمان غيبت آنان وفادار بمانيم ، بايد حقوق زيادى را ادا نماييم .
فصل پنجم : مراقبات ماه ربيع الاخر
دعاى اول ماه
از مهمترين اعمال اين ماه چنانچه در جميع ماهها گفتيم ، دعا در اول آن است ؛ بخصوص دعاى بلند مرتبه و گرانقدرى كه در اول آن روايت شده است .
دهم ربيع الاخر
روايت شده ، اين روز روز ولادت مولا و امام ما امام حسن عسكرى (عليه السلام ) مى باشد و مراقبت از روزهاى ولادت ائمه (عليهم السلام ) شبيه به مراقبت روز ولادت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . زيرا اين روزها نيز مانند آن روز مراسم سرور، شكرگزارى و بزرگداشت با اعمال قلبى و بدنى دارند؛ گر چه روز ولادت حق خاصى دارد. و اما خصوصيتى كه اين روز دارد اين است كه مولود اين روز پدر بلاواسطه امام ما - جان جهانيان فداى او باد - مى باشد. بنابراين سزاوار است شيعيان با امورى مناسب به امام زمان (عليه السلام ) تهنيت گفته و حاجات خود را از كسى كه در اين روز متولد شده بخواهند. و نيز بخواهند كه سفارش او را به امام زمانش نموده تا او را مورد نظر و لطف خود قرار داده و او را از بخششها و بزرگواريهاى خود بهره مند نمايد.
خصوصيتهاى معصومين (عليهم السلام ) در حوايج مختلف
امام حسن عسكرى (عليه السلام ) خصوصيتى براى برآورده شدن حاجات اخروى دارد. معصومين (عليهم السلام ) گر چه هر كدام از آنان وسيله اى براى بندگان خدا در جميع حوائج مى باشند ولى هر كدام خصوصيتى براى بعضى از حاجتها دارا مى باشند - چنانچه دعاى توسل شاهدى بر اين مطلب است - رسول خدا و دختر بزرگوارش و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام ) در حاجتهاى به بدست آوردن طاعت خدا و خوشنودى او خصوصيتى دارند. اميرالمؤ منين (عليه السلام ) خصوصيتى در مورد انتقام از دشمنان و برطرف نمودن ظلم ظالمين دارد. امام سجاد (عليه السلام ) خصوصيتى در مورد ستم پادشاهان و القاءات و وسوسه هاى شيطان دارد. امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) خصوصيتى در كمك گرفتن در مورد آخرت دارند. امام كاظم (عليه السلام ) خصوصيتى در مورد سلامتى كامل از بيماريها و دردهايى كه مردم از آن گريزانند دارد. امام رضا (عليه السلام ) خصوصيتى در مورد ترسهاى مسافرت در دريا و خشكى و زمينهاى بى آب و علف و بدون آبادى و سكنه دارد. امام جواد (عليه السلام ) خصوصيتى در مورد توسعه روزى و بى نياز شدن از آنچه در دست مردم است دارد.
امام هادى (عليه السلام ) خصوصيتى در مورد قضاى نافله ها و احسان به برادران مؤ من و به كمال رسيدن طاعتهاى پروردگار دارد. امام حسن عسكرى (عليه السلام ) خصوصيتى در كمك نمودن در مورد آخرت دارد. و امام عصر ما، پناهگاه ، اميد و حافظ ما، نور ما و زندگى ما، امام مهدى (عج ) جامع تمام خصوصيات مذكوره بوده و براى حاجات ديگر نيز توسل به او مناسب است .
و اين روز را همانطور كه ساير روزهاى شريف را به پايان مى رسانند ختم نموده و ماه را نيز با آنچه ماههاى ديگر را ختم مى نمايند و در ماههاى ديگر گفتيم به پايان برساند.
فصل ششم : مراقبات ماه جمادى الاولى
از كارهاى مهم دعا كردن بخصوص با دعاهايى كه روايت شده است مى باشد.
پانزدهم ماه
روايت شده امام سجاد (عليه السلام ) در نيمه اين ماه متولد گرديده است . بنابراين شيعه بايد اين روز را با عمل بزرگ بدارد چنانچه قبلا در مانند چنين روزهايى گفتيم . زيرا مردم بايد روزهاى ولادت زمامداران خود را بزرگ داشته و آداب و تكاليفى را در اين مورد رعايت نمايند. و كدام زمامدارى سزاوارتر از اين زمامداران است كه او را بزرگ بدارند؛ كسانى كه زمامدار دنيا و آخرت مى باشند. علاوه بر اين ، زمامداران غاصبانه حكومت مى نمايند ولى زمامدارى اينان از طرف بزرگترين زمامداران و حضرت حق به آنان داده شده و سزاوار آن هستند. و نيز كدام زمامدارى براى اداره مردم خود رنجهائى را تحمل نمود كه آنان تحمل نمودند و كدامشان مانند آنان با مردم مواسات نموده و حتى به خاطر نجات و هدايت مردم شهادت را انتخاب كردند و كدام زمامدارى تا اين حد براى مردم سودمند بوده است . بنابراين باندازه خدماتشان تكليف داريم اين روزها را بزرگ بداريم .
روز خود را نيز به همان طريقى كه روزهاى شريف را به پايان مى رساند، ختم كند چنانچه چند بار به آن اشاره شد. و ماه خود را نيز همانگونه كه ماههاى ديگر را ختم مى نمود به پايان برساند چنانچه قبلا نيز اشاره شد.
فصل هفتم : مراقبات ماه جمادى الاخر
از كارهاى مهم در اين ماه نيز دعا نمودن - بخصوص با دعاى روايت شده - مى باشد.
سوم جمادى الثانى ، شهادت حضرت زهرا (عليها السلام )
در روز سوم اين ماه سرور بانوان جهان (عليها السلام ) وفات يافته اند بلكه صحيح اين است كه اين روز روز شهادت آن حضرت (عليها السلام ) مى باشد؛ كه مظلوم و در حالى كه حق او غصب شده بود از دنيا رفت . بنابراين لازم است كه شيعيان وفادار اين روز را از روزهاى اندوه و مصيبت قرار دهند. زيرا اين روز براى بستگان آن حضرت (عليها السلام ) دومين روز مصيبت بعد از رحلت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود. و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بعد از وفات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هيچ روزى را مصيبت بارتر و ناگوارتر از اين روز نديد. از دست دادن او باندازه اى براى اميرالمؤ منين (صلى الله عليه و آله و سلم ) سخت بود كه بر او نوحه خوانده ، گريه كرده و از جدايى او شكايت مى نمود و مى فرمود: ((جان من در زندان آه اندوهبار من است . كاش جانم با آه ها خارج مى گرديد. بعد از تو خيرى در زندگى نيست و گريه ام از ترس اين است كه زندگيم طولانى شود)) و نيز مى فرمود: ((از دست دادن فاطمه بعد از احمد دليل بر اين است كه هيچ دوستى جاويدان نمى ماند و چگونه زندگى گوارايت خواهد بود بعد از فقدان آنان بجانت سوگند، اين چيزى است كه اصلا امكان ندارد. انسان مى خواهد دوستش نميرد ولى اين محال است .))
اين مطلب ساده اى نيست كه كسى مانند اميرالمؤ منين (عليه السلام ) چنين سخنانى بگويد. عقل از درك اين كلمات ناتوان بوده و اين سخنان عظمت مقام زهرا (عليها السلام ) و فضل او را نزد خداوند مى رساند. زيرا اندوه او در اين مصيبت - با توجه به اين كه در صبر مانند كوه بلندى بود كه طوفانها او را حركت نمى داد و هيچ چيزى او را در هم نمى شكست سيل از او جارى شده و پرنده اى به او نمى رسيد - از عجيب ترين عجايب است . و اگر فضيلت فاطمه (عليها السلام ) در بالاترين درجه اى نبود كه جزع نمودن براى او كار نيكويى بود بهيچ وجه اين جزع فراوان از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ديده نمى شد.
بهر صورت شيعيان در اظهار حزن و اندوه و اقامه مجالس سوگوارى در روز وفات آن حضرت و ذكر مصيبتهاى او بايد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را سرمشق خود قرار دهند. زيرا او محبوب و يگانه پدرش بود و طورى با او رفتار مى كرد كه با هيچكس چنين رفتارى را نداشت . و شيعيان و مخالفين آنان فرمايش حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره او را روايت نموده اند كه فرمود: ((فاطمه پاره تن من است . كسى كه او را اذيت نمايد مرا اذيت كرده است .)) و فاطمه (عليها السلام ) بعد از اعتراف گرفتن از خليفه اول و دوم به اين كه آنها اين حديث را از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده اند، به اين حديث بر عليه آن دو استدلال نمود. و در حاليكه دستهايش را بلند كرده بود به خداوند عرضه داشت : خداوندا! شاهد باش كه اين دو مرا اذيت كردند. و به على (عليه السلام ) سفارش نمود كه خاك سپارى و قبر او را از اين دو پنهان كند.
اين اعمال و همچنين سفارش او، جهاد در راه خدا و يارى دين حق و بهترين دليل براى اثبات مذهب شيعه و باطل نمودن مذهب عامه است . زيرا مخفى نگهداشتن دفن و قبر او مطلب سؤ ال انگيزى است كه وقتى از علت آن سؤ ال شده و معلوم شود به خاطر وصيت او مخفى نگهداشته شده است ، مانند آفتاب در وسط آسمان معلوم مى شود كه او در حالى از دنيا رفت كه بر اين دو خشمگين بوده و مولى و پدر خود را در حالى ديدار نمود كه از دست اين دو شاكى بود. و اين مطلب براى اين دو رسوايى بزرگى است كه بالاتر از آن تصور نمى شود؛ بخصوص با ملاحظه آيات شريفه قرآن كه مى فرمايد: ((بگو از شما پاداشى نمى خواهم مگر دوستى نزديكان من .))(8) و تاءكيد اين حكم با آيه ((هر پاداشى كه از شما بخواهم بنفع خود شماست .)) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رحلت كرد در حالى كه در روى زمين كسى از فاطمه (عليها السلام ) به او نزديكتر نبود. و هيچ عاقلى شك نمى كند، كسى كه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در پاداش رسالت خيانت نمايد شايسته نيست كه بر مسند خلافت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تكيه زند و كسى كه ملاحظه رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در مورد نزديكان آن حضرت ننمايد چگونه در مورد غير نزديكان ملاحظه او را خواهد نمود. و كسى كه به دختر او ظلم كند چگونه در ميان امت او به عدالت رفتار خواهد كرد. اين چيزى است كه عالم و جاهل آن را مى دانند بخصوص كه آيه تطهير باتفاق شيعه و مفسرين برجسته اهل سنت و علماى آنان درباره حضرت زهرا (عليها السلام ) نازل شده است . بنابراين بعد از اينكه آيه صريح قرآن طهارت او را اعلام و دوستى او را واجب كرد، اگر كسى به او ظلم نمايد و حق او را غصب كند نمى تواند اذيت و آزار خود را به طريق شرعى صحيحى توجيه نمايد.
اى اهل عالم گريه كنيد بر اين جنايت بزرگ كه نسبت به رسول بزرگوار و پيامبرى كه رحمت براى جهانيان بود و در حق پاره تن و دختر پاك او انجام دادند! حق او را غصب ، مهريه او را گرفته و او را از ارث پدر محروم ساختند! به صورت او سيلى زدند و جنين او را در حاليكه كفنهاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هنوز تر و تازه بود سقط كردند. و براى آتش زدن در خانه او آتش طلبيدند همان درى كه مدتى طولانى ملائكه مقرب خدا پشت آن توقف مى كردند تا به آنها اذن دخول داده شود.
بهر صورت سزاوار است شيعه آن حضرت را در اين روز بگونه اى زيارت نموده و بر او صلوات و درود فرستند كه مايه رضايت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده ، خداى فاطمه (عليها السلام ) آن را پسنديده و حق شيعه گرى ادا شود.
شب نوزدهم
اين شب ابتداى حامله شدن مادر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آن حضرت مى باشد. و مراقب و ادا كننده حقوق رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، حق بزرگداشت آن را از آنچه در ميلاد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفتيم ، خواهد دانست . زيرا اين شب كليد سعادت روز ميلاد آن حضرت بلكه مقام اجمال آن مى باشد؛ چنانچه ميلاد او يكى از كليدهاى روز مبعث و مقامات آن مى باشد. و بنده مراقب جميع بهره هاى خود را از اين مراقبت مى برد و بخاطر كسالت هيچ خيرى را از دست نمى دهد. زيرا انسان عاقل هيچ سعادتى را كه در دست باشد از دست نمى دهد.
روز بيستم ، ميلاد حضرت زهرا (عليها السلام )
اين روز بنابر روايت شيخ مفيد (رحمة الله ) روز ميلاد فاطمه زهرا (عليها السلام ) مى باشد. شيخ مفيد فرموده است : ((دو سال بعد از بعثت در روز بيستم اين ماه حضرت زهرا (عليها السلام ) متولد شده است . سرور مؤ منين در آن تازه شده و روزه آن روز و خيرات و صدقات در آن مستحب مى باشد.))
فضايل حضرت فاطمه (عليها السلام )
مقدار بزرگداشت اين روز بمقدار بزرگى صاحب آن بوده و فاطمه (عليها السلام ) در پيشگاه خداوند متعال و فرشتگان و دوستان او بسيار بزرگ است . در روايات صحيح آمده است كه او سرور بانوان جهان و مريم (عليها السلام ) سرور بانوان زمان خود بود و باين ترتيب سرورى او بر مريم راستگو (عليها السلام ) - كه قرآن بزرگ صداقت او را گواهى مى دهد - نيز ثابت مى شود. بلكه عده اى از علماى بزرگ يقين به برتر بودن او از ساير پيامبران و رسولان دارند كه خود فضيلت روشنى براى فاطمه (عليها السلام ) مى باشد. از فضيلتهاى او كه از روايات قطعى به دست مى آيد و فاطمه در ميان زنان عالم مخصوص به آن فضيلت مى باشد اين است كه مصحف بزرگ و گرانقدرى داشت كه جبرئيل بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن را براى او آورده و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آن را نوشت . اين مصحف نزد فرزندان معصوم او بود و علم آنچه گذشت و آنچه خواهد آمد و آنچه موجود است در او بود؛ چنانچه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است . خلاصه اينكه درباره فضايل او شيعه و غير شيعه رواياتى نقل نموده اند كه چندين مجلد كتاب بزرگ را پر مى كند و اين مختصر گنجايش آن را ندارد. و اگر فضيلتى بجز شفاعت او از دوستدارانش نبود همين فضيلت در اثبات حق بزرگداشت او و تولدش باندازه توان براى شيعه كافى بود. زيرا بعضى از حقوق ادا نمى شود گر چه كارى كه براى اداء حق انجام شود كامل و تمام باشد.
اعمال مهم اين روز
از كارهاى مهم در اين روز زيارت او، صلوات بر او، و لعنت كردن ظالمين به آن حضرت (عليها السلام ) است . و سپس روز خود را مانند امثال اين روز به پايان مى رساند.
فصل هشتم : مراقبات ماه رجب
شرافت رجب
اين ماه ماه بسيار شريفى است به اين جهت كه :
1- از ماههاى حرام مى باشد.
2- از اوقات دعا مى باشد و حتى در زمان جاهليت به اين مطلب مشهور بوده و مردم آن زمان منتظر اين ماه بوده تا در آن دعا كنند.
3- اين ماه ، ماه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى باشد؛ همانطور كه در بعضى از روايات آمده است چنانچه شعبان ، ماه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و رمضان ماه خداى تعالى مى باشد.
4- شب اول آن يكى از چهار شبى است كه تاءكيد به زنده نگهداشتن آن به عبادت شده است .
5- درباره روز نيمه آن آمده است كه محبوبترين روزها نزد خداوند بوده و زمان انجام عمل ((استفتاح )) است كه بطور مفصل خواهد آمد.
6- روز بيست و هفتم اين ماه ، مبعث پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.
روزى كه زمان ظهور رحمت خداوند است . چيزى كه از اول خلقت تا كنون مانند آن ديده نشده است .
اين گوشه اى از فضايل اين ماه بود و ما توان فهم تمام فضايل اين ماه شريف را نداريم .
نداى ملك داعى و جواب آن
يكى از مراقبتهاى مهم در اين ماه به ياد داشتن حديث ((مَلَك داعى )) مى باشد كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((خداى متعال در آسمان هفتم فرشته اى را قرار داده است كه ((داعى )) گفته مى شود. هنگامى كه ماه رجب آمد، اين فرشته در هر شب اين ماه تا صبح مى گويد: خوشا بحال تسبيح كنندگان خدا، خوشا بحال فرمانبرداران خدا. خداى متعال مى فرمايد: همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند، فرمانبردار كسى هستم كه فرمانبردارم باشد و بخشنده خواهان بخشايش هستم . ماه ماه من بنده بنده من و رحمت رحمت من است . هر كسى در اين ماه من را بخواند او را اجابت مى كنم و هركس از من بخواهد به او مى دهم و هركس از من هدايت بخواهد او را هدايت مى كنم . اين ماه را رشته اى بين خود و بندگانم قرار دادم كه هركس آن را بگيرد به من مى رسد.))
افسوس از كوتاهى ما در طاعت خدا! كجايند شكرگزاران ! كجايند تلاشگران ! آيا عاقلان توان فهم حق اين نداى آسمانى را دارند! چرا جوابى نمى شنوم ! كجايند عارفانى كه مى دانند كسى توان شكر اين نعمت را ندارد! كجايند كسانى كه اقرار به كوتاهى و عجز دارند كه در جواب اين منادى آسمانى بگويند: اجابت كرده و ياريت مى كنيم درود و سلام بر تو اى منادى خداى زيبا و جليل ، شاه شاهان ، مهربانترين مهربانان ، خداى بردبار و كريم ، رفيق دلسوز، صاحب عفو بزرگ ، تبديل كننده بديهاى انسان به خوبيها، اينان بندگانى گناهكار و طغيانگر، پست و اسير شهوتها و غفلتها مى باشند! اى فرستاده بزرگ خدا مردگان بظاهر زنده را صدا مى كنى كسانى كه قلبهايشان مرده و عقلهايشان جدا و روحهايشان فاسده شده ! چرا مردگان را صدا مى زنى ! كسانى كه صداى تو سودى به آنان نمى رساند مگر اينكه با نداى تو قلبها زنده شده ، عقلها بازگشته و روحها بيدار شود و درباره ارزش و بهاى گران اين نداى آسمانى و بزرگى پروردگار و پستى نفس و سختى آزمايش و بدى حال خود بينديشند. آنان شايسته راندن و دور نمودن و لعنت و عذاب هستند؛ ولى وسعت رحمت پروردگار باعث اين دعوت بزرگ شده است ، آن هم با اين زبان و بيان لطيفى كه بالاتر از تصور انسان و خواسته و آرزوى او است . اكنون با واسطه قرار دادن اين نداى آسمانى و لطف بزرگ از خدا مى خواهيم ما را موفق به اجابت اين دعوت و كرامت بزرگ بدارد.
اى وعده دهنده سعادت ! با خوش آمدگوئى و كمال ميل و جانفشانى نداى تو را اجابت مى كنيم زيرا ما را به تسبيح كردن مالك كريم خود توجه دادى و ما را ترغيب به اطاعت از مولاى مهربان خود كردى و ما را به كرامت پروردگار رساندى . اى منادى ! زبان حال افراد پست پاسخت مى دهند كه ما را بهره مند ساخته و بزرگ داشتى و دعوت به بزرگترين سعادتها نمودى . پستى و فساد و كوچكى ما كجا و تسبيح و تمجيد خدايمان كجا! خاك كجا و خداى خدايان كجا! آلوده به پليديها كجا و مجلس پاكان كجا! و اسير در زنجير كجا و منزل آزادگان كجا؟ ولى لطف پروردگار باعث شده تا به ما اجازه تسبيح خود را بدهد. و حكمت او ما را مشرف به اين تكليف كرده است . چه رسوايى بزرگى اگر بعد از اين بخشش بزرگ در تسبيح او كوتاهى و در فرمانبردارى او سستى كنيم ! چه آقاى كريمى و چه بنده هاى پستى ، چه خداى بردبار و چه بندگان كم عقلى !
با گوش دل شنيديم آنچه را از پروردگار به ما رساندى كه ((من همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند)) در حالى كه بزرگى اين ابلاغ هر زبانى را در عالم امكان و در تكليف جواب آن ، لال كرده و عاقلان از زيبايى اين كرامت متحير شدند. اگر هر كدام از مشرف شدگان به اين خطاب داراى بدن تمام جهانيان و روحهاى تمام صاحبان روح بودند و تمام آن را در جواب و براى بزرگداشت اين خطاب فدا مى كردند، چيزى از حقوق آنرا ادا نكرده و شكر حتى جزيى از آن را نمى توانستند بجا آورند. پس چرا انسان بيكاره پست از اجابت اين دعوت غفلت مى كند و در استفاده از اين منزلت و مقام بزرگ كوتاهى مى كند و به اين هم بسنده ننموده و بجاى تمجيد و تسبيح خدا، كسى را تمجيد مى كند كه تمجيدش مستوجب آتش بوده ، و به جاى همراهى با فرشته هاى نزديك خدا و پيامبران ، در مجلسى كه پروردگار جهانيان حضور دارد، به قرين شدن با جن ها و شيطان ها در ميان طبقات جهنم راضى مى شود.
عجيب تر از اين ديده اى ! ديده اى كه خالق مخلوق را براى همنشين خود بخواند ولى مخلوق اجابت نكند و در حالى كه آقا مناجات بنده و انس او را دوست دارد، بنده از قبول عنايت او خوددارى كند! پس با تاءسف و اعتراف به غفلتهاى خود و با ناچارى جواب مى گوييم : بله ، اى پروردگار و آقا و اى مالك و مولا! اگر توفيق تو نصيب ما شده و در اين دعوت عنايت تو شامل حال ما شود و با اين دعوت ما را به كرامت برسانى - چنانچه از كرم تو جز اين انتظار نمى رود و از كمال و بخشش تو جز اين انتظارى نيست - چه سعادت بزرگى كه در اين صورت به بالاتر از آرزوى خود مى رسيم . ولى واى بر ما اگر جز اين باشد! در اين حالت چه كنيم با اين تيره روزى و مجازات دورى از رحمت حق ! پس مى گوييم : و هيچ خدايى جز تو نيست . تو را تسبيح و تمجيد مى كنيم . ماييم ستمگران . خدايا به خود ستم كرديم و اگر ما را نبخشى و به ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود. بلكه بناچارى بيشتر جسارت كرده ، ذلت و پستى خود را آشكار نموده ، با قسمهاى بزرگى نيز آنرا تاءكيد كرده و عرض مى كنيم : قسم به عزت و جلالت اى پروردگار ما! حتما از دستورات تو سرپيچى ، خود را هلاك كرده و بر تو مى شوريم و فاسد مى شويم ، اگر با توفيق خود ما را نگهدارى نكنى و با عنايت خود بر ما خوبى نكنى . زيرا توان و نيرويى نيست مگر با يارى تو.
پس از اين با توفيق تو بيشتر گفته و با يارى تو در خواستن خود پافشارى مى كنيم و به جناب قدس تو كه نه ، بلكه به حضرت رحمت و لطفت بخاطر جلب عطوفت آقاى خود و نازل شدن رحمت پروردگار خود عرضه مى داريم : اى كريمترين كريمان ! و اى بخشنده ترين بخشندگان ! اى كسى كه خود را لطف ناميده است ! اى منادى ما را در اين ماه بزرگ به كرم تو دعوت و به لطف و رحمتت اشاره و بزرگوارى و بزرگداشت تو را براى ما گفت (ماه ماه من است و بنده بنده من و رحمت رحمت من ) بنابراين با اين دعوت ما ميهمانان دعوت شده تو و درماندگان درگاهت گرديديم .
|
|
٢درباره بهلولبهلول به ضم باء و سکون ها به معنی گشاده رو و صاحبصورت زیبا و جامع خیراتاطلاق می گردد .این اسم را براي اشخاصبذله گو و در عین حال حق گو و حاضر جواب نیز به کار می برند . اشخاصیدیگري هم به این اسم بوده اند ولی بهلول معروفهمان شخصی استکه در زمان هارون الرشیدمیزیسته و از شاگرد هاي مخصوصامام جعفر صادق (ع) بوده و از محبان اهل بیت محسوب شده استو به روایتی برادر مادري هارون الرشید و به روایت دیگر از بستگان نزدیکهارون عباسی بوده است.چنانچه در مجالسالمومنین قاضی نو اله بیان فرموده بهلول از افاضل عقلاي زمان هارون الرشید و بهمصلحتی خود را به دیوانگی زده است . از بنی اعمام هارون الرشید عباسی و از شاگرد هاي خاصامامجعفر صادق (ع) بوده و در زمره متقیان عصر هارون الرشید می باشد .محل تولد او شهر کرفه و اسم اصلی او وهب بن عمرو است. دیوانگی او بدین لحاظ بوده که چونهارون الرشید براي بقاي خلافت و حفظ سلطنت بیم زیاد از امام هفتم موسی بن جعفر (ع) داشتدرصدد از بین بردن حضرت برآمدو بهانه می انگیختتا آن امام به حق را به درجه شهادت برساند وبراي این کار آن حضرت را متهم بداعیه خروج نمود و از متقیان زمان خود که از آن جمله بهلول بوداستفنا به قتل امام معصوم نمود .دیگران فتوا دادند ولی بهلول با راي آنها مخالفت نمود . فوري به خدمتامام رفتو صورت واقعه را بهعرضرساند و التماس نمود تا آن حضرت او را ارشاد نماید و چاره فرماید . در آن وقتآن امام به اودستور داد که به دیوانگی تظاهر نماید .این بود که بهلول به مقتضاي وقتو به اشاره امام واجبالاطاعت، خود را به دیوانگی زد و از تکلیفوقصاصهارون الرشید خلاصی یافت و در این حال حرفحق از مظلومین را بدون ترسولی با بیانیمجنون وار و شیرین بیان دفاع می نمود و گاه خلیفه وقتو ارکان دولترا با بیاناتخود رسوا و محکوممی ساخت . با این وصفمردم به فضل و کمال او ایمان داشته و حکایات مطالباو را سر مشق قرار میدادند و هنوز در این عصر بیشتر حکایاتاو در محافل ذکر و از آنها پند گرفته می شود .اما این روایت ضعیفاست . چون خیلی بعید است که معصوم (ع) شخصعاقلی را صریحاً امر کند کهخود را به دیوانگی بزند و آنچه صحیح تر به نظر می رسد بدینگونه استکه گویند چند تن از صاحبه ودوستان خاصامام (ع) که به مناسبت دوستی آن حضرت تحت تعقیب قرار گرفته بودند با مشورتreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٣همدیگر به خدمت امام (ع) رسیدند و کسب تکلیفنمودند . امام (ع) جواب آنها را با یکحرفبوده که همگی دانستند « ج » تحجی ( کتبی یا شفاهی آن معلوم نیست) نمودار ساختند و آن فقط حرفکه جایز نیست بیشاز این سوال کنند . پسهرکدام آن را طوري تعبیر کرده و از خدمتامام مرخصشدند .را جلاء وطن دانسته و دیگري جبال و از شهر خارج شدند . بهلول آن را جنون دانسته « ج » یکی از آنهاو خود را به دیوانگی زد و همگی از آن بلیه رفتند .شرحی از زندگی بهلولبهلول پیشاز آنکه خود را به دیوانگی ظاهر سازد ، زندگانی اعیانی داشت و چون به اشاره امام (ع) بهجنون و دیوانگی ظاهر شد دست از تمام تجملات دنیایی کشید و در حقیقتدیوانه حق و ژنده پوشحقیقت شد و خرابه را بر قصر هاي هارون ترجیح داد و در این حال خود را بهتر از خلیفه و ارکان دولتمی دانست.در شخصیت بهلولبهلول در حقیقت مردي عارف و فاضل و عالمی کامل بود و صاحبعقل و هوشسرشار و در حاضرجوابی و حل مسائل سرآمد فضلاء عصر خود بود . ولی بواسطه حفظ دین و ترویج شرع و مبین حقائقاهل بیت اطهار با اشاره امام (ع) به دیوانگی تظاهر نمود . در آن عصر و زمان غیر از این حال چاره اينداشت و الا خون او را می ریختند چنانکه هارون الرشید وقتی در اثبات امامتموسی بن جعفر (ع)حجتهاي هشام ابن الحکم را که یکی از شاگردهاي امام صادق(ع) بود شنید به یحی ابن خالد برمکیگفت زبان این مرد از صد هزار شمشیر براي من زیان آورتر استو عجیباستکه این شخصزندهاستو من خلافتمی کنم .هارون درصدد قتل هشام برآمد و چون هشام از آن واقعه خبردار شد به کوفه فرار کرد و در خانه یکی ازدوستان پنهان شد و طولی نکشید که از خوفهارون وفات نمود .بهلول و طعام خلیفهآورده اند که هارون الرشید خوان طعامی براي بهلول فرستاد . خادم خلیفه طعام را نزد بهلول آورد وپیشاوگذاشت و گفت این طعام مخصوصخلیفه استو براي تو فرستاده استتا بخوري . بهلول طعامرا پیشسگی که در آن خرابه بود گذاشت . خادم بانگبه او زد که چرا طعام خلیفه را پیشسگگذاردي ؟بهلول گفت: دم مزن اگر سگبشنود این طعام از آن خلیفه استاو هم نخواهد خورد .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٤نشستن بهلول در مسند هارونروزي بهلول وارد قصر هارون شد و چون مسند ( جاي ) خلافترا خالی و بلامانع دید فوراً بدون ترسبالا رفت و بر جاي هارون قرار گرفت . چون غلامان خاصدربار آن حال را مشاهده کردند فوراً بهلولرا با ضرب تازیانه از مسند هارون پایین آوردند . بهلول به گریه افتاد و در همین حال هارون سر رسید ودید بهلول گریه می کند . از پاسبانان سبب گریه بهلول را سوال نمود . غلامان واقعه را به عرضهارونرساندند . هارون آنها را ملامت نمود و بهلول را دلداري داد و نوازشنمود . بهلول گفتمن بر حال توگریه می کنم نه بر حال خودم به جهت اینکه من به اندازه چند ثانیه بر جاي تو نشستم ، اینقدر صدمه واذیت و آزار کشیدم و تو در مدت عمر که در بالاي این مسند نشسته آیا تورا چقدر آزار و اذیتمیدهند و تو از عاقبتامر خود نمی اندیشی ؟بهلول و سودا گرروزي سوداگر بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم ؟ بهلول جواب داد آهن وپنبه .آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خرید و انبار نمود . اتفاقاً پساز چند ماهی فروختو سود فراوانبرد. باز روزي به بهلول برخورد این دفعه گفت : بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم . جواب دادپیاز بخر و هندوانه . سوداگر ایندفعه رفتو تمام سرمایه خود را پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود . پسازمدت کمی تمام پیاز و هندوانه هاي او پوسید و از بین رفتو ضرر فراوان نمود . فوري به سرغ بهلولرفت و گفت که بار اول که با تو مشورت نمودم گفتی آهن بخر و پنبه و نفعی برده ولی دفعه دوم اینچه پیشنهادي بود کردي ؟ تمام سرمایه من از بین رفت.بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدي گفتی آقاي شیخ بهلول و چون مرا شخصعاقلی خطاب نمودي منهم از روي عقل به تو جواب دادم . ولی دفعه دوم مرا دیوانه خطاب نمودي ، منهم از روي دیوانگی جوابترا دادم . مرد از گفته دوم خود خجل شد و مطلبرا دركنمود .بهلول با دوست خودشخصی که سابقه دوستی با بهلول داشت روزي مقداري گندم به آسیاب برد . چون آرد نمود بر الاغخود نمود و چون نزدیکمنزل بهلول رسید اتفاقاً خرشلنگشد و به زمین افتاد . آن شخصچون بابهلول سابقه دوستی داشت او را صدا زد و درخواستنمود تا الاغشرا به او بدهد و بارشرا به منزلبرساند و چون بهلول قبلاً قسم خورده بود که الاغشرا به کسی ندهد ، به آن مرد گفت: الاغ من نیستreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٥اتفاقاً صداي الاغ بلند شد و بناي عر عر کردن گذارد .آن مرد به بهلول گفتالاغ تو در خانه استو تومیگویی نیست؟!بهلول گفت عجب دوست احمقی هستی . تو پنجاه سال با من رفیقی ، حرفمرا باور نداري ولی حرفالاغ را باور می نمایی ؟!!بهلول و طبیب دربار هارونآورده اند که هارون الرشید طبیب مخصوصی جهت دربار خود از یونان خواست . چون آن طبیبواردبغداد شد هارون الرشید با جلال خاصی آن طبیبرا وارد دربار نمود و بسیار با او احترام نمود . تا چندروز ارکان دولت و اکابر شهر بغداد به دیدن آن طبیبمی رفتند تا اینکه روز سوم بهلول هم به اتفاقچند تن به دیدن آن طبیبرفتو در ضمن تعارفات و صحبتهاي معمولی ناگهان بهلول از آن طبیبسوال نمود : شغل شما چه می باشد ؟طبیب چون سابقه بهلول را شنیده و او را می شناختکه دیوانه استخواستاو را مسخره نماید . به اوجواب داد : من طبیبهستم و مرده ها را زنده می نمایم . بهلول د رجواب گفت:تو زنده ها را نکش، مرده زنده کردنتپیشکش.از جواب بهلول هارون و اهل مجلسخنده بسیار نمودند و طبیباز رو رفتو بغداد را تركنمود .پند دادن بهلول به هارونروزي بهلول بر هارون وارد شد . هارون گفت اي بهلول مرا پندي ده . بهلول گفتاي هارون اگر دربیابانی که هیچ آبی در آن نیستو تشنگی بر تو غلبه نماید و غریببه موت شوي ، آیا چه میدهی که تورا جرعه اي آب دهند که عطشخود را فرو نشانی ؟ گفت صد دینار طلا . بهلول گفت: اگر صاحبآن به پول رضایتندهد چه می دهی ؟ گفت: نصفپادشاهی خود را می دهم .بهلول گفتپساز آنکه آب را آشامیدي ، اگر به مرضحبسالیوم مبتلا گردي و رفع آن نتوانی باز چهمیدهی که کسی علاج آن درد را بنماید ؟هارون گفت نصفدیگر پادشاهی خود را . بهلول جواب داد : پسمغرور به این پادشاهی مباشکهقیمتآن یکجرعه آب بیشنیست. آیا سزاوار نیستکه با خلق خداي عزوجل نیکویی کنی ؟!عطیه خلیفه به بهلولروزي هارون الرشید مبلغی به بهلول داد که آن را در میان فقرا و نیازمندان تقسیم نماید . بهلول وجه راگرفتو بعد از چند لحظه به خود خلیفه پسداد . هارون علتآن را سوال نمود .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٦بهلول جواب داد که من هرچه فکر کردم از خود خلیفه محتاج تر و فقیر تر کسی نیستاین بود که منوجه را به خود خلیفه رد کردم . چون می بینم مامورین و گماشتگان تودر دکانها ایستاده و به ضربتازیانه مالیات و باج و خراج از مردم می گیرند و در خزانه تو می ریزند و از این جهتدیدم که احتیاجتو از همه بیشتر است. لذا وجه را به شما برگرداندم .بهلول و امیر کوفهاسحق بن محمد بن صباح امیر کوفه بود . زوجه او دختري زایید . امیر از این جهتبسیار محزون وغمگین گردید و از غذا و آب خوردن خودداري نمود . چون بهلول این مطلبرا شنید به نزد وي رفتو گفت: اي امیر این ناله و اندوه براي چیست؟امیر جواب داد من آرزوي اولادي ذکور را داشتم ، متاسفانه زوجه ام دختري آورده است . بهلولجواب داد : آیا خوش داشتی که به جاري این دختر زیبا و تام الاعضاء و صحیح و سالم ، خداوند پسريدیوانه مثل من به تو عطا می کرد ؟امیر بی اختیار خنده اشگرفت و شکر خداي را به جاي آورد و طعام و آبخواست و اجازه داد تامردم براي تبریکو تهنیتبه نزد او بیایند .در محضر قاضیآورده اند که در شهر بغداد تاجري بود که به امانتداري و مروت و انصافو مردم داري شهره شهرشده بود و بیشتر اجناسمطلوب آن زمان را از خارج وارد می نمود و با سود مختصري به مردم میفروخت و از این لحاظ محبوبیتی خاصبین مردم پیدا کرده بود و نیز رقیبو همکار تاجر یکنفریهودي بود که خیلی سنگدل و بیرحم بود و برعکسآن تاجر همه مردم مکروهشمی داشتند واجناسخود را باسود گزاف به مردم می فروختو نیز شغل صرافی شهر را هم بر عهده داشتو هر یکاز بازرگانان که احتیاج به پول پیدا می کردند از او وام می گرفتند و او با شرایطی سختبه آنها پولقرضمی داد . از قضاي روزگار آن تاجر با مروت احتیاج به پول پیدا نمود و نزد یهودي آمد و مطالبهمبلغی به عنوان قرضنمود . یهودي از آنجایی که با این تاجر عداوت دیرینه داشتگفت:من با یکشرط به تو پول قرضمی دهم و آن این استکه باید سند و مدركمعتبري بدهی تا چنانچهدر موعد مقرر نتوانی مبلغ را بپردازي ، من حق داشته باشم تا یکرطل از هرمحل که بخواهم از گوشتبدنت را ببرم و چون آبروي آن تاجر در خطر بود ، با این شرط تسلیم شده و مدركمعتبر به آن یهوديسپرد که چنانچه تا موعد مقرر در سند پول آن یهودي را نپردازد علاوه بر پرداختوام یهودي حق داردreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٧تا یکرطل از گوشت تن او را از هر محل که بخواهد ببرد . و از آنجایی که هر نوشی بی نیشنیستآن تاجر با مروت در موعد مقرر نتوانستدین خود را ادا نماید . پسیهودي از خداخواسته قضیه را بهمحضر قاضی شکایتنمود و قاضی تاجر را احضار نموده و چون طبق قرارداد قبلی تاجر محکوم بود تابدن خود را در اختیار یهودي بگذارد .آن یهودي با دشمنی که داشت البته عضوي را می برید که قطع حیات تاجر بدبخترا می نمود و از اینلحاظ قاضی حکم را به امروز و فردا موکول می نمود تا شاید یهودي از عمل خود منصرفشود ولییهودي دست بردار نبود و هر روز مطالبه حق خود و اجراي حکم را داشتو این قضیه در تمام شهربغداد پیچید وهمه مردم دلشان به حال آن تاجر با مروت می سوختواز طرفی چاره دیگري نیز نداشت.تا اینکه این خبر به بهلول رسید و فوراً در محضر قاضی حاضر شد و جزء تماشاچیان ایستاد و خوب بهقرار داد آن یهودي و تاجر گوشداد . در آخرین مرحله که قاضی به تاجر گفت:تو طبق مداركموجود محکوم هستی و باید بدن خود را در اختیار این مرد یهودي قرار دهی تا یکرطل از هر محل که بخواهد قطع نماید . براي دفاع هر مطلبی داري بیان نما .مرد تاجر با صداي بلند گفت : یا قاضی الحاجات تو دانایی و بس. ناگهان بهلول گفت: اي قاضی آیا بهحکم انسانیت می توانم وکیل این تاجر مظلوم شوم . قاضی جواب داد البته می توانی هر دفاعی داريبنما بهلول بین تاجر و یهودي نشستو گفت:البته بر حسب مدرکی که قاعده است این شخصحق دارد یکرطل از گوشتبدن تاجر را ببرد ولیباید از جایی ببرد که یکقطره خون از این تاجر به زمین نریزد و نیز چنان باید ببرد که درستیکرطلنه کم و نه زیاد . چنانچه بر خلافاین دو مطلببریده شود این مرد یهودي محکوم به قتل و تمام اموالاو باید ضبط دولت شود . قاضی از دفاع به حق بهلول متعجبو بی اختیار زبان به تحسین او گشود ویهودي قانع گشت. قاضی نیز حکم نمود که فقط عین پول را به یهودي رد نماید .تدیبر نمودن بهلولآورده اند روزي بهلول از راهی می گذشت . مردي را دید که غریبوار و سر به گریبان ناله می کند .بهلول به نزد او رفتسلام نمود و سپسگفت:آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی . آن مرد گفت: من مردي غریبو سیاحتپیشه ام وچون به این شهر رسیدم ، قصد حمام و چند روزي استراحتنمودم و چون مقداري پول و جواهراتreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٨داشتم از بیم سارقین آنها را به دکان عطاري به امانتسپردم و پساز چند روز که مطالبه آن امانترا ازشخصعطار نمودم به من ناسزا گفتو مرا فردي دیوانه خطاب نمود .بهلول گفت : غم مخور . من امانت تو را به آسانی از آن مرد عطار پسخواهم گرفت. آنگاه نشانی آنعطار را سوال نمود و چون او را شناختبه آن مرد غریبگفتمن فردا فلان ساعتنزد آن عطار هستمتو در همان ساعت که معین می کنم در دکان آن مرد بیا و با من ابداً تکلم منما . اما به عطار بگو امانتمرا بده . آن مرد قبول نمود و برفت.بهلول فوري نزد آن عطار شتافت و به او گفت : من خیال مسافرت به شهر هاي خراسان را دارم و چونمقداري جواهرات که قیمت آنها معادل 30 هزار دینار طلا می شود دارم ، می خواهم نزد تو به امانتبگذارم تا چنانچه به سلامتبازگردم آن جواهرات را بفروشی و از قیمتآنها مسجدي بسازي .عطار از سخن او خوشحال شد و گفت: به دیده منت. چه وقتامانترا می آوري ؟بهلول گفت : فردا فلان ساعت و بعد به خرابه رفت و کیسه اي چرمی بساختو مقداري خورده آهنی وشیشه در آن جاي داد و سر آن را محکم بدوخت و در همان ساعتمعین به دکان عطار برد . مرد عطاراز دیدن کیسه که تصور می نمود در آن جواهرات است بسیار خوشحال شد و در همان وقتآن مردغریبآمد و مطالبه امانتخود را نمود . آن مرد عطار فوراً شاگرد خود را صدا بزد و گفت:کیسه امانت این شخصدر انبار است . فوري بیاور و به این مرد بده . شاگرد فوري امانترا آورد و بهآن مرد داد و آن شخصامانتخود را گرفتو برفتو دعاي خیر براي بهلول نمود .هارون و مرد شیادآورده اند که شیادي به حضور هارون الرشید خلیفه عباسی بار یافتو خود را سیاح معرفی نمود . هارونالرشید از محصولات و جواهرات و صنایع و ممالکی که آن سیاح رفته بود سوالاتی می نمود تا بهمحصولات و جواهرات و صنایع هندوستان رسید . آن مرد شیاد شرح جواهراتی را براي خلیفه عباسیبیان می نمود که خلیفه نادیده عاشق و طالبآنها بود . منجمله به خلیفه گفت:در هندوستان معجونی می سازند که قوه و نیروي جوانی را به انسان بازمی گرداند و مرد شصتساله اگراز آن معجون بخورد مانند جوانی بیستساله با نشاط و مقتدر می شود .خلیفه بی اندازه طالبآن معجون و پاره اي از جواهراتکه آن سیاح شرح داد گردید و گفت:چه مبلغ هزینه لازم داري تا از آن معجون و جواهراتی که شرح دادي برایم بیاوري ؟reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٩آن مرد شیاد براي آوردن آنها مبلغ 50 هزار دینار طلا درخواستنمود . هارون 50 هزار دینار را حوالهنمود تا خازن ( خزانه دار ) به آن مرد شیاد بدهد . آن مرد شیاد مبلغ را گرفتو رهسپار وطن خودگردید .خلیفه تا مدتی به انتظار نشستولی خبري از آن مرد شیاد نشد . خلیفه از موضوع بی اندازه غمگین وهرموقع به یاد می آورد افسوسمی خورد و روزي که جعفر برمکی و چند نفر دیگر در حضور بودندسخن آن مرد شیاد به میان آمد . خلیفه گفت:اگر این مرد شیاد را به چنگآورم علاوه برآنکه چند برابر مبلغی که به او دادم ، خواهم گرفت، دستورمی دهم سر او را از بدن جدا و به دروازه بغداد آویزان نمایند تا عبرت دیگران گردد .بهلول قهقهه زد و گفت: اي هارون قصه تو و مرد شیاد درستمانند قصه خروسو پیره زن و روباه استهارون گفتچگونه استقصه خروسو روباه و پیره زن بیان نما .بهلول گفت : گویند توره اي خروسی را از پیره زنی گرفت. آن پیره زن به عقبتوره می دوید و فریادمی زد به دادم برسید توره خروس دو منی مرا دزدید . توره پریشان باخود می گفتاین زن چرا دروغمی گوید این خروساین مقدار که این پیره زن می گوید نیست . از قضا روباهی سر رسید و به تورهگفت: چرا متفکري ؟ - توره ماوقع را بیان نمود .روباه گفت : خروسرا زمین را بگذار تا من آن را وزن نمایم . چون توره خروسرا زمین گذارد روباهآن را برداشت و فرار نمود و گفت به پیره زن بگو پاي من این خروسرا سه من حساب کند . هارون ازقصه بهلول خنده بسیار نمود و او را آفرین گفت.بهلول و مستخدمآورده اند که یکی از مستخدمین خلیفه هارون الرشید ماست خورده و مقداري از آن در ریششریختهبود . بهلول از او سوال نمود چه خورده اي ؟ مستخدم براي تمسخر گفت: کبوتر خورده ام . بهلولجواب داد قبل از آنکه بگویی من دانسته بودم و مستخدم پرسید از کجا میدانستی ؟بهلول گفت: فضله اي بر ریشتنمودار است.سوال و جواب هارون و بهلولآورده اند موقعی که هارون الرشید از سفر حج مراجعتمی کرد . بهلول در سر راه اوایستاد و منتظر بودو همینکه چشمشبه هارون افتاد سه مرتبه به آواز بلند صدا زد هارون خلیفه پرسید صاحبصدا کیستگفتند بهلول مجنون است.reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٠هارون بهلول را صدا زد و چون به نزد هارون رسید خلیفه گفتمن کیستم ؟تو آن کسی هستی که اگر به ضعیفی در مشرق ظلم کنند تو را بازخواستخواهند کرد . هارون ازشنیدن این سخن به گریه افتاد و گفت: راستگفتی الحال از من حاجتی بخواه . بهلول گفت:حاجت من این است که گناهان مرا بخشیده و مرا داخل بهشت کنی . هارون گفتاین کار از عهده منخارج استولی من می توانم قرضهاي تو را ادا نمایم . بهلول گفت:قرضبه قرضادا نمی شود که تو خود مقروضمردمی . پسشما اموال مردم را به خودشان برگردانید وسزاوار نیست که مال مردم را به من بدهی . گفت دستور می دهم که براي تامین معاشتو حقوقی بدهندتا مادام العمر براحتی زندگی کنی .بهلول گفت : ما همه بندگان وظیفه خوار خدا هستیم آیا ممکن استکه خداوند رزق تو را در نظربگیرد و مرا فراموشنماید ؟بهلول و غلامی که از تلاطم دریا می ترسیدآورده اند که یکی از بازرگانان بغداد با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکتبودند و نیزدر همان کشتی بهلول و جمعی دیگر بودند . غلام از تلاطم دریا وحشتداشتو مدام گریه و زاري مینمود . مسافران از گریه و زاري آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان بهلول از صاحبغلام خواستتااجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت نماید . بازرگان اجازه داد . بهلول فوري امر نمود تا غلام را بهدریا انداختند و چون نزدیکبه هلاکت رسید او را بیرون آوردند . غلام از آن پسبه گوشه اي ازکشتی ساکتو آرام نشست.اهل کشتی از بهلول سوال نمودند در این عمل چه حکمتبود که غلام ساکتو آرام شد ؟بهلول گفت : این غلام قدر عافیتاین کشتی را نمی دانستو چون به دریا افتاد فهمید که کشتی جايامن و آرامی است.جایزه هارون به بهلولروزي هارون الرشید امر کرد تا جایزه به بهلول بدهند و چون آن جایزه را به بهلول دادند نگرفتو او رارد کرد و گفت:این مال را به اشخاصی بدهید که از آنها گرفته اید و اگر این مال را به صاحبشبرنگردانید هر آئینهروزي خواهد رسید که از خلیفه مطالبه شود ولی در آن روز دستخلیفه خالی و چاره اي جز ندامتوپشیمانی نداشته باشد .هارون از شنیدن این کلمات بر خود لرزید و به گریه افتاد و گفتار بهلول را تصدیق نمود .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١١هارون و صیادآورده اند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازي شطرنجبودند . بهلول بر آنها وارد شد او هم نشستو به تماشاي آنها مشغول شد . در آن حال صیادي زمین ادبرا بوسه داد و ماهی بسیار فربه قشنگی را جهتخلیفه آورده بود .هارون در آن روز سر خوش بود امر نمود تا چهار هزار درهم به صیاد انعام بدهند . زبیده به عمل هاروناعتراضنمود و گفت : این مبلغ براي صیادي زیاد است به جهت اینکه تو باید هر روز به افراد لشگري وکشوري انعام بدهی و چنانکه تو به آنها از این مبلغ کمتر بدهی خواهند گفتکه ما به قدر صیادي همنبودیم و اگر زیاد بدهی خزینه تو به اندكمدتی تهی خواهد شد .هارون سخن زبیده را پسندیده و گفتالحال چه کنم ؟ گفتصیاد را صدا کن و از او سوال نما اینماهی نر استیا ماده ؟ اگر گفتنر استبگو پسند مانیستو اگر گفتماده استباز هم بگو پسند مانیستو او مجبور می شود ماهی را پسببرد و انعام را بگذارد .بهلول به هارون گفت: فریبزن نخور مزاحم صیاد نشو ولی هارون قبول ننمود . صیاد را صدا زد و به اوگفت: ماهی نر استیا ماده ؟صیاد باز زمین ادب بوسید و عرضنمود این ماهی نه نر استنه ماده بلکه خنثی است.هارون از این جواب صیاد خوششآمد و امر نمود تا چهار هزار درهم دیگر هم انعام به او بدهند . صیادپولها را گرفته ، در بندي ریخت و موقعی که از پله هاي قصر پایین می رفتیکدرهم از پولها به زمینافتاد . صیاد خم شد و پول را برداشت. زبیده به هارون گفت:این مرد چه اندازه پست همت است که از یکدرهم هم نمی گذرد . هارون هم از پستفطرتی صیادبدش آمد و او را صدازد و باز بهلول گفتمزاحم او نشوید . هارون قبول ننمود و صیاد را صدا زد وگفت: چقدر پستفطرتی که حاضر نیستی حتی یکدرهم از این پولها قسمتغلامان من شود .صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرضکرد : من پستفطرت نیستم . بلکه نمکشناسم و از این جهتپول را برداشتم که دیدم یکطرفاین پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسم خلیفه استو چنانچهروي زمین بماند شاید پا به آن نهند و از ادب دور است.خلیفه باز از سخن صیاد خوششآمد و امر نمود چهار هزار درهم دیگر هم به صیاد انعام دادند و هارونگفت : من از تو دیوانه ترم به جهتاینکه سه دفعه مرا مانع شدي من حرفتو را قبول ننمودم و حرفآن زن را به کار بستم و این همه متضرر شدم .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٢حمام رفتن بهلول و هارونروزي خلیفه هارون الرشید به اتفاق بهلول به حمام رفت . خلیفه از روي شوخی از بهلول سوال نمود اگرمن غلام بودم چند ارزشداشتم ؟بهلول جواب داد پنجاه دینارخلیفه غضبناكشده گفت:دیوانه تنها لنگی که به خود بسته ام پنجاه دینار ارزش دارد . بهلول جواب داد من هم فقط لنگرا قیمتکردم . و الا خلیفه قیمتی ندارد .بهشت فروختن بهلولروزي بهلول نزدیکرودخانه لب جوبی نشسته بود و چون بیکار بود مانند بچه ها با گِل چند باغچهکوچکساخته بود . در این هنگام زبیده زن هارون الرشید از آن محل عبور می نمود . چون به نزدیکبهلول رسید سوال نمود چه می کنی ؟بهلول جواب داد بهشت می سازم . زن هارون گفت : از این بهشتها که ساخته اي می فروشی ؟ بهلولگفت: می فروشم . زبیده گفت: چند دینار ؟ بهلول جواب داد صد دینار .زن هارون می خواستاز این راه کمکی به بهلول نموده باشد فوري به خادم گفت: صد دینار به بهلولبده خادم پول را به بهلول رد نمود . بهلول گفتقباله نمی خواهد ؟ زبیده گفت: بنویسو بیاور . این رابگفت و به راه خود رفت . از آن طرف زبیده همان شب خواب دید که باغ بسیار عالی که مانند آن دربیداري ندیده بود و تمام عمارات و قصور آن با جواهراتهفترنگو با طرزي بسیار اعلا زینتیافته وجوي هاي آب روان با گل و ریحان و درختهاي بسیار قشنگو با خدمه و کنیز هاي ماه روو همهآماده به خدمت به او عرضنمودند و قباله تنظیم شده به آب طلا به او دادند و گفتند این همان بهشتاست که از بهلول خریدي . زبیده چون از خواب بیدار شد خوشحال شد و خوابخود را به هارونگفت.فرداي آن روز هارون عقب بهلول فرستاد . چون بهلول آمد به او گفتاز تو می خواهم این صد دینار رااز من بگیري و یکی از همان بهشتها که به زبیده فروختی به من هم بفروشی ؟ بهلول قهقهه اي سر دادو گفت: زبیده نادیده خرید و تو شنیده می خواهی بخري ولی افسوسکه به تو نخواهم فروخت.reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٣بهلول و خرقه و نان و جو و سرکهآورده اند که بهلول بیشتر وقتها در قبرستان می نشستو روزي که براي عبادت به قبرستان رفته بود وهارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت: بهلول چه می کنی ؟بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبتمردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نهمرا اذیتو آزار می دهند . هارون گفت:آیا می توانی از قیامتو صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتشنمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوبداغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتشگذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت:اي هارون من با پاي برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچهپوشیده ام ذکر می نمایم و سپستو هم باید پاي خود را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی وآنچه خورده اي و پوشیده اي ذکر نمایی . هارون قبول نمود .آنگاه بهلول روي تابه داغ ایستاد و فوري گفت: بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوري پایین آمد کهابداً پایشنسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محضاینکه خواستخود را معرفی نماید نتوانستوپایشبسوختو به پایین افتاد .سپسبهلول گفت:اي هارون سوال و جواب قیامتنیز به همین صورتاست. آنها که درویشبوده ند و از تجملاتدنیاییبهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند .مصاحبه بهلول و ابو حنیفهآورده اند که روزي ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریسبود . بهلول هم در گوشه اي نشسته و به درساوگوشمی داد . ابوحنیفه در بین درسگفتن اظهار نمود که امام جعفر صادق (ع) سه مطلباظهار مینماید که مورد تصدیق من نمی باشد و آن سه مطلببدین نحو است.اول آنکه می گوید شیطان در آتشجهنم معذبخواهد شد و حال آنکه شیطان خود از آتشخلق شدهو چگونه ممکن استآتشاو را معذب نماید و جنساز جنسمتاذي نمی شود .دوم آنکه می گوید خدا رانتوان دید حال آنکه چیزي که موجود استباید دیده شود . پسخدا را باچشم می توان دید .سوم آنکه می گوید مکلففاعل فعل خود استکه خودشاعمال را به جا می آورد حال آنکه تصور وشواهد بر خلافاین است. یعنی عملی که از بنده سر میزند از جانبخداستو ربطی به بنده ندارد .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٤چون ابوجنیفه این مطالبرا گفتبهلول کلوخی از زمین برداشتو به طرفابوحنیفه پرتاب نمود که ازقضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد و او را سخت ناراحت نمود و سپسبهلول فرار کرد شاگردانابوحنیفه عقب او دویده و او را گرفتند و چون با خلیفه قرابتداشتاو را نزد خلیفه بردند و جریان را بهاو گفتند .بهلول جواب داد ابوحنیفه را حاضر نمایید تا جواباو را بدهم . چون ابوحنیفه حاضر شد بهلول به اوگفت: از من چه ستمی به تو رسیده ؟ابو حنیفه گفت : کلوخی به پیشانی من زده اي و پیشانی و سر من درد گرفت. بهلول گفتدرد را میتوانی به من نشان دهی ؟ ابوحنیفه گفت: مگر می شود درد را نشان داد ؟بهلول جواب داد تو خود می گفتی که چیزي که وجود دارد را می توان دید و بر امام صادق (ع)اعتراضمی نمودي و می گفتی چه معنی دارد خداي تعالی وجود داشته باشد و او را نتوان دید و دیگرآنکه تو در دعوي خود کاذب و دروغگویی که که می گویی کلوخ سر تو را به درد آورد زیرا کلوخ ازجنسخاكاست و تو هم از خاكآفریده شده اي پسچگونه از جنسخود متاذي می شوي و مطلبسوم خود گفتی که افعال بندگان از جانبخداستپسچگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیشخلیفه آورده اي و از من شکایتداري و ادعاي قصاصمی نمایی . ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول راشنید شرمنده و خجل شده و از مجلسخلیفه بیرون رفت.بهلول و منجمآورده اند که شخصی به نزد خلیفه هارون الرشید آمد و ادعاي دانستن علم نجوم نمود . بهلول در آنمجلسحاضر بود و اتفاقاً آن منجم کنار بهلول قرار گرفته بود بهلول از او سوال نمود آیا میتوانی بگوییکه در همسایگی تو که نشسته ؟آن مرد گفتنمی دانم .بهلول گفت: تو که همسایه استرا نمی شناسی چه طور از ستاره هاي آسمان خبر می دهی ؟آن مرد از حرفبهلول جا خورد و مجلسرا تركنمود .بهلول و مرد شیادآورده اند که بهلول سکه طلائی در دستداشتو با آن بازي می نمود . شیادي چون شنیده بود بهلولدیوانه استجلو آمد و گفت:reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٥اگر این سکه را به من بدهی در عوضده سکه که به همین رنگاستبه تو میدهم . بهلول چون سکههاي او را دید دانستکه آنها از مسهستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفتبه یکشرط قبول می کنماگر سه مرتبه با صداي بلند مانند الاغ عر عر کنی !!!شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود . بهلول به او گفت:خوب الاغ تو که با این خریتفهمیدي سکه اي که در دستمن استاز طلا می باشد ، من نمی فهممکه سکه هاي تو از مساست. آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود .شکار رفتن بهلول و هارونروزي خلیفه هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند . بهلول با آنها بود در شکارگاهآهویی نمودار شد . خلیفه تیري به سوي آهو انداختولی به هدفنخورد . بهلول گفتاحسنت!!!خلیفه غضبناكشد و گفتمرا مسخره می کنی ؟بهلول جواب داد : احسنتمن براي آهو بود که خوب فرار نمود .پند خواستن هارون از بهلولآورده اند که روزي هارون الرشید از راهی می گذشت. بهلول رادید که چوبی سوار شده و با کودکانمی دود . هارون او را صدا زد . بهلول پیشرفتو گفتچه حاجتداري ؟هارون گفتمرا پندي ده . بهلول گفت:به بصره هاي خلفاي ماضیه و قبرهاي ایشان از روي دیده بصیرت نگاه کن و این خود موعظه و پند عظیماست و به دیده تحقیق میدانی آنها مدتی با ناز و نعمت و عیشو عشرت در این قصرها به سر بردند والآن همه آنها در آغوشخاكتیره در مجاورت مار و مور به سر می برند و با هزاران افسوسو حسرتاز اعمال بد خودشان پشیمان هستند ولی چاره ندارند . بدان که ما هم به سرنوشتآنها عنقریبخواهیمرسید .هارون از پند بهلول بر خود لرزید و باز سوال نمود چه کنم که خدا از من راضی باشد . بهلول گفت:عملی انجام ده که خلق خدا از تو راضی باشند . گفت: چه کنم که خلق خدا راضی باشند :گفت : عدل و انصافرا پیشه کن و آنچه به خود روا نداري به دیگري روا مدار و عرضو ناله مظلوم رابا بردباري بشنو و با فضیلتجواب ده و با دقترسیدگی کن و با عدالتتصمیم بگیر و حکم کن .هارون گفت: احسنتبر تو باد اي بهلول پندي نیکو دادي . امر می کنم قرضتو را بدهند . بهلول گفتحاشا کز دین به دین ادا نمی شود و آنچه فی الحال در دستتوستمال مردم استبه ایشان بازده .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٦هارون گفت حاجتی دیگر از من طلب کن . بهلول گفت : حاجتمن همین استکه به نصایح من عملکنی ، ولی افسوسکه جاه و جلال دنیا چنان قلبتو را سختنموده که زره نصایح من در تو تاثیر نمیکند و بعد چوبخود را به حرکتدرآورد و گفت:دور شوید که اسبمن لگد می زند . این را بگفتو برچوبخود سوار و فرار نمود .بهلول و هارونروزي هارون الرشید به بهلول گفت: بزرگترین نعمتهاي الهی چیست؟بهلول جواب داد بزرگترین نعمت هاي الهی عقل استو خواجه عبدالله انصاري نیز در مناجاتخودمیگوید (( خداوندا آنکه را عقل دادي چه ندادي و آنکه را عقل ندادي چه دادي))در خبر است که چون خداوند اراده فرمود که نعمتی را از بنده زایل کند اولین چیزي که از او سلبمینماید عقل اوستو عقل از رزق محسوب شده است. افسوسکه حقتعالی این نعمترا از من سلبنموده است.بهلول و داروغهآوره اند که داروغه بغداد در بین جمعی ادعا می کرد که تا به حال هیچکسنتوانسته استمرا گول بزندبهلول در میان آن جمع بود گفت: گول زدن تو کار آسانی استولی به زحمتشنمی ارزد .داروغه گفت چون از عهده آن بر نمی آیی این حرفرا می زنی . بهلول گفتحیفکه الساعه کارخیلی واجبی دارم والا همین الساعه تو را گول می زدم .داروغه گفتحاضري بري و فوري کارت را انجام بدهی و برگردي ؟بهلول گفت بلی . پسهمین جا منتظر من باشفوري می آیم . بهلول رفتو دیگر برنگشت. داروغهپساز دو ساعتمعطلی بنا کرد به غرغر کردن و بعد گفتاین اولین دفعه استکه این دیوانه مرا به اینقسم گول زد و چندین ساعتبی جهتمرا معطل و از کار باز نمود .قضاوت بهلولآورده اند که اعرابی فقیر وارد بغداد شد و چون عبورشاز جلوي دکان خوراكپزي افتاد از بويخوراکیهاي متنوع خوششآمد و چون پول نداشتنان خشکی که در توبره داشتبیرون آورده و بهبخار دیگخوراكگرفته و چون نرم میشد می خورد .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٧آشپز چند دقیقه این منظره را به حیرت نگاه کرد تا نان اعرابی تمام شد و چون خواستبرود آشپز جلوياو را گرفت و مطالبه پول نمود و بین آنها مشاجره شد و اتفاقاً بهلول از آنجا عبور مینمود . اعرابی ازبهلول قضاوتخواستبهلول به آشپز گفت:این مرد از خوراکی هاي تو خورده استیا نه ؟ آشپز گفتاز خوراکی ها نخورده ولی از بو و بخار آنهااستفاده نموده است. بهلول به او گفت:درست گوش بده و بعد چند سکه اي از جیبشبیرون آورد یکی یکی آنها را نشان آشپز می دادو بهزمین می انداخت و آنها را بر میداشتو به آشپز می گفتصداي پولها را تحویل بگیر . آشپر با کمالتحیر گفت : این چه قسم پول دادن است ؟ بهلول گفت : مطابق عدالت و قضاوت من ، کسی که بخار وبوي غذایشرا بفروشد ، باید در عوضهم صداي پول را دریافتنماید .قصه مسجد ساختن فضل بن ربیعآورده اند که فضل بن ربیع در شهر بغداد مسجدي بنا نمود و روزي که سر در مسجد را بنا بود کتیبهکنند ، از فضل سوال نمودند تا دستور دهد عناوین کتیبه را به چه قسم انشاء نمایند . بهلول که در آنجاحاضر بود از فضل پرسید ، مسجد را براي که ساخته اي ؟فضل جواب داد براي خدا . بهلول گفتاگر براي خدا ساخته اي اسم خود را در کتیبه ذکر نکن !!!فضل عصبانی شده و گفت براي چه اسم خود را در کتبیه ذکر ننمایم ، مردم باید بفهمند بانی این مسجدکیست؟ بهلول گفت:پسدر کتیبه ذکر کن بانی این مسجد بهلول است. فضل گفت: هرگز چنین کاري نمی کنم .بهلول اگر این مسجد را براي خود نمایی و شهرتساخته ، اجر خود را ضایع نمودي . فضل از جواببهلول عاجز ماند و سکوت اختیار نمود و بعد گفتهرچه بهلول می گوید بنویسید .آنگاه بهلول امر نمود آیه اي از قرآن کریم را نوشته و بر سردر مسجد نصبنمایند .سوال هارون از بهلولروزي بهلول بر هارون وارد شد و بر صدر مجلسکنار هارون نشست. هارون از رفتار بهلول رنجیدهخاطر گشت و خواست بهلول را در انظار کوچکنماید و سوال نمود آیا بهلول حاضر استجوابمعماي مرا بدهد ؟reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٨بهلول گفت : اگر شرط نمایی و مانند دفعات پیشپشت پا نزنی حاضرم . سپسهارون گفتاگر جوابمعماي مرا فوري بدهی هزار دینار زر سرخ به تو میدهم و چنانچه در جواب عاجز مانی امر می نمایم تاریشو سبیل تو را بتراشند و بر الاغی سوارت نمایند و در کوچه و بازار بغداد با رسوایی تمام بگردانند .بهلول گفت که من به زر احتیاجی ندارم ولی با یکشرط حاضرم جواب معماي تو را بدهم . هارونگفتآن شرط چیست؟بهلول جواب داد : اگر جواب معماي تو را دادم از تو میخواهم که امر نمایی مگسها مرا آزار ندهند .هارون دقیقه اي سر به زیر انداختو بعد گفت: این امر محال استو مگسها مطیع من نیستند .بهلول گفتپسکسی از که در مقابل مگسهاي ناچیز عاجر استچه توقعی می توان داشت. حاضرانمجلسبر عقل و جرات بهلول متحیر بودند . هارون هم در مقابل جوابهاي بهلول از رو رفتولیبهلول فهمید که هارون در صدد تلافی استو براي دل جویی او گفت:الحال حاضرم بدون شرط جواب معماي تو را بدهم . سپسهارون سوال نمود این چه درختی است(یکسال عمر دارد ) که دوازده شاخه و هرشاخه سی برگو یکروي آن برگها روشن و روي دیگرتاریک.بهلول فوري جواب داد این درختسال و ماه و روز و شباست. به دلیل اینکه هر سال 12 ماه استوهر ماه شامل 30 روز استکه نصفآن روز و نصفدیگر شباست. هارون گفت: احسنتصحیحاست. حضار زبان به تحسین بهلول گشودند .بهلول و دزدگویند روزي بهلول کفشنو پوشیده بود . داخل مسجدي شد تا نماز بگذارد . در آن محل مردي را دیدکه به کفشهاي او نگاه می کند . فهمید که طمع به کفشاو دارد . ناچاراً با کفشبه نماز ایستاد .آن دزدگفتبا کفشنماز نباشد . بهلول گفت: اگر نماز نباشد کفشباشد .تاثیر دعاي بهلولآورده اند که اعرابی شترش به مرضجرب مبتلا شده بود . به او توصیه نمودند تا روغن کرچکبه اوبمالد . اعرابی شتر را سوار شده تا به شهر رود و روغن بخرد . نزدیکشهر به بهلول گفت:شترم به مرضجرب مبتلا شده و گفته اند روغن کرچکبمالم خوب می شود ، ولی من عقده دارم کهتاثیر نفستو بهتر است . استدعا می کنم دعایی بخوانی تا شترم از این مرضنجاتپیدا کند . بهلولreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر١٩جواب داد : اگر روغن کرچکبخري و با دعاوي من قاطی کنی ممکن استشتر خوب شود . والادعاي تنها تاثیري نخواهد داشت.سوال هارون درباره امین و مامونآورده اند که روزي بهلول به قصر هارون رفتو در بین راه هارون رادید . هارون پرسید : بهلول کجا میروي ؟ بهلول جواب داد به نزد تو می آیم . هارون گفت:من به قصد رفتن به مکتبخانه می روم تا از نزدیکوضع فرزندانم امین و مامون را ببینم و چنانچه مایلباشی می توانی همراه من بیایی .بهلول قبول نمود و به اتفاق هارون وارد مکتبخانه شدند .ولی آن وقتامین و مامون براي چند دقیقهاجازه گرفته و بیرون رفته بودند . هارون از معلم از وضع امین و مامون سولاتی نمود . معلم گفت:امین که فرزند زبیده که سرور زنان عرب است ولی بسیار کودن و بی هوشاستو بلعکسمامون بسیاربافراستو زیركو چیز فهم . هارون قبول ننمود .آموزگار کاغذي زیر فرشمحل نشستن مامون گذارد و خشتی هم زیر فرشامین نهاد و پساز چنددقیقه که امین و مامون وارد مکتبخانه شدند و چون پدر خود را دیدند زمین ادب را بوسه داده و سر جايخود نشستند . مامون چون نشستمتفکر به سقفو اطرافخود نگاه می کرد . معلم به مامون گفت:تو را چه می شود که چنین متفکري ؟مامون جواب داد ، از موقعی که از مکتب خانه خارج شدم و تا به حال که نشسته ام یا زمین به اندازهکاغذي بالا آمده یا اینکه سقفبه همین اندازه پایین رفته است.در این حال آموزگار از امین سوال نمود آیا تو هم چنین احساسی می نمایی ؟امین جواب داد : چیزي حسنمی کنم . آموزگار لبخندي زده و آن دو را مرخصنمود . چون امین ومامون از مکتبخانه خارج شدند معلم به هارون گفت: بحمدالله که به حضرتخلیفه حرفمن ثابتشد.خلیفه سوال نمود : آیا سببآن را می دانی ؟بهلول جواب داد اگر به من امان دهی حاضرم علت آن را بگویم . هارون جواب داد در امانی هرچه میدانی بگو . بهلول گفت:ذکاوت و چالاکی اولاد از دو جهتاست. جهتاول چنانچه مرد و زن به میل و رغبتسرشار وشهوت طبیعی با هم آمیزش نمایند اولاد آنها با ذکاوت و زیركمی شود و سببدوم چنانچه زن وشوهر از حیثخون و نژاد با هم تفاوت داشته باشند ، اولاد آنها زیركو باهوشو قوي می شود چنانچهreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٠این امر در درختان و حیواناتهم به تجربه رسیده استو چنانچه درختمیوه را به درختمیوه دیگرپیوند بزنند آن میوه آن شاخه پیوند خورده بسیار مرغوب و اعلا می شود و نیز اگر دو حیوان مثلاً الاغ واسببا هم آمیزشدهند قاطر از آن دو متولد می شود که بسیار باهوشو قوي و چالاكمی باشد .بنابراین امین که فراستخوبی ندارد از این سبباستکه خلیفه و زبیده از یکخون و یکنژاد میباشند و مامون که با این فراست و ذکاوت قوي می باشد از آن لحاظ استکه مادر او از نژادي غریبوبا خون خلیفه تفاوت بسیار دارد .خلیفه از جواب بهلول خنده نمود و گفت: از دیوانه غیر از این توقعی نمی توان داشت. ولی معلم در دلحرفبهلول را تصدیق نمود .سوال مردي از بهلول در باره شیطانروزي مردي زشت و بداخلاق از بهلول سوال نمود که خیلی میل دارم که شیطان را ببینم . بهلول گفت:اگر آئینه در خانه نداري در آب ذلال نگاه کن شیطان را خواهی دید .سوال هارون از بهلول درباره شرابروزي بهلول بر هارون وارد شد . خلیفه مشغول صرف شراب بود و خواستخود را از خوردن حرامتبرئه نماید . بدین لحاظ از بهلول سوال نمود :اگر کسی انگور خورد حرام است؟ بهلول جواب داد نه . خلیفه گفتبعد از خوردن انگور آبهمبالاي آن خورد چه طور است؟ بهلول جواب داد اشکالی ندارد . باز خلیفه گفتبعد از خوردن انگور وآب مدتی هم در آفتاب نشیند ؟ بهلول گفت: بازهم اشکالی ندارد .پسخلیفه گفت: چطور همین انگور و آب را اگر مدتی در آفتاب گذارند حرام است؟بهلول جواب داد اگر قدري خاكبر سر انسان ریزند آیا به او صدمه می رساند ؟ خلیفه جواب داد نه .بهلول گفتبعد از آن هم مقداري آب بر سر انسان ریزند صدمه می رساند ؟ خلیفه جواب داد نه .بهلول گفتاگر همین آب و خاكرا به هم مخلوط نمایند و از آن خشتی بسازند و به سر انسان بزنندصدمه می رسد یا نه ؟ خلیفه : البته سر انسان می شکند .بهلول گفت چنانکه از ترکیب آب و خاكسر آدم می شکند و به او صدمه می رسد ، از ترکیبآب وانگور هم متاعی بدستمی آید که از خوردن آن صدمه هاي فراوان به انسان وارد می آید و خورنده آنحد لازم دارد . خلیفه از جواب بهلول متحیر و دستور داد تا بساط شراب را بردارند .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢١بهلول و دزدآورده اند که بهلول در خرابه اي مسکن داشتو جنبآن خرابه کفشدوزي دکان داشتکه پنجره اياز کفشدوزي به خرابه بود . بهلول چند درهمی ذخیره نموده بود و آنها را در زیر خاكپنهان کرده وگه گاه پولها را بیرون آورده و به قدر احتیاج از آنها بر می داشت. از قضا روزي به پول احتیاج داشترفت و جاي پولها را زیر و رو نمود ، اثري از پولها ندید. فهمید که پولها را همان کفشدوز که پنجرهدکان او رو به خرابه استبرده است . بدون آنکه سرو صدایی کند نزد او رفتو کنار او نشستو بنانمود از هر دري سخن گفتن و خوبکه سر کفشدوز را گرم کرد آنگاه گفت:رفیق عزیز براي من حسابی بنما . کفشدوز گفت بگو تا حساب کنم . بهلول اسم چند خرابه و محل رابرد و اسم هر محل را که می برد مبلغی هم ذکر می نمود تا آخر و آخرین مرتبه گفت: در این خرابه همکه من منزل دارم فلان مبلغ . بعد جمع حسابها را از کفشدوز پرسید که دو هزار دینار می شد . بهلولتاملی نمود و بعد گفت : رفیق عزیز الحال می خواهم یکشورت هم از تو بنمایم . کفشدوز گفتبکن . بهلول گفت: می خواهم این پولها را که در جاهاي دیگر پنهان نموده ام تمامی را در همین خرابهکه منزل دارم پنهان نمایم آیا صلاح استیا خیر ؟کفشدوز گفت : بسیار فکر خوب و عالی است و تمام پولهایی را که در جاهاي دیگر داري در این منزلپنهان نما . بهلول گفت پسفرمایشتو را قبول می نمایم و می روم تا تمام پولها را بردارم و بیاورم و درهمین خرابه پنهان نمایم و این را بگفتو فوراً از نزد کفشدوز دور شد . کفشدوز با خود گفتخوباست این مختصر پولی را که از زیر خاكبیرون آورده ام سرجاي خود بگذارم بعد که بهلول تمامیپولها را آورد به یکبار محل آنها را پیدا نمایم و تمام پولهاي او را بردارم . با این فکر تمام پولهایی را کهاز بهلول ربوده بود سر جایشگذاشت. پساز چند ساعتی که بهلول به آن خرابه آمد و محل پولها رانگاه کرد دید که کفشدوز پولها را باز آورده و سر جاي خود گذارده است. پولها را برداشتو شکرخداي را به جاي آورد و آن خرابه را تركنمود و به محل دیگري رفتولی کفشدوز هرچه انتظاربهلول را می کشید اثري از او نمی دید . بعد از چند روز فهمید که بهلول او را فریبداده و به این ترتیبپولهاي خود را باز گرفته است.reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٢حمام رفتن بهلولروزي بهلول به حمام رفتولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او راکیسه ننمودند . با این حال وقتخروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشترا به استاد حمام داد وکارگران چون این بذل و بخششرا دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبتبه او بی اعتنایی کردند.بهلول باز هفته دیگر به حمام رفتولی این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شستو شو نموده ومواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوششکارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یکدینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبببخششبی جهتهفته قبل و رفتار امروزتچیست؟بهلول گفت : مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداختنمودم و مزد آن روز حمام را امروزمی پردازم تا شماها ادب و رعایتمشتري هاي خود را بنمایید .سوال هارون از بهلول در باره حضرت علی (ع)روزي هارون بر بهلول وارد شد . هارون در آن وقتسرخوشو سرحال بود از بهلول پرسید :آیا علی ابن ابیطالبافضل بر عباسعموي پیغمبر بود یا ابن عباسافضل بر علی ؟بهلول جواب داد اگر حقیقترا بگویم در امانم هارون گفتدر امانی . بهلول گفت:علی (ع) بعد از محمد ابن عبدالله (ص) افضل استبرجمیع اهل اسلام بلکه افضل استبر جمیع پیغمبرانسلف، به دلیل اینکه رادمردي با فتوت دین باوري است با حقیقت و جمیع فصائل نیکو در او جمع و درمقابل دین و دستورات الهی ذره اي قصور نورزیده و تمام دستوراتالهی را مو به مو به مرحله عمل درآورده است و چنان عقیده راسخ و محکم داشتکه جان خود بلکه جان اولاد خود را درمقابلدستورات دینی ناچیز می شمرد و در تمام غزوات خود از پیشقراولان لشکر بود و هرگز دیده نشد کهدر جنگی پشت به دشمن نماید و در این خصوصاز جنابشسوال نمودند که در غزوات ملاحضه جانخود را نمی فرمایید و خداي نخواسته ممکن استازعقبسر قصد جان شما را بنمایند .جواب فرمودند :جنگمن براي دین خدا استو ذره اي هوا و هوسو سود و غرضشخصی در کار نیستو جان مندر ید قدرت الهی استو چنانچه کشته شوم به خواستخدا و به راه خدا بوده و چه سعادت و لذتی ازاین افضل تر که در راه خدا کشته شوم و در جوار مردان خدا و مومنین راه حق و حقیقتجاي گیرم ونیز علی (ع) در موقعی که امیر و خلیفه مسلمین بود شبو روز آسایشنداشتو تمام وقتشریفخودرا صرف امور مسلمین و عبادتخداوند متعال می نمود و دیناري از مال مسلمین و بیتالمال را بیهودهreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٣صرف ننموده و حتی عقیل برادر او که عائله زیادي داشت خواهشنمود که حق او را از بیتالمال غیراز آنچه که به او میرسد دهد ، علی (ع) خواهشاو را رد نمود . عقیل اصرار نمود آن حضرت عقیل رابه خانه خود دعوت نمود و چون عقیل به خانه حضرت رفتو وضع زندگی امیر و خلیفه مسلمین را دیددیگر شرم نمود که خواهشخود را تکرار نماید و نیز به تمام حکام دستور می داد که به مردم ظلمننمایند و با عدالت و انصاف بین آنها حکم نمایند و هر حاکمی که ذره اي ظلم و ستم روا می داشتبراو سخت می گرفت و او را فوراً معزول می نمود و او را از مجازات معافنمی کرد اگر چه از نزدیکترین بستگانشبود .چنانچه ابن عباسدر موقعی که حاکم بصره بود مبلغی از وجوه بیتالمال را صرفامور شخصی نمودهبود آن حضرت آن مبلغ را از او بازخواستنمود و براي این عمل او را سرزنشکرد و موعدي مقررفرمود تا ابن عباس آن وجه را ارسال دارد ولی ابن عباس نتوانست و می دانستکه علی خلیفه اي نیستکه خطاي او را نادیده گیرد از این لحاظ به مکه فرار نمود و در خانه خدا بستنشستتا در امان باشد .هارون از شنیدن این مطالبمنفعل و مسجل شد و خواستدل بهلول را به درد آورد گفت:پسبا این همه فضل و کرامتچرا او را کشتند ؟ بهلول جواب داد :بیشتر مردان راه حق و حقیقت را کشتند مانند عیسی بن مریم و داوود و یحیی و هزاران پیامبران ونیکوکاران در راه خدا مجادله می فرمودند . هارون گفت:الحال کشته شدن علی (ع) را برایم تعریفنما . بهلول گفت: از حضرتامام زین العابدین روایتاستکه چون ابن ملجم قصد قتل علی (ع) را کرد دیگري را با خود آورده بود ، آن ملعون به خواب عمیقیفرو رفته بود و نیز خود ابن ملجم هم به خواب بود و چون امیرالمومنین وارد مسجد شد خفتگان را بیدارفرمود تا مشغول نماز شوند . چون اقامه نماز نمود و به سجده رفتابن ملجم ضربتی به سر آن حضرتزد و آن ضربت به جایی اصابتنمود که قبلاً عمرو بن عبدود در جنگبر سر مباركآن حضرت زدهبود و از این ضربت فرق تا به ابروي آن حضرت شکافته شد و چون شمشیر آن ملعون با زهر آلوده بودپساز سه روز دار فانی را وداع نمود و در ساعتآخر روي به جانبفرزندان خود کرد و فرمود :رفیق اعلا و صحبت انبیاء اوصیا بهتر استبراي دوستان خدا از دنیاي بی بقاء اگر من از این ضربتکشتهشوم قاتل مرا جز یکضربت نزنید چون او یکضربتبه من زده استو بدن او را قطعه قطعه ننماییداین را فرمود و ساعتی مدهوششد . چون به هوشآمد باز فرمود که در این وقترسول خدا (ص) رادیدم که مرا تکلیفرفتن می کند و فرمود که فردا نزد ما خواهی بود . این بگفتو از دنیا رحلتفرمودreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٤و در آن ساعتآسمان متغیر گردید و زمین بلرزید و صداي تسبیح و تقدیساز میان هوا به گوشمردمرسید و همه دانستند که صداي ملکوتاست .بهلول و سیاحآورده اند یکی از سیاحان خارجی وارد شهر بغداد شد و به دربار هارون الرشید بار یافتو چون بهحضور خلیفه رسید سوالاتی چند از وزراء و دانشمندان در حضور خلیفه نمود ولی هیچکدام نتوانستند بهسوالات آن سیاح جوابصحیح دهند .خلیفه غضبانکشده و به وزراء و علماء دربار گفت اگر جواب این شخصرا ندهید ، کلیه اموال شماهارا به او خواهم داد . حاضرین 24 ساعتمهلتخواستند و خلیفه به آنها فرجه داد و بعد یکی از آنهاگفت فکر می کنم باید به سراغ بهلول برویم و غیر از بهلول دیگري نمی تواند جوابسوالاتسیاح رابه درستی و راستی بدهد . پسبه دنبال بهلول رفتند و او را از ماوقع خبردار نمودند و بهلول قبول نمودکه جواب سوالات سیاح را بدهد . فرداي آن روز که بنا بود در حضور خلیفه جوابسیاح را بدهند ،بهلول حاضر شد و رو به سیاح نمود و گفت : هر سوالی دارید بنمایید من براي جواب دادن حاضرمسیاح با عصاي خود دایره اي کشید و بعد رو به بهلول نمود . بهلول بدون معطلی خطی وسط دایرهکشید و آن را به دو قسمت نمود . سیاح باز دایره اي کشید بهلول این دفعه دایره را به چهار قسمتکردو با دست یکقسمت را به سیاح نشان داد و گفت: این قسمتخشکی و این سه قسمتآباست.سیاح دانست که بهلول غرضاو را دانسته و به سوالاتاو درستجواب داده است. پسدر حضورعلماء و حاضرین و خلیفه بهلول را تحسین فراوان نمود و بعد پشتدستشرا به زمین گذاشته و انگشتهارا به طرف آسمان گرفت . بهلول عکسعمل او را نمود . یعنی انگشتها را به زمین گذاشتو پشتدسترا رو به هوا کرد . سیاح بی اندازه او را تحسین نمود و به خلیفه گفت:از داشتن چنین عالم دانشمندي باید خیلی به خود بالید . خلیفه پرسید مقصود از این سوال و جواب رانفهمیدم . سیاح جواب داد من اول دایره کشیدم و مقصودم نشان دادن شکل کره زمین بود . بهلول فهمیدو آن را به دو قسمت تقسیم نمود و به من فهماند که به کرویتزمین معتقد استو بلکه رموز را به دوقسمتنیم کره شمالی و جنوبی تقسیم کرد و مرتبه دوم که دایره کشیدم و آن را به چهار قسمتنمود بهمن فهمانید که زمین چهار قسمتاستکه یکقسمتآن خشکی و چهار قسمتدیگر آباست.مرتبه سوم که من کفدست را به زمین و انگشتان را به هوا نمودم و غرضمن از نباتات و رستنی هايزمین و اسرار نمو و رشد آنها بود . بهلول هم با دستخود باران و اشعه آفتاب را نشان داد و فهمانید کهreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٥نمو نباتات بوسیله باران و اشعه آفتاباست، پسبه چنین دانشمندي باید بالید . حاضران از حاضر جوابیبهلول و نجات دادن آنها از غضبهارون شکر خداي را بجا آورده و از بهلول تشکر فراوان نمودند .پند دادن بهلول به ابن ربیعآورده اند که روزي فضل ابن ربیع وزیر هارون الرشید از راهی می گذشت. بهلول را دید که به گوشهاي نشسته و سر به تفکر فرو برده فضل با صداي بلند نهیبزد بهلول چه میکنی ؟بهلول سر بلند کرد و چون دید فضل است، به او گفتبه عاقبتتو می اندیشم ، تو هم به سرنوشتجعفر برمکی گرفتار خواهی شد . فضل از این سخن بهلول بر خود لرزید و بعد گفت: اي بهلولسرنوشتجعفر را زیاد شنیده ام ولی هنوز از زبان تو نشنیده ام . میل دارم واقعه کشته شدن جعفر را بدونکم و زیاد برایم تعریفکنی . بهلول گفت:در ایام خلافت مهدي پسر منصور یحیی بن خالد برمکی به کتابتو پیشکاري هارون الرشید منصوبگردید و در اندكمدتی هارون را به شخصیحیی و فرزندشجعفر سپرد و علاقه و محبتهاي هاروننسبت به جعفر به قدري بود که عباسه را به عقد او در آورد . جعفر بر خلافسفارشهارون عباسه راتصرف نمود و چون هارون از این واقعه خبردار شد آن همه محبتهاي خود را به کینه و کدورت مبدلساخت و هارون هر روز به بهانه هاي مختلفدر صدد نابود کردن جعفر و بر انداختن خاندان برمکیانبود تا شبی به یکی از غلامان خود به نام مسرور گفت : امشب از تو می خواهم تا سر جعفر را برایمبیاوري . مسرور از این ماموریتلرزه بر اندامشافتاد و متفکر و حیران سر به زیر انداخت.هارون خطاب نمود چرا سکوت اختیار کرده و به چه می اندیشی ؟ مسرور گفت:کاري بسبزرگاست و کاشپیشاز آنکه اجراي چنین کاري به من محول گردد ، می مردم . هارونگفت: اگر امر مرا اجرا ننمایی ، به قهر و غضبمن گرفتار خواهی شد و چنان تو را بکشم که مرغان هوابرایت بگریند . مسرور ناچاراً به خانه جعفر رفتو گرفته و پریشان فرمان وحشتانگیز خلیفه بی رحم رابه جعفر گفت . جعفر گفت: شاید این حکم در حالتی بیرون از طبیعتصادر شده و خلیفه در هشیارياز آن پشیمان گردد . بنابراین از تو می خواه که بازگردي و خبر کشته شدن مرا به خلیفه دهی . اگر تابامداد آثار پشیمانی در او دیده نشد من سرم را تسلیم تیغ تو خواهم کرد . مسرور جرات نکرد کهخواهشجعفر را قبول کند و به جعفر گفت: تو به همراه من به سراپرده هارون بیا تا شاید هارون محبتتو را از سر گیرد و از فرمان خود عدول نماید . جعفر گفته مسرور را قبول نمود و به سوي سرنوشتreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٦حسرت بار خود رفت و چون به پشت سرا پرده رسیدند مسرور دو دل و ترسان به پیشخلیفه رفت .هارون پرسید مسرور چه کردي ؟مسرور گفت که جعفر را آورده ام و اکنون در بیرون سرا پرده ایستاده است. خلیفه نهیبزده و گفتاگر در فرمان من کمترین درنگو تعللی نمایی ، تو را پیشاز او خواهم کشت. با این گفتار دیگرجاي درنگ نبود . مسرور به نزد جعفر شتافتو از اندام برازنده جوانی جمیل که سرآمد بزرگواران وسردفتر فضل و هنر و سرحلقه کریمان و بخشندگان زمان بود سر جدا کرد و بر سر نهاد و پیشهارونآورد و خلیفه بی رحم به این اکتفا نکرد و امر نمود تا تمام خاندان برمکیان را نابود سازند و اموال آنهارا ضبط نمودند و کشته جعفر را بر بالاي حصار بغداد آویختند و پساز چند روز بسوختند .الحال اي فضل از عاقبتتو هم بیمناکم و می ترسم تو هم به سرنوشتجعفر گرفتا آیی . فضل از سخنانبهلول سختترسید و از بهلول خواستتا براي سلامتی او دعا نماید .سوال هارون از بهلولروزي هارون الرشید که مستباده ناب بود در قصري مشرفبه دجله بود و به تماشاي آبهاي خروشاندجله مشغول . در این حال بهلول بر هارون وارد شد . هارون الرشید خنده مستانه نمود و بعد از خوشآمد به بهلول امر نشستن داد و به او گفت:امروز یکمعما از تو سوال می نمایم . اگر جوابصحیح دادي هزار دینار زر سرخ به تو می دهم وچنانچه از جواب عاجز بمانی امر می کنم از همین محل تو را به دجله اندازند ، بهلول گفتمن به زراحتیاجی ندارم ولی به یکشرط قبول می نمایم .که اگر جواب معماي تو را صحیح دادم ، باید صد نفراز اشخاصی که در زندانهاي تو و از دوستان من می باشند را آزاد نمایی و اگر جوابصحیح ندادم مرادر دجله غرق نما . هارون قبول نمود و معما را بدین طریق طرح نمود :اگر یکگوسفند و یکگرگو یکدسته علفداشته باشیم و بخواهیم این سه را به تنهایی یکیکاز این طرفرودخانه به آن طرفببریم ، آیا به چند طریق باید آنها را به آن طرفرودخانه برد که نهگوسفند علفرا بخورد و نه گرگگوسفند را ؟ بهلول گفت:اول باید گرگرا بگذاریم و گوسفند را آن طرفرودخانه ببریم و بعد برگردیم علفرا برداریم وببریم و چون علفرا آن طرف رودخانه بردیم باز گوسفند را برگردانیم به جاي اول و گوسفند رابگذاریم و گرگرا ببریم و بعد هم برگردیم و گوسفند را بر داریم و ببریم . پساینها یکبه یکبردهمی شوند و نه گوسفند می تواند علفرا بخورد و نه گرگمی تواند گوسفند را بدرد .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٧هارون گفت : احسنت جوابصحیح دادي ، بعد بهلول نام یکصد نفر از دوستان را که همه آنها ازشیعیان علی (ع) بودند گفت و م نشی همه آنها را ذکر نمودند و چون به نظر هارون رسید و آنها راشناختاز شرط خود سرباز زد ولی با اصرار بهلول فقط ده نفر را بخشید و از زندان آزاد نمود .مباحثه بهلول با مرد فقیهآورده اند که فقیهی مشهور از اهل خراسان وارد بغداد شد و چون هارون الرشید شنید که آن مرد به شهربغداد آمده اورا به دارالخلافه طلبید .آن مرد نزد هارون الرشید رفت . خلیفه مقدم او را گرامی داشت و با عزتاو را نزدیکخود نشاند ومشغول مباحثه شدند . در همین اثنا بهلول وارد شد . هارون او را به امر جلوسداد . آن مرد نگاهی بهوضع بهلول انداخت و به هارون الرشید گفت : عجب است از مهر و محبتخلیفه که مردمان عادي رااینطور محبت می نماید و به نزد خود راه میدهد . چون بهلول فهمید که آن شخصنظرشبه اوستباکمال قدرت به آن مرد تغییر نمود و گفت:به علم ناقصخود غره مشو و به وضع ظاهر من نگاه منما . من حاضرم با تو مباحثه نمایم و به خلیفه ثابتنمایم که تو هنوز چیزي نمی دانی ؟آن مرد در جواب گفت : شنیده ام که تو دیوانه اي و مرا با دیوانه کاري نیست. بهلول گفت: من بهدیوانگی خود اقرار می نمایم ولی تو به نفهمی خود قائل نیستی ؟هارون الرشید نگاهی از روي غضب به بهلول انداخت و او را امر به سکوت داد ولی بهلول ساکتنشدو به هارون الرشید گفت اگر این مرد به علم خود اطمینان دارد مباحثه نماید . هارون به آن مرد فقیهگفت: چه ضرر دارد مسائلی از بهلول سوال نمایی ؟آن مرد گفت به یکشرط حاضرم و آن شرط بدین قرار استکه من یکمعما از بهلول می پرسم ،اگر جواب صحیح داد من هزار دینار زر سرخ به او می دهم ولی اگر در جواب عاجز ماند باید هزاردینار زر سرخ به من بدهد .بهلول گفت : من از مال دنیا چیزي را مالکنیستم و زر و دیناري موجود ندارم ولی حاضر چنانچهجواب معماي تو را دادم زر از تو بگیریم و به مستحقان بدهم و چنانچه در جواب عاجز ماندم در اختیارتو قرار بگیرم و مانند غلامی به تو خدمتنمایم . آن مرد قبول نمود و بعد معمایی بدین نحو از بهلولسوال کرد :reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٨در خانه اي زنی با شوهر شرعی خود نشسته و در همین خانه یکنفر در حال نماز گذاردن استو نفردیگر هم روزه دارد . در این حال مردي از خارج وارد این خانه میشود به محضوارد شدن آن زن وشوهري که در آن خانه بودند به یکدیگر حرام می شوند و آن مردي که نماز می خواند نمازشباطل ومرد دیگر روزه اشباطل می گردد . آیا میتوانی بگویی این مرد که بود ؟بهلول فوراً جواب داد :مردي که وارد این خانه شد سابقاً شوهر این زن بود . به مسافرت می رود و چون سفر او به طول میانجامد و خبر می آورند که او مرده است، آن زن با اجازه حاکم شرعی به ازدواج این مرد که پهلوي اونشسته بود در می آید و به دو نفر پول می دهد که یکی براي شوهر فوت شده اشنماز و دیگري روزهبگیرد . در این بین شوهر سفر رفته که خبر کشته شدن او را منتشر کرده بودند ، از سفر باز می گردد .پساز شوهر دومی بر زن حرام می شود و آن مرد که نماز براي میتمی خواند نمازشباطل می گرددو همچنین آن یکنفر که روزه داشتچون براي میتبود روزه او هم باطل می شود .هارون الرشید و حاضرین مجلساز حل معما و جوابصحیح بهلول بسیار خوشحال شدند و همه بهبهلول آفرین گفتند . بعد بهلول گفتالحال نوبتمن استتا معمایی سوال نمایم . آن مرد گفتسوالکن . بهلول گفت:اگر خمره اي پر از شیره و خمره اي پر از سرکه داشته باشیم و بخواهیم سکنگبین درستنماییم . پسیکظرف از سرکه برداریم و یکظرفهم از شیره و این دو را در ظرفی ریخته و بعد متوجه شویم کهموشی در آنهاست ، آیا می توانی تشخیصبدهی که آن موشمرده در خمره سرکه بوده یا در خمرهشیره ؟آن مرد بسیار فکر نمود و عاقبت در جواب دادن عاجز ماند . هارون الرشید از بهلول خواستتا خودجواب معما را بدهد . پسبهلول گفت:اگر این مرد به نفهمی خود اقرار نماید جواب معما را می دهم . ناچاراً آن مرد اقرار نمود . سپسبهلولگفت:باید آن موشرا برداریم و در آب شسته و پساز آنکه کاملاً از شیره و سرکه پاكشد شکم او را پارهنماییم اگر در شکم او سرکه باشد پسدر خمره سرکه افتاده و باید سرکه را دور ریختو اگر در شکماو شیره باشد پسدر خمره شیره افتاده و باید شیره ها را بیرون ریخت. تمام اهل مجلس از علوم وفراستبهلول تعجبنمودند و بی اختیار او را آفرین می گفتند و آن مرد فقیه سر به زیر ناچاراً هزار دینارکه شرط نموده بود را تسلیم بهلول نمود و بهلول تمانی آنها را در میان فقیریان تقسیم نمود .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٢٩پند دادن بهلول به عبدالله مباركروزي عبدالله مباركبه قصد دیدن بهلول دانا به صحرا رفته بهلول را دید که سراپا برهنه الله الله گویانبود . جلو رفته سلام کرد . بهلول جواب سلام بداد . سپسعبدالله مباركعرضکرد یا شیخ استدعا والتماسمن آن است که مراپندي دهی و نصیحتی کنی که در دنیا چگونه باید زیستکرد تا از معصیتدور بود که من مردمی گناهکارم و از عهده نفسسرکشبر نمی آیم . راهی بنما تا از دم مباركتورستگاري یابم . بهلول گفت:یا عبدالله خود سرگردانم و به خود درمانده ام از من چه توقع داري اگر مرا عقل بودي مردم مرا دیوانهنگفتندي سخن دیوانگان را چه اثر باشد که قبول کنند برو دیگري را طلبکن که عاقل باشد .عبدالله گفت : یا شیخ ، دیوانه به کار خویشتن هشیار است. سخن راسترا از دیوانه می باید شنید .بهلول خاموشبود عبدالله باز الحاح و تضرع کرد که یا شیخ مرا نومید که به امیدي آمده ام .من از روي اخلاصو اعتقاد از راه دوري آمده ام تا راه به من بنمایی ، چرا خاموششدي ؟ بهلول سربرداشتو گفت:اي عبدالله اول بامن چهار شرط بکن که از سخن دیوانه بیرون نروي . آنگاه تو را پندي و چیزي بگویمکه سبب رستگاري تو باشد و دیگر بر تو ننویسند . عرضکرد آن چهار شرط کدام است، بفرما قبولمی نمایم .بهلول گفت : شرط اول آنکه وقتی گناه کنی و خلافامر او نمایی روزي او را نخوري . عبدالله گفتپسرزق که را بخورم . بهلول گفت : تو مرد عاقلی باشی و دعوت بندگی کنی و روزي او را خوري وخلافحکم او نمایی خود انصاف بده شرط بندگی چنین باشد عبدالله عرضکرد حق فرمودي شرطدوم کدام است؟بهلول گفت: شرط دوم این استکه هرگاه خواستی معصیتکنی زنهار که در ملکاو نباشی . عبداللهعرضکرد . این از اول مشکلتر است . همه جا ملکو زمین خداست پسکجا روم . بهلول گفتپسقبیح باشد که رزق او خوري و در ملکاو باشی و فرمان او نبري . خود انصافبده شرط بندگی اینباشد . عبدالله گفتقبول ، شرط سوم کدام است؟شرط سوم آن است که اگر خواهی گناهی یا خلافامر او نمایی جایی پنهان شو که او تو را نبیند و ازحال تو واقفنشودآن وقت هرچه خواهی بکن . عبدالله گفت : این از همه مشکل تر استحقتعالی بههمه چیز دانا و بینا و در همه جا حاضر و ناظر است و هرچه بنده می کند او می بیند و می داند بهلولreza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٣٠گفت پستو مرد عاقلی باید باشی که خود میدانی که او همه جا حاضر استو ناظر استو به همه چیزدانا و بیناست پسشنیع باشد که روزي او خوري و در ملکاو نافرمانی کنی که او خود می داند و میولا تحسین الله غافلاً عما » : بیند با این حال تو دعوي بندگی می کنی با آن که در کتابخود فرمودهیعنی گمان مبر که حقتعالی غافل استاز عملی که ظالمان می کنند . « یعمل الضالمونعبدالله عرضکرد درستفرمودي شرط چهارم کدام است؟شرط چهارم آن است که در آن وقت که ملکالموت ناگاه نزد تو آید تا فرمان حق به جا آورده وقبضروح تو کند در آن ساعت بگو صبر کن تا اقوام را وداع کنم و از ایشان حلالیتطلبم و توشه راهآخرت بردارم آن وقتقبضروحم کن .عبداللع عرضکرد این شرط چهارم از همه مشکلتر است. ملکالموتکی در آن وقتمهلتمی دهدکه نفسبرآرم . بهلول گفتاي مرد عاقل تو این را می دانی که مرگرا چاره نیستو به هیچ نوع او رااز خود دور نتوان کرد و آن دم ملکالموت امان ندهد ناگاه در عین معصیتپیکاجل در رسد و یک« فاذا جاء اجلهم لایسخرون ساعه و لا یستقدمون » : دم امان ندهد چنانچه حقتعالی فرمودهپساي عبدالله سخن راستاز دیوانه بشنو و از خواب غفلتبیدار شو . از غرور و مستی هشیار شو و بهکار آخرت در شو که راه دور و دراز در پیشاست و از این عمر کوتاه توشه بردار و کار امروز به فردامینداز شاید به فردا نرسی همین دم را غنیمتشمار و اهمال در آخرت منما . امروز توشه آخرت بردارکه فردا در آنجا مالتسودي ندهد .بهلول و قاضیآورده اند که شخصی عزیمت حج نمود چون فرزندان صغیر داشتهزار دینار طلا نزد قاضی برده و درحضور اعضاء دارالقضاء تسلیم قاضی نمود و گفت: چنانچه در این سفر مرا اجل در رسید شما وصیمن هستید و آنچه شما خود خواهید به فرزندان من دهید و چنانچه به سلامتبازآمدم این امانترا خودمخواهم گرفت.وقتی به سفر حج عزیمت نمود از قضاي الهی در راه درگذشتو چون فرزندان او به حد رشد و بلوغرسیدند امانتی را که از پدر نزد قاضی بود مطالبه نمودند قاضی گفت:بنا بر وصیت پدر شما که در حضور جمعی نموده هرچه دلم بخواهد باید به شما بدهم . بنابراین فقط صددینار به شماها می توانم بدهم . ایشان بناي داد و فریاد و تظلم را گذاردند .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٣١قاضی کسانی را که در محضر حاضر بودند که در آن زمان پدر بچه ها پول را تسلیم قاضی کرده بودحاضر نمود و به آنها گفت: آیا شما گواه بودید آن روزي که پدر این بچه ها هزار دینار طلا به من دادمصیت نمود چنانچه در راه سفر به رحمتخدا رفتم هرچه دلم خواستاز این زرها به فرزندان من بدهآنها همه گواهی دادند که چنین گفت.پسقاضی گفت : الحال بیشاز صد دینار به شما ها نخواهم داد آن بیچاره ها متحیر ماندند و به هرکسالتجا می نمودند آنها هم براي این حیله شرعی راهی پیدا نمی نمودندتا این خبر به بهلول رسید . بچه ها رابا خود نزد قاضی برد و گفتچرا حق این ایتام را نمی دهی ؟قاضی گفت : پدرشان وصیت نموده که آنچه من خود بخواهم به ایشان بدهم و من صد دینار بیشتر نمیدهم . بهلول گفت : اي قاضی آنچه تو می خواهی نهصد دینار است بر حسبگفته خودت . بنابراینالحال که تو نهصد دینار می خواهی بنابر وصیتآن مرحوم که هرچه خودتخواستی به فرزندان من بدهالحال همین نهصد دینار که خودت می خواهی به فرزندان آن مرحوم بده که حق آنهاست. قاضی ازجواب بهلول ملزم به پرداختنهصد دینار به فرزندان آن مرحوم گردید .ملاقات بهلول و شیخ جنیدآورده اند که شیخ جنید بغدادي به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفتو مریدان از عقباو می رفتند شیخاز احوال بهلول پرسید . مریدان گفتند او مرد دیوانه اي است. شیخ گفتاو را طلبکنید و بیاورید کهمرا با او کار است. تفحصکردند و او را در صحرایی یافتند و شیخ را پیشبهلول بردند .چون شیخ پیشاو رفت دید که خشتی زیر سر نهاد و در مقام حیرت مانده شیخ سلام نمود بهلول جواباو را داد و پرسید کیست ؟ گفتمن جنید بغدادي ام بهلول گفتتو اي ابوالقاسم که مردم را ارشاد میکنی آیا آداب غذا خوردن خود را می دانی ؟ گفت:بسم الله می گویم و از جلوي خود می خورم . لقمه کوچک برمی دارم . به طرفراستمی گذارمآهسته می جوم و به لقمه دیگران نظر نمی کنم . در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم .هر لقمه کهمی خورم الحمد لله می گویم و در اول و آخر دست می شویم . بهلول برخواستو گفت: تو میخواهی مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز آداب غذا خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت.پسمریدان شیخ گفتند یا شیخ این مرد دیوانه است. جنید گفت: دیوانه اي استکه به کار خویشتنهشیار است و سخن راست را از او باید شنید و از عقببهلول روان شد و گفتمرا با او کار است.reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٣٢چون بهلول به خرابه اي رسید باز نشست . بهلول باز از او سوال نمود تو که آداب طعام خوردن خود رانمی دانی آیا آدابسخن گفتن خود را می دانی ؟گفت: سخن به قدر اندازه میگویم و بی موقع و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم وخلق خدا را به خدا و رسولشدعوت می نمایم . چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند ودقایق علوم ظاهر و باطن را رعایتمی کنم پسهرچه تعلق به آدابکلام داشتبیان نمود .بهلول گفت : چه جاي طعام خوردن که سخن گفتن نیز نمی دانی . پسبرخواستو به راه خود برفت.مردیان شیخ گفتند این مرد دیوانه است تو از دیوانه چه توقع داري . جنید گفت : مرا با او کار استشمانمی دانید . باز به دنبال او رفت تا به بهلول او رسید . بهلول گفت تو از من چه میخواهی تو که آدابطعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی آیا آدابخوابیدن خود را می دانی ؟ گفتآري می دانم .چون از نماز عشا فارغ می شوم داخل جامه خواب می گردم پسآنچه آدابخوابیدن بود که از بزرگاندین رسیده بیان نمود .بهلول گفت : فهمیدم که آدابخوابیدن هم نمی دانی خواستبرخیزد جنید دامنشرا گرفتو گفتاي بهلول من نمی دانم تو قربه الی الله مرا بیاموز . گفتتو ادعاي دانایی می کردي ؟ شیخ گفت: اکنونبه نادانی خود معترفشدم . بهلول گفت:اینها که تو گفتی همه فرع استو اصل شام خوردن آن استکه لقمه حلال را باید و اگر حرام را صد ازاینگونه آداب به جاي آوري فایده ندارد و سبب تاریکی دل می شود . و در سخن گفتن باید اول دلپاكباشد و نیتدرستباشدو آن سخن گفتن براي رضاي خدا باشد و اگر براي غرضی یا براي اموردنیوي باشد یا بیهوده و هرزه باشد به هر عبارتکه بگویی وبال تو باشد پسسکوت و خاموشی بهتر ونیکتر باشد و در آدابخوابیدن اینها که گفتی فرع است.اصل این است که در دل تو بغضو کینه و حسد مسلمانان نباشد . حبدنیا و مال در دل تو نباشد و درذکرحق باشی تا به خواب روي .جنید دستبهلول را بوسید و او را دعا کرد و مریدان که حال او را بدیدند که او را دیوانه می دانستندخود را و عمل خود را فراموشکردند و از سر گرفتند . نتیجه آن استکه هر فرد بداند از آموختن آنچیزي که نمی داند ننگو عار نباید داشت، چنانچه شیخ جنید از بهلول آدابخوردن ، سخن گفتن وخوابیدن را آموخت.reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٣٣تعلیم دادن بهلول به یکی از دوستانآورده اند که شخصی الاغ قشنگی جهتحاکم کوفه تحفه آورده بود . حاضرین مجلسبه تعریفوتوصیفالاغ پرداختند . یکی از حاضرین براي مزاح گفت: من حاضرم به این الاغ قشنگخواندنبیاموزم .حاکم از شنیدن این سخن از کوره در رفتو به آن مرد گفت: الحال که این سخن را می گویی باید ازعهده آن برآیی و چنانچه به این الاغ خواندن بیاموزي به تو جایزه بزرگی می دهم ولی چنانچه از عهدهآن بر نیائی دستور می دهم تو را بکشند . آن مرد از مزاح خود پشیمان شده ناچاراً مدتی فرجه خواستوحاکم ده روز براي این کار به او فرصتداد .آن مرد الاغ را برداشت به خانه آورد حیران و سرگردان و نمی دانستاین کار به کجا خواهد رسید .لاعلاج به بازار رفت و در بین راه بهلول را دید و چون سابقه آشنایی با او داشتدستبه دامن اوزد وقضیه مجلسحاکم و الاغ را براي او تعریفنمود . بهلول گفتغم مخور که این کار از دستمن برمی آید و هر دستوري به تو می دهم عمل نما .پسبه او دستور داد تا یکروز تمام به الاغ غذا ندهد و سپسدر بین صفحات کتابی براي الاغ جوگذارد و کتاب را جلوي الاغ ورق بزند . الاغ چون گرسنه استبا زبان جو هاي صفحات کتاب رابرداشته و می خورد و گفتاین عمل را هر روز به همین نحو تکرار نما . و روز دهم او را گرسنه نگهدارو وقتی به مجلسحاکم رفتی همان کتاب را با الاغ به نزد حاکم ببر . آن روز دیگر بین صفحات کتابجو نگذار و آن کتاب را در حضور حاکم جلوي الاغ قرار بده . آن مرد به همین نحو عمل نمودو چونروز موعود فرا رسید الاغ را برداشته با کتاب به نزد حاکم برد و در حضور حاکم و جمعی از دوستانشکتاب را جلوي الاغ گذارد . الاغ بیچاره چون گرسنه بود به عادات روزهاي قبل که فکر می کرد بینصفحات کتاب ، جو می باشد شروع به ورق زدن کتاب نمود و چون به صفحه آخر رسید و دید که جوبین صفحات نیست ، بناي عرعر نمود و بدین وسیله خواست بفهماند که گرسنه استو حاضرین مجلسو حاکم که نمی دانستند چه ابتکاري در این عمل است، باور نمودند که در حقیقتالاغ می خواهدکتاب بخواند و همه در این کار متعجببودند . ناچار حاکم بر عهد خود وفا نمود و انعام قابل توجهیبه آن مرد داد .reza22_a620@yahoo.com تایپ : حمید رضا محمدي فر٣٤بهلول و صاحب حسابروزي بهلول به شهر بصره رفتو چون در آن شهر آشنایی نداشتاتاقی اجاره نمود ولی آن اتاق از بسکهنه ساز و مخروبه بود به کمترین باد یا بارانی تیرهایشصدا می کرد . بهلول پیشصاحبخانه رفته وگفت : اتاقی که به من دادي بی اندازه خطرناكاست. زیرا به محضوزشمختصر بادي صدا از سقفو دیوارششنیده می شود .صاحب خانه که مرد شوخی بود در جواب بهلول گفت : عیبی ندارد . البته میدانید که تمام موجودات بهموقع حمد و تسبیح خداي را می گویند و این صداي تسبیح و حمد خداي است. بهلول گفت:صحیح است ، ولی چون تسبیح و تجلیل موجودات به سجده منجر می شود من از ترسسجده خواستمزودتر فکري بنمایم .آمدن بهلول از قبرستان و سوال از اوروزي بهلول از طرفقبرستان می آمد . از او پرسیدند از کجا می آیی ؟ گفت:از پیشاین قافله که در این سرزمین نزول نموده اند . گفتند : آیا از آنها سوالاتی هم کردي ؟گفت : آري . از آنها پرسیدم کی از اینجا حرکتو کوچ می نمایید ؟ جواب دادند که ما انتظار شما راداریم هروقتهمگی به ما ملحق شدید حرکتمی نماییم .**********************************************ابوعلی سینا و کودكاز شیخ ابوعلی سینا که سرآمد حکماي ایران استپرسیدند آیا از خود کسی را داناتر دیده اي یا نه ؟گفت: بلی . روزي نزد زرگري نشسته بودم که کودکی آمد و از زرگر آتشخواست. استاد به او گفتبرو ظرفی بیاور و آتشببر . آن کودكگفت ظرف لازم نیست و می توانم بدون ظرفآتشببرم . منو استاد زرگر در تعجب بودیم تا به چه وسیله اي آن کودكمی تواند آتشببرد . پسبه او گفتمچگونه می توانی آتشببري ؟آن کودكمقداري خاکستر در کفدستگذارد و آتشرا روي آن نهاد و ببرد . به هوشو دانایی آنکودكآفرین گفتم .پایان
|
چون مسلمانان از نماز فارغ شدند، به عادت اهل مكه عباس بن عبدالمطلب كسى را فرستاد تا عبيدة بن جراح مكى ها و ضريح ساز آنها را حاضر كند و نيز به دنبال ابو طلحه زيد بن سهل ، حفار مدينه فرستاد تا بيايد و لحدى براى رسول خدا (ص ) ترتيب دهد ابو طلحه حضور يافته و لحدى براى پيغمبر ترتيب داد و على و عباس و فضل و اسامه به دفن پيغمبر پرداختند.
|
شخصى به آن حضرت گفت : (اى اميرمؤ منان ! اگر محاسن خود را خضاب و رنگ مى كردى بهتر بود!)
|
ابوالفداء مى نويسد: وقتى عثمان جوانان را خويشاوندان خود را به منصب هاى حساس مملكتى از قبيل فرماندارى و استاندارى منصوب نمود، بعضى از صحابه به عبدالرحمن بن عوف (همان كسى كه در شورى به نفع عثمان راءى داد و اساس خلافت او را استوار نمود) گفتند: تو اين پيش آمدها را بر سر ما آوردى ؟ گفت : من خيال نمى كردم چنين كند، از هم اكنون با خدا پيمان مى بندم كه ديگر با او سخن نگويم . تا وقتى عبدالرحمن از دنيا رفت با عثمان صحبت نكرد، در بيماريش عثمان به عيادت عبدالرحمن آمد صورتش را به طرف ديوار برگردانيد. ابوبلال عسكرى در كتاب اءوائل مى نويسد: دعاى على (ع ) درباره عثمان و عبدالرحمن بن عوف مستجاب شد.
|
علامه امينى در جلد نهم الغدير ص 60 مى نويسد آيا جايز است براى مسلمانى كه ايمان به خدا و قرآن كريم آورده و به آياتى كه درباره اميرالمؤ منين (ع ) در آن كتاب نازل شده توجه داشته باشد و گواهى به نبوت پيغمبر اكرم (ص ) داده و آن چه درباره فضايل على (ع ) توسط شخص پيغمبر ابراز شده قبول داشته باشد و سالهاى متمادى با على همنشين بوده ، به اخلاق بى نظير و صفات حسنه آن جناب پى برده باشد و اطلاع كافى از افعال و كردارش داشته با چشم خود فداكارى هاو جانبازى ها و فتح و پيروزى هايش را در جنگ هاى حساس اسلام مشاهده كرده باشد آيا براى مسلمانى كه اين قدر شاهد شخصيت على (ع ) باشد جايز است در خطاب با مثل برادر پيغمبر چنين بگويد (لم لا يشتمك مروان اذ شتمته فواللّه ما انت عندى با فضل منه ) چرا مروان بهتر نيستى . يا جايز است به اين گونه سخنان با او روبه رو شود؟
|
معاويه روزى براى ابوالاسود دئلى هديه اى فرستاد كه مقدارى از آن حلوا بود، منظورش از فرستادن هديه اين بود كه دل آنها به دست آورد و قلبشان را از محبت على (ع ) خالى كند. ابوالاسود دختركى پنج يا شش ساله داشت پيش پدر آمد، همين كه چشمش به حلوا افتاد لقمه اى از آن برداشته در دهان گذاشت .
|
ابا لشهد المزعفر يا بن هند
|
نبيع عليك احسابا و دينا
|
معاذ الله كيف يكون هذا
|
و مولانا اميرالمؤ منينا(55)
|
مسعودى در ادامه سخن مى گويد: سپس بعد از چند روز، حضرت على (ع ) يكى از آن افراد (ابوبكر) را ديد و او را به ياد خدا آورد، و ايام خدا را به ياد او انداخت ، و به او فرمود: (آيا مى خواهى بين تو و پيامبر(ص ) جمع كنم ، تا تو را امر و نهى كند!).
|
محدث بزرگ ثقه الاسلام كلينى از سدير نقل مى كند كه گفت : در محضر امام باقر(ع ) بوديم ، سخن از جريانات بعد از رحلت رسول خدا (ص ) و پريشانى و غربت حضرت على (ع ) به پيش آمد، مردى از حاضران به امام باقر(ع ) عرض كرد: (خدا كار تو را سامان دهد، عزت و شوكت بنى هاشم و بسيارى جمعيت آنها چه شد؟)
|
بعد از بيعت اجبارى على (ع ) به خانه خود رفت و از مردم كناره گرفت ، و بعد به پيروان خود فرمود: من به پنج پيغمبر در پنج مورد، اقتدا كرده ام (كار من شبيه كار آنها است ):
|
ابو عثمان نهدى از على بن ابى طالب (ع ) روايت كرده كه فرموده : با رسول خدا (ص ) از باغى مى گذشتيم كه من گفتم :اى رسول خدا، اين باغ چه زيباست !
|
عقيل به حضور على (ع ) آمد، على (ع ) را نگران ديد، پرسيد: چرا گريه مى كنى ؟ خداوند چشم هاى تو را نگرياند.
|
فان تسلينى كيف انت فاننى
|
صبور على ريب الزمان صليب
|
يعز على ان ترى بى كابة
|
فيشمت عاد اويساء حبيب
|
ميثم مى گويد: شبى از شب ها على (ع ) مرا با خود از كوفه بيرون برد تا رسيديم به بيابانى آن جا خطى كشيد و به من فرمود: از اين خط تجاوز نكن ، مرا گذاشت و خود رفت . آن شب شب تاريكى بود. من با خود گفتم . عجيب ، مولاى خودم را در اين بيابان تنها گذاشتم با آن كه او دشمنى زيادى دارد به خدا قسم كه دنبال او خواهم رفت تا از او باخبر باشم . پس به جستجوى آن حضرت پرداختم . او را در حالى يافتم كه سر خود را تا نصف بدن در چاهى كرده با چاه گفتگو مى كند، همين كه امام آمدن مرا احساس كرد فرمود: كيستى ؟
|
و فى الصدر لبانات
|
اذا ضاق لها صدرى
|
نكت الارض بالكف
|
و ابديت لها سرى
|
فمهما تنبت الارض
|
فذاك النبت من بذرى
|
اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: از آن وقتى كه مادر، مرا زاده است پيوسته مظلوم بوده ام حتى وقتى كه به برادرم عقيل درد چشم اصابت كرد، مى گفت : به چشم من دارو نريزيد تا به چشم على دارو بريزيد. با اين كه درد چشم نداشتم به چشم من دوا مى ريختند.(62) |
عايشه گويد: روزى على بن ابى طالب (ع ) از رسول خدا(ص ) اجازه ورود خواست پيامبر(ص ) فرمود: يا على داخل شو، چون داخل شد رسول خدا(ص ) برخاست و او را در آغوش كشيد و پيشانيش را بوسيد و فرمود: پدرم فداى آن شهيد، پدرم فداى آن تنهاى شهيد.(63) |
حنش بن معتمر گويد: بر اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (ع ) در حالى كه در رحبه (محلى در كوفه ) تكيه زده بود داخل شدم و گفتم : السلام عليك يا اميرالمومنين و رحمة الله و بركاته ، چگونه صبح كردى ؟
|
مسيب بن نجبه گويد: على (ع ) مشغول سخنرانى بود كه مرد عربى فرياد مظلوميت برداشت ، آن حضرت به او فرمود: نزديك بيا. امام فرمود: به من به اندازه ريگ هاى بيابان و موهاى بدن حيوانات ستم شده است .(65) |
چون على (ع ) در ذى قار فرود آمد عايشه نامه اى به حفضة ، دختر عمر، نوشت كه بدان على به ذى قار آمده و چون خبر سپاهيان بسيار و جماعت انبوهى كه با ما هستند بدو رسيده از ترس در همانجا توقف كرده و همانند اسب قرمز رنگى است كه راه پيش و پس ندارد، اگر قدم به پيش نهد پى شود و اگر به عقب برگردد او را نحر كنند!
|
ما الخبر ما الخبر؟
|
على فى السفر!
|
كالفرس الاسقر!
|
ان تقدم عقر
|
ابوعلى همدانى گويد: عبدالرحمن بن ابى ليلى حضور اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (ع ) برخاست و گفت : اى اميرمؤ منان از شما پرسش مى كنم تا چيزى از شما فرا گيرم و البته منتظر بوديم كه چيزى درباره كار خودت بفرمايى اما چيزى نفرمودى . آيا از كار خويش به ما خبر نمى دهى كه آيا (اين سكوت شما) به جهت سفارشى است از جانب رسول خدا(ص ) يا به نظر خودتان چنين رسيده است ؟ همانا ما درباره شما گفتار فراوانى گفته ايم ، و مطمئن ترين آنها همان است كه از زبان خودتان بشنويم و از شما بپذيريم . ما مى گفتيم : اگر حكومت پس از رسول خدا(ص ) به دست شما مى رسيد احدى با شما به نزاع نمى پرداخت ، به خدا سوگند اگر از من بپرسند نمى دانم چه بگويم ؟ آيا چنين پندار برم كه اين قوم نسبت به آن چه كه درآنند از شما شايسته ترند؟ اگر چنين گويم پس به چه جهت رسول خدا(ص ) در بازگشت از حجة الوداع شما را نصب نمود و فرمود: (اى مردم هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست ). و اگر شما از آنان نسبت بدان چه كه در آنند شايسته ترى پس براى چه ولايت آنهارا بپذيريم ؟
|
على (ع ) فرمود: در روزگار رسول خدا(ص ) چون پاره تن او بودم ، مردم به من مانند ستاره اى در افق آسمان مى نگريستند، سپس روزگار مرا فرود آورد تا آن كه فلانى و فلانى را با من برابر ساخت ، سپس مرا با پنج نفر برابر كردند كه برترين آنها عثمان بود، گفتم : اى اندوه ! اما روزگار به اين هم بسنده نكرد و از قدر من آن قدر كاست كه مرا با پسر هند (معاويه ) برابر ساخت !(68) |
اى مردم كوفه من از معاشرت شما به سه قسمت و به دو امر ديگر مبتلا شدم .
|
اى اهل كوفه خبر وحشتناكى به من رسيده است كه ابن غامد با چهار هزار از اهل شام از سر حد ما عبور كرده و به سرزمين انبار حمله آورده و اموال مردم را غارت كرده و جمعى از مردان صالح و متدين را به قتل رسانيده است ، و رفتار او با اهل انبار بسى شبيه به رفتارى كه با طايفه خزر و مردم روم مى كنند، بوده است ، گويا آنان مسلمان نبودند و گويا خون و مال آنان حلال بوده است .
|
چقدر جاى شگفت است كه ديگران در مورد باطل خودشان اجتماع و اتفاق نموده و شما نسبت به حق خودتان متفرق هستيد. شماها خود را نشانه تيرهاى دشمن قرار داده و به سوى دشمن تيراندازى نمى كنيد، دشمنان شما پيوسته درصدد جنگ و حمله و تجاوز هستند ولى شماها ساكت و به آرامى نشسته ايد عصيان و مخالفت او امر پروردگار متعال در پيشروى شما صورت خارجى گرفته است و شماها نگاه مى كنيد. دست هاى شما در خسران و فقر فرو رود اى مردمى كه چون شتران بى صاحب هستيد كه از هر جانب جمع بشوند از طرفى ديگر متفرق و پراكنده مى گردند.(71) |
امام پس از رحلت رسول اكرم (ص )، هنگامى كه عباس ابن عبدالمطلب و ابوسفيان براى بيعت نزد ايشان آمدند چنين فرمودند:(72)
|
كجا هستند برادران من ؟ همان هاكه سواره به راه افتادند و در راه حق ، پيش تاختند؟ كجاست (عمار)؟ كجاست (ابن تيهان )؟ كجاست (ذوالشهادتين )؟ و كجايند همانند آنان از برادران شان كه پيمان بر جانبازى بستند، و سرهاى آنها براى ستمگران فرستاده شد؟!
|
از خداوند تقاضا مى كنم كه براى نجات من از ميان اين گونه افراد، گشايش و فرجى سريع قرار دهد. به خدا اگر علاقه من به هنگام پيكار با دشمن در شهادت نبود و خود را براى مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم ، دوست مى داشتم حتى يك روز با اين مردم روبه رو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نكنم !.(74) |
قسمتى از نامه امام (ع ) به معاويه كه در آن به دشمنى ها و ستم هاى قريش نسبت به رسول اكرم (ص ) اشاره مى فرمايند و فرمودند:
|
امام على (ع ) در خطبه شقشقيه با بيانى جانسوز، به چگونگى غصب خلافت و تشريح رنج ها و دردهاى خود پرداخته و به تعبيرى ، اين سخنان چون شعله آتش از درون دل زبانه كشيد و فرو نشست .(76)
|
بسى فرق است تا ديروز، امروز
|
كنون مغموم و دى شادان و پيروز
|
على (ع ) فرمودند: شگفتا! ابوبكر كه در حيات خود، از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند و (با وجود من ) وى را از خلافت معذور دارند، خود هنگام مرگ عروس خلافت را براى ديگرى كابين بست ! و چه عجيب هر دو از خلافت به نوبت بهره گيرى كردند.
|
به خدا سوگند! پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) تاكنون ، از حق خويشتن محروم مانده ام ، و ديگران را به ناحق بر من مقدم داشته اند.(78) |
به خدا سوگند! هرگز فكر نمى كردم ، و به خاطرم خطور نمى كرد كه عرب بعد از پيامبر(ص )، امر امامت و رهبرى را از اهل بيت او برگرداند (و در جاى ديگر قرار دهد و باور نمى كردم ) مرا از عهده دار شدن آن باز دارد. تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد اجتماع مردم اطراف ابوبكر... بود براى بيعت كردن با او، پس من دست بر روى دست گذاشتم تا اين كه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام باز گشته و مى خواهند دين محمد (ص ) را نابود سازند. (در اين جا بود كه ) ترسيدم كه اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت آن براى من از رها ساختن خلافت و حكومت بر شما سخت تر است ، زيرا اين بهره دوران كوتاه دنيا است ، كه هم چون سراب ، زايل مى گردد و يا بسان ابرى پراكنده مى شود. پس براى دفع آشوب به پا خاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محكم گرديد.(79) |
به خدا سوگند اگر من تنها با آنها (دشمنان ) روبه رو شدم ، در حالى كه آنها تمام روى زمين را پر كرده باشند نمى ترسم و باكى ندارم ، من بر گمراهى آنان و رستگارى و هدايت خود نيك آگاهم و با يقين از جانب خدا همراه بوده ، مشتاق ملاقات پروردگارم و به پاداشش اميدوارم ، ليكن دريغم آيد كه بى خردان و تبهكاران اين امت حكومت را به دست گيرند و بيت المال را به غارت ببرند، آزادى بندگان خدا را سلب كنند و آنها را برده خويش سازند، با صالحان نبرد كنند، و فاسقان را همدستان خود قرار دهند. در اين گروه بعضى هستند كه شراب نوشيده و حد بر آنها جارى شده ، و برخى از آنان اسلام را نپذيرفتند تا براى آنها عطايى تعيين گرديد و اگر به خاطر اين جهات نبود اين اندازه شما را براى قيام و نهضت تشويق نمى كردم و به سستى در كار سرزنش و توبيخ نمى نمودم و در گردآورى و تشويق شما نمى كوشيدم و آن هنگام كه سر باز زديد و سستى نموديد، رهايتان مى ساختم .(80) |
روزى يكى از ياران آن حضرت ، اين پرسش را مطرح كرد و گفت : چگونه كه ما تاكنون بر معاويه چيره نشده ايم ؟ امام (ع ) به او فرمود: جلوتر بيا. آن گاه آهسته گفت :
|
بارالها! (از بس نصيحت و اندرز دادم ) آنها را خسته و ناراحت ساختم و آنها نيز مرا خسته كردند، من آنها را ملول ، و آنها مرا ملول ساختند، به جاى آنان افرادى بهتر به من مرحمت كن و به جاى من ، بدتر از مرا بر سر آنها مسلط نما، خداوندا، دلهاى آنها را بگداز، همان طور كه نمك در آب حل مى شود.
|
اميرالمؤ منين (ع ) پس از شهادت محمد بن ابى بكر نامه اى به عبداللّه بن عباس مى نويسد و در آن نامه شدت ناراحتى خود را از مردم كوفه مرقوم فرموده كه از آن جمله مى نويسد:
|
به من خبر رسيده كه (بسر) بر (يمن ) تسلط يافته است ، سوگند به خدا مى دانستم اينها به زودى بر شما مسلط خواهند شد، زيرا آنان در باطل خود متحدند، و شما در راه حق خود متفرقيد. شما از پيشواى خود در مسير حق ، سرپيجى مى كنيد ولى آنها در باطل خود از پيشواى خويش اطاعت مى نمايند، آنها نسبت به رهبر خود اداى امانت مى كنند و شما به امام خويش خيانت مى ورزيد، آنها در شهرهاى خود به اطلاح مشغولند و شما به فساد! اگر من قدحى را به عنوان امانت به يكى از شما بسپارم از آن بيم دارم كه بند آن را ببريد.(84) |
![]() |
|
به پيامبر (ص ) مريضى اى عارض شد كه با آن مريضى به جوار رحمت الهى واصل گرديد، چون آن حالت را مشاهده نمود، دست حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را گرفت و متوجه بقيع گرديد، اكثر صحابه از پى او بيرون آمدند، فرمودند كه : حق تعالى مرا امر كرده است كه استغفار كنم براى مردگان بقيع ، چون به بقيع رسيد، گفت : السلام عليكم اى اهل قبور، گوارا باد شما را آن حالتى كه صبح كرده ايد در آن و نجات يافته ايد از محنت هايى كه مردم را در پيش است ، به درستى كه رو كرده است به سوى مردم محنت هاى بسيار مانند پاره هاى شب تار.
|
جابر بن عبدالله گويد: شنيدم رسول خدا (ص ) سه روز پيش از وفاتش به على (ع ) مى فرمود: درود بر تو اى پدر دو گل من ، تو را به دو ريحانه دنياى خود سفارش كنم به همين زودى دو ستون تو ويران شوند و خدا خليفه من است بر تو، چون رسول خدا (ص ) وفات كرد. فرمود: اين يك ستون من بود كه رسول خدا (ص ) به من فرمود، چون فاطمه وفات كرد، فرمود: اين ستون دوم است كه رسول خدا (ص ) فرمود.(26) |
ابن عباس گفته چون رسول خدا (ص ) بيمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند و عمار بن ياسر از ميان آنها برخاست و به او گفت : يا رسول الله پدر و مادرم قربانت كدام يك از ما تو را غسل دهيم اگر اين پيشامد به وجود آمد؟
|
از ابن عباس روايت است كه رسول خدا (ص ) در هنگام بيمارى فرمود: دوست مرا برايم بخوانيد و هر مردى را دعوت مى كردند، از او رو مى گردانيد.
|
عبدالله بن مسعود از حضرت رسول (ص ) پرسيد: چه كسى تو را غسل خواهد داد چون وفات يابى ؟
|
رسول خدا (ص ) فرمود: برادر و عمويم را برگردانيد چون حضور يافتند و مجلس منحصر به آنها گرديد پيغمبر اكرم (ص ) به طرف عمويش عباس توجه كرده فرمود:اى عمو وصيت مرا مى پذيرى و وعده مرا قبول مى كنى و قرض مرا ادا مى نمايى ، عباس عرض كرد يا رسول الله عموى تو پيرمرد و عيال وار است و سخاء و كرم تو مانند باد وزش داشته و عموى ناتوانت نمى تواند به وعده تو قيام كند. آن گاه به على (ع ) توجه كرده فرمود: اى برادر آيا وصيت مرا مى پذيرى و به وعده من وفا مى كنى و قرض مرا ادا مى سازى و امور بازماندگانم را اداره مى نمايى ، عرض كرد: آرى فرمان تو را از دل و جان مى پذيرم و آن را اجرا مى كنم .
|
اميرمؤ منان (ع ) على فرمود: چون رسول خدا (ص ) در حال احتضار قرار گرفت مرا طلبيد. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به من فرمود: اى على تو وصى و جانشين من بر اهل و امت من هستى ، چه زنده باشم يا از دنيا بروم . دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست .
|
ابوموسى ضرير مى گويد: امام كاظم (ع ) فرمود: من به پدرم امام صادق (ع ) گفتم : (مگر امير مؤ منان على (ع ) نويسنده وصيت ، و پيامبر (ص ) ديكته كننده آن ، و جبرييل و فرشتگان مقرب ، گواه بر آن نبودند؟!).
|
پيامبر (ص ) در بستر بيمارى به حضرت امير (ع ) خطاب كرده و گفت : يا على ! عايشه و حفصه با تو جدال و نزاع و عداوت خواهند كرد بعد از من ، و عايشه با لشكريانش بر تو خروج خواهد كرد، و حفصه را خواهد گذاشت كه براى او لشكر جمع كند، و هر دو آنها در عداوت با تو مثل يكديگر خواهند بود، يا على در آن وقت چه خواهى كرد؟
|
رسول خدا (ص ) در آن شبى كه رحلت فرمودند به على (ع ) فرمود: يا على ! كاغذ و دواتى حاضر كن ، آن گاه رسول خدا (ص ) وصيتش را ديكته كرد تا به اين موضع رسيد كه فرمود: يا على پس از من دوازده امام خواهد بود تو يا على اول دوازده امامى ، خداوند تو را در آسمانش على و مرتضى و اميرالمؤ منين ، و صديق اكبر، و فاروق اعظم ، و ماءمون مهدى ناميده ، پس اين اسامى براى كسى غير از تو شايسته نيست يا على ! تو وصى منى بر اهل بيت من ، و زنده و مرده شان ، بر زن هاى من ، هر يك از همسرانم را باقى گذاشتى فرداى قيامت مرا نديده و من او را نخواهم ديد، و تو پس از من خليفه من بر امتم مى باشى ، هرگاه زمان وفاتت رسيد اين وصيت را به فرزندم حسن بر وصول (نيكوكار و بسيار پيوند كننده بين دوست و دشمن يا نسبت به خويشاوندان ) تسليم كن . (34) |
سيد ابن طاووس از حضرت امام موسى (ع ) روايت كرده است كه : اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: حضرت رسالت (ص ) در هنگام وفات مرا طلبيد و خانه را خلوت كرد، جبرييل و ميكاييل (ع ) در آن جا بودند، من صداى ايشان را مى شنيدم و ايشان را نمى ديدم .
|
اميرمؤ منان فرمودند: هنگامى كه وصيت نامه رسول خدا (ص ) را مطالعه كردم ديدم در بخشى از آن چنين نوشته شده است :
|
بيمارى رسول خدا (ص ) شدت يافت و آثار ارتحال ظاهر شد و على (ع ) در آن هنگام حضور داشت چون نزديك شد روح مقدسش به آشيان جنان پرواز نمايد به على (ع ) فرمود: يا على سر مرا در ميان دامان خود بگذار كه امر خدا در رسيده چون جان من از كالبد بيرون خرامد، آن را به دست خود بگير و به صورت بكش سپس مرا رو به قبله قرار داده و به كار غسل من بپرداز و به عنوان نخستين كس بر من نماز بگذار و تا مرا در ميان قبر پنهان ننموده اى از من جدا مشو و در تمام امور خود از خدا كمك بخواه .(39) |
اميرمؤ منان (ع ) فرمودند: بيمارى رسول خدا (ص ) شدت مى گرفت و خطر لحظه به لحظه زندگى او را تهديد مى كرد.
|
حضرت صادق (ع ) روايت كرده است كه چون رسول خدا (ص ) به عالم بقا رحلت نمود، جبرييل و ملايكه و روح كه در شب قدر بر آن حضرت نازل مى شدند نازل شدند، پس حق تعالى ديده اميرالمؤ منين (ع ) را منور گردانيد كه ايشان را از منتهاى آسمانها تا زمين مى ديد، و ايشان يارى آن حضرت مى نمودند در غسل دادن رسول خدا و نماز كردن بر او و قبر شريفش را حفر مى كردند، و به خدا سوگند كه كسى به غير از ملايكه قبر آن حضرت را نكند، تا آن كه اميرالمؤ منين (ع ) آن حضرت را به قبر برد، ايشان با آن حضرت داخل قبر شدند، و رسول خدا را در قبر گذاشتند.
|
على (ع ) فرمود كه پيامبر خدا (ص ) به من فرموده بود، كه براى غسل او از چاه ((غرس ) آب تهيه كنم ، آن هم به مقدار هفت مشك ، و نيز فرموده بود: چون كار غسل پايان گرفت هر كه را در منزل بود، بيرون بكن و آنگاه نزديك جنازه من بيا و دهان خود را بر دهان من بگذار و از هر چه مى خواهى پرسش كن ، از رخدادها و حوادثى كه تا روز قيامت در پيش است (كه همه را به تو خواهم گفت ).
|
على (ع ) فرمودند: پيامبر گرامى (ص ) در حالى جان به جان آفرين تسليم كرد كه سر بر سينه من داشت . او در دست هايم جان سپرد، دستم را (به منظور تيمّن و تبرّك ) بر چهره خويش كشيدم .
|
امام على (ع ) فرمودند: لحظه اى كه براى غسل دادن رسول خدا (ص ) آماده مى شدم ، همين كه بدن پاك و پاكيزه آن جناب را بر سكو نهادم ، صدايى از گوشه اتاق به گوشم رسيد كه گفت : (على ! محمد را غسل مده ، بدن پاك و مطهر او احتياج به غسل و شستشو ندارد).
|
على (ع ) هنگام شستن پيكر پاك رسول خدا (ص ) چنين گفت :
|
هنگامى كه على (ع ) خواست بدن پاك رسول خدا (ص ) را غسل بدهد، فضل بن عباس را به كمك خود خوانده ، نخست چشم هاى فضل را بسته و دستور داد تا وى آب به بدن آن حضرت بريزد. على (ع ) پيراهن رسول خدا (ص ) را تا به ناف باز كرد و به غسل و حنوط و تكفين او پرداخته و فضل با چشم بسته آب بر بدن پاك آن جناب مى ريخت .
|
مردم از ارتحال و درگذشت آن حضرت اطلاع يافته بودند، در مسجد گرد آمده و در خصوص اين كه چه كسى بر بدن آن جناب نماز بگزارد و در كجا بايد دفن شود گفتگو مى كردند. در اين هنگام على (ع ) وارد شده فرمود: رسول خدا (ص ) در حيات و ممات امام ما بوده و هست ، مسلمانان دسته به دسته بدون آنكه به كسى اقتدا كنند بر بدن طيب او نماز بگزارند و بدانند خداى متعال هيچ پيغمبرى را در مكانى قبض روح نمى فرمايد مگر اين كه آن جا را براى قبر او تعيين مى فرمايد و من او را در همان خانه اش كه قبض روح شده دفن مى كنم . مسلمانان اين سخن را پذيرفته و بر بدن آن حضرت نماز گزاردند.(46) |
عبداللّه بن عباس رضى اللّه عنه گويد: چون رسول خدا (ص ) وفات يافت كار غسل او را اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (ع ) به دست گرفت و عباس و پسرش فضل نيز با آن حضرت بودند، چون على (ع ) از غسل پيامبر (ص ) فراغت يافت ، كفن از چهره مبارك حضرتش كنار زد و گفت : (پدر و مادرم فدايت ، پاكيزه بدرود حيات گفتى ، با مرگ تو چيزى از ما بريده شد كه با مرگ هيچ يك از انبياى گذشته بريده نشده و آن نبوت و اخبار آسمانى است ، مصيبت تو از طرفى به اندازه اى بزرگ است كه با اين مصيبت ويژه ات تسلى بخش مصيبت هر كس ديگرى هستى ، و از طرفى نيز بر تمامى مردم سايه افكنده است به طورى كه همه در اين غم شريك اند، و اگر به صبر و پايدارى فرمان نداده و از بى تابى و ناشكيبايى نهى نفرموده بودى هر آينه اشك ديده مان را در اين راه با گريه فراوان مى خشكانديم (ولكن آن چه كه هميشه بر دل ما بماند غم غصه اى است كه دست به دست هم داده اند و آن درد و مرض هر دو درد مرگ اند، و البته اين غم و غصه در راه مصيبت تو بسى اندك است )، پدر و مادرم فدايت ما را به نزد خدايت ياد آر و ما را وجهه همت خوددار). سپس خود را به روى بدن آن حضرت انداخت و صورتش را بوسيد و كفن را به رويش كشيد.(47) |
سليم گفت : از براء بن عازب شنيدم كه مى گفت : بنى هاشم را چه در حيات پيامبر (ص ) و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست مى داشتم .
|
روزى عباس خدمت حضرت على (ع ) رسيد و عرض كرد: مردم متحد شده اند كه بدن شريف حضرت رسول خدا (ص ) را در قبرستان بقيع دفن كنند و ابوبكر نيز بر او نماز گزارد، چون حضرت على (ع ) متوجه شد كه آن منافقان ، اراده نفاق دارند، از خانه بيرون آمد و فرمود: ايها الناس ، رسول خدا (ص ) در حال حيات و ممات ، امام است و خود ايشان فرمودند كه : من در بقيع دفن مى شوم . و چون ايشان در (اهل مدينه ) غصب خلافت به خواست خود رسيده بودند لذا در اين جهت با على (ع ) موافقت نمودند و گفتند: آنچه را كه مى دانى عمل كن . سپس حضرت در جلو جمعيت ايستاد و بر رسول خدا (ص ) نماز خواند. پس از نماز صحابه را مرخص نمودند كه ده نفر ده نفر داخل بقعه شريف مى شوند و على (ع ) اين آيه را تلاوت مى كرد: (ان الله و مالئكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما) سپس صحابه نيز آيه را مى خواندند و بر محمد (ص ) و آل محمد صلوات مى فرستادند و از بقعه بيرون مى آمدند، تا اين كه همه اهل مدينه بر آن حضرت صلوات فرستادند.(48) |
سلمان مى گويد: نزد على (ع ) آمدم در حالى كه پيامبر (ص ) را غسل مى داد. پيامبر (ص ) به على (ع ) وصيت كرده بود كه كسى غير او غسلش را بر عهده نگيرد. وقتى عرض كرد: يا رسول اللّه ، چه كسى مرا در غسل تو كمك خواهد كرد؟
|
![]() |
|
يك روز على بن ابى طالب گريان نزد پيغمبر (ص ) آمد و مى گفت : (انا لله و انا اليه راجعون ). رسول خدا (ص ) به او فرمود: اى على چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد: يا رسول اللّه مادرم فاطمه بنت اسد مرد. پيغمبر گريست و فرمود: اگر مادر تو بود، مادر من هم بود اين عمامه مرا با اين پيراهنم برگير و او را در آن كفن كن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و بيرونش نبر تا من بيايم كه كار او با من است . پيغمبر پس از ساعتى آمد و جنازه او را برآورد و بر او نمازى خواند كه بر ديگرى نخوانده بود مانند آن را، و چهل تكبير بر او گفت و در قبر او دراز خوابيد بى ناله و حركت ، و على و حسن (ع ) را با خود وارد قبر كرد و چون از كار خود فارغ شد به على و حسن فرمود: از قبر بيرون شدند و خود را بالين فاطمه كشانيد تا بالاى سرش رسيد و فرمود: اى فاطمه من محمد سيد اولاد آدمم و بر خود نبالم اگر منكر و نكير آمدند و از تو پرسيدند: پروردگارت كيست ؟ بگو خدا پروردگار من است و محمد پيغمبر من است و اسلام دين من است و قرآن كتاب من پسرم امام و ولى من .
|
حضرت صادق (ع ) فرمود: هنگامى كه فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤ منين (ع ) از دنيا رفت ، على (ع ) (با حالتى كه غم و اندوه كاملا در رخسارش ديده مى شد) خدمت پيغمبر (ص ) آمد آن جناب فرمود: چه شده ؟ عرض كرد: مادرم از دنيا رفت .
|
هنگامى كه ابوطالب پدر بزرگوار على (ع ) (اواخر سال دهم بعثت ) از دنيا رفت ، على (ع ) به حضور پيامبر (ص ) آمد و به او خبر داد.
|
اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: پدر و مادرم فداى حسين باد! در پشت كوفه كشته مى شود، گويا مى بينم حيوانات وحشى را كه كنار قبر او گردن كشيدند و شب تا صبح بر او مى گريند و نوحه مى كنند وقتى آن زمان شد مبادا كه جفا كنيد. (يعنى شما از حيوانات وحشى كمتر نباشيد شما هم گريان باشيد.)(6) |
ابن عباس گويد: در سفر صفين خدمت اميرالمؤ منين على (ع ) بودم چون به نينوا در كنار فرات رسيد به آواز بلند فرياد زد: اى پسر عباس اين جا را مى شناسى ؟
|
اميرالمؤ منين (ع ) به حضرت حسين (ع ) نظر نموده پس فرمودند:
|
ابى عبداللّه جدلى گفت : بر اميرالمؤ منين (ع ) داخل شدم در حالى كه حضرت حسين (ع ) در كنار آن حضرت نشسته بودند، اميرالمؤ منين (ع ) دست بر شانه حسين (ع ) زد و سپس فرمود: اين كشته خواهد شد و احدى يارى او نخواهد نمود.
|
هنگامى كه جبرييل (ع ) خبر شهادت ابا عبداللّه الحسين (ع ) را به پيامبر خدا(ص ) رساند آن جناب دست اميرالمؤ منين را گرفته و مقدار زيادى از روز را با هم خلوت كرده و هر دو گريستند، و از يكديگر جدا نشدند مگر آن كه جبرييل (ع ) بر ايشان نازل شد و عرضه داشت :
|
اما سجاد مى فرمايد: على (ع ) از كربلا عبور كرد، در حالى كه چشمانش پر از اشك شده بود، فرمود: اين جا محل زانو زدن شتران آنها است . و اين جا محل انداختن بارهاى آنها است . و در اين جا خون آنها ريخته مى شود، خوشا به حال خاكى كه در آن خود دوستان ، ريخته مى شود!
|
ابن عباس گفت : با على (ع ) در زمان خروج او به سوى صفين (يعنى براى جنگ با معاويه )، پس زمانى كه وارد زمين نينوا شد. آن زمين نزديك شط فرات بود. با صداى بلند فرمود: اى پسر عباس آيا مى شناسى اين موضع را؟
|
اسماعيل بن زياد گفته : روزى على (ع ) به براء بن عازب فرمود: اى براء، فرزند من به شهادت مى رسد و تو زنده هستى و از او يارى نمى كنى .
|
ابوالحكم گويد: از پيرمردان و دانشمندان خود شنيدم مى گفتند: على (ع ) در ذيل خطبه فرمود: هنوز كه دستتان از دامن من كوتاه نشده هر چه مى خواهيد از من بپرسيد، سوگند به خدا از عده مردمى كه صد نفر آنها گمراه كننده ديگران و صد نفرشان هدايت كننده آنان باشند، سؤ ال نكنيد جز اين كه از خواننده و رهنماى آنها كه تا فرداى قيامت پايدارند اطلاع خواهم داد. مردى همان وقت از جاى برخاست پرسيد: بر سر و روى من چند تار موى روييده ؟
|
سويد بن غفله گفت : مردى حضور اميرالمؤ منين (ع ) شرفياب شده عرض كرد: از وادى القرى گذشتم و ديدم خالد بن عرفطه در گذشته اينك براى آمرزش گناهان او براى وى استغفار كن .
|
هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و خرم گرديد، جز على بن ابى طالب (ع ) كه ولادت هر يك از اولاد او سبب حزن او گرديد.
|
فاضل گرامى سيد نورالدين جزايرى در كتاب خود (خصايص الزينبيه ) جنين نقل مى كند:
|
امام زين العابدين (ع ) گفت كه : خبر داد مرا امّ ايمن كه حضرت رسالت (ص ) به ديدن حضرت فاطمه زهرا (س ) آمد، پس فاطمه براى آن حضرت حريره ساخت و نزد رسول خدا حاضر كرد، حضرت اميرالمؤ منين (ع ) طبق خرمايى آورد، ام ايمن گفت : من كاسه آوردم كه در آن شير و مسكه بود، پس حضرت رسول (ص ) و اميرالمؤ منين و فاطمه و حسن و حسين (ع ) از آن حريره تناول نمودند و از آن شير آشاميدند و از آن خرما و مسكه ميل فرمودند، پس حضرت على (ع ) ابريق و طشتى آورد و آب بر دست حضرت رسالت (ص ) ريخت .
|
پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم (ع )، ام البنين (س ) قنداقه او را به دست اميرالمؤ منين على (ع ) داد كه با خواندن اذان و اقامه در گوش وى ، از همان آغاز حق ببيند و حق بشنود.
|
در روز ولادت ابوالفضل العباس (ع ) ام البنين (س ) قنداقه او را به دست على (ع ) داد تا نامى بر او بگذارد. حضرت زبان مبارك را به ديده و گوش و دهان او گردانيد تا حق بگويد و حق ببيند و حق بشنود.
|
مورخان نقل مى كنند: در دوران طفوليت حضرت عباس (ع ) يك روز اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (ع ) وى را در دامان خود گذاشت و آستين هايش را بالا زد و در حالى كه به شدت مى گريست به بوسيدن بازوهاى عباس (ع ) پرداخت .
|
علامه شيخ عبدالحسين حلى در النقد النزيه (جلد 1، صفحه 100) از فخرالذاكرين ، عالم بزرگوار، شيخ ميرزا هادى خراسانى نجفى ، نقل مى كند كه گويد: اميرالمؤ منين (ع ) حضرت عباس (ع ) را فرا خواند و به سينه چسبانيد و چشمانش را بوسيد و از او عهد گرفت كه چون در كربلا بر آب دست يافت ، تا برادرش حسين تشنه است ، قطره اى از آن را ننوشد، و اين كه ارباب مقاتل گويند حضرت عباس (ع ) در شريعه فرات آب را نخورد و آن را ريخت به سبب اطاعت از سفارش پدرش على مرتضى (ع ) بوده است . (22)(23) |
يك روز صبح كه پيغمبر اكرم به نقاهت شديد مبتلا بود بلال به خانه آن جناب آمد و نماز صبح را اعلام كرد. رسول خدا (ص ) فرمود: من اكنون از آمدن به مسجد معذورم يكى از مسلمانان را به نماز وادار كنيد و ديگران به وى اقتدا نماييد. عايشه گفت : پدرم ابوبكر را به اقامه جماعت برقرار سازيد. حفصه گفت : والد بزرگوارم عمر را بگوييد نماز صبح را بپاى آورد.
|
![]() |
|
![]() |
|
![]() |
|
|
|
|
|
باب بدعتها و رأى و قياسهاباب البدع و الرأى و المقائيس |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
الحمد للّه ربّ العالمين والعاقبة لاهل التّقوى واليقين ، الصّلوة والسّلام على اءشرف الانبياء والمرسلين ، حبيب اله العالمين ابى القاسم محمّد، صلّى اللّه عليه وآله المعصومين ، الذين اذهب اللّه عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا، سيّما حجّة بن الحسن العسكرى روحى و ارواح العالمين له الفداء. قال رسول اللّه (ص ): لَيْسَ شَيْىٌ اَكرَمُ عِنْدَاللّهِ مِنَ الدُّعا هيچ چيز نزد خدا گرامتى از دعا نيست . دعا: آرامش روح مى آورد، روح و جسم را تزكيه و پاك مى نمايد، روح واراده را تقويت مى كند، مشكلات و موانع را بر طرف مى نمايد، شفاى امراضِ صعب العلاج است ، رفع بلا و عذاب و نقمت و بد بختيها نموده و درهاى رحمت و بركات حق را باز و مفتوح مى نمايد . دعا: افضل ترين عبادت است و انسان را به تكامل مى رساند و ضعفها را جبران مى كند، آثار بسيار مؤ ثر و مهم دارد و دلهاى مرده و مترلزل انسانها را آرامش مى دهد و يكى از بهترين عوامل اطمينان قلب و آرامش خاطره است . دعا: روح را طاهر و تزكيه و پاكيزه مى نمايد، صفاى باطن مى آورد، چون بهترين عبادتهاست و عامل خود سازى است . انسان ، قبل از دعا قلبى آكنده از اضطراب و دلى پر از انده و زبانى حاكى از آه و ناله دارد، ولى وقتى رو بخدا مى كند و نيازهايش را به درگاه حق مطرح مى نمايد، قلبى مطمئن تر از هميشه براى زندگى مى يابد. انسان ، بعداز دعا، حالت عرفانى و روح سخنورى با خدا را مى يابد، چون ارتباط با خالق ، قلب را هدف دار مى نمايد و از گناهان دور مى كند و به همين خاطر است كه آثار تقوى در صورت داعيان حق جلوه گرتر است . دعا: بهترين عبادتى است كه پيش از هر چيز انسان را به خدا نزديك مى كند و چون افضل است ، اثر معنوى بيشترى دارد. حضرت صادق آل محمد (ص ) مى فرمايد: ((برشما باد به دعا كردن ، براستى هيچ عبادتى مثل دعا انسان را بخدا نزديك تر نمى كند.)) دعا و نيايش با پرورگار: به روح انسان عظمت مى دهد، قدرتش را افزون تر و ارادتش را قويت مى نمايد. او پهلوان نيرومند و پرقدرتى است كه پنجه در پنجه مشكلات افكنده و كُنده زانوى آن را بخاك مى مالد و از مقابل خود بر مى دارد. دعا: شفاى درد دردمندان واليتام بخش زخمداران ماءيوس از زندگيست ، علاج دردهاى ناعلاج است ، دارو و درمان و شفاى دل ماءيوس است ، داروى شفا بخش دل نالان و اميد دل نااميدان است و داروى بزرگ عمومى براى شفاى تمامى دردهاست كه آن حضرت فرمودند: ((بر تو باد كه دعا كنى براستى كه آن شفاى هر درد است .)) دعا: بلاهاى آسمانى و عذابهاى زمينى را بر ميدارد و بقول حضرت سجاديه عليه السلام كه مى فرمايد: ((دعابلاى نازل شده و نازل نشد ه را دفع مى كند.)) شكنجه و عذاب بتوسط نيايش و دعا بر طرف مى شود و در اثر رگبار دعاهاى مخلصانه در رحمت بسوى خلق مفتوح و زندگى انسانها مملّو از نعمات و بركات الهى مى گردد. بر اثر دعا چه كمبودها و نادارى ها و فقر و ضعفهاى مادى و معنوى بر طرف مى شود و چه رَحمات و بركاتِ واسعه اى بجاى آنها قرار مى گيرند. حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) ميفرمايد: هيچوقت نعمتى از ملتى سلب نمى شود، مگر بخاطر گناهانشان . پس اى مردم نعمت خدا را بطاعت و عبادت و پيروى او حفظ كنيد. زيرا دعا سبب گشايش باب رحمت و چراغ قلوب زاهدان و آثار شوق عابدان است . خلاصه انسان معاصر بايد حجابهاى ظلمت و كدورت را بوسيله دعا بر طرف كند و زمزمه هاى سوزناك وجودش را به وسيله نيايش فرا خوانده و حل نمايد. كتاب حاضر داستانهايى از (آثار دعا) ختوم و اذكار و ادعيه هاى مجرب است كه اندك تلاش در باب دعاها و ذكرها است ، تا مردم دينى و ولائى ما قوت ايمانشان با مطالعه حالات بعضى از دردمندان و گرفتاران و حاجتمندانى كه به وسيله دعا و نيايش درمان و شفا يافته اند، استوارتر و محكمتر و زيادتر گردد و از فيض عظماى آن بهرمند گردند. انشاءاللّه در جلد دوم اين كتاب ((بنام درمان و شفا با دعا)) كه دعاها و ختوم و اذكار مؤ ثر را در آنجا بطور مفصل و كامل و موضوعى بيان نموده ايم و علاقه مندان مى توانند به اين كتاب مراجعه نمايند. و از آن بهره مند گردند. اين مختصر را جهت شادى قلب امام زمان (عج اللّه تعالى فرجه شريف ) و رفع موانع ظهور آن حضرت و شادى روح امام عزيز و تمام شهدا، على الخصوص بردار شهيدم آشيخ احمد ميرخلف زاده هديه مى نمايم تا شايد مورد دعاى حضرت مهدى عج اللّه تعالى فرجه شريف قرار گيريم . و به واسطه آن حضرت گرفتارى هاى مردم برطرف گردد، انشاء اللّه . التماس دعا 21/8/1378 سوم شعبان 1420 سالروز تولد سالار شهيدان حضرت اباعبد اللّه الحسين (ع ) كلب آستان حسين (ع ) على ميرخلف زاده |
|
دريافت شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
به كنيد حق گستر مراجعه .
منتظر شما هستيم.
ir.HaghGostar.www
--------------------------------------------------------
متن كامل قانون مجازات اسلامي ايران
باب اول - مواد عمومي
ماده 1
قانون مجازات اسلامي راجع است به تعيين انواع جرايم و مجازات و اقدامات تأميني و تربيتي كه درباره مجرم
اعمال مي شود.
ماده 2
هر فعل يا ترك فعلي كه در قانون براي آن مجازات تعيين شده باشد جرم محسوب مي شود.
ماده 3
قوانين جزايي دربار هي كليه ي كساني كه در قلمرو حاكميت زمين ي، دريايي و هوايي جمهوري اسلامي ايران
مرتكب جرم شوند اعمال م يگردد مگر آن كه به موجب قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد.
ماده 4
نتيجه هر گاه قسمتي از جرم در ايران واقع و ي آن در خارج از قلمرو حاكميت ايران حاصل شود و يا قسمتي از
جرم در ايران و يا در خارج و نتيجه ي آن در ايران حاصل شود در حكم جرم واقع شده در ايران اس ت.
ماده 5
ن هاي كه در خارج از قلمرو حاكميت ايران مرتكب يكي از جرايم ذيل شود و در ايران يافت شود Ĥ هر ايراني يا بيگ
و يا به ايران مسترد گردد طبق قانون مجازات جمهوري اسلامي ايران مجازات مي شود:
1- اقدام عليه حكومت جمهوري اسلامي ايران و امنيت داخلي و خارجي و تماميت ارضي يا استقلال كشور
جمهوري اسلامي ايران
2- جعل فرمان يا دس تخط يا مهر يا امضاي مقام رهبري و يا استفاده از آن
-3 جعل نوشته يس مجلس رسمي رئيس جمهور يا رئيس مجلس شوراي اسلامي و يا شوراي نگهبان و يا رئ
خبرگان يا رئيس قوه قضاييه يا معاونان رئيس جمهور يا رئيس ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشور يا هر يك
از وزيران يا استفاده از آن ها
-4 مانن جعل اسكناس رايج ايران يا اسناد بانكي ايران د برات هاي قبول شده از طرف بان كها يا چك هاي صادر
شده از طرف بانك ها و يا اسناد تعهدآور بانك ها و همچنين جعل اسناد خزانه و اوراق قرضه صادره و يا تضمين
شده از طرف دولت يا شبي هسازي و هرگونه تقلب در مورد مسكوكات رايج داخل
ماده 6
هر جرمي كه اتباع بيگانه كه در خدمت دولت جمهوري اسلامي ايران هستند و يا مستخدمان دولت به مناسبت
شغل و وظيفه ي خود در خارج از قلمرو حاكميت جمهوري اسلامي ايران مرتكب م يشوند و همچنين هر جرمي كه
مأمورران سياسي و كنسولي و فرهنگي دولت ايران كه از مصونيت سياسي استفاده م يكنند مرتكب گردند، طبق
قوانين جزايي جمهوري اسلامي ايران مجازات مي شوند.
ماده 7
علاوه بر موارد مذكور در مواد 5 و 6، هر ايراني كه در خارج ايران مرتكب جرمي شود و در ايران يافت شود طبق
قوانين جزايي جمهوري اسلامي ايران مجازات خواهد شد.
ماده 8
ي در مورد جرايمي كه به موجب قانون خاص ا عهود بين المللي مرتكب در هر كشوري كه به دست آيد محاكمه
مي شود اگر در ايران دستگير شد طبق قوانين جمهوري اسلامي ايران محاكمه و مجازات خواهد شد.
ماده 9
مثل يا مجرم بايد مالي را كه در اثر ارتكاب جرم تحصيل كرده است اگر موجود باشد عيناً و اگر موجود نباشد،
قيمت آن را به صاحبش رد كند و از عهد هي خسارات وارده نيز بر آيد.
ماده 10
كشف بازپرس يا دادستان در صورت صدور قرار منع تعقيب يا موقوف شدن تعقيب بايد تكليف اشيا و اموال شده را
كه دليل يا وسيله ي جرم بوده و يا از جرم تحصيل شده يا حين ارتكاب استعمال و يا براي استعمال اختصاص داده
شده است تعيين كند تا مسترد يا ضبط يا معدوم شود. در مورد ضب ط، دادگاه تكليف اموال و اشيا را تعيين خواهد
كرد. همچنين بازپرس و يا دادستان مكلف است مادا م كه پرونده نزد او جريان دارد به تقاضاي ذ ينفع با رعايت
شرايط زير دستور رد اموال و اشياي مذكور در فوق را صادر نمايد:
-1 نباشد وجود تمام يا قسمتي از آن اشيا و اموال در بازپرسي يا دادرسي لازم .
-2 باشد اشيا و اموال بلامعارض .
3- در شمار اشيا و اموالي نباشد كه بايد ضبط يا معدوم گردد.
كليه در ي امور جزايي دادگاه نيز بايد ضمن صدور حكم يا قرار يا پس از آن ، اعم از اينكه مبني بر محكوميت يا
برائت يا موقوف شد ن تعقيب متهم باشد، نسبت به اشيا و اموالي كه وسيله جرم بوده يا در اثر جرم تحصيل شده
يا حين ارتكاب استعمال و يا براي استعمال اختصاص داده شده حكم مخصوص صادر و تعيين نمايد كه آ نها بايد
مسترد يا ضبط يا معدوم شود.
تبصره 1: متضرر از قرار بازپرس يا دادستان يا قرار يا حكم دادگاه مي تواند از تصميم آنان راجع به اشيا و اموال
مذكور در اين ماده شكايت خود را طبق مقررات در دادگا ههاي جزايي تعقيب و درخواست تجديدنظر نمايد؛ هر
چند قرار يا حكم دادگاه نسبت به امر جزايي قابل شكايت نباشد.
تبصره 2: مالي كه نگهداري آن مستلزم هزينه ي نامتناسب براي دولت بوده يا موجب خرابي يا كسر فاحش قيمت
آن گردد و حفظ مال هم براي دادرسي لازم نباشد و همچنين اموال ضاي عشدني و سري عالفساد حسب مورد به
دستور دادستان يا دادگاه به قيمت روز فروخته شده و وجه حاصل تا تعيين تكليف نهايي در صندوق دادگستري
به عنوان امانت نگهداري خواهد شد.
ماده 11
در مقررات و نظامات دولت ي، مجازات و اقدامات تأميني و تربيتي بايد به موجب قانوني باشد كه قبل از وقوع جرم
مقرر شده باشد و هيچ فعل يا ترك فعل را نمي توان به عنوان جرم به موجب قانون متأخر مجازات نمود ليكن اگر
بعد از وقوع جرم قانوني وضع شود كه مبني بر تخفيف يا عدم مجازات بوده و يا از جهات ديگر مساعدتر به حال
مرتكب باشد نسبت به جرايم سابق بر وضع آن قانون تا صدور حكم قطعي مؤثر خواهد بود. در صورتي كه به
موجب قانون سابق حكم قطعي لازم الاجرا صادر شده باشد به ترتيب زير عمل خواهد شد:
1- اگر عملي كه در گذشته جرم بوده به موجب قانون لاحق جرم شناخته نشود، در اين صورت حكم قطعي اجرا
نخواهد شد و اگر در جريان اجرا باشد موقوف الاجرا خواهد ماند و در اين دو مورد و همچنين در موردي كه حكم
قبلاً اجرا شده باشد هيچ گونه اثر كيفري بر آن مترتب نخواهد بود. اين مقررات در مورد قوانيني كه براي مدت
معين و موارد خاصي وضع گرديده است اعمال نم يگردد.
2- اگر مجازات جرمي به موجب قانون لاحق تخفيف يابد محكوم عليه مي تواند تقاضاي تخفيف مجازات تعيي نشده
را بنمايد و در اين صورت دادگاه صادركننده حكم و يا دادگاه جانشين با لحاظ قانون لاحق مجازات قبلي را تخفيف
خواهد داد.
-3 حكم اگر مجازات جرمي به موجب قانون لاحق به اقدام تأميني و تربيتي تبديل گردد فقط همين اقدامات مورد
قرار خواهد گرف ت.
باب دوم - مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي
فصل اول - مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي
ماده 12
مجازات هاي مقرر در اين قانون پنج قسم است :
1- حدود
2- قصاص
3- ديات
4- تعزيرات
5- مجازات هاي بازدارند ه
ماده 13
گفته مي حد، به مجازاتي شود كه نوع و ميزان و كيفيت آن در شرع تعيين شده است .
ماده 14
قصاص ، كيفري است كه جاني به آن محكوم مي شود و بايد با جنايت او برابر باشد.
ماده 15
ديه ، مالي است كه از طرف شارع براي جنايت تعيين شده اس ت.
ماده 16
به تعزير، تأديب و يا عقوبتي است كه نوع و مقدار آن در شرع تعيين نشده و نظر حاكم واگذار شده است از قبيل
حبس و جزاي نقدي و شلاق كه ميزان شلاق بايستي از مقدار حد كمتر باشد.
ماده 17
مجازات بازدارنده ، تأديب يا عقوبتي است كه از طر ف حكومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در
قبال تخلف از مقررات و نظامات حكومتي تعيين م يگردد از قبيل حبس، جزاي نقدي، تعطيل محل كسب، لغو
پروانه و محروميت از حقوق اجتماعي و اقامت در نقطه يا نقاط معين و منع از اقامت در نقطه يا نقاط معين و مانند
آن .
ماده 18
كليه مدت ي حبس ها از روزي شروع مي شود كه محكو معليه به موجب حكم قطعي قابل اجرا محبوس شده باشد.
تبصره: چنانچه محكوم عليه قبل از صدور حكم به علت اتهام يا اتهاماتي كه در پرونده امر مطرح بوده بازداشت
شده باشد دادگاه پس از تعيين تعزير، از مقدار تعزير تعيين شده يا مجازات بازدارنده به ميزان بازداشت قبلي وي
كسر م يكند.
ماده 19
مي دادگاه تواند كسي را كه به علت ارتكاب جرم عمدي به تعزير يا مجازات بازدارنده محكوم كرده است به عنوان
تتميم حكم تعزيري يا بازدارنده مدتي از حقوق اجتماعي محروم و نيز از اقامت در نقطه يا نقاط معين ممنوع يا به
اقامت در محل معين مجبور نمايد.
تبصره: نقاط اقامت اجباري محكومين با توجه به نوع جرايم آنان ، توسط دادگاه ها تعيين م يشود. آيين نامه ي
اجرايي مربوطه توسط وزارت دادگستري با هماهنگي وزارت كشور تهيه و به تصويب رئيس قوه قضاييه مي رسد.
ماده 20
بعض يا همه محروميت از ي حقوق اجتماعي و اقامت اجباري در نقط هي معين يا ممنوعيت از اقامت در محل معين
بايد متناسب با جرم و خصوصيات مجرم در مدت معين باشد. در صورتي كه محكوم به تبعيد يا اقامت اجباري در
نقطه اي يا ممنوعيت از اقامت در نقطه معي ن، در اثناي اجراي حكم ، محل را ترك كند و يا به نقطه ممنوعه باز
گردد، دادگاه مي تواند با پيشنهاد دادسراي مجري حك م، مجازات مذكور را تبديل به جزاي نقدي و يا زندان نمايد.
ماده 21
ترتيب اجراي احكام جزايي و كيفيت زندان ها به نحوي است كه قانون آيين دادرسي كيفري و ساير قوانين و
مقررات تعيين مي نمايد.
فصل دوم - تخفيف مجازات
ماده 22
مي دادگاه تواند در صورت احراز جهات مخففه، مجازات تعزيري و يا بازدارنده را تخفيف دهد و يا تبديل به مجازات
از نوع ديگري نمايد كه مناس بتر به حال متهم باشد، جهات مخففه عبارتند از:
-1 گذشت شاكي يا مدعي خصوصي
2- اظهارات و راهنماي يهاي متهم كه در شناختن شركا و معاونان جرم و يا كشف اشيايي كه از جرم تحصيل شده
است مؤثر باشد.
3- اوضاع و احوال خاصي كه متهم تحت تأثير آن ها مرتكب جرم شده است از قبي ل: رفتار و گفتار تحريك آميز
مجني عليه يا وجود انگيزه شرافتمندانه در ارتكاب جرم
-4 باشد اعلام متهم قبل از تعقيب و يا اقرار او در مرحله تحقيق كه مؤثر در كشف جرم .
-5 يا سابقه وضع خاص متهم و ي او
6- اقدام يا كوشش متهم به منظور تخفيف اثرات جرم و جبران زيان ناشي از آن
تبصره 1: دادگاه مكلف است جهات تخفيف مجازات را در حكم صريحاً قيد كند.
تبصره 2: در مورد تعدد جرم نيز دادگاه مي تواند جهات مخففه را رعايت كند.
تبصره 3: چنانچه نظير جهات مخففه مذكور در اين ماده در مواد خاصي پي شبيني شده باشد دادگاه نمي تواند به
موجب همان جهات دوباره مجازات را تخفيف دهد.
ماده 23
مي در جرايمي كه با گذشت متضرر از جرم، تعقيب يا رسيدگي يا اجراي حكم موقوف گردد، گذشت بايد منجز
باشد و به گذشت مشروط و معلق ترتيب اثر داده نخواهد شد. همچنين عدول از گذشت مسموع نخواهد بود.
هرگاه متضررين از جرم متعدد باشند تعقيب جزايي با شكايت هر يك از آنان شروع م يشود ولي موقوفي تعقيب ،
رسيدگي و مجازات موكول به گذشت تمام كساني كه شكايت كرد هاند است .
تبصره: حق گذشت به وراث قانوني متضرر از جرم منتقل و در صورت گذشت همگي وراث ، تعقيب ، رسيدگي و
اجراي مجازات موقوف م يگردد.
ماده 24
عفو يا تخفيف مجازات محكومان، در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه قضاييه با مقام رهبري است .
فصل سوم - تعليق اجراي مجازات
ماده 25
كليه در ي محكوميت هاي تعزيري و بازدارنده، حاكم مي تواند اجراي تمام يا قسمتي از مجازات را با رعايت شرايط
زير از دو تا پنج سال معلق نمايد:
الف- محكوم عليه سابقه ي محكوميت قطعي به مجازا تهاي زير نداشته باشد:
-1 محكوميت قطعي به حد
-2 محكوميت قطعي به قطع يا نقص عضو
3- محكوميت قطعي به مجازات حبس به بيش از يك سال در جرايم عمدي
4- محكوميت قطعي به جزاي نقدي به مبلغ بيش از دو ميليون ريا ل
-5 سابقه ي محكوميت قطعي دو بار يا بيشتر به علت جرم هاي عمدي با هر ميزان مجازا ت
ب- دادگاه با ملاحظ هي وضع اجتماعي و سوابق زندگي محكوم عليه و اوضاع و احوالي كه موجب ارتكاب جرم
گرديده است اجراي تمام يا قسمتي از مجازات را مناسب نداند.
تبصره: در محكوميت هاي غيرتعزيري و بازدارنده، تعليق جايز نيست مگر در مواردي كه شرعاً و قانوناً تعيين شده
باشد.
ماده 26
قابل تعليق ني در مواردي كه جزاي نقدي با ديگر تعزيرات همراه باشد، جزاي نقدي ست .
ماده 27
قرار تعليق اجراي مجازات ضمن حكم محكوميت صادر خواهد شد و مجرمي كه اجراي حكم مجازات حبس او تماماً
معلق شده اگر بازداشت باشد به دستور دادگاه فوراً آزاد م يگردد.
ماده 28
دادگاه، جهات و موجبات تعليق و دستورهايي كه بايد محكو معليه در مدت تعلي ق، از آن تبعيت نمايد در حكم
خود تصريح و مدت تعليق را نيز بر حسب نوع جرم و حالات شخصي مجرم و با رعايت مدت مذكور در ماده 25
تعيين مي نمايد.
ماده 29
دادگاه با توجه به اوضاع و احوال محكو معليه و محتويات پرونده م يتواند اجراي دستور يا دستورهاي ذيل را در
مدت تعليق از محكوم عليه بخواهد و محكوم عليه مكلف به اجراي دستور دادگاه مي باشد:
1- مراجعه به بيمارستان يا درمانگاه براي درمان بيماري يا اعتياد خود
-2 يا حرفه خودداري از اشتغال به كار ي معين
-3 يك مؤسسه اشتغال به تحصيل در ي فرهنگي
4- خودداري از تجاهر به ارتكاب محرمات و ترك واجبات يا معاشرت با اشخاصي كه دادگاه معاشرت با آ نها را
براي محكوم عليه مضر تشخيص م يدهد.
-5 به محل خودداري از رفت و آمد هاي معين
6- معرفي خود در مدت هاي معين به شخص يا مقامي كه دادستان تعيين مي كند.
تبصره: اگر مجرمي كه مجازات او معلق شده است در مدت تعليق بدون عذر موجه از دستور دادگاه موضوع اين
ماده تبعيت ننمايد برحسب درخواست دادستان پس از ثبوت مورد در دادگاه صادركننده حكم تعلي ق، براي بار اول
به مدت تعليق مجازات او يك سال تا دو سال افزوده مي شود و براي بار دوم حكم تعليق لغو و مجازات معلق به
موقع اجرا گذاشته خواهد شد.
ماده 30
قابل تعليق نيست اجراي احكام جزايي زير :
1- مجازات كساني كه به وارد كردن و يا ساختن و يا فروش مواد مخدر اقدام و يا به نحوي از انحا با مرتكبين اعمال
مذكور معاونت مي نمايند.
-2 ي مجازات كساني كه به جرم اختلاس يا ارتشا يا كلاهبرداري ا جعل و يا استفاده از سند مجعول يا خيانت در
امانت يا سرقتي كه موجب حد نيست يا آد مربايي محكوم م يشوند.
-3 نت مي مجازات كساني كه به نحوي از انحا با انجام اعمال مستوجب حد، معاو نمايند.
ماده 31
تعليق اجراي مجازاتي كه با حقو قالناس همراه است تأثيري در حقو قالناس نخواهد داشت و حكم مجازات در اين
موارد يا پرداخت خسارت به مدعي خصوصي اجرا خواهد شد.
ماده 32
هر گاه محكو معليه از تاريخ صدور قرار تعليق اجراي مجازات در مدتي كه از طرف دادگاه مقرر شد ه، مرتكب
جرايم مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 نشود، محكوميت تعليقي ب ياثر محسوب و از سجل كيفري او محو
مي شود. براي كليه محكومين به مجازا تهاي معلق بايد بلافاصله پس از قطعيت حك م، از طرف دادسراي مربوط
برگ سجل كيفري تنظيم و به مراجع صلاحيت دار ارسال شود و در هر مورد كه در مدت تعليق تغييري داده شود يا
حكم تعليق مجازات الغا گردد، بايد مراتب فوراً براي ثبت در سجل كيفري محكوم عليه به مراجع صلاحي تدار
مربوط اعلام شود.
تبصره: در مواردي كه به موجب قوانين استخدامي ، حكمي موجب انفصال است شامل احكام تعليقي نخواهد بود
مگر آن كه در قوانين و يا حكم دادگاه قيد شده باشد.
ماده 33
اگر كسي كه اجراي حكم مجازات او معلق شده در مدتي كه از طرف دادگاه مقرر شده مرتكب جرم جديدي كه
مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 است بشود به محض قطعي شدن ، دادگاهي كه حكم تعليق مجازات سابق
را صادر كرده است يا دادگاه جانشين بايد الغاي آنرا اعلام دارد تا حكم معلق نيز درباره ي محكوم عليه اجرا گردد.
ماده 34
هر گاه بعد از صدور قرار تعليق، معلوم شود كه محكو معليه داراي سابقه محكوميت به جرايم مستوجب محكوميت
مذكور در ماده 25 بوده و دادگاه بدون توجه به آن اجراي مجازات را معلق كرده اس ت، دادستان به استناد سابقه ي
محكوميت ، از دادگاه تقاضاي لغو تعليق مجازات را خواهد نمود و دادگاه پس از احراز وجود سابق ه، قرار تعليق را
الغا خواهد كرد.
ماده 35
مي دادگاه هنگام صدور قرار تعليق آثار عدم تبعيت از دستورهاي صادره را صريحاً قيد و اعلام كند كه اگر در مدت
تعليق مرتكب يكي از جرايم مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 شود علاوه بر مجازات جرم اخير مجازات
معلق نيز درباره ي او اجرا خواهد شد.
ماده 36
مقررات مربوط به تعليق مجازات دربار هي كساني كه به جرايم عمدي متعدد محكوم م يشوند قابل اجرا نيست و
همچنين اگردرباره ي يك نفر احكام قطعي متعددي در مورد جرايم عمدي صادر شده باشد كه در بين آ نها
محكوميت معلق نيز وجود داشته باشد، دادستان مجري حكم موظف است فسخ قرار يا قرارهاي تعليق را از دادگاه
صادركننده بخواهد. دادگاه نسبت به فسخ قرار يا قرارهاي مزبور اقدام خواهد نمود.
ماده 37
ق هرگاه محكوم به حبس كه در حال تحمل كيفر است بل از اتمام مدت حبس مبتلا به جنون شود با استعلام از
پزشك قانوني در صورت تأييد جنون ، محكوم عليه به بيمارستان رواني منتقل مي شود و مدت اقامت او در
بيمارستان جزء مدت محكوميت او محسوب خواهد شد. در صورت عدم دسترسي به بيمارستان رواني به تشخيص
دادستان در محل مناسبي نگهداري م يشود.
فصل چهارم - آزادي مشروط زندانيان
ماده 38
باشد هر كس براي بار اول به علت ارتكاب جرمي به مجازات حبس محكوم شده باشد و نصف مجازات را گذرانده
دادگاه صادركننده ي دادنامه ي محكوميت قطعي م يتواند در صورت وجود شرايط زير حكم به آزادي مشروط صادر
نمايد:
-1 باشد هرگاه در مدت اجراي مجازات مستمراً حسن اخلاق نشان داده .
-2 پيش هرگاه از اوضاع و احوال محكوم بيني شود كه پس از آزادي ديگر مرتكب جرمي نخواهد شد.
3- هرگاه تا آنجا كه استطاعت دارد ضرر و زياني كه در مورد حكم دادگاه يا مورد موافقت مدعي خصوصي واقع
شده بپردازد يا قرار پرداخت آن را بدهد و در مجازات حبس توأم با جزاي نقدي مبلغ مزبور را بپردازد يا با موافقت
رئيس حوزه ي قضايي ترتيبي براي پرداخت داده شده باشد.
تبصره 1: مراتب مذكور در بندهاي 1 و 2 بايد مورد تأييد رئيس زندان محل گذران محكوميت و قاضي ناظر زندان
يا رئيس حوزه ي قضايي محل قرار گيرد و مراتب مذكور در بند 3 بايد به تأييد قاضي مجري حكم برسد.
تبصره 2: در صورت انحلال دادگاه صادركننده ي حكم ، صدور حكم آزادي مشروط از اختيارات دادگاه جانشين
است .
تبصره 3: دادگاه ترتيبات و شرايطي را كه فرد محكوم بايد در مدت آزادي مشروط رعايت كند از قبيل سكونت در
محل معين يا خودداري از سكونت در محل معين يا خودداري از اشتغال به شغل خاص يا معرفي نوبه اي خود به
مراكز تعيين شده و امثال آن در متن حكم قيد م يكند كه در صورت تخلف وي از شرايط مذكور يا ارتكاب جرم
مجدد، بقيه محكوميت وي به حكم دادگاه صادركننده حكم به مرحله اجرا در مي آيد.
ماده 39
صدور حكم آزادي مشرو ط، منوط به پيشنهاد سازمان زندان ها و تأييد دادستان يا داديار ناظر خواهد بود.
ماده 40
مدت آزادي مشروط بنا به تشخيص دادگاه ، كمتر از يك سال و زيادتر از پنج سال نخواهد بود.
باب سوم - جرايم
فصل اول - شروع به جرم
ماده 41
هر كس قصد ارتكاب جرمي كند و شروع به اجراي آن نمايد لكن جرم منظور واقع نشود چنان چه اقدامات انجام
گرفته جرم باشد محكوم به مجازات همان جرم مي شود.
تبصره 1: مجرد قصد ارتكاب جرم و عمليات و اقداماتي كه فقط مقدمه جرم بوده و ارتباط مستقيم با وقوع جرم
نداشته باشد شروع به جرم نبوده و از اين حيث قابل مجازات نيست .
تبصره 2: كسي كه شروع به جرمي كرده است ، به ميل خود آن را ترك كند و اقدام انجام شده جرم باشد از
موجبات تخفيف مجازا ت برخوردار خواهد شد.
فصل دوم - شركا و معاونين جرم
ماده 42
هر كس عالماً و عامداً با شخص يا اشخاص ديگر در يكي از جرايم قابل تعزير يا مجازا تهاي بازدارنده مشاركت
نمايد و جرم مستند به عمل همه ي آن ها باشد خواه عمل هر يك به تنهايي براي وقوع جرم كافي باشد خواه نباشد
و خواه اثر كار آنها مساوي باشد خواه متفاوت ، شريك در جرم محسوب و مجازات او مجازات فاعل مستقل آن
جرم خواهد بود. در مورد جرايم غير عمدي (خطايي ) كه ناشي از خطاي دو نفر يا بيشتر باشد مجازات هر يك از
آنان نيز مجازات فاعل مستقل خواهد بود.
تبصره: اگر تأثير مداخله و مباشرت شريكي در حصول جرم ضعيف باشد دادگاه مجازات او را به تناسب تأثير عمل
او تخفيف مي دهد.
ماده 43
اشخاص زير معاون جرم محسوب و با توجه به شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و تأديب از وعظ و
تهديد و درجات تعزير، تعزير مي شوند:
1- هر كس ديگري را تحريك يا ترغيب يا تهديد يا تطميع به ارتكاب جرم نمايد و يا به وسيله دسيسه و فريب و
نيرنگ موجب وقوع جرم شود.
2- هر كس با علم و عمد وسايل ارتكاب جرم را تهيه كند و يا طريق ارتكاب آن را با علم به قصد مرتكب ارائه
دهد.
-3 تسهيل كند هر كس عالماً و يا عامداً وقوع جرم را .
تبصره 1: براي تحقق معاونت در جرم وجود وحدت قصد و تقدم و يا اقتران زماني بين عمل معاون و مباشر جرم
شرط است .
تبصره 2: در صورتي كه براي معاونت جرمي ، مجازات خاص در قانون يا شرع وجود داشته باشد همان مجازات اجرا
خواهد شد.
ماده 44
در صورتي كه فاعل جرم به جهتي از جهات قانوني قابل تعقيب و مجازات نباشد و يا تعقيب و يا اجراي حكم
مجازات او به جهتي از جهات قانوني موقوف گردد، تأثيري در حق معاون جرم نخواهد داش ت.
ماده 45
علل سردستگي دو يا چند نفر در ارتكاب جرم اعم از اين كه عمل آنان شركت در جرم يا معاونت در جرم باشد از
مشدده مجازات اس ت.
فصل سوم - تعدد جرم
ماده 46
در جرايم قابل تعزير هر گاه فعل واحد داراي عناوين متعدد هي جرم باشد، مجازات جرمي داده م يشود كه مجازات
آن اشد است .
ماده 47
در مورد تعدد جرم هر گاه جرايم ارتكابي، مختلف باشد بايد براي هر يك از جرايم، مجازات جداگانه تعيين شود و
اگر مختلف نباشد فقط يك مجازات تعيين مي گردد و در اين قسمت تعدد جرم م يتواند از علل مشدده ي كيفر
باشد و اگر مجموع جرايم ارتكابي در قانون ، عنوان جرم خاصي داشته باشد مرتكب به مجازاتِ مقرر در قانون
محكوم مي گردد.
تبصره: حكم تعدد جرم در حدود و قصاص و ديات همان است كه در ابواب مربوطه ذكر شده اس ت.
فصل چهارم - تكرار جرم
ماده 48
هر كس به موجب حكم دادگاه به مجازات تعزيري و يا بازدارنده محكوم شود، چنان چه بعد از اجراي حكم مجدداً
مرتكب جرم قابل تعزير گردد دادگاه م يتواند در صورت لزوم ، مجازات تعزيري يا بازدارنده را تشديد نمايد.
ت بصره: هر گاه حين صدور حكم ، محكوميت هاي سابق مجرم معلوم نباشد و بعداً معلوم شود، دادستان مراتب را به
دادگاه صادركنند ه ي حكم اعلام م يكند. در اين صورت اگر دادگاه محكوميت هاي سابق را محرز دانست مي تواند
طبق مقررات اين ماده اقدام نمايد.
باب چهارم - حدود مسئوليت جزايي
ماده 49
اطفال در صورت ارتكاب جرم مبري از مسئوليت كيفري هستند و تربيت آنان با نظر دادگاه به عهده ي سرپرست
اطفال و عندالاقتضا كانون اصلاح و تربيت اطفال مي باشد.
تبصره 1: منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد.
تبصره 2: هر گاه براي تربيت اطفال بزهكار تنبيه بدني آنان ضرورت پيدا كند تنبيه بايستي به ميزان و مصلحت
باشد.
ماده 50
طفل چنانچه غيربالغ مرتكب قتل و جرح و ضرب شود عاقله ضامن است لكن در مورد اتلاف مال اشخاص، خود
ضامن است و اداي آن از مال طفل به عهده ي ولي طفل م يباشد.
ماده 51
جنون در حال ارتكاب جرم به هر درجه كه باشد رافع مسئوليت كيفري است .
تبصره 1: در صورتي كه تأديب مرتكب مؤثر باشد به حكم دادگاه تأديب مي شود.
تبصره 2: در جنون ادواري شرط رفع مسئوليت كيفري ، جنون در حين ارتكاب جرم است .
ماده 52
هر گاه مرتكب جرم در حين ارتكاب مجنون بوده و يا پس از حدوث جرم مبتلا به جنون شود چنانچه جنون و
حالت خطرناك مجنون با جلب نظر متخصص ثابت باشد به دستور دادستان تا رفع حالت مذكور در محل مناسبي
نگاهداري خواهد شد و آزادي او به دستور دادستان امكان پذير است . شخص نگهداري شده و يا كسانش مي توانند
به دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به اصل جرم را دارد مراجعه و به اين دستور اعتراض كنند. در اين صورت دادگاه
در جلسه اداري با حضور معترض و دادستان و يا نمايند هي او موضوع را با جلب نظر متخصص خارج از نوبت
رسيدگي كرده و حكم مقتضي در مورد آزادي شخص نگهداري شده يا تأييد دستور دادستان صادر م يكند. اين
رأي قطعي است ولي شخص نگهداري شده يا كسانش هرگاه علايم بهبودي را مشاهده كردند حق اعتراض به
دستور دادستان را دارند.
ماده 53
اگر كسي بر اثر شرب خمر، مسلوب الاراده شده لكن ثابت شود كه شرب خمر به منظور ارتكاب جرم بوده است
مجرم علاوه بر مجازات استعمال شرب خمر به مجازات جرمي كه مرتكب شده است نيز محكوم خواهد شد.
ماده 54
در جرايم موضوع مجازات هاي تعزيري يا بازدارنده، هر گاه كسي بر اثر اجبار يا اكراه كه عادتاً قابل تحمل نباشد
مرتكب جرمي گردد مجازات نخواهد شد. در اين مورد اجباركننده به مجازات فاعل جرم با توجه به شرايط و
امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تأديب از وعظ و توبيخ و تهديد و درجات تعزير محكوم مي گردد.
ماده 55
هر كس هنگام بروز خطر شديد از قبيل آتش سوزي ، سيل و توفان به منظور حفظ جان يا مال خود يا ديگري
مرتكب جرمي شود مجازات نخواهد شد مشروط بر اينكه خطر را عمداً ايجاد نكرده و عمل ارتكابي نيز با خطر
موجود متناسب بوده و براي رفع آ ن ضرورت داشته باشد.
تبصره: ديه و ضمان مالي از حكم اين ماده مستثني است .
ماده 56
نمي اعمالي كه براي آنها مجازات مقرر شده است در موارد زير جرم محسوب شود:
-1 هم نباشد در صورتي كه ارتكاب عمل به امر آمر قانوني بوده و خلاف شرع .
-2 باشد در صورتي كه ارتكاب عمل براي اجراي قانون اهم لازم .
ماده 57
هر گاه به امر غيرقانوني يكي از مقامات رسمي، جرمي واقع شود، آمر و مأمور به مجازات مقرر در قانون محكوم
مي شوند ولي مأموري كه امر آمر را به علت اشتباه قابل قبول و به تصور اينكه قانوني است اجرا كرده باشد، فقط به
پرداخت ديه يا ضمان مالي محكوم خواهد شد.
ماده 58
هر گاه در اثر تقصير يا اشتباه قاضي در موضوع يا در تطبيق حكم بر مورد خاص ، ضرر مادي يا معنوي متوجه كسي
گردد، در مورد ضرر مادي در صورت تقصير مقصر طبق موازين اسلامي ضامن است و در غير اين صورت خسارت
به وسيله دولت جبران مي شود و در موارد ضرر معنوي چنان چه تقصير يا اشتباه قاضي موجب هتك حيثيت از
كسي گردد بايد نسبت به اعاده ي حيثيت او اقدام شود.
ماده 59
نمي اعمال زير جرم محسوب شود:
1- اقدامات والدين و اولياي قانوني و سرپرستان صغار و محجورين كه به منظور تأديب يا حفاظت آ نها انجام شود
مشروط به اينكه اقدامات مذكور در حد متعارف تأديب و محافظت باشد.
-2 قان هر نوع عمل جراحي يا طبي مشروع كه با رضايت شخص يا اوليا يا سرپرستان يا نمايندگان وني آن ها و
رعايت موازين فني و علمي و نظامات دولتي انجام شود. در موارد فوري اخذ رضايت ضروري نخواهد بود.
3- حوادث ناشي از عمليات ورزشي مشروط بر اينكه سبب آن حوادث نقض مقررات مربوط به آن ورزش نباشد و
اين مقررات هم با موازين شرعي مخالفت نداشته باشد.
ماده 60
چ نان چه طبيب قبل از شروع درمان يا اعمال جراحي از مريض يا ولي او برائت حاصل نموده باشد ضامن خسارت
جاني يا مالي يا نقص عضو نيست و در موارد فوري كه اجازه گرفتن ممكن نباشد طبيب ضامن نم يباشد.
ماده 61
هر كس در مقام دفاع از نفس يا عرض و يا ناموس و يا مال خود يا ديگري و يا آزادي تن خود يا ديگري در برابر
هرگونه تجاوز فعلي و يا خطر قريب الوقوع عملي انجام دهد كه جرم باشد در صورت اجتماع شرايط زير قابل
تعقيب و مجازات نخواهد بود:
-1 خطر متناسب باشد دفاع با تجاوز و .
-2 نباشد عمل ارتكابي بيش از حد لازم .
3- توسل به قواي دولتي بدون فوت وقت عملاً ممكن نباشد و يا مداخله قواي مذكور در رفع تجاوز و خطر مؤثر
واقع نشود.
تبصره: وقتي دفاع از نفس و يا ناموس و يا عرض و يا مال و يا آزادي تن ديگري جايز است كه او ناتوان از دفاع
بوده و نياز به كمك داشته باشد.
ماده 62
تأ مقاومت در برابر قواي ميني و انتظامي در مواقعي كه مشغول انجام وظيفه خود باشند، دفاع محسوب نمي شود
ولي هر گاه قواي مزبور از حدود وظيف هي خود خارج شوند و حسب ادله و قراين موجود خوف آن باشد كه عمليات
آنان موجب قتل يا جرح يا تعرض به عرض يا ناموس گردد، در اين صورت دفاع جايز است .
ما ده 62
) مكرر) محكوميت قطعي كيفري در جرايم عمدي به شرح ذي ل، محكو معليه را از حقوق اجتماعي محروم مي نمايد
و پس ازانقضاي مدت تعيين شده و اجراي حكم رفع اثر م يگردد:
-1 حكم محكومان به قطع عضو در جرايم مشمول حد، پنج سال پس از اجراي .
2- محكومان به شلاق در جرايم مشمول حد، يك سال پس از اجراي حكم .
3- محكومان به حبس تعزيري بيش از سه سا ل، دو سال پس از اجراي حكم .
تبصره 1: حقوق اجتماعي عبارت است از حقوقي كه قانونگذار براي اتباع كشور جمهوري اسلامي ايران و ساير
افراد مقيم در قلمرو حاكميت آن منظور نموده و سلب آن به موجب قانون يا حكم دادگاه صالح مي باشد از قبيل :
الف- حق انتخاب شدن در مجالس شوراي اسلام ي، خبرگان و عضويت در شوراي نگهبان و انتخاب شدن به
رياست جمهوري
ب- عضويت در كليه ي انجمن ها و شوراها و جمعيت هايي كه اعضاي آن به موجب قانون انتخاب مي شوند.
ج- عضويت در هيأت هاي منصفه و امنا
د- اشتغال به مشاغل آموزشي و روزنامه نگاري
ه- استخدام در وزارتخان هها، سازمان هاي دولتي ، شركت ها، مؤسسات وابسته به دول ت، شهرداري ها، مؤسسات
مأمور به خدمات عموم ي، ادارات مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان و نهادهاي انقلابي
و- وكالت دادگستري و تصدي دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق و دفترياري
ز- انتخاب شدن به سمت داوري و كارشناسي در مراجع رسمي
ح- استفاده از نشان و مدا لهاي دولتي و عناوين افتخاري
تبصره 2: چنانچه اجراي مجازات اعدام به جهتي از جهات متوقف شود در اين صورت آثار تبعي آن پس از انقضاي
هفت سال از تاريخ توقف اجراي حكم رفع مي شود.
تبصره 3: در مورد جرايم قابل گذشت در صورتي كه پس از صدور حكم قطعي با گذشت شاكي يا مدعي خصوصي
اجراي مجازات موقوف شود اثر محكوميت كيفري زايل م يگردد.
تبصره 4: عفو مجرم موجب زوال آثار مجازات نم يشود مگر اين كه تصريح شده باشد.
تبصره 5: در مواردي كه عفو مجازات آثار كيفري را نيز شامل مي شود، همچنين در آزادي مشروط ، آثار محكوميت
پس از گذشت مدت مقرر از زمان آزادي محكوم عليه رفع م يگردد.
باب اول - حد زنا
فصل اول - تعريف و موجبات حد زنا
ماده 63
زنا عبارت است از جماع مرد با زني كه بر او ذاتاً حرام است گرچه در دبر باشد، در غير موارد وطي به شبه ه.
ماده 64
موجب حد مي زنا در صورتي شود كه زاني يا زانيه بالغ و عاقل و مختار بوده و به حكم و موضوع آن نيز آگاه باشد.
ماده 65
بد هرگاه زن يا مردي حرام بودن جماع با ديگري را اند و طرف مقابل از اين امر آگاه نباشد و گمان كند ارتكاب اين
عمل براي او جايز است فقط طرفي كه آگاه بوده است محكوم به حد زنا مي شود.
ماده 66
هرگاه مرد يا زني كه با هم جماع نموده اند ادعاي اشتباه و ناآگاهي كند در صورتي كه احتمال صدق مدعي داده
شود، ادعاي مذكور بدون شاهد و سوگند پذيرفته مي شود و حد ساقط م يگردد.
ماده 67
هرگاه زاني يا زانيه ادعا كند كه به زنا اكراه شده اس ت، ادعاي او در صورتي كه يقين برخلاف آن نباشد قبول
مي شود.
فصل دوم - راه هاي ثبوت زنا در دادگاه
ماده 68
حاكم هر گاه مرد يا زني در چهار بار نزد اقرار به زنا كند محكوم به حد زنا خواهد شد و اگر كمتر از چهار بار اقرار
نمايد تعزير مي شود.
ماده 69
اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده داراي اوصاف بلوغ ، عقل ، اختيار و قصد باشد.
ماده 70
اقرار بايد صريح يا به طوري ظاهر باشد كه احتمال عقلايي خلاف در آن داده نشود.
ماده 71
با هر گاه كسي اقرار به زنا كند و بعد انكار نمايد در صورتي كه اقرار به زنايي باشد كه موجب قتل يا رجم است
انكار بعدي حد رجم و قتل ساقط م يشود، در غير اين صورت با انكار بعد از اقرار حد ساقط نمي شود.
ماده 72
هر گاه كسي به زنايي كه موجب حد است اقرار كند و بعد توبه نمايد، قاضي م يتواند تقاضاي عفو او را از ولي امر
بنمايد و يا حد را بر او جاري نمايد.
ماده 73
نمي زني كه همسر ندارد به صرف باردار شدن مورد حد قرار گيرد، مگر آن كه زناي او با يكي از راه هاي مذكور در
اين قانون ثابت شود.
ماده 74
چه مو زنا جب حد جلد باشد و چه موجب حد رجم، با شهادت چهار مرد عادل يا سه مرد عادل و دو زن عادل ثابت
مي شود.
ماده 75
نيز ثابت مي در صورتي كه زنا فقط موجب حد جلد باشد به شهادت دو مرد عادل همراه با چهار زن عادل شود.
ماده 76
شهادت زنان به تنهايي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمي كند بلكه در مورد شهود مذكور حد
قذف طبق احكام قذف جاري مي شود.
ماده 77
حدسي معتبر نيست شهادت شهود بايد روشن و بدون ابهام و مستند به مشاهده باشد و شهادت .
ماده 78
هرگاه شهود خصوصيات مورد شهادت را بيان كنند اين خصوصيات بايد از لحاظ زمان و مكان و مانند آ نها اختلاف
نداشته باشند. در صورت اختلاف بين شهود علاوه بر اين كه زنا ثابت نم يشود شهود نيز به حد قذف محكوم
مي گردند.
ماده 79
فاصله شهود بايد بدون ي زماني يكي پس از ديگري شهادت دهند، اگر بعضي از شهود شهادت بدهند و بعضي
ديگر بلافاصله براي اداي شهادت حضور پيدا نكنند، يا شهادت ندهند زنا ثابت نم يشود، در اين صورت
شهادت دهنده مورد حد قذف قرار م يگيرد.
ماده 80
حد زنا جز در موارد مذكور در مواد آتي بايد فوراً جاري گردد.
ماده 81
ساقط مي هرگاه زن يا مرد زاني قبل از اقامه شهادت توبه نمايد، حد از او شود و اگر بعد از اقامه شهادت توبه كند
حد ساقط نمي شود.
فصل سوم - اقسام حد زنا
ماده 82
غيرمحصن نيست حد زنا در موارد زير قتل است و فرقي بين جوان و غيرجوان و محصن و :
الف- زنا با محارم نسبي
ب- زنا با زن پدر كه موجب قتل زاني اس ت.
ج- زناي غيرمسلمان با زن مسلمان كه موجب قتل زاني است .
د- زناي به عنف و اكراه كه موجب قتل زاني اكرا هكننده است .
ماده 88
حد زناي زن يا مردي كه واجد شرايط احصان نباشند صد تازيانه اس ت.
ماده 89
تكرار زنا قبل از اجراي حد در صورتي كه مجازا تها از يك نوع باشد موجب تكرار حد نم يشود ولي اگر مجازات ها
از يك نوع نباشد مانند آن كه بعضي از آنها موجب جلد بوده و بعضي ديگر موجب رجم باشد، قبل از رجم زاني حد
جلد بر او جاري م يشود.
ماده 90
كشته مي هر گاه زن يا مردي چند بار زنا كند و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه چهارم شود.
ماده 91
ب در ايام ارداري و نفاس زن، حد قتل يا رجم بر او جاري نمي شود، همچنين بعد از وضع حمل در صورتي كه نوزاد
كفيل نداشته باشد و بيم تلف شدن نوزاد برود حد جاري نمي شود، ولي اگر براي نوزاد كفيل پيدا شود حد جاري
مي گردد.
ماده 92
هر گاه در اجراي حد جلد بر زن باردار يا شيرده احتمال بيم ضرر براي حمل يا نوزاد شيرخوار باشد اجراي حد تا
رفع بيم ضرر به تأخير م يافتد.
ماده 93
هر گاه مريض يا زن مستحاضه محكوم به قتل يا رجم شده باشند حد بر آن ها جاري مي شود ولي اگر محكوم به
جلد باشند اجراي حد تا رفع بيماري و استحاضه به تأخير م يافتد.
تبص ره: حيض مانع اجراي حد نيست .
ماده 94
سته هر گاه اميد به بهبودي مريض نباشد يا حاكم شرع مصلحت بداند كه در حال مرض حد جاري شود يك د
تازيانه يا تركه كه مشتمل بر صد واحد باشد، فقط يك بار به او زده مي شود هر چند همه آن ها به بدن محكوم
نرسند.
ماده 95
هر گاه محكوم به حد ديوانه يا مرتد شود حد از او ساقط نمي شود.
ماده 96
حد جلد را نبايد در هواي بسيار سرد يا بسيار گرم جاري نمود.
ماده 97
نمي حد را شود در سرزمين دشمنان اسلام جاري كرد.
فصل چهارم - كيفيت اجراي حد
ماده 98
هر گاه شخصي محكوم به چند حد شود اجراي آن ها بايد به ترتيبي باشد كه هيچ كدام از آ نها زمينه ديگري را از
بين نبرد، بنابراين اگر كسي به جلد و رجم محكوم شود اول بايد حد جلد و بعد حد رجم را جاري ساخ ت.
ماده 99
هر گاه زناي شخصي كه داراي شرايط احصان است با اقرار او ثابت شده باشد هنگام رج م، اول حاكم شرع سنگ
مي زند بعداً ديگران و اگر زناي او به شهادت شهود ثابت شده باشد اول شهود سنگ م يزنند بعداً حاكم و سپس
ديگران .
تبصره: عدم حضور يا اقدام حاكم و شهود براي زدن اولين سنگ، مانع اجراي حد نيست و در هر صورت حد بايد
اجرا شود.
ماده 100
ح حد جلد مرد زاني بايد ايستاده و در الي اجرا گردد كه پوشاكي جز ساتر عورت نداشته باشد. تازيانه به شدت به
تمام بدن وي غير از سر و صورت و عورت زده مي شود. تازيانه را به زن زاني در حالي م يزنند كه زن نشسته و
لباس هاي او به بدنش بسته باشد.
ماده 101
حد مناسب است كه حاكم شرع مردم را از زمان اجراي آگاه سازد و لازم است عد هاي از مؤمنين كه از سه نفر
كمتر نباشند در حال اجراي حد حضور يابند.
ماده 102
مي مرد را هنگام رجم تا نزديكي كمر و زن را تا نزديكي سينه در گودال دفن كنند آنگاه رجم مي نمايند.
ماده 103
ق هر گاه كسي كه محكوم به رجم است از گودالي كه در آن رار گرفته فرار كند در صورتي كه زناي او به شهادت
ثابت شده باشد براي اجراي حد برگردانده مي شود اما اگر به اقرار خود او ثابت شده باشد برگردانده نمي شود.
تبصره: اگر كسي كه محكوم به جلد باشد فرار كند در هر حال براي اجراي حد جلد برگردانده مي شود.
ماده 104
بزرگي سنگ در رجم نبايد به حدي باشد كه با اصابت يك يا دو عدد، شخص كشته شود. همچنين كوچكي آن
نبايد به اندازه اي باشد كه نام سنگ بر آن صدق نكند.
ماده 105
مي حاكم شرع تواند در حق الله و ح قالناس به علم خود عمل كند و حد الهي را جاري نمايد و لازم است مستند
علم را ذكر كند. اجراي حد در حق الله متوقف به درخواست كسي نيست ولي در ح قالناس اجراي حد موقوف به
درخواست صاحب حق م يباشد.
ماده 106
زنا در زمان هاي متبركه چون اعياد مذهبي و رمضان و جمعه و مكا نهاي شريف چون مساجد علاوه بر حد، موجب
تعزير است .
ماده 107
حضور شهود هنگام اجراي حد رجم لازم است ولي با غيبت آنان حد ساقط نمي شود اما با فرار آن ها حد ساقط
مي شود.
باب دوم - حد لواط
فصل اول - تعريف و موجبات حد لواط
ماده 108
لواط ، وطي انسان مذكر است چه به صورت دخول باشد يا تفخيذ.
ماده 109
فاعل و مفعول لواط هر دو محكوم به حد خواهند شد.
ماده 110
حد لواط در صورت دخول قتل است و كيفيت نوع آن در اختيار حاكم شرع است .
ماده 111
موجب قتل مي لواط در صورتي شود كه فاعل و مفعول بالغ و عاقل و مختار باشند.
ماده 112
كند فاعل كشته مي هر گاه مرد بالغ و عاقل با نابالغي لواط شود و مفعول اگر مكره نباشد تا 74 ضربه شلاق تعزير
مي شود.
ماده 113
طي كند تا هر گاه نابالغي نابالغ ديگري را و 74 ضربه شلاق تعزير مي شوند مگر آن كه يكي از آ نها اكراه شده
باشد.
فصل دوم - راه هاي ثبوت لواط در دادگاه
ماده 114
ث حد لواط با چهار بار اقرار نزد حاكم شرع نسبت به اقراركننده ابت مي شود.
ماده 115
تعزير مي اقرار كمتر از چهار بار موجب حد نيست و اقراركننده شود.
ماده 116
بالغ اقرار در صورتي نافذ است كه اقرار كننده ، عاقل ، مختار و داراي قصد باشد.
ماده 117
باشند ثابت مي حد لواط با شهادت چهار مرد عادل كه آن را مشاهده كرده شود.
ماده 118
ثابت نمي با شهادت كمتر از چهار مرد عادل، لواط شود و شهود به حد قذف محكوم م يشوند.
ماده 119
ثابت نمي شهادت زنان به تنهايي يا به ضميمه مرد، لواط را كند.
ماده 120
مي حاكم شرع تواند طبق علم خود كه از طرق متعارف حاصل شود، حكم كند.
ماده 121
حد تفخيذ و نظاير آن بين دو مرد بدون دخول براي هر ي ك، صد تازيانه اس ت.
تبصره: در صورتي كه فاعل غيرمسلمان و مفعول مسلمان باشد حد فاعل قتل اس ت.
ماده 122
اگر تفخيذ و نظاير آن سه بار تكرار و بعد از هر بار حد جاري شود در مرتبه چهارم حد آن قتل است .
ماده 123
كه با هر گاه دو مرد هم خويشاوندي نسبي نداشته باشند بدون ضرورت در زير يك پوشش به طور برهنه قرار
گيرند هر دو تا 99 ضربه شلاق تعزير م يشوند.
ماده 124
ببوسد تا هر گاه كسي ديگري را از روي شهوت 60 ضربه شلاق تعزير م يشود.
ماده 125
گر ق كسي كه مرتكب لواط يا تفخيذ و نظاير آن شده باشد ا بل از شهادت شهود توبه كند حد از او ساقط مي شود و
اگر بعد از شهادت توبه نمايد حد از او ساقط نم يشود.
ماده 126
توبه كند قاضي مي اگر لواط و تفخيذ و نظاير آن با اقرار شخص ثابت شده باشد و پس از اقرار تواند از ولي امر
تقاضاي عفو نمايد.
باب سوم - مساحقه
ماده 127
مساحقه همجنس ، بازي زنان است با اندام تناسل ي.
ماده 128
راه هاي ثبوت مساحقه در دادگاه همان را ههاي ثبوت لواط اس ت.
ماده 129
حد مساحقه براي هر يك از طرفين صد تازيانه است .
ماده 130
حد مساحقه دربار هي كسي ثابت م يشود كه بالغ ، عاقل ، مختار و داراي قصد باشد.
تبصره: در حد مساحقه فرقي بين فاعل و مفعول و همچنين فرقي بين مسلمان و غيرمسلمان نيست .
ماده 131
هر گاه مساحقه سه بار تكرار شود و بعد از هر بار حد جاري گردد در مرتبه چهارم حد آن قتل اس ت.
ماده 132
مساحقه اگر كننده قبل از شهادت شهود توبه كند حد ساقط مي شود اما توبه بعد از شهادت موجب سقوط حد
نيست .
ماده 133
توبه كند قاضي مي اگر مساحقه با اقرار شخص ثابت شود و وي پس از اقرار تواند از ولي امر تقاضاي عفو نمايد.
ماده 134
گيرند به ك هر گاه دو زن كه با هم خويشاوندي نسبي نداشته باشند بدون ضرورت برهنه زير يك پوشش قرار متر
از صد تازيانه تعزير م يشوند. در صورت تكرار اين عمل و تكرار تعزير در مرتبه سوم به هر يك صد تازيانه زده
مي شود.
باب چهارم - قوادي
ماده 135
قوادي عبارت است از جمع و مرتبط كردن دو نفر يا بيشتر براي زنا يا لواط .
ماده 136
ثابت مي قوادي با دو بار اقرار شود به شرط آن كه اقراركننده بالغ و عاقل و مختار و داراي قصد باشد.
ماده 137
ثابت مي قوادي با شهادت دو مرد عادل شود.
ماده 138
حد قوادي براي مرد هفتاد و پنج تازيانه و تبعيد از محل به مدت 3 ماه تا يك سال است و براي زن فقط هفتاد و
پنج تازيانه است .
پنجم باب - قذف
ماده 139
قذف نسبت دادن زنا يا لواط است به شخص ديگر ي.
ماده 140
حد قدف براي قذف كننده مرد يا زن هشتاد تازيانه اس ت.
تبصره 1: اجراي حد قذف منوط به مطالبه مقذوف است .
تبصره 2: هر گاه كسي امري غير از زنا يا لواط ، مانند مساحقه و ساير كارهاي حرام را به شخصي نسبت دهد به
شلاق تا 74 ضربه محكوم خواهد شد.
ماده 141
نسبت قذف بايد روشن و بدون ابهام بوده و دهنده به معناي لفظ آگاه باشد، گرچه شنونده معناي آن را نداند.
ماده 142
من نيستي هرگاه كسي به فرزند مشروع خود بگويد تو فرزند ، محكوم به حد قذف مي شود. همچنين اگر كسي به
فرزند مشروع ديگري بگويد تو فرزند او نيستي ، محكوم به حد قذف خواهد شد.
تبصره: در موارد ماده فوق هرگاه قرينه اي در بين باشد كه منظور، قذف نيست حد ثابت نمي شود.
ماده 143
هر گاه كسي به شخصي بگويد كه تو با فلان زن زنا كرده اي يا با فلان مرد لواط نموده اي نسبت به مخاطب قذف
خواهد بود و گوينده محكوم به حد قذف م يشود.
ماده 144
چنين گويد هر گاه كسي به قصد نسبت دادن زنا به شخصي مثلاً (زن قحبه ) يا خواهرقحبه يا مادرقحبه ، نسبت به
كسي كه زنا را به او نسبت داده است محكوم به حد قذف مي شود و نسبت به مخاطب كه به واسط هي اين دشنام
اذيت شده است تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شود.
ماده 145
هر دشنامي كه باعث اذيت شنونده شود و دلالت بر قذف نكند مانند اين كه كسي به زنش بگويد تو باكره نبودي ،
موجب محكوميت گوينده به شلاق تا 74 ضربه مي شود.
ماده 146
موجب حد مي قذف در مواردي شود كه قذف كننده بالغ و عاقل و مختار و داراي قصد باشد و قذف شونده نيز بالغ و
عاقل و مسلمان و عفيف باشد. در صورتي كه قذف كننده و يا قذف شونده فاقد يكي از اوصاف فوق باشند حد ثابت
نمي شود.
ماده 147
مي هر گاه نابالغ مميز كسي را قذف كند به نظر حاكم تأديب شود و هر گاه يك فرد بالغ و عاقل شخص نابالغ يا
غيرمسلمان را قذف كند تا 74 ضربه شلاق تعزير م يشود.
ماده 148
اگر قذف شونده به آن چه به او نسبت داده شده است تظاهر نمايد قذف كننده حد و تعزير ندارد.
ماده 149
به حد مي هر گاه خويشاوندان يكديگر را قذف كنند محكوم شوند.
تبصره: اگر پدر يا جد پدري فرزندش را قذف كند تعزير مي شود.
ماده 150
باشد حد ثابت نمي هر گاه مردي همسر متوفي خود را قذف كند و آن زن جز فرزند همان مرد وارثي نداشته شود.
اما اگر آن زن وارثي غير از فرزند همان مرد داشته باشد، حد ثابت مي شود.
ماده 151
هر گاه شخصي چند نفر را به طور جداگانه قذف كند در برابر قذف هر يك جداگانه حد بر او جاري مي شود خواه
همگي با هم مطالبه حد كنند، خواه به طور جداگان ه.
ماده 152
هر گاه شخصي چند نفر را به يك لفظ قذف نمايد اگر هر كدام از آ نها جداگانه خواهان حد شوند براي قذف هر
يك از آن ها حد جداگانه اي جاري مي گردد ولي اگر با هم خواهان حد شوند فقط يك حد ثابت مي شود.
ماده 153
مي قذف با دو بار اقرار يا با شهادت دو مرد عادل اثبات شود.
ماده 154
قصد باشد اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده بالغ و عاقل و مختار و داراي .
ماده 155
تازيانه بر روي لباس متعارف و به طور متوسط زده م يشود.
ماده 156
تازيانه را نبايد به سر و صورت و عورت قذف كننده زد.
ماده 157
كشته مي هر گاه كسي چند بار اشخاص را قذف كند و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه چهارم شود.
ماده 158
هر گاه قذف كننده بعد از اجراي حد بگويد آنچه گفتم حق بود تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شود.
ماده 159
كند فقط يك حد ثابت مي هر گاه يك نفر را چند بار به يك سبب مانند زنا قذف شود.
ماده 160
كند چند حد ثابت مي هر گاه يك نفر را به چند سبب مانند زنا و لواط قذف شود.
ماده 161
ساقط مي حد قذف در موارد زير شود:
-1 قذ هر گاه ف شونده ، قذف كننده را تصديق نمايد.
2- هر گاه شهود با نصاب معتبر آن به چيزي كه مورد قذف است شهادت دهند.
3- هر گاه قذف شونده يا همه ورثه او قذف كننده را عفو نمايند.
-4 كند هر گاه مردي زنش را پس از قذف لعان .
ماده 162
هر گاه دو نفر يكديگر را قذف كنند خواه قذف آن ها همانند و خواه مختلف باشد حد ساقط و هر يك تا 74 ضربه
شلاق تعزير مي شوند.
ماده 163
منتقل مي حد قذف اگر اجرا يا عفو نشود به وراث گردد.
ماده 164
شوهر منتقل مي حق مطالبه حد قذف به همه وارثان به جز زن و شود و هر يك از ورثه م يتوانند آن را مطالبه كنند
هر چند ديگران عفو كرده باشند.
ششم باب - حد مسكر
فصل اول - موجبات حد مسكر
ماده 165
خوردن مسكر موجب حد اس ت. اعم از آن كه كم باشد يا زياد، مست كند يا نكند، خالص يا مخلوط باشد به حدي
كه آن را از مسكر بودن خارج نكند.
تبصره 1: آب جو در حكم شراب اس ت، گرچه مست كننده نباشد و خوردن آن موجب حد اس ت.
تبصره 2: خوردن آب انگوري كه خود به جوش آمده يا به وسيله آتش يا آفتاب و مانند آن جوشانيده شده است
حرام است اما موجب حد نم يباشد.
فصل دوم - شرايط حد مسكر
ماده 166
حد مسكر بر كسي ثابت مي به مسك شود كه بالغ و عاقل و مختار و آگاه ر بودن و حرام بودن آن باشد.
تبصره 1: در صورتي كه شرا بخورده مدعي جهل به حكم يا موضوع باشد و صحت دعواي وي محتمل باشد محكوم
به حد نخواهد شد.
تبصره 2: هر گاه كسي بداند كه خوردن شراب حرام است و آن را بخورد محكوم به حد خواهد شد گرچه نداند كه
خوردن آن موجب حد مي شود.
ماده 167
هر گاه كسي مضطر شود كه براي نجات از مرگ يا جهت درمان بيماري سخت به مقدار ضرورت شراب بخورد
محكوم به حد نخواهد شد.
ماده 168
به حد مي هر گاه كسي دو بار اقرار كند كه شراب خورده است محكوم شود.
ماده 169
بالغ اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده ، عاق ل، مختار و داراي قصد باشد.
ماده 170
ثابت مي در صورتي كه طريق اثبات شرب خمر شهادت باشد، فقط با شهادت دو مرد عادل شود.
ماده 171
هر گاه يكي از دو مرد عادل شهادت دهد كه شخصي شراب خورده و ديگري شهادت دهد كه او شراب قي كرده
است حد ثابت مي شود.
ماده 172
ش در هادت به شرب مسكر لازم است از لحاظ زمان يا مكان و مانند آن اختلافي نباشد ولي در صورتي كه يكي به
شرب اصل مسكر و ديگري به شرب نوعي خاص از آن شهادت دهد حد ثابت مي شود.
ماده 173
موجب حد مي اقرار يا شهادت در صورتي شود كه احتمال عقلايي بر معذور بودن خورنده ي مسكر در بين نباشد.
ماده 174
حد شرب مسكر براي مرد و يا ز ن، هشتاد تازيانه است .
تبصره: غيرمسلمان فقط در صورت تظاهر به شرب مسكر به هشتاد تازيانه محكوم مي شود.
ماده 175
هر كس به ساخت ن تهيه ، ، خريد، فروش ، حمل و عرضه ي مشروبات الكلي مبادرت كند به 6 ماه تا 2 سال حبس
محكوم مي شود و يا در اثر ترغيب يا تطميع و نيرنگ ، وسايل استفاده از آن را فراهم نمايد در حكم معاون در
شرب مسكرات محسوب مي گردد و به تازيانه تا 74 ضربه محكوم م يشود.
فصل سوم - كيفيت اجراي حد
ماده 176
ساتر ع مرد را در حالي كه ايستاده باشد و پوشاكي غير از ورت نداشته باشد و زن را در حالي كه نشسته و
لباس هايش به بدن او بسته باشد تازيانه م يزنند.
تبصره: تازيانه را نبايد به سر و صورت و عورت محكوم زد.
ماده 177
مي حد، وقتي جاري شود كه محكوم از حال مستي بيرون آمده باشد.
ماده 178
حد هر گاه كسي چند بار مسكر بخورد و بر او جاري نشود براي همه ي آن ها يك حد كافي اس ت.
ماده 179
كشته مي هر گاه كسي چند بار شرب مسكر بنمايد و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه سوم شود.
ماده 180
ساقط نمي هر گاه محكوم به حد ديوانه يا مرتد شود حد از او شود.
فصل چهارم - شرايط سقوط حد مسكر يا عفو از آن
ماده 181
هر گاه كسي كه شراب خورده قبل از اقام هي شهادت توبه نمايد حد از او ساقط مي شود ولي توبه بعد از اقامه ي
شهادت موجب سقوط حد نيست .
ماده 182
مسكر توبه كند قاضي مي هر گاه كسي بعد از اقرار به خوردن تواند از ولي امر تقاضاي عفو نمايد يا حد را بر او
جاري كند.
هفتم باب - محاربه و افساد في الارض
فصل اول - تعاريف
ماده 183
مفسد في هر كس كه براي ايجاد رعب و هراس و سلب آزادي و امنيت مردم دست به اسلحه ببرد محارب و الارض
مي باشد.
تبصره 1: كسي كه به روي مردم سلاح بكشد ولي در اثر ناتواني موجب هراس هيچ فردي نشود محارب نيست .
تبصره 2: اگر كسي سلاح خود را با انگيزه عداوت شخصي به سوي يك يا چند نفر مخصوص بكشد و عمل او
جنبه ي عمومي نداشته باشد محارب محسوب نم يشود.
تبصره 3: ميان سلاح سرد و سلاح گرم فرقي نيس ت.
ماده 184
هر فرد يا گروهي كه براي مبارزه با محاربان و از بين بردن فساد در زمين دست به اسلحه برند محارب نيستند.
ماده 185
سارق مسلح و قطا عالطريق هر گاه با اسلحه امنيت مردم يا جاده را بر هم بزند و رعب و وحشت ايجاد كند محارب
است .
ماده 186
هر گروه يا جمعيت متشكل كه در برابر حكومت اسلامي قيام مسلحانه كند مادام كه مركزيت آن باقي است تمام
اعضا و هواداران آن، كه موضع آن گروه يا جمعيت يا سازمان را مي دانند و به نحوي در پيشبرد اهداف آن فعاليت و
تلاش مؤثر دارند محاربند اگر چه در شاخه ي نظامي شركت نداشته باشند.
تبصره: جبهه ي متحدي كه از گروه ها و اشخاص مختلف تشكيل شود، در حكم يك واحد اس ت.
ماده 187
نيز هر فرد يا گروه كه طرح براندازي حكومت اسلامي را بريزد و براي اين منظور اسلحه و مواد منفجره تهيه كند و
كساني كه با آگاهي و اختيار، امكانات مالي مؤثر و يا وسايل و اسباب كار و سلاح در اختيار آ نها بگذارند محارب و
مفسد في الارض م يباشند.
ماده 188
پست هر كس در طرح براندازي حكومت اسلامي خود را نامزد يكي از هاي حساس حكومت كودتا نمايد و نامزدي او
است . « مفسد في الارض » و « محارب » ، در تحقق كودتا به نحوي مؤثر باشد
فصل دوم - راه هاي ثبوت محاربه و افساد ف يالارض
ماده 189
محاربه و افساد في الارض از راه هاي زير ثابت مي شود:
الف- با يك بار اقرار به شرط آنكه اقراركننده بالغ و عاقل و اقرار او با قصد و اختيار باشد.
ب- با شهادت فقط دو مرد عاد ل.
تبصره 1: شهادت مردمي كه مورد تهاجم محاربان قرار گرفته اند به نفع همديگر پذيرفته نيس ت.
تبصره 2: هرگاه عده اي مورد تهاجم محاربان قرار گرفته باشند شهادت اشخاصي كه بگويند به ما آسيبي نرسيده
نسبت به ديگران پذيرفته است .
تبصره 3: شهادت اشخاصي كه مورد تهاجم قرار گرفت هاند اگر به منظور اثبات محارب بودن مهاجمين باشد و
شكايت شخصي نباشد، پذيرفته اس ت.
فصل سوم - حد محاربه و افساد ف يالارض
ماده 190
في حد محاربه و افساد الارض يك ي از چهار چيز اس ت:
-1 قتل
2- آويختن به دار
-3 چپ اول قطع دست راست و سپس پاي
-4 نفي بلد
ماده 191
ك انتخاب هر يك از اين امور چهارگانه به اختيار قاضي است خواه محارب كسي را كشته يا مجروح رده يا مال او را
گرفته باشد و خواه هيچ يك از اين كارها را انجام نداده باشد.
ماده 192
في حد محاربه و افساد الارض با عفو صاحب حق ساقط نمي شود.
ماده 193
كه تبعيد مي محاربي شود بايد تحت مراقبت قرار گيرد و با ديگران معاشرت و مراوده نداشته باشد.
ماده 194
تب مدت عيد در هر حال كمتر از يك سال نيست اگر چه بعد از دستگيري توبه نمايد و در صورتي كه توبه ننمايد
همچنان در تبعيد باقي خواهد ماند.
ماده 195
مي مصلوب كردن مفسد و محارب به صورت زير انجام گردد:
الف- نحوه بستن موجب مرگ او نگردد.
ب- بيش از سه روز بر صليب نماند ولي اگر در اثناي سه روز بميرد م يتوان او را پايين آورد.
ج- اگر بعد از سه روز زنده بماند نبايد او را كشت .
ماده 196
گونه عمل مي شود. « حد سرقت » بريدن دست راست و پاي چپ مفسد و محارب به همان اي است كه در
هشتم باب - حد سرقت
فصل اول - تعريف و شرايط
ماده 197
سرقت عب پنهاني ارت است از ربودن مال ديگري به طور .
ماده 198
موجب حد مي سرقت در صورتي شود كه داراي كليه ي شرايط و خصوصيات زير باشد:
-1 باشد سارق به حد بلوغ شرعي رسيده .
-2 سرقت عاقل باشد سارق در حال .
-3 باشد سارق با تهديد و اجبار وادار به سرقت نشده .
-4 قاصد باش سارق د.
5- سارق بداند و ملتفت باشد كه مال غير است .
6- سارق بداند و ملتفت باشد كه ربودن آن حرام است .
7- صاحب ما ل، مال را در حرز قرار داده باشد.
-8 باشد سارق به تنهايي يا با كمك ديگري هتك حرز كرده .
-9 يعني 5 نخود طلاي مسكوك كه به صورت پول معامله مي شود يا ارزش آن به آن مقدار باشد / به اندازه نصاب 4
در هر بار سرقت شود.
-10 مضطر نباشد سارق .
-11 نباشد سارق پدر صاحب مال .
-12 نگرفته باشد سرقت در سال قحطي صورت .
13- حرز و محل نگهداري ما ل، از سارق غصب نشده باشد.
-14 باشد سارق مال را به عنوان دزدي برداشته .
-15 مس مال روق در حرز متناسب نگهداري شده باشد.
-16 نباشد مال مسروق از اموال دولتي و وقف و مانند آنكه مالك شخصي ندارد .
تبصره 1: حرز عبارت است از محل نگهداري مال به منظور حفظ از دستبرد.
تبصره 2: بيرون آوردن مال از حرز توسط ديوانه يا طفل غيرمميز و حيوانات و امثال آن در حكم مباشرت است .
تبصره 3: هرگاه سارق قبل از بيرون آوردن مال از حرز دستگير شود حد بر او جاري نمي شود.
تبصره 4: هرگاه سارق پس از سرق ت، مال را تحت يد مالك قرار داده باشد موجب حد نمي شود.
فصل دوم - راه هاي ثبوت سرقت
ماده 199
سرقتي كه موجب حد است با يكي از راه هاي زير ثابت مي شود:
1- شهادت دو مرد عادل
-2 قاضي دو مرتبه اقرار سارق نزد ، به شرط آنكه اقراركننده بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد.
-3 علم قاضي
تبصره: اگر سارق يك مرتبه نزد قاضي اقرار به سرقت كند، بايد مال را به صاحبش بدهد، اما حد بر او جاري
نمي شود.
ف صل سوم - شرايط اجراي حد
ماده 200
مي در صورتي حد سرقت جاري شود كه شرايط زير موجود باشد:
-1 قاضي شكايت كند صاحب مال از سارق نزد .
-2 شكايت صاحب مال پيش از ، سارق را نبخشيده باشد.
-3 باشد صاحب مال پيش از شكايت مال را به سارق نبخشيده .
-4 ج مال مسروق قبل از ثبوت رم نزد قاضي ، از راه خريد و مانند آن به ملك سارق در نيايد.
-5 باشد سارق قبل از ثبوت جرم از اين گناه توبه نكرده .
تبصره: حد سرقت بعد از ثبوت جرم با توبه ساقط نمي شود و عفو سارق جايز نيست .
فصل چهارم - حد سرقت
ماده 201
حد سرقت به شرح زير اس ت:
الف- در مرتبه ي اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهاي آن به طوري كه انگشت شست و كف دست
او باقي بماند.
ب- در مرتبه دوم ، قطع پاي چپ سارق از پايين برآمدگي به نحوي كه نصف قدم و مقداري از محل مسح او باقي
بماند.
ج- در مرتبه سوم حبس ابد.
د- در مرتبه چهارم اعدا م، ولو سرقت در زندان باشد.
تبصره 1: سرقت هاي متعدد تا هنگامي كه حد جاري نشده حكم يك بار سرقت را دارد.
تبصره 2: معاون در سرقت موضوع ماده 198 اين قانون به يك سال تا سه سال حبس محكوم مي شود.
ماده 202
هر گاه انگشتان دست سارق بريده شود و پس از اجراي اين حد، سرقت ديگري از او ثابت گردد كه سارق قبل از
اجرا حد مرتكب شده است پاي چپ او بريده م يشود.
ماده 203
باشد سرقتي كه فاقد شرايط اجراي حد باشد و موجب اخلال در نظم يا خوف شده يا بيم تجري مرتكب يا ديگران
اگر چه شاكي نداشته يا گذشت نموده باشد موجب حبس تعزيري از يك تا پنج سال خواهد بود.
تبصره: معاونت در سرقت موجب حبس از شش ماه تا سه سال م يباشد.
باب اول - قصاص نفس
فصل اول - قتل عمد
ماده 204
قتل نفس بر سه نوع اس ت: عمد، شبه عمد، خطا.
ماده 205
مي قتل عمد برابر مواد اين فصل موجب قصاص است و اولياي دم توانند با اذن ولي امر قاتل را با رعايت شرايط
مذكور در فصول آتيه قصاص نمايند و ولي امر مي تواند اين امر را به رئيس قوه قضاييه يا ديگري تفويض نمايد.
ماده 206
قتل در موارد زير قتل عمدي است :
الف- مواردي كه قاتل با انجام كاري قصد كشتن شخص معين يا فرد يا افرادي غيرمعين از يك جمع را دارد خواه
آن كار نوعاً كشنده باشد خواه نباشد ولي در عمل سبب قتل شود.
ب- مواردي كه قاتل عمداً كاري را انجام دهد كه نوعاً كشنده باشد هر چند قصد كشتن شخص را نداشته باشد.
ج- مواردي كه قاتل قصد كشتن را ندارد و كاري را كه انجام مي دهد نوعاً كشند ه نيست ولي نسبت به طرف بر اثر
بيماري و يا پيري يا ناتواني يا كودكي و امثال آ نها نوعاً كشنده باشد و قاتل نيز به آن آگاه باشد.
ماده 207
مي هر گاه مسلماني كشته شود قاتل قصاص شود و معاون در قتل عمد به سه سال تا 15 سال حبس محكوم
مي شود.
ماده 208
هر كس مرتكب قتل عمد شود و شاكي نداشته يا شاكي داشته ولي از قصاص گذشت كرده باشد و اقدام وي موجب
اخلال در نظم جامعه يا خوف شده و يا بيم تجري مرتكب يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3 تا 10 سال
خواهد بود.
تبصره: در اين مورد معاونت در قتل عمد موجب حبس از يك تا پنج سال م يباشد.
ماده 209
هر گاه مرد مسلماني عمداً زن مسلماني را بكشد محكوم به قصاص است ليكن بايد ولي زن قبل از قصاص قاتل
نصف ديه مرد را به او بپردازد.
ماده 210
مي هر گاه كافر ذمي عمداً كافر ذمي ديگر را بكشد قصاص شود اگر چه پيرو دو دين مختلف باشند و اگر مقتول زن
ذمي باشد بايد ولي او قبل از قصاص نصف ديه مرد ذمي را به قاتل بپردازد.
فصل دوم - اكراه در قتل
ماده 211
قتل نيست اكراه در قتل و يا دستور به قتل ديگري مجوز ، بنابراين اگر كسي را وادار به قتل ديگري كنند يا دستور
به قتل رساندن ديگري را بدهند مرتكب قصاص م يشود و اكراه كننده و آمر، به حبس ابد محكوم م يگردند.
تبصره 1: اگر اكراه شونده طفل غيرمميز يا مجنون باشد فقط اكراه كننده محكوم به قصاص اس ت.
تبصره 2: اگر اكراه شونده طفل مميز باشد نبايد قصاص شود بلكه بايد عاقله او ديه را بپردازد و اكرا هكننده نيز به
حبس ابد محكوم است .
فصل سوم - شركت در قتل
ماده 212
مي هر گاه دو يا چند مرد مسلمان مشتركاً مرد مسلماني را بكشند ولي دم تواند با اذن ولي امر همه ي آن ها را
قصاص كند و در صورتي كه قاتل دو نفر باشند بايد به هر كدام از آ نها نصف ديه و اگر سه نفر باشند بايد به هر
كدام از آنها دو ثلث ديه و اگر چهار نفر باشند بايد به هر كدام از آنها سه ربع ديه را بپردازد و به همين نسبت در
افراد بيشتر.
تبصره 1: ولي دم م يتواند برخي از شركاي در قتل را با پرداخت ديه مذكور در اين ماده قصاص نمايد و از بقيه
شركا نسبت به سهم ديه اخذ نمايد.
تبصره 2: در صورتي كه قاتلان و مقتول همگي از كفار ذمي باشند همين حكم جاري اس ت.
ماده 213
باشد در هر مورد كه بايد مقداري از ديه را به قاتل بدهند و قصاص كنند بايد پرداخت ديه قبل از قصاص .
ماده 214
بر كسي هرگاه دو يا چند نفر جراحتي وارد سازند كه موجب قتل او شود چه در يك زمان و چه در زمان هاي
متفاوت چنانچه قتل مستند به جنايت همگي باشد همه ي آن ها قاتل محسوب مي شوند و كيفر آنان بايد طبق مواد
ديگر اين قانون با رعايت شرايط تعيين شود.
ماده 215
قتل شركت در ، زماني تحقق پيدا م يكند كه كسي در اثر ضرب و جرح عد هاي كشته شود و مرگ او مستند به
عمل همه ي آن ها باشد، خواه عمل هر يك به تنهايي براي قتل كافي باشد خواه نباشد و خواه اثر كار آ نها مساوي
باشد خواه متفاوت .
ماده 216
چه هر گاه كسي جراحتي به شخصي وارد كند و بعد از آن ديگري او را به قتل برساند قاتل همان دومي است اگر
جراحت سابق به تنهايي موجب مرگ مي گرديد و اولي فقط محكوم به قصاص طرف يا دي هي جراحتي است كه وارد
كرده مگر مواردي كه در قصاص جراحت خطر مرگ باشد كه در اين صورت فقط محكوم به ديه مي باشد.
ماده 217
هر گاه جراحتي كه نفر اول وارد كرده مجروح را در حكم مرده قرار داده و تنها آخرين رمق حيات در او باقي بماند
و در اين حال ديگري كاري را انجام دهد كه به حيات او پايان بخشد اولي قصاص مي شود و دومي تنها ديه جنايت
بر مرده را م يپردازد.
ماده 218
ست هرگاه ايراد جرح هم موجب نقص عضو شود و هم موجب قتل چنان چه با يك ضربت باشد قصاص قتل كافي ا
و نسبت به نقص عضو قصاص يا ديه نيست .
فصل چهارم - شرايط قصا ص
ماده 219
كشت كسي كه محكوم به قصاص است بايد با اذن ولي دم او را . پس اگر كسي بدون اذن ولي دم او را بكشد
مرتكب قتلي شده كه موجب قصاص است .
ماده 220
پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد قصاص نمي شود و به پرداخت ديه ي قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم
خواهد شد.
ماده 221
نمي هر گاه ديوانه يا نابالغي عمداً كسي را بكشد خطا محسوب و قصاص شود بلكه بايد عاقله ي آن ها دي هي قتل
خطا را به ورثه ي مقتول بدهند.
تبصره: در جرايم قتل نفس يا نقص عضو اگر جرم ارتكابي عمدي باشد و مرتكب صغير يا مجنون باشد و پس از
بلوغ يا افاقه مرتكب، مجني عليه در اثر سرايت فوت شود مستوجب قصاص نم يباشد.
ماده 222
هر گاه عاقل، ديوان هاي را بكشد قصاص نمي شود بلكه بايد ديه قتل را به ورثه مقتول بدهد و در صورتي كه اقدام
وي موجب اخلال در نظم جامعه يا خوف شده و يا بيم تجري مرتكب و يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3
تا 10 سال خواهد بود.
ماده 223
مي هرگاه بالغ نابالغي را بكشد قصاص شود.
ماده 224
قتل در حال مستي موجب قصاص است مگر اين كه ثابت شود كه در اثر مستي به كلي مسلوب الاختيار بوده و
قصد از او سلب شده است و قبلاً براي چنين عملي خود را مست نكرده باشد و در صورتي كه اقدام وي موجب
اخلال در نظم جامعه و يا خوف شده و يا بيم تجري مرتكب و يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3 تا 10 سال
خواهد بود.
ماده 225
هر گاه كسي در حال خواب يا بي هوشي شخصي را بكشد قصاص نمي شود فقط به ديه قتل به ورثه مقتول محكوم
خواهد شد.
ماده 226
مستحق قتل باشد قاتل بايد قتل نفس در صورتي موجب قصاص است كه مقتول شرعاً مستحق كشتن نباشد و اگر
استحقاق قتل او را طبق موازين در دادگاه اثبات كند.
فصل پنجم - قتل شرايط دعوي
ماده 227
عاقل مدعي بايد حين اقامه دعوي و بالغ باشد و چنان چه دعوي مستلزم امر مالي گردد رشد نيز شرط است اما
نسبت به مدعي عليه هيچ يك از موارد مذكور شرط نمي باشد.
ماده 228
ظن نمي مدعي بايد نسبت به مورد دعوي جازم باشد و با احتمال و توان عليه كسي اقامه دعوي كرد لكن با وجود
اماره و آثار جرم دعوي بدون جزم نيز مسموع اس ت.
ماده 229
مدعي عليه بايد معلوم و مشخص يا محصور در ميان عده اي معين باشد.
ماده 230
قتل ثابت مورد دعوي بايد معلوم باشد و مدعي قتل بايد نوع آن را از لحاظ عمد يا غيرعمد بيان كند و اگر اصل
شود و نوع آن اثبات نشود بايد با صلح ميان قاتل و اولياي مقتول و عاقله دعوي را خاتمه داد.
فصل ششم - راه هاي ثبوت قتل
ماده 231
راه هاي ثبوت قتل در دادگاه عبارتند از:
1- اقرار
2- شهادت
-3 قسامه
-4 علم قاضي
مبحث اول - اقرار
ماده 232
به قتل عمد گر چه يك مرتبه هم باشد قتل عمد ثابت مي با اقرار شود.
ماده 233
اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده داراي اوصاف زير باشد:
-1 عقل
2- بلوغ
3- اختيار
-4 قصد.
بي بنابراين اقرار ديوانه و مست و كودك و مجبور و اشخاصي كه قصد ندارند مانند ساهي و هازل و نائم و هوش نافذ
نيست .
ماده 234
كسي كه به سبب سفاهت يا اقرار به قتل عمد از افلاس محجور باشد نافذ و موجب قصاص اس ت.
ماده 235
اگر كسي به قتل عمدي شخصي اقرار نمايد و ديگري به قتل عمدي يا خطايي همان مقتول اقرار كند ولي دم در
مراجعه به هر يك از اين دو نفر مخير است كه برابر اقرارش عمل نمايد و نمي تواند مجازات هر دو را مطالبه كند.
ماده 236
اگر كسي به قتل عمدي شخصي اقرار كند و پس از آن ديگري به قتل عمدي همان مقتول اقرار نمايد در صورتي
كه اولي از اقرارش برگردد قصاص يا ديه از هر دو ساقط است و ديه از بي تالمال پرداخت مي شود و اين در حالي
است كه قاضي احتمال عقلاي ي ندهد كه قضيه توطئ هآميز است .
تبصره: در صورتي كه قتل عمدي برحسب شهادت شهود يا قسامه يا علم قاضي قابل اثبات باشد قاتل به تقاضاي
ولي دم قصاص مي شود.
مبحث دوم - شهادت
ماده 237
الف- قتل عمد با شهادت دو مرد عادل ثابت م يشود.
ب- قتل شبه عمد يا خطا با شهادت دو مرد عادل يا يك مرد عادل و دو زن عادل يا يك مرد عادل و قسم مدعي
ثابت م يشود.
ماده 238
هر گاه يكي از دو شاهد عادل گواهي دهد كه متهم اقرار به قتل عمدي نمود و ديگري گواهي دهد كه متهم اقرار
به قتل كرد و به قيد عمد گواهي ندهد اصل قتل ثابت مي شود و متهم مكلف است نوع قتل را بيان كند. اگر اقرار
به عمد نمود قصاص م يشود و چنان چه منكر قتل عمد باشد و قسم ياد كند قصاص از او ساقط است .
مبحث سوم - قسامه
ماده 239
هر گاه بر اثر قراين و اماراتي و يا از هر طريق ديگري از قبيل شهادت يك شاهد يا حضور شخصي همراه با آثار
جرم در محل قتل يا وجود مقتول در محل تردد يا اقامت اشخاص معين و يا شهادت طفل مميز مورد اعتماد و يا
امثال آن ، حاكم به ارتكاب قتل از جانب متهم ظن پيدا كند مورد از موارد لوث محسوب مي شود و در صورت نبودن
بينه از براي مدع ي، قتل يا جرح يا نوع آن ها به وسيله قسامه و به نحو مذكور در مواد بعدي ثابت مي شود.
ماده 240
هرگاه ولي دم ، مدعي قتل عمد شود و يكي از دو شاهد عادل به قتل عمد و ديگري به اصل قتل شهادت دهد و
متهم قتل عمد را انكار كند در صورتي كه موجب ظن براي قاضي باشد اين قتل از باب لوث محسوب مي شود و
مدعي بايد قتل عمد را با اقامه قسامه ثابت كند.
ماده 241
قتل هرگاه يكي از دو مرد عادل شهادت به قتل بوسيله متهم دهد و ديگري به اقرار متهم به قتل شهادت دهد
ثابت نمي شود و چنانچه موجب ظن براي قاضي باشد، مورد از موارد لوث خواهد بود.
ماده 242
نشانه در صورتي كه قراين و هاي ظني معارض يكديگر باشند مورد از موارد لوث محسوب نم يگردد.
ماده 243
مدعي ممكن است مرد يا زن باشد و در هر حال بايد از وراث فعلي مقتول محسوب شود.
ماده 244
مدعي اگر عليه حضور خود را هنگام قتل در محل واقعه منكر باشد و قرايني كه موجب ظن به وقوع قتل توسط وي
گردد وجود نداشته باشد لوث محسوب نمي شود. مگر اين كه مدعي بين هاي بر حضور او هنگام قتل در محل واقعه
اقامه كند و موجب ظن ب ه وقوع قتل توسط او گردد در اين صورت لوث ثابت مي شود و مدعي بايد اقامه قسامه كند
و در صورت امتناع از اقامه قسامه مي تواند از مدعي عليه مطالبه قسامه كند در اين صورت مدعي عليه بايد به
منظور برائت خود به ترتيب مذكور در ماده ( 247 ) عمل نمايد. در اين حالت اگر مدع ي عليه از اقامه قسامه ابا نمايد
محكوم به پرداخت ديه مي شود.
تبصره: در موارد قسامه ، چنان چه برائت مدعي عليه ثابت شود و قاتل مشخص نباشد، ديه مقتول از بي تالمال
پرداخت مي شود.
ماده 245
قتل درصورت نبودن قراين موجب ظن به انتساب ، صرف حضور مدع ي عليه هنگام قتل در محل واقعه از مصاديق
لوث محسوب نمي شود و مدعي عليه با اداي يك سوگند تبرئه مي گردد.
ماده 246
مدعي هر گاه عليه براي تبرئه خود بينه اقامه كند لوث محقق نمي شود و تبرئه مي گردد.
ماده 247
قسامه نكند مي هر گاه مدعي اقامه تواند از مدعي عليه مطالبه قسامه نمايد؛ در اين صورت مدعي عليه بايد براي
برائت خود به ترتيب مذكور در ماده 248 به قسامه عمل نمايد و چنانچه ابا كند محكوم به پرداخت ديه م يشود.
ماده 248
در موارد لوث ، قتل عمد با قسم پنجاه نفر مرد ثابت مي شود و قسم خورندگان بايد از خويشان و بستگان نسبي
مدعي باشند.
تبصره 1: مدعي و مدعي عليه مي توانند حسب مورد يكي از قسم خورندگان باشند.
تبصره 2: چنان چه تعداد قس مخورندگان مدعي عليه كمتر از پنجاه نفر باشند، هر يك از قسم خورندگان مرد
مي توانند بيش از يك قسم بخورند به نحوي كه پنجاه قسم كامل شود.
تبصره 3: چنان چه مدعي عليه نتواند كسي از خويشان و بستگان نسبي خود را براي قسم حاضر كند، م يتواند
پنجاه قسم بخورد و تبرئه شود.
ماده 249
كه مدعي قاضي بايد براي قبول تكرار قسم مطمئن شود عليه پنجاه نفر خويشان و بستگان نسبي ندارد و يا
خويشان و بستگان نسبي او پنجاه نفر يا بيشتر هستند ولي حاضر به قسم خوردن نمي باشند. همچنين قاضي بايد
خويشاوندي نسبي قسم خوردگان را با مدع يعليه احراز نمايد.
ماده 250
قسم هر يك از خورندگان بايد قاتل و مقتول را بدون ابهام ، معين و انفراد يا اشتراك و يا معاونت قاتل يا قاتلان را
صريحاً ذكر و نوع قتل را بيان كنند.
تبصره: در صورتي كه قاضي احتمال بدهد كه قسم خورنده يا قسم خورندگان در تشخيص نوع قتل كه عمد يا
شبه عمد يا خطا اس ت دچار اشتباه مي باشند بايد در مورد نوع قتل از آن ها تحقيق نمايد.
ماده 251
قسم ظن كفايت خورندگان بايد علم به ارتكاب قتل داشته باشند و از روي جزم قسم بخورند و قسم از روي
نمي كند.
تبصره: در صورتي كه قاضي احراز نمايد كه تمام يا بعضي از قسم خورندگان از روي ظن قسم مي خورند قس مهاي
مذكور اعتبار ندارد.
ما ده 252
در موارد لوث ، چنانچه مدعي متعدد باشد، قسم پنجاه نفر كفايت م يكند ولي در صورت تعدد مدعي عليه ، هر يك
از آنان مي بايست براي برائت خود اجراي قسامه كند و با نداشتن عدد قسامه طبق تبصره ( 3) ماده ( 248 ) هر يك
از مدعي عليهم پنجاه قسم خورده و تبرئه مي شوند.
ماده 253
پنج نفر مي نصاب قسامه در قتل شبه عمد و خطاي محض بيست و باشد و نحوه ي انجام آن مطابق ماده ( 248 ) و
تبصره هاي آن است .
ماده 254
در جراحات ، قصاص با قسامه ثابت نم يشود و فقط موجب پرداخت ديه مي گردد و نصاب قسامه در جراحات به
شرح زير است :
الف- در جراحاتي كه موجب ديه كامل اس ت، مجروح با پنج نفر ديگر قسم مي خورند.
ب- در جراحاتي كه موجب سه چهارم ديه كامل اس ت، مجروح با چهار نفر ديگر قسم مي خورند.
ج- در جراحاتي كه موجب دو سوم ديه كامل است ، مجروح با سه نفر ديگر قسم مي خورند.
د- در جراحاتي كه موجب يك دوم ديه كامل است ، مجروع با دو نفر ديگر قسم مي خورند.
ه- در جراحاتي كه موجب يك سوم ديه كامل اس ت، مجروح با يك نفر ديگر قسم مي خورند.
و- در جراحاتي كه موجب يك ششم ديه كامل اس ت، مجروح به تنهايي قسم مي خورد.
تبصره 1: در مورد هر يك از بندهاي فوق الذكر در صورت نبودن نفرات لازم مجني عليه مي تواند به همان عدد قسم
را تكرار كند.
تبصره 2: در مورد هر يك از بندهاي ياد شده در فوق، چنان چه مقدار ديه بيش از كسر مقرر در آن بند و كمتر از
كسر مقرر در بند قبلي بوده باشد، در مقدار قسم نصاب بيشتر لازم است ، مثلاً اگر ديه جراحت به مقدار يك چهارم
و يا يك پنجم ديه كامل باشد، براي اثبات آن ، نصاب يك سوم يعني دو قسم لازم است .
ماده 255
قاضي بر هر گاه شخصي در اثر ازدحام كشته شود و يا جسد مقتولي در شارع عام پيدا شود و قراين ظني براي
نسبت قتل او به شخص يا جماعتي نباشد، حاكم شرع بايد ديه او را از بيت المال بدهد و اگر شواهد ظني نزد حاكم
اقامه شود كه آن قتل به شخص يا اشخاص معين منسوب است مورد از موارد لوث خواهد بود.
ماده 256
به قتل هرگاه كسي را در محلي كشته بيابند و ولي مقتول مدعي شود كه شخص معيني از ساكنان آن محل وي را
رسانده است مورد از موارد لوث م يباشد در اين صورت چنان چه حضور مدع ي عليه هنگام قتل در محل واقعه
ثابت شود دعواي ولي با قسامه پذيرفته مي شود.
تبصره: چنانچه مدعي عليه حضور خود را هنگام قتل در محل واقعه انكار نمايد ادعاي او با سوگند پذيرفته
مي شود.
فصل هفتم - كيفيت استيفاي قصا ص
م اده 257
قتل عمد موجب قصاص است ليكن با رضايت ولي دم و قاتل به مقدار ديه كامله يا به كمتر يا زيادتر از آن تبديل
مي شود.
ماده 258
يت هر گاه مردي زني را به قتل رساند ولي دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف ديه دارد و در صورت رضا ، قاتل
مي تواند به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر از آن مصالحه نمايد.
ماده 259
ساقط مي هر گاه كسي كه مرتكب قتل موجب قصاص شده است بميرد قصاص و ديه شود.
ماده 260
هرگاه كسي كه مرتكب قتل عمد شده است فرار كند و تا هنگام مردن به او دسترسي نباشد پس از مرگ قصاص
تبديل به ديه مي شود كه بايد از مال قاتل پرداخت گردد و چنان چه مالي نداشته باشد از اموال نزديكترين
پرداخت مي شود و چنانچه نزديكاني نداشته باشد يا آن ها تمكن نداشته « الاقرب فالاقرب » خويشان او به نحو
باشند ديه از بي تالمال پرداخت مي گردد.
ماده 261
اولياي دم كه قصاص و عفو در اختيار آ نها است همان ورثه ي مقتولند، مگر شوهر يا زن كه در قصاص و عفو و اجرا
اختياري ندارند.
ماده 262
زن حامله كه محكوم به قصاص است نبايد قبل از وضع حمل قصاص شود و پس از وضع حمل چنان چه قصاص
موجب هلاكت طفل باشد بايد به تأخير افتد تا خطر مرگ از طفل برطرف گردد.
ماده 263
قصاص با آلت كند و غيربرنده كه موجب آزار مجرم باشد ممنوع است و مثله او نيز جرم است .
ماده 264
همه در صورتي كه ولي دم متعدد باشد موافقت ي آن ها در قصاص لازم است چنان چه همگي خواهان قصاص قاتل
باشند قاتل قصاص م يشود و اگر بعضي از آ نها خواهان قصاص و ديگران خواهان ديه ، خواهان قصاص م يتوانند
قاتل را قصاص كنند لكن بايد سهم ديه ساير اولياي دم را كه خواهان ديه هستند بپردازند و اگر بعضي از اولياي
دم به طور رايگان عفو كنند ديگران مي توانند بعد از پرداخت سهم عفوكنندگان به قاتل او را قصاص نمايند.
ماده 265
ولي دم بعد از ثبوت قصاص با اذن ولي امر م يتواند شخصاً قاتل را قصاص كند و يا وكيل بگيرد.
ماده 266
مجني اگر عليه ولي نداشته باشد و يا شناخته نشود و يا به او دسترسي نباشد ولي دم او ولي امر مسلمين است و
رئيس قوه قضاييه با استيذان از ولي امر و تفويض اختيار به دادستا نهاي مربوطه نسبت به تعقيب مجرم و تقاضاي
قصاص يا ديه حسب مورد اقدام م ينمايد.
ماده 267
مي هر گاه شخص يا اشخاصي محكوم به قصاص را رهايي دهند موظف به تحويل دادن وي باشند و هر گاه به
تشخيص قاضي رسيدگي كننده در انجام وظيفه كوتاهي نمايد و حبس وي مؤثر در الزام يا احضار باشد تا زمان
معرفي محكوم به حبس مي گردد.
تبصره: چنان چه قاتل قبل از تحويل بميرد يا به نحو ديگري تحويل وي متعذر شود فرد فراري دهنده ضامن ديه
مقتول است .
ماده 268
چه مجني چنان عليه قبل از مر گ، جاني را از قصاص نفس عفو نمايد، حق قصاص ساقط م يشود و اولياي دم
نمي توانند پس از مرگ او مطالبه قصاص نمايند.
باب دوم - قصاص عضو
فصل اول - تعاريف و موجبات قصاص عضو
ماده 269
مجني قطع عضو و يا جرح آن اگر عمدي باشد موجب قصاص است و حسب مورد عليه مي تواند با اذن ولي امر جاني
را با شرايطي كه ذكر خواهد شد قصاص نمايد.
تبصره 1: مجازات معاون جرم موضوع اين ماده سه ماه حبس تا يك سال اس ت.
تبصره 2: در مورد اين جرم چنانچه شاكي نداشته و يا شاكي از شكايت خود گذشت كرده باشد يا موجب قصاص
نگرديده و ليكن سبب اخلال در نظم جامعه يا خوف شده يا بيم تجري مرتكب يا ديگران باشد موجب حبس
تعزيري از سه ماه تا دو سال خواهد بود و معاون جرم به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم مي شود.
ماده 270
قطع عضو يا جرح آن سه نوع است : عمد، شبه عمد، خطا كه احكام دو نوع اخير در فصل ديات خواهد آمد.
ماده 271
قطع عضو يا جرح آن در موارد زير عمدي است :
الف- وقتي كه جاني با انجام كاري قصد قطع عضو يا جرح آن را دارد چه آن كار نوعاً موجب قطع يا جرح باشد يا
نباشد.
ب- وقتي كه جاني عمداً كاري انجام دهد كه نوعاً موجب قطع يا جرح عضو باشد هر چند قصد قطع يا جرح
نداشته باشد.
ج- وقتي كه جاني قصد قطع عضو يا جرح را ندارد و عمل او نوعاً موجب قطع يا جرح نمي باشد ولي نسبت به
مجني عليه بر اثر بيماري يا پيري يا ناتواني يا كودكي و مانند اي نها نوعا موجب قطع يا جرح باشد و جاني به آن
آگاهي داشته باشد.
فصل دوم - شرايط و كيفيت قصاص عضو
ماده 272
در قصاص عضو علاوه بر شرايط قصاص نفس شرايط زير بايد رعايت شود:
1- تساوي اعضا در سالم بودن
-2 عضا تساوي در اصلي بودن ا
3- تساوي در محل عضو مجروح يا مقطوع
-4 يگر نباشد قصاص موجب تلف جاني يا عضو د .
5- قصاص بيشتر از اندازه جنايت نشود.
ماده 273
به سبب نقص عضو يا جرمي كه به در قصاص عضو، زن و مرد برابرند و مرد مجرم زن وارد نمايد به قصاص عضو
مانند آن محكوم مي شود، مگر اين كه ديه عضوي كه ناقص شده ثلث يا بيش از ثلث ديه كامل باشد كه در آن
صورت زن هنگامي م يتواند قصاص كند كه نصف ديه آن عضو را به مرد بپردازد.
ماده 274
نمي عضو سالم در برابر عضو ناسالم قصاص شود و فقط ديه ي آن عضو پرداخت مي شود لكن عضو ناسالم در برابر
عضو سال م قصاص م يشود.
ماده 275
در قصاص عضو تساوي محل معتبر است و بايد در مقابل قطع عضو طرف راست ، عضو همان طرف و در مقابل طرف
چپ عضو همان طرف جاني قصاص شود.
تبصره: در صورتي كه مجرم دست راست نداشته باشد دست چپ او و چنانچه دست چپ هم نداشته باشد پاي او
قطع خواهد شد.
ماده 276
مي جرحي كه به عنوان قصاص وارد كنند بايد از حيث طول و عرض مساوي با جنايت باشد و در صورت امكان
رعايت تساوي در عمق نيز لازم اس ت.
تبصره: در جراحت موضحه و سمحاق، تساوي در عمق شرط نيست و مماثلت عرفي كافي اس ت.
ماده 277
هر گاه در قصاص جرح رعايت تساوي ممكن نباشد مانند بعضي از جراح تهاي عميق يا در موارد شكسته شدن
استخوان ها يا جا به جا شدن آ نها به طوري كه قصاص موجب تلف جاني يا زياده از اندازه جنايت گردد بايد ديه
آن داده شود چه مقدار آن ديه شرعاً معين باشد يا با حكم حاكم شرع معين گردد.
ماده 278
مي قصاص عضو را شود فوراً اجرا نمود و لازم نيست صبر كنند تا وضع جرح روشن شود، پس اگر قصاص اجرا شود
و جرح منجر به مرگ مجن يعليه گردد در صورتي كه جنايت عمدي باشد جاني به قصاص نفس محكوم مي شود
لكن قبل از اجراي قصاص نفس بايد ديه جرحي كه قبلاً به عنوان قصاص عضو بر جاني وارد شده به او پرداخت
شود.
ماده 279
براي رعايت تساوي قصاص با جنايت بايد حدود جراحت كاملاً انداز هگيري شود و هر چيزي كه مانع از استيفاي
قصاص يا موجب ازدياد آن باشد بايد برطرف گردد.
ماده 280
ثر اگر در ا حركت جاني قصاص بيش از جنايت شود قصا صكننده ضامن نيست و اگر بدون حركت مجرم قصاص
بيش از جنايت شود در صورتي كه اين زياده عمدي باشد قصا ص كننده نسبت به مقدار زايد قصاص مي شود و در
صورتي كه عمدي نباشد ديه يا ارش مقدار زايد به عهده قصا صكننده مي باشد.
ماده 281
اگر گرمي يا سردي هوا موجب سرايت زخم بشود بايد قصاص در هواي معتدل انجام گيرد.
ماده 282
ابزار قصاص بايد تيز و غيرمسموم و مناسب با اجراي قصاص و قطع و جرح مخصوص باشد و ايذاي جاني بيش از
مقدار جنايت او ممنوع است .
ماده 283
هر گاه شخصي يك چشم كسي را كور كند يا درآورد قصاص مي شود گرچه جاني بيش از يك چشم نداشته باشد و
چيزي به عنوان ديه به او داده نم يشود.
ماده 284
مجني هر گاه شخصي كه داراي دو چشم است چشم كسي را كه فقط داراي يك چشم است در آورد عليه مي تواند
يك چش م جاني را قصاص كند و نصف ديه كامل را هم دريافت نمايد، يا از قصاص يك چشم جاني منصرف شود و
ديه كامل بگيرد مگر در صورتي كه مجن يعليه يك چشم خود را قبلاً در اثر قصاص يا جنايتي كه استحقاق ديه آن
را داشته است از دست داده باشد كه در اين مورد م يتواند يك چشم جاني را قصاص كند و يا با رضايت جاني نصف
ديه كامل دريافت نمايد.
ماده 285
هر گاه شخصي بدون آسيب به حدقه چشم ديگري بينايي آن را از بين ببرد فقط بينايي چشم جاني مورد قصاص
قرار م يگيرد و اگر بدون آسيب به حدقه چشم جاني قصاص ممكن نباشد جاني بايد ديه آن را بپردازد.
ماده 286
چشم چشم سالم در برابر هايي كه از لحاظ ديدن متعارف نيستند قصاص م يشود.
ماده 287
مجني هر گاه شخصي مقداري از گوش كسي را قطع كند و عليه قسمت جدا شده را به گوش خود پيوند دهد
قصاص ساقط نمي شود و اگر جاني بعد از آن كه مقداري از گوش او به عنوان قصاص بريده شد آن قسمت جدا شده
را به گوش خود پيوند دهد هيچ كس نمي تواند آن را دوباره براي حفظ اثر قصاص قطع كند.
ماده 288
قطع لاله مي ي گوش كه موجب زوال شنوايي بشود دو جنايت محسوب شود.
ماده 289
قطع كند مجني هر گاه شخصي بيني كسي را عليه م يتواند قصاص نمايد گرچه بيني مجن يعليه داراي حس بويايي
نباشد.
ماده 290
هر گاه شخصي زبان يا لب كسي را قطع نمايد با رعايت تساوي مقدار و محل ، مورد قصاص قرار م يگيرد.
تبصره: در صورتي كه فرد گويا، زبان فرد لال را قطع كند قصاص جايز نيست و تبديل به ديه مي شود.
ماده 291
مي هر گاه شخصي دندان كسي را بشكند يا بكند با رعايت شرايط قصاص عضو قصاص شود.
تب صره: در صورتي كه مجني عليه قبل از قصاص دندان درآورد اگر دندان جديد معيوب باشد جاني به پرداخت ارش
محكوم مي گردد و اگر سالم باشد تا 74 ضربه شلاق تعزير مي گردد.
ماده 292
مجني اگر عليه طفل باشد بايد به مدت متعارف صدور حكم به تأخير افتد. در صورتي كه كودك دندان جديد
درآورد مجرم محكوم به ارش و گر نه محكوم به قصاص است .
ماده 293
اگر مورد جنايت عضو زايد باشد و جاني عضو زايد مشابه نداشته باشد، محكوم به ديه است .
باب اول - تعريف ديه و موارد آن
ماده 294
كه به سبب جنايت بر نفس يا عضو به مجني ديه مالي است عليه يا به ولي يا اولياي دم او داده مي شود.
ماده 295
مي در موارد زير ديه پرداخت شود:
الف- قتل يا جرح يا نقص عضو كه به طور خطاي محض واقع مي شود و آن در صورتي است كه جاني نه قصد
جنايت نسبت به مجني عليه را داشته باشد و نه قصد فعل واقع شده بر او را، مانند آن كه تيري را به قصد شكاري
رها كند و به شخصي برخورد نمايد.
ب- قتل يا جرح يا نقص عضو كه به طور خطاي شبيه عمد واقع مي شود و آن در صورتي است كه جاني قصد فعلي
را كه نوعاً سبب جنايت نم يشود داشته باشد و قصد جنايت را نسبت به مجني عليه نداشته باشد مانند آن كه
كسي را به قصد تأديب به نحوي كه نوعاً سبب جنايت نمي شود بزند و اتفاقاً موجب جنايت گردد يا طبيبي مباشر تا
بيماري را به طور متعارف معالجه كند و اتفاقاً سبب جناي ت بر او شود.
ج- مواردي از جنايت عمدي كه قصاص در آن ها جايز نيست .
تبصره 1: جنايت هاي عمدي و شبه عمدي ديوانه و نابالغ به منزله خطاي محض است .
تبصره 2: در صورتي كه شخصي كسي را به اعتقاد قصاص يا به اعتقاد مهدورالدم بودن بكشد و اين امر بر دادگاه
ثابت شود و بعداً معلوم گردد كه مجن يعليه مورد قصاص و يا مهدورالدم نبوده است قتل به منزله ي خطاي شبيه
عمد است و اگر ادعاي خود را در مورد مهدورالدم بودن مقتول به اثبات برساند قصاص و ديه از او ساقط اس ت.
تبصره 3: هرگاه بر اثر ب ياحتياطي يا ب يمبالاتي يا عدم مهارت و عدم رعايت مقررات مربوط به امري ، قتل يا ضرب
يا جرح واقع شود به نحوي كه اگر آن مقررات رعايت مي شد حادثه اي اتفاق نمي افتاد قتل و يا ضرب و يا جرح در
حكم شبه عمد خواهد بود.
ماده 296
بي در مواردي هم كه كسي قصد تيراندازي به كسي يا شيئي يا حيواني را داشته باشد و تير او به انسان گناه
ديگري اصابت كند عمل او خطاي محض محسوب مي شود.
باب دوم - مقدار ديه قتل نفس
ماده 297
ديه ي قتل مرد مسلمان يكي از امور ش شگانه ذيل است كه قاتل در انتخاب هر يك از آنها مخير م يباشد و تلفيق
آنها جايز نيست :
-1 يك عيب كه خيلي لاغر نباشند صد شتر سالم و بدون .
-2 عيب كه خيلي لاغر نباشند دويست گاو سالم و بدون .
-3 يك عيب كه خيلي لاغر نباشند هزار گوسفند سالم و بدون .
-4 حله دويست دست لباس سالم از هاي يمن .
-5 يك هزار دينار مسكوك سالم و غيرمغشوش كه هر دينار يك مثقال شرعي طلا به وزن 18 نخود است .
6- 6 نخود نقره م يباشد. / ده هزار درهم مسكوك سالم و غيرمغشوش كه هر درهم به وزن 12
تبصره: قيمت هر يك از امور ش شگانه در صورت تراضي طرفين و يا تعذر همه آن ها پرداخت مي شود.
ماده 298
شش ديه قتل عمد در مواردي كه قصاص ممكن نباشد و يا ولي مقتول به ديه راضي شود يكي از امور گانه فوق
خواهد بود لكن در كليه ي مواردي كه شتر به عنوان ديه تعيين مي شود لازم است كه سن آن از پنج سال گذشته و
داخل در سال ششم شده باشد.
ماده 299
ديه ي قتل در صورتي كه صدمه و فوت هر دو در يكي از چهار ماه حرام (رجب ، ذيقعد ه، ذيحج ه، محر م) و يا در
حرم مكه معظمه واقع شود علاوه بر يكي از موارد ش شگانه مذكور در ماده 297 به عنوان تشديد مجازات بايد يك
سوم هر نوعي كه انتخاب كرده است اضافه شود و ساير امكنه و ازمنه هر چند متبرك باشند داراي اين حكم
نيستند.
تبصره: حكم فوق در مواردي كه مقتول از اقارب قاتل باشد جاري نمي گردد.
ماده 300
ديه ي قتل زن مسلمان خواه عمدي و خواه غيرعمدي، نصف ديه مرد مسلمان اس ت.
ماده 301
ديه ي زن و مرد يكسان است تا وقتي كه مقدار ديه به ثلث ديه كامل برسد در آن صورت ديه زن نصف ديه مرد
است .
باب سوم - مهلت پرداخت ديه
ماده 302
مهلت پرداخت ديه در موارد مختلف از زمان وقوع قتل به ترتيب زير است :
الف- ديه ي قتل عمد بايد در ظرف يك سال پرداخت شود.
ب- ديه ي قتل شبيه عمد در ظرف دو سال پرداخت مي شود.
ج- ديه ي قتل خطاي محض در ظرف سه سال پرداخت مي شود.
تبصره 1: تأخير از اين مهلت ها بدون تراضي طرفين جايز نيس ت.
تبصره 2: ديه ي قتل جنين و نيز ديه ي نقص عضو يا جرح به ترتيب فوق پرداخت مي شود.
ماده 303
مد اگر قاتل در شبيه عمد در ت معين قادر به پرداخت نباشد به او مهلت مناسب داده م يشود.
باب چهارم - مسئول پرداخت ديه
ماده 304
شبه در قتل عمد و عمد مسئول پرداخت ديه خود قاتل اس ت.
ماده 305
در قتل خطاي محض در صورتي كه قتل با بينه يا قسامه يا علم قاضي ثابت شود پرداخت ديه به عهده عاقله است
و اگر با اقرار قاتل يا نكول او از سوگند يا قسامه ثابت شد به عهده خود اوست .
ماده 306
حت در خطاي محض ديه قتل و همچنين ديه جرا (موضحه ) و ديه جناي تهاي زيادتر از آن به عهده عاقله م يباشد
و ديه جراحت هاي كمتر از آن به عهده خود جاني اس ت.
تبصره: جنايت عمد و شبه عمد نابالغ و ديوانه به منزل هي خطاي محض و بر عهده ي عاقله م يباشد.
ماده 307
كه همه عاقله عبارت است از بستگان ذكور نسبي پدر و مادري يا پدري به ترتيب طبقات ارث به طوري ي كساني
كه حين الفوت مي توانند ارث ببرند به صورت مساوي عهد هدار پرداخت ديه خواهند بود.
تبصره: كسي كه با عقد ضمان جرير ه، ديه ي جنايت ديگري را به عهده گرفته است نيز عاقله محسوب مي شود.
ماده 308
نمي نابالغ و ديوانه و معسر جزء عاقله محسوب شود و عهد هدار ديه ي قتل خطايي نخواهد بود.
ماده 309
عاقله عه هر گاه قتل خطايي با گواهي شهود عادل ثابت شود ده دار ديه خواهد بود ولي اگر با اقرار جاني ثابت شود
خود جاني ضامن است .
ماده 310
عاقله منكر خطايي هرگاه اصل قتل با شهادت شهود عادل ثابت شود و قاتل مدعي گردد كه خطا انجام شده و
بودن آن باشد در صورتي كه عاقله سوگند ياد كند قول عاقله مقدم بر قول جاني م يباشد.
ماده 311
عاقله فقط عهده دار پرداخت خسارت هاي حاصل از جناي تهاي خطايي محض از قتل ناموضحه است و در موارد
ذيل عاقله ضامن نمي باشد:
الف- جنايت هاي خطايي كه شخص بر خودش وارد آورد.
ب- اتلاف مالي كه به طور خطاي محض حاصل شود.
ماده 312
عاقله نبا هر گاه جاني داراي شد يا عاقله او نتواند ديه را در مدت سه سال بپردازد ديه از بيت المال پرداخت
مي شود.
ماده 313
ديه ي عمد و شب هعمد بر جاني است لكن اگر فرار كند از مال او گرفته مي شود و اگر مال نداشته باشد از بستگان
گرفته مي شود و اگر بستگاني نداشت يا تمكن نداشتند ديه از بيت المال « الاقرب فالاقرب » نزديك او با رعايت
داده م يشود.
ماده 314
در موارد قتل خطايي محض دادگاه مكلف است در حين رسيدگي ، عاقله را دعوت كند تا از خود دفاع نمايد ولي
عدم دسترسي به عاقله يا عدم حضور آن پس از احضار موجب توقف رسيدگي نخواهد شد.
ماده 315
نفر اگر دو متهم به قتل باشند و هر كدام ادعا كند كه ديگري كشته است و علم اجمالي بر وقوع قتل توسط يكي از
آن دو نفر باشد و حجت شرعي بر قاتل بودن يكي اقامه نشود و نوبت به ديه برسد با قيد قرعه ديه از يكي از آن
دو نفر گرفته مي شود.
پنجم باب - موجبات ضمان
ماده 316
جنايت اعم از آن كه به مباشرت انجام شود يا به تسبيب يا به اجتماع مباشر و سبب موجب ضمان خواهد بود.
ماده 317
باشد مباشرت آن است كه جنايت مستقيماً توسط خود جاني واقع شده .
ماده 318
تسبيب در جنايت آن است كه انسان سبب تلف شدن يا جنايت عليه ديگري را فراهم كند و خود مستقيماً
مرتكب جنايت نشود به طوري كه اگر نبود جنايت حاصل نمي شد مانند آن كه چاهي بكند و كسي در آن بيفتد و
آسيب ببيند.
ماده 319
معالجه هر گاه طبيبي گر چه حاذق و متخصص باشد در هايي كه شخصاً انجام مي دهد يا دستور آن را صادر م يكند،
هر چند با اذن مريض يا ولي او باشد، باعث تلف جان يا نقص عضو يا خسارت مالي شود ضامن است .
ماده 320
ختنه هرگاه كننده در اثر بريدن بيش از مقدار لازم موجب جنايت يا خسارت شود ضامن است گرچه ماهر بوده
باشد.
ماده 321
هر گاه بيطار و دامپزش ك، گرچه متخصص باشد، در معالج هي حيواني هر چند با اذن صاحب او باشد موجب
خسارت شود ضامن است .
ماده 322
هر گاه طبيب يا بيطار و مانند آن قبل از شروع به درمان از مريض يا ولي او يا از صاحب حيوان برائت حاصل نمايد،
عهده دار خسارت پديد آمده نخواهد بود.
ماده 323
موجب تلف يا نقص عض هر گاه كسي در حال خواب بر اثر حركت و غلطيدن و ديگري شود جنايت او به منزله ي
خطاي محض بوده و عاقله ي او عهده دار خواهد بود.
ماده 324
هر گاه كسي چيزي را همراه خود يا با وسيل هي نقليه و مانند آن حمل كند و به شخص ديگري برخورد نموده
موجب جنايت گردد، در صورت عمد يا شبه عمد ضامن م يباشد و در صورت خطاي محض، عاقله ي او عهد هدار
مي باشد.
ماده 325
هر گاه كسي به روي شخصي سلاح بكشد يا سگي را به سوي او برانگيزد يا هر كار ديگري كه موجب هراس او
گردد انجام دهد، مانند فرياد كشيدن يا انفجار صوتي كه باعث وحشت م يشود، و بر اثر اين ارعاب آن شخص
بميرد اگر اين عمل نوعاً كشنده باشد يا با قصد قتل انجام شود گرچه نوعاً كشنده نباشد، قتل عمد محسوب شده
و موجب قصاص است و اگر اين عمل نه نوعاً كشنده و نه با قصد قتل انجام بگيرد قتل شب هعمد محسوب شده و
ديه ي آن بر عهد هي قاتل است .
ماده 326
گ هر گاه كسي ديگري را بترساند و موجب فرار او ردد و آن شخص در حال فرار خود را از جاي بلندي پرت كند يا
به درون چاهي بيفتد و بميرد، در صورتي كه آن ترساندن موجب زوال اراده و اختيار و مانع تصميم او گردد
ترساننده ضامن اس ت.
ماده 327
سبب جنايت گر هر گاه كسي خود را از جاي بلندي پرت كند و بر روي شخصي بيفتد و دد، در صورتي كه قصد
انجام جنايت را داشته باشد قتل عمد بوده و قصاص دارد و در صورتي كه قصد قتل نداشته ولي قصد پرت شدن را
داشته باشد و معمولاً با آن قتل انجام نمي شود، قتل شبه عمد بوده ديه در مال او خواهد بود و همچنين است اگر با
وجود قصد پرت شدن ، ب ياختيار پرت شود. ولي اگر در اثر لغزش يا علل قهري ديگر و ب ياختيار به جايي پرت شود
و موجب جنايت گردد خودش ضامن است نه عاقل هاش .
ماده 328
تي كه نه قصد هرگاه كسي به ديگري صدمه وارد كند و يا كسي را پرت كند و او بميرد يا مجروح گردد، در صور
جنايت داشته باشد و نه كاري را كه قصد نموده است نوعاً سبب جنايت باشد، شب هعمد محسوب و عهد هدار ديه ي
آن خواهد بود.
ماده 329
كه نه هرگاه كسي ديگري را بر روي شخص ثالث پرت كند و آن شخص ثالث بميرد يا مجروح گردد، در صورتي
قصد جنايت داشته باشد و نه كاري را كه قصد كرده است نوعاً سبب جنايت باشد، شب هعمد محسوب و عهد هدار
ديه م يباشد.
ماده 330
هر گاه كسي در ملك خود يا در مكان و راهي كه توقف در آن مجاز است توقف كرده يا وسيله ي نقليه خود را
متوقف كرده باشد و ديگري به او برخورد نمايد و مصدوم گردد آن شخص متوقف عهد هدار هيچ گونه خسارتي
نخواهد بود.
ما ده 331
محل هر كس در هايي كه توقف در آنجا جايز نيست متوقف شده يا شيي و يا وسيله اي را در اين قبيل محل ها
مستقر سازد و كسي اشتباهاً و بدون قصد، با شخص و يا شيي يا وسيله مزبور برخورد كند و بميرد، شخص متوقف
يا كسي كه شيي يا وسيله ي مزبور رادر محل مستقر ساخته عهده دار پرداخت ديه خواهد بود، و نيز اگر توقف
شخص مزبور با استقرار شيي و وسيله مورد نظر موجب لغزش راهگذر و آسيب كسي شود، مسئول پرداخت ديه
صدمه يا آسيب وارده است مگر آنكه عابر با وسعت راه و مح ل، عمداً قصد برخورد داشته باشد كه در اين صورت نه
فقط خسارتي به او تعلق نم يگيرد بلكه عهده دار خسارت وارده نيز مي باشد.
ماده 332
هر گاه ثابت شود كه مأمور نظامي يا انتظامي در اجراي دستور آمر قانوني تيراندازي كرده و هيچ گونه تخلف از
مقررات نكرده است ، ضامن ديه ي مقتول نخواهد بود و جز مواردي كه مقتول و يا مصدوم مهدورالدم نبوده ديه به
عهده بيت المال خواهد بود.
ماده 333
در مواردي كه عبور عابر پياده ممنوع است اگر عبور نمايد و رانند هاي كه با سرعت مجاز و مطمئنه در حركت بوده
و وسيله ي نقليه نيز نقص فني نداشته است و در عين حال قادر به كنترل نباشد و با عابر برخورد نموده منجر به
فوت يا مصدوم شدن وي گردد رانند ه ضامن ديه و خسارت وارده نيست .
ششم باب - اشتراك در جنايت
ماده 334
هر گاه دو نفر با يكديگر برخورد كنند و در اثر برخورد كشته شوند، هر دو سوار باشند يا پياده يا يكي سواره و
ديگري پياده باشد، در صورت شبه عمد نصف ديه هر كدام از مال ديگري پرداخت م يشود و در صورت خطاي
محض نصف ديه هر كدام بر عاقل هي ديگري است .
ماده 335
هر گاه دو نفر با يكديگر برخورد كنند و در اثر برخورد يكي از آ نها كشته شود در صورت شبه عمد نصف ديه
مقتول بر ديگري است و در صورت خطاي محض نصف ديه ي مقتول بر عاقل هي ديگري اس ت.
تبصره: هر گاه كسي اتفاقاً و بدون قصد به شخصي برخورد كند و موجب آسيب او شود خطاي محض مي باشد.
ماده 336
هر گاه در اثر برخورد دو سوار، وسيل هي نقليه ي آن ها مانند اتومبيل خسارت ببيند، در صورتي كه تصادم و برخورد
به هر دو نسبت داده شود و هر دو مقصر باشند يا هيچ كدام مقصر نباشند، هر كدام نصف خسارت وسيل هي
نقليه ي ديگري را ضامن خواهد بود خواه آن دو وسيله از يك نوع باشند يا نباشند و خواه ميزان تقصير آن ها
مساوي يا متفاوت باشد و اگر يكي از آن ها مقصر باشد فقط مقصر ضامن اس ت.
تبصره: تقصير اعم است از بي احتياطي ، ب يمبالاتي ، عدم مهارت ، عدم رعايت نظامات دولت ي.
ماده 337
هر گاه دو وسيله ي نقليه در اثر برخورد با هم باعث كشته شدن سرنشينان گردند در صورت شبه عمد، راننده ي
هر يك از دو وسيل هي نقليه ضامن نصف ديه ي تمام سرنشينان خواهد بود و در صورت خطاي مح ض، عاقله ي هر
كدام عهده دار نصف ديه ي تمام سرنشينان م يباشد و اگر برخورد يكي از آن دو شبه عمد و ديگري خطاي محض
باشد ضمان بر حسب مورد پرداخت خواهد شد.
تبصره: در صورتي كه برخورد دو وسيله ي نقليه خارج از اختيار رانند هها باشد مانند آن كه در اثر ريزش كوه يا
توفان و ديگر عوامل قهري تصادم حاصل شود هيچ گونه ضماني در بين نيست .
ماده 338
هر گاه شخصي را كه شبانه از منزلش خوانده و بيرون برد هاند مفقود شود دعوت كننده ضامن ديه ي اوست مگر اين
كه ثابت كند كه ديگري او را كشته است؛ و نيز اگر ثابت شود كه به مرگ عادي يا علل قهري در گذشته ، چيزي بر
عهده ي دعوت كننده نيست .
ماده 339
هر گاه كسي در معبر عام يا هر جاي ديگري كه تصرف در آن مجاز نباشد چاهي بكند يا سنگ يا چيز لغزنده اي بر
سر راه عابران قرار دهد يا هر عملي كه موجب آسيب يا خسارت عابران گردد انجام دهد عهده دار ديه يا خسارت
خواهد بود؛ ولي اگر اين اعمال در ملك خود يا در جايي كه تصرفش در آن مجاز است واقع شود عهده دار ديه يا
خسارت نخواهد بود.
هفتم باب - تسبيب در جنايت
ماده 340
هرگاه كسي در ملك ديگري با اذن او يكي از كارهاي مذكور در ماده 339 را انجام دهد و موجب آسيب يا خسارت
شخص ثالث شود عهده دار ديه يا خسارت نمي باشد.
ماده 341
مرتكب ضامن هرگاه در معبر عام عملي به مصلحت عابران انجام شود كه موجب وقوع جنايت يا خسارتي گردد،
ديه و خسارت نخواهد بود.
ماده 342
هرگاه كسي يكي از كارهاي مذكور ماده 339 را در منزل خود انجام دهد و شخصي را كه در اثر نابينايي يا تاريكي
آگاه به آن نيست به منزل خود بخواند، عهد هدار ديه و خسارت خواهد بود و اگر آن شخص بدون اذن صاحب منزل
يا با اذني كه قبل از انجام اعما لمذكور از صاحب منزل گرفته است وارد شود و صاحب منزل مطلع نباشد، عهد هدار
هيچ گونه ديه يا خسارت نمي باشد.
ماده 343
هرگاه در اثر يكي از عوامل طبيعي مانند سيل و غيره يكي از چيزهاي فوق حادث شود و موجب آسيب و خسارت
گردد هيچ كس ضامن نيست گرچه تمكن برطرف كردن آنها را داشته باشد؛ و اگر سيل يا مانند آن چيزي را به
همراه آورد و كسي آن را به جايي مانند محل اول يا بدتر از آن قرار دهد، عهد هدار ديه و خسار تهاي وارده خواهد
بود و اگر آن را از وسط جاده بردارد و به گوشه اي براي مصلحت عابرين قرار دهد عهد هدار چيزي نمي باشد.
ماده 344
هرگاه كسي در ملك ديگري عدوانا يكي از كارهاي مذكور در ماده 339 را انجام دهد و شخص ثالثي كه عدوانا
وارد آن ملك شده آسيب ببيند عامل عدواني عهده دار ديه و خسارت مي باشد.
ماده 345
عرضه مي هرگاه كسي كالايي را كه به منظور خريد و فروش شود يا وسيله نقليه اي را در معبر عام قرار دهد و
موجب خسارت گردد عهده دار آن خواهد بود مگر آنكه مصلحت عابران ايجاب كرده باشد كه آنها را موقتا در معبر
قرار دهد.
ماده 346
هرگاه كسي چيز لغزنده اي را در معبر بريزد كه موجب لغزش رهگذر گردد عهد هدار ديه و خسارت خواهد بود مگر
آنكه رهگذر بالغ عاقل يا مميز عمدا با اينكه م يتواند روي آن پا نگذارد به روي آنها پا بگذارد.
ماده 347
ك هرگاه سي چيزي را بر روي ديوار خود قرار دهد و در اثر حوادث پي شبيني نشده به معبر عام بيفتد و موجب
خسارت شود عهد هدار نخواهد بود مگر آنكه آن را طوري گذاشته باشد كه عادتا ساقط م يشود.
ماده 348
نب هرگاه ناودان يا بالكن منزل و امثال آنكه قرار دادن آن در شارع عام مجاز وده و در اثر سقوط موجب آسيب يا
خسارت شود مالك آن منزل عهده دار خواهد بود و اگر نصب و قرار دادن آن مجاز بوده و اتفاقا سقوط كند و
موجب آسيب يا خسارت گردد مالك منزل عهده دار آن نخواهد بود.
ماده 349
با پايه محك هرگاه كسي در ملك خود يا ملك مباح ديگري ديواري را م بنا كرده لكن در اثر حادثه پي شبيني نشده
مانند زلزل ه سقوط كند و موجب خسارت گردد صاحب آن عهد هدار خسارت نم يباشد و همچنين اگر آن ديوار را به
سمت ملك خود بنا نموده كه اگر سقوط كند طبعا در ملك او سقوط خواهد كرد لكن اتفاقا به سمت ديگري سقوط
كند و موجب آسيب يا خسارت شود صاحب آ ن عهده دار چيزي نخواهد بود.
ماده 350
به هرگاه ديواري را در ملك خود به طور معتدل و بدون ميل به يك طرف بنا نمايد لكن تدريجا مايل به سقوط
سمت ملك ديگري شود، اگر قبل از آنكه صاحب ديوار تمكن اصلاح آن را پيدا كند ساقط شود و موجب آسيب يا
خسارت گردد چيزي بر عهده صاحب ديوار نيست و اگر بعد از تمكن از اصلا ح، با سهل انگاري سقوط كند و موجب
خسارت شود مالك آن ضامن مي باشد.
ماده 351
هرگاه كسي ديوار ديگري را منحرف و مايل به سقوط نمايد آنگاه ديوار ساقط شود و موجب آسيب يا خسارت
گردد آن شخص عهد هدار خسارت خواهد بود.
ماده 352
نمي هرگاه كسي در ملك خود به مقدار نياز يا زايد بر آن آتش روشن كند و بداند كه به جايي سرايت كند و عادتا
نيز سرايت نكند لكن اتفاقا به جاي ديگر سرايت كند و موجب تلف يا خسارت شود ضامن نخواهد بود.
ماده 353
كن هرگاه كسي در ملك خود آتش روشن د كه عادتا به محل ديگر سرايت م ينمايد يا بداند كه به جاي ديگر
سرايت خواهدكرد و در اثر سرايت موجب تلف يا خسارت شود عهد هدار آن خواهد بود گرچه به مقدار نياز خودش
روشن كرده باشد.
ماده 354
به هرگاه كسي در ملك خود آتشي روشن كند و آتش به جايي سرايت نمايد و سرايت او استناد داشته باشد ضامن
تلف و خسارتهاي وارده مي باشد گرچه به مقدار نياز خود روشن كرده باشد.
ماده 355
هرگاه كسي در ملك ديگري بدون اذن صاحب آن يا در معبر عام بدون رعايت مصلحت رهگذر آتشي را روشن
كند كه موجب تلف يا خسارت گردد ضامن خواهد بود گرچه او قصد اتلاف يا اضرار را نداشته باشد. تبصره: در
كليه مواردي كه روش نكننده آتش عهده دار تلف و آسيب اشخاص م يباشد بايد راهي براي فرار و نجات
آسيب ديدگان نباشد وگرنه روشن كننده آتش عهده دار نخواهد بود.
ماده 356
هرگاه كسي آتشي را روشن كند و ديگري مال شخصي را در آن بيندازد و بسوزاند عهده دار تلف يا خسارت
خواهد بود و روشن كننده آتش ضامن نيس ت.
ماده 357
مي صاحب هر حيواني كه خطر حمله و آسيب رساندن آن را داند بايد آن را حفظ نمايد و اگر در اثر اهمال و
سهل انگاري موجب تلف يا خسارت گردد صاحب حيوان عهده دار م يباشد و اگر از حال حيوان كه خطر حمله و
زيان رساندن به ديگران در آن هس تآگاه نباشد يا آنكه آگاه باشد ولي توانايي حفظ آن را نداشته باشد و در
نگهداري او كوتاهي نكند عهد هدار خسارتش نيست .
ماده 358
هرگاه حيواني به كسي حمله كند و آن شخص به عنوان دفاع از خود به مقدار لازم او را دفع نمايد و همين دفاع
موجب مردن يا آسيب ديدن آن حيوان شود شخص دفا عكننده ضامن نمي باشد و همچنين اگر آن حيوان را از
هجوم به نفس يا مال محترم به عنوان دفاع به مقدار لازم بازدارد و همين كار موجب تلف يا آسيب او شود
عهده دار نخواهد بود. تبصره: هرگاه در غير مورد دفاع يا در مورد دفاع بيش از مقدار لازم به آن آسيب وارد شود
شخص آسي برساننده ضامن م يباشد.
ماده 359
با سهل هرگاه انگاري و كوتاهي مالك ، حيواني به حيوان ديگر حمله كند و آسيب برساند مالك آن عهده دار
خسارت خواهدبود و هر گونه خسارتي بر حيوان حمله كننده و مهاجم وارد شود كسي عهده دار آن نمي باشد.
ماده 360
سيب برساند صاحب خانه ضامن مي هرگاه كسي با اذن وارد خانه كسي بشود و سگ خانه به او آ باشد خواه آن
سگ قبلا درخانه بوده يا بعدا وارد شده باشد و خواه صاحب خانه بداند كه آن حيوان او را آسيب م يرساند و خواه
نداند.
ماده 361
جايي متوقف هرگاه كسي كه سوار حيوان است حيوان را در نمايد ضامن تمام خسارتهايي است كه آن حيوان وارد
مي كند.
ماده 362
هرگاه كسي حيواني را بزند و آن حيوان در اثر زدن خسارتي وارد نمايد آن شخص زننده عهد هدار خسارتهاي وارد
خواهد بود.
هشتم باب - اجتماع سبب و مباشر يا اجتماع چند سبب
ماده 363
مباشر باشد در صورت اجتماع مباشر و سبب در جنايت، مباشر ضامن است مگر اين كه سبب اقوي از .
ماده 364
جنايت قبل هر گاه دو نفر عدواناً در وقوع جنايتي به نحو سبب دخالت داشته باشند كسي كه تأثير كار او در وقوع
از تأثير سبب ديگري باشد ضامن خواهد بود مانند آن كه يكي از آن دو نفر چاهي حفر نمايد و ديگري سنگي را در
كنار آن قرار دهد و عابر به سبب برخورد با سنگ به چاه افتد، كسي كه سنگ را گذارده ضامن است و چيزي به
عهده ي حفركننده نيست و اگر عمل يكي از آن دو عدواني و ديگري غيرعدواني باشد فقط شخص متعدي ضامن
خواهد بود.
ماده 365
هر گاه چند نفر با هم سبب آسيب يا خسارتي شوند به طور تساوي عهد هدار خسارت خواهند بود.
ماده 366
هر گاه بر اثر ايجاد سببي دو نفر تصادم كنند و به علت تصادم كشته شوند يا آسيب ببينند سبب ضامن خواهد
بود.
نهم باب - ديه اعضا
م اده 367
باشد جاني بايد هر جنايتي كه بر عضو كسي وارد شود و شرعاً مقدار خاصي به عنوان ديه براي آن تعيين نشده
ارش بپردازد.
فصل اول - ديه مو
ماده 368
هر گاه كسي موي سر يا صورت مردي را طوري از بين ببرد كه ديگر نرويد عهده دار دي هي كامل خواهد بود و اگر
دوباره برويد نسبت به موي سر ضامن ارش است و نسبت به ريش ثلث ديه ي كامل را عهد هدار خواهد بود.
ماده 369
مي هر گاه كسي موي سر زني را طوري از بين ببرد كه ديگر نرويد، ضامن ديه كامل زن باشد و اگر دوباره برويد
عهده دار مهرالمثل خواهد بود و در اين حكم فرقي ميان كوچك و بزرگ نيست .
تبصره: اگر مهرالمثل بيش از ديه كامل باشد فقط به مقدار ديه ي كامل پرداخت مي شود.
ماده 370
كه نمي هر گاه مقداري از موهاي از بين رفته دوباره برويد و مقدار ديگر نرويد، نسبت مقداري رويد با تمام سر
ملاحظه مي شود و ديه به همان نسبت دريافت مي گردد.
ماده 371
تشخيص روييدن مجدد مو و نروييدن آن با خبره است و اگر طبق نظر خبره ديه يا ارش پرداخت شده و بعد از آن
دوباره روييد بايد مقدار زايد بر ارش به جاني مسترد شود.
ماده 372
ديه ي موهاي مجموع دو ابرو در صورتي كه هرگز نرويد پانصد دينار است و ديه ي هر كدام دويست و پنجاه دينار و
ديه ي هر مقدار از يك ابرو به همان نسبت خواهد بود و اگر دوباره روييده شود در هم هي موارد ارش است و اگر
مقداري از آن دوباره روييده شود و مقدار ديگر هرگز نرويد نسبت به آن مقدار كه مجدداً روييده شود ارش است و
نسبت به آن مقدار كه روييده نمي شود ديه با احتساب مقدار مساحت تعيين م يشود.
ماده 373
از بين بردن موهاي پلك چشم موجب ارش است خواه دوباره برويد خواه نرويد و خواه تمام آن باشد و خواه بعض
آن .
ماده 374
مي از بين بردن مو در صورتي موجب ديه يا ارش شود كه به تنهايي باشد نه با از بين بردن عضو يا كندن پوست و
مانند آن كه در اين موارد فقط ديه ي عضو قطع شده يا مانند آن پرداخت مي گردد.
فصل دوم - ديه چشم
ماده 375
از بين بردن دو چشم سالم موجب دي هي كامل است و ديه ي هر كدام از آ نها نصف ديه ي كامل خواهد بود.
تبصره: تمام چش مهايي كه بينايي دارند در حكم فوق يكسانند گر چه از لحاظ ضعف و بيماري و شبكوري و لوچ
بودن با يكديگر فرق داشته باشند.
ماده 376
لكه چشمي كه در سياهي آن ي سفيدي باشد اگر مانع ديدن نباشد ديه ي آن كامل است و اگر مانع مقداري از
ديدن باشد به طوري كه تشخيص ممكن باشد به همان نسبت از ديه كاهش مي يابد و اگر به طور كلي مانع ديدن
باشد در آن ارش است نه ديه .
ماده 377
ديه ي چشم كسي كه داراي يك چشم سالم و بينا باشد و چشم ديگرش نابيناي مادرزاد بوده يا در اثر بيماري يا
علل غيرجنايي از دست رفته باشد ديه كامل است و اگر چشم ديگرش را در اثر قصاص يا جنايتي از دست داده
باشد ديه آن نصف ديه است .
ماده 378
كسي كه داراي يك چشم بينا و يك چشم نابينا است ديه چشم نابيناي او ثلث ديه كامل است خواه چشم او
مادرزاد نابينا بوده است يا در اثر جنايت نابينا شده باشد.
ماده 379
ديه ي مجموع چهار پلك دو چشم ديه ي كامل خواهد بود و دي هي پلك هاي بالا ثلث ديه ي كامل و دي هي پلك هاي
پايين نصف ديه ي كامل اس ت.
فصل سوم - ديه بيني
ماده 380
يا نرمه از بين بردن تمام بيني دفعتاً ي آن كه پايين قصب و استخوان بيني است موجب دي هي كامل است و از بين
بردن مقداري از نرم هي بيني موجب همان نسبت ديه م يباشد.
ماده 381
نرمه از بين بردن مقداري از استخوان بيني بعد از بريدن ي آن موجب ديه ي كامل و ارش م يباشد.
ماده 382
اگر با شكستن يا سوزاندن يا امثال آن بيني را فاسد كنند در صورتي كه اصلاح نشود موجب ديه ي كامل است و
اگر بدون عيب جبران شود موجب يك صد دينار م يباشد.
ماده 383
كامل مي فلج كردن بيني موجب دو ثلث ديه كامل است و از بين بردن بيني فلج موجب ثلث ديه باشد.
ماده 384
از بين بردن هر يك از سورا خهاي بيني موجب ثلث ديه كامل است و سوراخ كردن بيني به طوري كه هر دو سوراخ
و پرده فاصل ميان آن پاره شود يا آن كه آن را سوراخ نمايد در صورتي كه باعث از بين رفتن آن نشود موجب ثلث
ديه كامل است و اگر جبران و اصلاح شود موجب خمس ديه مي باشد.
ماده 385
ديه ي از بين بردن نوك بيني كه محل چكيدن خون است نصف ديه كامل م يباشد.
فصل چهارم - ديه گوش
ماده 386
از بين بردن مجموع دو گوش ديه ي كامل دارد و از بين بردن هر كدام نصف ديه ي كامل و از بين بردن مقداري از
آن موجب ديه ي همان مقدار با رعايت نسبت به تمام گوش خواهد بود.
ماده 387
نرمه از بين بردن ي گوش ثلث دي هي آن گوش را دارد و از بين بردن قسمتي از آن موجب ديه ي به همان نسبت
خواهد بود.
ماده 388
پاره كردن گوش ثلث ديه دارد.
ماده 389
فلج كردن گوش دو ثلث ديه و بريدن گوش فلج ثلث ديه را دارد.
تبصره: هر گاه آسيب رساندن به گوش به حس شنوايي سرايت كند و به آن آسيب رساند يا موجب سرايت به
استخوان و شكستن آن شود براي هر كدام دي هي جداگانه اي خواهد بود.
ماده 390
يكسانند گوش سالم و شنوا و گوش كر در احكام مذكور در موارد فوق .
فصل پنجم - لب ديه
ماده 391
از بين بردن مجموع دو لب دي هي كامل دارد و از بين بردن هر كدام از ل بها نصف ديه كامل و از بين بردن هر
مقداري از لب موجب ديه ي همان مقدار با رعايت نسبت به تمام لب خواهد بود.
ماده 392
جنايتي كه ل ب ها را جمع كند و در اثر آن دندان ها را نپوشاند موجب مقداري است كه حاكم آن را تعيين م ينمايد.
ماده 393
لب جنايتي كه موجب سست شدن ها بشود به طوري كه با خنده و مانند آن از دندا نها كنار نرود موجب دو ثلث
ديه ي كامل مي باشد.
ماده 394
لب از بين بردن هاي فلج و ب يحس ثلث ديه دارد.
ماده 395
شكافتن يك يا دو لب به طوري كه دندا نها نمايان شوند موجب ثلث ديه ي كامل است و در صورت اصلاح و خوب
شدن خمس ديه ي كامل خواهد بود.
فصل ششم - ديه زبان
ماده 396
از بين بردن تمام زبان سالم يا لال كردن انسان سالم يا ضربه مغزي و مانند آن دي هي كامل دارد و بريدن تمام زبان
لال ثلث ديه ي كامل خواهد بود.
ماده 397
از بين بردن مقداري از زبان لال موجب دي هي همان مقدار با رعايت نسبت به تمام زبان خواهد بود ولي ديه ي
قسمتي از زبان سالم به نسبت از دست دادن قدرت اداي حروف خواهد بود.
ماده 398
تعيين مقدار ديه ي جنايتي كه بر زبان وارد شده و موجب از بين رفتن حروف نشود لكن باعث عيب گردد با تعيين
حاكم خواهد بود.
ماده 399
هر گاه مقداري از زبان را كسي قطع كند كه باعث از بين رفتن قدرت اداي مقداري از حروف باشد و ديگري مقدار
ديگر را كه باعث از بين رفتن مقداري از باقي حروف گردد ديه به نسبت از بين رفتن قدرت اداي حروف م يباشد.
ماده 400
بريدن زبان كودك قبل از حد سخن گفتن موجب ديه ي كامل است .
ماده 401
سخن نمي بريدن زبان كودكي كه به حد سخن گفتن رسيده ولي گويد ثلث ديه دارد و اگر بعداً معلوم شود كه زبان
او سالم و قدرت تكلم داشته ديه ي كامل محسوب و بقيه از جاني گرفته م يشود.
ماده 402
هر گاه جنايتي موجب لال شدن گردد و دي هي كامل از جاني گرفته شود و دوباره زبان به حال اول برگردد و سالم
شود ديه مسترد خواهد شد.
فصل هفتم - ديه دندان
ماده 403
بي از ن بردن تمام دندا نهاي بيست و هشت گانه ديه ي كامل دارد و به ترتيب زير توزيع مي شود:
1- هر يك از دندان هاي جلو كه عبارتند از پيش و چهارتايي و نيش كه از هر كدام دو عدد در بالا دو عدد در پايين
مي رويد و جمعاً دوازده تا خواهد بود پنجاه دينار و ديه ي مجموع آنها ششصد دينار مي شود.
2- هر يك از دندان هاي عقب كه در چهار سمت پاياني از بالا و پايين در هر كدام يك ضاحك و سه ضرس قرار
دارد و جمعاً شانزده تا خواهد بود بيست و پنج دينار و دي هي مجموع آن ها چهارصد دينار مي شود.
ماده 404
دندان هاي اضافي به هر نام كه باشد و به هر طرز كه روييده شود ديه اي ندارد و اگر در كندن آ نها نقصي حاصل
شود تعيين مقدار ارش آن با قاضي است و اگر هيچ گونه نقصي حاصل نشود ارش نخواهد داشت ولي به نظر قاضي
تا 74 ضربه شلاق محكوم مي شود.
ماده 405
هر گاه دندان ها از بيست و هشت تا كمتر باشد به همان نسبت از ديه ي كامل كاهش م ييابد خواه خلقتاً كمتر باشد
يا در اثر عارضه اي كم شده باشد.
ماده 406
فرقي ميان دندا نهايي كه داراي رنگ هاي گوناگون م يباشند نيست و اگر دنداني در اثر جنايت سياه شود و نيفتد
ديه ي آن دو ثلث ديه ي همان دندان است كه سالم باشد و ديه ي دنداني كه قبلاً سياه شده ثلث همان دندان سالم
است .
ماده 407
شكاف (اشقاق) دندان كه بدون كندن و از بين بردن آن باشد تعيين جريمه ي مالي آن با حاكم اس ت.
ماده 408
شكستن آن مقدار از دندان كه نمايان است با بقاي ريشه دي هي كامل آن دندان را دارد و اگر بعد از شكستن مقدار
مزبور كسي بقيه را از ريشه بكند جريمه ي آن با نظر حاكم تعيين م يشود خواه كسي كه بقيه را از ريشه كنده
همان كسي باشد كه مقدار نمايان دندان را شكسته يا ديگر ي.
ماده 409
كندن دندان شيري كودك كه ديگر به جاي آن دندان نرويد ديه ي كامل آن را دارد و اگر به جاي آن دندان برويد
ديه هر دندان شيري كه كنده شد يك شتر م يباشد.
ماده 410
دنداني كه كنده شود دي هي كامل دارد گر چه همان را در محلش قرار دهند و دوباره مانند سابق شود.
ماده 411
هر گاه دندان ديگري به جاي دندان اصلي كنده شده قرار گيرد و مانند دندان اصلي شود كندن آن ديه كامل دارد.
فصل هشتم - ديه گردن
ماده 412
شكستن گردن به طوري كه گردن كج شود ديه ي كامل دارد.
ماده 413
جنايتي كه موجب كج جريمه شدن گردن شود و همچنين جنايتي كه مانع فرو بردن غذا گردد ي آن با نظر حاكم
تعيين مي شود.
ماده 414
هر گاه جنايتي كه موجب كج شدن گردن و همچنين مانع فرو بردن غذا شده اثر آن زايل گردد ديه ندارد فقط بايد
ارش پرداخت شود گرچه بعد از برطرف شدن اثر آ ن، با دشواري بتواند گردن را مستقيم نگه بدارد يا غذا را فرو
ببرد.
فصل نهم - فك ديه
ماده 415
مج از بين بردن موع دو فك ديه ي كامل دارد و دي هي هر كدام آن ها پانصد دينار مي باشد و از بين بردن مقداري از
هر يك موجب ديه ي مساحت همان مقدار است و دي هي از بين بردن يك فك با مقداري از فك ديگر نصف ديه با
احتساب ديه مساحت فك ديگر خواهد بود.
ماده 416
ديه ي فك مستقل از ديه دندان م يباشد و اگر فك با دندان از بين برود ديه هر يك جداگانه محسوب مي گردد.
ماده 417
تعيين جريمه جنايتي كه موجب نقص فك شود يا باعث دشواري و نقص جويدن گردد ي مالي آن با نظر حاكم
است .
فصل دهم - ديه دست و پا
ماده 418
از بين بردن مجموع دو دست تا مفصل مچ ديه ي كامل دارد و ديه ي هر كدام از دس تها نصف ديه كامل است خواه
مجني عليه داراي دو دست باشد يا يك دست و دست ديگر را خلقتاً يا در اثر سانحه اي از دست داده باشد.
ماده 419
ديه ي قطع انگشتان هر دست تنها يا تا مچ پانصد دينار است .
ماده 420
جريمه ي مالي بريدن كف دست كه خلقتاً بدون انگشت بوده و يا در اثر سانحه اي بدون انگشت شده است با نظر
حاكم تعيين مي شود.
ماده 421
ديه ي قطع دست تا آرنج پانصد دينار است خواه داراي كف باشد و خواه نباشد و همچنين ديه ي قطع دست تا شانه
پانصد دينار است خواه آرنج داشته باشد خواه نداشته باشد.
ماده 422
ديه ي دستي كه داراي انگشت است اگر بيش از مفصل مچ قطع شود و يا بالاتر از آرنج قطع گردد پانصد دينار
است به اضافه ارش كه با در نظر گرفتن مساحت تعيين م يشود.
ماده 423
يا شانه كسي كه از مچ يا آرنج اش دو دست داشته باشد ديه ي دست اصلي پانصد دينار است و نسبت به دست
زايد قاضي به هر نحو كه مصلحت بداند نزاع را خاتمه مي دهد. تشخيص دست اصلي و زايد به نظر خبره خواهد
بود.
ماده 424
ديه ي ده انگشت دو دست و همچنين ديه ي ده انگشت دو پا دي هي كامل خواهد بود، ديه هر انگشت عشر ديه
كامل است .
ماده 425
ديه ي هر انگشت به عدد بندهاي آن انگشت تقسيم مي شود و بريدن هر بندي از انگش تهاي غير شست ثلث ديه
انگشت سالم و در شست نصف ديه شست سالم اس ت.
ماده 426
ديه ي انگشت زايد ثلث ديه ي انگشت اصلي است و ديه ي بندهاي زايد ثلث ديه ي بند اصلي اس ت.
ماده 427
ث ديه فلج كردن هر انگشت دو لث ديه ي انگشت سالم است و ديه ي قطع انگشت فلج ثلث ديه ي انگشت سالم
است .
ماده 428
احكام مذكور در مواد اين فصل در پا نيز جاري اس ت.
فصل يازدهم - ديه ناخن
ماده 429
كندن ناخن به طوري كه ديگر نرويد يا فاسد و سياه برويد ده دينار و اگر سالم و سفيد برويد پنج دينار است .
فصل دوازدهم - ديه ستون فقرات
ماده 430
شكستن ستون فقرات دي هي كامل دارد خواه اصلاً درمان نشود يا بعد از علاج به صورت كمان و خميدگي درآيد يا
آن كه بدون عصا نتواند راه برود يا توانايي جنسي او از بين برود يا مبتلا به سلس و ريزش ادرار گردد و نيز ديه
جنايتي كه باعث خميدگي پشت شود يا آنكه قدرت نشستن يا راه رفتن را سلب نمايد دي هي كامل خواهد بود.
ماده 431
جنايت نماند جاني بايد هر گاه بعد از شكستن يا جنايت وارد نمودن بر ستون فقرات معالجه مؤثر شود و اثري از
يكصد دينار بپردازد.
ماده 432
هر گاه شكستن ستون فقرات باعث فلج شدن هر دو پا شود براي شكستن دي هي كامل و براي فلج دو پا دو ثلث
ديه كامل منظور م يگردد.
هم فصل سيزد - ديه نخاع
ماده 433
قطع تمام نخاع ديه ي كامل دارد و قطع بعضي از آن به نسبت مساحت خواهد بود.
ماده 434
ع هر گاه قطع نخاع موجب عيب عضو ديگر شود اگر آن ضو داراي دي هي معين باشد بر ديه كامل قطع نخاع افزوده
مي گردد و اگر آن عضو داراي دي هي معين نباشد ارش آن بر ديه ي كامل قطع نخاع افزوده خواهد شد.
فصل چهاردهم - ديه بيضه
ماده 435
قطع دو بيضه دفعتاً دي هي كامل و قطع بيضه ي چپ دو ثلث ديه و قطع بيض هي راست ثلث ديه دارد.
تبصره: فرقي در حكم مذكور بين جوان و پير و كودك و بزرگ و عنين و سالم و مانند آن نيس ت.
ماده 436
ديه ي ورم كردن دو بيضه چهارصد دينار است و اگر تورم مانع راه رفتن مفيد شود ديه آن هشتصد دينار خواهد
بود.
فصل پانزدهم - ديه دنده
ماده 437
ديه هر يك از دنده هايي كه در پهلوي چپ واقع شده و محيط به قلب م يباشد بيست و پنج دينار و ديه هر يك از
ساير دنده ها ده دينار است .
فصل شانزدهم - ديه استخوان زير گردن
ماده 438
شكستن مجموع دو استخوان ترقوه ديه كامل دارد و شكستن هر كدام از آنها كه درمان نشود يا با عيب درمان
شود نصف ديه ي كامل است و اگر به خوبي درمان شود چهل دينار م يباشد.
فصل هفدهم - نشيمن ديه گاه
ماده 439
نشيمن شكستن استخوان گاه (دنبالچه ) كه موجب شود مجن يعليه قادر به ضبط مدفوع نباشد دي هي كامل دارد و
اگر قادر به ضبط مدفوع باشد و قادر به ضبط باد نباشد ارش پرداخت خواهد شد.
ماده 440
ضربه كه به حد فاصل بيضه اي ها و دبر واقع شود و موجب عدم ضبط ادرار يا مدفوع گردد ديه ي كامل دارد و
همچنين اگر ضرب هاي به محل ديگري وارد آيد كه در اثر آن ضبط ادرار و مدفوع در اختيار مجن يعليه نباشد.
ماده 441
ختر با از بين بردن بكارت د انگشت كه باعث شود او نتواند ادرار را ضبط كند علاوه بر دي هي كامل ز ن، مهرالمثل
نيز دارد.
فصل هجدهم - ديه استخوان ها
ماده 442
ديه ي شكستن استخوان هر عضوي كه براي آن عضو ديه معيني است خمس آن م يباشد و اگر معالجه شود و
بدون عيب گردد ديه ي آن چهار پنجم ديه شكستن آن است و ديه ي كوبيدن آن ثلث ديه ي آن عضو و در صورت
درمان بدون عيب چهار پنجم ديه ي خرد شد ن استخوان م يباشد.
ماده 443
عضو بي در جدا كردن استخوان از عضو به طوري كه آن فايده گردد دو ثلث ديه ي همان عضو است و اگر بدون
عيب درمان شود، ديه ي آن چهار پنجم ديه اصل جدا كردن م يباشد.
فصل نوزدهم - ديه عقل
ماده 444
هر جنايتي كه موجب زوال عقل گردد ديه ي كامل دارد و اگر موجب نقصان آن شود ارش دارد.
ماده 445
شد از بين بردن عقل يا كم كردن آن موجب قصاص نخواهد .
ماده 446
جنايتي مانند ضربه هر گاه در اثر ي مغزي و شكستن سر يا بريدن دس ت، عقل زايل شود براي هر كدام ديه ي
جداگانه خواهد بود و تداخل نمي شود.
ماده 447
هر گاه در اثر جنايتي عقل زايل شود و دي هي كامل از جاني دريافت شود و دوباره عقل برگردد ديه مسترد مي شود
و ارش پرداخت خواهد شد.
ماده 448
مرجع تشخيص زوال عقل يا نقصان آن دو نفر خبره ي عادل مي باشد و اگر در اثر اختلاف رأي خبرگان زوال يا
نقصان عقل ثابت نشود قول جاني با سوگند مقدم اس ت.
فصل بيستم - ديه حس شنوايي
ماده 449
از بين بردن حس شنوايي مجموع دو گوش ديه ي كامل و از بين بردن حس شنوايي يك گوش نصف دي هي كامل
دارد گر چه شنوايي يكي از آن دو قو يتر از ديگري باشد.
ماده 450
هر گاه كسي فاقد حس شنوايي يكي از گو شها باشد كر كردن گوش سالم او نصف ديه دارد.
ماده 451
يي بر نمي هر گاه معلوم باشد كه حس شنوا گردد يا دو نفر عادل اهل خبره گواهي دهند كه برنمي گردد ديه مستقر
مي شود و اگر اهل خبره اميد به برگشت آن را پس از گذشت مدت معيني داشته باشد و با گذشتن آن مدت
شنوايي برنگردد ديه استقرار پيدا م يكند و اگر شنوايي قبل از دريافت ديه برگردد ارش ثابت مي شود و اگر بعد از
دريافت آن برگردد ديه مسترد نم يشود و اگر مجني عليه قبل از دريافت ديه بميرد ديه ثابت خواهد بود.
ماده 452
هر گاه با بريدن هر دو گوش شنوايي از بين برود دو ديه كامل لازم است و هر گاه با بريدن يك گوش حس شنوايي
به طور كلي از بين برود يك ديه ي كامل و نصف ديه لازم م يشود اگر با جنايت ديگري حس شنوايي از بين برود
هم ديه ي جنايت لازم است و هم ديه ي شنوايي .
تبصره: هر گاه دو نفر عادل اهل خبره گواهي دهند كه شنوايي از بين نرفته ولي در مجراي آن نقصي رخ داده كه
مانع شنوايي است همان ديه شنوايي ثابت است .
ماده 453
هرگاه كودكي كه زبان باز نكرده در اثر كر شدن نتواند سخن بگويد جاني علاوه بر ديه شنوايي به پرداخت ارش
محكوم مي شود.
ماده 454
هرگاه در اثر جنايتي حس شنوايي و گويايي از بين برود دو ديه كامل دارد.
ماده 455
اگر كسي سبب پاره شدن پرده گوش ديگري شود محكوم به پرداخت ارش است .
ماده 456
مجني در صورت اختلاف جاني و عليه هرگاه با نظر خبره ي معتمد موضوع روشن نشود مورد از باب لوث است و
مجني عليه با قسامه ديه را دريافت خواهد كرد.
يكم فصل بيست و - ديه بينايي
ماده 457
از بين بردن بينايي هر دو چشم دي هي كامل دارد و از بين بردن بينايي يك چشم نصف دي هي كامل دارد.
تبصره: فرقي در حكم مذكور بين چشم تيزبين يا لوچ يا شب كور و مانند آن نم يباشد.
ماده 458
حدقه هر گاه با كندن ي چش م، بينايي از بين برود ديه ي آن بيش از دي هي كندن حدقه نخواهد بود و اگر در اثر
جنايت ديگر مانند شكستن سر، بينايي از بين برود هم ديه ي جنايت يا ارش آن لازم است و هم دي هي بينايي .
ماده 459
ص در ورت اختلاف بين جاني و مجن يعليه ، با گواهي دو مرد خبره ي عادل يا يك خبر هي مرد و دو زن خبره ي عادل
به اين كه بينايي از بين رفته و ديگر بر نمي گردد يا اين كه بگويند اميد به برگشت آن هست ولي مدت آن را
تعيين نكنند ديه ثابت مي شود و همچنين اگر براي برگشت آن مدت متعارفي تعيين نمايند و آن مدت سپري شود
و بينايي برنگردد ديه ثابت خواهد بود. و هرگاه مجني عليه قبل از سپري شدن مدت تعيين شده بميرد ديه
استقرار م ييابد و همچنين اگر ديگري حدقه او را بكند ديه ي بينايي بر جاني اول ثابت خواهد بود. و هرگاه بينايي
برگردد و شخص ديگري آن چشم را بكند، بر جاني اول فقط ارش لازم مي باشد.
ماده 460
مجني هر گاه عليه مدعي شود كه بينايي هر دو چشم يا يك چشم او كم شده به ترتيب با آزمايش و سنجش با
همسالان يا با مقايسه با چشم ديگرش به نسبت تفاوت ديه پرداخت مي شود و در صورتي كه از طريق آزمايش
علم حاصل نشود از طريق قسامه اقدام م يشود.
ماده 461
مجني هرگاه عليه ادعا كند كه بينايي او زايل شده و شهادتي از متخصصان در بين نباشد حاكم او را با قسامه
سوگند م يدهد و به نفع او حكم صادر مي كند.
تبصره: قسامه براي كوري دو چشم شش قسم و براي كوري يك چشم سه قسم و براي كم شدن بينايي به نسبت
كم شدن آن م يباشد اعم از اينكه مدعي به تنهايي قسم ياد كند يا با افراد ديگر.
فصل بيست و دوم - ديه حس بويايي
ماده 462
يه از بين بردن حس بويايي هر دو مجراي بيني د ي كامل دارد و در صورت از بين بردن بويايي يك مجرا نصف ديه
است و قاضي در مورد اخير قبل از صدور حكم بايد به طرفين تكليف صلح بنمايد.
ماده 463
مجني در صورت اختلاف بين جاني و عليه هرگاه با آزمايش يا با مراجعه به دو متخصص عادل از بين رفتن حس
بويايي يا كم شدن آن ثابت نشود با قسامه (طبق تبصره ماده 461 ) به نفع مدعي حكم م يشود.
ماده 464
بايد مصالحه هر گاه حس بويايي قبل از پرداخت ديه برگردد ارش آن پرداخت خواهد شد و اگر بعد از آن برگردد
نمايند و اگر مجن ي عليه قبل از سپري شدن مدت انتظار برگشت بويايي بميرد ديه ثابت مي شود.
ماده 465
لا هر گاه در اثر بريدن بيني حس بويايي از بين برود دو ديه زم مي شود و اگر در اثر جنايت ديگر بويايي از بين رفت
ديه جنايت بر ديه بويايي افزوده م يشود و اگر آن جنايت ديه معين نداشته باشد ارش آن بر ديه ي بويايي اضافه
خواهد شد.
فصل بيست و سوم - ديه چشايي
ماده 466
از بين بردن حس چشايي موجب ارش اس ت.
ماده 467
با هر گاه بريدن زبان حس چشايي از بين برود بيش از ديه زبان نخواهد بود و اگر با جنايت ديگري حس چشايي از
بين برود ديه يا ارش آن جنايت بر ارش حس چشايي افزوده مي گردد.
ماده 468
مي در صورتي كه حس چشايي برگردد ارش مسترد شود.
ماده 469
م اگر با مراجعه به دو نفر كارشناس عادل قدار جنايت روشن شود طبق آن عمل مي شود و گر نه در صورت لو ث، با
قسامه مدعي حسب مورد حكم به نفع او صادر خواهد شد.
فصل بيست و چهارم - ديه صوت و گويايي
ماده 470
از بين بردن صوت شخص به طور كامل كه نتواند صدايش را آشكار كند ديه ي كامل دارد گر چه بتواند با اخفات و
آهسته صدايش را برساند.
ماده 471
يه از بين بردن گويايي به طور كامل كه نتواند اصلاً سخن بگويد نيز د ي كامل دارد.
ماده 472
در جنايتي كه موجب نقصان صوت شود ارش است .
ماده 473
گ ارش جنايتي كه باعث از بين رفتن صوت نسبت به بعضي از حروف شود بايد با مصالحه معلوم ردد.
پنجم فصل بيست و - ديه زوال منافع
ماده 474
جنايتي كه موجب سلس و ريزش ادرار شود به ترتيب زير ارش دارد:
الف- در صورت دوام آن در كليه ي ايام تا پايان هر روز دي هي كامل دارد.
ب- در صورت دوام آن در كليه ي روزها تا نيمي از هر روز دو ثلث ديه دارد.
ج- در صورت دوام آن در كليه ي روزها تا هنگام برآمدن روز ثلث ديه دارد.
تبصره: هر گاه سلس و ريزش ادرار در بعضي از روزها بود و بعداً خوب شود جريمه ي آن با نظر حاكم تعيين
مي شود.
ماده 475
اعمال ارتكابي زير باعث ارش است :
الف- باعث از بين رفتن انزال شود.
ب- قدرت توليد مثل و بارداري را از بين ببرد.
ج- لذت مقاربت را از بين ببرد.
ماده 476
جنايتي كه باعث از بين رفتن توان مقاربت به طور كامل شود ديه ي كامل دارد.
ماده 477
در هر جنايتي كه موجب زوال يا نقص بعضي از منافع گردد مانند خوا ب، لمس يا موجب پديد آمدن بعضي از
بيماري ها شود و ديه ي آن معين نشده باشد ارش تعيين مي شود.
ماده 478
محل ختنه هر گاه آلت رجوليت مرد از گاه و يا بيشتر قطع شود ديه ي كامل دارد و كمتر از ختنه گاه به نسبت
مساحت ختنه گاه احتساب مي گردد و به همان نسبت از ديه پرداخت خواهد شد.
ماده 479
قط هر گاه آلت زنانه كلاً ع شود دي هي كامل دارد و هر گاه يك طرف آن قطع شود نصف ديه دارد.
باب دهم - ديه جراحات
فصل اول - ديه جراحت سر و صورت
ماده 480
ديه جراحت سر و صورت به ترتيب زير است :
1- حارصه : خراش پوست بدون آنكه خون جاري شود - يك شتر.
2- داميه : خراشي كه از پوست بگذرد و مقدار اندكي وارد گوشت شود و همراه با جريان خون باشد كم يا زياد - دو
شتر.
-3 متلاحمه : نرسد جراحتي كه موجب بريدگي عميق گوشت شود لكن به پوست نازك روي استخوان - سه شتر.
4- سمحاق: جراحتي كه از گوشت بگذرد و به پوست نازك روي استخوان برسد - چهار شتر.
-5 موضحه : جراحتي كه از گوشت بگذرد و پوست نازك روي استخوان را كنار زده و استخوان را آشكار كرده -
پنج شتر.
-6 هاشمه : باشد عملي كه استخوان را بشكند گر چه جراحتي را توليد نكرده - ده شتر. 7- منقله : جراحتي كه
درمان آن جز با جا به جا كردن استخوان ميسر نباشد - پانزده شتر.
-8 مأمومه : كه به كيسه جراحتي ي مغز برسد ثلث ديه كامل و يا 33 شتر ديه دارد.
9- دامغه : جراحتي كه كيسه ي مغز را پاره كند غير از ثلث دي هي كامل ارش بر او افزوده مي گردد.
تبصره: ديه ي جراحات گوش و بيني و لب در حكم جراحات سر و صورت م يباشد.
ماده 481
هر گاه يكي از جراحت هاي مذكور در بندهاي 1 تا 5 در غير سر و صورت واقع شود در صورتي كه آن عضو داراي
ديه ي معين باشد بايد نسبت ديه ي آن را با ديه كامل سنجيد آنگاه به مقدار همان نسبت ديه ي جراحت هاي فوق
را كه در غير سر و صورت واقع مي شود تعيين كرد و در صورتي كه آن عضو داراي ديه ي معين نباشد دادن ارش
لازم است .
تبصره: جراحات وارده به گردن در حكم جراحات بدن م يباشد.
فصل دوم - ديه جراحتي كه به درون بدن انسان وارد مي شود
ماده 482
ديه ي جراحتي كه به درون بدن انسان وارد مي شود به ترتيب زير است :
الف- جائفه : جراحتي كه با هر وسيله و از هر جهت به شكم يا سينه يا پشت و يا پهلوي انسان وارد شود ثلث ديه
كامل است .
ب- هر گاه وسيله اي از يك طرف بدن فرو رفته و از طرف ديگر بيرون آمده باشد دو ثلث ديه كامل دارد.
تبصره: وسيله ي واردكننده جراحت اعم از سلاح سرد و گرم است .
فصل سوم - ديه جراحتي كه در اعضاي انسان فرو م يرود
ماده 483
كه مجني هر گاه نيزه يا گلوله يا مانند آن در دست يا پا فرو رود در صورتي عليه مرد باشد ديه ي آن يكصد دينار و
در صورتي كه زن باشد دادن ارش لازم است .
باب يازدهم - ديه جنايتي كه باعث تغيير رنگ پوست يا تورم مي شود
ماده 484
ديه ي ضربتي كه در اثر آن رنگ پوست متغير گردد به قرار زير اس ت:
الف- سياه شدن صورت بدون جراحت و شكستگي شش دينار
ب- كبود شدن صورت سه دينار
ج- سرخ شدن صورت يك دينار و نيم
د- در ساير اعضاي بدن در صورت سياه شدن سه دينار و در صورت كبود شدن يك دينار و نيم و در صورت سرخ
شدن سه ربع ديناراس ت.
تبصره 1: فرقي در حكم مذكور بين زن و مرد و كوچك و بزرگ نيست و همچنين فرقي ميان تغيير رنگ تمام
صورت يا قسمتي از آن و نيز فرقي بين آن كه اثر جنايت مدتي بماند يا زايل گردد نمي باشد.
تبصره 2: جنايتي كه باعث تغيير رنگ پوست سر شود دادن ارش لازم است .
ماده 485
جنايتي كه موجب تورم شود دادن ارش لازم است و اگر موجب تورم و تغيير رنگ شود ارش آن بر ديه كه قبلاً
بيان شد افزود ه مي شود.
ماده 486
ديه ي فلج كردن هر عضوي كه دي هي معين دارد دو ثلث ديه ي همان عضو است و دي هي قطع كردن عضو فلج ثلث
ديه ي همان عضو است .
باب دوازدهم - ديه سقط جنين
ماده 487
ديه سقط جنين به ترتيب زير است :
1- ديه نطفه كه در رحم مستقر شده بيست دينار.
2- ديه علقه كه خون بسته است چهل دينار.
3- ديه مضغه كه به صورت گوشت درآمده است شصت دينار.
-4 مرحله ديه جنين در اي كه به صورت استخوان درآمده و هنوز گوشت نروييده است هشتاد دينار.
5- ديه جنين كه گوشت و استخوان بندي آن تمام شده و هنوز روح در آن پيدا نشده يكصد دينار.
تبصره: در مراحل فوق هيچ فرقي بين دختر و پسر نمي باشد.
6- ديه ي جنين كه روح در آن پيدا شده است اگر پسر باشد ديه ي كامل و اگر دختر باشد نصف ديه ي كامل و اگر
مشتبه باشد سه ربع دي هي كامل خواهد بود.
ماده 488
هر گاه در اثر كشتن مادر، جنين بميرد و يا سقط شود دي هي جنين در هر مرحله اي كه باشد بايد بر ديه مادر
افزوده شود.
ماده 489
هر گاه زني جنين خود را سقط كند ديه ي آن را در هر مرحله اي كه باشد بايد بپردازد و خود از آن ديه سهمي
نمي برد.
ماده 490
هر گاه چند جنين در يك رحم باشند به عدد هر يك از آنها ديه جداگانه خواهد بود.
ماده 491
ديه ي اعضاي جنين و جراحات آن به نسبت ديه ي همان جنين است .
ماده 492
ديه ي سقط جنين در موارد عمد و شبه عمد بر عهد هي جاني است و در موارد خطاي محض بر عاقله ي اوست خواه
روح پيدا كرده باشد و خواه نكرده باشد.
ماده 493
اگر در اثر جنايت چيزي از زن ساقط شود كه منشأ انسان بودن آن طبق نظر پزشك متخصص ثابت نباشد ديه و
ارش ندارد لكن اگر در اثر آن صدم هاي بر مادر وارد شده باشد برحسب مورد جاني محكوم به پرداخت ديه يا ارش
خواهد بود.
باب سيزدهم - ديه جنايتي كه بر مرده واقع مي شود
ماده 494
ديه ي جنايتي كه بر مرده ي مسلمان واقع مي شود به ترتيب زير است :
الف- بريدن سر يكصد دينار.
ب- بريدن هر دو دست يا هر دو پا يكصد دينار و بريدن يك دست يا يك پا پنجاه دينار و بريدن يك انگشت از
دست يا يك انگشت از پا ده دينار و قطع يا نقص ساير اعضا و جوارح به همين نسبت ملحوظ مي گردد.
تبصره: ديه ي مذكور در اين ماده به عنوان ميراث به ورثه نم يرسد بلكه مال خود ميت محسوب شده و بدهي او از
آن پرداخت مي گردد و در راه هاي خير صرف م يشود.
ماده 495
كليه در ي مواردي كه به موجب مقررات اين قانون ارش منظور گرديده با در نظر گرفتن دي هي كامله انسان و نوع و
كيفيت جناي ت، ميزان خسارت وارده طبق نظر كارشناس تعيين مي شود.
ماده 496
برحسب در اين قانون مواردي از ديات كه ديه دينار يا شتر تعيين شده است، شتر و دينار موضوعيت ندارد و
منظور نسبت مشخص از ديه ي كامله است و جاني در انتخاب نوع آن مخير م يباشد.
ماده 497
كليه مشتمل بر چهارصد و نود و « مجازات اسلامي » ي قوانيني كه با اين قانون مغاير باشند ملغي اس ت. موضوع
هفت ماده و يكصد و سه تبصره كه طبق اصل هشتاد و پنجم قانون اساسي در جلسه ي روز سه شنبه هشتم مرداد
ماه ي كهزار و سيصد و هفتاد كميسيون امور قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيده و در
جلسه ي علني روز سه شنبه مورخ هجدهم دي ماه ي كهزار و سيصد و شصت و نه با پنج سال مدت اجراي
آزمايشي آن موافقت گرديده و ماد هي 5 آن مورد اختلاف مجلس و شوراي نگهبان قرار گرفته ، در اجراي اصل
يكصد و دوازدهم قانون اساسي در جلسه روز پن جشنبه مورخ هفتم آذرماه ي كهزار و سيصد و هفتاد مجمع
تشخيص مصلحت نظام بررسي و ماد هي پنج لايح هي فوق الذكر عيناً به تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام
رسيده است .
فصل اول - جرايم ضد امنيت داخلي و خارجي كشور
ماده 498
جمعيت يا شعبه جمعيتي هر كس با هر مرامي، دسته، بيش از دو نفر در داخل يا خارج از كشور تحت هر اسم يا
عنواني تشكيل دهد يا اداره نمايد كه هدف آن بر هم زدن امنيت كشور باشد و محارب شناخته نشود به حبس از
دو تا ده سال محكوم مي شود.
ماده 499
هركس در يكي از دسته ها يا جمعيت ها يا شعب جمعي تهاي مذكور در ماده ( 498 ) عضويت يابد، به سه ماه تا پنج
سال حبس محكوم م يگردد مگر اينكه ثابت شود از اهداف آن بي اطلاع بوده است .
ماده 500
يا به نفع هر كس عليه نظام جمهوري اسلامي ايران گروه ها و سازمان هاي مخالف نظام به هر نحو فعاليت تبليغي
نمايد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.
ماده 501
هر كس نقشه جع به ها يا اسرار يا اسناد و تصميمات را سياست داخلي يا خارجي كشور را عالماً و عامداً در اختيار
افرادي كه صلاحيت دسترسي به آ نها را ندارند قرار دهد يا از مفاد آن مطلع كند به نحوي كه متضمن نوعي
جاسوسي باشد، نظر به كيفيات و مراتب جرم به يك تا ده سال حبس محكوم مي شود.
ماده 502
هر كس به نفع يك دولت بيگانه و به ضرر دولت بيگانه ديگر در قلمرو ايران مرتكب يكي از جرايم جاسوسي شود
به نحوي كه به امنيت ملي صدمه وارد نمايد به يك تا پنج سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 503
هر كس به قصد سرقت يا نقشه برداري يا كسب اطلاع از اسرار سياسي يا نظامي يا امنيتي به مواضع مربوطه داخل
شود و همچنين اشخاصي كه بدون اجازه ي مأمورين يا مقامات ذي صلاح در حال نقش هبرداري يا گرفتن فيلم يا
عكسبرداري از استحكامات نظامي يا اماكن ممنوعه دستگير شوند به شش ماه تا سه سال حبس محكوم مي شوند.
ماده 504
مسلح هستند تحريك مؤثر ب هر كس نيروهاي رزمنده يا اشخاصي را كه به نحوي در خدمت نيروهاي ه عصيا ن،
فرار، تسليم يا عدم اجراي وظايف نظامي كند در صورتي كه قصد براندازي حكومت يا شكست نيروهاي خودي در
مقابل دشمن را داشته باشد محارب محسوب مي شود و الا چنانچه اقدامات وي مؤثر واقع شود به حبس از دو تا ده
سال و در غير اين صورت به شش ماه تا سه سال حبس محكوم م يشود.
ماده 505
به هر كس با هدف برهم زدن امنيت كشور هر وسيله اطلاعات طبقه بندي شده را با پوشش مسئولين نظام يا
مأمورين دولت يا به نحو ديگر جمع آوري كند چنان چه بخواهد آن را در اختيار ديگران قرار دهد و موفق به انجام
آن شود به حبس از دو تا ده سال و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي شود.
ماده 506
طبقه چنان چه مأمورين دولتي كه مسئول امور حفاظتي و اطلاعاتي بندي شده مي باشند و به آن ها آموزش لازم
داده شده است، در اثر ب يمبالاتي و عدم رعايت اصول حفاظتي، توسط دشمنان تخليه اطلاعاتي شوند به يك تا
شش ماه حبس محكوم مي شوند.
ماده 507
خاصي كه عليه هر كس داخل دستجات مفسدين يا اش امنيت داخلي يا خارجي كشور اقدام مي كنند بوده و رياست
يا مركزيتي نداشته باشد و قبل از تعقيب، قصد جنايت و اسامي اشخاصي را كه در فتنه و فساد دخيل هستند، به
مأمورين دولتي اطلاع دهد و يا پس از شروع به تعقيب با مأمورين دولتي همكاري مؤثري به عمل آورد از مجازات
معاف و در صورتي كه شخصاً مرتكب جرم ديگري شده باشد فقط به مجازات آن جرم محكوم خواهد شد.
ماده 508
ن هر كس يا گروهي با دول خارجي متخاصم به هر نحو عليه جمهوري اسلامي ايران همكاري مايد، در صورتي كه
محارب شناخته نشود به يك تا ده سال حبس محكوم مي گردد.
ماده 509
عليه هر كس در زمان جنگ مرتكب يكي از جرايم امنيت داخلي و خارجي موضوع اين فصل شود به مجازات اشد
همان جرم محكوم م يگردد.
ماده 510
هر كس به قصد برهم زدن امنيت ملي يا كمك به دشمن، جاسوساني را كه مأمور تفتيش يا وارد كردن هر گونه
لطمه به كشور بود هاند شناخته و مخفي نمايد يا سبب اخفاي آ نها بشود به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم
مي شود.
تبصره: هر كس بدون آن كه جاسوسي كند و يا جاسوسان را مخفي نمايد، افرادي را به هر نحو شناسايي و جذب
نموده و جهت جاسوسي عليه امنيت كشور به دولت خصم يا كشورهاي بيگانه معرفي نمايد به شش ماه تا دو سال
حبس محكوم مي شود.
ماده 511
هر كس به قصد بر هم زدن امنيت كشور و تشويش اذهان عمومي تهديد به بمب گذاري هواپيما، كشتي و وسايل
نقليه ي عمومي نمايد يا ادعا نمايد كه وسايل مزبور بمب گذاري شده است علاوه بر جبران خسارات وارده به دولت
و اشخاص، به شش ماه تا دو سال حبس محكوم م يگردد.
ماده 512
هر كس مردم را به قصد بر هم زدن امنيت كشور به جنگ و كشتار با يكديگر اغوا يا تحريك كند صرف نظر از اين
كه موجب قتل و غارت بشود يا نشود به يك تا پنج سال حبس محكوم مي گردد.
( تبصره: در مواردي كه احراز شود متهم قبل از دستيابي نظام توب ه كرده باشد مشمول مواد ( 508 ) و ( 509 ) و ( 512
نمي شود.
فصل دوم - اهانت به مقدسات مذهبي و سوء قصد به مقامات داخلي
ماده 513
هر كس به مقدسات اسلام و يا هر يك از انبياي عظام يا ائمه ي طاهرين (ع ) يا حضرت صديق هي طاهره (س ) اهانت
نمايد اگر مشمول حكم ساب النبي باشد اعدام مي شود و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم
خواهد شد.
ماده 514
هر كس به حضرت امام خميني، بنيانگذار جمهوري اسلامي رضوان ا... عليه و مقام معظم رهبري به نحوي از انحا
اهانت نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
ماده 515
هر كس به جان رهبر و هر يك از رؤساي قواي سه گانه و مراجع بزرگ تقليد، سوء قصد نمايد چنان چه محارب
شناخته نشود به حبس از سه تا ده سال محكوم خواهد شد.
فصل سوم - سوء قصد به مقامات سياسي خارجي
ماده 516
هر كس به جان رئيس كشور خارجي يا نماينده ي سياسي آن در قلمرو ايران سوءقصد نمايد به مجازات مذكور در
ماده ي ( 515 ) محكوم م يشود مشروط به اينكه در آن كشور نيز نسبت به ايرا ن معامله ي متقابل بشود و الا اگر
مجازات خفي فتر اعمال گردد به همان مجازات محكوم مي شود.
تبصره: چنان چه سوءقصد منتهي به قتل يا جرح يا ضرب شود علاوه بر مجازات مزبور به قصاص يا ديه مطابق
ضوابط و مقررات مربوط محكوم خواهد شد.
ماده 517
هر كس علناً نسبت به رئيس كشور خارجي يا نمايند هي سياسي آن كه در قلمرو خاك ايران وارد شده است
توهين نمايد به يك تا سه ماه حبس محكوم مي شود مشروط به اين كه در آن كشور نيز در مورد مذكور نسبت به
ايران معامله ي متقابل بشود.
تبصره: اعمال مواد اين فصل منوط به تقاضاي دولت مربوطه يا نماينده سياسي آن دولت يا مطالبه مجني عليه يا
ولي او است و در صورت استرداد تقاضا تعقيب جزايي نيز موقوف خواهد شد.
فصل چهارم - تهيه و ترويج سكه قلب
ماده 518
قبيل سكه هر كس شبيه هر نوع مسكوك طلا يا نقره داخلي يا خارجي از ي بهار آزادي، سكه هاي حكومت هاي
قبلي ايران، ليره و نظاير آن را از پول ها و ارزهاي ديگر كه مورد معامله واقع مي شود، بسازد يا عالماً داخل كشور
نمايد يا مورد خريد و فروش قرار دهد يا ترويج سكه ي قلب نمايد به حبس از يك تا ده سال محكوم مي شود.
ماده 519
هر كس به قصد تقلب به هر نحو از قبيل تراشيدن، بريدن و نظاير آن از مقدار مسكوكات طلا يا نقره ي ايراني يا
خارجي بكاهد يا عالماً و عامداً در ترويج اين قبيل مسكوكات شركت يا آن را داخل كشور نمايد به حبس از يك تا
سه سال محكوم م يشود.
ماده 520
هر كس شبيه مسكوكات رايج داخلي يا خارجي غير از طلا و نقره را بسازد يا عالماً عامداً آن ها را داخل كشور
نمايد يا در ترويج آن ها شركت كند يا مورد خريد و فروش قرار دهد به حبس از يك تا سه سال محكوم مي شود.
ماده 521
هر گاه اشخاصي كه مرتكب جرايم مذكور در مواد ( 518 ) و ( 519 ) و ( 520 ) مي شوند قبل از كشف قضيه ، مأمورين
تعقيب را از ارتكاب جرم مطلع نمايند يا در ضمن تعقيب به واسطه ي اقرار خود موجبات تسهيل تعقيب سايرين را
فراهم آورند يا مأمورين دولت را به نحو مؤثري در كشف جرم كمك و راهنمايي كنند بنا به پيشنهاد رئيس حوزه ي
قضايي مربوط و موافقت دادگاه و يا با تشخيص دادگاه در مجازات آنان تخفيف متناسب داده مي شود و حسب
مورد از مجازات حبس معاف مي شوند مگر آن كه احراز شود قبل از دستگيري توبه كرده اند كه در اين صورت از
كليه ي مجازات هاي مذكور معاف خواهند شد.
ماده 522
علاوه بر مجازات هاي مقرر در مواد ( 518 ) و ( 519 ) و( 520 ) كليه ي اموال تحصيلي از طريق موارد مذكور نيز به
عنوان تعزير به نفع دولت ضبط م يشود.
فصل پنجم - جعل و تزوير
ماده 523
جعل و تزوير عبارتند از: ساختن نوشته يا سند يا ساختن مهر يا امضاي اشخاص رسمي يا غير رسمي، خراشيدن يا
تراشيدن يا قلم بردن يا الحاق يا محو يا اثبات يا سياه كردن يا تقديم يا تأخير تاريخ سند نسبت به تاريخ حقيقي
يا الصاق نوشت هاي به نوشته ي ديگر يا به كار بردن مهر ديگري بدون اجازه ي صاحب آن و نظاير اي نها به قصد
تقلب .
ماده 524
هر كس احكام يا امضا يا مهر يا فرمان يا دست خط مقام رهبري و يا رؤساي سه قوه را به اعتبار مقام آنان جعل كند
يا با علم به جعل يا تزوير استعمال نمايد، به حبس از سه تا پانزده سال محكوم خواهد شد.
ماده 525
بر هر كس يكي از اشياي ذيل را جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير استعمال كند يا داخل كشور نمايد علاوه
جبران خسارت وارده به حبس از يك تا ده سال محكوم خواهد شد:
1- احكام يا امضا يا مهر يا دست خط معاون اول رئيس جمهور يا وزرا يا مهر يا امضاي اعضاي شوراي نگهبان يا
نمايندگان مجلس شوراي اسلامي يا مجلس خبرگان يا قضات يا يكي از رؤسا يا كارمندان و مسئولين دولتي از
حيث مقام رسمي آنا ن.
-2 شركت مهر يا تمبر يا علامت يكي از ها يا مؤسسات يا ادارا ت دولتي يا نهادهاي انقلاب اسلامي
3- احكام دادگاه ها يا اسناد يا حواله هاي صادره از خزانه دولتي
-4 مي منگنه يا علامتي كه براي تعيين عيار طلا يا نقره به كار رود.
5- اسكناس رايج داخلي يا خارجي يا اسناد بانكي نظير برات هاي قبول شده از طرف بان كها يا چ كهاي صادره از
طرف بانك ها و ساير اسناد تعهدآور بانكي
تبصره: هر كس عمداً و بدون داشتن مستندات و مجوز رسمي داخلي و بي نالمللي و به منظور القاي شبهه در
كيفيت توليدات و خدمات از نام و علايم استاندارد ملي يا بين المللي استفاده نمايد به حداكثر مجازات مقرر در اين
ماده محكوم خواهد شد.
ماده 526
بانكي هر كس اسكناس رايج داخلي يا خارجي يا اسناد نظير برات هاي قبول شده از طرف بانك ها يا چ كهاي
صادره از طرف بانك ها و ساير اسناد تعهدآور بانكي و نيز اسناد يا اوراق بهادار يا حوال ههاي صادره از خزانه را به
قصد اخلال در وضع پولي يا بانكي يا اقتصادي يا برهم زدن نظام و امنيت سياسي و اجتماعي جعل يا وارد كشور
نمايد يا با علم به مجعول بودن استفاده كند، چنان چه مفسد و محارب شناخته نشود به حبس از پنج تا بيست
سال محكوم مي شود.
ماده 527
هر كس مدارك اشتغال به تحصيل يا فارغ التحصيلي يا تأييديه يا ريز نمرات تحصيلي دانشگاه ها و مؤسسات
آموزش عالي و تحقيقاتي داخل يا خارج از كشور يا ارزشنام ههاي تحصيلات خارجي را جعل كند يا با علم به جعلي
بودن آن را مورد استفاده قرار دهد علاوه بر جبران خسارت، به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد.
در صورتي كه مرتكب، يكي از كاركنان وزارتخانه ها يا سازمان ها و مؤسسات وابسته به دولت يا شهرداري ها يا
نهادهاي انقلاب اسلامي باشد يا به نحوي از انحا در امر جعل يا استفاده از مدارك و اوراق جعلي شركت داشته
باشد به حداكثر مجازات محكوم مي گردد.
ماده 528
يا م هر كس مهر يا منگنه يا علامت يكي از ادارات ؤسسات يا نهادهاي عمومي غيردولتي مانند شهردار يها را جعل
كند يا با علم به جعل استعمال نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد
شد.
ماده 529
شركت هر كس مهر يا منگنه يا علامت يكي از هاي غيردولتي كه مطابق قانون تشكيل شده است يا يكي از
تجارتخانه ها را جعل كند يا با علم به جعل، استعمال نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا دو
سال محكوم خواهد شد.
ماده 530
يا شركت هر كس مهر يا تمبر يا علامت ادارات ها يا تجارتخانه هاي مذكور در مواد قبل را بدون مجوز به دست آورد
و به طريقي كه به حقوق و منافع آ نها ضرر وارد آورد استعمال كند يا سبب استعمال آن گردد علاوه بر جبران
خسارت وارده به دو ماه تا دو سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 531
اشخاصي كه مرتكب جرايم مذكور در مواد قبل شد هاند هر گاه قبل از تعقيب به دولت اطلاع دهند و ساير
مرتكبين را در صورت بودن، معرفي كنند يا بعد از تعقيب وسايل دستگيري آن ها را فراهم نمايند حسب مورد در
مجازات آنان تخفيف داده م يشود و يا از مجازات معاف خواهند شد.
ماده 532
نوشته هر يك از كارمندان و مسئولان دولتي كه در اجراي وظيفه خود در احكام و تقريرات و ها و اسناد و سجلات
و دفاتر و غير آن ها از نوشت هها و اوراق رسمي تزوير كند اعم از اين كه امضا يا مهري را ساخته يا امضا يا مهر يا
خطوط را تحريف كرده يا كلم هاي الحاق كند يا اسامي اشخاص را تغيير دهد علاوه بر مجازات هاي اداري و جبران
خسارت وارده به حبس از يك تا پنج سال يا به پرداخت شش تا سي ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 533
اشخاصي كه كارمند يا مسئول دولتي نيستند هر گا ه مرتكب يكي از جرايم مذكور در ماده ي قبل شوند علاوه بر
جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال يا سه تا هجده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند
شد.
ماده 534
تحرير نوشته هر يك از كاركنان ادارات دولتي و مراجع قضايي و مأمورين به خدمات عمومي كه در ها و قراردادهاي
راجع به وظايفشان مرتكب جعل و تزوير شوند اعم از اين كه موضوع يا مضمون آن را تغيير دهند يا گفته و
نوشته ي يكي از مقامات رسمي، مهر يا تقريرات يكي از طرفين را تحريف كنند يا امر باطلي را صحيح يا صحيحي
را باطل يا چيزي را كه بدان اقرار نشده است اقرار شده جلوه دهند، علاوه بر مجازات هاي اداري و جبران خسارت
وارده به حبس از يك تا پنج سال يا شش تا سي ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.
ما ده 535
هر كس اوراق مجعول مذكور در مواد ( 532 ) و ( 533 ) و ( 534 ) را با علم به جعل و تزوير مورد استفاده قرار دهد
علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال يا به سه تاهجده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم
خواهد شد.
ماده 536
يا نوشته هر كس در اسناد هاي غيررسمي جعل يا تزوير كند يا با علم به جعل و تزوير آنها را مورد استفاده قرار
دهد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا دوسال يا به سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي
محكوم خواهد شد.
ماده 537
ع عكسبرداري از كارت شناسايي، اوراق هويت شخصي و مدارك دولتي و مومي و ساير مدارك مشابه در صورتي
كه موجب اشتباه با اصل شود بايد ممهور به مهر يا علامتي باشد كه نشان دهد آن مدارك رونوشت يا عكس
مي باشد، در غير اين صورت عمل فوق جعل محسوب مي شود و تهيه كنندگان اين گونه مدارك و استفاده كنندگان
از آن ها به جاي اصلي عالماً عامداً، علاوه بر جبران خسارت به حبس از شش ماه تا دو سال و يا به سه تا دوازده
ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.
ماده 538
تقديم هر كس شخصاً يا توسط ديگري براي معافيت خود يا شخص ديگري از خدمت دولت يا نظام وظيفه يا براي
به دادگاه گواهي پزشكي به اسم طبيب جعل كند به حبس از شش ماه تا يك سال يا به سه تا شش ميليون ريال
جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 539
هر گاه طبيب تصديق نامه بر خلاف واقع درباره ي شخصي براي معافيت از خدمت در ادارات رسمي يا نظام وظيفه
يا براي تقديم به مراجع قضايي بدهد به حبس از شش ماه تا دو سال يا به سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي
محكوم خواهد شد و هر گاه تصديق نامه ي مزبور به واسطه ي اخذ مال يا وجهي انجام گرفته علاوه بر استرداد و
ضبط آن به عنوان جريمه، به مجازات مقرر براي رشوه گيرنده محكوم مي گردد.
ماده 540
ساير تصديق براي نامه هاي خلاف واقع كه موجب ضرر شخص ثالثي باشد يا آن كه خسارتي بر خزان هي دولت وارد
آورد مرتكب علاوه بر جبران خسارت وارده به شلاق تا ( 74 ) ضربه يا به دويست هزار تا دو ميليون ريال جزاي
نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 541
هر كس به جاي داوطلب اصلي هر يك از آزمون ها اعم از كنكور ورودي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي،
دانشسراها، مراكز تربيت معلم، اعزام دانشجو به خارج از كشور يا امتحانات داخلي و نهايي واحدهاي مزبور يا
امتحانات دبيرستان ها، مدارس راهنمايي و هنرستان ها و غيرو در جلسه امتحان شركت نمايد، حسب مورد مرتكب
و داوطلب علاوه بر مجازات اداري و انتظامي به دويست هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 542
مجازات شروع به جعل و تزوير در اين فصل حداقل مجازات تعيين شده ي همان مورد خواهد بود.
فصل ششم - سرقت محو يا شكستن مهر و پلمپ و نوشته ها از اماكن دولتي
ماده 543
محلي هر گاه يا چيزي بر حسب امر مقامات صالح رسمي مهر يا پلمپ شده باشد و كسي عالماً و عامداً آن ها را
بشكند يا محو نمايد يا عملي مرتكب شود كه در حكم محو يا شكستن پلمپ تلقي شود، مرتكب به حبس از سه
ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
باشد به ح در صورتي كه مستحفظ آن مرتكب شده بس از يك تا دو سال محكوم مي شود و اگر ارتكاب به واسطه ي
اهمال مستحفظ واقع گردد مجازات مستحفظ يك تا شش ماه حبس يا حداكثر ( 74 ) ضربه شلاق خواهد بود.
ماده 544
بعض يا كل نوشته هر گاه ها يا اسناد يا اوراق يا دفاتر يا مطالبي كه در دفاتر ثبت و ضبط دولتي مندرج يا در اماكن
دولتي محفوظ يا نزد اشخاصي كه رسماً مأمور حفظ آن ها هستند سپرد ه شده باشد، ربوده يا تخريب يا بر خلاف
مقررات معدوم شود، دفتردار و مباشر ثبت و ضبط اسناد مذكور و ساير اشخاص كه به واسطه ي اهمال آن ها جرم
مذكور وقوع يافته است، به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهند شد.
ماده 545
مرتكبين هر يك از انواع و اقسام جرم هاي مشروح در ماده ي فوق به حبس از سه تا شش سال محكوم خواهند
گرديد و اگر امانت دار يا مستحفظ مرتكب يكي از جرايم فوق الذكر شود به سه تا ده سال حبس محكوم خواهد
شد.
ماده 546
كه مرتكب به در صورتي عنف، مهر يا پلمپ را محو نمايد يا بشكند يا عملي مرتكب شود كه در حكم محو يا
شكستن پلمپ تلقي شود يا نوشته يا اسناد را بربايد يا معدوم كند حسب مورد به حداكثر مجازات هاي مقرر در
مواد قبل محكوم خواهد شد و اين مجازات مانع از اجراي مجازات جرايمي كه از قهر و تشدد حاصل شده است
نخواهد بود.
فصل هفتم - مقصرين فرار محبوسين قانوني و اخفاي
ماده 547
تا هر زنداني كه از زندان يا بازداشتگاه فرار نمايد به شلاق ( 74 ) ضربه يا سه تا شش ماه حبس محكوم م يشود و
اگر براي فرار درب زندان را شكسته يا آن را خراب كرده باشد، علاوه بر تأمين خسارت وارده به هر دو مجازات
محكوم خواهد شد.
تبصره: زندانياني كه مطابق آيي ننامه ي زندان ها به مرخصي رفته و خود را در موعد مقرر بدون عذر موجه معرفي
ننمايند فراري محسوب و به مجازات فوق محكوم مي گردند.
ماده 548
هر گاه مأموري كه موظف به حفظ يا ملازمت يا مراقبت متهم يا فرد زنداني بوده در انجام وظيفه مسامحه و اهمالي
نمايد كه منجر به فرار وي شود به شش ماه تا سه سال حبس يا جزاي نقدي از سه تا هجده ميليون ريال محكوم
خواهد شد.
ماده 549
يا توقيف هر كس مأمور حفظ يا مراقبت يا ملازمت زنداني شده اي باشد و مساعدت در فرار نمايد يا راه فرار او را
تسهيل كند يا براي فرار وي تباني و مواضعه نمايد به ترتيب ذيل مجازات خواهد شد:
الف- اگر توقيف شده متهم به جرمي باشد كه مجازات آن اعدام يا رجم يا صلب است و يا زنداني به يكي از اين
مجازات ها محكوم شده باشد به سه تا ده سال حبس و اگر محكوميت محكوم عليه حبس از ده سال به بالا باشد و
يا توقي فشده متهم به جرمي باشد كه مجازات آن حبس از ده سال به بالا است به يك تا پنج سال حبس و چنان
چه محكوميت زنداني و يا اتهام توقيف شده غير از موارد فوق الذكر باشد به شش ماه تا سه سال حبس محكوم
خواهد شد.
ب- اگر زنداني محكوم به قصاص يا توقيفشده متهم به قتل مستوجب قصاص باشد، عامل فرار موظف به تحويل
دادن وي مي باشد و در صورت عدم تحويل، زنداني م يشود و تا تحويل وي در زندان باقي مي ماند و چنان چه متهم
غياباً محاكمه و برائت حاصل كند و يا قتل شب هعمد يا خطئي تشخيص داده شود عامل فرار به مجازات تعيين شده
در ذيل بند (الف ) محكوم خواهد شد و اگر فراري فوت كند و يا تحويل وي ممتنع شود چنان چه محكوم به قصاص
باشد فراري دهنده به پرداخت ديه به اولياي دم مقتول محكوم خواهد شد.
ج- اگر متهم يا محكومي كه فرار كرده محكوم به امر مالي يا ديه باشد، عامل فرار علاوه بر مجازات تعيين شده در
ذيل بند الف ضامن پرداخت ديه و مال محكوم به نيز خواهد بود.
ماده 550
هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي كه طبق قانون مأمور دستگيري كسي بوده و در اجراي وظيفه ي دستگيري
مسامحه و اهمال كرده باشد به پرداخت يكصد هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد و چنان چه
مسامحه و اهمال به قصد مساعدت بوده كه منجر به فرار وي شده باشد علاوه بر مجازات مذكور به حبس از شش
ماه تا سه سال محكوم مي شود.
ماده 551
اگر عامل فرار از مأمورين مذكور در ماد هي ( 549 ) نباشد و عامداً موجبات فرار اشخاصي كه قانوناً زنداني يا
دستگير شده اند را فراهم آورد به طريق ذيل مجازات خواهد شد.
الف- چنان چه زنداني محكوم به اعدام يا حبس دائم يا رجم يا صلب بوده مجازات او يك تا سه سال حبس و اگر
زنداني متهم به جرمي بوده كه مجازات آن اعدام يا رجم يا صلب است مجازات از شش ماه تا دو سال حبس و
چنان چه محكوميت زنداني و يا مجازات قانوني توقيف شده غير از موارد فو قالذكر باشد مجازات او سه ماه تا يك
سال حبس خواهد بود.
ب- اگر زنداني محكوم به قصاص باشد عامل فرار موظف به تحويل دادن وي مي باشد و در صورت عدم تحويل،
زنداني م يشود و تا تحويل وي در زندان باقي مي ماند. چنانچه فراري فوت كند و يا تحويل وي ممتنع شود
فراري دهنده به پرداخت ديه به اولياي دم مقتول محكوم خواهد شد.
ماده 552
هر كس به شخص زنداني يا توقيف شده براي مساعدت به فرار اسلحه بدهد به حبس از دو تا پنج سال محكوم
مي شود.
ماده 553
مر به هر كس شخصي را كه قانوناً دستگير شده و فرار كرده يا كسي را كه متهم است به ارتكاب جرمي و قانوناً ا
دستگيري او شده است مخفي كند يا وسايل فرار او را فراهم كند به ترتيب ذيل مجازات خواهد شد:
چنان چه كسي كه فرار كرده محكوم به اعدام يا رجم يا صلب يا قصاص نفس و اطراف و يا قطع يد بوده مجازات
مخفي كننده يا كم ككننده ي او در فرار، حبس از يك تا سه سال است و اگر محكوم به حبس دائم يا متهم به
جرمي بوده كه مجازات آن اعدام يا صلب است محكوم به شش ماه تا دو سال حبس خواهد شد و در ساير حالات
مجازات مرتكب يك ماه تا يك سال حبس خواهد بود.
تبصره: در صورتي كه احراز شود فرد فراري دهنده و يا مخفي كننده يقين به بي گناهي فرد متهم يا زنداني داشته و
در دادگاه نيز ثاب ت شود از مجازات معاف خواهد شد.
ماده 554
هر كس از وقوع جرمي مطلع شده و براي خلاصي مجرم از محاكمه و محكوميت مساعدت كند از قبيل اين كه براي
او منزل تهيه كند يا ادل هي جرم را مخفي نمايد يا براي تبرئه ي مجرم ادله ي جعلي ابراز كند حسب مورد به يك تا
سه سال حبس محكوم خواهد شد.
تبصره: در موارد مذكور در ماده ي ( 553 ) و اين ماده در صورتي كه مرتكب از اقارب درجه اول متهم باشد مقدار
مجازات در هر مورد از نصف حداكثر تعيين شده بيشتر نخواهد بود.
فصل هشتم - مشاغل غصب عناوين و
ماده 555
نتظامي كه هر كس بدون سمت رسمي يا اذن از طرف دولت خود را در مشاغل دولتي اعم از كشوري يا لشكري و ا
از نظر قانون مربوط به او نبوده است دخالت دهد يا معرفي نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد
و چنان چه براي دخالت يا معرفي خود در مشاغل مزبور، سندي جعل كرده باشد مجازات جعل را نيز خواهد
داشت .
ماده 556
هر كس بدون مجوز و به صورت علني لبا سهاي رسمي مأموران نظامي يا انتظامي جمهوري اسلامي ايران يا
نشان ها، مدال ها يا ساير امتيازات دولتي را بدون تغيير يا با تغيير جزئي كه موجب اشتباه شود مورد استفاده قرار
دهد در صورتي كه عمل او به موجب قانون ديگري مستلزم مجازات شديدتري نباشد به حبس از سه ماه تا يك
سال و يا جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش ميليون ريال محكوم خواهد شد و در صورتي كه از
اين عمل خود سوءاستفاده كرده باشد به هر دو مجازات محكوم خواهد شد.
تبصره: استفاده از البسه و اشياي مذكور در اين ماده در اجراي هنرهاي نمايشي مشمول مقررات اين ماده نخواهد
بود.
ماده 557
هر كس علني و به صورت غير مجاز لبا سهاي رسمي يا متحدالشكل مأموران كشورهاي بيگانه يا نشان ها يا
مدال ها يا ساير امتيازات دول تهاي خارجي در ايران را مورد استفاده قرار دهد به شرط معامله ي متقابل و يا در
صورتي كه موجب اختلال در نظ م عمومي گردد مشمول مقررات ماد هي فوق است .
فصل نهم - تخريب اموال تاريخي ، فرهنگي
ماده 558
محوطه هر كس به تمام يا قسمتي از ابنيه، اماكن، ها و مجموعه هاي فرهنگي-تاريخي يا مذهبي كه در فهرست آثار
ملي ايران به ثبت رسيده است، يا تزئينات، ملحقات، تأسيسات، اشيا و لوازم و خطوط و نقوش منصوب يا موجود
در اماكن مذكور ك ه مستقلاً نيز واجد حيثيت فرهنگي-تاريخي يا مذهبي باشد، خراب ي وارد آورد علاوه بر جبران
خسارات وارده به حبس از يك الي ده سال محكوم م يشود.
ماده 559
فرهنگي هر كس اشيا و لوازم و همچنين مصالح و قطعات آثار -تاريخي را از موز هها و نمايشگا هها، اماكن تاريخي و
مذهبي و ساير اماكني كه تحت حفاظت يا نظارت دولت است، سرقت كند يا با علم به مسروقه بودن، اشياي مذكور
را بخرد يا پنهان دارد در صورتي كه مشمول مجازات حد سرقت نگردد علاوه بر استرداد آن به حبس از يك تا پنج
سال محكوم مي شود.
ماده 560
هر كس بدون اجازه از سازمان ميراث فرهنگي كشور، يا با تخلف از ضوابط مصوب و اعلام شده از سوي سازمان
مذكور در حريم آثار فرهنگي-تاريخي مذكور در اين ماده مبادرت به عملياتي نمايد كه سبب تزلزل بنيان آن ها
شود، يا در نتيج هي آن عمليات به آثار و بناهاي مذكور خرابي يا لطمه وارد آيد، علاوه بر رفع آثار تخلف و پرداخت
خسارات وارده به حبس از يك تا سه سال محكوم مي شود.
ماده 561
هر گونه اقدام به خارج كردن اموال تاريخي-فرهنگي از كشور هر چند به خارج كردن آن نينجامد قاچاق محسوب
و مرتكب علاوه بر استرداد اموال به حبس از يك تا سه سال و پرداخت جريمه ي معادل دو برابر قيمت اموال
موضوع قاچاق محكوم مي گردد.
تبصره: تشخيص ماهيت تاريخي-فرهنگي به عهده سازمان ميراث فرهنگي كشور م يباشد.
ماده 562
هر گونه حفاري و كاوش به قصد به دست آوردن اموال تاريخي-فرهنگي ممنوع بوده و مرتكب به حبس از شش
ماه تا سه سال و ضبط اشياي مكشوفه به نفع سازمان ميراث فرهنگي كشور و آلات و ادوات حفاري به نفع دولت
محكوم مي شود. چنان چه حفاري در اماكن و محوط ههاي تاريخي كه در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است يا
در بقاع متبركه و اماكن مذهبي صورت گيرد علاوه بر ضبط اشياي مكشوفه و آلات و ادوات حفاري، مرتكب به
حداكثر مجازات مقرر محكوم مي شود.
تبصره 1 : هر كس اموال تاريخي-فرهنگي موضوع اين ماده را حسب تصادف به دست آورد و طبق مقررات سازمان
ميراث فرهنگي كشور نسبت به تحويل آن اقدام ننمايد به ضبط اموال مكشوفه محكوم مي گردد.
تبصره 2: خريد و فروش اموال تاريخي-فرهنگي حاصله از حفاري غيرمجاز ممنوع است و خريدار و فروشنده
علاوه برضبط اموال فرهنگي مذكور، به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي شوند. هر گاه فروش اموال مذكور
تحت هر عنوان از عناوين به طور مستقيم يا غيرمستقيم به اتباع خارجي صورت گيرد، مرتكب به حداكثر مجازات
مقرر محكوم مي شود.
ماده 563
تپه هر كس به اراضي و ها و اماكن تاريخي و مذهبي كه به ثبت آثار ملي رسيده و مالك خصوصي نداشته باشد
تجاوز كند به شش ماه تا دو سال حبس محكوم م يشود مشروط بر آن كه سازمان ميراث فرهنگي كشور قبلاً
حدود مشخصات اين قبيل اماكن و مناطق را در محل تعيين و علامتگذاري كرده باشد.
ماده 564
هر كس بدون اجازه ي سازمان ميراث فرهنگي و برخلاف ضوابط مصوب اعلام شده از سوي سازمان مذكور به
مرمت يا تعمير، تغيير، تجديد و توسعه ي ابنيه يا تزئينات اماكن فرهنگي-تاريخي ثبت شده در فهرست آثار ملي
مبادرت نمايد، به حبس از شش ماه تا دو سال و پرداخت خسارت وارده محكوم م يگردد.
ماده 565
فرهنگي هر كس بر خلاف ترتيب مقرر در قانون حفظ آثار ملي، اموال -تاريخي غيرمنقول ثبت شده در فهرست
آثار ملي رابا علم و اطلاع از ثبت آن به نحوي به ديگران انتقال دهد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم
مي شود.
ماده 566
هر كس نسبت به تغيير نحوه ي استفاده از ابنيه، اماكن و محوطه هاي مذهبي-فرهنگي و تاريخي كه در فهرست
آثار ملي ثبت شد هاند، بر خلاف شئونات اثر و بدون مجوز از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور اقدام نمايد علاوه
بر رفع آثار تخلف و جبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا يكسال محكوم مي شود.
ماده 567
كليه در ي جرايم مذكور در اين فصل، سازمان ميراث فرهنگي يا ساير دواير دولتي برحسب مورد شاكي يا مدعي
خصوصي محسوب مي شود.
ماده 568
در مورد جرايم مذكور در اين فصل كه به وسيله ي اشخاص حقوقي انجام شود هر يك از مديران و مسئولان كه
دستوردهنده باشند، برحسب مورد به مجازات هاي مقرر محكوم م يشوند.
تبصره: اموال فرهنگي-تاريخي حاصله از جرايم مذكور در اين فصل تحت نظر سازمان ميراث فرهنگي كشور
توقيف و در كليه مواردي كه حكم به ضبط و استرداد اموال، وسايل، تجهيزات و خسارات داده مي شود به نفع
سازمان ميراث فرهنگي كشور مورد حكم قرار خواهد گرف ت.
ماده 569
كليه در ي موارد اين فصل در صورتي كه ملك مورد تخريب، ملك شخصي بوده و مالك از ثبت آن به عنوان آثار
ملي بي اطلاع باشد از مجازات هاي مقرر در مواد فوق معاف خواهد بود.
فصل دهم - تقصيرات مقامات و مأمورين دولتي
ماده 570
هر يك از مقامات و مأمورين دولتي كه بر خلاف قانون، آزادي شخصي افراد ملت را سلب كند يا آنان را از حقوق
مقرر در قانون اساسي محروم نمايد علاوه بر انفصال از خدمت و محروميت سه تا پنج سال از مشاغل دولتي به
حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.
ماده 571
هر گاه اقداماتي كه بر خلاف قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي باشد بر حسب امضاي ساختگي وزير يا
مأمورين دولتي به عمل آمده باشد، مرتكب و كساني كه عالماً آن را به كاربرده باشند به حبس از سه تا ده سال
محكوم خواهند شد.
م اده 572
هر گاه شخصي بر خلاف قانون حبس شده باشد و در خصوص حبس غيرقانوني خود شكايت به ضابطين دادگستري
يا مأمورين انتظامي نموده و آنان شكايت او را استماع نكرده باشند و ثابت ننمايند كه تظلم او را به مقامات
ذي صلاح اعلام و اقدامات لازم را معمول داشت هاند به انفصال دائم از همان سمت و محروميت از مشاغل دولتي به
مدت سه تا پنج سال محكوم خواهند شد.
ماده 573
اگر مسئولين و مأمورين بازداشتگاه ها و ندامتگاه ها بدون اخذ برگ بازداشت صادره از طرف مراجع و مقامات
صلاحيت دار، شخصي را به نام زنداني بپذيرند به دو ماه تا دو سال حبس محكوم خواهند شد.
ماده 574
اگر مسئولين و مأمورين بازداشتگاه ها و ندامتگاه ها ارائه دادن يا تسليم كردن زنداني به مقامات صالح قضايي يا از
ارائه دادن دفاتر خود به اشخاص مزبور امتناع كنند يا از رسانيدن تظلمات محبوسين به مقامات صالح ممانعت يا
خودداري نمايند مشمول ماده ي قبل خواهند بود مگر اين كه ثابت نمايند كه به موجب امر كتبي رسمي از طرف
رئيس مستقيم خود، مأمور به آن بوده اند كه در اين صورت مجازات مزبور درباره ي آمر مقرر خواهد شد.
ماده 575
هر گاه مقامات قضايي يا ديگر مأمورين ذ يصلاح بر خلاف قانون توقيف يا دستور بازداشت يا تعقيب جزايي يا قرار
مجرميت كسي را صادر نمايند به انفصال دائم از سمت قضايي و محروميت از مشاغل دولتي به مدت پنج سال
محكوم خواهند شد.
ماده 576
صاحب چنان چه هر يك از منصبان و مستخدمين و مأمورين دولتي و شهردار يها در هر رتبه و مقامي كه باشد از
مقام خود سوءاستفاده نموده و از اجراي اوامر كتبي دولتي يا اجراي قوانين مملكتي و يا اجراي احكام يا اوامر
مقامات قضايي يا هر گونه امري كه از طرف مقامات قانوني صادر شده باشد جلوگيري نمايد به انفصال از خدمات
دولتي از يك تا پنج سال محكوم خواهد شد.
ماده 577
چه چنان مستخدمين و مأمورين دولتي اعم از استانداران و فرمانداران و بخشداران يا معاونان آن ها و مأمورين
انتظامي در غير موارد حكميت در اموري كه در صلاحيت مراجع قضايي است دخالت نمايند و با وجود اعتراض
متداعيين يا يكي از آن ها يا اعتراض مقامات صلاحي تدار قضايي رفع مداخله ننمايند به حبس از دو ماه تا سه سال
محكوم خواهند شد.
ماده 578
قضايي يا غيرقضايي هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي براي اين كه متهمي را مجبور به اقرار كند او را اذيت
و آزار بدني نمايد علاوه بر قصاص يا پرداخت ديه حسب مورد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم م يگردد و
چنان چه كسي در اين خصوص دستور داده باشد فقط دستوردهنده به مجازات حب س مذكور محكوم خواهد شد و
اگر متهم به واسط هي اذيت و آزار فوت كند، مباشر مجازات قاتل و آمر مجازات آمر قتل را خواهد داش ت.
ماده 579
سخت چنان چه هر يك از مأمورين دولتي محكومي را تر از مجازاتي كه مورد حكم است مجازات كند يا مجازاتي
كند كه مورد حكم نبوده است به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد و چنان چه اين عمل به دستور
فرد ديگري انجام شود فقط آمر به مجازات مذكور محكوم م يشود و چنان چه اين عمل موجب قصاص يا ديه باشد
مباشر به مجازات آن نيز محكوم مي گردد و اگر اقدام مزبور متضمن جرم ديگري نيز باشد مجازات همان جرم
حسب مورد نسبت به مباشر يا آمر اجرا خواهد شد.
ماده 580
هر يك از مستخدمين و مأمورين قضايي يا غيرقضايي يا كسي كه خدمت دولتي به او ارجاع شده باشد بدون
ترتيب قانوني به منزل كسي بدون اجازه و رضاي صاحب منزل داخل شود به حبس از يك ماه تا يك سال محكوم
خواهد شد مگر اينكه ثابت نمايد به امر يكي از رؤساي خود كه صلاحيت حكم را داشته است مكره به اطاعت امر
او بوده، اقدام كرده است كه در اين صورت مجازات مزبور در حق آمر اجرا خواهد شد و اگر مرتكب يا سبب وقوع
جرم ديگري نيز باشد مجازات آن را نيز خواهد ديد و چنان چه اين عمل در شب واقع شود مرتكب يا آمر به
حداكثر مجازات مقرر محكوم خواهد شد.
ماده 581
صاحب هر يك از منصبان و مستخدمين و مأمورين دولتي كه با سوءاستفاده از شغل خود به جبر و قهر مال يا حق
كسي را بخرد يا بدون حق بر آن مسلط شود يا مالك را اكراه به فروش به ديگري كند علاوه بر رد عين مال يا
معادل نقدي قيمت مال يا حق، به مجازات حبس از يك سال تا سه سال يا جزاي نقدي از شش تاهجده ميليون
ريال محكوم مي گردد.
ماده 582
م هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي، راسلات يا مخابرات يا مكالمات تلفني اشخاص را در غير مواردي كه
قانون اجازه داده حسب مورد مفتوح يا توقيف يا معدوم يا بازرسي يا ضبط يا استراق سمع نمايد يا بدون اجازه
صاحبان آن ها مطالب آن هارا افشا نمايد به حبس از يك سال تا سه سال و يا جزاي نقدي از شش تا هجده ميليون
ريال محكوم خواهد شد.
ماده 583
مسلح هر كس از مقامات يا مأمورين دولتي يا نيروهاي يا غير آن ها بدون حكمي از مقامات صلاحي تدار در غير
مواردي كه در قانون جلب يا توقيف اشخاص را تجويز نموده، شخصي را توقيف يا حبس كند يا عنفاً در محلي
مخفي نمايد به يك تا سه سال حبس يا جزاي نقدي از شش تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 584
كسي كه با علم و اطلاع براي ارتكاب جرم مذكور در ماده ي فوق مكاني تهيه كرده و بدين طريق معاونت با مرتكب
نموده باشد به مجازات حبس از سه ماه تا يك سال يا جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش
ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 585
به اگر مرتكب يا معاون قبل از آن كه تعقيب شود شخص توقيف شده را رها كند يا اقدام لازم جهت رها شدن وي
عمل آورد در صورتي كه شخص مزبور را زياده از پنج روز توقيف نكرده باشد مجازات او حبس از دو تا شش ماه
خواهد بود.
ماده 586
هر گاه مرتكب براي ارتكاب جرايم مذكور در ماده ( 583 ) اسم يا عنوان مجعول يا اسم و علامت مأمورين دولت يا
لباس منتسب به آنان را به تزوير اختيار كرده يا حكم جعلي ابراز نموده باشد علاوه بر مجازات ماده ي مزبور به
مجازات جعل يا تزوير محكوم خواهد شد.
ماده 587
قبل توقيف چنان چه مرتكب جرايم مواد شده يا محبوس شده يا مخفي شده را تهديد به قتل نموده يا شكنجه و
آزار بدني وارد آورده باشد علاوه بر قصاص يا پرداخت ديه حسب مورد به يك تا پنج سال حبس و محروميت از
خدمات دولتي محكوم خواهد شد.
فصل يازدهم - ارتشا و ربا و كلاهبرداري
ماده 588
كه هر يك از داوران و مميزان و كارشناسان اعم از اين توسط دادگاه معين شده باشد يا توسط طرفين، چنان چه
در مقابل اخذ وجه يا مال به نفع يكي از طرفين اظهار نظر يا اتخاذ تصميم نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال يا
مجازات نقدي از سه تا دوازده ميليون ريال محكوم و آنچه گرفته است به عنوان مجازات مؤدي به نفع دولت ضبط
خواهد شد.
ماده 589
در صورتي كه حكام محاكم به واسطه ي ارتشا حكم به مجازاتي اشد از مجازات مقرر در قانون داده باشند علاوه بر
مجازات ارتشا حسب مورد به مجازات مقدار زايدي كه مورد حكم واقع شده محكوم خواهند شد.
ماده 590
اگر رشوه به صورت وجه نقد نباشد بلكه مالي بلاعوض يا به مقدار فاحش ارزان تر از قيمت معمولي يا ظاهراً به
قيمت معمولي و واقعاً به مقدار فاحشي كمتر از قيمت به مستخدمين دولتي اعم از قضايي و اداري به طور مستقيم
يا غيرمستقيم منتقل شود يا براي همان مقاصد، مالي به مقدار فاحشي گرا نتر از قيمت از مستخدمين يا مأمورين
مستقيم يا غيرمستقيم خريداري گردد، مستخدمين و مأمورين مزبور مرتشي و طرف معامله را شي محسوب
مي شود.
ماده 591
هر گاه ثابت شود كه راشي براي حفظ حقوق حقه خود ناچار از دادن وجه يا مالي بوده تعقيب كيفري ندارد و وجه
يا مالي كه داده به او مسترد م يگردد.
ماده 592
هر كس عالماً و عامداً براي اقدام به امري يا امتناع از انجام امري كه از وظايف اشخاص مذكور در ماده ( 3) قانون
1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام مي باشد /9/ تشديد مجازات مرتكبين ارتشا، اختلاس و كلاهبرداري مصوب 15
وجه يا مالي يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را مستقيم يا غيرمستقيم بدهد در حكم راشي است و به عنوان
مجازات علاوه بر ضبط مال، ناشي از ارتشا به حبس از شش ماه تا سه سال و يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم
مي شود.
تبصره: در صورتي كه رشوه دهنده براي پرداخت رشوه مضطر بود ه و يا پرداخت آن را گزارش دهد يا شكايت نمايد
از مجازات حبس مزبور معاف خواهد بود و مال به وي مسترد م يگردد.
ماده 593
قبيل هر كس عالماً و عامداً موجبات تحقق جرم ارتشا از مذاكره، جلب موافقت يا وصول و ايصال وجه يا مال يا
سند پرداخت وجه را فراهم نمايد به مجازات راشي برحسب مورد محكوم مي شود.
ماده 594
مجازات شروع به عمل ارتشا در هر مورد حداقل مجازا ت مقرر در آن مورد اس ت.
ماده 595
هر نوع توافق بين دو يا چند نفر تحت هر قراردادي از قبيل بيع، قرض، صلح و امثال آن جنسي را با شرط اضافه با
همان جنس مكيل و موزون معامله نمايد و يا زايد بر مبلغ پرداختي، دريافت نمايد ربا محسوب و جرم شناخته
مي شود. مرتكبين اعم از ربادهنده، رباگيرنده و واسطه بين آ نها علاوه بر رد اضافه به صاحب مال به شش ماه تا
سه سال حبس و تا ( 74 ) ضربه شلاق و نيز معادل مال مورد ربا به عنوان جزاي نقدي محكوم مي گردند.
تبصره 1: در صورت معلوم نبودن صاحب مال، مال مورد ربا از مصاديق اموال مجهو لالمالك بوده و در اختيار ولي
فقيه قرار خواهد گرفت .
تبصره 2: هر گاه ثابت شود ربادهنده در مقام پرداخت وجه يا مال اضافي مضطر بوده از مجازات مذكور در اين ماده
معاف خواهد شد.
تبصره 3: هر گاه قرارداد مذكور بين پدر و فرزند يا زن و شوهر منعقد شود يا مسلمان از كافر ربا دريافت كند
مشمول مقررات اين ماده نخواهد بود.
ماده 596
غي هر كس با استفاده از ضعف نفس شخصي يا هوي و هوس او يا حوايج شخصي افراد ر رشيد به ضرر او نوشته يا
سندي اعم از تجاري يا غيرتجاري از قبيل برات، سفته، چك، حواله، قبض و مفاصاحساب و يا هر گونه نوشته اي كه
موجب التزام وي يا برائت ذمه ي گيرنده ي سند يا هر شخص ديگر م يشود به هر نحو تحصيل نمايد علاوه بر جبران
خسارات مالي به حبس از شش ماه تا دو سال و از يك ميليون تا ده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود و
اگر مرتكب، ولايت يا وصايت يا قيمومت بر آن شخص داشته باشد مجازات وي علاوه بر جبران خسارات مالي از
سه تا هفت سال حبس خواهد بود.
فصل دوازدهم - امتناع از انجام وظايف قانوني
ماده 597
هر ي ك از مقامات قضايي كه شكايت و تظلمي مطابق شرايط قانوني نزد آ نها برده شود و با وجود اينكه رسيدگي
به آن ها از وظايف آنان بوده به هر عذر و بهانه اگر چه به عذر سكوت يا اجما ل يا تناقض قانون از قبول شكايت يا
رسيدگي به آن امتناع كند يا صدور حكم را بر خلاف قانون به تأخير اندازد يا بر خلاف صري ح قانون رفتار كند،
دفعه ي اول از شش ماه تا يك سال و در صورت تكرار به انفصال دائم از شغل قضايي محكوم م يشود و در هر
صورت به تأديه خسارات وارده نيز محكوم خواهد شد.
هم فصل سيزد - تعديات مأمورين دولتي نسبت به دولت
ماده 598
هر يك از كارمندان و كاركنان ادارات و سازمان ها يا شوراها و يا شهرداري ها و مؤسسات و شرك تهاي دولتي و يا
وابسته به دولت و يا نهادهاي انقلابي و بنيادها و مؤسساتي كه زير نظر ولي فقيه اداره م يشوند و ديوان محاسبات
و مؤسساتي كه به كمك مستمر دولت اداره مي شوند و يا دارندگان پايه ي قضايي و به طور كلي اعضا و كاركنان
قواي سه گانه و همچنين نيروهاي مسلح و مأمورين به خدمات عمومي اعم از رسمي و غيررسمي وجوه نقدي يا
مطالبات يا حوالجات يا سهام و ساير اسناد و اوراق بهادار يا ساير اموال متعلق به هر يك از سازما نها و مؤسسات
فوق الذكر يا اشخاصي كه بر حسب وظيفه به آن ها سپرده شده است را مورد استفاده غيرمجاز قرار دهد بدون آن
كه قصد تملك آن ها را به نفع خود يا ديگري داشته باشد، متصرف غيرقانوني محسوب و علاوه بر جبران خسارات
وارده و پرداخت اجر تالمثل به شلاق تا ( 74 ) ضربه محكوم م يشود و در صورتي كه منتفع شده باشد علاوه بر
مجازات مذكور به جزاي نقدي معادل مبلغ انتفاعي محكوم خواهد شد و همچنين است در صورتي كه به علت
اهمال يا تفريط موجب تضييع اموال و وجوه دولتي گردد و يا آن را به مصارفي برساند كه در قانون اعتباري براي
آن منظور نشده يا در غير مورد معين يا زايد بر اعتبار مصرف نموده باشد.
ماده 599
هر شخصي عهده دار انجام معامله يا ساختن چيزي يا نظارت در ساختن يا امر به ساختن آن براي هر يك از ادارات
و سازمان ها و مؤسسات مذكور در ماده ( 598 ) بوده است به واسطه تدليس در معامله از جهت تعيين مقدار يا
صفت يا قيمت بيش از حد متعارف مورد معامله يا تقلب در ساختن آن چيز نفعي براي خود يا ديگري تحصيل كند
علاوه بر جبران خسارات وارده به حبس از ش ش ماه تا پنج سال محكوم خواهد شد.
ماده 600
يني كه هر يك از مسئولين دولتي و مستخدمين و مأمور مأمور تشخيص يا تعيين يا محاسبه يا وصول وجه يا مالي
به نفع دولت است بر خلاف قانون يا زياده بر مقررات قانوني اقدام و وجه يا مالي اخذ يا امر به اخذ آن نمايد به
حبس از دو ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. مجازات مذكور در اين ماده در مورد مسئولين و مأمورين شهرداري
نيز مجري است و در هر حال آن چه برخلاف قانون و مقررات اخذ نموده است به ذ يحق مسترد م يگردد.
ماده 601
هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي كه برحسب مأموريت خود اشخاص را اجير يا استخدام كرده يا مباشرت
حمل و نقل اشيايي را نموده باشد و تمام يا قسمتي از اجرت اشخاص يا اجرت حمل و نقل را كه توسط آنان به عمل
آمده است به حساب دولت آورده ولي نپرداخته باشد به انفصال موقت از سه ماه تا سه سال محكوم م يشود و
همين مجازات مقرر است درباره ي مستخدميني كه اشخاص را به بيگاري گرفته و اجرت آ نها را خود برداشته و به
حساب دولت منظور نموده است و در هر صورت بايد اجرت مأخوذه را به ذ يحق مسترد نمايد.
ماده 602
جير هر يك از مستخدمين و مأمورين دولتي كه برحسب مأموريت خود حق داشته است اشخاصي را استخدام و ا
كند و بيش از عد هاي كه اجير يا استخدام كرده است به حساب دولت منظور نمايد يا خدمه شخصي خود را جزء
خدمه دولت محسوب نمايد و حقوق آن ها را به حساب دولت منظور بدارد به شلاق تا ( 74 ) ضربه و تأديه مبلغي كه
به ترتيب فوق به حساب دولت منظور داشته است محكوم خواهد گرديد.
ماده 603
هر يك از كارمندان و كاركنان و اشخاص عهد هدار وظيفه مديريت و سرپرستي در وزارتخانه ها و ادارات و
سازمان هاي مذكور در ماده ( 598 ) كه بالمباشره يا به واسطه در معاملات و مزايده ها و مناقص هها و تشخيصات و
امتيازات مربوط به دستگاه متبوع ، تحت هر عنواني اعم از كميسيون يا ح قالزحمه و حق العمل يا پاداش براي خود
يا ديگري نفعي در داخل يا خارج كشور از طريق توافق يا تفاهم يا ترتيبات خاص يا ساير اشخاص يا نمايندگان و
شعب آن ها منظور دارد يا بدون مأموريت از طرف دستگاه متبوعه بر عهده آن چيزي بخرد يا بسازد يا در موقع
پرداخت وجوهي كه حسب وظيفه به عهده او بوده يا تفريغ حسابي كه بايد به عمل آورد براي خود يا ديگري نفعي
منظور دارد به تأديه دو برابر وجوه و منافع حاصله از اين طريق محكوم مي شود و در صورتي كه عمل وي موجب
تغيير در مقدار يا كيفيت مورد معامله يا افزايش قيمت تمام شده ي آن گردد به حبس از شش ماه تا پنج سال و يا
مجازات نقدي از سه تا سي ميليون ريال نيز محكوم خواهد شد.
ماده 604
نوشته هر يك از مستخدمين دولتي اعم از قضايي و اداري، ها و اوراق و اسنادي كه حسب وظيفه به آنان سپرده
شده يا براي انجام وظايفشان به آن ها داده شده است را معدوم يا مخفي نمايد يا به كسي بدهد كه به لحاظ قانون
از دادن به آن كس ممنوع مي باشد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا ي ك سال محكوم خواهد
شد.
ماده 605
هر يك از مأمورين ادارات و مؤسسات مذكور در ماد هي ( 598 ) كه از روي غرض و بر خلاف حق درباره يكي از
طرفين اظهار نظر يا اقدامي كرده باشد به حبس تا سه ماه يا مجازات نقدي تا مبلغ يك ميليون و پانصد هزار ريال
و جبران خسارت وارده محكوم خواهد شد.
ماده 606
هر يك از رؤسا يا مديران يا مسئولين سازما نها و مؤسسات مذكور در ماده ( 598 ) كه از وقوع جرم ارتشا يا
اختلاس يا تصرف غيرقانوني يا كلاهبرداري يا جرايم موضوع مواد ( 599 ) و ( 603 ) در سازمان يا مؤسسات تحت
اداره يا نظارت خود مطلع شد ه و مراتب را حسب مورد به مراجع صلاحيتدار قضايي يا اداري اعلام ننمايد علاوه بر
حبس از شش ماه تا دو سال به انفصال موقت از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
فصل چهاردهم - تمرد نسبت به مأمورين دولت
ماده 607
كه با ع هر گونه حمله يا مقاومتي لم و آگاهي نسبت به مأمورين دولت در حين انجام وظيفه آنان به عمل آيد تمرد
محسوب م يشود و مجازات آن به شرح ذيل است :
1- هر گاه متمرد به قصد تهديد اسلحه خود را نشان دهد، حبس از شش ماه تا دو سال .
-2 يك تا سه هر گاه متمرد در حين اقدام دست به اسلحه برد، حبس از سال .
3- در ساير موارد حبس از سه ماه تا يك سا ل.
تبصره: اگر متمرد در هنگام تمرد مرتكب جرم ديگري هم بشود به مجازات هر دو جرم محكوم خواهد شد.
فصل پانزدهم - هتك حرمت اشخاص
ماده 608
( توهين به افراد از قبيل فحاشي و استعمال الفاظ ركيك چنان چه موجب حد قذف نباشد به مجازات شلاق تا ( 74
ضربه و يا پنجاه هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي خواهد بود.
ماده 609
مجلس هر كس با توجه به سمت، يكي از رؤساي سه قوه يا معاونان رئيس جمهور يا وزرا يا يكي از نمايندگان
شوراي اسلامي يا نمايندگان مجلس خبرگان يا اعضاي شوراي نگهبان يا قضات يا اعضاي ديوان محاسبات يا
كاركنان وزارتخانه ها و مؤسسات و شرك تهاي دولتي و شهرداري ها در حال انجام وظيفه يا به سبب آن توهين
نمايد به سه تا شش ماه حبس و يا تا ( 74 ) ضربه شلاق و يا پنجاه هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم
مي شود.
فصل شانزدهم - اجتماع و تباني براي ارتكاب جرايم
ماده 610
مرتكب شوند يا هرگاه دو نفر يا بيشتر اجتماع و تباني نمايند كه جرايمي بر ضد امنيت داخلي يا خارج كشور
وسايل ارتكاب آن را فراهم نمايند در صورتي كه عنوان محارب بر آنان صادق نباشد به دو تا پنج سال حبس
محكوم خواهند شد.
ماده 611
تباني بنمايند كه عليه هر گاه دو نفر يا بيشتر اجتماع و اعراض يا نفوس يا اموال مردم اقدام نمايند و مقدمات
اجرايي را ه م تدارك ديده باشند ولي بدون اراد هي خود موفق به اقدام نشوند حسب مراتب به حبس از شش ماه تا
سه سال محكوم خواهند شد.
فصل هفدهم - عليه جرايم اشخاص و اطفال
ماده 612
يا شاكي هر كس مرتكب قتل عمد شود و شاكي نداشته داشته ولي از قصاص گذشت كرده باشد و يا به هر علت
قصاص نشود در صورتي كه اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه يا بيم تجري مرتكب يا ديگران
گردد دادگاه مرتكب را به حبس از سه تا ده سال محكوم م ينمايد.
تبصره: در اين مورد معاونت در قتل عمد موجب حبس از يك تا پنج سال خواهد بود.
ماده 613
حبس هر گاه كسي شروع به قتل عمد نمايد ولي نتيجه منظور بدون اراده وي محقق نگردد به شش ماه تا سه سال
تعزيري محكوم خواهد شد.
ماده 614
هر كس عمداً به ديگري جرح يا ضربي وارد آورد كه موجب نقصان يا شكستن يا از كار افتادن عضوي از اعضا يا
منتهي به مرض دائمي يا فقدان يا نقص يكي از حواس يا منافع يا زوال عقل مجني عليه گردد در مواردي كه قصاص
امكان نداشته باشد چنانچه اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه يا بيم تجري مرتكب يا
ديگران گردد به دو تا پنج سال حبس محكوم خواهد شد و در صورت درخواست مجن يعليه مرتكب به پرداخت
ديه نيز محكوم مي شود.
تبصره: در صورتي كه جرح وارده منتهي به ضايعات فوق نشود و آلت جرح اسلحه يا چاقو و امثال آن باشد مرتكب
به سه ماه تا يك سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 615
هر گاه عده اي با يكديگر منازعه نمايند هر يك از شرك تكنندگان در نزاع حسب مورد به مجازات زير محكوم
مي شوند:
1- در صورتي كه نزاع منتهي به قتل شود به حبس از يك تا سه سال .
-2 تا سه در صورتي كه منتهي به نقص عضو شود به حبس از شش ماه سال .
3- در صورتي كه منتهي به ضرب و جرح شود به حبس از سه ماه تا يك سا ل.
تبصره 1: در صورتي كه اقدام شخص، دفاع مشروع تشخيص داده شود مشمول اين ماده نخواهد بود.
تبصره 2 : مجازات هاي فوق مانع اجراي مقررات قصاص يا ديه حسب مورد نخواهد شد.
ماده 616
كه قت در صورتي ل غيرعمد به واسطه ي ب ياحتياطي يا ب يمبالاتي يا اقدام به امري كه مرتكب در آن مهارت نداشته
است يا به سبب عدم رعايت نظامات واقع شود مسبب به حبس از يك تاسه سال و نيز به پرداخت ديه در صورت
مطالبه از ناحيه اولياي دم محكوم خواهد شد مگر اين كه خطاي محض باشد.
تبصر ه: مقررات اين ماده شامل قتل غيرعمد در اثر تصادف رانندگي نمي گردد.
ماده 617
هر كس به وسيله ي چاقو و يا هر نوع اسلحه ي ديگر تظاهر يا قدر تنمايي كند يا آن را وسيله مزاحمت اشخاص يا
اخاذي يا تهديد قرار دهد يا با كسي گلاويز شود در صورتي كه از مصاديق محارب نباشد به حبس از شش ماه تا دو
سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 618
عمومي هر كس با هياهو و جنجال يا حركات غيرمتعارف يا تعرض به افراد موجب اخلال نظم و آسايش و آرامش
گردد يا مردم را از كسب و كار باز دارد به حبس از سه ماه تا يك سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 619
حيثيت هر كس در اماكن عمومي يا معابر متعرض يا مزاحم اطفال يا زنان بشود يا با الفاظ و حركات مخالف شئون و
به آنان توهين نمايد به حبس از دو تا شش ماه و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 620
هر گاه جرايم مذكور در مواد ( 616 ) و ( 617 ) و ( 618 ) در نتيجه ي توطئ هي قبلي و دست هجمعي واقع شود هر يك از
مرتكبين به حداكثر مجازات مقرر محكوم خواهد شد.
ماده 621
هر كس به قصد مطالبه گر به عنف يا تهديد يا حيله يا به هر نحو ي وجه يا مال يا به قصد انتقام يا به هر منظور دي
ديگر شخصاً يا توسط ديگري شخصي را بربايد يا مخفي كند به حبس از پنج تا پانزده سال محكوم خواهد شد. در
صورتي كه سن مجني عليه كمتر از پانزده سال تمام باشد يا ربودن توسط وسايل نقليه انجام پذيرد يا به
مجني عليه آسيب جسمي يا حيثيتي وارد شود مرتكب به حداكثر مجازات تعيين شده محكوم خواهد شد و در
صورت ارتكاب جرايم ديگر به مجازات آن جرم نيز محكوم مي گردد.
تبصره: مجازات شروع به ربودن سه تا پنج سال حبس اس ت.
ماده 622
هر كس عالماً عامداً به واسطه ي ضرب يا اذيت و آزار زن حامله، موجب سقط جنين وي شود علاوه بر پرداخت ديه
يا قصاص حسب مورد به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد.
ماده 623
طه هر كس به واس ي دادن ادويه يا وسايل ديگري موجب سقط جنين زن گردد به شش ماه تا يك سال حبس
محكوم مي شود و اگر عالماً و عامداً زن حامله اي را دلالت به استعمال ادويه يا وسايل ديگري نمايد كه جنين وي
سقط گردد به حبس از سه تا شش ماه محكوم خواهد شد مگر اين كه ثابت شود اين اقدام براي حفظ حيات مادر
مي باشد و در هر مورد حكم به پرداخت ديه مطابق مقررات مربوط داده خواهد شد.
ماده 624
مي اگر طبيب يا ماما يا داروفروش و اشخاصي كه به عنوان طبابت يا مامايي يا جراحي يا داروفروشي اقدام كنند
وسايل سقط جنين فراهم سازند و يا مباشرت به اسقاط جنين نمايند به حبس از دو تا پنج سال محكوم خواهند
شد و حكم به پرداخت ديه مطابق مقررات مربوط صورت خواهد پذيرفت .
ماده 625
قتل و جرح و ضرب هر گاه در مقام دفاع از نفس يا عرض يا مال خود مرتكب يا شخص ديگري واقع شود با رعايت
مواد ذيل مرتكب مجازات نمي شود مشروط بر اين كه دفاع متناسب با خطري باشد كه مرتكب را تهديد مي كرده
است .
تبصره: مقررات اين ماده در مورد دفاع از مال غير در صورتي قابل اجرا است كه حفاظت مال غير به عهده ي
دفاع كننده بوده يا صاحب مال استمداد نمايد.
ماده 626
در مورد هر فعلي كه مطابق قانون جرم بر نفس ياعرض يا مال محسوب مي شود ولو اين كه از مأمورين دولتي صادر
گردد، هر گونه مقاومت براي دفاع از نفس يا عرض يا مال جايز خواهد بود.
ماده 627
كه دفاع در مواقعي صادق است :
الف- خوف براي نفس يا عرض يا ناموس يا مال مستند به قراين معقول باشد.
ب- دفاع متناسب با حمله باشد.
ج- توسل به قواي دولتي يا هر گونه وسيله ي آسا نتري براي نجات ميسر نباشد.
ماده 628
مقاومت در مقابل نيروهاي انتظامي و ديگر ضابطين دادگستري در موقعي كه مشغول انجام وظيفه خود باشند دفاع
محسوب نمي شود ولي هر گاه اشخاص مزبور از حدود وظيف هي خود خارج شوند و بر حسب ادله و قراين موجود
خوف آن باشد كه عمليات آن ها موجب قتل يا جرح يا تعرض به عرض يا مال گردد در اين صورت دفاع در مقابل
آن ها نيز جايز است .
ماده 629
در موارد ذيل قتل عمدي به شرط آن كه دفاع متوقف به قتل باشد مجازات نخواهد داشت :
الف- دفاع از قتل يا ضرب و جرح شديد يا آزار شديد يا دفاع از هتك ناموس خود و اقارب .
ب- دفاع در مقابل كسي كه در صدد هتك عرض و ناموس ديگري به اكراه و عنف بر آيد.
ج- دفاع در مقابل كسي كه در صدد سرقت و ربودن انسان يا مال او بر آيد.
ماده 630
هر گا شته باشد مي ه مردي همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبي مشاهده كند و علم به تمكين زن دا تواند در
همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتي كه زن مكره باشد فقط مرد را م يتواند به قتل برساند. حكم ضرب و
جرح در اين مورد نيز مانند قتل است .
ماده 631
هر كس طفلي را كه تازه متولد شده است بدزدد يا مخفي كند يا او را به جاي طفل ديگري يا متعلق به زن ديگري
غير از مادر طفل قلمداد نمايد به شش ماه تا سه سال حبس محكوم خواهد شد و چنان چه احراز شود كه طفل
مزبور مرده بوده مرتكب به ي كصد هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
ماده 632
موقع مطالبه اگر كسي از دادن طفلي كه به او سپرده شده است در ي اشخاصي كه قانوناً حق مطالبه دارند امتناع
كند به مجازات از سه ماه تا شش ماه حبس يا به جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار تا سه ميليون ريال
محكوم خواهد شد.
ماده 633
كسي ش هر گاه خصاً يا به دستور ديگري طفل يا شخصي را كه قادر به محافظت خود نمي باشد در محلي كه خالي از
سكنه است رها نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال و يا جزاي نقدي از سه ميليون تا دوازده ميليون ريال محكوم
خواهد شد و اگر در آبادي و جايي كه داراي سكنه باشد رها كند تا نصف مجازات مذكور محكوم خواهد شد و
چنان چه اين اقدام سبب وارد آمدن صدمه يا آسيب يا فوت شود رهاكننده علاوه بر مجازات فوق حسب مورد به
قصاص يا ديه يا ارش نيز محكوم خواهد شد.
ماده 634
محك هر كس بدون مجوز مشروع نبش قبر نمايد به مجازات حبس از سه ماه و يك روز تا يك سال وم م يشود و هر
گاه جرم ديگري نيز با نبش قبر مرتكب شده باشد به مجازات آن جرم هم محكوم خواهد شد.
ماده 635
هر كس بدون رعايت نظامات مربوط به دفن اموات جنازه اي را دفن كند يا سبب دفن آن شود يا آن را مخفي نمايد
به جزاي نقدي از يك صد هزار تا يك ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 636
تعقيب هر كس جسد مقتولي را با علم به قتل مخفي كند يا قبل از اين كه به اشخاصي كه قانوناً مأمور كشف و
جرايم هستند خبر دهد، آن را دفن نمايد به حبس از سه ماه و يك روز تا يك سال محكوم خواهد شد.
فصل هجدهم - عمومي جرايم ضد عفت و اخلاق
ماده 637
هر گاه زن و مردي كه بين آ نها علق هي زوجيت نباشد، مرتكب روابط نامشروع يا عمل منافي عفت غير از زنا از
قبيل تقبيل يا مضاجعه شوند، به شلاق تا نود و نه ضربه محكوم خواهند شد و اگر عمل با عنف و اكراه باشد فقط
اكراه كننده تعزير م يشود.
ماده 638
هر كس علناً در انظار و اماكن عمومي و معابر تظاهر ب ه عمل حرامي نمايد علاوه بر كيفر عمل به حبس از ده روز تا
دو ماه يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم م يگردد و در صورتي كه مرتكب عملي شود كه نفس آن عمل داراي كيفر
نمي باشد ولي عفت عمومي را جريح هدار نمايد فقط به حبس از ده روز تا دو ماه يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم
خواهد شد.
تبصره: زناني كه بدون حجاب شرعي در معابر و انظار عمومي ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و يا از پنجاه
هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.
ماده 639
مي علاوه بر مجازات مقرر، محل مربوطه به « الف » افراد زير به حبس از يك تا ده سال محكوم شوند و در مورد بند
طور موقت با نظر دادگاه بسته خواهد شد:
الف- كسي كه مركز فساد و يا فحشا داير يا اداره كند.
ب- كسي كه مردم را به فساد يا فحشا تشويق نموده يا موجبات آن را فراهم نمايد.
تبصره: هر گاه بر عمل فوق عنوان قوادي صدق نمايد علاو ه بر مجازات مذكور به حد قوادي نيز محكوم مي گردد.
ماده 640
اشخاص ذيل به حبس از سه ماه تا يك سال و جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش ميليون ريال و
تا ( 74 ) ضربه شلاق يا به يك يا دو مجازات مذكور محكوم خواهند شد:
-1 هر كس نوشته يا ط كلي هر رح، گراور، نقاشي، تصاوير، مطبوعات، اعلانات، علايم، فيلم، نوار سينما و يا به طور
چيز كه عفت و اخلاق عمومي را جريح هدار نمايد براي تجارت يا توزيع به نماي ش و معرض انظار عمومي گذارد يا
بسازد يا براي تجارت و توزيع نگاه دارد.
-2 به م هر كس اشياي مذكور را نظور اهداف فوق شخصاً يا به وسيله ي ديگري وارد يا صادر كند و يا به نحوي از
انحا متصدي يا واسطه ي تجارت و يا هر قسم معامله ي ديگر شود يا از كرايه دادن آن ها تحصيل مال نمايد.
3- هر كس اشياي فوق را به نحوي از انحا منتشر نمايد يا آ نها را به معرض انظار عمومي بگذارد.
-4 يج هر كس براي تشويق به معامله اشياي مذكور در فوق و يا ترو آن اشيا به نحوي از انحا اعلان و يا فاعل يكي
از اعمال ممنوعه ي فوق و يا محل به دست آوردن آن را معرفي نمايد.
تبصره 1: مفاد اين ماده شامل اشيايي نخواهد بود كه با رعايت موازين شرعي و براي مقاصد علمي يا هر مصلحت
حلال عقلايي ديگر تهيه يا خريد و فروش و مورد استفاده متعارف علمي قرار مي گيرد.
تبصره 2: اشياي مذكور ضبط و محو آثار م يگردد و جهت استفاده ي لازم به دستگاه دولتي ذ يربط تحويل خواهد
شد.
ماده 641
هر گاه كسي به وسيل هي تلفن يا دستگاه هاي مخابراتي ديگر براي اشخاص ايجاد مزاحمت نمايد علاوه بر اجراي
مقررات خاص شركت مخابرات، مرتكب به حبس از يك تا شش ما ه محكوم خواهد شد.
فصل نوزدهم - جرايم بر ضد حقوق و تكاليف خانوادگي
ماده 642
عت مالي نفقه هر كس با داشتن استطا ي زن خود را در صورت تمكين ندهد يا از تأديه نفقه ساير اشخاص
واجب النفقه امتناع نمايد دادگاه او را از سه ماه و يك روز تا پنج ماه حبس محكوم م ينمايد.
ماده 643
هر گاه كسي عالماً زن شوهردار يا زني را كه در عد هي ديگري است براي مردي عقد نمايد، به حبس از شش ماه تا
سه سال يا از سه ميليون تا هيجده ميليون ريال جزاي نقدي و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم م يشود و اگر داراي
دفتر ازدواج و طلاق يا اسناد رسمي باشد براي هميشه از تصدي دفتر ممنوع خواهد گرديد.
ماده 644
شوند به كساني كه عالماً مرتكب يكي از اعمال زير حبس از شش ماه تا دو سال و يا از سه تا دوازده ميليون ريال
جزاي نقدي محكوم م يشوند:
1- هر زني كه در قيد زوجيت يا عده ي ديگري است خود را به عقد ديگري در آورد در صورتي كه منجر به مواقعه
نگردد.
-2 كه منتهي به هركسي كه زن شوهردار يا زني را كه در عده ديگري است براي خود تزويج نمايد در صورتي
مواقعه نگردد.
ماده 645
به منظور حفظ كيان خانواده، ثبت واقعه ي ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامي است، چنان چه مردي
بدون ثبت در دفاتر رسمي مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نمايد به مجازات حبس تعزيري تا يك سال
محكوم مي گردد.
ماده 646
مم ازدواج قبل از بلوغ بدون اذن ولي نوع است. چنان چه مردي با دختري كه به حد بلوغ نرسيده بر خلاف مقررات
ماده ( 1041 ) قانون مدني و تبصره ي ذيل آن ازدواج نمايد به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردد.
ماده 647
چنان چه هر يك از زوجين قبل از عقد ازدواج طرف خود را به امور واهي از قبيل داشتن تحصيلات عالي، تمكن
مالي، موقعيت اجتماعي، شغل و سمت خاص، تجرد و امثال آن فريب دهد و عقد بر مبناي هر يك از آ نها واقع
شود مرتكب به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردد.
فصل بيستم - سر قسم و شهادت دروغ و افشاي
ماده 648
اطبا و جراحان و ماماها و داروفروشان و كليه ي كساني كه به مناسبت شغل يا حرف هي خود محرم اسرار م يشوند
هر گاه در غير از موارد قانوني، اسرار مردم را افشا كنند به سه ماه و يك روز تا يك سال حبس و يا به يك ميليون
و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شوند.
ماده 649
هر كس در دعواي حقوقي يا جزايي كه قسم متوجه او شده باشد سوگند دروغ ياد نمايد به شش ماه تا دو سال
حبس محكوم خواهد شد.
ماده 650
هر كس در دادگاه نزد مقامات رسمي شهادت دروغ بدهد به سه ماه و يك روز تا دو سال حبس و يا به يك ميليون
و پانصد هزار تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.
تبصره: مجازات مذكور در اين ماده علاوه بر مجازاتي است ك ه در باب حدود و قصاص و ديات براي شهادت دروغ
ذكر گرديده است .
يكم فصل بيست و - سرقت و ربودن مال غير
ماده 651
باشد مرتكب هر گاه سرقت جامع شرايط حد نباشد ولي مقرون به تمام پنج شرط ذيل از پنج تا بيست سال حبس
و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم مي گردد:
-1 باشد سرقت در شب واقع شده .
-2 نفر يا بيشتر باشند سارقين دو .
3- يك يا چند نفر از آن ها حامل سلاح ظاهر يا مخفي بوده باشند.
-4 كه از ديوار بالا رفته يا حرز را شكسته يا كليد ساختگي به كار برده يا اين عنوان يا لباس مستخدم دولت را
اختيار كرده يا بر خلاف حقيقت خود را مأمور دولتي قلمداد كرده يا در جايي كه محل سكني يا مهيا براي سكني
يا توابع آن است سرقت كرده باشند.
-5 باشند در ضمن سرقت كسي را آزار يا تهديد كرده .
ماده 652
يا هر گاه سرقت مقرون به آزار باشد و سارق مسلح باشد به حبس از سه ماه تا ده سال و شلاق تا ( 74 ) ضربه
محكوم مي شود و اگر جرحي نيز واقع شده باشد علاوه بر مجازات جرح به حداكثر مجازات مذكور در اين ماده
محكوم مي گردد.
ماده 653
هركس در راه ها و شوارع به نحوي از انحا مرتكب راهزني شود در صورتي كه عنوان محارب بر او صادق نباشد به
سه تا پانزده سال حبس و شلاق تا ( 74 ) ضربه محكوم مي شود.
ماده 654
ظاهر يا هر گاه سرقت در شب واقع شده باشد و سارقين دو نفر يا بيشتر باشند و لااقل يك نفر از آنان حامل سلاح
مخفي باشد در صورتي كه بر حامل اسلحه عنوان محارب صدق نكند جزاي مرتكب يا مرتكبان حبس از پنج تا
پانزده سال و شلاق تا ( 74 ) ضربه م يباشد.
ماده 655
به سرقت مجازات شروع هاي مذكور در مواد قبل تا پنج سال حبس و شلاق تا ( 74 ) ضربه مي باشد.
ماده 656
باشد مرتكب به در صورتي كه سرقت جامع شرايط حد نباشد و مقرون به يكي از شرايط زير حبس از شش ماه تا
سه سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم مي شود:
1- سرقت در جايي كه محل سكني يا مهيا براي سكني يا در توابع آن يا در محل هاي عمومي از قبيل مسجد و
حمام و غير اين ها واقع شده باشد.
2- سرقت در جايي واقع شده باشد كه به واسطه ي درخت و يا بوته يا پرچين يا نرده محرز بوده و سارق حرز را
شكسته باشد.
-3 باشد در صورتي كه سرقت در شب واقع شده .
-4 نفر يا بيشتر باشند سارقين دو .
5- سارق مستخدم بوده و مال مخدوم خود را دزديده يا مال ديگري را در منزل مخدوم خود يا منزل ديگري كه
به اتفاق مخدوم به آن جا رفته يا شاگرد يا كارگر بوده و يا در محلي كه معمولاً محل كار وي بوده از قبيل خانه،
دكان، كارگاه، كارخانه و انبار سرقت نموده باشد.
6- هر گاه اداره كنندگان هتل و مسافرخانه و كاروانسرا و كاروان و به طور كلي كساني كه به اقتضاي شغل اموالي
در دسترس آنان است تمام يا قسمتي از آن را مورد دستبرد قرار دهند.
ماده 657
طريق كيف هركس مرتكب ربودن مال ديگري از زني، جيب بري و امثال آن شود به حبس از يك تا پنج سال و تا
74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد. )
ماده 658
هر گاه سرقت در مناطق سيل يا زلزل هزده يا جنگي يا آتش سوزي يا در محل تصادف رانندگي صورت پذيرد و حايز
شرايط حد نباشد مرتكب به مجازات حبس از يك تا پنج سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 659
عمومي كه به هزينه هر كس وسايل و متعلقات مربوط به تأسيسات مورد استفاده ي دولت يا با سرمايه دولت يا
سرمايه ي مشترك دولت و بخش غيردولتي يا به وسيله ي نهادها و سازمان هاي عمومي غيردولتي يا مؤسسات
خيريه ايجاد يا نصب شده مانند تأسيسات بهر هبرداري آب و برق و گاز و غيره را سرقت نمايد به حبس از يك تا
پنج سال محكوم م يشود و چنانچه مرتكب از كاركنان سازما نهاي مربوطه باشد به حداكثر مجازات مقرر محكوم
خواهد شد.
ماده 660
هر كس بدون پرداخت حق انشعاب و اخذ انشعاب آب و برق و گاز و تلفن مبادرت به استفاده غيرمجاز از آب و برق
و تلفن و گاز نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به تحمل تا سه سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 661
مو در ساير موارد كه سرقت مقرون به شرايط مذكور در اد فوق نباشد مجازات مرتكب، حبس از سه ماه و يك روز
تا دو سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق خواهد بود.
ماده 662
هر كس با علم و اطلاع يا با وجود قراين اطمينا نآور به اين كه مال در نتيجه ي ارتكاب سرقت به دست آمده است
آن را به نحوي از انحا تحصيل يا مخفي يا قبول نمايد يا مورد معامله قرار دهد به حبس از شش ماه تا سه سال و تا
74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد. )
حرفه در صورتي كه متهم معامله اموال مسروقه را ي خود قرار داده باشد به حداكثر مجازات در اين ماده محكوم
مي گردد.
ماده 663
هر كس عالماً در اشيا و اموالي كه توسط مقامات ذي صلاح توقيف شده است و بدون اجازه، دخالت يا تصرفي نمايد
كه منافي با توقيف باشد ولو مداخل هكننده يا متصرف مالك آن باشد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد
شد.
ماده 664
هر كس عالماً عامداً براي ارتكاب جرمي اقدام به ساخت كليد يا تغيير آن نمايد يا هر نوع وسيله اي براي ارتكاب
جرم بسازد يا تهيه كند به حبس از سه ماه تا يك سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.
ماده 665
هر كس مال ديگري را بربايد و عمل او مشمول عنوان سرقت نباشد به حبس از شش ماه تا يك سال محكوم
خواهد شد و اگر در نتيجه ي اين كار صدمه اي به مجني عليه وارد شده باشد ب ه مجازات آن نيز محكوم خواهد شد.
ماده 666
در صورت تكرار جرم سرقت، مجازات سارق حسب مورد حداكثر مجازات مقرر در قانون خواهد بود.
تبصره: در تكرار جرم سرقت در صورتي كه سارق سه فقره محكوميت قطعي به اتهام سرقت داشته باشد دادگاه
نمي تواند از جهات مخففه در تعيين مجازات استفاده نمايد.
ماده 667
كليه در ي موارد سرقت و ربودن اموال مذكور در اين فصل دادگاه علاوه بر مجازات تعيين شده سارق يا رباينده را
به رد عين و در صورت فقدان عين به رد مثل يا قيمت مال مسروقه يا ربوده شده و جبران خسارت وارده محكوم
خواهد نمود.
فصل بيست و دوم - تهديد و اكراه
ماده 668
هر كس با جبر و قهر يا با اكراه و تهديد ديگري را ملزم به دادن نوشته يا سند يا امضا و يا مهر نمايد و يا سند و
نوشته اي كه متعلق به او يا سپرده به او مي باشد را از وي بگيرد به حبس از سه ماه تا دو سال و تا ( 74 ) ضربه شلاق
محكوم خواهد شد.
ماده 669
نسبت به هر گاه كسي ديگري را به هر نحو تهديد به قتل يا ضررهاي نفسي يا شرفي يا مالي و يا به افشاي سري
خود يا بستگان او نمايد، اعم از اين كه به اين واسطه تقاضاي وجه يا مال يا تقاضاي انجام امر يا ترك فعلي را
نموده يا ننموده باشد به مجازات شلاق تا ( 74 ) ضربه يا زندان از دو ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
فصل بيست و سوم - ورشكستگي
ماده 670
مي كساني كه به عنوان ورشكستگي به تقلب محكوم شوند به مجازات حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهند
شد.
ماده 671
سا مجازات ورشكسته به تقصير از شش ماه تا دو ل حبس است .
ماده 672
شكستگي بين هر گاه مدير تصفيه در امر رسيدگي به ور طلبكاران و تاجر ورشكسته مستقيماً يا مع الواسطه از
طريق عقد قرارداد يا به طريق ديگر تباني نمايد به شش ماه تا سه سال حبس و يا به جزاي نقدي از سه تا هجده
ميليون ريال محكوم م يگردد.
فصل بيست و چهارم - خيانت در امانت
ماده 673
نمايد به هر كس از سفيد مهر يا سفيد امضايي كه به او سپرده شده است يا به هر طريق بدست آورده سوءاستفاده
يك تا سه سال حبس محكوم خواهد شد.
ماده 674
يا نوشته هر گاه اموال منقول يا غيرمنقول هايي از قبيل سفته و چك و قبض و نظاير آن به عنوان اجاره يا امانت يا
رهن يا براي وكالت يا هر كار با اجرت يابي اجرت به كسي داده شده و بنا بر اين بوده است كه اشياي مذكور مسترد
شود يا به مصرف معيني برسد و شخصي كه آن اشيا نزد او بوده آن ها را به ضرر مالكين يا متصرفين آ نها استعمال
يا تصاحب يا تلف يا مفقود نمايد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.
پنجم فصل بيست و - احراق و تخريب و اتلاف اموال و حيوانات
ماده 675
هر كس عمداً عمارت يا بنا يا كشتي يا هواپيما يا كارخانه يا انبار و به طور كلي هر محل مسكوني يا معد براي
سكني يا جنگل يا خرمن يا هر نوع محصول زراعي يا اشجار يا مزارع يا باغ هاي متعلق به ديگري را آتش بزند به
حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شود.
تبصره 1: اعمال فوق در اين فصل در صورتي كه به قصد مقابله با حكومت اسلامي باشد مجازات محارب را خواهد
داشت .
تبصره 2: مجازات شروع به جرايم فوق شش ماه تا دو سال حبس مي باشد.
ماده 676
شد هر كس ساير اشياي منقول متعلق به ديگري را آتش بزند به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد .
ماده 677
يا هر كس عمداً اشياي منقول يا غيرمنقول متعلق به ديگري را تخريب نمايد يا به هر نحو كلاً يا بعضاً تلف نمايد و
از كار اندازد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.
ماده 678
هر گاه جرايم مذكور در مواد ( 676 ) و ( 677 ) به وسيله ي مواد منفجره واقع شده باشد مجازات مرتكب دو تا پنج
سال حبس است .
ماده 679
گوشت هر كس به عمد و بدون ضرورت حيوان حلال متعلق به ديگري يا حيواناتي كه شكار آن ها توسط دولت
ممنوع اعلام شده است را بكشد يا مسموم يا تلف يا ناقص كند به حبس از نود و يك روز تا شش ماه يا جزاي
نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا سه ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 680
هر كس بر خلاف مقررات و بدون مجوز قانوني اقدام به شكار يا صيد حيوانات و جانوران وحشي حفاظت شده
نمايد به حبس از سه ماه تا سه سال و يا جزاي نقدي از يك و نيم ميليون ريال تا هجده ميليون ريال محكوم
خواهد شد.
ماده 681
قباله هر كس عالماً دفاتر و ها و ساير اسناد دولتي را بسوزاند يا به هر نحو ديگري تلف كند به حبس از دو تا ده
سال محكوم خواهد شد.
ماده 682
هر كس عالماً هر نوع اسناد يا اوراق تجارتي و غيرتجارتي غيردولتي را كه اتلاف آن ها موجب ضرر غير است
بسوزاند يا به هر نحو ديگر تلف كند به حبس از سه ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
ماده 683
مت هر نوع نهب و غارت و اتلاف اموال و اجناس و ا عه يا محصولات كه از طرف جماعتي بيش از سه نفر به نحو قهر و
غلبه واقع شود چنان چه محارب شناخته نشوند به حبس از دو تا پنج سال محكوم خواهند شد.
ماده 684
هر كس محصول ديگري را بچراند يا تاكستان يا باغ ميوه يا نخلستان كسي را خراب كند يا محصول ديگري را
قطع و درو نمايد يا به واسطه سرقت يا قطع آبي كه متعلق به آن است يا با اقدامات و وسايل ديگر خشك كند يا
( باعث تضييع آن بشود يا آسياب ديگري را از استفاده بيندازد به حبس از شش ماه تا سه سال و شلاق تا ( 74
ضربه محكوم مي شود.
ماده 685
هر كس اصله ي نخل خرما را به هر ترتيب يا هر وسيله بدون مجوز قانوني از بين ببرد يا قطع نمايد به سه تا شش
ماه حبس يا از يك ميليون و پانصد هزار تا سه ميليون ريال جزاي نقدي يا هر دو مجازات محكوم خواهد شد.
ماده 686
م هر كس درختان موضوع ماده يك قانون گسترش فضاي سبز را عالماً عامداً و بر خلاف قانون ذكور قطع يا
موجبات از بين رفتن آ نها را فراهم آورد علاوه بر جبران خسارت وارده حسب مورد به حبس تعزيري از شش ماه
تا سه سال و يا جزاي نقدي از سه ميليون تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 687
قبيل شبكه هر كس در وسايل و تأسيسات مورد استفاده عمومي از هاي آب و فاضلاب، برق، نفت، گاز، پست و
تلگراف و تلفن و مراكز فركانس و ماكروويو (مخابرات ) و راديو و تلويزيون و متعلقات مربوط به آنها اعم از سد و
كانال و انشعاب لوله كشي و نيروگاه هاي برق و خطوط انتقال نيرو و مخابرات (كابل هاي هوايي يا زميني يا نوري ) و
دستگاه هاي توليد و توزيع و انتقال آن ها كه به هزينه يا سرمايه ي دولت يا با سرماي هي مشترك دولت و بخش
غيردولتي يا توسط بخش خصوصي براي استفاده ي عمومي ايجاد شده و همچنين در علايم راهنمايي و رانندگي و
ساير علايمي كه به منظور حفظ جان اشخاص يا تأمين تأسيسات فوق يا شوارع و جاده ها نصب شده است، مرتكب
تخريب يا ايجاد حريق يا از كار انداختن يا هر نوع خرابكاري ديگر شود بدون آن كه منظور او اخلال در نظم و
امنيت عمومي باشد به حبس از سه تا ده سال محكوم خواهد شد.
تبصره 1: در صورتي كه اعمال مذكور به منظور اخلال در نظم و امنيت جامعه و مقابله با حكومت اسلامي باشد
مجازات محارب را خواهد داش ت.
تبصره 2: مجازات شروع به جرايم فوق يك تا سه سال حبس است .
ماده 688
هر اقدامي كه تهديد عليه بهداشت عمومي شناخته شود از قبيل آلوده كردن آب آشاميدني يا توزيع آب
آشاميدني آلوده، دفع غيربهداشتي فضولات انساني و دامي و مواد زايد، ريختن مواد مسمو مكننده در رودخان هها،
زباله در خيابان ها و كشتار غيرمجاز دام، استفاده ي غيرمجاز فاضلاب خام يا پساب تصفيه ي خانه هاي فاضلاب
براي مصارف كشاورزي ممنوع مي باشد و مرتكبي ن چنان چه طبق قوانين خاص مشمول مجازات شديدتري نباشند
به حبس تا يك سال محكوم خواهند شد.
تبصره 1: تشخيص اين كه اقدام مزبور تهديد عليه بهداشت عمومي و آلودگي محيط زيست شناخته م يشود و نيز
غيرمجاز بودن كشتار دام و دفع فضولات دامي و همچنين اعلام جرم مذكور حسب مورد بر عهد هي وزارت
بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، سازمان حفاظت محيط زيست و سازمان دامپزشكي خواهد بود.
تبصره 2: منظور از آلودگي محيط زيست عبارت است از پخش يا آميختن مواد خارجي به آب يا هوا يا خاك يا
زمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي، شيميايي يا بيولوژيك آن را به طوري كه به حال انسان يا ساير موجودات زنده
يا گياهان يا آثار يا ابنيه مضر باشد تغيير دهد.
ماده 689
تخريب در تمام موارد مذكور در اين فصل هر گاه حرق و و ساير اقدامات انجام شده منتهي به قتل يا نقص عضو يا
جراحت و صدمه به انساني شود مرتكب علاوه بر مجازات هاي مذكور حسب مورد به قصاص و پرداخت ديه و در هر
حال به تأديه خسارات وارده نيز محكوم خواهد شد.
ششم فصل بيست و - هتك حرمت منازل و املاك غير
ماده 690
هركس به وسيله ي صحنه سازي از قبيل پ يكني، ديواركشي، تغيير حد فاصل، امحاي مرز، كرت بندي، نهركشي،
حفر چاه، غرس اشجار و زراعت و امثال آن به تهيه ي آثار تصرف در اراضي مزروعي اعم از كشت شده يا در آيش
زراعي، جنگ لها و مراتع ملي شده، كوهستان ها، باغ ها، قلمستان ها، منابع آب، چشم هسارها، انهار طبيعي و
پارك هاي ملي، تأسيسات كشاورزي و دامداري و دامپروري و كشت و صنعت و اراضي موات و باير و ساير اراضي و
املاك متعلق به دولت يا شركت هاي وابسته به دولت يا شهرداري ها يا اوقاف و همچنين اراضي و املاك و موقوفات
و محبوسات و اثلاث باقيه كه براي مصارف عا مالمنفعه اختصاص يافته يا اشخاص حقيقي يا حقوقي به منظور
تصرف يا ذ يحق معرفي كردن خود يا ديگري، مبادرت نمايد يا بدون اجازه سازمان حفاظت محيط زيست يا مراجع
ذي صلاح ديگر مبادرت به عملياتي نمايد كه موجب تخريب محيط زيست و منابع طبيعي گردد يا اقدا م به هرگونه
تجاوز و تصرف عدواني يا ايجاد مزاحمت يا ممانعت از حق در موارد مذكور نمايد به مجازات يك ماه تا يك سال
حبس محكوم مي شود.
دادگاه موظف است حسب مورد رفع تصرف عدواني يا رف ع مزاحمت يا ممانعت از حق يا اعاده وضع به حال سابق
نمايد.
تبصره 1: رسيدگي به جرايم فو قالذكر خارج از نوبت به عمل م يآيد و مقام قضايي با تنظيم صورت مجلس دستور
متوقف ماندن عمليات متجاوز را تا صدور حكم قطعي خواهد داد.
تبصره 2: در صورتي كه تعداد متهمان سه نفر يا بيشتر باشد و قراين قوي بر ارتكاب جرم موجود باشد قرار
بازداشت صادر خواهد شد، مدعي م يتواند تقاضاي خلع يد و قلع بنا و اشجار و رفع آثار تجاوز را بنمايد.
ماده 691
هركس به قهر و غلبه داخل ملكي شود كه در تصرف ديگري است اعم از آن كه محصور باشد يا نباشد يا در ابتداي
ورود به قهر و غلبه نبوده ولي بعد از اخطار متصرف به قهر و غلبه مانده باشد علاوه بر رفع تجاوز حسب مورد به
يك تا شش ماه حبس محكوم مي شود. هرگاه مرتكبين دو نفر يا بيشتر بوده و لااقل يكي از آ نها حامل سلا ح
باشد به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهند شد.
ماده 692
هر گاه كسي ملك ديگري را به قهر و غلبه تصرف كند علاوه بر رفع تجاوز به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم
خواهد شد.
ماده 693
م اگر كسي به موجب حكم قطعي محكوم به خلع يد از مال غيرمنقولي يا محكوم به رفع مزاحمت يا رفع مانعت از
حق شده باشد، بعد از اجراي حكم مجدداً مورد حكم را عدواناً تصرف يا مزاحمت يا ممانعت از حق نمايد علاوه بر
رفع تجاوز به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.
ماده 694
هركس در منزل يا مسكن ديگري به عنف يا تهديد وارد شود به مجازات از شش ماه تا سه سال حبس محكوم
خواهد شد و در صورتي كه مرتكبين دو نفر يا بيشتر بوده و لااقل يكي از آ نها حامل سلاح باشد به حبس از يك
تا شش سال محكوم مي شوند.
ماده 695
چنان چه جرايم مذكور در مواد ( 692 ) و ( 693 ) در شب واقع شده باشد مرتكب به حداكثر مجازات محكوم
مي شود.
ماده 696
در كليه ي مواردي كه محكوم عليه علاوه بر محكومي تكيفري به رد عين يا مثل مال يا اداي قيمت يا پرداخت ديه و
ضرر و زيان ناشي از جرم محكوم شده باشد و از اجراي حكم امتناع نمايد در صورت تقاضاي محكو مله دادگاه با
فروش اموال محكوم عليه به جز مستثنيات دين حكم را اجرا يا تا استيفاي حقوق محكو مله، محكو معليه را
بازداشت خواهد نمود.
تبصره: چنانچه محكوم عليه مدعي اعسار شود تا صدور حكم اعسار و يا پرداخت به صورت تقسيط بازداشت ادامه
خواهد داشت .
هفتم فصل بيست و - افترا و توهين و هتك حرمت
ماده 697
هركس به وسيله ي اوراق چاپي يا خطي يا به وسيل هي درج در روزنامه و جرايد يا نطق در مجامع يا به هر وسيله
ديگر، به كسي امري را صريحاً نسبت دهد يا آن ها را منتشر نمايد كه مطابق قانون آن امر جرم محسوب مي شود و
( نتواند صحت آن اسناد را ثابت نمايد جز در مواردي كه موجب حد است به يك ماه تا يك سال حبس و تا ( 74
ضربه شلاق يا يكي از آن ها حسب مورد محكوم خواهد شد.
تبصره: در مواردي كه نشر آن امر اشاعه فحشا محسوب گردد هرچند بتواند صحت اسناد را ثابت نمايد مرتكب به
مجازات مذكور محكوم خواهد شد.
ماده 698
عمومي هر كس به قصد اضرار به غير يا تشويش اذهان يا مقامات رسمي به وسيله ي نامه يا شكواييه يا مراسلات يا
عرايض يا گزارش يا توزيع هرگونه اوراق چاپي يا خطي با امضا يا بدون امضا اكاذيبي را اظهار نمايد يا با همان
مقاصد اعمالي را برخلاف حقيقت راساً يا به عنوان نقل قول به شخص حقيقي يا حقوقي يا مقامات رسمي تصريحاً
يا تلويحاً نسبت دهد اعم از اين كه از طريق مزبور به نحوي از انحا ضرر مادي يا معنوي به غير وارد شود يا نه علاوه
بر اعاده حيثيت در صورت امكان، بايد به حبس از دو ماه تا دو سال و يا شلاق تا ( 74 ) ضربه محكوم شود.
ماده 699
هر كس عالماً عامداً به قصد متهم نمودن ديگري آلات و ادوات جرم يا اشيايي را كه يافت شدن آن در تصرف يك
نفر موجب اتهام او م يگردد بدون اطلاع آن شخص در منزل يا محل كسب يا جيب يا اشيايي كه متعلق به اوست
بگذارد يا مخفي كند يا به نحوي متعلق به او قلمداد نمايد و در اثر اين عمل شخص مزبور تعقيب گردد، پس از
( صدور قرار منع تعقيب و يا اعلام برائت قطعي آن شخص، مرتكب به حبس از شش ماه تا سه سال و يا تا ( 74
ضربه شلاق محكوم مي شود.
ماده 700
يك تا هركس با نظم يا نثر يا به صورت كتبي يا شفاهي كسي را هجو كند و يا هجويه را منتشر نمايد، به حبس از
شش ماه محكوم مي شود.
هشتم فصل بيست و - تجاهر به استعمال مشروبات الكلي و قماربازي و ولگردي
ماده 701
مجامع هر كس متجاهراً و به نحو علن در اماكن و معابر و عمومي مشروبات الكلي استعمال نمايد، علاوه بر اجراي
حد شرعي شرب خمر به دو تا شش ماه حبس تعزيري محكوم م يشود.
ماده 702
هر كس مشروبات الكلي را بخرد يا حمل يا نگهداري كند به سه تا شش ماه حبس و يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم
مي شود.
ماده 703
هر كس مشروبات الكلي را بسازد يا بفروشد يا در معرض فروش قرار دهد يا از خارج وارد كند يا در اختيار ديگري
قرار دهد به سه ماه تا يك سال حبس و تا ( 74 ) ضربه شلاق و از ي ك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال
جزاي نقدي يا يك يا دو مورد از آن ها محكوم م يشود.
ماده 704
هر كس محلي را براي شرب خمر داير كرده باشد يا مردم را به آن جا دعوت كند به سه ماه تا دو سال حبس و
74 ) ضربه شلاق و يا از يك ميليون و پانصد هزار تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي يا هر دوي آن ها محكوم )
خواهد شد و در صورتي كه هر دو مورد را مرتكب شود به حداكثر مجازات محكوم خواهد شد.
ماده 705
قماربازي با هر وسيله اي ممنوع و مرتكبين آن به يك تا شش ماه حبس و يا تا ( 74 ) ضربه شلاق محكوم مي شوند و
درصورت تجاهر به قماربازي به هر دو مجازات محكوم مي گردند.
ماده 706
حبس يا تا پانصد هر كس آلات و وسايل مخصوص به قماربازي را بخرد يا حمل يا نگهداري كند به يك تا سه ماه
هزار تا يك ميليون و پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.
ماده 707
مخص هر كس آلات و وسايل وص به قماربازي را بسازد يا بفروشد يا در معرض فروش قرار دهد يا از خارج وارد كند
يا در اختيار ديگري قرار دهد به سه ماه تا يك سال حبس و يك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي
نقدي محكوم مي شود.
ماده 708
هركس قمارخانه داير كند يا مردم را براي قمار به آن جا دعوت نمايد به شش ماه تا دو سال حبس و يا از سه
ميليون تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم م يشود.
ماده 709
جريمه ضبط مي تمام اسباب و نقود متعلق به قمار حسب مورد معدوم يا به عنوان شود.
ماده 710
اشخاصي كه در قمارخان هها يا اماكن معد براي صرف مشروبات الكلي موضوع مواد ( 701 ) و ( 705 ) قبول خدمت
كنند يا به نحوي از انحا به دايركنند هي اين قبيل اماكن كمك نمايند معاو ن محسوب مي شوند و مجازات مباشر در
جرم را دارند ولي دادگاه مي تواند نظر به اوضاع و احوال و ميزان تأثير عمل معاون، مجازات را تخفيف دهد.
ماده 711
هر ( گاه يكي از ضابطين دادگستري و ساير مأمورين صلاحيت دار از وجود اماكن مذكور در مواد ( 704 ) و ( 705
و( 708 ) يا اشخاص مذكور در ماده ي ( 710 ) مطلع بوده و مراتب را به مقامات ذ يصلاح اطلاع ندهند يا برخلاف واقع
گزارش نمايند در صورتي كه به موجب قانوني ديگر مجازات شديدتري نداشته باشند به سه تا شش ماه حبس يا تا
74 ) ضربه شلاق محكوم مي شوند. )
ماده 712
هر كس تكدي يا كلاشي را پيشه خود قرار داده باشد و از اين راه امرار معاش نمايد يا ولگردي نمايد به حبس از
يك تا سه ماه محكوم خواهد شد و چنانچه با وجود توان مالي مرتكب عمل فوق شود علاوه بر مجازات مذكور كليه
اموالي كه از طريق تكدي وكلاشي به دست آورده است مصادره خواهد شد.
ماده 713
هركس طفل صغير يا غيررشيدي را وسيله ي تكدي قرار دهد يا افرادي را به اين امر بگمارد به سه ماه تا دو سال
حبس و استرداد كليه ي اموالي كه از طريق مذكور به دست آورده است محكوم خواهد شد.
نهم فصل بيست و - جرايم ناشي از تخلفات رانندگي
ماده 714
بي هر گاه احتياطي يا ب يمبالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي يا عدم مهارت راننده (اعم از وسايط نقليه زميني يا
آبي يا هوايي ) يا متصدي وسيله ي موتوري منتهي به قتل غيرعمدي شود مرتكب به شش ماه تا سه سال حبس و
نيز به پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه ي اولياي دم محكوم م يشود.
تبصره: اظهار نظر كارشناسي در خصوص تشخيص ب ياحتياطي يا ب يموالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي يا عدم
مهارت در مورد سوانح مربوط به وسايل نقليه ي زميني، آبي و هوايي حسب مورد اداره راهنمايي و رانندگي،
شركت راه آهن جمهوري اسلامي ايران، سازمان بنادر و كشتيراني و سازمان هواپيمايي كشوري مي باشد.
ماده 715
هر گاه يكي از جهات مذكور در ماد هي ( 714 ) موجب مرض جسمي يا دماغي كه غيرقابل علاج باشد و يا از بين
رفتن يكي از حواس يا از كار افتادن عضوي از اعضاي بدن كه يكي از وظايف ضروري زندگي انسان را انجام
مي دهد يا تغيير شكل دايمي عضو يا صورت شخص يا سقط جنين شود مرتكب به حبس از دو ماه تا يك سال و به
پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم مي شود.
ماده 716
هر گاه يكي از جهات مذكور در ماد هي ( 714 ) موجب صدمه ي بدني شود كه باعث نقصان يا ضعف دايم يكي از
منافع يا يكي از اعضاي بدن شود و يا باعث از بين رفتن قسمتي از عضو مصدوم گردد، بدون آن كه عضو از كار
بيفتد يا باعث وضع حمل زن قبل از موعد طبيعي شود مرتكب به حبس از دو ماه تا شش ماه و پرداخت ديه در
صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم خواهد شد.
ماده 717
هر گاه يكي از جهات مذكور در ماده ( 714 ) موجب صدمه ي بدني شود مرتكب به حبس از يك تا پنج ماه و
پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه ي مصدوم محكوم م يشود.
ماده 718
در مورد مواد فوق هرگاه راننده يا متصدي وسايل موتوري در موقع وقوع جرم مست بوده يا پروانه نداشته يا
زيادتر از سرعت مقرر حركت مي كرده است يا آن كه دستگاه موتوري را با وجود نقص و عيب مكانيكي مؤثر در
تصادف به كار انداخته يا در محل هايي كه براي عبور پياده رو علامت مخصوص گذارده شده است، مراعات لازم
ننمايد و يا از مح لهايي كه عبور از آن ممنوع گرديده است رانندگي نموده، به بيش از دو سوم حداكثر مجازات
مذكور در مواد فوق محكوم خواهد شد. دادگاه مي تواند علاوه بر مجازات فوق مرتكب را براي مدت يك تا پنج
سال از حق رانندگي يا تصدي وسايل موتوري محروم نمايد.
تبصره: اعمال مجازات موضوع مواد ( 714 ) و ( 718 ) اين قانون از شمول بند ( 1) ماده ي ( 3) قانون وصول برخي از
1373 مجلس شوراي اسلامي مستثني م يباشد. /12/ درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 28
ماده 719
جو هر گاه مصدوم احتياج به كمك فوري داشته و راننده با و د امكان رساندن مصدوم به مراكز درماني و يا استمداد
از مأمورين انتظامي از اين كار خودداري كند و يا به منظور فرار از تعقيب، محل حادثه را ترك و مصدوم را رها كند
حسب مورد به بيش از دو سوم حداكثر مجازات مذكور در مواد ( 714 ) و ( 715 ) و ( 716 ) محكوم خواهد شد. دادگاه
نمي تواند در مورد اين ماده اعمال كيفيت مخففه نمايد.
تبصره 1: راننده در صورتي م يتواند براي انجام تكاليف مذكور در اين ماده وسيله نقليه را از صحنه حادثه حركت
دهد كه براي كمك رسانيدن به مصدوم توسل به طريق ديگر ممكن نباشد.
تبصره 2: در تمام موارد مذكور هرگاه راننده مصدوم را به نقاطي براي معالجه و استراحت برساند و يا مأمورين
مربوطه را از واقعه آگاه كند و يا به هر نحوي موجبات معالجه و استراحت و تخفيف آلام مصدوم را فراهم كند
دادگاه مقررات تخفيف را درباره ي او رعايت خواهد نمود.
ماده 720
پلا هركس در ارقام و مشخصات ك وسايل نقليه ي موتوري زميني، آبي يا كشاورزي تغيير دهد و يا پلاك وسيله ي
نقليه ي موتوري ديگري را به آن الصاق نمايد يا براي آن پلاك تقلبي به كار برد يا چنين وسايلي را با علم به تغيير
و يا تعويض پلاك تقلبي مورد استفاده قرار دهد و همچنين هركس به نحوي از انحا در شماره ي شاسي، موتور يا
پلاك وسيله ي نقليه موتوري و يا پلا كهاي موتور و شاسي كه از طرف كارخان هي سازنده حك يا نصب شده بدون
تحصيل مجوز از راهنمايي و رانندگي تغيير دهد و آن را از صورت اصل يكارخانه خارج كند به حبس از شش ماه تا
يك سال محكوم خواهد شد.
ماده 721
هر كس بخواهد وسيله ي نقليه ي موتوري را اوراق كند مكلف است مراتب را با تعيين محل توقف وسيل هي نقليه به
راهنمايي و رانندگي محل اطلاع دهد، راهنمايي و رانندگي محل بايد ظرف مدت يك هفته اجازه ي اوراق كردن
وسيله ي نقليه را بدهد و اگر به دلايلي با اوراق كردن موافقت ندارد تصميم قطعي خود را ظرف همان مدت با ذكر
دليل به متقاضي ابلاغ نمايد، هرگاه راهنمايي و رانندگي هيچ گونه اقدامي در آن مدت نكرد اوراق كردن وسيله ي
نقليه پس از انقضاي مدت مجاز است . تخلف از اين ماده براي اورا قكننده موجب محكوميت از دو ماه تا يك سال
حبس خواهد بود.
ماده 722
چنان چه وسيله ي موتوري يا پلاك آن سرقت يا مفقود شود، شخصي كه وسيله در اختيار و تصرف او بوده است
اعم از آن كه مالك بوده يا نبوده پس از اطلاع مكلف است بلافاصله مراتب را به نزديكترين مركز نيروي انتظامي
اعلام نمايد، متخلف از اين ماده به جزاي نقدي از پانصد هزار تا يك ميليون ريال محكوم خواهد شد.
ماده 723
هر كس بدون گواهينامه رسمي اقدام به رانندگي و يا تصدي وسايل موتوري كه مستلزم داشتن گواهينامه ي
مخصوص است، بنمايد و همچنين هر كس به موجب حكم دادگاه از رانندگي وسايل نقليه ي موتوري ممنوع باشد به
رانندگي وسايل مزبور مبادرت ورزد براي بار اول به حبس تعزيري تا دو ماه يا جزاي نقدي تا يك ميليون ريال و يا
هر دو مجازات و در صورت ارتكاب مجدد به دوماه تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.
ماده 724
هر راننده ي وسيله ي نقليه اي كه در دستگاه ثبت سرعت وسيله ي نقليه عمداً تغييري دهد كه دستگاه، سرعتي
كمتر از سرعت واقعي نشان دهد و يا با علم به اين كه چنين تغييري در دستگاه مزبور داده شده با آن وسيل هي
نقليه رانندگي كند براي بار اول به حبس از ده روز تا دو ماه و يا جزاي نقدي از پنجاه هزار تا پانصد هزار ريال و يا
هر دو مجازات و در صورت تكرار به دو تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.
ماده 725
هر يك از مأمورين دولت كه متصدي تشخيص مهارت و دادن گواهينام هي رانندگي هستند اگر به كسي كه واجد
شرايط رانندگي نبوده پروانه بدهند به حبس تعزيري از شش ماه تا يك سال و به پنج سال انفصال از خدمات
دولتي محكوم خواهند شد و پروانه ي صادره نيز ابطال مي گردد.
ماده 726
هر كس در جرايم تعزيري معاونت نمايد حسب مورد به حداقل مجازات مقرر در قانون براي همان جرم محكوم
مي شود.
ماده 727
،622 ،608 ، 566 قسمت اخير ماده ي 596 ،565 ،564 ،563،562 ،561 ،560 ،559 ، جرايم مندرج در مواد 558
699 و 700 ،698 ،697 ،694 ،692 ،690 ،684،685 ،682 ،679 ،677 ،676 ،669 ،668 ،648 ،642 ،632،633
جز با شكايت شاكي خصوصي تعقيب نم يشود و در صورتي كه شاكي خصوصي گذشت نمايد دادگاه مي تواند در
مجازات مرتكب تخفيف دهد و يا با رعايت موازين شرعي از تعقيب مجرم صرف نظر نمايد.
ماده 728
مي قاضي دادگاه تواند با ملاحظه ي خصوصيات جرم و مجرم و دفعات ارتكاب جرم در موقع صدور حكم و در
صورت لزوم از مقررات مربوط به تخفيف، تعليق و مجازات هاي تكميلي و تبديلي از قبيل قطع موقت خدمات
عمومي حسب مورد استفاده نمايد.
ماده 729
كليه ي قوانين مغاير با اين قانون از جمله قانون مجازات عمومي مصوب سال 1304 و اصلاحات و الحاقات بعدي آن
ملغي است .
قانون فوق مشتمل بر دويست و سي و دو ماده و چهل و چهار تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ دوم
1375 به تأييد شوراي /3/ خرداد ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 6
نگهبان رسيده است .
لازم به ذكر است كه شماره ي مواد مصوبه مجلس تحت عنوان كتاب پنجم تعزيرات و مجازا تهاي بازدارنده به
دنبال مواد قانون مجازات اسلامي كه قبلاً به تصويب رسيده از شماره 498 تا 729 تدوين گرديده است .
--------------------------------------------
دريافت شده از پايگاه نشر مقالات حقوقي
حق گستر.
براي نشر مقالات حقوقي خود
به كنيد حق گستر مراجعه .
منتظر شما هستيم.
ir.HaghGostar.www
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید