عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





Alternative content


گرامات شهدا
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394
مهمان حضرت زهرا سلام الله علیها...
ارسال در تاریخ بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۲ توسط مرتضی

صبح یک روز گرم تابستانی، زیر سایه چادری در هفت تپه، مآمن «لشکر خط شکن 25 کربلا» لابه‌لای تپه ماهورها، تک و تنها نشسته بودم، «نورالله ملاح» را دیدم که با لبخندی از جنس سرور، به طرفم می‌آمد، سرش را از ته تراشیده بود. کنارم نشست.گفتم: پسر قشنگ شدی‌ها! عجبا چرا این روزها، بعضی از بچه‌ها موهاشون رو از ته می‌تراشند! نکنه خبرایی هست ما بی‌خبریم، عین حاجی واقعی‌ها شدی‌ها!... تقصیر که میگن همینه دیگه، نه؟ شهید ملاح دستش را روی شانه‌هایم کرد و با لبخندی غریبانه گفت: سید، بذار برات از خواب دیشب بگم. تو هم از اصحاب خواب دیشب من هستی...گفتم: من! این یعنی چی؟ خواب! حالا چه خوابی دیدی؟ پسر نکنه جرعة شهادت را تو خواب نوشیدی!گفت: برو بالاتر سید، اصلا یادت هست من همیشه بهت می‌گم که به شکل غریبانه‌ای شهید می‌شم،ولی دیشب به ظهور رسیدم. بشارتش را گرفتم. خندیم و گفتم: آره، تو از همین حالا سوت شهادتت رو بزن!گفت: خواب دیدم همین اطرافم، بعد یکی به‌ اسم صدام زد، نگاهی به دوربرم انداختم، صدا از تو چادر حسینة گردان می‌آمد، اما صدا یک جورایی غریبانه و خاص بود، حیرت کردم!مثل اون صدا تابه‌حال هیچ کجا نشنیده بودم. آرام و بی‌تاب و بی‌قرار، گوشة چادر را کنار زدم، پر شدم از عطر ناب، در دم فرو ریختم. ناگهان اندیشه‌ای مثل یک وحی ریخت توی دلم. مقابل تکه‌ای از نور زانو زدم. مثل وقتی که مقابل ضریح آقا علی‌بن موسی‌الرضا(ع) می‌خواستم سلام بدهم، با اشک و بغض و بی‌قراری گفتم: السلام علیک یا فاطمه زهراء...حال غریبی پیدا کردم، من و حضرت زهرا(س)... حضرت فاطمه زهرا(س)، آقا امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دو طرفش نشسته بودند.

آن‌قدر مبهوت و متحیر بودم که کلامی برای گفتن نیافتم، دوباره سلام دادم، به آقا امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، به اصحاب عاشورایی، به مولا علی(ع).حضرت زهرا(س) فرمودند: پسرانم، حسن و حسین، سلام خدا بر شما باد، ایشان (نورالله) چند روز دیگر مهمان ما خواهد بود. بعد، آقا امام حسین(ع) دست روی سرم کشیدند و من ناگهان از خواب پریدم، این بشارت بود. سید جون! مدت‌هاست که منتظرش بودم، واقعیت اینه که تا منتظر نباشی، خونده نخواهی شد. باید آرزو کنی، تا آرزوهات سراغت بیان. بیدار كه شدم، وقت اذان بود. وضو گرفتم، فکر کردم که قرار است چند روز دیگه... اصلاً خبر که داری داریم میریم مهران؟ میدونی، انشالله من شهید می‌شم، بشارتش رو گرفتم، می‌دونم که به غریبانگی حضرت زهرا(س) به شکل غریبانه‌ای هم شهید خواهم شد... ان‌شالله. بغض گلویم را گرفت، تو حیرت ماندم. آره ما بر حقیم و این‌ها نشانة آن ظهور حقیقت مطلق است. بلند شدم، شهید ملاح را بغل کردم.گفت: تو شک داری؟ گفتم: بیا یک شرطی ببندیم، اگه جا موندم، شفاعتم کن.عصر روز پنجم از این واقعه، شانزدهم تیرماه شصت‌وپنج، سربندها که روی پیشانی رفت، به‌یاد ملاح افتادم، دور و برم را گشتم. آخه قدش بلندتر بود و تهِ ستون می‌ایستاد. رفتم نزدیکش و گفتم: هی مرد، قول و قرار ما رو که یادت هست؟لبخندی زد و گفت: سید، از همین حالا تو سوتت را بزن. طولی نکشید که با رمز یا اباعبدالله الحسین(ع)، وارد عملیات شدیم و چند روز بعد در حین آزادسازی مهران، نورالله ملاح، بر بلندای قلاویزان، با اصابت مستقیم راکت هواپیمای دشمن، به شکل غریبانه‌ای، مظلومانه شهید شد، و چنان پودر شد که چیزی از جنازه‌اش باقی نماند. در سحرگاه هفدهم تیرماه 65، نورالله مهمان حضرت زهرا(س) شد.

راوی:غلام علی نسا ئی

منبع:ماهنامه امتدادشماره 62،فروردین۹۰



اقتدا به زینب- سلام الله علیها-
ارسال در تاریخ سوم مرداد ۱۳۹۲ توسط مرتضی

در اوایل جنگ برای شناسایی به منطقه ی چنانه رفته بودیم. روزها استتار می کردیم وشب ها راه می رفتیم. ما در حقیقت میان نیروهای دشمن بودیم. خوراکی هم خیلی کم داشتیم. یک نفر هم طلبه با ما بود. بعد از سه شبانه روز خوراکی هایمان تمام شد.آب وغذا نداشتیم از ریشه ی گیاهان استفاده می کردیم. آن طلبه ای که با ما بود، بریده بود و عقب می ماند. یک روز گفت: « من دچار شک و تردیدم!».(سردار) شهید(عبدالحسین) برونسی گفت: «اگر من این حرف را بزنم اعتراضی نیست، اما تو که چند سال نان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را خورده ای چرا این حرف را می زنی؟»آن طلبه متاثر شد وگفت: « من باید خودم را بسازم». روزهای بعد دیدیم خیلی سرحال است. گفتم: چی شده؟ سرحال شدی؟ گفت: « نگفتم خودم را درست می کنم؟» گفتم: «چی شد؟» گفت: دیشب وقتی استتار کرده بودیم، دیدم آقایی بالای سرم ایستاده که صورتش آفتاب را منعکس می کرد. به من گفت: پاشو! مگر فرزند اسلام و شهید انقلاب به تو نگفت تو که نان امام زمان را خورده ای چرا باید تردید به خود راه دهی؟ سخن او حجت است!بلند شدم وگفتم: آقا! عاقبت ما چی می شود؟ فرمود: پیروزی با شماست و شکست با دشمن است؛ ولی اگر پیروزی واقعی را می خواهی برای فرج من دعا کنید. گفتم: آقا! شهید می شوم؟ فرمود: اگر بخواهی. گفتم: چگونه؟ گفت: تو در همین مسیر شناسایی،  شهید می شوی؛ به این نشانی که از سینه به بالا چیزی از بدنت باقی نمی ماند.

نشانه ی دیگر این که وقتی آمدی خواهر و مادرت برای زیارت به مشهد رفته بودند، به برونسی بگو جنازه ات را بیرد قم که آن ها منتظرند.دشمن متوجه حضور ما در منطقه شد و ما را به گلوله بست و ایشان از سینه به بالا چیزی از بدنش باقی نماند و من با شهید برونسی جنازه اش را به قم بردیم. در قم خواهرش آمد سر تابوت تا جنازه را ببیند، مانع شدیم.گفت: من دیشب خواب دیدم صدّام سر برادرم را بریده. من از زینب کمتر نیستم. من وقتی برادرم به جبهه رفت، مشهد بودم و او را ندیدم حالا باید او را ببینم.و واقعاً زینب وار برخورد کرد. سینه ی سوخته ی برادر را بوسید بعد بدن را بلند کرد و صدا زد: خدایا! این قربانی را از انقلاب اسلامی قبول کن!


منبع:« ستاره ها/ص


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سبكبالان عاشق - كرامات شهدا
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394
 

فرمانده حجاج

 

 

 

 

 

شهید مهدی زین‌الدین به نماز اول وقت بسیار اهمیت می‌داد. پس از شهادتش یکی از برادران در عالم رؤیا دید که آقا مهدی مشغول زیارت خانه ی خداست. عدّه‌ای هم به دنبالش بودند. پرسیده بود: «شما این جا چکار دارید؟» گفته بود: «به خاطر آن نمازهای اوّل وقت که خوانده‌ام در این جا فرماندهی این ها را به من واگذار کرده‌اند.»

راوی:محمد میرجانی

 

 

 حق همسایه

قرار بود در نزدیکی منزل ماپنج شهید گمنام را به خاک بسپارند.من یکی از مخالفین دفن شهدا بودم!با اینکه به شهدا ارادت داشتم اما حس میکردم منزل ما در کنار قبرستاان قرار خواهد گرفت در نتیجه ارزش مالی خود را از دست خواهد داد لذا پیگیری کردم که شهدا در جایی دیگر دفن شونداما پیگیری من عملی نشد!پنج شهید گمنام در کنار منزل ما در شهرک واوان در اطراف تهران به خاک سپرده شدند.من هم بسیار ناراحت!فشار روانی وناراحتی من بیشتر بخاطر پسرم بود .پسر ۱۲ساله من مدتها بود که از ناحیه استخوان پا دچار مشکل بود به طوری که قادر به راه رفتن نبود .بعد از دفن شهدا بیشتر ناراحت بودم وبه کسانی که در کنار مزار شهدا بودند به چشم حقارت می نگریستم ...

 

 تا اینکه یک شب در عالم خواب دیدم جوانی خوش سیما نزدیک من آمد .چهره بسیجیان زمان جنگ را داشت .ایشان جلو آمد .سلام کرد .وگفت:ما حق همسایگی را خوب ادا می کنیم !اگرچه نمی خواستی ما درکنار منزل شما دفن شویم اما حالا که همسایه شدیم حق گردن ما دارید!بعد در مورد فرزند مریضم صحبت کردوگفت:برای شفای پسرت روبه قبله بایست وسه مرتبه باتوجه بگو الحمدالله !در همین حال هیجان زده از خواب پریدم روبه قبله ایستادم باتوجه وحضور قلب سه بار گفتم :الحمدالله بعد هم نماز خواندم وخوابیدم.صبح پسرم مرا از خواب بیدار کرد !به راحتی راه می رفت !انگار تاکنون هیچ مشکلی نداشته ،بیماری پسرم به طور کامل برطرف شده بود .این عنایت خدابود که ما همسایگان به این خوبی پیدا کردیم.

راوی:یکی از خادمان شهدا

منبع:سایت خمول (بنیاد حفظ آثار)

 

 

سیزده موذن

آخرین روزهای سال 72بود.بچه های تفحص همه به دنبال پیکر های مطهر شهدا بودند.مدتی بودکه در منطقه خیبر(طلائیه)به عنوان خادم الشهدا انتخاب شدیم.با دل وجان به دنبال پاره های دل این ملت بودیم .قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی نظرمان را جلب کرد:با وضووارد شوید این خاک آغشته به خون شهیدان است .این جمله کلی حرف داشت .همه ایستادیم نزدیک ظهربود بچه ها با آب کمی که همراهشان بود وضو گرفتند .

 

 ناگهان صدای اذان آن هم به صورت دسته جمعی به گوشمان رسید !به ساعت نگاه کردم وقت اذان نبود!همه این صدا را می شنیدند هر لحظه بر تعجب ما افزوده میشد .یعنی چه حکمتی در این اذان بی وقف ودسته جمعی وجود دارد!!نوای اذان بسیار زیبا ودلنشین بود این  صدا ازمیان نیزارها می آمد با بچه ها به سوی نیزارها حرکت کردیم این منطقه قبلا محل عبور قایق ها بود هرچه جلوتر میرفتیم صدا زیباتر میشد اما هر چه گشتیم اثری از م‍‍وذنین نبود محدوده صدا مشخص بود لذا به همان سمت رفتیم در میان نیزارها قایقی را دیدیم قایق را به سختی از لابه لای نی ها بیرون کشیدیم .آنچه می دیدیم بسیار عجیب وباورنکردنی بود .ما موذنین نا آشنا پیدا کردیم .درون قایق شکسته پراز پیکرهای شهدا بود آنها سال های سال در میان نیزارها وجود داشتند .پیکرمطهرسیزده شهیدداخل قایق بود.آنها را یکی یکی خارج کردیم عجیب تر اینکه همه آنها شهدا گمنام بودند .

 

راوی :شهید علیرضا غلامی مسئول تفحص لشگر امام حسین ع

منبع:کتاب کرامات شهدا ص 30

 

 72شهید به یاری ولایت

تیر ماه 1378 بود، سردار باقرزاده اکیپ های تفحص را جمع کرد و گفت: «مردم تماس می گیرند و درخواست   می کنند مراسم تشییع شهدا بگذارید تا عطر شهدا حال و هوای جامعه را عوض کند.» سردار گفت:«بروید در مناطق به شهدا التماس کنید و بگویید شما همگی فدایی ولایت هستید. اگر صلاح می دانیدبه یاری رهبرتان برخیزید.» چند روز گذشت. یک روز صبح به محور عملیاتی بدر و خیبررسیدیم. برای رفع تکلیف، همان جملات سردار را گفتم. ناهار را که خوردیم، برگشتیم به اهواز.همان روز در شلمچه تعدادی شهید پیدا شد. چند ساعتی بیشتر در پادگان نبودم که گفتند از هور تماس گرفتند که شهیدی پیدا شده است.

چند روز گذشت و از شرهانی و فکه، نیز هر روز خبرهای خوشی می رسید. شب بود،

 مشغول خوردن شام بودیم که سردار تماس گرفت: «چه خبر؟» گفتم: «شهدا خودشان را رساندند.

 درهای رحمت خدا باز شد.» گفت: «فردا صبح، شهدا را به تهران بفرست.» از تعداد شهدا پرسید،

 گفتم: «هنوز شمارش نکرده ام.» و همین طور که گوشی را با کتفم نگه داشته بودم، شروع کردم

 به شمردن: «16 تا فکه؛ 18 تا شرهانی و.....که در مجموع 72 شهید هستند.»

سردار گفت: الله اکبر! روز عاشورا هم 72 نفر پای ولایت ایستادند.»  سعی کردم به بهانه ای معطل کنم

تا تعداد شهدا بیشتر شود، اما نشد.

منبع:آسمان مال آنهاست ص۵۰

 

 

 

 حراست از انقلاب

 

 

 

 

بعد از شهادت [سردار] شهید [سید هاشم] ساجدی ، مشکلات زیادی در ستاد نجف پیدا کردیم. چند ماهی به مرخصی نرفتم ، به منزل تلفن زدم ، همسرم ناراحت بود که بچه ها مریضند ومشکلات زیاد است.گفتم: موقعیت به گونه ای نیست که بتوانم به مرخصی بیایم. بعد از دو روز ، همسرم به قرارگاه نجف زنگ زد و گفت: « می خواهم عذر خواهی کنم ، دیشب شهید ساجدی را خواب دیدم که به منزل ما آمد. برایشان میوه آوردم و شکایت کردم که بچه ها مریضند و آقای نبی زاده؛ شوهرم، رسیدگی نمی کنند.»

 

شهید ساجدی گفت: « صبر کنید ، جنگ تمام می شود ، رزمنده ها زود برمی گردند ،  همه ی ما باید تلاش کنیم برای حراست از انقلاب اسلامی.»  من متوجه شدم که روح ایشان ناظر بر اعمال ماست. 

منبع: «  ستاره ها / ص 61 / راوی : نبی زاده».

 

روی سرخ

می دانستم [سردار شهید محمد ناصر] ناصری قرار است به افغانستان برود. شب در خانه نشسته بودم و روزنامه را ورق می زدم که تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم ، با همان لحن همیشگی گفـت:

« سلام، چطوری؟ دارم می رم، همین فردا پس فردا. این روزها مشغول خواندن غزل خداحافظی هستم. با خیلی ها خداحافظی کرده ام. امروز رفته بودم بهشت رضا- علیه السلام- با شهید کاوه خداحافظی کردم. آخر نمی شد بدون خداحافظی با او، به این سفر رفت. جایت خالی! کلی با محمود آقا حرف و حدیث کردیم. از آن جا رفتم دیدن پدر شهید کاوه و باهاش خداحافظی کردم. از پیرمرد خواهش کردم برایم دعا کند که در این سفر شهید بشوم. و بعد رفتم دیدن آقا بزرگ ، خداحافظی کردم و از او هم خواهش کردم از خدا بخواهد من شهید شوم.»

گفتم: «ناصرجان! این حرف ها چیه که می زنی؟ ما هنوز تو را لازم دارم ، شما باید زنده باشید و صد تا کردستان دیگه رو هم فتح کنی.» از پشت تلفن آهی کشید وگفت: « تو سومین کسی هستی که ازت خواهش می کنم ، دعا کن خدا مرا بیامرزد ، با روی سرخ بپذیرد. رئیس ! تو پیش خدا آبرو داری ، من از تو خواهش می کنم ... دعا کن شهادت نصیبم شود.

 

منبع:ستاره ها / ص 52 / راوی : احمد مسعودی».

 

 

اسمی برکف پا

 

  در عملیات خیبر، ما ، عقبه ی لشکرامام حسین - علیه السلام- بودیم . فردای روزی که قرار بود به خط اعزام بشویم یکی از برادران به نام اصغر قربانی به بچه‌ها گفت: « من یقیناً فردا شهید می‌شوم و برای این که جنازه‌ام روی زمین نماند و به دست خانواده‌ام برسد می‌خواهم اسمم را کف پایم بنویسم. بعد، دوستی از میان جمع داوطلب شد و با ماژیک سبز رنگ کف پای او نوشت: « شهید علی اصغر قربانی .» همان هم شد.

   بعد از این که به خط مقدم رفتیم، به محض پیاده‌شدن از نفربر زرهی ترکش به سرش خورد و بلافاصله شهید شد.                                                                        

 

 

 

بازوی متبرک

 

 

 

 

 

نزدیک شروع عملیات، سید محسن حسنی قصد رفتن به رودخانه را کرد تا غسل شهادت کند . مانع او شدم . در حالی که چشمانش از شادی می‌درخشید، گفت: «خواب امام حسین را دیدم که سوار بر مرکب از دور به طرف مهران می‌آمدند وقتی به مقرمان رسیدند پیاده شده و بازوی تک‌تک بچه‌های گردان را بوسیدند و بعد به طرف من آمده، مرا در آغوش کشیده و بازوی من را هم بوسیدند و دست مبارکشان را به طرف من آورده و مهری در دستم قرار داده و فرمودند: « محسن جان! به پاداش شرکت در آزادسازی مهران این تربت را به تو می‌دهم .»

در حین عملیات ذکر اباعبدالله- علیه السلام- را بر لب داشت و اشک می‌ریخت که ناگهان با انفجار یک خمپاره ترکشی بوسه بر جای بوسه مولایش حسین- علیه السلام- زد.

 

 

 

 

 مسافر کربلا

 

 

 

 

 

چهار ساله بود ، مریضی سختی گرفت . پزشکان جوابش کردند . گفتند : این بچه زنده نمی ماند !  پدرش او را نذر آقا  اباالفضل (ع) کرد . به نیت آقا به فقرا غذا می داد . تا اینکه به طرز معجزه آسایی  این فرزند شفا یافت !هر چه بزرگتر میشد ارادت قلبی این پسر به قمر بنی هاشم بیشتر میشد . تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت !در جبهه انقدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضل (ع) از لشگر امام حسین (ع) شد . خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت می کند .علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت .آخرین باری که به جبهه می رفت گفت : راه کربلا که باز شد .

بر می گردم !شانزده سال بعد پیکرش بازگشت . همان روزی که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا می رفت !!!آمدهبود به خواب مسئول تفحص ، گفته بود :زمانشرسیده که من برگردم !!! محل حضورپیکرش را گفته بود !!عجیب بود .

پیکرش به شهردیگری منتقل شد . مدتی بعد او را آوردند ، روزی که تشییع شد روز تاســوعا بود . روز اباالـــفضل(ع)در پایان آخرین نامه اش برای من و شما نوشته بود : به امید دیدار در کربلا_ برادر شما علیرضا .حالا هرکس مشکلی برای سفر کربلا داره به سراغ علیرضا میره ...

راوی :مادر شهید

منبع:کتاب مسافر کربلا

 

 شفای عباس به دست حضرت عباس علیه السلام

 

 

 

 

اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۲ عباس هنوز نوزادی چند ماهه بود که به بیماری سختی مبتلا شد. پس از مراجعه به چند دکتر او را در بیمارستان بستری کردیم. حالش طوری بود که اصلاً به هوش نبود ، تنها یک لحظه هنگامی که پدرش بالای سرش بود چشمانش را باز کرده و دوباره از هوش رفت که بسیار ناراحت شده، سروصدا کردم! آخر او با بچه های دیگرم فرق داشت.قبل از اینکه او را باردار شوم در عالم خواب دیده بودم که آقایی گفت: این فرزند شما پسر است و نامش عباس است، یاد آوری این خاطرات، در آن لحظه مرا بی تاب می کرد ، همه دکترها مرا دلداری می دادند و می گفتند: این بچه خوب می شود و بزرگتر که شد دکتر می شود. اما طولی نکشید که عباس دچار خونریزی پوستی شد ، دلم شکست و بدون هیچ اعتمادی به دکترها به امامزاده سید نصرالدین بازار که علمای بزرگی نیز در آنجا آرامیده اند رفتم، به حضرت ابوالفضل(ع) متوسل شدم وقتی به منزل بازگشتم از بیمارستان تماس گرفتند تا پدرش برای عباس دارو ببرد. من هم هر لحظه منتظر خبر بودم وقتی آقا نصیر(پدر عباس) به خانه آمد با رویی گشاده گفت: عباس خوب شده ، می گویند دیشب شفا پیدا کرده است.

دکتری هم از آمریکا آمده بود و پس از معاینه اذعان داشت که او هیچ دردی ندارد و وضعیتش فرق کرده است. پنج ماه مراقب او بودم ولی دراین چند ماه حتی تب هم نکرد با اینکه دکتر خواسته بود تا ۱۶ سالگی تحت نظر باشد و کوچکترین خراشی هم به بدنش وارد نشود ولی در ۱۳ سالگی روانه جبهه شد او به کرامت آقا ابوالفضل العباس علیه السلام بهبودی کامل یافته بود.

 

راوی : مادر شهید عباس صابری

منبع: پایگاه شیعه ها

قرآن سالم

 

 

 

 

 

سردار شریفی: شهید علم الهدی همیشه قرآنی همراهش بود که حتی در جنگ هنگامی که کمی وقت پیدا می‌کرد، قرائت می‌نمود. وقتی جنازه ی شهید علم الهدی پیدا شد، مثل جنازه ی مولایش ؛ امام حسین- علیه السلام- طوری تانک بر جسد او و یارانش رانده شده بود که آرپی‌جی که همراهش بود پرس شده بود. و جسد وی طوری پودر شده بود که استخوانی هم نمانده بود، به جز آن قرآن.

امام خمینی قدس سره: «او (شهید علم الهدی) به جوار خدای متعال رفت که از مکه بالاتر است.»

حضرت امام خامنه‌ای دام ظله: «وقتی که خبر شهادت سید حسین علم الهدی را شنیدم، اوّل چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود.»

 

منبع: سایت ماندگاران

 

بهشت را آماده کرده اند!

 

 

 

 

در بیت امام، مهدی را دیدم وگفتم: آقامهدی! خواب های خوشی برایت دیده اند... مثل این که شما هم .. بله...

تبسمی کرد و با تعجب پرسید: چه خبر شده است؟ گفتم: همه ی خبرها که پیش شماست. یکی از فرماندهان گردان که یک ماه پیش خواب دیده بود در بهشت منزلی زیبا می سازند، پرسیده بود: این خانه را برای چه کسی آماده می کنید؟ گفتند: قرار است شخصی به جمع بهشتیان بپیوندد. باز پرسیده بود: او کیست؟ بعد سکوت کردم.

 مهدی مشتاقانه سر تکان داد و گفت: خوب... ادامه بده. گفتم: پاسخ دادند قرار است مهدی باکری به این جا بیاید. خلاصه آقا ملائکه را خیلی به زحمت انداختی. سرش را پایین انداخت و رنگ رخسارش به سرخی گرایید و به آرامی گفت: بنده ی خدا! با این کارهایی که ما انجام می دهیم مگر بسیجی ها اجازه می دهند که به بهشت برویم! جلو در بهشت می ایستند و راهمان نمی دهند. سپس به فکر فرو رفت و از من دور شد. دیگر مطمئن بودم که مهدی آخرین روزهای فراق از یار را سپری می کند.

«سررسید یاد یاران 1388»

 

 روضه خوانی با ریش تراشیده و کروات!

شهید اندرز گو

 

 

 

 

 

از اوایل کودکی تا نوجوانی و جوانى، همیشه در هیأت و مسجد حضور می یافت و علاقه ی خاصی هم به اهل بیت داشت؛ خودش هم گهگاهی مداحی می کرد. از وقتی که با هم ازدواج کردیم، دائم منبر می رفت و در حین منبر، مداحی نیز داشت؛ اما خود من به جز دو یا سه بار بیشتر پای روضه ی او نبوده ام؛ اما خبر دارم که روضه های سوزناکی می خوانده به خصوص در باره ی حضرت علی اکبر امام حسین(ع) روضه هایی می خوانده که من هنوز هم در هیچ جا مانند آن روضه را نشنیده ام.

زمانی بود که متواری بودیم، منزلی در مشهد گرفته بودیم که یک اتاق داشت. به خاطر دارم که صاحبخانه، مجلس روضه خوانی داشت و دو تا از مداح های مجلس نیامده بودند؛ شهید اندرزگو گفت: حالا که روضه خوان تان نیامده، خود من برای شما روضه می خوانم.در آن زمان به علت این که در حال فرار بودیم«سید» تغییر قیافه داده بود ریش هایش را از ته تراشیده بود و کراوات هم زده بود!! در آن مجلس روضه با همان شکل و قیافه، شروع کرد به مداحی و خانم صاحبخانه باور نمی کرد که آدمی با این وضع و حال، اینقدر خوب بتواند مداحی کند. روضه ی آن روز روضه ی حضرت علی اکبر(ع) بود، همان طور که گفتم تا به حال آن نحوه روضه را نشنیده بودم. جالب این که خودش هم در حین روضه خواندن مثل باران بهاری اشک می ریخت...

«ماهنامه خیمه- آبان 1382به نقل از همسر شهید اندرزگو»

 

درخواست شهادت

توی خواب داشت گریه می کرد، بلند وبا هق هق. حرف هم می زد. رفتم بالای سرش. کم کم فهمیدم دارد با حضرت صدیقه سلام الله علیها راز ونیاز می کند. اسم دوست های شهیدش را می بُرد. به سینه می زد و با ناله می گفت: «اونا همه رفتند مادرجان! پس کی نوبت من می شه؟»

سر وصداش هر لحظه بیشتر می شد. ترسیدم در وهمسایه را هم بیدار کند. چند بار اسمش را بلند گفتم تا از خواب پرید. صورتش خیس اشک بود. چند لحظه ای طول کشید تا به خودش آمد. گفت: «چرا بیدارم کردی؟»

گفتم: «شما آن قدر بلند گریه می کردی وحرف می زدی که صدات تا چند تا خونه اون ور تر هم می رفت.» مثل کسی که گنج بزرگی را از دست داده باشد، با ناله گفت: « من داشتم با خود بی بی درد دل می کردم؛ آخه چرا بیدارم کردی؟»

«ساکنان ملک اعظم2/ص85 به نقل از همسر شهید برونسی»

 

دسته ها : نكته ها

پنجم 1 13


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهیدی که از محل قبر خودش خبر داد.
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394

 

شهیدی که از محل قبر خودش خبر داد.
ارسال در تاریخ پنجم مهر ۱۳۹۲ توسط مرتضی

يكي اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟
گفتم: بفرماييد !
يه عكسي به من نشون داد، يه پسر مثلاً 19، 20 ساله اي بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبري» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبري» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هي با اون زبون كر و لالي خودش، با ما حرف مي زد، ما هم مي گفتيم: چي مي گي بابا؟! محلش نمي ذاشتيم، مي گفت: عبدالمطلب هر چي سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت ...
گفت: ديد ما نمي فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبري. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته.
مي گفت: ديد همه ما داريم مي خنديم، طفلك هيچي نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهي به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد.


فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايي كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند.

 وصيت نامه اش خيلي كوتاه بود، اين جوري نوشته بود:
  «بسم الله الرحمن الرحيم                     
يك عمر هرچي گفتم به من مي خنديدند. يك عمر هرچي مي خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچي جدي گفتم، شوخي گرفتند. يك عمر كسي رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلي تنها بودم. يك عمر براي خودم مي چرخيدم. يك عمر ...
اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مي زدم و آقا بهم مي گفت: تو شهيد مي شي. جاي قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!»

راوی:حجت الاسلام انجوي نژاد

منبع:هفته نامه صبح صادق،ش540،ص4



22


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چهار پیش گویی از شهید اندرزگو
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394
چهار پیشگویی شهید اندرزگو
ارسال در تاریخ بیستم بهمن ۱۳۸۶ توسط مرتضی

      آن روز ها ما یک تلویزیون کوچک داشتیم که الآن هم داریم، منتهی ماموران ساواک آن را شکسته اند. ولی به هر شکل آن را برای یادگاری نگه داشته ام.

یک روز شهید اندرزگو، اخبار ورود کارتر به ایران را تماشا می کرد، من هم کنار ایشان نشسته بودم، پرسیدم: « چرا این پهلوی را نمی کشی؟چرا هیچ اقدامی برای نابودی این آدم نمی کنی؟»

جواب داد: «من شش ماه تمام روی طرحی زحمت کشیدم ولی حاصل کار من لو رفت، برای همین نتوانستم پهلوی را از بین ببرم. حالا شش ماه دوم را شروع کرده ام و دارم کار می کنم. این پهلوی را یا با دست خودم از بین می برم یا با خون خودم.»

همان شب یک بار دیگر که تلویزیون همین خبر را پخش می کرد، شهید اندرزگو یک دفعه برگشت و به من گفت: «می بینی یک روز جمهوری اسلامی می شود، اوایل مردم مورد امتحان قرار می گیرند،آقای خمینی به ایران تشریف می آورند.»

پیش گویی هایی می کرد.

من امروز آن ها را به چشم می بینم، ولی آن روزها، این حرف ها را خیلی جدی نمی گرفتم. حتی یک بار هم گفتند: «آقایی به نام سید علی، رییس جمهور می شود.»

چون نام خودش هم سید علی بود، گفتم:« نکند خودت می خواهی رییس جمهور شوی!؟»

جواب داد: «نه، من آن موقع نیستم. مسئولیت خیلی سنگین است.»

 

«همسر شهید حجة الاسلام سید علی اندرزگو» «صبح صادق- ش338»




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید سید علی اندرزگو
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 13 اسفند 1394

سید علی اندرزگو

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
 
اندرزگو در چندین لباس مختلف

سید علی اندرزگو (۱۳۱۶ - ۱۳۵۷) از مبارزان مسلح مخالف حکومت پهلوی در خلال سال‌های ۱۳۴۲ - ۱۳۵۷ و عضو هیئت های موتلفه اسلامی بود که با گروه‌های مختلفی ارتباط داشت. وی از پرکارترین فعالان ضدرژیم شناخته می‌شود.

محتویاتنوجوانی

وی در شامگاه هیجدهم رمضان سال ۱۳۱۶ ه. ش (۱۳۵۷ه. ق) به دنیا آمد. پدرش سید اسدالله، شغل بنایی داشت و سپس به خرده فروشی در میدان شوش تهران روی آورد.[۱] وی پس از گذران دوره ابتدائی، به سبب مشکلات مالی خانواده تحصیلش را رها کرد و در یک کارگاه نجاری مشغول شد. در همین زمان پس از کار روزانه تا ساعتی از شب به تحصیل دروس فقه و اصول در مسجد هرندی می‌پرداخت. اندرزگو در نوجوانی با شخصیت نواب صفوی و تشکیلات فدائیان اسلام آشنا شده بود و تا حد زیادی متاثر از آن بود.

ازدواج

در اوایل سال ۱۳۴۳، در حالی که ۲۷ سال سن داشت، با معرفی مهدی عراقی، برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمد علی رفت و دختر او را خواستگاری کرد، اما این وصلت، چند ماهی بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور، فشار روی وی و همسر و خانواده همسرش زیاد شد و بارها آنها را به بازجویی کشاندند و لذا این زندگی نوپا، دیری نپایید.

وی مدت هفت سال سرگردان و بدون خانواده بود تا سرانجام با وساطت حجت‌الاسلام موسوی، امام جماعت مسجد چیذر و حجت‌الاسلام سید علی اصغر هاشمی، سرپرست حوزه علمیه چیذر و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی، به خواستگاری دختر آقای عزت الله سیل سه پور رفت. حاصل این ازدواج چهار پسر به نام‌های سید مهدی، سید محمود، سید محسن و سید مرتضی بود.[۲]

قیام ۱۵ خرداد

در جریان واقعه قیام ۱۵ خرداد از فعالان و از عاملان تظاهرات بود که همان شب با اهدای کتابی از سوی آیت الله خمینی مورد تقدیر واقع شد. پس از این واقعه، وی دستگیر شد و تحت شکنجه‌های سختی از سوی ساواک قرار گرفت. اما ساواک نتوانست اطلاعی مفید از وی به دست آورد. پس از مدتی اندرزگو از زندان آزاد شد و به شاخهٔ نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی پیوست.

ترور حسنعلی منصور

پس از پیوستن وی به شاخهٔ نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی، این گروه تصمیم گرفت تا نخست وزیر وقت، حسنعلی منصور را ترور کند. اندرزگو وظیفهٔ کند کردن اتومبیل حامل نخست وزیر را بر عهده گرفت و پس از آنکه محمد بخارایی، از اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی،[۳] گلوله‌ای به گلوی نخست وزیر شلیک کرد، او نیز گلولهٔ دیگری به او زد و از مهلکه گریخت. در پی این اقدام، ساواک به جستجوی وی و دیگر عاملان پرداخت. اما نتوانست اندرزگو را بیابد. لذا وی را به طور غیابی در دادگاه محاکمه و به اعدام محکوم کرد.[۴]

فرار به عراق

مدتی پس از محاکمهٔ غیابی اندرزگو، ساواک موفق شد او را ردیابی کند. اما او از دست ساواک فرار کرده و به عراق گریخت. او در عراق، هر از چند گاهی به دیدار آیت الله خمینی می‌رفت. اندرزگو در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت.

سکونت در تهران، قم و مشهد

بعد از بازگشت به ایران، چون ساواک به دنبال وی بود، او مدام محل سکونت خود را تغییر می‌داد. او در در این سال‌ها در شهرهای مختلفی از جمله، تهران (محلهٔ چیذر) و قم سکونت کرد. در این سال‌ها، او به حمایت مالی و تهیه کردن اسلحه برای گروه‌های مخالف هم خط خود می‌پرداخت.

فرار به افغانستان

پس از این که ساواک موفق به پیدا کردن محل سکونتش در قم شد، وی به مشهد گریخت و از طریق یکی از دوستانش از طریق زابل و زاهدان به افغانستان گریخت. پس از مدت کوتاهی، اندرزگو دوباره به مشهد بازگشت و فعالیت‌های خود را از سر گرفت.

رفتن به سوریه و لبنان

پس از بازگشت به ایران، وی مدتی به سوریه و لبنان رفت و دوره‌های نظامی دید. او در لبنان با نمایندهٔ آیت الله خمینی در سازمان الفتح تماس گرفت و در آنجا، دوره‌های نظامی دید و طرز استفاده از سلاحهای سنگین را فرا گرفت.

تصمیم برای ترور محمد رضا پهلوی

او پس از بازگشت به ایران، طی یک برنامه ۶ ماهه، رفت‌وآمدهای‌های محمد رضا پهلوی را به کمکی شخصی در کاخ سلطنتی، زیر نظر داشت. وی قصد داشت که با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، محمد رضا پهلوی را ترور کند. اما با کشته شدنش، این تصمیمش نافرجام ماند.

در ۲ شهریور ۱۳۵۷ زمانی که اندرزگو راهی خانه یکی از دوستان‌اش بود، از سوی ماموران ساواک که از قبل آن منطقه را تحت نظر داشتند، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. او زمانی که متوجه شد نمی‌تواند از مهلکه بگریزد، سعی کرد تعدادی از اسنادی را که همراه داشت با بلعیدن و آغشته کردن به‌خون از بین ببرد. مامورها پس از آن‌که مطمئن شدند اندرزگو مواد منفجره همراه خودش ندارد به او نزدیک شدند و او را روی برانکارد گذاشتند اما او با تکانی بدن‌اش را به داخل جوی آب انداخت و جان سپرد. خانواده وی از کشته شدنش خبر نداشتند تا این که پس از پیروزی انقلاب از طریق روح الله خمینی از این موضوع با خبر شدند.[۵] از وی به عنوان چریک تنهای انقلاب یاد می‌شود. قبر وی در قطعه ۳۹، ردیف ۷۲، شماره ۵۵ بهشت زهرا است.[۶]

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید حاج حسین خرازی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 10 اسفند 1394
اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

زندگينامه شهيد حسين خرازي

زندگي نامه اي کوتاه از شهيد حاج حسین خرازی

 

روز جمعه ماه محرم سال 1336 در يكي از محله‌هاي مستضعف نشين اصفهان به نام «كوي كلم»

خانواده با ايمان خرازي مفتخر به قدوم سربازي از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب،

زينت بخش دوران كودكي او بود و در همان ايام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس ديني راه

يافت و به تحصيل علوم در مدرسه‌اي كه معلمان آنجا افرادي متعهد بودند، پرداخت. اكثر اوقات

پس از تكاليف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سيد» رفته با صداي پرطنينش اذان و تكبير

مي‌گفت.

 

حسين در دوران فراگيري دانش كلاسيك لحظه‌اي از آموزش مسايل ديني غافل نبوده و در آغاز

دوران نوجواني گرايش زيادي به مطالعه خبرها و كتب اسلامي‌ و انقلابي داشت و به تدريج با امور

سياسي نيز آشنا شد. در سال 1355 پس از اخذ ديپلم طبيعي براي طي دوران سربازي به

مشهد اعزام گشت. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصيل علوم قرآني در مجامع

مذهبي مبادرت ورزيد. در آن دوره او را براي عمليات سركوب‌گرانه ظفار به عمان فرستادند ولي او

از اين سفر به معصيت ياد كرد و حتي نمازش را تمام مي‌خواند. از همان روزهاي اول انقلاب در

كميته دفاع شهري مسئوليت پذيرفت و براي مبارزه با ضد انقلاب داخلي و جنگهاي كردستان

قامت به لباس پاسداري آراست و لحظه‌اي آرام نگرفت. يك سال صادقانه در اين مناطق خدمت

كرد و مأموريتهاي محوله او را راهي گنبد نمود.

 

با شروع جنگ تحميلي به تقاضاي خودش راهي خطه جنوب شد و در اولين خط دفاعي مقابل

عراقيها در منطقه دارخوين مدت نه ماه، با تجهيزات جنگي و امكانات تداركاتي بسيار كم استقامت

كرد و دلاوراني قدرتمند تربيت نمود. در سال 1360 پس از آزادسازي بستان تيپ امام حسين (ع)

را رسميت داد كه بعدها با درخشش او و نيروهايش در رشادتها و جانفشاني‌ها، به لشگر امام

حسين (ع) ارتقا يافت. حسين شخصاً به شناسايي مي‌رفت و تدبير فرماندهي‌اش مبني بر اصل

غافلگيري و محاصره بود حتي در عمليات والفجر 3 و 4 خود او شب تا صبح در عمليات خاكريزش

شركت داشت و در تمامي‌ عملياتها پيشقدم بود. حسين قرآن را با صداي بسيار خوب تلاوت

مي‌كرد و با مفاهيم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبير نظامي‌، شجاعت كم‌نظيري داشت.

معتقد به نظم و ترتيب در امور و رعايت انضباط نظامي‌ بود و در آموزش نظامي‌ و تربيت نيروهاي

كارآمد اهتمام مي‌ورزيد. حساسيت فوق‌العاده و دقت زيادي در مصرف بيت‌المال و اجراي

دستورات الهي داشت.

 

از سال 1358 تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ايام مرخصي كاملش هنگام زيارت خانه

خدا بود. (شهريور ماه سال 1365) در ساير موارد هر سال يكبار به مرخصي مي‌آمد و پس از ديدارشهيد خرازي

با خانواده شهدا و معلولين، با ياران باوفايش در گلستان شهدا به خلوت مي‌نشست و در اسرع

وقت به جبهه باز مي‌گشت. در طول مدت حضورش در جبهه 30 تركش ميهمان پيكر او شد و در

عمليات خيبر دست راستش را به خدا هديه كرد. اما او با آنكه يك دست نداشت براي تامين و

تداركات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان مي‌نمود. در عمليات كربلاي 5 زماني كه در اوج آتش

توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شد حاج حسين خود پيگير اين امر

گرديد و انفجار خمپاره‌اي اين سردار بزرگ را در روز جمعه 8/12/1365 به سربازان شهيد لشگر

امام حسين (ع) پيوند داد و روح عاشورايي او به ندبه شهادت، زائر كربلا گشت و بنا به سفارش

خودش در قطعه شهدا و در ميان ياران بسيجي‌اش ميهمان خاك شد

سایت جامع سربازان اسلام


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید سردار حسن باقری
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : دو شنبه 10 اسفند 1394
شهيد حسن باقري
اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

Your browser does not support inline frames or is currently configured not to display inline frames.

زندگينامه شهيد غلامحسين افشردي ( حسن باقري )

 

 

( قابل ذکر مي باشد که به علت حساسيت فعاليت هاي شهيد بزرگوار و فرمانده آگاه سپاه

اسلام غلامحسين افشردي  و پنهان ماندن نام اصلي وي از دشمنان اسلام ، نام مستعار حسن

باقري براي او انتخاب مي شود )

 

 

 

زندگينامه سردار سرلشگر شهيد حسن باقري

 

روز سوم شعبان برابر با 25 اسفند 1334 شمسي ، زاد روز فرخندهء امام حسين (ع) در تهرن

چشم به جهان مي گشايد . از اين رو او را ( غلامحسين ) مي نامند . 25 اسفند 1334 شمسي

نيز همچون مولايش در هفت ماهگي ، با جثه اي نحيف و استخواني به دنيا مي آيد . غلامحسين

در دو سالگي همراه پدر و مادرش ، به كربلاي معلا سفر مي كند . دوره دبيرستان را در مدرسهء (

مترجمه الدوله ) واقع در خيابان (آيت الله سعيدي )و دوره متوسطه را در (دبيرستان مروي ) تهران

به پايان مي رساند . در دوران تحصيل ، عشق و علاقهء خاصي نسبت به فراگيري علوم ديني از

خود بروز مي دهد . با عضويت در هيات ( محبان الحسين (ع)) پاي سخنرانيهاي شهيد آيت الله (

دكتربهشتي )مي نشيند و هر آنچه مي آموزد ، به دوستان و همسالان خود مي آموزد . در سال

1354 در رشته ( دامپروري ) دانشگاه (اروميه ) پذيرفته مي شود . در اين دوران نيز از تحقيق و

مطالعه پيرامون اصول عقايد و قرآن غفلت نمي كند و هر از گاه در كلاسها و مسجد دانشگاه ،

براي دانشجويان سخنراني مي كند . وي به عنون يك چهره مذهبي فعال در سطح دانشگاه مورد

توجه قرار مي گيرد . چند بار با استادان غربزده به بحث و مجادله مي پردازد . فعاليتهاي او

سرانجام منجر به درگيري با گارد رژيم و اخراج وي از دانشگاه مي شود . غلامحسين اسفند ماه

1356 براي سربازي اعزام مي شود . از آنجا كه روحي جستجوگر و سري پرشور داشت ، در دوران

سربازي نيز يك لحظه از ارشاد و هدايت فكري سربازان باز نمي ايستاد . ازاين رو ، او را از پادگان

جدا كرده ، راننده يك افسر جزء مي كنند تا با سربازان بتواند ارتباط برقرار بكند . به دنبال فرمان

امام خميني (ره) مبني بر فرار سربازان از پادگانها ، سربازي را ترك مي كند و بطرز جدي همراه با

مردم ، به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه مي دهد . در تصرف كلانتري 14 و پادگان ( عشرت آباد )

نقش موثر و فعالي را ايفا مي كند . در كميته استقبال از امام عاشقانه فعاليت مي كند .

غلامحسين پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، در نهادهاي مختلف فعاليت مي كند يك بار نيز به

عنوان ( خبرنگار ) سفر پانزده روز به ( لبنان ) و ( اردن ) انجام مي دهد و گزارش تحليلي جامعي از

وضع نابسامان مسلمانان آن جا مي كند . خرداد ماه 1358 ديپلم ادبي مي گيرد و در رشتهء

(حقوق قضايي ) دانشگاه تهران قبول مي شود . وي در دانشگاه ، نقش مؤثري در مقابله با توطئه

هاي ضد انقلاب ايفا مي كند. باقري اوايل سال 1359 به عضويت سپاه در مي آيد و در واحد

اطلاعات مشغول خدمت مي شود . در اين واحد بود كه نام مستعار ( حسن باقري ) برايش انتخاب

مي شود .

 

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس

 

حسين باقري اول مهر ماه 1359 ، همراه تعدادي از پاسداران راهي جبهه هاي جنوب مي شود .

در بدو ورود به اهواز ، اقدام به راه اندازي ( واحد اطلاعات و عمليات رزمي ) براي دستيابي به

اطلاعات دقيق از موقعيت دشمن مي كند . او خود شخصاً همراه ديگر نيروهاي اطلاعاتي ، به

شاسايي مواضع نيروهاي عراق مي پردازد . در برخي موارد تا عقبهء دشمن نفوذ مي كند . باقري

توان ، هوش و استعداد شگرفي در تحليل اطلاعات دشمن از خود نشان مي دهد : به طوري كه در

اغلب مواقع ، تحركات احتمالي دشمن را پيش بيني مي نمايد . اقدامهاي پيگير و اساسي او در

زمينهء اطلاعات ، به راه اندازي واحد اطلاعات ـ عمليات در ستاد عمليات جنوب منتهي مي شود.

نيروهاي اين واحد ، در كمتر از سه ماه ، در همهء محورهاي جنوب ، با تمام قدرت مستقر مي

گردند و به عنوان چشم فرماندهي ، در محورهاي مختلف عمل مي كنند . از ديگر اقدامهاي مفيد

شهيد باقري ، تشكيل بايگاني اسناد جنگ ، ترجمه اسناد و شنود بي سيم دشمن است كه هر

كدام نقش ارزنده اي در جنگ ايفا مي كند . همچنين طراحي گردانهاي رزمي و سازماندهي آنها از

كارهاي خوب او محسوب مي شود . شهيد باقري ، به دليل برخورداري از توانمندي فكري و

شهامت نظامي در دي ماه 1359 به عنوان يكي از معاونان ستاد عمليات جنوب انتخاب مي شود و

در شكست محاصره سوسنگرد ، فرماندهي عمليات ( امام مهدي (عج) ) را مي پذيرد .در فتح (

ارتفاعات الله اكبر ) و ( دهلاويه ) نقش بسيار ارزنده و مهمي ايفا مي كند . در اجراي عمليات (

فرمانده كل قوا ) شركت مي جويد و در اين عمليات به عنوان فرماندهي لايق و كاردان شناخته

مي شود . در عمليات ( ثامن الائمه ) ، فرماندهي محور ( دارخوين ) را به او مي سپارند و در

شكست (حصر آبادان ) در طراحي و سازماندهي عمليات و كسب اخبار و اطلاعات از دشمن ،

نقش مؤثري ايفا مي كند . در عمليات ( طريق القدس ) براي اولين بار قرارگاه مشترك (نصر ) ميان

سپاه و ارتش ايجاد و شهيد باقري به عنوان فرمانده قرار گاه نصر منصوب مي شود و در عمليات (

فتح المبين ) ، ( بيت المقدس ) و ( رمضان ) ، با لياقت و شايستگي تمام ، انجام وظيفه مي كتد .

پس از پايان عمليات رمضان ، از سوي فرماندهي كل سپاه ، به سمت فرماندهي ( قرارگاه كربلا )

و (جانشين فرماندهي كل ) در قرارگاههاي جنوب منصوب مي شود . پس از شكل گيري سازمان

رزمي سپاه ، با توجه با توان و تجربه هاي كه شهيد باقري داشت ، به عنوان ( جانشين فرماندهي

يگان زميني سپاه پاسداران ) برگزيده مي شود و بنيان يك يگان رزمي استوار و شكست ناپذير را

بنا مي نهد .

 

 

 

ويژگيهاي اخلاقي

 

شهيد باقري ، فردي با تقوا ، هوشمند ، مبتكر و در عين حال متواضع و فروتن بود . در شرايط

سخت ، صبر و بردباري را از دست نمي داد . شجاعت و شهامت وي زبانزد بود . سردار( محسن

رضائي ) ، فرماندهء محترم كل سپاه مي گويد : ( شهيد باقري اسوهء حماسه و شجاعت و

استعداد فوق العاده بود . ايشان از يك روحيهء سلحشوري و حماسي بسيار عظيمي برخوردار بود

. در خطوط مقدم هميشه حاضر بود .) شهيد باقري همواره نيروها را به وحدت و هماهنگي دعوت

مي كرد و در اين زمينه ، از هيچ تلاشي دريغ نمي كرد . هر جا كه به او نياز بود ، به سرعت در

صحنه حضور مي يافت . او فردي خود ساخته و وارسته بود . نسبت به حفظ بيت المال ،

حساسيت خاصي داشت . سردار ( عزيز جعفري ) مي گويد : ( پس از عمليات امام مهدي (عج) ،

حسن را ديدم كه سطل دستش بود و فشنگهاي روي زمين را جمع مي كرد .) در تمام كارها فقط

رضاي خدا را در نظر داشت و همهء تلاشش براي جلب حضرت حق بود . در جبهه بنام ( سقاي

بسيجيان ) معروف بود . آنان را خيلي دوست داشت . در وراي شخصيت نظامي ، روحي لطيف

داشت كه سرشار از مهر و عطوفت و از خود گذشتگي بود .برخي تعجب مي كردند كه با اين رقت

قلب ، چگونه مي جنگد . اينها همه نشانگر روح بزرگ او بود كه همه صفات نيك را يكجا داشت .

 

 

 

شهادت

 

چگونگي شهادت اين فريد عرصه هاي نبرد ، با تمام خصلتهاي خوب و والاي انساني ، براي

اقدامهاي نظامي خود ، در پي معشوق و معبودش بود و سرانجام به وصل جانان رسيد واز آلام دنيا

و مافيها رهيد . شهيد باقري ميقاتش را در جبهه ها يافته بود . از اين روي ، ماندن در جبهه را به

رفتن سفر حج در سال 1361 ترجيح داد . روز 9 بهمن 1361 ، روز ميعاد شهيد باقري بود و

شناسايي ضيافتي براي يك ملاقات جاودانه . پنج روز دور ماندن از جبهه ها ـ حتي اگر براي زيارت

كعبه باشد ـ شايد براي شهيد باقري زياد بود .

سایت جامع سربازان اسلام


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
۱۰ مرکز بزرگ اطلاعاتی و جاسوسی جهان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394
زمان انتشار خبر: چهار شنبه ۱ آبان ۱۳۹۲ - ۱۶:۴۱

 

۱۰ مرکز بزرگ اطلاعاتی و جاسوسی جهان

اساس این سازمان ها دو مفهوم ترس و هجوم است. ترس از دیگر کشورها و هجوم (اطلاعاتی و فیزیکی) به دیگر کشورها؛ این سازمان های اطلاعاتی امنیتی جهان به کشورهای آمریکا، روسیه، چین، انگلیس، آلمان، فرانسه، سوئیس، استرالیا و رژیم صهیونیستی مربوط است.

- آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA)؛ این سازمان، متخصص اطلاعات الکترونیکی است. کار این مرکز، شنود و جاسوسی از سراسر جهان و بررسی اطلاعات آنهاست. مقر آن در مریلند آمریکاست.

آژانس امنیت ملی امریکا

- سرویس اطلاعاتی نظامی روسیه؛ وظیفه این مرکز، جمع آوری اطلاعات مرتبط با امور نظامی و ضد جاسوسی است. افزون بر آن مبارزه با حملات تروریستی و جنگ های غیر متعارف نیز از دیگر تخصص های این نهاد است. مقر اصلی این مرکز در مسکو قرار دارد.

سرویس اطلاعاتی نظامی روسیه

- واحد 61398 چین ؛ این نام متعلق به بخش جنگ های سایبری چین است. این مرکز در زمینه مبارزه با جاسوسی و خرابکاری های مربوط به سامانه های رایانه ای در سراسر جهان فعالیت می کند و مقر اصلی آن در برجی تجاری در شانگهای است.

واحد 61398چین

- وزارت امنیت ملی چین؛ از بزرگ ترین سرویس های اطلاعاتی خارجی در جهان، وزارت امنیت داخلی چین است که همزمان در زمینه مبارزه با جاسوسی های داخلی نیز فعالیت می کند. به همین علت، شعبه هایی در بیشتر کشورهای جهان دارد؛ اما مرکز اصلی آن، به صورت دقیق مشخص نیست و این عکس یکی از شعبه های آن در ایالت هوبی چین است.

وزارت امنیت ملی چین

- مرکز ارتباطات دولتی انگلیس؛ این مرکز به نوعی سرویس امنیتی و اطلاعاتی است که با رمزنویسی، روند انتقال داده ها را با استفاده از سیگنال های اطلاعاتی اجرا می کند. مرکز این نهاد در «چلتنهم» انگلیس است.

مرکز ارتباطات دولتی انگلیس

- سرویس اطلاعاتی آلمان؛ این مرکز، از سه سرویس اطلاعاتی آلمان است که در زمینه بررسی اطلاعات خارج از کشور، فعالیت می کند و مقر آن در برلین است.

سرویس اطلاعاتی آلمان

- اداره کل امنیت خارجی فرانسه؛ وظیفه اصلی این مرکز، جاسوسی و ضد جاسوسی در خارج از کشور است و مقر آن در پاریس قرار دارد.

اداره کل امنیت خارجی فرانسه

- «موساد» رژیم صهیونیستی؛ این مرکز همانند «سی آی ای» و «آژانس امنیت ملی» آمریکاست. وظیفه اصلی آن ابزارهای سرویس اطلاعاتی، اطلاعات را برای دولت و نیروی نظامی جمع آوری می کند. اگر چه مقر اصلی آن معلوم نیست، اما احتمال می رود که نزدیک تل آویو باشد.

موساد رژیم صهیونیستی

- سازمان اطلاعات امنیت استرالیا؛ این مرکز وظیفه جاسوسی، ضد جاسوسی و مبارزه با تروریست را دارد و مقر آن در کانبرا، پایتخت این کشور، واقع است.

سازمان اطلاعات امنیت استرالیا

- سرویس اطلاعاتی فدرال سوئیس؛ وظیفه این مرکز آن است که اطلاعات مهم سیاسی امنیتی از خارج از کشور دریافت و بررسی نماید. علاوه بر آن، در حوزه امنیت داخلی نیز فعالیت می کند. این نهاد، بخشی از مرکز VBS محسوب می شود که مقر آن در برن است.

سرویس اطلاعاتی فدرال سوئیس


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
از ساواک تا موساد
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394
از ساواک تا موساد
ساواک نام آشنایی برای مردم ایران است. سرویس اطلاعاتی مخفوف رژیم ستم شاهی که عامل دستگیری بسیاری از انقلابیون و شکنجه و آزار آن‌ها بود. نامی که باعث شده بود در دوران سیاه دیکتاتوری طاغوت ضرب المثل «دیوار موش داره، موش هم گوش داره» با ایجاد رعب و وحشت برای بسیاری از مردم معنای ظاهری بیابد.
سرویس سیاسی فردا: ساواک نام آشنایی برای مردم ایران است. سرویس اطلاعاتی مخفوف رژیم ستم شاهی که عامل دستگیری بسیاری از انقلابیون و شکنجه و آزار آن‌ها بود. نامی که باعث شده بود در دوران سیاه دیکتاتوری طاغوت ضرب المثل «دیوار موش داره، موش هم گوش داره» با ایجاد رعب و وحشت برای بسیاری از مردم معنای ظاهری بیابد.



سازمانی که بسیاری از کار‌شناسان رد پای موساد، سازمان اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را به خوبی در آن رصد کرده‌اند و در واقع می‌توان گفت با جدی شدن ماجرای انقلاب ایران و با توجه به نیاز شدید ساواک به آموزش ٬ تجهیزات و متخصصان موساد و تقویت ساختار آن ٬ موقعیت و زمینه مناسبی برای حضور و فعالیتهای مختلف موساد به وجود آمد تا ساواک به عنوان سازمان اطلاعاتی ایران رسما به موساد سرویس دهی کند.

هر چند عمر ساواک با پیروزی شکوه‌مند انقلاب اسلامی به پایان رسید اما در هر حال نام ساواک در کنار سیا (سازمان اطلاعاتی آمریکا)، موساد (سازمان اطلاعاتی اسرائیل)،‌ام آی ۶ (سازمان اطلاعاتی انگلیس) و کا. گ. ب (سازمان اطلاعاتی روسیه)، به عنوان یکی از سازمان‌های مخفوف اطلاعاتی و جاسوسی دنیا ثبت شد.

در هر حال نکته اینجاست که تاریخ نشان داده، شناخت سازمان‏های جاسوسی و مطالعه در تاریخچه، اهداف و عمللکرد آن‏‌ها و هم‏چنین‏‏‏ آشنایی با اسرار، شگرد‌ها و روش‏های جاسوسی ‏آن‏‌ها ‏برای هر کشور و نظام سیاسی اهمیت ویژه‏ای دارد، زیرا اصولاً استقلال و ثبات سیاسی هر کشور به مقیاس وسیعی به میزان و کمیت فعالیت این سازمان‏‌ها بستگی دارد. سازمان‏هایی که به صورت دولت‏های نامرئی در تمام تحولات و حوادث و آشوب‏های سیاسی بزرگ و کوچک جهان دخالت دارند و در واقع دولت‌های نامحسوسی هستند که به رصد امور و به نوعی اداره امور کشور‌ها مشغولند و در آشفتگی‌های جهان امروز تاثیر گذارند.

اسرائیل و سازمان‌های اطلاعاتی و جاسوسی

شاید بتوان رژیم صهیونیستی را اولین دولتی دانست که قبل از تشکیل، سازمان اطلاعاتی و جاسوسی خود را طرح ریزی کرده است. در واقع دولت نامشروع اسرائیل نشان داده، تاریخ خود را در کنار کار جاسوسی بنا و تأسیس کرده است.

موساد یا سازمان زیرزمینی یهود، نام اختصاری یک عبارت ۵ کلمه‏ای عبری است و نماد سازمان اطلاعاتی اسرائیل است. موساد در حقیقت شکل تکامل یافته پلیس مخفی اسرائیل و نتیجه ادغام و ترکیب سازمان‏های مخفی و پراکنده‏ای ‏است که از ده‏‌ها سال پیش و اوائل جنگ جهانی دوم به نفع یهودیان و برعلیه مخالفان این‌نژاد فعالیت می‌‏کرده‏اند. ‏

به‏وسیله‏ هاگانا یک سازمان سریِ ویژه تشکیل شد که دفتر اطلاعات موسوم به «شی» نام گرفت. در سال ۱۹۳۷ نیز هاگانا سازمان «موساد لیالیفی بیت» به معنی «دفتر مهاجرت» را تشکیل داد. این نخستین اسم این سازمان بود.

سازمان اطلاعات اسرائیل در سال ۱۹۵۱ وقتی که برای اولین بار به صورت رسمی اعلام موجودیت کرد، این اسم را به یدک کشید و شبکه‏های جاسوسی آن نیز از آن زمان موساد نامیده می‌‏شوند.

با توجه به تعدد سازمان‏های جاسوسی رژیم صهیونیستی، رهبری این رژیم تصمیم گرفت که سازمان ویژه‏ای ‏برای هماهنگی میان فعالیت‏های این سازمان‏‌ها ‏تأسیس کند. این سازمان «دژ مستحکم برای خدمت به اسرائیل» نام گرفت و مسئولیت تأسیس آن به روفین شیلواح واگذار شد. او کسی بود که پس از تشکیل موساد، رسماً ریاست آن را عهده دار شد.


مقر موساد در تل آوبو از نمای دور

با توجه به گزارشی که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد، شمار کارکنان موساد به ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر از جمله ۵۰۰ افسر می‌‏رسید و هرکدام از آن‏‌ها در سن ۵۲ سالگی بازنشسته می‌‏شدند. موساد شبکه گسترده‏ای ‏از مزدوران در سراسر دنیا در اختیار دارد و هم اکنون بیش از ۳۵ هزار عضو (۲۰ هزار کارمند و بقیه موقتی) دارد.

البته موساد تنها سازمان جاسوسی و اطلاعاتی اسرائیل نیست اما از همه شناخته شده‌تر و مخوف‌تر است. در کنار موساد اما نام‌هایی چون، شین بت (شاباک) که خلاصه کلمه «خدمت به امنیت» است و یک نهاد نظامی است، یگان عرب نما‌ها که به وسیله اولین عرب نمای عضو ارتش صهیونیستی «یسرائیل عبدو بن ‏یهودا» تاسیس شد و در جنگ ۱۹۴۸ شروع به کار کرد، امان که یکی از نهادهای سازمان اطلاعات اسرائیل است و از لحاظ اداری وابسته به فرماندهی ستاد مشترک ارتش صهیونیستی و تحت نظارت فرمانده این ستاد است، سازمان کِلمن که به جمع آوری اطلاعات فنی و علمی می‌‏پردازد و گردان لافیه که از خطرناک‏‌ترین و وحشی‏‌ترین سازمان‏های جاسوسی و تروریستی اسرائیل است که به عملیات تصفیه و ترور و بازداشت فلسطینیان دست می‌‏زند، مشغول به فعالیت هستند اما موساد از همه مشهور‌تر و معتبر‌تر است.

آمریکا و سازمانی به نام سیا

در این میان امریکا نیز از کشورهایی است که دارای یک سازمان اطلاعاتی و جاسوسی مشهور است. سازمانی با نام سیا (CIA) که سازمان اصلی اطلاعاتی، ضد اطلاعاتی، جاسوسی، ضد جاسوسی، امنیتی وغیر نظامی آمریکاست و به نوعی جانشین سرویس استراتژیک OSS در جنگ جهانی دوم است که به عنوان شاخه‌ای از نیروهای نظامی آمریکا فعالیت می‌کرد.

این سازمان از بدو تشکیل خود در ۲۶ جولای ۱۹۴۷ فقط به شخص رییس جمهور و همچنین سنا پاسخگو بوده است و تقریبا فعالیتهای اصلی آن هیچ‌گاه منتشر نشده و در خفایی همیشگی صورت می‌پذیرند.

بودجه و تعداد کارمندی سری دارد و تخمین‌ها حاکی از بود جه سالانه ۱۰ میلیارد دلاریو حدود ۲۰ هزار کارمند رسمی غیر از آدم فروشان و عوامل نفوذی حکایت دارد.

نیروهای غیررسمی و مزدور ان نیز تا ۲۵۰ هزار نفر برآورد می‌شود. که باید هروز صبح گزارش کلی روزانه‌اش روی میز کار رییس جمهور آمریکا باشد.

پس از حوادث تاریخی و بی‌سابقه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و ضعف شدیدسازمان اطلاعاتی و امنیتی آمریکا که قادر به جلوگیری از این حادثه که خود بن لادن نیز چند هفته قبل از وقوعش در پیامی تلویزیونی به آن اشاره کرده بود نبودند بازنگری وسیعی در این سازمان‌ها که بالغ بر ۳۶ ارگان موازی و مجزا اعم از سیا، اف بی‌آی، پلیس مخفی، پلیس فدرال، گارد امنیت ملی، گارد ملی، اطلاعات ارتش و چندین ارگان دیگر صورت گرفت و وزارت امنیت داخلی آمریکا به وزارت مایکل چرتاف در دوره اول ریاست جمهوری بوش تشکیل شد وبرای رهبری همه سازمانهای اطلاعاتی و هماهنگی آن‌ها نیز سازمان اطلاعات ملیNational Intelligence دایر گردید.


نمای بیرونی مرکز فرماندهی سیا

پیش از این بنا به اعتراف خود سران اطلاعاتی آمریکا همکاری و هماهنگی چندانی بین این سازمان‌ها وجود نداشت و بعد از آن سیا بسیاری از مامورین اف بی‌آی را تحت آموزشهای ویژه قرار داد تا در برابر حوادث جدید آماده‌تر شوند.

ساختمان مرکزی سیا در چند مایلی واشنگتن در ویرجینیا و در امتداد رودخانه پوتوماک قرار دارد. این ساختمان ۱۲۵ هزار مترمربعی به وسیله صد‌ها دوربین و تلویزیون در ۱۵ کیلومتری واشنگتن با هزینه ۴۶ میلیون دلار و از مصالح مقاوم در برابر انفجار در سال ۱۹۶۶ ساخته شد. ریاست آن تا انتهای دوره بوش یعنی ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹ بر عهده ارتشبد خلبان مایکل هایدن بود اما این ریاست توسط اوباما به جان برنان که به مدت۲۵ سال در سازمان سیا آمریکا خدمت کرده بود سپرده شد.

در هر حال مشهوریت سیا به این دلیل است که در چندین اقدام خبرساز جهان نیز دست داشته است که عبارتند از تونل مخفی آمریکا شوروی در بحبوحه جنگ سرد، کودتای ۲۸ مرداد، خلیج خوک‌ها در کوبا، نقش فعال در سرنگونی رژیمهای آمریکای لاتین و آفریقایی، پروازهای مخفی در اروپا، دادن موشکهای استینگ و ادوات جنگی به مجاهدین افغان و تربیت نامحسوس بن لادنیسم و...

انگلیس و اینتلیجنس سرویس

از میان کشورهای اروپایی اما انگلستان نیز به داشتن سازمان اطلاعاتی قوی مشهور است. سرویس اطلاعات محرمانه انگلیس در ایران با نام‌های «اینتلیجنس سرویس و‌ام آی ۶» شناخته می‌شود.

در واقع، سرویس­‌های اطلاعاتی و جاسوسی انگلیس موسوم به MI۵ و MI۶ هستند که اولی فعالیت داخلی و ملی و دومی فعالیت برون مرزی را بر عهده دارد، طراح، مبتکر، هماهنگ‌کننده، پشتیبان، و اجرا کننده بسیاری از عملیات‌های بمب­گذاری، ترور، خرابکاری، و جاسوسی تاریخ معاصر بوده‌­اند.

در هر حال هر چند MI۵ یا‌‌ همان سرویس اطلاعاتی داخلی همچون MI۶ زیر نظر کمیته مشترک اطلاعات و امنیت انگلیس (Joint Intelligence Committee) فعالیت دارد وطبق قانون سرویس‌های امنیتی مصوبه ۱۹۸۹ و قانون سرویس‌های اطلاعاتی مصوبه ۱۹۹۴، وظیفه حفظ دموکراسی در انگلیس، حفظ اهداف اقتصادی، مبارزه با تروریسم و جاسوسی را بر عهده دارد اما اگر چه این سازمان بسیار با بحث امنیت داخلی در ارتباط است، اما وجهه خارجی آن را نیز نمی‌توان نادیده گرفت.

گزارش‌ها حاکی از آن است که MI۵در همکاری با ارتش آزادی­بخش ایرلند و به نام مبارزه با تروریسم، سلاح و مواد منفجره در اختیار این سازمان قرار می‌­ دهد. گزارش‌های منتشر شده در جراید انگلیسی توسط «کوین فالتون» - جاسوس دو جانبه سرویس اطلاعاتی انگلیس در ارتش آزادی­بخش - و «دیوید روپرت» – جاسوس دو جانبه آمریکایی - که هم برای FBI و هم برای MI۵ فعالیت می‌­‌کرد - حاکی از آن است که MI۵ نقش اصلی را در برنامه‌­ریزی برای بمب‌گذاری شهر «اوماگ» در شمال ایرلند داشته است. این فقط یک نمونه از صد‌ها و یا هزاران ماموریت خرابکارانه این سازمان امنیتی است.


مقر ام آی 6

از سوی دیگر، MI۶ (Military Intelligence، Section ۶) یا‌‌ همان سرویس اطلاعات مخفی موسوم به SIS (Secret Intelligence Service) است که در سال ۱۹۰۹ با اجاره دفتر کوچکی در لندن آغاز به کار کرد.

 البته در واقع اولین مامور اطلاعاتی انگلیس سر «فرانسیس والسینگهام» در دوره الیزابت بود که با شنود و کشف طرح‌­های وی، علیه ملکه دسیسه و فتنه می‌­‌کرد. با اینکه این سازمان شباهت زیادی به همتای آمریکایی خود دارد، اما بسیار محرمانه­‌تر از آن عمل می‌­کند.

 MI۶ معاونت خارجه سازمان مرکزی اطلاعات و امنیت انگلیس به شمار می‌­‌رود. وظیفه این نهاد، جمع­‌آوری، تحلیل، و انتشار اطلاعات برون مرزی است. حیطه قدرت این نهاد مانند همتای آمریکایی خود مشخص نیست. مثلا مسئولیت ضد اطلاعات MI۵ با MI۶ است. عملیات­‌های جاسوسی بسیاری تابحال از این سازمان صورت گرفته است.

این سرویس امنیتی، با ورود آمریکا به عرصه جنگ جهانی دوم، نیروهای اطلاعاتی این کشور را تحت آموزش قرار داد. با ظهور هیتلر و به قدرت رسیدن وی، MI۶ تمرکز خود را بر اروپا، آمریکای لاتین و بیشتر بخش‌های آسیا قرار داد. تا دهه ۱۹۹۰ نام رییس سازمان و جزییات عملیاتی آن به هیچ وجه در رسانه‌­‌ها شنیده و دیده نمی‌ شد.

 اولین رییس MI۶ که «منسفیلد کامینگ» نام داشت، بنای قدرت اولیه این سازمان را گذاشت. او یک جاسوس فوق حرفه‌­ای بود که علاقه بسیاری به ترساندن نیروهای تحت امرش داشت.

با ظهور «مارگارت تاچر» بر مسند قدرت انگلیس، سیاست‌های باز بر این سازمان حاکم شد. MI۶ ضمن حفظ استقلال خود، فقط به کابینه دولت پاسخگو بود. از طرفی تحت فشارهای تاچر، رویکرد بازتری نسبت به استخدام نیروهای جوان اتخاذ کرد. در نتیجه نوابغ جوان از بهترین دانشگاه‌های کشور که برخی از آن‌ها به چند زبان زنده مسلط بودند، به عضویت این سازمان درآمدند.

در حال حاضر هم وزارت خارجه انگلیس، «الکس یانگر» را به عنوان رئیس جدید سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (آم آی۶) معرفی کرده است.

وی که از سال ۱۹۹۱ به عنوان افسر بخش محرمانه سرویس اطلاعاتی مشغول به کار بوده، در دو سال گذشته بر عملیات این سرویس در سطح جهانی نظارت داشته است و افسر ارشد SIS در افغانستان هم بوده است.

کا. گ. ب در روسیه چه می‌کند؟

سرویس اطلاعاتی اسرارآمیز روسیه موسوم به «کا. ‌گ‌. ب» نیز یکی از سرویس‌های اطلاعاتی قوی اروپا است. KGB مخفف عبارت Komitet Gosudarstvennoy Bezopasnosti به معنای کمیته امنیتی کشور است.

ریشه اولیه این سازمان با نام «اوخرانا» (Okhrana) به ۱۸۸۰ هنگامی که تزار روسیه – الکساندر دوم- آن را با هدف نفوذ در میان احزاب مخالف حکومت ایجاد کرد، باز می‌گردد. همین نفوذ باعث شد که هر گونه اقدامی از سوی این گروه‌ها براحتی سرکوب و کنترل شود.

در سال ۱۹۱۶ وقتی مقامات دولتی روسیه خبر از وقوع یک انقلاب به نیکلاس دوم دادند، او به دلیل اعتماد بسیار زیادش به قدرت و نفوذ اوخرانا، این موضوع را جدی نگرفت.

سازمانی با هدف مشابه، بعد از انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷، با عنوان Cheka با هدف تحکیم حکومت لنین ایجاد شد. «چکا» در سال ۱۹۱۸ در طی جنگ‌های داخلی روسیه موقتا تعطیل شد و بار دیگر در سال ۱۹۲۲ تحت عنوان «دفتر مدیریت سیاسی کشور» (GPU) جهت سرکوب مخالفین استالین تاسیس شد.

استالین در سال ۱۹۳۴ نام آن را به «کمیساریای خلق برای امور داخلی» (GUGB) تغییر داده و به آن قدرت بی‌مثالی بخشید چرا که اعتقاد داشت نباید زیر نظر حزب فعالیت کند. او از این سازمان بعنوان اهرم قدرتمند سرکوب مخالفانش طی ۳۰ سال حکومت خود استفاده کرد. پلیس مخفی وحشتناک‌ترین نامی بود که مردم روسیه در طی دوران حکومت استالین به گوششان خورد.

 طی دوره‌‌های مختلف تا قبل از مرگ استالین، این سازمان نام­های مختلفی به خود گرفت: GUGB در سال ۱۹۴۱، NKGB در سال ۱۹۴۳، MGB در سال ۱۹۴۶، و MVD در سال ۱۹۵۳. پس از مرگ استالین، در سال ۱۹۵۳ MVD تصمیم گرفت که رویکرد خشن خود را کنار بگذارد و با رویکردی جدید در مارس ۱۹۵۴ به KGB تغییر نام داد.

تا قبل از تبدیل شدن به KGB، این سازمان با استفاده از ایجاد وحشت در جامعه و به ره­بری از ایده آلیسم برای جذب جاسوس در خارج از کشور، اداره می‌شد.


کا.گ.ب و جاسوسانش

اعمال مدرنیزه و اصلاحات در KGB در زمان ریاست «یوری آندروپوف» طی سال‌های ۱۹۶۷ تا ۱۹۸۲ صورت گرفت. او بعد‌ها به ریاست حزب کمونیسم رسید.

در آگوست ۱۹۹۱، «ولادیمیر کریوچکوف» –رییس وقت سازمان- طرح یک کودتای نافرجام علیه دولت «گورباچف» را به دست گرفت. این می‌­توانست شروع یک پایان برای KGB باشد. این عمل و دیگر فعالیت­‌ها نظیر نفوذ در کلیسای ارتدوکس با اعتراض عمومی مبنی بر اعمال اصلاحات در KGB روبرو شد.

 با ظهور «بوریس یلتسین» بر مسند قدرت، وی این سازمان را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به ۵ آژانس تحت نظر دو بخش تقسیم کرد که هر کدام وظایف محوله خود را انجام می‌­دادند. در نتیجه در ۶ نوامبر ۱۹۹۱، KGB رسما بعنوان یک سازمان واحد از دایره وجود خارج شد.

بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، KGB در ظاهر جای خود را به FSB (سرویس ضد جاسوسی روسیه) داد، به و به دو بخش تقسیم شد: سرویس امنیتی فدرال و سرویس اطلاعات برون مرزی دولت روسیه. منتقدان عقیده دارند که این تغییر تنها در نام این سرویس است و این سازمان همچنان به فعالیتهای پشت پرده خود ادامه می‌دهد. در حال حاضر سرویس اطلاعات داخل روسیه به اختصار FSB و سرویس خارجی آن SVR نامیده می‌‌شود.
برچسب ها: موساد ، سیا ، ایران ، ساواک

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اشنایی با سازمانهایی اطلاعاتی و جاسوسی دنیا با علایم اختصاری
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394

فهرست سازمان‌های اطلاعاتی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


این مقاله فهرستی است از برخی سازمانهای اطلاعاتی بر پایه کشور.

محتویات

سازمانهای اطلاعاتی بر پایه کشور

افغانستان افغانستان

آلبانی آلبانی

الجزایر الجزایر

آرژانتین آرژانتین

استرالیا استرالیا

اتریش اتریش

ارمنستان ارمنستان

جمهوری آذربایجان آذربایجان

باهاما باهاما

بنگلادش بنگلادش

باربادوس باربادوس

بلاروس بلاروس

بلژیک بلژیک

بوتسوانا بوتسوانا

بوسنی و هرزگوین بوسنی و هرزگوین

برزیل برزیل

برونئی برونئی

بلغارستان بلغارستان

      • Национална разузнавателна служба (NRS) (National Intelligence Service) - overseas intelligence gathering service under presidential supervision
      • Държавна агенция "Национална сигурност" (DANS) - National Counter-intelligence Service Under Ministry Council Supervision
      • Служба "Военна информация" (CVI) - military intelligence service under Ministry of defence supervision
      • before ۱۹۸۹: Committee for State Security (Комитет за държавна сигурност) (KDS) - former communist regime's counter-intelligence service

میانمار برمه

کانادا کانادا

چین چین

هنگ کنگ هنگ کنگ

شیلی شیلی

کلمبیا کلمبیا

کاستاریکا کاستاریکا

کرواسی کرواسی

کوبا کوبا

قبرس قبرس

      • Κεντρική Υπηρεσία Πληροφοριών (Central Intelligence Service - Internal Intelligence Service)

جمهوری چک جمهوری چک

دانمارک دانمارک

جمهوری دومینیکن جمهوری دومینیکن

مصر مصر

استونی استونی

      • Kaitsepolitseiamet (KaPo) (Estonian Internal Security Service)
      • Teabeamet (Information Board)
      • Kaitseväe Peastaabi luureosakond J2 (Intelligence Department of the HQ of Defence Forces)

اتیوپی اتیوپی

*Information Network Security Agency (INSA)

فیجی فیجی

فنلاند فنلاند

فرانسه فرانسه

گرجستان گرجستان

آلمان آلمان

یونان یونان

غنا غنا

هائیتی هایتی

مجارستان مجارستان

ایسلند ایسلند

هند هند

اندونزی اندونزی

واجا=== ایران ایران ===

عراق عراق

جمهوری ایرلند ایرلند

اسرائیل اسرائیل

نوشتار اصلی: Israeli Intelligence Community

ایتالیا ایتالیا

جامائیکا جامایکا

ژاپن ژاپن

اردن اردن

قزاقستان قزاقستان

کنیا کنیا

      • National Security Intelligence Service (NSIS) Link

کویت کویت

      • State Security Agency (مباحث امن الدولة)
      • Domestic Undercover Police (المباحث)
      • Military intelligence (الاستخبارات العسکریة)

کره جنوبی جمهوری کره

لتونی لتونی

لبنان لبنان

لیبی لیبی

لیتوانی لیتوانی

لوکزامبورگ لوکزامبورگ

مقدونیه جمهوری مقدونیه

      • Intelligence Agency of the Republic of Macedonia (Agencija za Razuznavanje) (Civilian Agency)IA
      • Military Service for Intelligence and Security-G۲ (Voena služba za razuznuvanje i bezbednost-G۲) (Military Agency)
      • Direction for Security and Counterintelligence (Uprava za bezbednost i kontrarazuznavanje) (Police Agency) UBK

مالاوی مالاوی

In the Presidents Office

مالزی مالزی

مالدیو مالدیو

مکزیک مکزیک

مولداوی مولداوی

مغولستان مغولستان

جزیره کریسمس

مونته‌نگرو مونته نگرو

مراکش مراکش

نپال نپال

هلند هلند

نیوزیلند زلاند نو

نوشتار اصلی: New Zealand intelligence agencies

نیجریه نیجریه

کره شمالی کره شمالی

نروژ نروژ

پاکستان پاکستان

پاناما پاناما

پاپوآ گینه نو گینه نو

پرو پرو

فیلیپین فیلیپین

لهستان لهستان

پرتغال پرتغال

قطر قطر

رومانی رومانی

روسیه فدراسیون روسیه

عربستان سعودی عربستان

صربستان صربستان

سنگاپور سنگاپور

اسلواکی اسلواکی

اسلوونی اسلونی

آفریقای جنوبی آفریقای جنوبی

سومالی سومالی

اسپانیا اسپانیا

سری‌لانکا سریلانکا

سودان سودان

سوئد سوئد

سوئیس سوئیس

سوریه سوریه

تایوان تایوان

تاجیکستان تاجیکستان

      • Кумитаи давлатии амнияти милли (КДАМ), in Russian: Государственный комитет национальной безопасности (ГКНБ), in English: State Committee on National Security (SCNS)

تانزانیا تانزانیا

تایلند تایلند

ترکیه ترکیه

ترکمنستان ترکمنستان

اوکراین اوکراین

بریتانیا انگلیس

ادارات داخلی

وزارت امور خارجه

وزارت دفاع

ایالات متحده آمریکا ایالات متحده آمریکا

ازبکستان ازبکستان

      • Milliy Havfsizlik Hizmati, Служба национальной безопасности (СНБ) (National Security Service)

واتیکان واتیکان

ونزوئلا ونزوئلا

ویتنام ویتنام

زیمبابوه زیمباوه

همچنین بنگرید

منابع

 
  1. http://www.internal-security.gov.bn/
  2. http://wikileaks.org/cable/2006/09/06BANDARSERIBEGAWAN462.html#
  3. https://www.mi5.gov.uk/
  4. https://www.sis.gov.uk/
  5. http://www.gchq.gov.uk/Pages/homepage.aspx
  6. https://www.gov.uk/defence-intelligence
  7. Seventeen Agencies and Organizations United Under One Goal

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالبی از جنگ تحمیلی عراق بر ایران
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394

جنگ ایران و عراق

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
جنگ عراق و ایران
Iran-Iraq war-gallery.png
زمان ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تا ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ برابر با ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (میلادی) تا ۲۰ اوت ۱۹۸۸ (میلادی)
مکان شهرها و استان‌های مرزی و شهرهای مهم دو کشور ایران و عراق و خلیج فارس
نتیجه آتش‌بس با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از سوی دو طرف [۱]
علت جنگ دعاوی اراضی و تجاوز عراق به خاک ایران
جنگندگان
ایران ایران
Flag of PUK.png اتحادیه میهنی کردستان عراق
PDK Kurdistan.jpg حزب دموکرات کردستان عراق
Islamic Dawa Party logo.jpgحزب الدعوه
مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق
عراق عراق
سازمان مجاهدین خلق ایران
فرماندهان
ایران سید روح‌الله خمینی

ایران اکبر هاشمی رفسنجانی
ایران سید علی خامنه‌ای
ایران میرحسین موسوی
ایران ابوالحسن بنی صدر
ایران مصطفی چمران (KIA)
ایران محسن رضایی
ایران قاسمعلی ظهیرنژاد
ایران علی صیاد شیرازی

Flag of PUK.png جلال طالبانی
PDK Kurdistan.jpg مسعود بارزانی
سید محمد باقر حکیم
عبدالعزیز حکیم

عراقصدام حسین

عراق علی حسن المجید
عراق طه یاسین رمضان
عراق عزت ابراهیم الدوری
عراق طارق عزیز
مسعود رجوی

تلفات
۱۲۳٬۲۲۰ تا ۱۶۰٬۰۰۰ نفر کشته شده در نبرد و ۶۰٬۷۱۱ مفقود (بر اساس اعلام دولت ایران)
۲۰۰٬۰۰۰ تا ۶۰۰٬۰۰۰ نفر بر اساس آمارهای مستقل
۸۰۰٬۰۰۰ نفر کشته در میدان نبرد (بر اساس اعلام عراقی‌ها)

۳۲۰٬۰۰۰ تا ۵۰۰٬۰۰۰ نفر مجروح
۴۰٬۰۰۰ تا ۴۲٬۸۷۵ نفر اسیر
۱۱٬۰۰۰ تا ۱۶٬۰۰۰ نفر تلفات غیر نظامی
۶۲۷میلیارد دلار خسارت مالی
۱۰۵٬۰۰۰ تا ۳۷۵٬۰۰۰ نفر کشته
۴۰۰٬۰۰۰ نفر مجروح
۵۶۱ میلیارد دلار خسارت مالی

جنگ عراق با ایران که در ایران با نام جنگ تحمیلی یا دفاع مقدس شناخته می‌شود، طولانی‌ترین جنگ متعارف در قرن بیستم میلادی و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود که نزدیک به هشت سال به طول انجامید. جنگ به صورت رسمی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ برابر ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ آغاز شد. در این روز درگیری‌های پراکنده مرزی دو کشور با یورش همزمان نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزها به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد هرچند مقامات عراقی معتقد بودند که جنگ از ۴ سپتامبر با حملات توپخانه‌ای ایران به شهرهای مرزی عراق آغاز شده‌است.[۲]

 
صدام حسین، در جنگ ایران و عراق
 
صدام حسین، مدعی فرماندهی جنگ قادسیه صدام شده بود.

پیش از آغاز جنگ روابط دو کشور به شدت تیره شده بود که خصومت شخصی صدام حسین و روح‌الله خمینی رهبران دو کشور و مهمتر از آن جاه‌طلبی‌های سیاسی، و اختلافات مرزی و ایدئولوژیکی دو کشور دلایل اصلی آن بودند. این جنگ در نهایت پس از حدود ۸ سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتش‌بس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت.[۳] مبادلهٔ اسیران جنگی بین دو کشور از سال ۱۳۶۹ آغاز شد. ایران آخرین گروه از اسرای جنگی عراقی را در سال ۱۳۸۱ به عراق تحویل داد.[۴]

جنگ ایران و عراق از لحاظ استراتژیک یکی از مهم‌ترین برخوردهای نظامی دوران معاصر بود، که منافع تقریباً همه کشورهای جهان را بدون استثنا تهدید کرد و تأثیر مستقیم آن بر کشورهایی وارد شد که بیشترین ذخایر نفتی جهان را داشتند. در طول جنگ ثابت شد که پیروزی هر یک از دو کشور ایران یا عراق موجب برهم‌خوردن ثبات و توازن قوا در منطقه خواهد شد به همین دلیل ابرقدرت‌ها کوشیدند تا هیچکدام از این دو کشور پیروز نشوند و هر دو را با زخم‌هایی عمیق و طولانی رها کنند.[۵]

از بعد نظامی عراق با استفاده از عنصر غافلگیری در ابتدای جنگ موفق شد بخش‌هایی از خاک ایران از جمله شهر خرمشهر را اشغال نماید. ایران در سال‌های دوم و سوم جنگ موفق شد بیشتر مناطق اشغالی از جمله خرمشهر را آزاد نموده و از سال ۱۹۸۴ جنگ را به داخل خاک عراق بکشاند. ایران در فوریه ۱۹۸۶ موفق به تصرف فاو یکی از مهمترین بنادر صدور نفت عراق شد و در ۸ ژانویه ۱۹۸۷ عملیات عظیمی به نام کربلای ۵ را برای تصرف بصره دومین شهر بزرگ عراق به انجام رساند که در جریان آن ۶۵ هزار سرباز ایرانی و ۲۰ هزار عراقی کشته شدند. ایران در ۲۶ فوریه این عملیات را متوقف کرد و در شرایطی که بن‌بست نظامی در جبهه جنوبی جنگ کامل شده بود، جنگ نفتکش‌ها با حملات دو طرف به سوی کشتی‌های غیرنظامی در خلیج فارس به اوج خود رسید. کشتی‌های کویتی یکی از اهداف مورد علاقه ایرانی‌ها بودند. حملات نیروهای ایران به نفتکش‌های شوروی و آمریکا که در خدمت دولت کویت بودند و حمله غافلگیرانه یک جنگنده عراقی به کشتی جنگی آمریکایی که به آسیب شدید ناوچه یواس‌اس استارک و مرگ ۳۷ سرباز آمریکایی انجامید، کشتیرانی بین‌المللی را در معرض خطر قرار داده و زمینه مداخله بیشتر هر دو ابرقدرت را فراهم کرد به طوری‌که هر دو از قطعنامه‌های شورای امنیت که از دو طرف درخواست آتش‌بس داشت، حمایت می‌کردند.[۶]

در سال چهارم و پنجم در این جنگ ارتش عراق به طور گسترده از جنگ‌افزارهای شیمیایی علیه کردهای عراقی و مردم و نظامیان ایران استفاده کرد؛ ولی ادعای استفاده ایران از سلاح‌های شیمیایی ثابت نشده‌است. همچنین دو طرف در مقاطعی اقدام به بمباران و موشک‌باران شهرها و اهداف غیرنظامی كردند که در این مورد نیز عراق همواره پیش‌قدم بود. درگیری‌ها برای مدتی در اواخر جنگ به خلیج فارس کشیده شد و طی آن تعداد زیادی سکوی نفتی و کشتی‌های تجاری و نفت‌کش با پرچم کشورهای گوناگون آسیب دیدند.

شوروی یکی از دو ابرقدرت آن دوران از سال ۱۹۸۰ تأمین نظامی هر دو کشور را متوقف کرده بود اما از سال ۱۹۸۲ به منبع اصلی عراق برای خرید سلاح‌های پیشرفته تبدیل شد. آمریکا نیز در سال ۱۹۸۵ در جریان مذاکراتی پنهانی اقدام به فروش سلاح به ایران کرد. ایالات متحده آمریکا در اواخر جنگ به شکل مستقیم وارد درگیری با ایران شد. از سوی دیگر کشورهای سوریه، کره شمالی و لیبی نیز از ایران حمایت تسلیحاتی و تکنولوژیکی کردند.

شورای امنیت سازمان ملل متحد در کل ۸ قطعنامه در این خصوص صادر نمود که همگی به جز قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران رد شد. دو کشور در طول جنگ آسیب‌های فراوان اقتصادی را متحمل شدند و بیش از یک میلیون نفر در این جنگ کشته یا مجروح شدند.

محتویات

زمینه‌ها و دلایل آغاز جنگ

از زمان به قدرت رسیدن حزب بعث در عراق در سال ۱۹۶۸ میلادی، عراقی‌ها رویای رهبری جهان عرب را در سر می‌پروراندند. از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۰ درآمدهای نفتی عراق افزایش یافت.[۷] این موضوع به عراق کمک می‌کرد تا خلاء ناشی از مرگ جمال عبدالناصر در صدر رهبری اعراب را پر کنند. زیرا مصر پس از پیمان کمپ دیوید نفوذ خود در میان اعراب را از دست داده بود.[۸]

در جریان اعمال حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی عراق روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرد و از اتحادیه عرب خواست تا آنان نیز چنین کنند. درخواستی که از سوی اتحادیه عرب رد شد. عراق همچنین اعتراض رسمی‌ای به سازمان ملل نوشت که توسط این سازمان نادیده گرفته شد. عراقی‌ها که از همه جا سرخورده شدند، دست به اخراج ۷۰۰۰۰ ایرانی ساکن عراق زدند. در سال ۱۹۷۴ تنش در روابط دو کشور به اوج خود رسید و درگیری‌های نظامی مرزی پراکنده کم‌کم به جنگی تمام عیار تبدیل شد. تنش به قدری بالا گرفت که کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد ناچار به مداخله و اعزام نماینده ویژه به مرزهای دو کشور شد. نتیجه گزارش این نماینده منجر به صدور قطعنامه ۳۴۸ شورای امنیت شد که در آن طرفین ملزم به حل اختلاف مرزی میان خود شدند.[۹]

 

در پیمان‌نامه ۱۹۷۵ الجزایر ایران به‌طور ضمنی پذیرفت که در ازای رفع اختلافات مرزی آبی در اروندرود بر اساس خط تالوگ، دست از حمایت از کردهای عراق بردارد. این نقش را بعدها اسرائیل به تنهایی در برابر کردها برعهده گرفت.[۱۰] بنابراین عراق که در طول سال‌های بعد سیاست‌های ضدغرب و ضدصهیونیستی را تبلیغ می‌کرد،[۷] در سال ۱۹۸۰ و پس از سقوط شاه، سیاست ایرانی ستیزی را در دستور کار عراقی‌ها قرار داد. صدام متوجه خلاء ناشی از سقوط شاه ایران به عنوان ژاندارم خلیج فارس شده بود و تلاش داشت تا نقشی که پیش از آن محمدرضا پهلوی ایفا می‌کرد را برعهده گیرد.[۸] او برای این‌کار نیاز به مرز آبی کافی و تسلط بر خلیج فارس داشت.[۱۱][۱۲] عراق از زمان عبدالکریم قاسم، خوزستان را بخشی از عراق می‌دانست که توسط حکومت عثمانی به ایران تقدیم شده بود و به همین دلیل از تجزیه طلبان خوزستان حمایت می‌کرد. حمایتی که با قرارداد الجزایر برای مدتی متوقف شده بود؛ ولی تحرکات تحریک آمیزی چون نمایش نقشه منطقه که در آن خوزستان «عربستان» نامیده شده و بخشی از خاک عراق بود از تلویزیون بصره ادامه داشت.[۱۳] به گفته جیمز بیل، دلیل اصلی شروع جنگ و مناقشات سیاسی قبل از آن را به طور کلی می‌توان در «تسلط یافتن بر خلیج فارس» دانست. تحقق این هدف برای مصر و عربستان سعودی و سایر شیخ نشین‌های منطقه چندان ناخوشایند نبود.[۱۴] سفیر عراق در لبنان در ۱۲ آبان ۱۳۵۸ در مصاحبه با روزنامه النهار بیروت گفت:[۱۵]

 
عراق خواهان تجدیدنظر در پیمان‌نامه ۱۹۷۵ الجزایر بود که بر اساس آن خط تالوگ اروندرود، مرز رسمی میان ایران و عراق است

بهبود شرایط با ایران منوط به تحقق ۳ شرط اصلی است: ۱-تجدیدنظر در پیمان نامه۱۹۷۵ الجزایر درباره اروند رود ۲-اعطای خودمختاری به عشایر کرد و بلوچ و عرب ۳-خروج نیروهای نظامی ایران از جزایر سه‌گانه ایرانی مورد مناقشه و سراسر خلیج فارس

صدام حسین مدعی بود که نظام بعثی از همان ابتدای انعقاد قرارداد مرزی ۱۹۷۵ در زمان شاه، خود را مغبون می‌دیده.[۱۶] به نظر می‌رسد که باور عمومی در میان مقامات عراق این بود که پس از انقلاب، ایران دچار ضعف شده و برای عراق فرصت مناسبی فراهم آورده تا توازن قبلی قوا در خلیج فارس را با یک حمله نظامی برهم زده و همزمان راه‌حل جدیدی برای مشکلات عراق با شیعیان جنوب و کردهای شمال این کشور جلوی پای آنان بگذارد.[۱۷] از سوی دیگر تنها دو ماه پیش از آغاز جنگ، صدام حسین و زیبیگنیو برژینسکی در عمان با یکدیگر دیدار کردند. باور بنی صدر این بود که برژینسکی در این ملاقات به صدام اطمینان داده که ایالات متحده مخالفتی با الحاق خوزستان به عراق ندارد.[۱۸]

پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷، عراق برخی ناآرامی‌های سیاسی را زیر سر سید محمد باقر صدر و با حمایت و تشویق ایران می‌دانست. صدام حسین، از وجود یک همسایه انقلابی شیعه در مرزهای شرقی خود احساس خوبی نداشت.[۱۹] رهبران ایران نیز رسماً اعلام می‌کردند که به سیاست صدور انقلاب ایران به سایر کشورها می‌اندیشیدند.[۲۰] روح‌الله خمینی معتقد به صدور انقلاب اسلامی به دیگر ملل بود و در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی (۲۲ بهمن ۱۳۵۸) اظهار داشت:[۲۱]

ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می‌کنیم

عراق مدعی بود که وارد یک جنگ دفاعی شده و از حق مشروع خود برای دفاع از حاکمیت و تمامیت ارضی و بازپس‌گیری اراضی خود با توسل به زور استفاده می‌کند. آن‌ها معتقد بودند که حکومت ایران تمام راه‌های حل مسالمت‌آمیز اختلافات دو کشور را مسدود کرده‌است. پیش از آغاز یورش بارها ایران را به اقدامات تجاوزگرانه نسبت به عراق و دخالت در امور داخلی خود از جمله حمایت از حزب غیرقانونی الدعوه می‌کردند. رهبران ایران هم در بخش عربی رادیو دولتی این کشور به بدگویی شدید از حکومت بعث عراق پرداخته و آن را یک حکومت ضد اسلامی و دست‌نشانده قدرت‌های امپریالیستی معرفی می‌کردند. حکومت عراق نیز متهم می‌شد که به اقدامات تجاوزگرانه از جمله حمایت علنی از شورشیان جدایی‌خواه در خوزستان و قول کمک به آن‌ها برای آزادی «عربستان»، نامی که حکومت عراق بر این استان نهاده بود، می‌پردازد و دریادار احمد مدنی استاندار وقت خوزستان گفته بود که عراق برای شورشیان سلاح ارسال می‌کند. در چندین مورد حتی نیروهای عراق حملاتی را به شهرهای مرزی ایران ترتیب دادند که یکی از آن‌ها یورش به شهری در کردستان ایران در ژوئن ۱۹۷۹ و دیگری به شهر صالح‌آباد در جنوب بود که چندین کشته به جا گذاشت. در نیمه اول سال ۱۹۸۰ (زمستان ۵۸ و بهار ۵۹) چندین درگیری مرزی دیگر هم بین دو کشور رخ داد.[۳]

با این وجود یک سال پیش از جنگ، آمریکا دولت مهدی بازرگان را از احتمال بروز جنگ باخبر کرده بود. مقامات آمریکایی گزارش دادند:

مانورهایی با حضور مشترک یگان‌هایی مختلف و تمرین‌هایی برای گسیل و حرکت سریع یگان‌هایی بزرگ در مسیر شط‌العرب (اروند رود) رودی که مشخص‌کننده جنوبی‌ترین بخش مرز میان عراق و ایران است، در جریان است. عراق هم‌چنین مقادیر عظیمی ابزارآلات و تمهیدات جنگی را در این منطقه دارد جاساز می‌کند، این ابزارآلات و تمهیدات را پنهان و استتار می‌کند، و مشغول اجرای طرح‌های مهندسی نظامی‌ای است که حمله به ایران را برایش تسهیل خواهند کرد.[۲۲]

اختلافات مرزی

مهم‌ترین اختلاف مرزی دو کشور یک اختلاف کهنه بر سر وضعیت اروند رود بود. قسمت انتهایی شط العرب یا اروند رود مرز دو کشور را تشکیل می‌دهد. دولت عراق معتقد بود که مرز دو کشور بایستی بر اساس مفاد قرارداد قسطنطنیه ۱۹۱۳ تعیین شود اما ایران مرز دو کشور را خط تالوگ یعنی عمیق‌ترین قسمت رودخانه می‌دانست. دو کشور یک بار در سال ۱۹۳۴ اختلاف خود را به جامعه ملل ارجاع دادند اما توافقی حاصل نشد. در سال ۱۹۳۷ نخستین معاهده مرزی دو کشور به امضا رسید. بر اساس این قرارداد مرز دو کشور در امتداد ساحل شرقی رودخانه بود اما یک قسمت لنگرگاهی چهار مایلی در کنار آبادان به ایران اختصاص داده شده و در این قسمت خط تالوگ مرز دو کشور را مشخص می‌کرد. عراق معتقد بود ایران از شرایط داخلی سیاسی نابسامان این کشور در آن زمان برای بهبود وضعیت خود در مذاکرات سود جسته است. ایران هم از این قرارداد ناراضی بود و در دهه ۱۹۶۰ آن را فسخ کرده و خواستار مذاکرات برای تعیین خط مرزی جدید شد و همزمان با حمایت از شورشیان کرد در شمال عراق این کشور را تحت فشار گذاشت. نهایتاً در سال ۱۹۷۵ در قرارداد الجزایر عراق خواسته‌های ایران در زمینه شط العرب را پذیرفت و خط تالوگ برای نخستین بار مرز رسمی دو کشور در این رودخانه شد و ایران هم در ازای آن تعهد کرد که به حمایت از شورشیان کرد پایان دهد. اما پنج سال بعد و پنج روز پیش از آغاز جنگ صدام حسین این قرارداد را فسخ کرده و مدعی شد این پیمان به دلیل عدم رعایت مفاد آن از سوی ایران اعتبار خود را از دست داده است.[۳]

قوای طرفین

در ابتدای جنگ نیروی هوایی و نیروی دریایی ایران بزرگتر بود و عراق نیز نیروی زمینی بزرگتری در اختیار داشت. اما در طول سال‌های جنگ قدرت نظامی ایران از نظر تجهیزات کاهش و قدرت نظامی عراق افزایش یافت. در آغاز جنگ (سال ۱۹۸۰) ارتش عراق دارای ۴۴۳۰۰۰ نیروی انسانی بود و ایران ۳۹۰۰۰۰ ارتشی داشت. عراق ۲۷۵۰ تانک و ایران ۱۷۳۵ تانک داشت. عراق ۳۳۹ هواپیمای نظامی و ایران ۴۴۷ هواپیما داشتند،[۲۳] هشت سال بعد (سال ۱۹۸۸) عراق دارای یک میلیون نفر نیروی انسانی بود و ایران ششصد هزار نفر در اختیار داشت. عراق ۴۰۰۰ تانک در مقابل ۱۰۰۰ تانک ایران داشت. عراق ۶۰۰ هواپیما و ایران تنها ۵۰ هواپیمای جنگنده قابل پرواز داشت.[۲۴] در پایان جنگ (سال ۱۹۸۸) نیروی هوایی عراق با ۶۰۰ هواپیمای جنگنده از انواع میگ-۲۹، سوخو-۲۴ و داسو میراژ اف۱، به ششمین نیروی هوایی عظیم جهان تبدیل شد.[۲۵]

نوع تجهیزاتایران پیش از جنگایران پس از جنگعراق پیش از جنگعراق پس از جنگ
افراد نظامی ۳۹۰٬۰۰۰ نفر ۶۰۰٬۰۰۰ نفر ۴۴۳٬۰۰۰ نفر ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر
تانک ۱۷۳۵ دستگاه ۱۰۰۰ دستگاه ۲۷۵۰ دستگاه ۴۰۰۰ دستگاه
هواپیمای جنگی ۴۴۷ فروند ۵۰ فروند ۳۳۹ فروند ۶۰۰ فروند
هلیکوپتر ۷۴۴ فروند ۳۹۰ فروند ۲۶۰ فروند ۳۸۰ فروند

نیروهای عراق

ارتش عراق در آغاز جنگ، یک ارتش کاملاً وابسته به شوروی بود. ۸۵ درصد از تجهیزات این ارتش، طی ۵ سال پیش از جنگ از شوروی وارد عراق شده بود. صنایع نظامی فرانسه دومین صادرکننده تجهیزات و ادوات نظامی به عراق بودند. پس از این دو کشور، کشورهایی مانند برزیل، اسپانیا و ایتالیا قرار داشتند.[۲۶]

 

عراق جنگ را در حالی آغاز کرد که زرادخانه‌های این کشور پر از سلاح بود؛ ولی این کشور با بحران کمبود قطعات یدکی مواجه بود و در آغاز جنگ شوروی تنها بخش کوچکی از قطعات مورد نیاز عراق را تأمین می‌کرد؛ ولی پس از شکست عراق در مرحله اول جنگ و از سال ۱۹۸۲، شوروی دوباره به مهم‌ترین متحد نظامی عراق تبدیل شد.[۲۶] تا این مقطع عراق قطعات ساخت شوروی مورد نیاز خود را از کشورهایی مانند کره شمالی، مصر، چین و یوگوسلاوی تأمین می‌کرد. همزمان سلاح‌های زیادی از جمله موشک‌های اگزوسه از فرانسه خریداری شد. فرانسه همچنین تا پیش از آنکه تولید نوع مخصوص ضد کشتی هواپیماهای میراژ اف-۱ به پایان رسد، پنج فروند جنگنده ضدکشتی سوپر اتاندارد خود را به عراق اجاره داد که در جنگ نفت‌کش‌ها و حمله به جزیره خارگ مورد استفاده قرار گرفتند.[۲۷]

خلبانان عراقی، دست کم در نبردهای هوایی بسیار پائین‌تر از استانداردهای غربی رفتار می‌کردند. درواقع یکی از مهم‌ترین مشکلات عراق در طول جنگ نداشتن نیروی انسانی کارآزموده برای استفاده از سلاح‌های مدرنی بود که به دست می‌آورد. عراق هیچ‌گاه نتوانست از حداکثر ظرفیت این سلاح‌ها استفاده کند. برای نمونه ۴ سال پس از تحویل هواپیماهای سوخو-۲۴ به عراق، هیچ‌کدام از این هواپیماها بهره‌برداری نشده بودند.[۲۸] حتی امروز نیز نمی‌توان تخمین زد که چه تعداد از عراقی‌های کشته شده در طول جنگ، مستقیم و در اثر رویارویی با ایران کشته شده‌اند و چه تعداد از آنان در اثر ضعف فرماندهی و یا اشتباه در استفاده از تسلیحات پیشرفته.[۲۹]

مشکل عدم بهره‌برداری صحیح از تسلیحات پیشرفته فقط در نیروی هوایی این کشور وجود نداشت. برای نمونه خدمه عراقی گونه‌ای از تانک‌های ساخت شوروی در طول جنگ هرگز از سیستم دید در شب این تانک‌ها استفاده نکرده‌بودند. چرا که آن‌ها درک نمی‌کردند که تانک‌های آنان به چنین سامانه‌ای مجهز است.[۳۰] تا سال ۱۹۸۳ عراق حدود ۲۰۰ هواپیمای خود را از دست داده بود و بیشتر این خسارت نه در جنگ با ایران، بلکه در اثر تصادفات و سوانح غیر جنگی و مشکلات تعمیر و نگهداری به وجود آمده بود.[۲۸]

خلبانان ایرانی در طول جنگ ایران و عراق نه تنها با عراقی‌ها می‌جنگیدند، بلکه با خلبانانی با ملیت‌های دیگری از سراسر دنیا. خلبانان برخی از میگ‌های ۲۱ و میگ‌های ۲۳ عراق مصری بودند و خلبانان برخی از میراژهای اف-۱ بین سال‌های ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۶ بلژیکی، آفریقای جنوبی، استرالیایی و در یک مورد حتی آمریکایی نیز بودند. به‌علاوه خلبانان فرانسوی و اردنی نیز به عنوان معلم‌خلبان کار می‌کردند. شوروی‌ها و آلمان شرقی‌ها به عنوان خلبان میگ-۲۵ در عملیات‌ها شرکت داشتند. بیشتر گزارش‌هایی که دربارهٔ استقرار خلبانان شوروی در عراق است حکایت از آن دارد که این خلبانان دائماً با اف-۱۴ها برخورد داشته و چندین میگ-۲۵ با خلبان روس سرنگون شده است. معمولاً شوروی‌ها چندین خلبان با تجربه خود را برای این عملیات می‌فرستادند.[۳۱]

نیروهای ایران

 
بخشی از نظامیان ایران را نوجوانان بسیجی داوطلب تشکیل می‌دادند

در طول دهه هفتاد میلادی، ایران یکی از بزرگترین واردکنندگان تجهیزات نظامی بود. بخش عمده‌ای از این تجهیزات پیشرفته همچون هواپیماهای اف-۱۴، تجهیزات الکترونیکی و موشک‌های فونیکس از ایالات متحده وارد می‌شد. آلمان غربی در ساخت بزرگ‌ترین زرادخانه اصفهان مشارکت داشت و انگلستان به ایران اسلحه می‌فروخت. برخی تجهیزات پدافند هوایی و ترابری نظامی ایران نیز از شوروی تأمین می‌شد. این روند با وقوع انقلاب ایران متوقف شد و نیروهای نظامی ایران را در موقعیت دشواری قرار داد. ایران برای دور زدن این تحریم تسلیحاتی روش‌های زیر را به کار گرفت.[۲۷]

  • تلاش برای خرید قطعات یدکی مورد نیاز از هر منبع ممکن (مانند اروپای غربی، کره جنوبی، تایوان و حتی اسرائیل (در ماجرای ایران کنترا) که این قطعات را داشتند و یا آن را تحت لیسانس آمریکا تولید می‌کردند. ایران ناچار بود این قطعات را با قیمت گران و از بازار آزاد تهیه کند.[۲۷]
  • خرید لوازمی که خارج از حوزه تحریم تسلیحاتی بودند و تبدیل آن به تجهیزاتی که کاربرد نظامی داشتند. برای نمونه می‌توان به هواپیماهای سوئیسی، بالگردهای هلندی، کامیون‌های آلمانی، مهمات ساخت چک اسلواکی، زره‌پوش‌های مجارستان، زره‌پوش‌ها و مهمات لهستان و خودروهای رومانیایی خریداری شده توسط ایران اشاره کرد.[۲۷]
  • خرید موشک از لیبی و همزمان و بدون اطلاع لیبی، آموزش یک گروه از نیروهای ایران در سوریه برای شلیک موشک. این گروه همان افرادی هستند که با محوریت حسن تهرانی مقدم تولید موشک در ایران را پایه گذاری کردند.[۳۲] که شرح آن در کتاب خط مقدم، روایت داستانی و مستند از تشکیل یگان موشکی در ایران توسط انتشارات تعالی اندیشه منتشر شده است.[۳۳][۳۴]

یکی از مشکلات ایران در ابتدای جنگ، مسئله فرماندهان ارتش این کشور بود. از دید حکومت انقلابی ایران و از میان فرماندهان نظامی زمان پهلوی، تنها تعداد معدودی که در زمان دولت ملی محمد مصدق از فرماندهان بودند و یا کسانی که مخالف حکومت شاه بودند مناسب پست‌های فرماندهی نظامی بودند.[۳۵] چهل هزار مستشار آمریکایی که به عنوان آموزش با ارتش ایران همکاری می‌کردند با وقوع انقلاب از کشور اخراج شده بودند، تعداد زیادی از فرماندهان نظامی فرار کرده، بازنشسته شده و یا برکنار شده بودند، نظام سربازگیری ناکارا شده بود و بخشی از نیروهای نظامی کشور درگیر ناآرامی‌های داخلی (مانند گنبد کاووس) شده بودند.[۳۶]

در فاصله میان بهمن ۱۳۵۷ تا مهر ۱۳۶۱، ده‌ها تیمسار و افسر ارشد نظامی تعویض، کشته و یا برکنار شدند. ولی‌الله قرنی در تهران ترور شد. ولی‌الله فلاحی در یک سانحه سقوط هواپیما کشته شد. سپهبد سعید مهدیون به جرم شرکت در کودتای نوژه اعدام و سرلشکر باقری نیز زندانی شد. سرهنگ فکوری که پنجمین فرمانده نیروی هوایی ایران به هنگام شروع جنگ بود همراه با سرتیپ فلاحی کشته شد. دریادار مدنی که استعفا داد و از کشور خارج شد و بالاخره دریادار بهرام افضلی که چهارمین فرمانده نیروی دریایی ایران به هنگام شروع جنگ بود و به جرم عضویت در حزب توده ایران در اردیبهشت ۱۳۶۲ دستگیر شد و به اتهام جاسوسی به همراه ۹ نفر دیگر از افسران بلندپایه ارتش در اسفند سال ۱۳۶۲ تیرباران شد نمونه‌هایی از فرماندهان نظامی تعویض شده بودند.[۳۷]

در این بین سپاه پاسداران نیز نیرویی تازه‌تأسیس متشکل از جوانان بود که امکانات و توانایی لازم برای جنگ را نداشت. فرماندهان رده بالای سپاه را غالباً جوانان کم تجربه تشکیل می‌دادند که از اصول کلاسیک رزم بی اطلاع بودند.[۳۸] برای نمونه محسن رضایی زمانی که در سال ۱۳۶۰ به فرماندهی کل سپاه منصوب شد، تنها ۲۷ سال سن داشت و تحصیلات او نیز دیپلم دبیرستان بود.[۳۹]

در سال ۱۹۸۲، مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق با پشتیبانی ایران در این کشور تأسیس شد و ایران شورشیان عراقی را برای مبارزه علیه کشور خود در این مجلس بسیج کرد.[۴۰] سپاه بدر که توسط سید محمدباقر حکیم تأسیس شد شاخه نظامی مخالفین عراقی شد.[۴۱] حزب الدعوه که در ایران حضور داشت و مورد حمایت دولت ایران بود علیه عراق فعالیت می‌کرد و دست به ترور طارق عزیز معاون وقت نخست وزیر این کشور زد.[۴۲]

آمار بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس

در شهریور ۱۳۹۳ (در آستانه سالگرد شروع جنگ هشت ساله)، سرهنگ مجتبی جعفری جانشین «بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس» گفت که پنج میلیون ایرانی در جنگ شرکت داشتند که ۱۹۰ هزار نفر کشته و ۶۷۲ هزار نفر زخمی شدند. ۴۲ هزار نفر از نیروهای ایرانی هم که به اسارت نیروهای عراقی درآمده بودند بعد از جنگ آزاد شدند. ۲۱۷ هزار نیروی ارتش، ۲ میلیون و ۱۳۰ هزار نیروی بسیج به همراه ۲۰۰ هزار نیروی سپاه پاسداران، شهربانی و ژاندارمری در جنگ شرکت داشتند.[۴۳]

جزییات تلفات

در جنگ ۴۸ هزار ارتشی، ۸۵ هزار بسیجی، بیش از ۳۳ هزار دانش آموز، بیش از سه هزار و ۵۰۰ دانشجو، سه هزار و ۳۱۷ روحانی، ۸۸ مسیحی، ۱۸ کلیمی و ۹ زرتشتی کشته شدند. علاوه بر این ۲ هزار تبعه غیر ایرانی نیز در جنگ هشت ساله کشته شدند که همراه با نیروهای ایرانی می‌جنگیدند.[۴۳]

خلاصه روند جنگ

نشانه‌های تنش نظامی میان عراق و ایران، تقریباً بلافاصله پس از وقوع انقلاب ایران آشکار شد. در ۱۳ فروردین ۱۳۵۸ عراق برای نخستین بار به حریم هوایی ایران تجاوز کرد. ۵ روز بعد، نیروهای عراقی به یک پست مرزی ایران در قصرشیرین حمله کردند. در اردیبهشت عراق به شهر مهران حمله هوایی کرد. پس از آن و تا آغاز همه‌جانبه جنگ، متجاوز از ۵۶۰ مورد درگیری در مرزهای ایران و عراق گزارش شده‌است.[۴۴]

در طی سخنرانی سعدون حمادی، نخست وزیر عراق در شورای امنیت سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۸۰ و چند روز بعد از شروع اولین درگیری‌ها، وی ایران را متهم کرد که از تروریستهایی که در خاک عراق اقدام به بمب‌گذاری‌های گسترده می‌کنند و در نتیجه تعداد زیادی از مردم عراق را می‌کشند، حمایت می‌کند.[۴۵]

آغاز رسمی جنگ، حمله و پیشروی عراق

عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ (۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰) حمله به ایران را آغاز کرد. نیروهای عراقی به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بودند که نواحی بزرگی از غرب ایران را اشغال کنند.

در نخستین روزهای حمله ارتش عراق به خاک ایران، حدود سی هزارکیلومتر مربع از خاک ایران به اشغال ارتش عراق درآمد.[۴۶]طی دو روز نخست حمله، نیروهای عراقی به هیچ یگان نظامی ایرانی که در حد تیپ باشد، برنخوردند. در واقع آن‌زمان ایران فقط دو لشکر از نیروهای مسلح و دو لشکر موتوریزه پیاده‌نظام در غرب کشور داشت که آن‌ها هم همگی از مرزها فاصله گرفته بودند.[۲۲] در این روزها، واحدهای گوناگون نیروی زمینی ایران به دلیل از هم پاشیدگی با تأخیر توانستند خود را به جبهه جنوب برسانند. نیروی زمینی ارتش توان مقابله پایاپای را با عراق نداشت. در همین زمان قاسمعلی ظهیرنژاد نظریه دادن زمین در مقابل گرفتن زمان را مطرح کرد که با مخالفت اکثر فرماندهان ارتش روبرو شد.[نیازمند منبع]

نیروی زمینی عراق از سه جبهه و در هر جبهه با یک سپاه یورش زمینی خود را آغاز کرد. سپاه اول از جبهه شمالی حدود ۲۵ کیلومتر در اطراف قصر شیرین پیشروی کرد و سپاه دوم از جبهه میانی و در اطراف مهران، هردو پس از برخورد به مناطق کوهستانی متوقف شدند. این حملات برای پشتیبانی از حمله اصلی در خوزستان انجام شد. صدام تصور می‌کرد که مورد استقبال مردم خوزستان که بخشی از آنان عرب یا عرب‌زبان بودند قرار خواهد گرفت.[۴۷]

هدف اولیه بخش جنوبی ارتش عراق، تصرف برق‌آسای شهر مرزی خرمشهر و پس از آن آبادان، اهواز، دزفول و سوسنگرد بود. عراق کسب این هدف را یک پیروزی استراتژیک برای خود تلقی می‌کرد؛ ولی سه ستون زرهی عراقی که برای تصرف خرمشهر اعزام شده بودند با مقاومت ناهماهنگ و خودجوش مردم این شهر مواجه شدند و در کمین حدود ۳۰۰۰ غیرنظامی‌ای افتادند که سلاح‌های ناچیزی همچون تفنگ ام۱ گاراند، نارنجک و کوکتل مولوتوفدر مقابل تجاوز ارتش عراق مقاومت می‌کردند. بیشتر نیروهای مقاومت خرمشهر با وجود آموزش نظامی ناچیز انگیزه بسیار زیادی برای جنگیدن داشتند. این نیروها موفق شدند جلوی پیشروی سریع ارتش عراق را بگیرند و عراق در همان مرحله اول جنگ، در رسیدن به اهداف خود ناکام ماند و درگیر یک نبرد خانه به خانه در کوچه‌های خرمشهر شد. تصرف خرمشهر ۱۵ روز به طول انجامید و در درگیری‌ها عراقی‌ها ۵۰۰۰ کشته دادند و پس از آن نیز عراق به مدت سه هفته درگیر نبردهای خیابانی با گردان تکاوران دریایی بوشهر در این شهر بود. در ایران برای مدت‌ها خرمشهر را به احترام مقاومت و نبرد شهروندان این شهر، «خونین‌شهر» نامیده می‌شد.[۴۸][۴۷]

پس از تصرف خرمشهر، ارتش عراق موفق شد در اواخر آبان شهر آبادان را به‌طور کامل محاصره کند. عراقی‌ها که بر حمایت عرب‌های خوزستان از ارتش خود، دست‌کم در شمال خوزستان حساب کرده‌بودند، بازهم ناکام ماندند. حملات پیاپی عراق برای تصرف شهرهای سوسنگرد و اهواز عقیم ماند و ارتش عراق شانس غافلگیری را به‌خاطر مقاومت یک گروه کوچک مردمی از دست داد.[۴۷] نقشه اولیه صدام، یک پیروزی سریع در حداکثر چند هفته بود. بسیاری هرگز پیش‌بینی شکست عراق در دستیابی به این اهداف و آغاز یک جنگ فرسایشی طولانی را نمی‌کردند.[۴۷]

به گفته مقامات سابق ارشد عراق وظیفه اصلی ارتش عراق در یورش اولیه خود این بود که توپخانه ایران را از مرزهای عراق دور کرده تا قادر به بمباران شهرهای عراقی، به ویژه بصره، نباشند. این کار بایستی در طول سه تا هفت روز انجام می‌شد و سپس بغداد برای مذاکره با تهران وارد عمل می‌شد. این طرح بر اساس استراتژی جنگی استاندارد عربی آن دوران تهیه شد که بر یورش سنگین نخست و سپس مذاکره بر اساس «وضعیت جدید» تأکید داشت؛ بنابراین نیروهای عراقی در خاک ایران قرار نبود بیش از ۴۰ کیلومتر پیشروی کنند و هیچ برنامه‌ای برای حفظ خاک ایران در مدتی طولانی وجود نداشت. با این حال ایرانی‌ها حاضر به مذاکره نبودند، آن‌هم در شرایطی که نیروهای عراقی تا آن حد در خاک ایران پیشروی کرده بودند. ضمن اینکه روحانیت حاکم بر ایران علاقه‌مند به گسترش جنگ و استفاده از آن برای دستیابی به مقاصد خود بود.[۴۹] ارتش عراق هرچند به خوبی مجهز شده بود اما آمادگی کاملی برای جنگ نداشت و البته ایرانی‌ها از این نظر در وضعیت نامناسب‌تری قرار داشتند. حملات تانک‌های عراقی در دشت‌های میان شهرهای ایران صدمات سختی را به واحدهای پراکنده ایرانی در طول خط مقدم وسیع نبرد وارد کرد. هرچند بسیاری از تحلیل‌گران شیوه عملیاتی عراق را بر گرفته از سبک شوروی توصیف می‌کنند اما آن‌ها در واقع بسیار بیشتر تحت تأثیر نظریات جنگی بریتانیایی قرار داشتند هرچند ارتش عراق تقریباً به طور کامل با تانک‌ها، نفربرها، و توپخانه روسی تجهیز شده بود.[۴۹]

در جریان حمله عراق به شرق کارون در اواخر مهرماه نیروی هوایی و هوانیروز ایران با وجود مشکلات اطلاعاتی برای هدف‌گیری، رخنه‌هایی در مواضع عراقی پدید آورد و بسیاری از خودروهای عراقی را نابود کردند. در این حمله بخش‌هایی از سپاه پنجم مکانیزه و سپاه ششم زرهی عراق با ایجاد سرپل کوچکی در بخش شرقی رود در نزدیکی دارخوین مسیرهای تدارکاتی ایران را در معرض تهدید قرار دادند. آن‌ها از این نقطه می‌توانستند به سمت شمال و شرق پیشروی کرده و دزفول را به محاصره درآورند. در اواخر مهر نیز یک اسکادران اف-۱۴ برتری هوایی را بر فراز میدان جنگ در خوزستان تأمین کرده و با سرنگون کردن حدود ۱۲ جنگنده عراقی تنها در دو روز به نیروهای ایرانی اجازه داد تا پدافند هوایی عراق در منطقه را که شامل چندین پایگاه سام-۶ می‌شد پاکسازی کرده و شبکه تدارکاتی عراق را منهدم کنند.[۴۹]

در میان واحدهای نیروی زمینی ارتش ایران در هفته اول حمله عراق به ایران، تنها سرهنگ هوشنگ عطاریان در جبهه غرب کشور بود که با اتخاذ تاکتیک عملیاتی ضد حمله در روز هشتم از شروع جنگ توانست ارتش عراق را از خاک ایران بیرون نمایند،[۵۰] در گزارش جنگی جمهوری اسلامی در آن ایام آمده‌است:

بعد از ظهر امروز هوشنگ عطاریان فرمانده نیروی زمینی ارتش در جبهه غرب کشور، قصر شیرین را باز پس ستاند و در جبهه غرب کشور ۸۰ تانک عراقی را نابود کردند و نیروهای ما رادیو و تلویزیون را باز پس گرفتند

دو سال بعد، سرهنگ هوشنگ عطاریان به علت توده‌ای بودن دستگیر و به اتهام: عامل نفوذی عراق، تیرباران شد.[نیازمند منبع]

توقف پیشروی عراق

از زمستان ۱۳۵۹ شوروی حمایت تسلیحاتی خود از عراق را متوقف کرد. عراق نیز ناچار شد در مصرف تسلیحات خود محافظه‌کاری بیشتری نشان داده و عملیات نظامی خود را کندتر کند. از طرفی ایران نیز درگیر مشکلات داخلی شده بود. اختلافات میان سپاه پاسداران و ارتش از یک سو و اختلاف میان ابوالحسن بنی‌صدر و اکثریت مجلس شورای اسلامی از سوی دیگر موجب شده بود تا انسجام تصمیم‌گیری در زمینه جنگ وجود نداشته باشد. ضمن اینکه ایران نیز همچون عراق درگیر مسئله تأمین تجهیزات نظامی مورد نیاز خود بود.[۴۷]

 
اعزام نفرات داوطلب مردمی در قالب نیروهای بسیج و سپاه به جبهه‌ها

در همین زمان نیروی هوایی عراق ناگزیر شد تعداد زیادی از هواپیماهای خود را به فرودگاه «الولید» در غرب این کشور (۵۰ کیلومتری مرز اردن) منتقل کند تا از دسترس هواپیماهای ایران خارج شوند. با این حال خلبانان ایرانی توانستند با سوخت گیری در هوا خود را به پایگاه «الولید» برسانند و در آنجا ۴۶ هواپیمای عراقی (۱۵ تا ۲۰ درصد از کل نیروی هوایی عراق در آن زمان) را روی زمین منهدم كنند. این حمله به عملیات اچ-۳ معروف شد.[۵۱]

طراحان عملیات عراقی در محاسبات خود توان نیروی هوایی ایران را ناچیز تصور کرده و گمان می‌کردند که با رفتن مستشاران خارجی نیروی هوایی ایران توانایی عملیاتی خود را از دست داده است. آن‌ها همچنین امیدوار بودند که با حمله هوایی نخست خود به پایگاه‌های هوایی مهم ایران نیروی هوایی این کشور را زمین‌گیر کنند. اما عملیات نخستین نیروی هوایی عراق پیروزی چشمگیری بدنبال نداشت. نیروی هوایی ایران تنها پس از ۲۴ ساعت به تمام خاک عراق حمله‌ور شد و در نابودسازی خودروهای نظامی، ادوات توپخانه‌ای و تدارکات ارتش عراق موفق بود و توانست آسیبهای جدی به نیروی زمینی عراق وارد کند. نیروی هوایی ایران تنها پس از سه هفته با نابود کردن بسیاری از تدارکات ارتش عراق و اکثر پایگاه‌های نظامی آن در نزدیکی جبهه پیش‌روی نیروهای عراقی را متوقف کرد. نیروی هوایی و پدافند عراق در شرایطی نبودند که قادر به مقابله با اف-۱۴های نیروی هوایی ایران باشد و حتی در مواجهه با جنگنده‌های اف-۴ و اف-۵ و هلیکوپترهای کبرای نیز مشکلات جدی داشتند.

ایرانی‌ها در نبردهای هوایی ۱۸۰ روز اول جنگ پیروزی‌های چشمگیری داشتند اما فرماندهی نیروی هوایی ایران پس از آن دستور به عملیات تدافعی داد تا از وارد آمدن خسارات بیشتر به نیروی هوایی ایران جلوگیری کند. جنگنده‌های ایرانی دستور داشتند که به جای تعقیب و انهدام هواپیماهای عراقی فقط جلوی آنها را بگیرند. در طرف مقابل نیروی هوایی ارتش عراق توانست پس از دو سال خود را بازسازی کند.[۵۲]

واحدهای زرهی و مکانیزه ارتش عراق دستور داشتند تا به جای درگیر شدن در جنگ شهری در فاصله بین شهرها پیشروی کرده و ارتباط آن‌ها را قطع کنند اما تلاش آن‌ها بی‌ثمر ماند چراکه برای محاصره شهرهای خوزستان به تدارکات نیاز داشتند و مسیرهای انتقال تدارکات آن‌ها در معرض حملات مداوم و سنگین نیروی هوایی ایران بود. در نتیجه آن‌ها توانستند تنها یک شهر مهم یعنی خرمشهر را در نزدیکی مرز عراق به تصرف خود درآوردند. عراق برای تصرف خرمشهر به جنگ شهری خانه به خانه روی آوردند که نیروی هوایی نمی‌توانست در آن چندان مؤثر باشد. در هنگام بازپس گیری خرمشهر توسط نیروهای ایرانی ذخایر نظامی استراتژیک عراق به قدری کاهش یافته بود که آن‌ها تا چندین سال نتوانستند دست به هیچ عملیات هجومی گسترده بزنند.[۴۹]

عملیات یورش موج انسانی نیروهای ایرانی

در بهبوحهٔ جنگ، نیروهای ایرانی بدلیل کمبود تجهیزات نظامی ولی داشتن نیروهای داوطلبی که حاضر به از خود گذشتگی بودند، شروع به طرح و اجرای یورش موج انسانی کردند. تقریباً همه عملیات‌های تهاجمی ایرانی، چنین آغاز می‌شد که ابتدا نیروهای کمتر آموزش‌دیده بسیجی، بی‌محابا از نقطه‌ای که گمان می‌رفت بتوان به داخل خطوط عراقی نفوذ کرد، به سمت خطوط دشمن هجوم می‌بردند (در برخی موارد آنها حتی از بدن خود برای پاک کردن میادین مین استفاده می‌کردند)؛ پس از آن، نیروهای باتجربه بیشتر که عضو سپاه پاسداران بودند، به سمت همین خطوط تضعیف شدهٔ عراقی حمله می‌کردند. در نهایت، نیروهای ارتش ایران، با استفاده از تجهیزات مکانیزه، عملیات را تکمیل می‌کردند. یورش موج انسانی ایرانی‌ها، پیچیدگی‌های خاص خود را داشت. از جملهٔ آن می‌توان به استفاده از عنصر غافلگیری در تمام عملیات‌های ایران اشاره داشت که این باعث تفاوت عمدهٔ یورش موج انسانی ایرانی‌ها، با عملیات‌های یورش موج انسانی در جنگ جهانی اول می‌شد.[۵۳]

آغاز پیروزی‌های ایران

نوشتار(های) وابسته: شکست حصر آبادان
 
سرلشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ولی‌الله فلاحی، فرماندهی چندین عملیات مشترک ارتش و سپاه، ازجمله شکست حصر آبادان را در سال ۱۳۶۰ برعهده داشت

در ابتدای تابستان ۱۳۶۰ با عزل ابوالحسن بنی‌صدر اختلافات سیاسی در پایتخت ایران، تهران، فروکش کرد و در زمینه جنگ در تهران تمرکز تصمیم‌گیری به وجود آمد. از طرفی اختلافات میان ارتش و سپاه نیز تا حدودی کنار گذاشته شد و این دو نیرو آماده همکاری و انجام عملیات مشترک شدند.[۴۷] همزمان فرماندهی کل عملیات نظامی در جبهه‌ها به ولی‌الله فلاحی از امیران باتجربه ارتش سپرده شد.[۳۶] در کنار این مسئله کسب تجربه توسط فرماندهان جوان سپاه، موجب بهبود توان تاکتیکی، برنامه ریزی صحیح و اطلاعات و امنیت بهتر عملیات شد.[۴۷] پیروزی‌های ایران از این دوره آغاز شد.[۳۶]

در شهریور ۱۳۶۰ خبرنگاران غربی که برای نخستین‌بار از سوی ایران اجازه یافته بودند از جبهه‌های جنگ بازدید کنند، در گزارش‌های خود از شور و امید به زندگی در نیروهای ایرانی خبر دادند. در طی یک عملیات سه روزه ایران موفق شد شهر آبادان را پس از حدود یک سال از محاصره خارج کند. این پیروزی آن‌چنان غیر منتظره بود که برخی گمان می‌کردند نظامیان عراقی در این جبهه علیه صدام کودتا کرده‌اند. همزمان نیروی هوایی تأسیسات نفتی کرکوک در شمال عراق و دو مرکز نفتی در کویت را که واسطه مبادله نفت خام عراق با محصولات سوختی بودند بمباران کرد.[۴۷]

در دوم فروردین ۱۳۶۱ ایران طی عملیات فتح‌المبین موفق شد مناطق استراتژیکی را از تصرف عراق خارج کند و دست‌کم ۱۵۰۰۰ عراقی را به اسارت بگیرد. پس از این عملیات ابتکار استراتژیک در جبهه‌ها به دست نیروهای ایرانی افتاده بود.[۴۷]

آزادسازی خرمشهر

نوشتار اصلی: آزادسازی خرمشهر

مدتی پیش از فتح خرمشهر، تحلیلگران سازمان سیا در ایالات متحده به این نتیجه رسیدند که در صورت ادامه همین روند، عراق در جنگ با ایران شکست خواهد خورد.[۵۴] در سوم خرداد ۱۳۶۱ ایران به یک پیروزی بزرگ دیگر دست یافت. عراق که هنوز از شکست حصر آبادان ترمیم نیافته بود، خود را با عملیات بیت‌المقدس روبرو دید. این عملیات در سه محور جنوب سوسنگرد در شمال خوزستان، جاده اهواز خرمشهر در مرکز و خود شهر خرمشهر انجام شد و در هر سه محور به پیروزی ایران منجر شد.[۴۷] تنها کمتر از ۲۸ ساعت از آغاز عملیات، نیروهای ایرانی کنترل شهر را به دست گرفتند. در حین عملیات ۱۵۰۰۰ سرباز عراقی کشته و یا اسیر شدند.[۵۵]

تحلیلگران سیا پیش بینی می‌کردند که احتمال مداخله سایر اعراب در جنگ و منطقه‌ای شدن آن نیز وجود دارد. تا اوایل تیرماه ۱۳۶۱، رونالد ریگان به این نتیجه رسید که ایالات متحده نمی‌تواند اجازه دهد که عراق بازنده این جنگ باشد و باید به هر قیمتی جلوی شکست کامل عراق را بگیرد.[۵۶] جفری کمپ٬ رئیس بخش خاورمیانه شورای ملی امنیت آمریکا در دولت ریگان، سال‌ها پس از پایان جنگ ایران و عراق و زمانی که آمریکا در دهه ۹۰ میلادی رو در روی صدام ایستاده بود در این باره گفت:[۵۷]

این‌گونه نبود که ما می‌خواستیم عراق «برنده» جنگ باشد. خیر. ما فقط مایل نبودیم عراق «بازنده» جنگ باشد. ما را واقعاً ساده فرض نکنید. ما می‌دانستیم که او (صدام حسین) یک «حرامزاده» است؛ ولی او، «حرامزاده» خودمان بود

طرح عربی صلح

آزادسازی خرمشهر نقطه عطف بزرگی در جنگ ۸ ساله ایران و عراق بود. دو کشور با تصمیم سرنوشت ساز ادامه جنگ یا اعلام آتش‌بس روبرو بودند. سازمان ملل به خواست صدام به ایران اصرار کرد که آتش‌بس را بپذیرد؛ ولی موانع زیادی بر سر این آتش‌بس وجود داشت. عراق همچنان بر نقض معاهده الجزایر و حق حاکمیت بر اروندرود پافشاری می‌کرد. از سوی دیگر عراق هنوز بخش‌های از خاک ایران را در تصرف خود داشت و روح‌الله خمینی هم می‌خواست صدام از قدرت کنار برود. این بود که ایران آتش‌بس پیشنهادی در قطعنامه ۵۱۴ شورای امنیت را نپذیرفت.[۵۵] اگرچه احمد خمینی پیش از مرگ تأکید داشت که روح‌الله خمینی با ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهر مخالف بوده‌است.[۵۸] آزادی خرمشهر نشان از پیروزی قریب‌الوقوع ایران در جنگ داشت. شرایطی فراهم شده بود که ایران بتواند غرامت قابل توجهی از عراق و متحدین عرب او (به ویژه عربستان سعودی) دریافت کند.[۵۹] عربستان سعودی پس از آزادی خرمشهر پیشنهاد نمود تا غرامت جنگ توسط کشورهای عربی به ایران پرداخته شود و عراق نیز بخشی از خاک ایران را که در تصرف داشت ترک کند. به گفته اسپنسر تکر مقامات ایران این پیشنهاد را رد کرده و خواهان بازگشت یکصد هزار شیعه عراقی که توسط صدام اخراج شده بودند به کشور عراق شده بودند. به گفته تکر شرط دوم ایران پرداخت ۱۵۰ میلیارد دلار غرامت به جای ۷۰ میلیارد دلار پیشنهادی عربستان و شرط سوم برکناری صدام از قدرت بوده‌است.[۶۰] یک ژورنال تخصصی که در سال ۱۹۸۴ (دو سال پس از آزادی خرمشهر) منتشر شده‌است، مبلغ پیشنهادی عربستان را ۲۵ میلیارد دلار ذکر کرده‌است.[۶۱] در یک کتاب منتشر شده توسط مرکز تحقیقات استراتژیک امارات عربی متحده، بدون اشاره به مقدار غرامت پیشنهادی، این مبلغ «قابل ملاحظه» توصیف شده‌است.[۶۲] علی‌اکبر ولایتی اصل وجود چنین پیشنهادی در آن زمان را مورد تأئید قرار داده[۶۳] و حتی هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز ۱۵ اسفند ۱۳۶۰ خود می‌نویسد:[نیازمند منبع]

وابسته نظامی ایتالیا گفته: کشورهای نفت‌خیز منطقه مایلند شصت میلیارد دلار خسارات جنگ را از طرف صدام به ایران بدهند و ایران از شرط سوم که کیفر صدام است منصرف شود.

هاشمی رفسنجانی بعدها در مرداد ۱۳۸۹ در یادداشتی گفته‌است:[۶۴]

در گفتگوها هیچ ضمانتی برای جلوگیری از تکرار شرارت‌های صدام نمی‌دادند... میانجی‌ها که اکثراً کشورهای عرب منطقه بودند... اقدام به انتشار شایعات بی اساس می‌کردند که یکی از خبیث‌ترین شایعات آنان پیشنهاد غرامت‌ها پس از فتح خرمشهر بود. شایعه‌ای که با همه بی اساس بودنش، در افواه افتاد

عزت‌الله سحابی و هدی صابر استدلال کرده‌اند که اگر هم برای ایران مقدور نبود که در این مقطع غرامت جنگ را از دولتهای عربی دریافت کند، نفس برقراری آتش‌بس و پذیرش صلح در سال دوم جنگ مانع گسترش و افزایش خسارت و تلفات می‌شد و این به مصلحت ایران بود.[۳۶]

توقف ایران

عراق در آغاز جنگ، ۱۳۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کرده بود. با انجام چهار عملیات موفقیت آمیز ایران با نام‌های عملیات ثامن‌الائمه، عملیات طریق‌القدس، عملیات فتح‌المبین و عملیات بیت‌المقدس، ۸۶۰۰ کیلومتر از این اراضی به شکل نظامی آزاد شد. از ۵۰۰۰ کیلومتر مربع باقی‌مانده، عراق به صورت داوطلبانه از ۲۵۰۰ کیلومتر مربع دیگر (پس از آزادی خرمشهر) عقب‌نشینی نمود؛ ولی ۲۵۰۰ کیلومتر مربع دیگر از خاک ایران (شامل شهرهای مهران و نفت شهر) همچنان و تا پایان جنگ در تصرف ارتش عراق باقی‌ماند.[۳۶]

اگرچه پس از آزادی خرمشهر ایران دو عملیات موفق دیگر نیز (ازجمله در منطقه سومار) انجام داد،[نیازمند منبع] ولی شکست نیروهای نظامی این کشور در مقابل ارتش عراق در عملیات رمضان (تابستان ۱۳۶۱) و در منطقه بصره موجب شد ایران برتری تبلیغاتی و روحی خود را از دست بدهد.[۶۵] گفته می‌شود که عملیات رمضان بزرگترین نبرد زمینی جهان پس از جنگ جهانی دوم بوده‌است. در این نبرد سه موج جداگانه از سپاهیان داوطلب در زمینی مسطح به سوی بصره حرکت کردند. عراق به سادگی از توپخانه برای قتل‌عام ۳۰۰۰۰ سرباز ایرانی استفاده کرد. عملیاتی که درواقع هیچ دستاوردی برای ایران نداشت.[۶۶] ژنرال ماهر عبدالرشید در این باره گفت:[۶۷]

برای نابود کردن هر حشره مزاحمی، حشره‌کش مناسب وجود دارد که بدون توجه به تعداد حشره‌ها، آنان را دفع می‌کند؛ و مهاجمان (ایرانی) بدانند که عراق حشره کش مناسب برای دفع آنان را دارد.

نبرد نیزارها

نوشتار اصلی: نبرد نیزارها

در تلاشی دیگر در بهمن و اسفند ماه ۱۳۶۲ ایرانی‌ها تلاش کردند با استفاده از اصل غافلگیری با عبور از نیزارهای هورالعظیم به سمت اشغال بزرگراه بصره بغداد پیش‌روی نمایند و تعادل جبهه‌ها را به نفع خود تغییر دهند. ایرانی‌ها با استفاده از عملیات آبی خاکی و همچنین با استفاده از بالگرد اقدام به اشغال و عبور از نیزارهای هورالعظیم نمودند. با این حال کمبود پشتیبانی هوایی ایران و دفاع ایستا عراقی‌ها٬ استفاده آن‌ها از جریان برق در آب هور و نیز بکار بردن سلاح‌های شیمیایی توسط ارتش عراق باعث تلفات فراوان ایرانی‌ها و توقف پیشروی آنها در خشکی شد. ارتش عراق توانست ایرانی‌ها را به داخل نیزارها پس براند. در این نبرد ۴۹ بالگرد از ۵۰ بالگرد ارتش ایران شکار جنگنده‌های عراقی شده و سرنگون شدند. تلفات انسانی مجموع عملیات‌های نبرد نیزارها برای ایران بیش از چهل هزار نفر در برابر چهار هزار نفر تلفات عراقی‌ها بود. در انتهای این نبرد ایران با تحمل تلفات فراوان تنها توانست جزیره مجنون را برای یک سال در اشغال خود نگه دارد.[۶۸]

عملیات بدر

نوشتار اصلی: عملیات بدر

با عدم موفقیت ایران در نبرد نیزارها برای تسخیر بزرگراه بغداد-بصره آن‌ها عملیات دیگری را با هدف تسخیز همین بزرگراه به نام عملیات بدر با برنامه ریزی منسجم‌تر و بیشتر در اواخر اسفند ماه ۱۳۶۳ به انجام رسانیدند. در مراحل اولیه این عملیات نیروهای ایرانی با شکستن خطوط دفاعی عراقی در شمال شهر قرنه از رود دجله عبور کردند و در ساحل شرقی این رود بخشی از بزگراه را به اشغال خود درآوردند. با این حال پاتک شدید ارتش عراق با انجام عملیات گازانبری، استفاده مؤثر از توپخانه متحرک، نیروی هوایی، و سلاح‌های شیمیایی مواضع نیروهای ایرانی را درهم شکست و نیروهای ایرانی وادار به عقب‌نشینی به داخل نیزارها شدند. در پایان این عملیات بیش از ۲۵ هزار نفر کشته از دوطرف برجای ماند. عراق همچنین در پاسخ به این تهاجم سری دیگری از جنگ شهرها را آغاز نمود و ۲۲ مرکز پرجمعیت شهری ایران از جمله شهرهای تهران، تبریز، اصفهان، و شیراز را مورد حمله هوایی و موشکی قرار داد.[۶۹] پس از شکست ایران در بدست آوردن اهداف عملیات بدر، طارق عزیز وزیر خارجه عراق درخواست صلحی با پیش‌زمینه عقب‌نشینی نیروهای طرفین به مرزهای بین‌المللی به سازمان ملل ارایه داد. در اول فروردین ماه ۱۳۶۴ روح‌الله خمینی، رهبر وقت ایران، در اعلانی که از تلویزیون دولتی ایران پخش شد ضمن رد درخواست صلح عراقی‌ها بیان نمود که تا زمان برسمیت شناختن حق ایران برای تنبیه متجاوز، ایران به تهاجم خود ادامه خواهد داد.[۷۰]

جنگ نفتکش‌ها

نوشتار اصلی: جنگ نفت‌کش‌ها

در سال چهارم جنگ، نیروهای زمینی دو طرف به تعادل رسیده بودند.[۷۱] ولی در خلیج فارس وضع به گونه دیگری بود. در یک مقطع دو ساله، کشورهای کویت، ایالات متحده، اردن و آفریقای جنوبی در یک همکاری تنگاتنگ، نفت خام هدیه شده از سوی کویت را در نفت‌کش‌های با پرچم آمریکا بارگیری کرده و به آفریقای جنوبی منتقل می‌کردند. آفریقای جنوبی در عوض سوخت مورد نیاز عراق را به بندری در اردن تحویل می‌داد.[۷۲] همزمان جزیره خارک به عنوان پایانه اصلی صدور نفت ایران توسط هواپیماهای پیشرفته‌ای که فرانسه به عراق تحویل داده بود، مسدود شد. به این ترتیب ایران وارد جنگ نفت‌کش‌ها شد.[۷۲]

طرف عراقی تنها در طول سال ۱۳۶۳ دست به حمله به ۳۳ نفت‌کش زد. ایران نیز با حمله به ۱۷ نفتکش به این عمل واکنش نشان داد. واکنش هاشمی رفسنجانی به این مسئله این بود که تهدید کرد اگر جلوی صادرات نفت ایران از خلیج فارس گرفته شود، آنگاه هیچ کشوری نخواهد توانست از نفت خلیج فارس استفاده کند. دو هفته بعد، شورای امنیت به این تهدید ایران واکنش نشان داد و با صدور قطعنامه ۵۵۲ طرفین را از حمله به کشتی‌های غیرنظامی بازداشت.[۷۱]

ورود ایران به خاک عراق

ایران سرانجام در بهار ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ موفق شد به بخشی از اهداف عملیات رمضان برسد و ارتباط عراق را با خلیج فارس از طریق شبه جزیره فاو قطع کند. نیروهای ایران ابتدا با عملیاتی ایذایی رو به سمت شمال بصره یورش بردند در حالیکه هدف اصلی آنها پیاده کردن نیرو در جنوب بصر در شبه‌جزیره فاو بود. نیروهای ایران موفق به تسخیر کامل شبه جزیره فاو شدند ولی از تصرف بندر مهم نفتی-نظامی ام‌القصر باز ماندند. این پیروزی در شرایطی به دست آمد که عراق بار دیگر از سلاح‌های شیمیایی برای ضدحمله استفاده کرد.[۷۳] عراق مجبور به احداث یک خط لوله نفت میان عراق و عربستان احداث شد تا نیازی به عبور نفت‌کش‌ها عراقی از خلیج فارس و در تیررس نیروهای ایران نباشد.[۷۲] این عملیات بسیاری از نیروی ایران را مصروف کرد و فرماندهی جنگ ایران استراتژی خود را به تنها یک پیروزی تغییر داد و هدف عمده خود را بر روی تصرف بصره متمرکز کرد.

در زمستان ۱۳۶۵ نیروهای ایران عملیات بزرگ کربلای ۵ را با هدف تصرف بصره به انجام دادند. آن‌ها تا دروازه‌های بصره پیشروی کنند ولی سرانجام در ۱۲ کیلومتری بصره متوقف شدند. عراقی‌ها توانستند با وجود حجم آتش سنگین ایران از سقوط بصره جلوگیری نمایند. تلفات گسترده ایران در این عملیات (۶۵٬۰۰۰ نفر کشته) باعث شد ایران تا انتهای جنگ نتواند بطور مؤثر تجدید قوا نماید. فرماندهی ارشد نظامی ایران امید خود را به پیروزی از دست داد و با اتفاقات بعدی شرایط برای قبول آتش‌بس محیا شد. با افزایش احتمال سقوط بصره و پدیدآمدن این باور که موازنه نظامی به نفع ایران در حال تغییر است، خاویر پرز دکوئیار اعلام کرد که اعضای شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ مصمم هستند. مذاکرات برای تهیه پیش نویس قطعنامه ۵۹۸ به سرعت آغاز شد.[۷۴] پس از آن که در بهار ۱۳۶۶ ایران موفقیت‌های دیگری در جبهه شمال و در منطقه سلیمانیه به دست آورد[۷۵] سرانجام قطعنامه ۵۹۸ در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ به تصویب رسید.[۷۴]

پیشروی مجدد عراق، مداخله ایالات متحده، و قبول قطعنامه از سوی ایران

 
تخریب سکوی نفت ایرانی رستم توسط تفنگداران دریایی آمریکایی.

صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد در ایران بحث‌های چالش برانگیزی را برانگیخت.[۷۶] این قطعنامه درباره آغازگر جنگ و چرایی وقوع آن ساکت بود. طرف ایرانی معتقد بود قطعنامه بیش از حد یکجانبه و به سود عراق و همراه با اعمال نظر ایالات متحده است. این قطعنامه در مورد مسئله تعیین متجاوز و مقصر گفته بود:[۷۷]

دبیر کل سازمان ملل، در راستای شناسایی متجاوز اختیارات لازم را به یک هیئت بی‌طرف خواهد داد تا پس از تحقیق درباره مسئول واقعی جنگ، گزارش خود را در اسرع وقت به شورای امنیت ارائه کنند.

واکنش ایران به این قطعنامه این بود که آن را نه قبول و نه رد کرد. ایران همانند قبل خواستار آن بود که عراق به روشنی به عنوان متجاوز شناخته شود. خواسته‌ای که در هیچکدام از قطعنامه‌های سازمان ملل منظور نشد.

 
شلیک موشک از ناو آمریکایی یواس‌اس وینسنس. از چنین موشکی علیه پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر استفاده شد. این شلیک موجب مرگ ۲۹۰ مسافر غیرنظامی ازجمله زنان و کودکان شد.

رونالد ریگان در ۳۱ شهریور ۱۳۶۶ در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ایران را رسماً تهدید کرد که اگر به قطعنامه ۵۹۸ پاسخ منفی بدهد، چاره‌ای جز یک «اقدام عملی» باقی نمی‌ماند.[۷۷] اندکی بعد ایالات متحده به عنوان متحد عراق وارد جنگ با ایران شد. در ۳۰ فروردین ۱۳۶۷ ایالات متحده به نفت‌کش‌ها و سکوهای نفتی غیرنظامی ایران در خلیج فارس حمله کرد.[۷۸][۷۹] تنها دو روز پیش از آن و در روزهای ۲۸ و ۲۹ فروردین، عراق برای بازپس گیری شبه جزیره فاو شروع به بمباران شیمیائی و به‌کارگیری آتش بسیار سنگین توپخانه علیه مواضع ایران نموده بود.[۷۳] در جریان این حمله بالگردهای آمریکایی به نفع نیروهای عراقی مستقیماً وارد جنگ با ایران در فاو شدند[نیازمند منبع]. روشن بود که ایران توان جنگیدن مستقیم و همزمان با دو ارتش ایالات متحده و عراق را نداشت.[۷۸] بنابراین شبه جزیره فاو دوباره به دست عراق افتاد.[۷۳]

فرماندهان سپاه ایران در آن زمان برای اینکه توانایی بهتری برای ادامه جنگ پیدا کنند در پی آمادگی برای حضور در انتخابات مجلس و ورود به سیاست بودند تا در مجلس زمینه کمک بیشتر برای ادامه جنگ فراهم شود. فرماندهان نظامی سپاه که کنترل مناطق اشغال شده در عراق را از جمله در فاو و مناطق اطراف بصره در دست داشتند با این تصور که عراق قدرتی برای بازپس‌گیری این مناطق ندارد منطقه عملیات را ترک کرده و در کرمانشاه جلسه‌ای برای شرکت در انتخابات مجلس برگزار نموده بودند.[۸۰] در طرف مقابل عراق بعد از شکست فاو و بعد از عملیات کربلای ۵ شروع به طراحی عملیات بزرگی برای بازپس‌گیری خاک خود نموده بود. آن‌ها با افزایش بودجه نظامی، خرید تجهیزات مدرن، افزایش سربازگیری و همچنین تشکیل تیپ‌های جدید گارد ریاست جمهوری تجدید قوا نموده بودند. عراقی‌ها از همان روز شکست در عملیات کربلای ۵ عملیات بزرگی را برای بازپس‌گیری خاک عراق طراحی کرده بودند. در انتهای بهار ۱۳۶۷ عراق عملیات عملیات توکلنا علی‌الله را شروع نمود و با پیروزی دور از انتظار در مراحل ابتدایی عملیات توانستند مناطق فاو و اطراف بصره را باز پس بگیرند. با شکست سنگین ایرانی‌ها در طی این عملیات، فرماندهان عراقی تصمیم به ادامه عملیات گرفتند و علاوه بر بیرون راندن نیروهای ایران از خاک عراق توانستند مجدداً وارد خاک ایران شده و شهر دهلران را برای بار دوم اشغال نمود. هر چند نیروهای عراق با اعلام اینکه دیگر قصدی برای اشغال خاک ایران ندارند به داخل خاک خود بازگشتند.[۸۱]

همزمان با تشدید حملات عراقی‌ها نیروی دریایی ایالات متحده عملیات آخوندک را علیه نیروهای فعال ایرانی در خلیج فارس که به مین گذاری مسیرهای مبادلاتی تجاری و هدف قراردادن کشتیرانی تجاری مبادرت کرده‌بودند را آغاز نمود. در بخشی از این درگیری‌ها نیروی ایالات متحده در پاسخ به حمله موشکی ایران به یک سکوی نفت کویتی٬ دو سکوی نفتی ایران در خلیج فارس را منهدم نمود. در اوج درگیری‌ها دو ناوچه نیروی دریایی ایران٬ سهند و سبلان٬ که برای دفاع از سکوهای مزبور وارد عمل شده بودند مورد هدف قرار گرفتند. در بخش دیگری از عملیات ایالات متحده در روزهای بعد به هنگام درگیری آن‌ها با قایق های توپدار سپاه پاسداران ایران در تنگه هرمز و در نزدیکی جزیره قشم فاجعه ۱۲ تیر ۱۳۶۷ رخ داد که در آن ناو آمریکایی یواس‌اس وینسنس هنگامی که وارد آب‌های سرزمینی ایران شده‌بود یک هواپیمای غیرنظامی مسافری ایرباس ایران را به زعم خود هواپیمایی نظامی تشخیص داده و ساقط نمود. تمامی ۲۹۰ مسافر و خدمه هواپیمای ایرباس ایرانی در این عملیات کشته‌شدند.[۸۲] این عملیات‌ها به همراه سکوت جامعه بین‌المللی در قبال استفاده عراق از سلاح‌های شیمیایی، و همچنین کمبود نفرات و تجهیزات رهبران ایران را به این نتیجه رسانید که دول حامی عراق از هر اقدامی برای جلوگیری از پیروزی ایران استفاده خواهند نمود و توان مؤثر ماشین جنگی ایران گرفته خواهد شد.[۸۳]

از بعد داخلی نیز دولت ایران تحت فشار زیادی بود.[۷۶] در داخل کشور زمزمه‌های مخالفت با جنگ آغاز شده بود و فشارهای اقتصادی بر دولت افزایش یافته بود.[۸۴] درآمد نفتی کشور از ۱۵ میلیارد دلار به کمتر از ۶ میلیارد دلار کاهش یافته بود و وضعیت اقتصادی کشور در بدترین حالت خود بود.[۸۵] سرانجام فرمانده وقت سپاه (محسن رضایی) طی نامه‌ای به روح‌الله خمینی، فهرستی از نیازهای مضاعف نیروهای نظامی ایران برای ادامه جنگ در ۵ سال آینده را ارائه داد.[۷۶]

... تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست می‌آوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۱۳۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ قبضه توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است را داشته باشیم، می‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی انجام دهیم...

با این وجود فرمانده سپاه پاسداران در ادامه همین نامه بر لزوم ادامه جنگ تأکید کرد. روح‌الله خمینی، رهبر وقت ایران با شعار خواندن حرف فرمانده وقت سپاه مبنی بر آمادگی برای ادامه جنگ آن را رد می‌کند٬[۸۶] دولت ایران نیز به نخست وزیری میرحسین موسوی ضمن رد خواسته‌های سپاه اعلام کرد که دولت ظرفیت اختصاص منابع مالی لازم برای تهیه چنین فهرستی ندارد.[۸۷]

به این ترتیب ایران در روز ۲۷ تیر ۱۳۶۷ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را در شرایطی که برتری نسبی نظامی زمان تصویب قطعنامه در یک سال پیش را از دست داده بود، پذیرفت. روح‌الله خمینی تصمیم به پذیرش این قطعنامه را با نوشیدن جام زهر مقایسه کرد و گفت:[۸۸]

... خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند! خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‌های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده‌ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده‌ام...

 
ستون نظامی مجاهدین خلق پس از محاصره و قرار گرفتن در کمین نیروهای ایران

قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.

آتش‌بس

یک هفته پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، حدود ۵۰۰۰ نیروی سازمان مجاهدین خلق با مقادیری تجهیزات جنگی از محور غرب و از طریق شهرهای مهران و اسلام‌آباد غرب در عملیاتی با عنوان فروغ جاویدان به ایران حمله کردند. هدف این عملیات تسخیر تهران در ۳۳ ساعت بود و مسعود رجوی فرماندهی عملیات را برعهده داشت. عملیات پاتک ایران عملیات مرصاد نام داشت و طی آن مجاهدین در کمین قرار گرفتند و شکست خوردند. به گفته هاشمی رفسنجانی: «اینها توی کیسه آمدند و ما در کیسه را بستیم.»[۸۹] با تداوم عملیات تهاجمی از طرف عراق جامعه جهانی دولت عراق را برای پذیرش آتش‌بس تحت فشار شدید قرار داد.[۹۰] سرانجام ده روز پس از شکست عملیات فروغ جاویدان، با حضور نیروهای بین‌المللی آتش‌بس در سراسر مرزهای ایران و عراق برقرار شد. نیروهای حافظ صلح تا سه سال پس از آتش‌بس در منطقه حضور داشتند.[۹۱] بیشتر مفسران بر این باور هستند که این جنگ هیچ برنده‌ای نداشته است؛ چرا که در پایان جنگ، صدام از دستیابی به نخستین هدف خود، فسخ قرارداد ۱۹۷۵ بازماند. آیت الله خمینی نیز که برای سال‌ها پذیرش صلح را منوط به انفصال صدام و حزب بعث عراق از قدرت کرده بود بدون دستیابی به هدف خود سرانجام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت.[۶۹] هر چند برخی مفسران با توجه به پیروزی‌های عراق در انتهای جنگ عراق را پیروز این جنگ می‌دانند. در پایان جنگ ارتش عراق تا نیمه‌های شهریور ۱۳۶۷ به پاک سازی نیروهای مقاومت کرد با استفاده از ۶۰٬۰۰۰ نیروی پیاده، بالگرد و سلاح‌های شیمیایی در شمال عراق ادامه داد. بسیاری از کردهای عراقی ساکن این مناطق به ایران مهاجرت کردند. در این عملیات در مجموع ۵۰٬۰۰۰ کرد نظامی و غیر نظامی کشته شدند.[۹۲]

پس از آتش‌بس

ایران و عراق در سال ۱۳۶۹ و پیش از حمله عراق به کویت، توافق صلح رسمی امضا کردند و روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. از همان زمان کار تبادل اسرای جنگی دو طرف آغاز شد.[۹۳] در پایان جنگ ۸ ساله حدود ۴۰۰۰۰ ایرانی در عراق اسیر بودند. در مقابل ایران نیز حدود ۷۰۰۰۰ اسیر عراقی دراختیار داشت.[۹۴] کار مبادله اسرای دو طرف تا اسفند ۱۳۸۱ به طول انجامید.[۹۵]

غرامت جنگی

در سال ۱۹۹۱ خاویر پرز دکوئیار (دبیرکل وقت سازمان ملل متحد) رسماً بر اساس نظر گروه ناظر نظامی سازمان ملل متحد، عراق را آغازگر جنگ معرفی کرده و از خواسته ایران برای دریافت غرامت جنگی پشتیبانی کرد.[۹۶] خسارات وارده به ایران در طول جنگ ۸ ساله ۹۷ میلیارد دلار برآورد شد. این میزان غرامت بسیار کمتر از غرامت در نظر گرفته شده برای خسارات وارد به کشور کویت توسط عراق در جنگ اول خلیج فارس می‌باشد. غرامتی که برای جنگ اول خلیج فارس تعیین شد ۲۴۰ میلیارد دلار برآورد شده بود.[۹۷]

هیچ‌کدام از دولت‌های کشور ایران در دوران پس از جنگ پیگیر دریافت غرامت‌های ایران از عراق نشده‌اند. در شهریور ۱۳۸۹، کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی ایران با تهیه طرحی دولت آن کشور را ملزم به پیگیری اخذ غرامت‌های جنگ کرده‌است. با این وجود نه دولت محمود احمدی‌نژاد و دولت حسن روحانی برای پیشبرد این مقصود هیچ عملی انجام نداده‌اند. گفته می‌شود اختلافات بین دولت و مجلس باعث عدم واکنش دولت به این طرح است.[۹۶]

میانجی‌گری‌های بین‌المللی

 
شورای امنیت در دوران جنگ ایران و عراق قطعنامه‌های ۴۷۹، ۵۱۴، ۵۲۲، ۵۴۰، ۵۵۲، ۵۸۲، ۵۸۸ و ۵۹۸ را در این خصوص صادر کرد

از نخستین روز آغاز جنگ، کورت والدهایم دبیرکل سازمان ملل متحد از طرفین خواست که تلاش خود را برای حل اختلافات به کار بگیرند. نخستین بیانیه شورای امنیت در زمینه این جنگ، فقط از دو طرف خواسته بود که از هرگونه اقدام نظامی خودداری کنند. در این بیانه حتی از عراق خواسته نشده بود که به پشت مرزهای دو کشور باز گردد. شش روز بعد و در ۶ مهرماه ۱۳۵۹ قطعنامه ۴۷۹ شورای امنیت در خصوص جنگ ایران و عراق صادر شد و باز هم بدون اشاره به تجاوز عراق به خاک ایران و فقط با ذکر عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» از دو کشور خواسته شد که از توسل به زور خودداری کنند. عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت ولی ایران اعلام کرد تا پیش از خروج نیروهای عراق از خاک ایران، این قطعنامه را نمی‌پذیرد.[۶۳]

پس از آن نیز تا پیش از صدور قطعنامه ۵۹۸، شورای امنیت بیانیه‌ها و قطعنامه‌های متعددی درباره جنگ ایران و عراق صادر کرد. نخستین قطعنامه‌ای که در آن از دو کشور خواسته شده بود به پشت مرزهای خود بازگردند، قطعنامه ۵۱۴ بود که در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۱ و اندکی پس از بازپس گیری خرمشهر از عراق صادر شد. در قطعنامه ۵۴۰ به جای واژه خلیج فارس از واژه «خلیج» استفاده شد که موجب اعتراض ایران شد. در زمستان ۱۳۶۴ و ۱۵ روز پس از حمله ایران و تصرف شبه جزیره فاو شورای امنیت قطعنامه ۵۸۲ را صادر کرد. در قطعنامه ۵۸۸ که در مهر ۱۳۶۵ صادر شد و بر اجرای قطعنامه ۵۸۲ تأکید داشت، همچنان از عبارت «وضعیت میان ایران و عراق» استفاده شده بود. فصل مشترک همه قطعنامه‌های شورای امنیت تا پیش از قطعنامه ۵۹۸ این بود که در هیچ‌یک از آن‌ها به سه عنصر «آغازگر جنگ»، «کشور متجاوز» و « «چگونگی تنبیه متجاوز» اشاره‌ای نشده بود. عراق همه قطعنامه‌های سازمان ملل را پذیرفت و یا آمادگی خود را برای پذیرش آن اعلام کرد؛ ولی ایران تنها قطعنامه ۵۹۸ را پس از یک سال از صدور پذیرفت.[۶۳]

سایر فعالیت‌ها برای برقراری صلح

علاوه بر شورای امنیت و سازمان ملل متحد، مجامع، کشورها و افراد دیگری نیز در مقاطعی از جنگ هشت ساله، تلاش کردند تا نقش میانجی صلح را داشته باشند؛ ولی هیچ‌یک از این تلاش‌ها به نتیجه نرسید. یکی از مهم‌ترین این تلاش‌ها تشکیل کمیته حسن نیّت مرکب از نمایندگان دولتهای کوبا، یوگسلاوی، الجزایر، زامبیا، هند، پاکستان و سازمان ساف توسط جنبش عدم تعهد بود. سازمان کنفرانس اسلامی، شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب و اتحادیه اقتصادی اروپا نیز از دیگر مجامعی بودند که در مقاطعی تلاش‌هایی برای برقراری آتش‌بس و عقب‌نشینی نیروهای دو کشور به پشت مرزها انجام داد.[۳۶]

موضع سایر کشورها

دیدار دونالد رامسفلد با صدام حسین در جریان جنگ عراق و ایران در تاریخ ۲۰ دسامبر ۱۹۸۳[۹۸]

از بعد تاریخی، جنگ ایران و عراق در اواخر جنگ سرد و در دور دوم آن رخ داد.[۹۹] بیشتر سال‌های جنگ در دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان سپری شد. در آن زمان دو دیدگاه اصلی در میان نظریه‌پردازان سیاسی آمریکا درباره ایران وجود داشت. دیدگاه نخست آن بود که ایران پس از سقوط شاه «ازدست رفته» است و باید به هر روش ممکن آن را بازگرداند. دیدگاه دوم این بود که در میان حاکمان ایران، علایق غرب‌گرایانه بیش از علایق چپ‌گرایانه مشاهده می‌شود. در طول هشت سال بعد، تغییرات موضع ایالات متحده در قبال ایران و جنگ به تناوب به قدرت گرفتن یکی از این دو دیدگاه بستگی داشت.[۱۰۰]

شوروی نیز با آغاز جنگ برای مدتی حمایت تسلیحاتی از عراق را متوقف کرد؛ ولی به زودی به این فکر افتاد که با از سرگیری کمک تسلیحاتی به عراق، می‌تواند دوباره این کشور را به سوی خود جذب کند. از سوی دیگر شوروی به پول نقد نیاز داشت و عراق هم از فروش نفت درآمد مناسبی داشت. بنابراین انگیزه‌های اقتصادی مهمی در روابط شوروی با عراق در طول جنگ وجود داشت.[۱۰۱] از سوی دیگر اگرچه در اوایل جنگ روابط ایران و شوروی توأم با احترام بود ولی مسائلی مانند اشغال افغانستان توسط شوروی و دستگیری اعضای حزب توده توسط ایران گاهی باعث سردی روابط دو کشور بود. روشن است که ایران از روابط خوب میان شوروی و عراق نیز راضی نبود[۱۰۲] و شوروی نیز نگران قدرت گرفتن شیعیان عراق بود که توسط ایران حمایت می‌شدند. با این‌حال شوروی تلاش می‌کرد با بازگذاشتن درهای تجارت و ترانزیت کالا از طریق ایران، این کشور را راضی نگه دارد.[۱۰۳]

در سال‌های اول شوروی با اعلام موضع بی‌طرفی از فروش مستقیم سلاح و جنگ‌افزار به عراق خودداری می‌کرد، ولی اجازه می‌داد تا اردن اسلحه مورد نیاز عراق را خریداری و به دست عراق برساند. اردن این نقش خریدار ظاهری را در خریدهای مهم تسلیحاتی از چین، اسپانیا، بریتانیا و ایالات متحده نیز ایفا می‌کرد؛ ولی نقش اردن در جنگ ایران و عراق به همین‌جا خاتمه نمی‌یافت. تمامی بنادر و فرودگاه‌ها و سرزمین اردن بر روی کالاهای صادراتی و وارداتی به عراق باز بود. بندر عقبه در دریای سرخ در اختیار عراق بود تا کالاهای خود را صادر کند. ملک حسین نیز همزمان به پایتخت‌های مختلف جهان سفر می‌کرد تا موضع عراق را درباره جنگ تشریح کند.[۱۰۴]

رویدادهای سال ۱۳۵۸ و سیاست صدور انقلاب و اقدامات آشکار و پنهان در منطقه زمینه‌ای شد تا دو کشور عراق و عربستان سعودی به یکدیگر نزدیکتر شوند و یک سال قبل از شروع جنگ پیمان امنیت متقابل بین دو کشور امضاء گردید.[۱۶] در واقع عربستان سعودی در کنار ایالات متحده تمامی تلاش خود را به کار بست تا جلوی برتری و پیروزی ایران در جنگ را بگیرد.[۱۰۵] پادشاه عربستان تنها سه روز پس از آغاز جنگ در تماسی تلفنی حمایت کامل کشورش از عراق را به صدام ابلاغ کرد. در طول سال‌های جنگ نیز عربستان در تأمین جنگ‌افزار مورد نیاز برای عراق همکاری می‌نمود.[۱۰۶]

در میان کشورهای عربی، نقش مصر نیز در حمایت از عراق قابل ملاحظه بود.[نیازمند منبع] مصر نه‌تنها در طول جنگ به عراق اسلحه می‌فروخت، بلکه کمبود نیروی انسانی خلبان عراق را نیز با اعزام خلبانان مصری به جبهه جنگ عراق با ایران جبران می‌کرد. علاوه بر آن، این مصر در معامله خرید تسلیحات نظامی جدید برای عراق، از جمله هواپیماهای پیشرفته سوپر اتاندارد از فرانسه نقش داشت.[نیازمند منبع] در طول جنگ، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مانند کویت و عربستان سعودی و در وهله بعد امارات متحده عربی و عمان، آشکارا در سمت عراق بودند. بیشتر این حمایت‌ها در قالب کمک‌های مستقیم و غیرمستقیم مالی صورت می‌گرفت. با تصمیم کویت و عربستان، درآمد حاصل از فروش نفت در منطقه بی‌طرف خفجه (بین سه کشور کویت و عربستان و عراق) به عراق اختصاص یافته بود. اگرچه موضع رسمی این کشورها بی‌طرفی در جنگ میان ایران و عراق بود، ولی برخی از آن‌ها سرزمین خود را در اختیار عراق می‌گذاشتند تا از آن برای حمله به ایران استفاده کند.[۱۰۷] از دید اعراب، رهبران ایران به وضوح اعلام کرده بودند که قصد صادر کردن انقلاب خود را به کشورهای دارای اسلام آمریکایی دارند و آنها نیز این را خطری برای خود می‌دانستند.[۱۰۸][۱۰۹]

هماهنگ با کشورهای عربی، ابرقدرت‌ها نیز نه‌تنها هیچ‌گاه حمله عراق به ایران را محکوم نکردند[۱۱۰] بلکه حتی تا سال‌ها حاضر به محکوم کردن جنایات جنگی عراق نیز نشدند. برای نمونه با آنکه دولت ریگان دست‌کم از سال ۱۹۸۳ در مورد استفاده عراق از جنگ‌افزارهای شیمیایی اطمینان داشت، ولی چشم خود را بر روی استفاده‌های مکرر بعدی عراق از گازهای شیمیایی بسته بود. چرا که به عقیده ریگان استفاده عراق از جنگ‌افزارهای شیمیایی علیه هزاران رزمنده ایرانی، خطری به مراتب کمتر از سیاست صدور انقلاب از سوی ایران داشت.[۱۱۱]

در میان کشورهای عربی نخستین کشور حامی ایران از سال ۱۹۸۲، سوریه بود. در سال ۱۹۸۵ لیبی نیز با ایران یک پیمان استراتژیک منعقد کرد. به غیر از این دو کشور ایران متحد اصلی دیگری در منطقه نداشت. ترکیه روابط گسترده‌ای با هردو کشور ایران و عراق داشت و الجزایر موضع بی‌طرف داشت. سایر کشورهای منطقه شامل بحرین، مصر، اردن، کویت، مراکش، عمان، قطر، عربستان سعودی، تونس، امارات و یمن یا موضع دشمنی با ایران و دوستی با عراق داشتند، یا از عراق حمایت مالی می‌کردند و یا فقط طرفدار مواضع عراق بودند.[۱۱۲]

در اوایل جنگ ایران و عراق از مناخم بگین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، سوال می‌شود که درباره آن جنگ چه نظری دارد؟ او در پاسخ گفته بود: «ما برای هر دو طرف آرزوی موفقیت داریم.»
اشاره‌ای کنایه‌آمیز به این‌که اسرائیل از نبرد فرسایشی دو دشمن سرسختش استقبال می‌کند.[۱۱۳]

«
»

در طول جنگ ایران و عراق، ایران و اسرائیل روابط غیر رسمی، راهبردی محدود ولی مخفیانه‌ای با یکدیگر داشتند.[۱۱۴][۱۱۵] با این وجود، اسرائیل در راستای «سیاست موازنه قوا» در جنگ ایران و عراق از نبرد فرسایشی دو دشمن سرسختش استقبال می‌کرد[۱۱۳] و مواضعی علیه هر دو طرف جنگ داشت.[۱۱۲]

اسرائیل در ماجرای ایران کنترا به ایران مخفیانه اسلحه می‌فروخت و کار ناتمام نیروی هوایی ایران در نابودسازی نیروگاه اتمی اوسیراک در «عملیات شمشیر سوزان» را با حمله هوایی به نیروگاه اتمی اوسیراک عراق در «عملیات اپرا» و نابودی برنامه اتمی عراق، تمام کرد.[۱۱۶]

حامیان عراق

در طول جنگ ۸ساله، نزدیک به ۳۰ کشور انواع کمک‌های مالی، نظامی و تجاری را به عراق اعطا کردند که عمده کمک‌ها از سوی این کشورها بود:[۱۱۷]

حامیان ایران

تحلیل جنگ

 
یک توپ زو-۲۳ روی نفربر ام‌تی-ال‌بی نصب شده‌است. هر دو کشور در این جنگ به طور گسترده‌ای از توپ‌های ضدهوایی برای آتش پشتیبان پیاده‌نظام خود استفاده کردند.

جنگ ایران و عراق، طولانی‌ترین جنگ متعارف کلاسیک در قرن بیستم بود. (جنگ ۱۵ ساله ویتنام متعارف و کلاسیک محسوب نمی‌شود) این جنگ از بسیاری از جهات منحصربه‌فرد بود. یکی اینکه برخلاف جنگ هند و پاکستان یا جنگ اعراب و اسرائیل، یک برخورد شدید و کوتاه‌مدت نبود. در این جنگ، برخوردی میان آمریکا و شوروی به عنوان دو ابرقدرت روز دنیا وجود نداشت و هیچیک حامی رسمی یکی از طرفین نبودند. در جنگ ایران و عراق برخلاف جنگ جهانی دوم درگیری نظامی محدود به منطقه خاصی از دنیا بود. جنگ ایران و عراق صرفاً نبردی بر سر خاک (مانند آنچه همزمان در جزایر فالکلند میان آرژانتین و بریتانیا درجریان بود) نبود؛ و سرانجام بر خلاف جنگ کره، جنگ بر سر سرمایه‌داری و سوسیالیسم نیز نبود.[۱۱۸]

در پایان این تراژدی انسانی هشت ساله[۱۱۹] میان ایران و عراق، تغییر عمده‌ای در ترکیب دو کشور به‌وجود نیامده‌بود. در پایان جنگ و در سال ۱۹۸۸ رهبران دو کشور (روح‌الله خمینی و صدام تکریتی) همان کسانی بودند که هشت سال پیش نیز زمام امور را به دست داشتند و مرزهای دو کشور همان مرزهایی بود که هشت سال قبل هم بر آن‌ها توافق وجود داشت.[۱۲۰]

تحلیل نظامی جنگ

یکی از بزرگترین اشتباهات استراتژیک عراق برای آغاز طولانی‌ترین و خونین‌ترین جنگ پس از جنگ جهانی دوم، ارزیابی نادرست از میزان توان دفاعی ایران بود. انگیزه سیاست خارجی عراق برای آغاز جنگ سیادت و رهبری بر اعراب بود. رایج‌ترین توضیح برای ناکامی عراق این است که این هدف جاه‌طلبانه با استراتژی جنگی عراق که تهاجم به خاک ایران بود تناسبی نداشت. شکست عراق در دستیابی به یک پیروزی قاطع و سریع نشان می‌دهد که شکاف بزرگی میان اهداف بلندپروازانه صدام حسین و محدودیت‌های نظامی این کشور وجود داشته‌است. به بیان عامیانه اشتباه عراق این بود که «لقمه‌ای بسیار بزرگتر از دهانش» برداشته بود.[۱۲۱]

علی‌رغم مشکلات سازماندهی و هماهنگی، نیروی هوایی ایران در همان ابتدای جنگ به حکومت عراق نشان داد که نمی‌تواند منتظر یک پیروزی سریع و ارزان باشد. خلبانان ایرانی تلاش بیشتری در دفاع نسبت به همکاران عراقی خود نشان دادند و ضربات سنگینی به‌خصوص به تاسیسات نفتی شمال عراق و نزدیک کرکوک وارد کردند. خلبانان ایرانی که اغلب در آمریکا آموزش دیده‌بودند، انگیزه و روحیه تهاجمی بیشتری برای قبول خطر داشتند. همچنین برد پرواز و قابلیت حمل مهمات اف-۴ فانتوم ۲های ایران از میگ‌های ۲۳ عراقی بیشتر بود؛ بنابراین در مجموع در نبرد هوایی، نیروی هوایی ایران نتایج بهتری از نیروی هوایی عراق به دست آورد.[۱۲۲]

در نبرد زمینی، واکنش‌های ارتش عراق کند بود. در تمام حملات ایران، تنها واکنش نظامی و استراتژی جنگی عراق، تلاش برای عقب زدن نیروهای ایرانی با آتش مستقیم بود.[۱۲۳] در نبرد دریایی نیز ایران در ۵۲ روز ابتدای جنگ و طی عملیات مروارید، نیروی دریایی عراق را به کلی منهدم کرد و تا پایان جنگ برتری خود در خلیج فارس را حفظ نمود.[نیازمند منبع]

هزینه‌های جنگ

بر اساس آمارهای بین‌المللی، جنگ عراق و ایران ۶۲۷ میلیارد دلار هزینه برای دولت ایران و ۵۶۱ میلیارد دلار هزینه برای دولت عراق به همراه داشت. همچنین هزینه بازسازی خرابی‌های ناشی از جنگ برای ایران ۶۴۴ و برای عراق ۴۵۲ میلیارد دلار برآورد می‌شود.[۱۲۴] بر همین اساس در طول این جنگ ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ انسان کشته و زخمی شدند که از این میان ۲۶۲٬۰۰۰ ایرانی و ۱۰۵٬۰۰۰ عراقی کشته شده‌اند.[۱۲۵]

هزینه مالی مستقیم جنگ برای عراق شامل ۷۴ تا ۹۱ میلیارد دلار برای هدایت جنگ و ۴۱٬۹۴ میلیارد دلار واردات اقلام نظامی بود. ایران نیز حدود ۹۴ تا ۱۱۲ میلیارد دلار برای هدایت جنگ و ۱۱٬۲۶ میلیارد دلار برای واردات نظامی هزینه کرد. هزینه غیرمستقیم ناشی از کاهش درآمدهای نفتی و تولیدات کشاورزی دو کشور نیز حدود ۵۶۱ میلیارد دلار برای عراق و ۶۲۷ میلیارد دلار برای ایران برآورد شده‌است.[۱۲۶]

جنایات جنگی

در طول جنگ، هر دو کشور ایران و عراق، یکدیگر را به نقض حقوق اسرای جنگی و شکنجه آنان متهم کرده و در این زمینه شکایاتی را به سازمان ملل ارائه نمودند.[۱۲۷] همچنین جنگ نفتکش‌ها در خلیج فارس خسارات جبران ناپذیری برجای گذاشت که سازمان ملل را نیز به واکنش وادار کرد.[۱۲۸]

استفاده از سلاح‌های شیمیایی توسط عراق

اشتباه محاسباتی عراق محدود به آغاز تجاوز و راه‌اندازی جنگ نبود. بلکه عراقی‌ها در طول دوره جنگ نیز اشتباهات جبران ناپذیری مرتب شدند. آغاز بمباران مناطق غیرنظامی مسکونی که به جنگ شهرها شناخته می‌شود و استفاده از سلاح‌های شیمیایی، هم علیه نظامیان ایرانی و هم علیه شهروندان غیرنظامی از این اشتباهات بود.[۱۲۹]

بر اساس اسناد سیا در سال ۱۹۹۱، که از حالت طبقه‌بندی خارج شده‌اند، ایران در حدود ۵۰٬۰۰۰ مصدوم بر اثر استفاده عراق از چندین سلاح شیمیایی متحمل شده است.[۱۳۰] هرچند ازآنجائیکه برخی اثرات با گذشت زمان آشکار می‌شوند تخمین‌های کنونی این تعداد را بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ مصدوم برآورد می‌کنند. در این تخمین سازمان سیا، جمعیت غیرنظامی آلوده شده ساکنان شهرهای مرزی یا فرزندان و بستگان مصدومان جنگی که بسیاری از آنها دچار عوارض خونی، ریوی و پوستی شدند، لحاظ نشده است.[۱۳۱][۱۳۲] بر اساس مقاله‌ای که در سال ۲۰۰۲ در روزنامه استار-لجر منتشر شد، ۲۰٬۰۰۰ سرباز ایرانی در اثر گاز اعصاب جان باختند.[۱۳۳] عراق پیش از آغاز جنگ و در سال ۱۹۷۴، سابقه استفاده از تسلیحات شیمیائی علیه کردهای این کشور را در کارنامه خود داشت. زمانی که در ابتدای جنگ و در مهر ۱۳۵۹ ارتش عراق از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرد، واکنش ایران اعتراض به این اقدام غیر انسانی بود. رادیوی رسمی عراق این اتهام را انکار نمود؛ ولی در طول عملیات رمضان و خیبر بمب‍های شیمیائی تولید عراق که به کمک توپخانه و هواپیما فرو می‌ریخت به شکل گسترده‌ای مورد استفاده قرار گرفت. در واقع عراقی‌ها نه‌تنها خط دفاعی رزمندگان ایران را با سلاح‌های شیمیائی می‌شکستند، بلکه از طیف گسترده‌ای از این سلاح‌ها علیه شهروندان غیرنظامی نیز استفاده می‌کردند. از سال ۱۳۶۳ استفاده گسترده عراق از گاز اعصاب، گاز تاول‌زا و گازهای عامل خون آغاز شد. تنها در یکی از موارد استفاده عراق از این قبیل سلاح‌ها علیه شهروندان عراقی حامی ایران در اسفند ۱۳۶۶، متجاوز از ۵۰۰۰ نفر غیرنظامی کشته و ۷۰۰۰ نفر دیگر مجروح شدند. در مجموع عراق در ۳۷۸ مورد حمله شیمیایی در طول هشت سال جنگ با ایران، موجب کشته و زخمی شدن بیش از ۵۰۰۰۰ نفر شد.[۱۳۴]

در حالی که تجهیزات و مواد مورد نیاز برای تولید سلاح‌های شیمیایی عراق به وسیله اروپای غربی، شوروی و ایالات متحده تأمین می‌شد و در اختیار این کشور قرار می‌گرفت،[۱۳۵] سخنگوی وزارت امور خارجه دولت ایالات متحده از استفاده عراق از این جنگ‌افزارها «ابراز تاسف» می‌کرد.[۱۳۶]

مواد اولیه و تجهیزات تولید از منابع مختلفی تأمین شدند. دولت عراق توان بومی گسترده‌ای برای ساخت سلاح داشت. علائم موجود روی بقایای بسیاری از بمب‌هایی که در حلبچه پیدا شده‌اند، نشان می‌دهد که ساخت اتحاد شوروی سابق بوده‌اند. داده‌های موجود از مشارکت ۸۵ شرکت آلمانی، ۱۹ شرکت فرانسوی، ۱۸ شرکت بریتانیایی و ۱۸ شرکت آمریکایی حکایت دارند[۱۳۷]

در نقطه مقابل، یک پژوهش سازمان ملل نشان داد که هیچ گزارش معتبری که نشان دهد ایران نیز در طول این جنگ سلاح‌های شیمیائی را به کار گرفته باشد وجود ندارد؛ بنابراین هرگونه اتهام در این مورد بر ضد ایران صرفاً در حد ادعا باقی‌ماند.[۱۳۸]

 
نقشه جنگ شهرها

مناطق و شهرهایی که عراق بر روی آنها بمب‌های شیمیایی انداخت:

جنگ شهرها

نوشتار اصلی: جنگ شهرها

حمله عراق به مناطق مسکونی و غیر نظامی از روز سوم جنگ شروع شد. شهر اهواز اولین هدف غیر نظامی در جنگ بود که در ۲ مهر ۱۳۵۹ توسط نیروی هوایی عراق بمباران شد. در طول جنگ دزفول نیز مورد بمباران و موشک باران شهرشان بودند، اولین بار در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۵۹ مورد هجوم ۴ فروند میگ عراقی واقع شدند. در این حمله ۷۰ نفر ساکنان شهر کشته و ۳۰۰ نفر زخمی و خسارات فراوانی به تاسیسات شهری وارد شد. با این‌حال نیروهای نظامی ایران تا خرداد ۱۳۶۳ از بمباران مناطق مسکونی عراق خودداری کردند. شورای امنیت که طی سه سال گذشته موضع سکوت داشت، برای نخستین‌بار تنها چند روز بعد و در یکم تیر ۱۳۶۳ از طرفین درخواست کرد تا از بمباران مناطق غیرنظامی دست بردارند. با این حال عراق همچنان به بمباران شهرهای بزرگ ایران ادامه داد.[۱۴۱] در پاسخ به حملات عراقی ها به مناطق مسکونی٬ ایران نیز برخی شهرهای عراق را مورد حمله هوایی٬ موشکی٬ و توپخانه‌ای قرار داد که شدید ترین آن شهر بصره بود.

در زمستان ۱۳۶۵ جنگ شهرها توسط عراق وارد مرحله جدیدی شد. در این دوره که ۲۲ روز به طول انجامید، بیش از ۳۰۰۰ ایرانی غیرنظامی کشته و بیش از ۱۱۰۰۰ نفر مجروح شدند. عراق در طول این مدت اهدافی مانند مدارس و بیمارستان‌ها را هدف موشک‌های خود قرار داده بود؛ ولی مهم‌ترین دوره جنگ شهرها از دهم اسفند ۱۳۶۶ تا یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۷ به طول انجامید و طی آن بیش از ۱۲ هزار غیرنظامی شامل کودکان و سالخوردگان کشته و متجاوز از ۵۳ هزارنفر مجروح شدند. عراق آغازگر تمامی دوره‌های جنگ شهرها بود.[۱۴۲]

نگارخانه


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ورود پيغمبر اكرم (ص ) به مدينه وجنگهای بدر احد و.........
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394

 

next page

fehrest page

back page

ورود پيغمبر اكرم (ص ) به مدينه
قد نرى تقلب وجهك فى السماء فلنولينك قبله ترضاها...
(سوره بقره : 144)
مراسم ورود پيامبر اسلام به شهر مدينه ، با نهايت تجليل و احترام برگذار شد. موجى از شادى در اعماق قلوب مردم آن سرزمين بوجود آمده بود.
تا پيش از آن روز، مدينه را (يثرب ) مى گفتند. ولى با ورود رسول اسلام (ص ) نام پيشين خود را از دست داد و عنوان (مدينة الرسول ) يعنى (شهر پيغمبر) را به خود گرفت .
نخستين اقدام پيامبر (ص ) در مدينه ، تاءسيس مسجد بود كه در حقيقت پايگاه و مركز تمام فعاليتها به شمار مى آمد.
در سال اول هجرت ، كوشش رسول خدا (ص ) در راه ايجاد وحدت و يگانگى مسلمين و ريشه كن ساختن اختلافات داخلى بين دو قبيله بزرگ ، اوس و خزرج ، و بستن قراردادها با همسايگان نزديك بكار رفت .
قراردادى با يهوديان اطراف مدينه به عنوان عدم تعرض امضا فرمود كه بنا به مفاد آن ، طرفين به هيچ وجه در صدد آزار يكديگر بر نيايند و همزيستى مسالمت آميزى داشته باشند. اقدام مهمى كه در اين سال صورت گرفت ، اين بود كه به فرمان خداوند، افرادى كه تجانس روحى و تناسب فطرى و فكرى داشتند با يكديگر برادر خوانده شدند و پيامبر اسلام ميان ياران خود از مهاجرين و انصار، عقد اخوت برقرار ساخت و ميان هر يك نفر از مهاجرين با يك نفر از انصار رابطه برادرى ايجاد كرد و چون نوبت به على (ع ) رسيد، فرمود: على برادر من است .
دومين سال هجرت آغاز شد. مسلمانان تا آن هنگام به سوى بيت المقدس ‍ نماز مى گذاردند و قبله اسلام بيت المقدس بود. ولى در ابتداى اين سال دستور رسيد كه مسلمين به سوى كعبه نماز بخوانند.
تغيير قبله براى يهود ضايعه اسفناك و ضربه مهلكى بشمار آمد. زيرا تا آن روز، اسرائيليان مجاور مدينه ، قبله بودن بيت المقدس را از مفاخر دين و افتخارات ملت خود مى شمردند و اميد داشتند كه به دليل وحدت قبله ، نيروى مسلمين را ضميمه نيروى خود كنند و مسيحيت را از شبه جزيرة العرب ريشه كن نموده ، يهوديت را مذهب رسمى و آئين همگانى عرب قرار دهند ولى با اين ترتيب اميدشان يكباره قطع شد و دانستند كه اسلام نيرومندتر از آن است كه بتوان از آن سوء استفاده كرد.
هر قدر مسئله تغيير قبله براى يهودگران و كوبنده بود، براى مسلمين سودمند و ارزنده به شمار مى آمد. زيرا يكى از آثار اين كار متوجه ساختن مسلمين به مكه بود. اين توجه علاوه بر جنبه عبادت ، صورت ديگرى هم در اذهان مردم پيدا مى كرد.
مسلمانان حداقل روزى پنج بار مى بايستى رو به سوى مكه بايستند. مكه را به ياد آورند. مكه اى كه كعبه مسلمين است و بايد محيط فضليت ، تقوى ، اخلاص و... باشد، خانه شرك و بت پرستى و رذائل شده و خانه خدا، به بت خانه اى آلوده تبديل يافته است .
توجه به اين نكته ، مسلمين را به فكر مى انداخت كه به هر ترتيبى شده بايد اين خانه بزرگ ، از وجود بتان و بت پرستان پاك و به حق ، جايگاه پرستش ‍ حق شود.
اثر مهم ديگرى كه از آن حاصل مى شد، استقلال و اتحاد مسلمانان در جميع جهات ، حتى در جهت قبله بود. زيرا خداوند دوست دارد كه مومنان در همه چيز با هم موافق و متحد باشند.
خداوند در قرآن كريم ، سوره آل عمران آيه 103 مى فرمايد:
و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا.
يعنى : (همه شما به ريسمان محكم خدا چنگ زنيد و از تفرقه و اختلاف بپرهيزيد و متذكر اين نعمت خدا باشيد كه بين شما دشمنى و عدوات حكم فرما بود و او دلهاى شما را با يكديگر الفت داد و با يكديگر برادر شديد.)
به اين ترتيب ، اگر بنا بود مسلمانان در نماز خويش ، به جهات مختلف متوجه شوند، از اختلاف جهت آنها توهم اختلاف در عقيده و روش ، و ساير امور پديد مى آمد. ولى با اين عمل ، خداوند مقرر فرمود كه در حال نماز، همه به يك سو بايستند تا علاوه بر اتحاد معنوى ، اتحاد صورى نيز برقرار باشد و از اينجا پى مى بريم كه قانونگذار اسلام تا چه پايه اتفاق و اتحاد مسلمين را در امور خير و كارهاى خوب دوست دارد.
جنگ بدر
و لقد نصركم الله ببدر و انتم اذلة فاتقوا الله لعلكم تشكرون .
(سوره آل عمران : 123)
كاروان قريش با كالاهاى تجارى به رهبرى ابوسفيان ، از شام به سوى مكه رهسپار بود. اين كاروان مطابق معمول بايد از كنار چاهى كه معروف به بدر بود، بگذرد. عبور از اين مسير كه با مدينه چندان فاصله اى نداشت ، در دل رهبر كاروان تشويشى مجهول بوجود آورده بود. ساعتها بود كه ابوسفيان سر به گريبان و ترسان بنظر مى رسيد. او مى انديشيد كه مبادا مسلمانان از وضع قافله مطلع شوند و آن را مورد حمله قرار دهند.
نزديك چاه بدر، اين احتمال قوى تر شد و آثارى از مسلمانان در آن حدود بدست ابوسفيان آمد. وى براى اينكه علاج واقعه را قبل از وقوع بنمايد، مردى را به ده سكه زر سرخ و يك شتر صحرا نورد، اجير كرد كه سه روزه خود را به مكه برساند و اشراف مكه را از وضع راه و كاروان خبر دار سازد.
آنگاه فرمان داد قافله از همانجا برگردد و از ساحل درياى سرخ خود را به جده رسانيد.
سه روز بعد، ندائى در شهر مكه به گوش مردم رسيد كه همه را غرق در وحشت كرد. صاحب ندا مى گفت : اى مردم مكه ! اى اشراف قريش ! مال التجاره شما مورد حمله محمد (ص ) و پيروانش واقع شده است . بشتابيد و آنها را سركوب كنيد و كاروان خود را نجات دهيد. بر اثر اين ندا، قريشيان به تجهيز سپاه پرداخته و سپاهى در حدود نهصد و پنجاه نفر به سوى جبهه حركت دادند.
رجال قريش و اشراف مكه ، از قبيل : عتبه ، شيبه ، وليد بن عتبه ، ابوجهل ، ابوالبخترى ، نوفل بن خويلد، امية بن خلف و جمعى ديگر كه همه از سران قوم بودند در اين سپاه شركت داشتند.
چون مقدارى از مكه دور شدند، قاصد ابوسفيان به آنان رسيد و گزارش داد كه قافله بدون خطر گذشته و به زودى به مكه خواهد رسيد.
با رسيدن اين خبر، ديگر دليلى براى رفتن سپاه به نظر نمى رسيد. ولى ابوجهل كه سخت شيفته جنگ بود، گفت : اين محال است كه به مكه بازگرديم . ما بايد تا لب چاه بدر برويم ، آنجا بساط ميگسارى بگسترانيم ، ساعتهائى به خوشى بگذرانيم و به محمد و يارانش بفهمانيم كه با چه نيروى عظيمى مواجه هستند و مانورهاى آنان بازى با آتش است و سرانجام خوشى براى آنها نخواهد داشت .
اصرار و سرسختى ابوجهل ، سايرين را نيز كه با اين اقدام موافق نبودند، خواه ناخواه به سوى جبهه جنگ كشانيد و پيامبر اسلام هم با سيصد و سيزده تن از مسلمانان ، از مدينه به آن سوى آمدند و در كنار چاه بدر اين دو نيرو در برابر هم قرار گرفتند.
سپاه اسلام كه در آغاز به عزم حمله به كاروان تجارى حركت كرده بود، چندان تجهيزاتى نداشت . ولى وعده هاى رسول اكرم (ص ) كه از منبع وحى سرچشمه مى گرفت ، آنان را به حدى دلگرم ساخته بود كه با كمى عدد، خود را بر دشمن غالب مى ديدند و كوچكترين ترسى در دلهاى آنان وجود نداشت .
فرماندهى اين جنگ را پيامبر اسلام (ص ) شخصا عهده دار شد و دستور فرمود: سه پرچم برافراشتند. يكى پرچم مهاجرين كه به مصعب بن عمير سپرده شد. پرچم دوم بدست حباب بن منذر، رهبر قبيله خزرج و سومين پرچم را به سعد بن معاذ، سيد قبيله اوس سپردند.
قريش براى اينكه از نفرات و تجهيزات سپاه مسلمين اطلاعات كافى داشته باشد، عمير بن وهب را كه كارشناس مسائل نظامى بود، ماءمور تحقيق پيرامون اين موضوع نمود. عمير بر اسبى نشست و بر فراز تپه هائى كه اطراف سپاه اسلام بود، بالا رفت و با دقت همه جانب را زير نظر گرفت و سپس باز گشت و نتيجه تحقيقات خود را به اين شرح به استحضار اشراف قريش رسانيد:
پس از جستجوهائى كه به عمل آمد، دانسته شد كه تعداد سربازان محمد در حدود سيصد نفرند. كمينى هم ندارند ولى نكته اى كه نبايد از نظر دور داشت ، چگونگى حال آنها است . من در قيافه آنها خواندم و در حركات آنها ديدم كه مردمى خاموش ولى آماده مرگند. مثل اينكه شترانشان بار مرگ حمل كرده اند. من آنها را به وضعى ديدم كه فرار نمى كنند تا كشته شوند و كشته نمى شوند تا به تعداد خودشان از ما را بكشند. اينك بر شما است كه در اطراف اين مطلب خوب بيانديشيد كه جنگ با اين قوم ، كارى سهل و ساده نيست .
عتبه و ربيعه از اقدام به جنگ منصرف شدند. ولى ابوجهل و جمعى از نادانان ، جنگ را طالب بودند و فكر مى كردند كه در اين جنگ ريشه اسلام را از جاى درخواهند آورد و اثرى از مسلمين باقى نخواهند گذاشت .
در اين موقع فرستاده رسول خدا (ص ) به نزد اشراف قريش رسيد و پيام آن حضرت را به اين مضمون ابلاغ كرد:
آگاه باشيد كه مرا تصميم به مبادرت به جنگ شما نيست . شما خويشان و بستگان و اهل قبيله من هستيد. از شما نيز انتظار مى رود كه چندان در راه عناد و دشمنى من قدم برنداريد. مرا با عرب به حال خود بگذاريد. اگر موفقيت نصيب من بود، وجودم براى شما مايه افتخار است و اگر از پاى درآمدم ، شما بدون تحمل رنج و محنت به آرزوى خود رسيده ايد.
عتبه پس از شنيدن اين پيام گفت : اى بزرگان قريش ! از من بشنويد و حق محمد را كه از شريف ترين افراد قبيله شما است ، مراعات كنيد. سر از پيام او مپيچيد و بدانيد هر كس به راه لجاج برود، پايان كارش جز پشيمانى نخواهد بود.
ابوجهل بر آشفت و گفت : اى عتبه ! چه آشوب است بر پا كرده اى ؟ ترس ‍ مرگ بر دل تو مسلط شده و راه فرار مى جوئى ؟ عتبه در حالى كه از خشم مى لرزيد، از شتر پائين جست و ابوجهل را از اسب به زير آورد و گفت : مرا جبان و ترسو مى خوانى ؟! بيا تا من و تو با هم بجنگيم تا مردم بدانند بزدل كيست و شجاع كدام است ؟
اشراف قريش ميانجيگرى كردند و آتش فتنه را فرو نشاندند و در همين هنگام جنگ ميان دو نيرو آغاز شد و از دو طرف اشخاصى به ميدان قدم گذاشتند.
عتبه بن ربيعه و برادرش شبيه و پسرش وليد، نخستين كسانى بودند كه به ميدان كارزار آمدند و از لشكر اسلام عبدالله بن رواحه و عوف و معود پسران حارث ، اسب به ميدان جهاندند. عتبه كه از شخصيت هاى برجسته دودمان قريش بود، گفت : ما شما را شايسته جنگ خود مى دانيم و جز عموزادگان خود كسى را حريف و كفو خويش نمى شناسيم .
آن سه نفر كه از انصار بودند بجاى خود بازگشتند و بجاى آنها على بن ابيطالب (ع ) و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن حارث بن عبدالمطلب پا به ميدان نهادند و خود را معرفى كردند. عتبه گفت : اين سه تن همتاى ما هستند و شايستگى جنگ ما را دارند.
على (ع ) با وليد در آويخت و در حمله اول بازوى وليد را از جاى درآورد. وليد دست قطع شده خود را به سوى آن حضرت پرتاب كرد و به سوى پدر گريخت . ولى على (ع ) در بين راه با ضربت ديگرى او را از پاى درانداخت و سپس به كمك عمويش حمزه شتافت و با يك ضربه شمشير شيبه را به هلاكت رسانيد.
عبيدة بن حارث با عتبه بن ربيعه كوشيدند تا هر دو از پاى افتادند. على (ع ) به سراغ عتبه رفت و او را نيز كه هنوز زنده بود، به قتل رسانيد و عبيده را كه سخت مجروح بود، به كمك حمزه به حضور پيغمبر (ص ) آوردند. ولى عبيده بعدا با همان زخمى كه از حريف خورده بود، از دنيا رفت .
قتل اين سه تن كه هر سه نيرومندترين افراد قريش بودند، پشت سپاه مكه را شكست و قريش بكلى روحيه خود را باخت . مسلمانان ، سخت مى كوشيدند و روزگار كفار قريش را سياه مى كردند. على (ع ) با بيدارى و هوشيارى خاص خود به جوانب مختلف ميدان مى تاخت و دشمنان را از پاى مى انداخت و تعداد كشته شدگان بدست او بالغ بر سى و شش نفر گرديد.
در اين جنگ علاوه بر عتبه و شيبه و وليد، ابوجهل و جمعى ديگر از سران قريش هم به هلاكت رسيدند و هفتاد نفر از رجال مكه هم بدست مسلمانان اسير شدند.
جنگ بدر، به اين ترتيب به نفع مسلمانان خاتمه يافت و اولين حمله مسلحانه اسلام بر شرك و بت پرستى ، با پيروزى بزرگى مواجه شد.
اشراف قريش ، فيل صفتان مكه ، عزيزان بى جهت ، و خود خواهان گردنكش ، در كنار چاه بدر به زانو درآمدند و پس از يك عمر سرسختى و لجاج ، به وادى خاموشان شتافتند.
اين جنگ در تاريخ اسلام اثر مهمى داشت . زيرا اين نخستين بار بود كه مسلمانان با مخالفان خود جنگ مى كردند و در نتيجه نيروى ايمان و فداكارى ، با آنكه سپاه دشمن ، از لحاظ عدد و تجهيزات سه برابر آنها بود، غالب شدند و درسى سراسر عبرت به دشمنان خود دادند.
جنگ احد
و اذ غدوت من اهلك تبوى ء المومنين مقاعد للقتال و الله سميع عليم .
(سوره آل عمران : 121)
پس از جنگ بدر، بت پرستان مكه ، احساس كردند كه لكه ننگى به دامن افتخار آنها نشسته كه جز با انتقام از مسلمين با هيچ آبى شسته نمى شود و تا خونخواهى كشتگان را ننمايند، آرامشى در دل خود نخواهند يافت . از اين رو ابوسفيان كه قيادت و رياست مكه را اخيرا بدست گرفته بود، اعلام كرد كه هيچ خانواده اى از قريش حق ندارد بر كشتگان خود عزادارى كند و اشگ بريزد. زيرا اشگها و ناله ها، عقده هاى دل را سبك مى سازد و قدرت انتقام را ضعيف مى كند.
اين عقده ها بايد در دلها بماند تا در وقت مناسب منفجر شود و با انفجارش ، آتشى از كين برافروزد كه خرمن عمر دشمنان را بسوزاند.
حدود يكسال از حادثه بدر مى گذشت . ابوسفيان سرگرم تهيه مقدمات جنگ بود. جمعى از افراد سخنور و فصيح عرب را به قبائل مختلف اعزام نمود تا با تشريح جنگ بدر، مردم را تحريك كنند كه براى خونخواهى از دشمن مشترك آماده گردند.
مال التجاره اى هم كه بر سر آن ، جنگ بدر بر پا شده بود و جمعى از سهامداران بزرگش در آن ، به خاك غلطيده بودند، هنوز در دست ابوسفيان بود و تصميم گرفت كه آن ثروت سرشار را صرف در راه انتقام و خونخواهى كند.
با فعاليت هاى پى گير و همه جانبه ، سپاهى نيرومند كه داراى پنج هزار مرد مسلح بود، آماده گرديد. ميان اين عده سه هزار و دويست نفر پياده نظام بودند و از لحاظ تجهيزات نظامى و آذوقه در بهترين شرايط قرار داشتند.
وقتى خبر حركت اين سپاه به مدينه رسيد، هيجانى غير قابل وصف در ميان مسلمانان پديد آمد. زيرا حادثه اى پيش آمده بود كه نسبت به حوادث و جنگ هاى گذشته قابل قياس نبود.
پيامبر اسلام (ص ) در اين مورد با ياران خود به مشورت پرداخت . جمعى عقيده داشتند كه برج و باروى مدينه را محكم كنند و در مدينه بمانند تا سپاه دشمن برسد و در كنار شهر به جنگ بپردازند. ولى گروهى ديگر معتقد بودند كه اين كار، كار مردم ناتوان است و بايد به استقبال دشمن شتافت و سر راه بر او گرفت .
رسول اكرم (ص ) با نظر گروه دوم موافقت فرمود و فرمان بسيج داد. سربازانى كه از مدينه حركت كردند، در ابتدا بالغ بر هزار نفر بودند. ولى هنوز چيزى از راه نپيموده بودند كه ناگهان عبدالله ابى (40) با سيصد نفر از طرفدارانش ، از سپاه اسلام جدا شد و به بهانه اينكه پيغمبر با عقيده من (درباره ماندن در مدينه ) مخالفت كرده است ، به مدينه بازگشت و رسول خدا (ص ) به بقيه سپاه كه به هفتصد نفر تنزل كرده بود، به راه ادامه داد، تا در كنار كوه احد فرو آمدند. آنگاه به تنظيم صفوف پرداخت و لشگر را طورى تعبيه فرمود كه كوه احد در پشت و كوه عينين در طرف چپ و مدينه در مقابل رو قرار داشت .
در كوه عينين شكافى بود كه احتمال داشت دشمن از آن استفاده كند و ناگهان به سپاه اسلام بتازد. براى جلوگيرى از خطر محتمل ، به امر رسول الله (ص )، عبدالله بن جبير با پنجاه تيرانداز ورزيده ، در آن شكاف مستقر شدند و به آنان دستور داده شد كه در صورت موفقيت يا شكست سپاه اسلام ، آنها از جاى خود نجنبند و شكاف را خالى نگذارند.
رسول خدا (ص ) پس از آن ، روى به مسلمين نمود و خطابه اى كه خلاصه آن چنين است ، ايراد نمود:
اى مردم ! به شما آن مى گويم كه خداوند به من فرمود و آن وصيت كنم كه در كتاب آسمانى خود مرا به آن توصيه كرد.
به من امر فرمود كه دستورهاى او را به كار بندم و از آنچه حرام نموده ، دورى گزينم . هميشه پرهيزكار و پاكدامن باشم .
امروز شما در جايگاه مزد و پاداش خداوندى قرار گرفته ايد و روش شما سرمشق آيندگان خواهد بود. شما بايد خود را بر صبر و كوشش و فداكارى ، وادار كنيد. جنگ با دشمن و تحمل زخمها كارى است دشوار و فداكارى بسيار بايد تا در جنگ ها افتخار موفقيت و پيروزى نصيب شود.
قدم در ميدان جهاد بگذاريد و مردانه بكوشيد و از خداوند متعال درخواست كنيد كه شرف و افتخار را نصيب شما گرداند. من خواهان رشد و موفقيت شما هستم و از تفرقه و پريشانى شما بيمناكم .
روح الامين به قلب من القا كرده كه هر جاندارى تا روزى خود را به طور كامل در اين جهان بدست نياورد، نخواهد مرد و روزيش كم نخواهد شد. ممكن است روزى مقدر خود را كمى ديرتر بدست آورد، ولى محال است از آن محروم گردد. بنابراين در طلب روزى ، حرص مورزيد و خود را به حرام آلوده نكنيد و در آن راه به معصيت خداوند اقدام ننمائيد. زيرا آنچه سرنوشت و بهره شما است به شما خواهد رسيد و حرص و شتاب و بى پروائى شما، جز گناه و آلودگى اثرى به بار نخواهد آورد.
اى مردم مسلمان ! منزلت يك مومن نسبت به ساير مومنين ، منزلت سر است نسبت به بدن . پس اگر مومنى به سختى و مشقت افتد، بايد سايرين از رنج و عذاب او، رنجور و افسرده شوند. والسلام عليكم .
سپاه قريش صفهاى خود را مرتب ساخت . پرچم در دست جوانان عبدالدار بود. خالد بن وليد در ميمنه و عكرمة بن ابى جهل در ميسره و عمرو بن العاص و صفوان بن اميه فرمانده سواران و عبدالله بن ربيعه فرمانده تيراندازان و بت بزرگ (هبل ) كه قريش از مكه با خود آورده بودند، پيشاپيش آنان قرار داشت .
هند (زن ابوسفيان ) با گروهى از زنان مكه كه براى تحريك و تحريص ‍ سربازان ، به جبهه آمده بود، در انتهاى جنگجويان قرار گرفته ، به خواندن سرودهاى مهيج پرداختند.
نخستين كسى كه از سپاه قريش به ميدان آمد، طلحة بن ابى طلحه ، پرچم دار كفر بود. مبارز طلبيد. على (ع ) به ميدان شتافت و او را از پاى درآورد. رسول خدا تكبير گفت و مسلمانها هم ، صداى تكبير بلند كردند. نفر دوم و سوم و چهارم از بنى عبدالدار پى درپى به ميدان آمدند. همه بدست على (ع ) كشته شدند.
وحشت و هراسى عظيم بر دلهاى سپاهيان مكه افتاد. در آن حال مسلمانان به يك حمله شديد دست زدند و صفوف دشمنان را به هم ريختند. جمعى از آنان پا به فرار گذاشتند و شيرازه لشگر از هم پاشيده شد.
جنگجويان اسلام در گوشه و كنار ميدان ، جانبازى مى كردند و صميمانه از اسلام حمايت مى نمودند. تا جائى كه بت بزرگ (هبل ) را سرنگون كردند و قواى خصم را درهم شكستند. رفته رفته ، ميدان جنگ از سربازان مكه خالى شد و مسلمانان به جمع آورى غنائم جنگى و ضبط سلاحها و اموال دشمن پرداختند.
يك اشتباه خطرناك :
نيروهاى احتياطى كه به دستور صريح پيغمبر اسلام ، شكاف كوه عينين را اشغال كرده بودند، از دور، ميدان جنگ را تماشا مى كردند. منظره جمع آورى غنيمت ها و اموال دشمن ، يعنى يك مسئله مادى خيره كننده ، آنها را تحريك كرد كه در جمع غنائم شركت كنند. فرمانده آنان ، عبدالله بن جبير، كوشش كرد كه آنها را از اين تصميم باز دارد. ولى موثر واقع نشد و كم كم خط دفاعى شكاف ، ضعيف گرديد تا به جائى رسيد كه فرمانده با چند تن معدود باقى ماندند.
در آن حال يك ستون از نيروى مكيان وارد شكاف گرديد، كسانى را كه در محل بودند، به قتل رسانيد و از پشت سر بمسلمانان حمله كرد.
پرچم كفر ديگر باره برافراشته شد و فراريان از گوشه و كنار به زير پرچم گرد آمدند و صفوف از هم پاشيده مسلمين را محاصره كردند.
يكى از مشركين با صداى بلند فرياد زد: محمد كشته شد! اين خبر وحشت آور، و اين حمله شديد و غير مترقبه موجب شد كه مسلمانها پا به فرار نهادند و از ميدان گريختند. رسول خدا (ص ) در ميان دشمن قرار گرفته بود. على (ع ) مانند سپرى متحرك دور آن حضرت مى چرخيد و از هر سو، دشمنان را دفع مى كرد.
در آن روز بدن على (ع ) نود زخم برداشته و خون بسيار از بدنش ريخته بود. ولى از پاى درنيامد و همچنان به جهاد و دفاع ادامه مى داد. جبرئيل كه شاهد فداكارى و از خودگذشتگى على (ع ) بود، فرياد زد:
لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار
(جوانمردى جز على و شمشيرى جز ذوالفقار نيست ). تاريخ اسلام ، به شهادت دوست و دشمن ، على (ع ) را در روز احد، تنها يار و ياور پيامبر شناخته و شهامت و ايمان و پايدارى او را با تجليل فراوان ياد مى كند.
لحظه به لحظه ، حلقه محاصره تنگ تر مى شد و دشمنان با جسارت بيشتر به رسول خدا (ص ) نزديك مى شدند. ولى چون به واسطه شجاعت على (ع ) نمى توانستند، خود را به رسول خدا (ص ) برسانند، سنگ مى پراندند. يكى از سنگها به پيشانى پيامبر رسيد و خون به صورتش جارى شد. سنگ ديگرى به وسيله عتبه بن ابى وقاص بر لب و دندان رسول اكرم (ص ) آمد كه دندانش شكست . شمشيرى بر شانه او زده شد. ولى چون دو زره در بر داشت ، كارگر نيفتاد و آن پيامبر عظيم الشان با تمام اين مصائب كه از دشمنان مى ديد، لب به نفرين آنان نگشود. بلكه از خداوند بزرگ هدايت و نجات آن قوم را مسالت مى فرمود.
از حوادث ناگوارى كه در آن روز واقع شد، شهادت حمزه سيدالشهداء، عموى بزرگوار پيغمبر بود. وى در حالى كه مردانه مى كوشيد و از دين خدا و پيغمبرش حمايت مى كرد، با حربه اى كه وحشى به سوى او پرتاب كرد، از پاى درآمد و به زمين افتاد. وحشى پهلوى او را شكافت و جگرش را
درآورده ، براى هند، زن ابوسفيان به ارمغان برد.
هند، پاره اى از جگر پاك حمزه را در دهان گذاشت كه ببلعد، و با اين كه چيزى از گلوى او پائين نرفت معروف به (جگر خوار) شد و مردم معاويه و اولاد او را (فرزندان هند جگر خوار) مى ناميدند.
جنگ احد به نفع قريشيان پايان يافت . سپاهيان مكه در حالى كه از موفقيت خود لبخند بر لب داشتند، ميدان جنگ را به سوى مكه ترك گفتند. پيامبر اسلام ، كنار كوه ايستاده و به آن تكيه داده بود. يارانش از گوشه و كنار به دور او جمع مى شدند. ولى از آمدن حمزه خبرى نبود. رسول اكرم (ص ) با نگرانى و تشويش ، على (ع ) را براى كسب خبر و اطلاع از حمزه به ميدان فرستاد. مدتى گذشت از بازگشت على (ع ) هم خبرى نشد.
رسول خدا، شخصا به ميدان قدم گذاشت و به جستجو پرداخت . ناگهان منظره اى هولناك و وحشت آور در برابر آن حضرت آشكار شد.
آه ! حمزه را كشته اند و او را مثله كرده اند. اشگ از ديدگان آن حضرت جارى شد و مطابق اخبار اهلبيت عليهم السلام ، روزى سخت تر و ناگوارتر از آن روز، در سراسر زندگانى رسول الله (ص ) نبوده است .
پيغمبر اسلام (ص ) عباى مبارك را از دوش برداشت و بر جسد پاك و مطهر عموى عالى مقام خود افكند و به اين وسيله آن منظره رقت بار را از انظار دوستان و بستگان مستور نمود. سپس بر جنازه حمزه نماز گذارد و در آن نماز هفتاد مرتبه (الله اكبر) گفت و او را به لقب سيدالشهداء مفتخر فرمود.
سپس اجساد ساير شهيدان را از نقاص مختلف ميدان جمع آورى كردند و بر آنها نماز خواندند و به خاك سپردند.
تازه داماد در آغوش شهادت :
در بين اجساد پاك شهيدان احد، جسدى ديده مى شد كه سند زنده فداكارى و جانبازى سربازان مسلمان بود. حنظله جوانى بود كه حدود بيست و چهار سال از عمرش گذشته و درست در همان شبى كه روز آن جنگ احد اتفاق افتاد، مقدمات زفافش فراهم شده بود.
رسول خدا(ص ) به اين جوان اجازه فرمود كه براى انجام زفاف در مدينه بماند و سپس به مجاهدين بپيوندد.
در ضيافتى كه به عنوان وليمه دامادى بر پا شده بود، گروهى از مسلمين با اينكه عازم جنگ بودند، حضور يافتند و پس از صرف شام ، داماد را به حجله فرستادند و رفتند.
سحرگاه ، تازه عروس ، حنظله را ديد كه زره مى پوشد و سلاح جنگ بر تن مى كند. اين عمل براى او عجيب و باور نكردنى بود. با حيرت پرسيد: مگر رسول خدا تو را از جنگ معاف نفرموده است ؟!
حنظله زير لب گفت : چرا. زن پرسيد: پس براى چه زره پوشيده و شمشير بسته اى ؟! گفت : مى خواهم به سپاه اسلام ملحق شوم . گفت : پس مرا به كه مى سپارى ؟! حنظله در حاليكه صدايش از ايمان محكم و تصميم قاطع او حكايت مى كرد، گفت : به خدا مى سپارم .
عروس براى منصرف ساختن حنظله به گريه و التماس و زارى متوسل شد. ولى اثرى در اراده داماد ننمود. در آخرين لحظات كه حنظله مى خواست قدم از اطاق بيرون بگذارد، زن گفت : لحظه اى صبر كن ! آنگاه با شتاب از خانه بيرون جست و چند تن از همسايگان را با خود به خانه آورد و رو به شوهر خود كرد و گفت : در حضور اين چند نفر اقرار كن كه با من زفاف كرده اى . حنظله گفت : اقرار مى كنم ولى منظور تو از اين اقرار چيست ؟
عروس در حالى كه گريه راه گلويش را گرفته بود، رو به حضار كرد و گفت : ديشب در خواب ديدم كه درهاى آسمان باز شد و حنظله به سوى بالا پرواز كرد و از نظرم ناپديد گرديد. من مى دانم كه شوهرم از اين جنگ برنخواهد گشت . خواستم شما گواه باشيد كه اگر فرزندى از من بوجود آمد، به شوهرم حنظله متعلق خواهد بود.
اين موانع كه بر سر راه حنظله بوجود آمده بود، روى قاعده طبيعى بايد او را از تصميم خود باز دارد. ولى ايمان به خدا و عشق به جانبازى كه در اعماق قلبش ريشه دوانده بود، مانند جاذبه نيرومند او را به سوى ميدان جنگ مى كشانيد. آخرالامر با همسر عزيزش خداحافظى كرد و پشت پا به عيش و نوش دنيا زد و خود را به جبهه جنگ رسانيد.
حنظله در ميدان احد، مردانه به صفوف حمله مى كرد و از دين خدا حمايت مى نمود. ناگاه از سپاهيان قريش نيزه خود را به شكم او فرو برد. وى به جاى اينكه به عقب برگردد تا از فشار نيزه در امان بماند، جلو رفت و با جلو رفتن ، نيزه از پشتش به در آمد. ولى در آخرين رمق ، كه كاملا به قاتل خود نزديك شده بود، با شمشيرش سر از بدن او برداشت .
به اين ترتيب حنظله به شهادت رسيد و خوابى كه همسرش ديده بود، تعبير شد و مطابق نقل مورخين ، چون اين جوان موفق نشده بود غسل جنابت بجاى آورد، فرشتگان آسمان وى را غسل دادند و به اين جهت او را غسيل الملائكه ناميدند.
جنگ خندق
يا ايها الذين امنوا اذكروا نعمة الله عليكم اذ جائتكم جنود فارسلنا عليهم ريحا و جنودا لم تروها...
(سوره احزاب : 10)
قريش تصميم گرفته است درخت توحيد را از ريشه در آورد. بت پرستان مكه آماده شده اند به هر قيمتى است از محمد(ص ) و ياران او اثرى باقى نگذارند و به دنبال اين تصميم ، اقداماتى كرده اند. ولى اقدامات گذشته آنها كه به صورت جنگ هاى بدر و احد بوده است ، آنها را به مقصد اصلى نرسانيده است .
اگر چه از جنگ احد، قريشيان خوشحال برگشتند، ولى باز هم عقده قلبى آنها باز نگرديد. زيرا هنوز پايگاه اسلام به جاى خود باقى است و محمد و يارانش به روش خود ادامه مى دهند.
چند تن از يهوديان مدينه ، از جمله : حى بن اخطب ، به مكه آمدند و با سران قريش ملاقات و مذاكراتى انجام دادند.
يهود اظهار داشتند: بايد يك اقدام همه جانبه براى ريشه كن ساختن اسلام بنمائيم ، كه در آن از قبائل مختلف عرب كمك بگيريم و ما يهوديان هم آنچه قدرت داريم در اين راه بكار مى اندازيم . ابوسفيان و ساير اشراف قريش از اين پيشنهاد حسن استقبال كردند و آمادگى خود را اعلام داشتند.
سپس يهوديان نزد طايفه غطفان رفتند و با آنها نيز در اين باره مذاكره و موافقت آنان را هم جلب نمودند.
چند روز به تهيه مقدمات گذشت و آنگاه سپاهى عظيم بالغ بر ده هزار جنگجو، به فرماندهى ابوسفيان از مكه حركت كرد. در بين راه هم گروهى از قبائل مختلف عرب به آنها پيوستند و مانند سيلى بنيان كن ، به جانب مدينه سرازير شدند.
خبر حركت سپاه مكه به رسول اكرم (ص ) رسيد و با ياران خود در اين مورد به مشورت و تبادل نظر پرداخت . سلمان فارسى اظهار داشت : در كشور ما معمول است كه چون سپاهى عظيم به ما حمله كند، دورتادور شهر را خندق حفر مى كنيم كه دشمن نتواند از همه جانب ما را مورد حمله قرار دهد. پيامبر اسلام (ص ) اين نظر را پسنديد و مسلمانان به رهبرى آن حضرت حفر خندق را آغاز كردند.
سپاه قريش موقعى به حدود مدينه رسيد كه مسلمانان از كار خندق فراغت يافته و مانعى بزرگ در سر راه دشمن بوجود آورده بودند. مكيان از ديدن خندق دچار حيرت شدند. زيرا اين كار در بين عرب سابقه نداشت . ولى ندانستند كه اين نظريه ، وسيله يك مسلمان ايرانى ، يعنى سلمان فارسى اظهار و مورد عمل قرار گرفته است .
جنگجويان قريش ، در نظر داشتند بدون پياده شدن در مدينه كار مسلمانان را يكسره كنند و برگردند. ولى در اين حال خود را ناچار ديدند كه خيمه ها بر سر پا كنند و مدينه را محاصره نمايند.
حى بن اخطب ، ديگر باره فعاليت خود را آغاز كرد و براى ملاقات (كعب بن اسد) فرمانرواى يهوديان بنى قريظه ، به پاى قلعه آنها آمد. ولى كعب از پذيرفتن و ملاقات او امتناع نمود. حى بن اخظب دست بردار نبود و با هر نيرنگى بود، كعب را راضى كرد كه چند لحظه با او ملاقات نمايد. در اين ملاقات ، حى بن اخطب گفت : براى تو عزت دنيا را آورده ام . كعب گفت : بخدا قسم كه تو ذلت و خوارى دنيا را آورده اى .
گفت : اينك قبائل نيرومند قريش و غطفان با عزمى راسخ آمده اند كه از اينجا باز نگردند تا كار محمد و يارانش را خاتمه دهند. حال موقع آن است كه تو هم با ما هماهنگ شوى و ما را در اين راه كمك كنى .
كعب گفت : ما از محمد(ص ) جز وفا و نيكى چيزى نديده ايم . ما را به حال خود بگذار و بيرون شو. اما حى بن اخطب ، به قدرى افسون و افسانه به گوش او خواند تا موافقتش را جلب نمود و عهدنامه عدم تعرضى كه با رسول خدا(ص ) امضاء كرده بودند، پاره كرد.
اين خبر، يعنى خبر پيمان شكنى يهود بنى قريظه در اين موقع حساس ، بر وخامت اوضاع مدينه افزود و مسلمانان را سخت نگران ساخت . زيرا اين مطلب از دو سوى حائز اهميت بود. يكى آنكه نيروى قابل ملاحظه اى بر تعداد دشمنان مى افزود و ديگر آنكه زحماتى كه مسلمين در حفر خندق متحمل شده بودند، بى اثر مى شد و دشمن مى توانست از طريق اراضى و قلاع بنى قريظه به آسانى وارد مدينه شود.
اولين ضربه به قريش :
روزهاى محاصره كم كم به طول انجاميد. سپاهيان مكه احساس خستگى كردند و از اينكه تاكنون نتيجه اى بدست نيامده افسرده خاطر شدند.
يكى از روزها (عمرو بن عبدود)، فارس يليل ، به همراهى (منبة بن عثمان ) و (نوفل بن عبدالله ) بر اسبهاى خود نشسته و از يكى از نقاط خندق ، كه عرضش كمتر بود با يك پرش اسب ، خود را به اردوگاه مسلمين نزديك ساختند. عمرو كه سوابقش در ميدان هاى جنگ بسى درخشان وصيت شجاعتش سراسر منطقه عربستان را فراگرفته بود، فرياد زد:
كيست كه به ميدان من آيد و با من زورآزمائى كند؟! نفس در سينه مسلمانان
بند آمده و همه سر به زير افكنده بودند.
عمر بن خطاب كه شايد بيش از ديگران دچار اضطراب و ترس شده بود، براى اينكه عذرى جهت ترس خود و سايرين بتراشد، شرحى درباره شجاعت عمرو و سوابق او به عرض رسانيد و بيشتر به وحشت و هراس ‍ مردم افزود.
رسول خدا(ص ) بى آنكه به سخنان بى مورد عمر اعتنائى كند، يا بدان جوانى گويد، خطاب به مسلمانان كرد و فرمود: كيست كه به مبارزه اين بت پرست اقدام كند؟!
در آن حال كه سكوت مرگبارى بر مردم حكومت مى كرد و از هيچ جا صدائى شنيده نمى شد، يك صدا، آرى فقط يك صدا از حنجره پاك و معصوم على (ع )، به نداى رسول الله (ص )، جواب مثبت گفت ، او اظهار داشت :
يا رسول الله ! من به ميدان او مى روم ! هنوز رسول اكرم (ص ) با ميدان رفتن على (ع ) موافقت نكرده بود، كه مجددا بانگ عمر بن عبدود از ميان ميدان شنيده شد كه مى گفت :
اوه . من كه از بس مبارز طلبيدم ، صدايم گرفت . چرا كسى جواب نمى گويد؟! اى پيروان محمد! مگر شما معتقد نيستيد كه اگر كشته شويد به بهشت مى رويد و اگر كسى را بكشيد، مقتول شما در دوزخ خواهد بود؟ آيا هيچيك از شما ميل بهشت نداريد؟!
ديگر باره على (ع ) از جا برخاست و گفت : اى رسول خدا(ص ) جز من كسى مرد ميدان او نيست .
پيامبر اسلام (ص ) موافقت فرمود و عمامه خود را بر سر على بست و زره خود را بر او پوشانيد و به او را بسوى ميدان فرستاد و در عقبش دعا كرد و پيروزى او را از خداوند درخواست نمود.
على با قدمهاى محكم به سوى ميدان شتافت و خود را به عمرو بن عبدود رسانيد و به اين بيان عربده هاى مستانه او را پاسخ داد:
آرام باش كه اينك جوابگوى تو بدون كوچكترين عجز به سوى تو آمد.
پاسخ دهنده تو فردى با ايمان و بصير است و پاداش خود را از خداوند مى خواهد.
من اميدوارم كه به زودى كنار نعشت زنان نوحه گر بنشانم .
با ضربتى كه آوازه و داستانش در روزگارها باقى ماند.
رسول محترم اسلام (ص ) كه از دور ناظر روبرو شدن على و عمرو بود به يارانش چنين فرمود:
برز الايمان كله الى الشرك كله .
اينك عالى ترين مظاهر ايمان (على عليه السلام ) با خطرناكترين جرثومه هاى شرك و بى ايمانى (عمرو بن عبدود) در برابر هم قرار گرفتند.
عمرو كه هرگز باور نمى كرد جوانى به اين سن و سال جرئت ميدان او را داشته باشد، با حيرت پرسيد: كيستى اى جوان از خود گذشته ؟ فرمود: من على بن ابيطالب بن عبدالمطلب بن هاشم هستم .
عمرو كه با شنيدن نام على ، خاطرات جنگ بدر و شجاعت بى نظير او را بنظر آورده بود، گفتارى دوستانه آغاز كرد كه شايد بدينوسيله از جنگ على و چنگ مرگ نجات يابد. لذا با لحنى خودمانى اظهار داشت :
برادرزاده ! واقعا حيف است مانند تو جوانى به دست من كه فارس يليلم مى گويند، به خاك و خون افتد، من هيچگاه دوستى با پدرت ابيطالب را فراموش نمى كنم . صلاح در اين است كه تو بجاى خودت بازگردى تا كسى ديگر به ميدان من آيد.
على (ع ) تبسمى كرد و گفت :
ولى مرا حيف نمى آيد كه فارس يليل بدست من از پاى درآيد و با شمشير من به خاك و خون افتد. ديگر آنكه اين سخنان را كنار بگذار و راجع به موضوع خودمان صحبت كن . من شنيده ام كه وقتى دست به پرده كعبه زده بودى ، با خداى خود پيمان كردى كه هر گاه در ميدان جنگ ، حريف تو، سه خواهش كند، اگر بتوانى هر سه و گرنه يك خواهش او را برآورى . عمرو گفت : چنين بوده است .
فرمود: اينك من از تو سه خواهش دارم و روى پيمان خودت ، بايد حداقل به يكى از آن سه عمل كنى .
گفت : كدام است سه حاجت تو؟! فرمود: اول آنكه دست از شرك و بت پرستى بردارى و راه توحيد و يكتاپرستى را برگزينى . محمد(ص ) را پيامبر حق بدانى و در ميان جامعه مسلمين با عزت و سعادت زندگى كنى .
گفت : اجابت اين خواهش براى من غير ممكن است . دومى را بگو.
گفت : دوم آنكه از جنگ با ما بگذرى و از راهى كه آمده اى برگردى . ما را با اين اعراب خونخوار به حال خود بگذارى . اگر محمد(ص ) بر حق نباشد، عربها كار او را فيصله مى دهند و مسووليت جنگ با او هم از شما برداشته خواهد شد.
عمرو گفت : اين پيشنهاد، عاقلانه و قابل پذيرش است . ولى متاءسفانه براى من ، در اين موقع امكان پذير نيست . زيرا زن و مرد مكه مرا هنگام حركت به يكديگر نشان مى دادند و مى گفتند: (فارس يليل به جنگ محمد مى رود.) اينك اگر برگردم سيل ملامت و سرزنش از همه جانب به سوى من روان خواهد شد. بگو پيشنهاد سومت چيست ؟
على (ع ) گفت : سومين خواهشم آن است كه پياده شوى تا با يكديگر بجنگيم . زيرا من پياده هستم .
عمرو با يك جستن ، از اسب پياده شد و در حالى كه از قوت قلب و صراحت لهجه على (ع ) خشمگين بود، به سوى او شتافت و شمشير خود را بر سرش فرود آورد. اين ضربت آنچنان سهمگين بود كه سپر از هم دريد و مقدارى از سر على (ع ) را شكافت .
على (ع ) بدون فوت وقت ، زخم سر خود را برق آسا بست و پيش از آنكه فرصت حمله مجدد به عمرو داده شود، با يك ضربه شمشير پاهاى او را قطع كرد.
تنه سنگين عمرو با شدت بر زمين افتاد. گرد و غبارى غليظ آن نقطه ميدان را فراگرفت . بطورى كه هيچيك از دو حريف ديده نمى شدند. آنچه اكثريت مردم احتمال مى دادند، پيروزى عمرو و كشته شدن على (ع ) بود.
سكوتى پر حيرت بر دو سپاه مسلط گشته و همه در انتظار نتيجه جنگ بودند. لحظه اى به اين صورت گذشت . ولى ناگهان نداى الله اكبر در دشت و بيابان طنين انداخت . اين ندا، نداى على بود.
نسيم ملايمى وزيد. گرد و خاك را به يك سو كشاند. وضع ميدان روشن شد. على (ع ) با فتح و پيروزى ، در حالى كه سر بريده عمرو را به دست داشت و قطرات خود از شمشيرش به خاك مى افتاد، به سوى پيامبر اسلام (ص ) آمد.
رسول خدا(ص ) فرمود:
ضربه على يوم الخندق افضل من عباده الثقلين الى يوم القيمة . .
ضربت على در روز خندق گرانبهاتر است از عبادت جن و انس تا روز قيامت و اين گفتار مبالغه نيست . زيرا اگر فداكارى على در آن روز نبود، اساس اسلام به دست عمرو بن عبدود و سربازان احزاب ، ويران مى شد و اثرى از خداپرستى باقى نمى ماند.
يك تاكتيك نظامى :
كشته شدن عمرو، پشت نيروى قريش را درهم شكست . منبة بن عثمان و نوفل بن عبدالله كه همراه عمرو از خندق جسته بودند، با ديدن پيكر خونين او پا به فرار گذاشتند. نوفل هنگام فرار در خندق افتاد و مسلمانان به او سنگ مى زدند و آخر كار او هم با شمشير على (ع ) كشته شد.
شبى از شبها كه هنوز قواى دشمن ، مدينه را در محاصره داشت و مسلمانان سخت ترين حالات را مى گذراندند، مردى به نام نعيم بن مسعود از طايفه غطفان به حضور رسول اكرم (ص ) شرفياب شد و اظهار داشت :
يا رسول الله ! من اسلام اختيار كرده ام ولى هيچكس از مسلمانى من اطلاع ندارد. اينك من در اختيار شمايم . به هر چه فرمان دهى ، اطاعت مى كنم . رسول خدا(ص ) فرمود: برو و در خفا به اسلام خدمت كن و در صورتى كه بتوانى بين دشمنان تفرقه انداز.
نعيم خداحافظى كرد و يكسر به كنار قلعه بنى قريظه آمد. حلقه در را به صدا درآورد و پس از لحظه اى به درون قلعه راه يافت و با كعب بن اسد، رئيس ‍ بنى قريظه به مذاكره پرداخت و در خلال سخنانش چنين گفت :
شما سوابق دوستى مرا با خودتان مى دانيد و من در چنين لحظات حساس ‍ كه خطرى عظيم شما را تهديد مى كند، وظيفه خود دانستم كه مطالبى را گوشزدتان كنم .
سپاه قريش و نيروى غطفان كه اينك مدينه را محاصره كرده اند و شما هم با آنها هماهنگ شده ايد، هيچيك ساكن اين منطقه نيستيد. چه غالب شوند و چه مغلوب ، به وطن خود باز مى گردند. ولى شما...
آرى شما با محمد همسايه و ساكن اين سرزمين هستيد. به من بگوئيد: اگر قريش شكست خوردند و رفتند، تكليف شما چه مى شود و شما با محمد چه خواهيد كرد؟! شما با كدام تضمين با قريش پيوسته ايد؟! آيا قريش ‍ تعهدى به شما سپرده است كه تنهايتان نگذارد و بدست دشمنتان نسپارد؟!
من معتقدم شما براى اطمينان از عواقب كار، چند تن از رجال و اشراف قريش و غطفان را بگيريد و به عنوان گروگان در قلعه خود نگهداريد. تا در صورت بروز حوادث نامطلوب ، آنها مجبور به يارى شما باشند.
اين سخنان را نعيم با حرارتى زايدالوصف و لحنى كاملا صميمانه ادا كرد و اثرى عميق در يهوديان نمود. آنها مثل اينكه از خواب گرانى بيدار شده باشند، از راهنمائى هاى نعيم تشكر كردند و تصميم گرفتند به آن عمل كنند.
نعيم پس از آن به سوى سپاه قريش آمد و ملاقاتى با رجال و اشراف مكه به عمل آورد. در اين ملاقات به ابوسفيان و ساير سران سپاه چنين گفت :
آقايان ! من از دوستان شما هستم . گزارش خيلى مهم و محرمانه اى به دست آورده ام كه لازم بود فورا شما را را مطلع سازم . بديهى است كه شما هم در حفظ اين راز بزرگ و پنهان نگاهداشتن آن كوتاهى نخواهيد كرد.
شنيده ام كه يهوديان بنى قريظه از پيمان شكنى خود پشيمان شده اند و براى جبران اين لغزش ، با محمد تماس گرفته و گفته اند: (ما از كار خود شرمنده ايم و در مقابل حاضريم چند تن از رجال قريش را به عنوان گروگان بگيريم و تسليم شما كنيم و آنگاه به اتفاق شما، با قريشيان بجنگيم .) محمد(ص ) هم به اين پيشنهاد راضى شده و يهوديان به اجراى اين نقشه مصمم هستند. اينك وظيفه شما است كه اگر يهود، از شما گروگان خواستند، از اقدام به اين كار خوددارى نمائيد.
سپس نعيم با رجال قريش خداحافظى كرد و به ديدار سران قبيله غطفان شتافت . در آنجا هم پس از شرح دوستى و وفادارى و خويشاوندى خود با آنان ، بياناتى مانند آنچه با قريش گفته بود در ميان نهاد و آنها را از خيانت يهود، سخت بيمناك و هراسان نمود.
روز بعد كه روز شنبه بود، قريش هيئتى را به رياست عكرمة ابى جهل نزد يهوديان فرستادند و پيغام دادند كه : توقف ما در اين بيابان به طول انجاميد، حيوانات ما هلاك شدند و بيش از اين جاى درنگ نيست . همين امروز آماده باشيد كه كار را يكسره كنيم .
يهوديان اظهار داشتند: امروز روز شنبه است و ما روز شنبه به هيچ كارى اقدام نمى كنيم . به علاوه ما اساسا شركت در جنگ نخواهيم كرد، تا شما چند تن از بزرگان خودتان را به ما گروگان بدهيد، تا ما در اين جنگ به كمك شما بشتابيم .
اين سخن يهود، راستى گفتار نعيم بن مسعود را بر قريش آشكار ساخت و آنها گفتند: يك نفر را هم به شما نخواهيم داد. يهوديان هم از امتناع قريش ‍ در سپردن گروگان به پيش بينى نعيم آفرين گفتند و دانستند او درست گفته است و به اين ترتيب اختلاف ميان دو نيروى ضد اسلامى افتاد و بالنتيجه مقدار قابل ملاحظه اى از قدرت خصم ، كاسته شد.
آن روز گذشت ، جنگى هم واقع نشد و شب فرا رسيد. از ابتداى شب ، هوا رو به سردى گذاشت و باد هم وزيدن گرفت . رفته رفته هوا به قدرى سرد شد كه قريش در خيمه ها آتش افروختند. باد هم بر شدت خود افزود تا حدى كه خيمه ها را از جا كند. طنابها پاره شد، آتشها را پراكنده ساخت و زندگى قريش را بر هم زد.
در آن شب رسول اكرم (ص ) مرتبا در پيشگاه خداوند به راز و نياز مشغول بود و براى دفع شر قريش از حق تعالى استمداد مى كرد. حذيقه بن يمان مى گويد: به دستور پيامبر اسلام (ص ) در آن دل شب ، براى كسب خبر، به سپاه قريش آمدم و خود را به خيمه ابوسفيان رساندم .
وضع عجيبى بود. همه از سرما مى لرزيدند. خيمه ها به هم ريخته و همه آشفته بودند. ابوسفيان به اطرافيانش گفت : (مى بينيد. حيوانات ما تلف شدند. بنى قريظه با ما مخالفت كردند. اين باد سرد خودمان را هم خواهد كشت . من معتقدم ماندن ما در اينجا مصلت نيست . اينك من آماده بازگشت به مكه ام .) اين سخن بگفت و بر شتر خود نشست و به راه افتاد. سايرين هم به متابعت او، شبانه كوچ كردند و مدينه از محاصره نظامى كه مسلمانان را به جان آورده بود، نجات يافت .
صبح روز بعد، از سپاه نيرومند قريش ، كسى در اطراف مدينه ديده نمى شد. مسلمين با چهره هاى خندان و دلهاى شادمان ، رفت و آمد مى كردند و شهر مدينه وضع عادى خود را باز يافته بود.

next page

fehrest page

back page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حضرت محمد ص
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394

محمّد (ص )
بعثت
لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة .
(سوره آل عمران : 164)
قرنها از زمان عيسى مى گذشت و از طرف خداوند متعال ديگر پيامبرى مبعوث نشده بود. گروهى از مردم تابع دين مسيح ، جمعى پيرو موسى و بيشتر مردم ، اساسا از پرستش خداى يگانه منحرف گشته بودند.
بت پرستى رواج كامل يافته و خصوصا در حجاز و مكه توجه مردم به بت پرستى بيش از هر چيز بود. دورانى بود تاريك و ظلمانى . روح انسانيت از ميان رفته بود. وحشيگرى و بربريت بر سر مردم سايه افكنده بود. آدم كشى و خونريزى امرى عادى به حساب مى آمد. عواطف مردم كشته شده و چراغهاى هدايت خاموش گرديده بود.
جزيرة العرب در درياى بدبختى غوطه مى خورد. دختر كشى نظام اجتماعى را به خطر انداخته بود. شرابخوارى ، بى عفتى ، قمار، ربا، دزدى و ساير انحرافات كم و بيش رواج داشت .
بازار دين و معنويت و فضايل اخلاقى از رونق افتاده و كسى خريدار آن نبود.
در چنين دوران تاريك و پر خفقان و در چنين پر فتنه و فساد بود كه ناگهان :

ستاره اى بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را انيس و مونس شد

پروردگار بزرگ ، براى دنياى بشريت ، پيامبر عظيم الشاءن و عالى مقام اسلام ، خاتم انبياء محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را برانگيخت و او را مامور هدايت بشر نمود.
با بعثت رسول اكرم ، نور سعادت در افق زندگانى مردم پديدار و دريچه نيك بختى به روى آنان گشوده شد.
مكتب موسى بن عمران ، دبستان دين و مكتب عيسى بن مريم دبيرستان دين بود كه هر كدام به مناسبت زمان خود مبعوث شدند و بشر را به طرف كمال ، سوق دادند.
اما مكتب خاتم انبياء دانشگاه عالى دين بود كه نه تنها براى يك نسل بوجود آمد، بلكه خداوند متعال ، او را براى رهبرى و هدايت مردم روى زمين ، تا آخر دنيا فرستاد. او خاتم انبياء و آخرين پيغمبرى بود كه به رسالت مبعوث گرديد.
بت پرستان مكه ، به جاى آن كه از اين چراغ نورانى استفاده كنند و در پرتو آن نور، سعادت خود را تاءمين نمايند، علم مخالفت برافراشتند و براى خاموش كردن نور خدا شروع به فعاليت نمودند.
گاهى با استهزاء و مسخرگى و زمانى با تهمت هاى ناروا و آزارهاى ناجوانمردانه پيغمبر را جواب مى گفتند.
روزى خاتم انبياء براى اداء رسالت ، به طائف رفته بود. اهالى آن منطقه نه تنها دعوت او را نپذيرفتند، بلكه جمعى را بر سر راه فرستادند و وقتى رسول اكرم به سوى مكه بر مى گشت ، او را سنگباران كردند به طورى كه خود از پاهاى مقدسش جارى بود.
قريش براى كشتن رسول اكرم (ص ) نقشه ها كشيدند و جديت ها كردند ولى خداوند متعال به دست جمعى از مردان با حقيقت ، نقشه هاى مخالفين را نقش بر آب كرد.
فداكاريهاى ابوطالب - عموى بزرگوار پيغمبر - در اين مورد براستى قابل تمجيد و ستايش است . كسانى كه با تاريخ مفصل اسلام آشنائى دارند مى دانند كه ابوطالب و فرزند عالى مقامش اميرالمومنين على (ع ) در پيشرفت اسلام سهم بزرگى دارند.
اول كسى كه به خاتم انبياء (ص ) ايمان آورد و دست ارادت به دست آن حضرت داد، على (ع ) بود. در موارد بى شمارى ، جان خود را در راه يارى پيغمبر به خطر انداخت كه آياتى از قرآن كريم شاهد زنده ما است .
ليلة المبيت شبى است كه حدود شصت نفر از دشمنان سر سخت پيغمبر به قصد قتل او، خانه اش را محاصره كردند. رسول اكرم (ص ) آن شب على را در بستر خود خوابانيد و به راهنمائى خداوند از مكه فرار كرد. آن شب براى على (ع ) شبى خطرناك بود اما او با يك دنيا ايمان حاضر شد در بستر رسول اكرم بخوابد و جان خود را فداى او كند.
اين مورد، يكى از صدها موردى است كه على (ع ) در راه اسلام فداكارى كرد و ساير موارد را به كتب مفصل وا مى گذاريم .
جنگ هاى بدر، احد، احزاب ، خيبر، و ديگر غزوات شاهد و گواه فداكاريها و از خودگذشتگى هاى پيشواى بزرگ شيعه على (ع ) هستند.
نكته ديگرى كه بايد در پايان اين بحث يادآور شويم خدمات يك شخصيت بزرگ و يك بانوى فداكار است .
خديجه كبرى (ام المومنين ) همسر با وفاى پيغمبر (ص ) اول بانوئى است كه دعوت پيغمبر اسلام را اجابت كرد و به او ايمان آورد.
او در راه يارى اسلام ، از جان و مال خود مضايقه نكرد و از بذل مساعى خوددارى ننمود يك سهم بزرگ ، از پيشرفت اسلام مربوط به خديجه (ع ) است .
خديجه موجب سرافرازى و روسفيدى زنان جهان شد و با خدمات گرانبهاى خود در دنيا و آخرت ، ارجمندترين مقام ها را احراز كرد.
اسراء
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى ...
(سوره اسراء: 1)
شب به پايان رسيد و سپيده صبح نزديك بود كه رسول اكرم (ص ) از ام هانى - دختر ابوطالب (ع ) - آب وضو خواست ، وضو گرفت و چون سپيده دميد، نماز صبح ادا فرمود سپس ام هانى را طلبيد تا امر مهمى را كه در همان شب واقع شده بود به او خبر دهد.
امرى كه بسيار عجيب و قابل توجه بود و خداوند متعال پيغمبر عزيزش را به آن اختصاص داد و تشريف خاصى بود كه به رسول گراميش عطا فرمود.
ام هانى كه از ياران با وفاى انبيا و قلباعلاقه مند و مومن به آن حضرت بود به حضور آمد.
رسول خدا فرمود: اى ام هانى ! همانطورى كه مشاهده كردى من نماز عشاء را در اينجا خواندم سپس خداوند متعال مرا به بيت المقدس برد من در مسجد اقصى نماز خواندم و اينك هم نماز صبح را چنانكه مى بينى در اينجا مى خوانم و تصميم دارم هم اكنون به مجمع قريش بروم تا اين عنايتى را كه خداى بزرگ نسبت به من فرموده به آنها اطلاع دهم و آنها را از قدرت خداوند با خبر سازم .
ام هانى ، زنى با ايمان و معتقد به پيغمبرى رسول خدا (ص ) بود و شك و ترديدى در راستگويى خاتم انبياء نداشت و لذا صحت اين خبر نيز مانند آفتاب نزد او روشن و آشكار بود اما او قريش را خوب مى شناخت . دشمنى و عدوات آنان را نسبت به پيغمبر مى دانست . آزارها و مسخرگيهاى آنها را ديده بود. بدين جهت از اين تصميم رسول خدا (ص ) ناراضى به نظر مى رسيد و مى ترسيد، كفار قريش پيغمبر را استهزاء كنند و شايد هم دست به آزار او بگشايند.
ام هانى لحظه اى به فكر فرو رفت آنگاه سر برداشت و گفت اى رسول محترم ! و اى پسر عموى عزيز! تو را به خدا نزد اين قوم مشرك مرو و اين حديث را براى آنها بيان مكن . آنان با تو دشمن هستند و بهانه اى مى خواهند كه تو را آزار كنند. بگذار اين خبر مكتوم بماند و مخالفين دست آويزى پيدا نكنند.
اين سخنان ، اگر چه از روى صميميت و خيرخواهى ادا شد اما براى رسول خدا (ص ) قابل قبول نبود. زيرا لغت ترس براى پيغمبر مفهومى نداشت .
لحظه اى بعد، رسول خدا (ص ) از خانه بيرون آمد و به سوى مسجد الحرام رهسپار شد، در مسجد جمعى از قريش حضور داشتند. ابوجهل كه نظرش ‍ به آن حضرت افتاد، از ميان جمعيت با لحن تمسخرآميز گفت :
از طرف خدا تازه اى براى تو پيش نيامده ؟
فرمود: چرا، شب گذشته خداوند مرا به بيت المقدس برد. ابوجهل گفت : ديشب بيت المقدس رفتى اينك بامداد است اينجا هستى ؟ فرمود:
آرى خداوند مرا شبانه به بيت المقدس برد. در آنجا جمعى از پيامبران گذشته را ديدار كردم . از آن جمله ابراهيم ، موسى و عيسى بن مريم بودند، من نماز خواندم آنان به من اقتدا كردند.
مطعم بن عدى گفت : آيا تو دو ماه راه را در يك شب رفتى ؟ من شهادت مى دهم كه تو دروغ مى گويى ! قريش گفتند: دليل صدق ادعاى تو كدامست ؟ فرمود ديشب در فلان وادى ، فلان كاروان را ديدم ، شترى از شتران خود را گم كرده و در جستجوى او بودند. در ميان متاع آنها ظرف آبى بود كه روى آن را پوشانده بودند. من آب آن ظرف را خوردم و سپس روى ظرف را پوشانيدم .
قريش گفتند: اين يك دليل ، دليل ديگرت چيست ؟
فرمود: به فلان كاروان هم برخوردم ، شتر فلان كس رم كرده و دستش ‍ شكسته بود شما پس از رسيدن آن كاروان از آنها بپرسيد تا صدق سخن من بر شما معلوم شود.
گفتند: اين هم يك نشانه ، حالا بگو كاروان تجارتى ما را در كجا ديدى ؟ فرمود كاروان شما را در وادى تنعيم ، چنين و چنان ديدم . پيشاپيش كاروان شما شترى به رنگ سياه و سفيد بود و هنگام طلوع آفتاب ، آن كاروان خواهد رسيد.
قريش كه اين جمله را شنيدند، گفتند: محمد ميان ما و خودش حكم كرد و صدق يا كذب سخن او تا چند لحظه ى بعد كه خورشيد طلوع مى كند آشكار خواهد شد.
اين سخن گفتند و همه به سوى بيابان دويدند و بيرون شهر به انتظار طلوع آفتاب و رسيدن كاروان خود نشستند.
هنوز توقف آنها به طول نيانجاميده بود كه يكى از آنها فرياد زد: اينك خورشيد طلوع كرد... كه ديگرى از جانب ديگر گفت : و اين هم كاروان ما به همان هيئتى كه محمد خبر داد از دور نمايان شد.
قريش با ديدن اين آيت روشن ، باز هم از عناد خود، دست نكشيدند و به كفر و سرسختى باقى ماندند.
هجرت
و اذ يمكربك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكرو الله و الله خير الماكرين .
(سوره انفال : 41)
بت پرستان قريش ، در مقابل تبليغات خاتم انبياء و مشاهده آيات و معجزات ، سرسختى نشان دادند و حاضر به قبول دين حق نشدند. آنها فكر مى كردند كه اگر ايمان بياورند سيادت و سروريشان پايان مى يابد و راه دخلشان بسته مى شود. ولى در عين حال هم باور نمى كردند كه پيغمبر اكرم (ص ) بتواند كارى انجام دهد و موفقيتى پيدا كند. لذا مبارزه آنها در ابتداى كار، تنها مسخره كردن و لبخند استهزاءآميز زدن و احيانا سنگ بر آن حضرت انداختن بود.
ولى رفته رفته ، ديدند تبليغات پيغمبر، در دل جمعى مؤ ثر افتاده و عده اى به او ايمان آورده اند. بدين جهت بر شدت مبارزه خود افزودند و جدا بناى اذيت را گذاشتند. هم پيغمبر را آزار مى كردند و هم مومنين و گروندگان به او را. اما در برابر سخت گيريها و آزارهاى مشركين ، صبر و تحمل مسلمين نيز بهت آور بود. اين فشارها و اذيت ها هنگامى به منتها درجه رسيد كه قريش ، از اسلام آوردن مردم مدينه و بيعت آنها با رسول خدا آگاه شدند و مخصوصا شنيدند كه بعضى از مسلمين به سوى مدينه رفته اند و آنجا را پناهگاه خود گردانيده اند.
خبر اسلام آوردن اوس و خزرج كه دو طايفه بزرگ مدينه بودند آنچنان قريش را مضطرب نمود كه بلافاصله در دارالندوه (جايگاه مشورت براى كارهاى مهم ) جمع شدند تا درباره رسول خدا (ص ) تصميم قطعى اتخاذ كنند. رجال و اشراف و سران قريش ، از قبيل : نضر بن حارث ، ابوجهل ، عتبه ، شيبه ، ابوالبخترى بن هشام ، امية خلف و جمعى ديگر دور هم نشستند و به مشورت پرداختند.
يكى از آنان آغاز سخن كرد و ديگران را مخاطب قرار داد و چنين گفت : همانطورى كه اطلاع داريد، امر محمد (ص ) براى ما مشكل بزرگى بوجود آورده است ؛ روز به روز هم نفوذ او دامنه پيدا مى كند. جمعى در مكه به او گرويده اند و اخيرا مدينه را تحت نفوذ تبليغات خود درآورده و ممكن است به نقاط ديگر هم سرايت كند و اين را هم بدانيد كه ما او را به انواع شكنجه ها و آزارها گرفتار نموده ايم و پيروان او را هم بى اندازه اذيت كرده ايم . اما او و پيروانش مانند سد آهنين و دژ پولادين هستند. از روش ‍ خود بر نمى گردند و در عقيده خود ثابت قدم هستند.
آنچه از هميشه بيشتر فكر ما را به خود مشغول داشته ، اسلام آوردن اهل مدينه و هجرت مومنين مكه به آن سرزمين است . الان اهل مدينه بهترين پشتيبان و يار و ياور محمد هستند. بدون ترديد در آتيه نزديك محمد هم به مدينه مى رود آنگاه مشكل ما افزون مى گردد و ما ايمن نيستيم از اينكه چند روز بعد او با سپاهى مجهز بر ما بتازد و سيادت ما را بر باد دهد و زندگى ما را بر هم زند. شما در اين مجلس هر تصميمى داريد، بگيريد و هر نظريه اى كه داريد اظهار كنيد.
ابوالبخيرى گفت : محمد را در زنجير آهنين قرار دهيد و زندانش كنيد تا در گوشه زندان و زير زنجير بميرد. گفتند اين نظريه صحيح نيست زيرا طايفه بنى هاشم و ياران فداكار او به هر ترتيبى باشد، او را مى ربايند و ما نتيجه اى نمى گيريم .
ربيعة بن عمرو گفت : او را از مكه اخراج مى كنيم و خيال همه را آسوده مى سازيم . گفتند: اين هم درست نيست زيرا محمد هر جا برود با زبان فصيح و سخنان جذاب خود مردم را مطيع خود مى گرداند.
ابوجهل گفت : عقيده من آن است كه از هر قبيله اى يك نفر را با خود همراه كنيم . آنگاه شبانه با شمشير بر او بتازيم و همه با هم شمشيرها را بر او فرود آوريم تا خونش ميان قبائل عرب تقسيم شود و كسى را ياراى جنگ با تمام طوايف نباشد.
اين نظريه به اتفاق آراء تصويب شد و براى انجام مقدمات كار، هر كدام به طرفى رفتند.
همان ساعت جبرئيل بر رسول خدا (ص ) نازل شد و او را از تصميم قريش ‍ آگاه نمود و گفت : بايد همين امشب كه قريش خانه ات را محاصره مى كنند، على (ع ) را در بستر خود بخوابانى و شبانه از مكه خارج شوى .
رسول اكرم ، على (ع ) را طلبيد و مطلب را به او اطلاع داد. على با آغوش باز آن پيشنهاد را پذيرفت و حاضر شد براى حفظ جان پيغمبر فداكارى كند و جان خود را در معرض خطر قرار دهد.
شب فرا رسيد و كفار قريش ، خانه پيغمبر را محاصره كردند و منتظر نشستند كه صبح طالع شود و تصميم خود را به مرحله عمل بگذارند. پيغمبر (ص ) با اتكاء به خداوند متعال از ميان آن جمع خارج شد و خداوند خواب را بر آنها مسلط كرد كه رسول اكرم را نديدند.
چون بامداد شد و هوا روشن گرديد، كفار مشاهده كردند كه على بجاى پيغمبر خوابيده و آنها از اول شب تا صبح نگهبان على بوده اند.
براى پيدا كردن رسول خدا (ص ) كفار قريش كوشش فراوان كردند و تا جلو غار ثور كه رسول خدا (ص ) در آن مخفى بود، آمدند ولى آن حضرت را نديدند و نااميد برگشتند.
رسول خدا سه روز در آن غار بسر برد و سپس به فرمان خداوند متعال به سوى مدينه رهسپار شد.
اهل مدينه كه مدتها در انتظار تشريف فرمائى پيغمبر اكرم (ص ) روز شمارى مى كردند به استقبال آمدند. ولى آن حضرت در بيرون شهر مدينه منزل كرد و فرمود: تا پسر عمويم على (ع ) به ما ملحق نشود، ما وارد مدينه نخواهيم شد.
على (ع ) پس از هجرت رسول خدا طبق دستور آن حضرت ودايع و امانتهاى مردم را رد كرد و سپس با مادرش فاطمه بنت اسد و فاطمه زهرا، دختر رسول خدا، و چند نفر ديگر، بسوى مدينه حركت كرد.
رسول خدا (ص ) از آمدن على (ع ) بى اندازه مسرور شد و آنگاه به اتفاق وارد مدينه شدند و سال هجرت خاتم انبياء (ص ) آغاز تاريخ مسلمين قرار داده شد.

next page

fehrest page

back page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگی ادم ع تا ادریس ع
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394

آدم
واذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك ...
او، گوهرى پنهان و گنجى ناشناخته بود. آفريدگان فراوانى همانند فرشتگان و جنيان بودند ولى آنگونه كه بايد و شايد، توان شناخت او را نداشتند و در حد معينى متوقف و داراى سطح معرفت محدودى بودند.
او، ميخواست شناخته شود و كسانى باشند كه داراى قدرت فراوان در راه كسب معرفت و طى مدارج شناخت باشند.
چنين پديده اى ، چيزى جز انسان نميتوانست باشد. انسانى با روح جستجوگر و عقل پر توان كه قدم بقدم در راه شناخت و معرفت آفريدگار بزرگ خود گام بردارد و هيچگاه از تلاش در اين راه ، احساس خستگى و درماندگى نكند.
انسانى با پيكر خاكيان و روح افلاكيان .
انسانى با روح نامحدود و قدرت پيشرفت بى نهايت .
انسانى پاى در كره خاك و سر بر بلنداى افلاك .
آرى خداوند متعال براى اينكه شناخته شود، اراده فرمود انسان را بيافريند و گل سر سبد موجودات را ايجاد فرمايد.
انسانى كه خليفة الله شود و نماينده عظمت پروردگار و نشان دهنده قدرت بى كران آفريدگار جهان باشد.
اين پديده شگرف ، با مشخصات ويژه اى كه خداوند اراده فرموده بود، نياز به مكانى مناسب و شرايطى مساعد داشت .
ميهمانسرائى لازم بود كه امكان پذيرائى از اين ميهمان گرامى را از هر جهت در خود، داشته باشد.
كره زمين براى پذيرائى و مهماندارى آفريده شد.
خداوند متعال كره زمين را در روز(22) و امكانات زندگى آنرا در دو روز و آسمانهاى رفيع را در دو روز و جمعا در شش روز ايجاد فرمود(23):
اينك مهمانسراى عظيم با هواى مطبوع ، آبهاى گوارا، درختها و جنگلها، معادن و ذخائر فراوان و از سوى ديگر با نور حيات بخش خورشيد و ماه و ميليو نها شرايط ديگر براى پذيرايى از اين ميهمان آماده و مقدمات آفرينش ‍ انسان كاملا فراهم بود.
در روى زمين تنها جاى انسان خالى بود تا در نقاط دور و نزديك آن سير و سياحت بپردازد، از مناظر طبيعى و زيباى آن لذت ببرد و به آباد كردن زمين همت گمارد.
عقل و فكر خود را بكار گيرد. ابزار لازم براى پيشرفت و ترقى خود بسازد. در اعماق درياها و اوج آسمانها جستجو كند و آيات حيرت آور خداوند را ببيند و لحظه به لحظه ، بيش از پيش آفريدگار توانا و حكيم را بشناسد و به تسبيح و تقديس او زبان بگشايد و به فرمانبردارى او كمر ببندد.
فرشتگان بر اساس وظايفى كه براى هر يك تعيين شده بود، به عبادت و اطاعت او امر الهى اشتغال داشتند و از اراده خداوند درباره خلقت انسان بى اطلاع بودند.
خداوند آنانرا از اراده خويش آگاه ساخت و بآنان فرمود: بزودى در زمين خليفه و جانشينى قرار خواهم داد و بشرى از خاك مخصوص ايجاد خواهم كرد. وقتى آفرينش او انجام يافت و من از روح خود در پيكر خاكى او دميدم ، همگى در برابرش سجده كنيد(24)
اين خبر فرشتگان را در بهت و حيرت فرو برد و چون از حكمت اراده خداوند آگاه نبودند، احتمالا پرسشهايى در ذهن آنها مطرح شد كه سبب نگرانى عميق آنها گرديد:
آيا از ما تقصيرى سر زده و در انجام وظائف عبوديت كوتاهى كرده ايم كه خداوند بآفرينش انسان ، اراده فرموده است .
آيا بشر پس از استقرار خود در زمين ، بر سر مالكيت آن و بهره مند شدن از سرمايه هاى گوناگون آن ، اختلاف و درگيرى پيدا نخواهد كرد؟
آيا به دنبال اختلاف ، خون يكديگر را نخواهند ريخت و زمين را ميدان جنگ و فساد نخواهند كرد؟
آيا و آيا...
براى روشن شدن اذهان خود، روى به درگاه خدا آوردند و عرضه داشتند: خداوندا آيا در روى زمين بشرى را جانشين ميسازى كه فساد برپا كند و دست به كشتار و خون ريزى بزند؟
خداوندا ما فرشتگان ، كمر خدمت بسته ايم و همواره به تسبيح و تقديس تو مشغوليم ، چه نيازى به آفرينش بشر احساس مى شود؟
پاسخ پروردگار كوتاه و عميق و در عين حال قانع كننده بود:
(من ميدانم آنچه شما نميدانيد). در آفرينش بشر حكمتهائى نهفته است كه شما از پى بردن به آن ، ناتوانيد.
اراده خداوند تحقق يافت و پيكر آدم ، از گل مخصوصى خلق شد، اما هنوز روح در آن دميده نشده بود.
فرشتگان با بهت و حيرت از آن بازديد مى كردند و از ساختمان جالب و بى سابقه آن ، دچار اعجاب ميشدند و در انتظار دميدن حيات در آن بودند.
لحظه حساس و تعين فرا رسيد. نسيم حيات وزيد و از روح الهى در آن پيكر خاكى دميده شد.
آدم به جنب وجوش در آمد و خيل فرشتگان ، طبق فرمان خداوند متعال در برابر خليفة الله به سجده افتادند.
همه درحال سجده بودند و تنها يك نفر، كه در صف فرشتگان جاى داشت ولى عنصرش ، عنصرى ديگر و از نژاد جن بود، سجده نكرد:ابليس (25).
ابليس كه سابقه عبادت چندين هزار ساله داشت و مورد احترام فرشتگان بود، از فرمان خداوند سرپيچى كرده و از سجده كردن ، امتناع نموده بود.
مخالفت بافرمان خداوند، امر ساده و كوچكى نبود. او بخاطر اين سركشى ، استحاق هرگونه عقوبتى داشت ، ولى خداوند در مجازاتش ، قبل از محاكمه و روشن شدن علت ، تعجيل نفرمود تا براى بندگان نيز درسى باشد و گناهكاران را قبل از بررسى علت يا علل گناه ، مجازات نكنند.
شايد امر خداوند را نشنيده باشد يا در آن لحظه مانعى فراراهش وجود داشته كه او را از انجام سجده باز داشته است .
خطاب رسيد: اى ابليس ! چرا دستور را اطاعت نكردى و در برابر آدم همانند ساير فرشتگان به سجده نيفتادى ؟ (26)
جوابى كه ابليس داد، روشن ساخت كه جز تكبر و خودبينى ، دليل ديگرى در دست ندارد.
گفت : خداوندا! من هرگز در برابر موجودى كه از خاك تيره آفريده اى سجده نخواهم كرد. خلقت من از عنصر آتش است . آتشى كه گرم و نورانى و حرارت بخش است ولى خلقت آدم از خاك است . خاك سرد و تيره و خاموش (27).
خطاب رسيد: از صف فرشتگان و بندگان مطيع من ، خارج شو كه تو ديگر شايستگى حضور در اين مكان را ندارى و بدان كه تا روز قيامت ، مشمول لعنت من خواهى بود(28).
شيطان اگر در اين هنگام كه متوجه خطاى خود و كيفر شديد آن شد، لب به عذر خواهى و توبه گشوده بود، احتمالا مورد عفو قرار ميگرفت و خداوند منان كه عذرپذير و داراى رحمت واسعه است ، از گناهانش ميگذشت و او را مى بخشيد ولى شيطان راه عناد و لجاجت را پيش گرفت و در نتيجه ، لعنت و نفرين خداوند و فرشتگان و بندگان او تا روز رستاخيز گريبانگيرش ‍ گرديد.
در آن حال شيطان مزد عبادتهاى چندين هزار ساله خود را مطالبه كرد و از خداوند در خواست كرد كه در مقابل عباداتش ، او را عمر طولانى ، باندازه عمر جهان عطا كند و او را تا روز قيامت زنده نگه دارد(29).
عمر طولانى خوب است ولى براى كسى كه آنرا در راه خير و سعادت خويش بكار گيرد و از آن سرمايه گرانبها عاقلانه و درست استفاده كند اما براى افراد منحرف و گناهكار، عمر طولانى جز افزايش بدبختى حاصلى ندارد، زيرا يك فرد منحرف هر چه بيشتر زنده بماند پرونده اعمالش سياه تر و بر ميزان گناهانش افزوده خواهد شد.
شيطان عمر طولانى را براى جبران لغزش و خطاى خود نمى خواست ، بلكه در تدارك سركشى و طغيان دامنه دارترى بود.
او ميخواست از آدم و فرزندانش كه بخيال خام او، سبب بدبختى و اخراج او شده بودند، انتقام بگيرد و آنانرا نيز با وسوسه و فريب ، همراه خود، به سيه روزى و تباهى بكشاند.
خداوند با درخواست او موافقت فرمود و به او وعده داد كه تا روز معين و احتمالا تا روزى كه زمين بهد بندگان صالح خداوند واگذار شود و از لوث ناپاكى و ناپاكان پاك گردد و قبل از برپايى محشر، زنده بماند(30).
فرصت گرانبهائى به شيطان داده شد ولى او از اين مهلت طولانى و فرصت پر ارزش ، سوء استفاده كرد و با خداوند اعلام جنگ داد و گفت :
خداوندا، در مقابل اين كيفرى كه متوجه من ساختى ، بر سر راه بندگانت خواهم نشست ، از هر طرف آنانرا مورد حمله قرار خواهم داد.
زندگانى ناپايدار دنيا را در چشم آنان زيبا و دوست داشتنى جلوه گر خواهم كرد و همه را جز بندگان مخلص تو را كه مرا در حريم زندگانى آنان راهى نيست - به گمراهى خواهم كشانيد و خواهى ديد كه بيشتر بندگانت ، راه ترا رها خواهند كرد و در دام من گرفتار خواهند گشت (31)
پاسخ پروردگار قاطع و روشن بود. در جواب تهديد شيطان فرمود:
راه من ، راه راست و روشن است ، هيچگونه ابهام و تاريكى در آن وجود ندارد و تو هيجگونه تسلطى بر بندگان من ندارى مگر آنانكه با ميل و رغبت ، طوق بندگى تو را بر گردن و راه پر پيچ و خم تو را بر صراط مستقيم من ترجيح دهند كه عذاب دوزخ آماده است و جايگاه تو و پيروانت در آن خواهد بود.
اينك زمان آن رسيده بود كه فرشتگان بمقام والاى آدم پى برده و حكمت آفرينش او را درك كنند.
خداوند متعال نامهاى فرشتگان و ديگر موجودات كوچك و بزرگ جهان هستى از ذره تا كره و از اتم تا ستاره را به آدم آموخت و حافظه نيرومند او را سرشار از دانستنى هاى گوناگون عالم خلقت فرمود.
سپس آنهمه موجودات را در مقابل فرشتگان قرار داد و فرمود: اينك شما نام اين موجودات و خصوصيات و اسرار آنها را براى من بازگو كنيد.
فرشتگان كه داراى چنين قدرتى نبودند و از نظر علمى ، سرمايه و اندوخته اى نداشتند، از پاسخ عاجز ماندند و. گفتند: خداوندا، ما جز آنچه تو به ما آموختى چيزى نميدانيم و تنها توئى كه بر همه چيز عالم و از همه اسرار آگاهى و كارهايت بر اساس حكمت است .
آنگاه نوبت به آزمايش آدم رسيد و خداوند به آدم دستور داد كه نام فرشتگان و ديگر موجودات عالم را براى فرشتگان بگويد.
آدم لب به سخن گشود و از آنچه خداوند به او آموخته بود، فرشتگان را آگاه كرد. در آن حال از جانب خداوند ندا آمد: اى فرشتگان مگر من پيش از اين به شما نگفتم كه من از غيب آسمان و زمين آگاهم و مسائل مرئى و نامرئى شما را ميدانم ؟!
فرشتگان در برابر آنهمه استعداد و لياقت و آن سرمايه عظيم علمى كه آدم از خود نشان داد، سر تعظيم و تسليم فرود آوردند و راز آفرينش انسان ، اين گل سر سبد جهان هستى ، اين خليفة الله بر آنها آشكار شد و دانستند كه خداوند حكيم بنا به مصالحى كه تنها او ميداند و بس ، انسان را آفريده است .
شيطان رانده و مطرود شد و از آن جايگاه رفيع اخراج گرديد و آدم تنها ماند. تنهايى وحشت آور و خسته كننده . او نياز به همنشين و همدم داشت . همدمى كه او را از غربت و تنهايى برهاند و يار و ياور او در پيمودن راه زندگى باشد.
خواب او را ربود و ساعتى را در عالم خواب و بى خبرى بر او گذشت و در همان ساعات ، خداوند متعال از باقيمانده گل آدم ، حوا را آفريد تا همدم و مونس او باشد.
وقتى آدم از خواب بيدار شد حوا را ديد كه در كنارش نشسته و چشم به او دوخته است .
حيرت زده پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من زنى هستم كه خداوند مرا براى همسرى تو آفريده است كه از تنهايى نجات يابى و انيس و مونس تو باشم .
برق شادى در چشمان آدم جهيد، زيرا در آن شرايط، چيزى براى او دلپذيرتر و شادى بخشتر از داشتن همنشينى مناسب و همسرى شايسته نبود.
در آن حال خطاب رسيد: اى آدم مايلى با تعهد مهريه اى كه من تعيين مى كنم با حوا ازدواج كنى ؟
آدم پذيرفت و ازدواج آنها انجام گرفت و آرامش خاطرى كه خداوند براى همسران در كنار يكديگر مقدر فرموده ، براى آدم فراهم گشت و ترس و اضطراب و نگرانى از قلبش رخت بربست و احساس آرامش نمود خداوند نعمت و احسان خود را بر آدم ، به حد كمال رسانيد و به او فرمود: اى آدم اينك بهشت (32)با تمام نعمتهايش ، با نهرهاى جارى و آبهاى روانش ، با ميوه هاى گوناگون و رنگارنگش و خوراكى هاى لذيذ و بى مانندش در اختيار شما است . همراه با همسرت در آن مسكن گزينيد و از همه امكانات آن استفاده كنيد ولى به اين درخت نزديك نشويد و هشيار باشيد كه شيطان دشمن قسم خورده شما است . مبادا شما را فريب دهد و وادار به سرپيچى از فرمان من كند كه در نتيجه به بدبختى خواهيد افتاد.(33)
هنوز زمان زيادى نگذشته بود و اين زوج خوشبخت ، بهره چندانى از بهشت و نعمتهاى آن نبرده بودند كه وسوسه هاى دشمن حيله گر آغاز گرديد.
شيطان كه بيمارى تكبر و خود برزگ بينى او را از مقامى رفيع به اعماق هولناك دره سقوط و بدبختى كشانيده بود، اينك در اثر ديدن خوشبختى آدم و حوا، دچار بيمارى خطرناك حسد هم شده و ديدن زندگانى سعادتمند آن دو، آتشى در درونش شعله ور ساخته بود، آماده شد كه آنها را نيز از سعادت و خوشبختى محروم سازد.
بدين جهت با چهره دوستانه و خيرخواهانه نزد آدم و حوا آمد و آنها را به خوردن ميوه درختى كه از آن نهى شده بودند، دعوت كرد.
آدم و حوا با توجه به نهى خداوند، سخن او را نپذيرفتند، و لب به آن ميوه ممنوعه نزدند، ولى شيطان دست بردار نبود، ديگر باز آمد و سخنش را با لحنى دلسوزانه مطرح كرد. باز هم موثر واقع نشد براى آنها قسم ياد كرد كه من خير خواه شما هستم و از اين پيشنهاد جز سعادت شما چيزى نمى خواهم .
خداوند شما را از خوردن ميوه اين درخت نهى كرده ، زيرا اگر از آن بخوريد، همانند فرشتگان خواهيد شد و عمرى جاودانه و بى پايان خواهيد يافت .(34)
اينجا شيطان ، مطلبى را مطرح كرد كه براى آدم و حوا فوق العاده مهم بود، خلود و ابديت .
علاقه به جاودانگى جز ذات همه انسانهاست و هر انسانى علاقه دارد نابود نشود و از عمر جاودانه بهره مند گردد. آدم و حوا نيز از اين قاعده كلى مستثنى نبودند. لذا وقتى شيطان گفت اگر از ميوه اين درخت بخوريد، جاودانه خواهيد شد، بر روى نقطه ضعف آنها انگشت گذاشت و محكم ترين ضربه را بر اراده آنها فرود آورد و آنچه نبايد، اتفاق افتاد.
آدم و حوا از ميوه درختى كه حق خوردن آنرا نداشتند و در نتيجه لباسهاى بهشتى از بدنشان فرو افتاد و برهنه و عريان ، و بدون ترديد در مقابل لبخندهاى استهزاءآميز و پيروزمندانه شيطان ، مات و سرگردان بجاى ماندند.
باز هم سرپيچى و نافرمانى ولى اين بار نه از جانب شيطان ، كه از سوى آدم و حوا، و باز هم بررسى و محاكمه براى روشن شدن علت سرپيچى و گناه .
خطاب رسيد: مگر من شما را از نزديك شدن به آن درخت منع نكرده بودم ؟ مگر به شما هشدار نداده بودم كه شيطان دشمن شما است ؟ چرا از دستور من سرپيچى كرديد و از راه خلاف رفتيد.
آدم و حوا در درياى پشيمانى غوطه ور بودند، لب به عذر خواهى گشودند و از اشتباه خود، با لحنى خاضعانه ، درخواست عفو و بخشش كردند.
تفاوت آدم و شيطان در اينجا بخوبى آشكار است . شيطان گناه ميكند و از گناه خود دفاع ولى آدم اگر مرتكب اشتباهى شود، راه لجاجت را نمى پيمايد بلكه درصدد جبران لغزش خود برمى آيد و آدم و حوا همين كار را كردند و عرضعه داشتند:
پروردگادا، ما به خود ستم كرديم و فريب شيطان را خورديم و اينك چشم اميد به عفو و كرم بى منتهاى تو داريم .
خداوندا، اگر تو ما را نبخشائى و از لغزش ما نگذرى ، در زمره زيانكاران خواهيم بود.
گناه آدم و حوا در حقيقت ترك اولى بود، زيرا نهى خداوند، نهى ارشادى بود، نه نهى تكليفى ، ولى شايسته بود كه آنها اين كار كوچك را نيز مرتكب نميشدند.
به هر حال عذر خواهى صادقانه آدم و حوا مورد قبول درگاه پروردگار بزرگ قرار گرفت و ديگر باره آنها مشمول عنايات خداوند منان شدند.
خلقت آدم و حوا از آغاز، براى زندگى در زمين بود، نه زندگى در بهشت .
اراده خداوند آن بود كه آدم خليفه روى زمين باشد و توقف كوتاه او در آن باغ مصفا (بهشت ) به منظور آناده شدن براى زندگانى آينده بود.
آدم و فرزندانش و نسلهاى آينده اش بايد در روى زمين تلاش كنند. بركات الهى را استخراج نمايند. سرمايه هاى جسمى و فكرى خود را به كار گيرند. از هوش خداداده و عقل تواناى خود بهره گيرند و خلاصه زمين را آباد كنند.
بدين جهت پس از قبول توبه آدم و حوا، بآنان دستور داده شد در روى زمين مسكن گزينند و گوش بفرمان خداوند كه بوسيله پيامبران و فرستادگان او ابلاغ خواهد شد، داشته باشند.
به آنان يادآورى شد كه دشمنى شيطان نسبت به انسانها ادامه خواهد يافت و آنان بايد همواره هشيار باشند و از خطرات شيطان خود را حفظ كنند.
آنان كه فرمانبردار خداوند باشند، از سعادت دو جهان بهره مند و كسانى كه مطيع شيطان باشند و از راه سرپيچى و گناه را در پيشه گيرند، مجازات سخت خداوند گريبانگيرشان خواهد شد.
فرزندان آدم
واتل عليهم نبا ابنى ادم بالحق اذقربا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر...
(سوره مائده : 26)
آدم و همسرش ، زندگانى عادى خود را در خانه جديد، كره خاكى ، آغاز كردند.
گاهى در نقاط پيرامون خود گردش مى كردند. از كوهها و تپه ها بالا مى رفتند و از دشتها و صحراها عبور مى كردند و گاهى در سايه درختان به استراحت مى پرداختند. آنها نيازمند غذا بودند و براى تاءمين آن ، نهال برخى درختهاى بهشتى مانند درخت خرما و انگور و انار و زيتون را در اختيار آنها قرار داد كه بكارند و از ميوه هاى آنها، براى ادامه زندگى استفاده كنند.
گاهى به ياد آن دوران خوب و خوش بهشت مى افتادند و به خاطر از دست دادن آنهمه نعمت و آسايش و رفاه ، اشك تاءسف و حسرت از ديده روان ميساختند و همواده شيطان را كه عامل اصلى محروميت آنها از بهشت و گرفتار شدن در زندگى پر مشقت دنيا بود، لعنت و نفرين ميدادند.
روزها يكى پس از ديگرى ميگذشت و رفته رفته ، آدم و حوا با زندگى جديد خود خو مى گرفتند و خود را با رنجها و سختيهايش تطبيق ميدادند.
قلم و قضاى پروردگار چنين مقدر فرمود كه نسل بشر در روى زمين فزونى گيرد و باقى بماند و هدف اصلى خلقت را كه شناخت خداوند و بندگى او و سير تكاملى و آباد كردن زمين بود، تحقق يابد.
حوا چند نوبت باردار شد و فرزندانى بدنيا آورد كه موجب خوشنودى و دلگرمى آنان گرديد.
از تنهائى بدر آمدند و چشمان آن دو، به ديدار فرزندانشان روشن شد و خداوند را به خاطر آنهمه احسان و انعام شكر گذارى كردند.
از سر گذشت فرزندان آدم ، در قرآن كريم ، تنها ماجراى هابيل و قابيل ، بدون ذكر نام آن دو به عنوان پسران آدم ذكر شده است (35).
با اينكه هابيل و قابيل برادر و از يك پدر و مادر بودند، شخصيتهاى متفاوتى داشتند و داراى خلق ها و خصلتهاى متفاوتى بودند.
هابيل روحى پاك ، تقوئى قوى و ايمانى محكم داشت ، در حاليكه برادرش ‍ تند خو و شيطان صفت بود.
بدليل صلاحيتهاى اعتقادى و اخلاقى ،هابيل نامزد جانشينى پدر گرديد، در حاليكه قابيل از نظر سن و سال از او بزرگتر بود.
آتش حسد در درون قابيل شعله ور شد و كينه برادر در دل گرفت .
پدر، براى رفع كدورت و دلتنگى برادران ، و براى اينكه به قابيل بفهماند كه انتخاب هابيل براى جانشينى او، فرمان خداست نه تبعيض ميان آنها، دستور داد هر يك از آنها، يك قربانى به درگاه خدا تقديم كنند تا قربانى هر كدام قبول شد، جانشين پدر گردد.
پيشنهاد پدر مورد قبول برادران قرار گرفت و محلى براى تقديم قربانى آنها معين شد.
هابيل گله دار بود و براى قربانى ، بهترين گوسفندى كه در گله داشت انتخاب كرد و در محل قربانى قرار داد.
قابيل كشاورز بود و از محصولات زراعى خود، مقدارى كم ، آنهم از نوع نا مرغوب آن ، به جايگاه تعيين شده آورد.
در آن روزگار، نشانه قبول شدن قربانى بندگان ، پيدايش جرقه اى از نوع آتش ‍ و سوزانيدن قربانى بود .
دو برادر هداياى خود را در محل معين قرار دادند و در نقطه اى دورتر به انتظار نشستند. انتظار آنها زياد بطول نيانجاميد كه شعله نمايان شد و قربانى هابيل را در خود فرو برد ولى هديه قابيل همانگونه دست نخورده باقى ماند.
قابيل كه انتظار چنين پيشامدى را نداشت با خم فراوان ، جايگاه را ترك گفت ولى شعله سوزان حسد، بيش از پيش در درونش زبانه كشيد.
روزى به هابيل گفت : من نمى گذارم تو زنده بمانى و مقامى كه بايد بمن برسد تو اشغال كنى . من تو را خواهم كشت و به اين وضع خاتمه خواهم داد.هابيل با نهايت وقار و آرامش زبان به نصيحت او گشود و گفت برادر جان ، تو اشتباه ميكنى ، كشتن من مشكل تو را حل نمى كند. قبول نشدن قربانى تو دليل ديگرى دارد و آن اين است كه خداوند بزرگ ، فقط قربانى و عبادت بندگان با تقوا را قبول مى كند و تو تقوا ندارى . من زنده باشم يا نباشم چيزى تغيير نمى كند.
صلاح تو در اين است كه در اخلاق و رفتارت تجديد نظر كنى . بسدى پاكى و فضيلت و تقوا روى آور. بديها و پليديها را از دل و جانت بزدائى و خود را به ملكات فاضله و صفاب پسنديده بيارائى تا لطف خدا شامل حالت شود و هدايايت مورد قبول قرار گيرد.
علاوه بر اين ، خونريزى و آدم كشى گناهى است بزرگ كه اگر مرتكب شوى بر سيه روزى و بدبختى تو خواهد افزود و من هرگز براى كشتن تو، اقدام نخواهم كرد.
سخنان برادرانه و خير خواهانه هابيل در دل سياه قابيل اثرى نگذاشت و او را از آن تصميم شيطانى منصرف نكرد.
شب و روز در پى بدست آوردن فرصتى بود كه هابيل را دور از چشم پدر و مادر و تنها پيدا كند و نقشه شوم خود را به اجرا در آورد.
در يكى از روزها اين فرصت بدست آمد و قابيل برادر را تنها يافت . با خشونت و سنگدلى فراوان قطعه سنگى را كه در اختيار داشت بر سر برادر كوبيد و آن انسان شريف و بيگناه را به قتل رسانيد و بدين ترتيب اولين خون ناحق بزمين ريخته شد و نخستين جنايت رخ داد.
جسد بى جان و غرقه در خون قابيل روى زمين افتاد و قابيل نفس راحتى كشيد و از پيروزى خود غرق در لذت و شادمانى شد.
اما هنوز لحظاتى نگذشته بود كه قابيل به فكر فرو رفت كه اگر پدرش ، جسد خون آلودهابيل را ببيند و بفهمد كه او مرتكب چنين جنايتى شده ، از او رنجيده خاطر خواهد شد و به او نفرين خواهد كرد و او را طرد خواهد نمود. پس بايد كادى كند كه اين جنايت وحشتناك ، از چشم پدر پنهان بماند و او پى به راز اين كار نبرد.
تا آنروز انسانى از دنيا نرفته بود كه به خاكش بسپارند و قابيل هم ياد گرفته باشد كه بايد بدن هابيل را به خاك بسپارد.
قابيل نيازمند به راهنما بود. بايد به او ياد داد كه چه كند. اما چه كسى و از چه طريقى راهنمائيش كند. او بى ارزش تر از آن بود كه از طريق وحى آسمانى ارشاد شود. از طرفى پيكر پاك هابيل هم نبايد روى زمين بماند و حرمت او خدشه دار گردد.
اينجا بود كه به فرمان خداوند، كلاغى سمت معلمى او را بر عهده گرفت و در مقام يك فرد نالايق و حقير به او آموزش داد.
كلاغها معمولا ذخيره غذائى خود يا هر آنچه را كه بخواهند براى آينده نگهدارى كنند و شايد هم جسد همنوعان خود را زير خاك پنهان ميكنند.
كلاغى ظاهر شد وبا چنگ و منقار خود، نقطه اى از زمين را حفر كرد و گودالى پديد آورد و در مقابل چشمان قابيل ، چيزى را در آن گودال گذاشت و سپس خاك بر آن ريخت و زير خاك پنهانش كرد.
آن جنايتكار تيره روز، آه سردى كشيد و زبان به ملامت خود گشود و گفت : آيا من از كلاغ ناتوان تر بودم كه بدانم كه با بدانم جسد برادرم چه كنم ؟ واى بر من . آنگاه درسى را كه از كلاغ آموخته بود در موردهابيل به كار بست و بدن او را در قبرى كه كنده بود، بخاك سپرد.
گم شدن هابيل و غيبت طولانى او، پدر را نگران كرد. او را از قابيل پرسيد ولى او با لحنى تند و خشن گفت : مگر من نگهبان او بودم يا مگر او را به من سپرده بودى كه حالش را از من مى پرسى ؟!
پاسخ نامناسب و لحن تند او، با توجه به سابقه اى كه از دشمنى او نسبت به هابيل داشت ، بر نگرانى پدر افزود و سخت اندوهگين و افسرده شد.
جبرئيل امين ، ماجراى آن قتل فجيع را به اطلاع آدم رسانيد و او را به مزار هابيل راهنمائى نمود.
پدر داغديده بر آرامگاه فرزند دلبندش اشكها ريخت و عزادارى و سوگوارى نمود و همانگونه كه پيش بينى ميشد به قابيل نفرين كرد و او را براى هميشه از خود راند.
داغ فرزند شايسته اى چون هابيل ، مسئله اى نبود كه به آسانى از خاطر آزرده پدر محو شود و آنرا بفراموشى بسپارد.
دنيا در نظر پدر داغدار، تيره و تار شده بود و همه چيز اين جهان ، بنظرش ‍ زشت و ناخوشايند مينمود، در اينمورد، تنها عنايات خداوند بود كه ميتوانست نجات بخش آدم باشد.
آرى ، آدم از آغاز خلقت ، مشمول الطاف حضرت حق بوده و در اينجا نيز كمكهاى الهى به فريادش رسيد و بار سنگين آن را براى او قابل تحمل نمود.
پسر ديگرى ، در نهايت شايستگى ، خداوند به او عطا فرمود كه شيث ناميده شد و چون هديه الهى بود، او را (هبة الله ) لقب دادند.
اين پسر و فرزندان ديگرى كه يكى پس از ديگرى ، قدم به جهان هستى گذاشتند، جاى خالى هابيل را پر نكرد و زندگى آدم و حوا را كه ميرفت از رونق بيفتد رونق تازه بخشدند.
پسرها رفته رفته بزرگ شدند و قدم به دوران بلوغ گذاشتند و براى بقاء نسل انسان ، چاره اى جز ازدواج نبود.
قرآن در مورد كيفيت ازدواج فرزندان آدم سكوت اختيار فرموده و تنها روايات اسلامى در اختيار ما است كه نحوه ازدواج آنان را به دو گونه نقل كرده اند.
صورت اول آنكه : حوا در هر نوبت باردارى ، دو فرزند كه يكى پسر و يكى دختر بدنيا مى آورد و وقتى آنها به سن بلوغ رسيدند، پسرى كه از نوبت اول بود با دخترى كه از نوبت دوم بود و پسر نوبت دوم با دختر نوبت اول ازدواج كردند.
اين گروه در جواب حرمت ازدواج با محارم ميگويند: چون در آن زماغن چاره اى نبود، خداوند اينگونه ازدواج را بصورت موقت ، اجازه داد و براى هميشه ممنوع گرديد.
صورت دوم آنكه خداوند براى پسران آدم همسرانى از حوريان و جنيان در صورت بشر فرستاد و نسل بعد كه دخترها و پسرها عموزاده بودند با يكديگر ازدواج كردند و بدين ترتيب نسل بشر در روى زمين فزونى گرفت و آنچه خداوند مقدر و مقرر فرموده بود، تحقق يافت .
شيث (هبة الله )
ثم ارسلنا رسلنا تتر اكلما جاء امة رسولها كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهم احاديث فبعدا لقوم لا يومنون .
(سوره مؤ منون : 44)
اولين كسى كه بعد از دحلت آدم (ع ) به مقام شامخ پيامبرى نائل آمد، شيث (هبة الله ) بود. او وصى و جانشين آدم شد و امانتهاى الهى و صحيفه هائى كه جانب خداوند نازل شده و جمعا بيست و يك صحيفه بود، دريافت و جمع آورى و منظم نمود و سپس به نشر آن تعاليم و هدايت و راهنمائى فرزندان آدم كه رفته رفته جمعت قابل ملاحظه اى را تشكيل ميدادند كمر بست .
از ميان آثار بجاى مانده از آن صحيفه ها، اين صحيفه است كه خداوند به آدم وحى فرستاد كه ؛ من تمام نيكى ها و سعادت ها را در چهار كلمه براى تو بيان ميكنم .
آدم پرسيد: آن چهار كلمه كدامند؟
خطاب آمد: كلمه اول از آن من ، كلمه دوم از آن تو، كلمه سوم ميان من و تو و كلمه چهارم ميان تو و مردم .
آنكه از آن من است اينستكه مرا بپرستى و شريكى براى من قرار ندهى .
آنكه از آن تو است آنكه در برابر كارهائى كه مى كنى ، آنچه را كه بيش از هر چيز به آن نيازمندى ، بتو پاداش دهم .
آنكه ميان من و تو است : از تو دعا كردن و خواستن و از من اجابت و پذيرفتن .
و بالاخره آنكه ميان تو و بندگان من است اينستكه : براى مردم دوست بدارى آنچه براى خودت دوست دارى (36).
آدم پس از گذرانيدن عمرى طولانى ، احساس كسالت و ناتوانى كرد. به فرزندش شيث گفت : پسرم ، زمان مرگ من نزديك شده و اينك من مريض و ناتوانم و خداوند به من دستور داده كه تو را وصى خود قرار دهم و وديعه هاى او را به امانت نزد تو بگذارم ، اينك وصيت نامه من كه شامل آثار علمى و نام بزرگ خداوند ميباشد، زير سر من است . وقتى من از دنيا رفتم آنرا بردار و كسى را نيز از آن مطلع مكن .
در وصيت نامه من تمام مسائلى كه به آن نيازمند شوى ، چه در امور دينى و چه در مسائل دنيوى ثبت و ضبط شده است .
پسرم ، در اين لحظات كه بيمارى و رنج بر من غلبه كرده ، ميل دارم از ميوه هاى بهشتى ، تناول كنم .
از دامنه كوه بالا برو و هر يك از فرشتگان را ديدى سلام مرا به او برسان و بگو: پدرم مريض است و از شما ميخواهد كمى از ميوه هاى بهشتى براى او هديه بفرستيد(37).
شيث به ارتفاع كوهستانى كه در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، ميوه اى بدست آورد.
در بين راه جبرئيل را با گروهى از فرشتگان ديد، جبرئيل بر او سلام كرد و پرسيد: كجا ميروى ؟
گفت : پدرم مريض شده و از من خواسته است مقدارى از ميوه هاى بهشتى ، از فرشتگان به رسم هديه بگيرم و اينك براى اين منظور به كوه آمده ام .
جبرئيل گفت : خداوند به تو صبر و اجر عنايت كند پدرت چشم از جهان پوشيد و به عالم ابدى پيوست . آنگاه همگى كنار جسد آدم آمدند. فرشتگان بفرمان پروردگار بدن او را غسل داده و براى نماز آماده ساخته بودند.
شيث جلو ايستاد و نمازى با پنج تكبير، بهمان شيوه اى كه خداوند در امت اسلامى مقرر فرموده و تا روز رستاخيز اين شيوه ادامه خواهد يافت ، بر جنازه آدم خواند(38).
سپس جنازه او را طبق راهنمائى جبرئيل ، با احترام و تجليل فراوان بخاك سپردند و شيث در غم از دست دادن پدر بيتابى ميكرد. جبرئيل او را دلدارى داد و به ادامه زندگى و انجام وظيفه پيامبرى تشويق نمود.
شيث متجاوز از هزار سال زندگى كرد و همواره با جبرئيل و فرشتگان الهى در ارتباط بود و وحى خداوندى را دريافت و به مردم ابلاغ ميكرد. بر اساس ‍ سنت تغيير ناپذير آفرينش ، دوران زندگى شيث به سر آمد و به دستور خداوند، ادريس را كه از بهترين نواده هاى آدم بود، بجانشينى برگزيد و ودائع نبوت را به او سپرد.
ادريس
و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا و رفعناه مكانا علينا. (سوره مريم : 57)
ادريس از نواده هاى آدم و اولين كسى است كه بعد از آدم و شيث به مقام پيامبرى نائل گرديد.
وى مردم را به پرستش خداى يگانه و اجتناب از گناه دعوت ميكرد و به پيروان خود مژده آمدن پيامبران بعد و بخصوص بشارت آمدن خاتم الانبياء (6) را بشارت ميداد و ميگفت :
آنحضرت به تمام فضائل نفسانى آراسته است و دين او دينى است كه روى زمين را اصلاح خواهد نمود.
از ادريس كلمات حكمت آميزى نقل شده كه به زبانهاى مختلف جهان ترجمه شده است و از سخنان او است :
1- بهترين شكرانه نعمتهاى خداوند، احسان و نيكى به بندگان او است .
2- قسم دروغ نخوريد و دروغ گويان را قسم ندهيد.
3- از كسبهاى پست اجتناب كنيد.
4- در پيشگاه خداوند با نيتهاى خالص قدم بزنيد.
ابتداى پيامبرى ادريس چنان بوده است كه :
پادشاهى ستمگر بر قوم ادريس حكومت ميكرد و فرمانش بر مال و جان مردم نافذ بود.
روزى پادشاه براى تفريح و خوشگذرانى از مركز حكومت خود خارج گرديد. عبورش به چمنزار سبز و خرمى افتاد و مورد پسندش واقع شد.
از وزراى خود پرسيد: اين چمنزار از كيست ؟
گفتند: از مردى است خدا پرست با فلان نام و نشان .
شاه دستور داد مرد بينوا را احضار كردند. باو تكليف كرد كه اين زمين دا به من واگذار كن .
مرد با ايمان كه متكى به خداوند بود گفت :
عائله اى دارم كه از تو محتاج ترند. شاه گفت : پس بمن بفروش . مرد حاضر نشد. شاه غضبناك به خانه بازگشت ولى بسيار ناراحت بنظر ميرسيد و در انديشه بود كه زمينرا بچه وسيله اى از مالكش بگيرد.
شاه زنى ناپاك داشت . چون شوهر را غضبناك ديد سببش راپرسيد.
شاه داستان زمين و مالك زمين را نقل كرد و گفت :
امتناع اين مرد از تسليم زمين ، مرا سخت آزرده ساخته است .
زن گفت چاره كار آسان است . عدهاى از ياران ناپاكدل و خدانشناس خود را طلبيد و برويد نزد شاه و گواهى دهيد كه فلان مرد (مالك زمين ) از دين شاه روگردان شده و به صف گمداهان پيوسته است .
به گواهى آنان ، مالك زمين كشته شد و ملك به تصرف شاه درآمد. درياى غضب پروردگار در برابر اين جنايت بزرگ به جوش آمد و به ادريس وحى رسيد كه :
نزد اين ستمكار برو و باو بگو: به كشتن بنده من اكتفاء نكردى . ملك او را گرفتى و عائله او را بيچاره ساختى . بهوش باش كه از تو انتقام ميگيريم و سلطنت را از تو سلب ميكنم . مركز فرمانروائى ترا ويران و و گوشت زن ناپاك ترا طعمه سگان ميسازم .
آيا حلم و بردبارى من ترا مغرور و سركش ساخته است ؟
ادريس پيام پروردگار را رسانيد ولى شاه در جوابش گفت :
پيش از آنكه بدست من كشته شوى ، از نزدم بيرون برو!
ملكه به شوهر خود گفت : از پيام خداى ادريس هيچگونه بيم در خودت راه راه نده . من ميفرستم او را بكشند. چنذد نفر در تعقيب ادريس فرستاد. ماءمورين در جستجوى ادريس بودند و ادريس به دستور خداوند از شهر خارج شد و خود را مخفى ساخت و از خداوند درخواست كرد:
خداوندا! باران رحمت خود را بر اين شهر نازل مفرما تا من درخواست كنم .
دعاى ارديس مستجاب شد و وى به غار كوهى پناهنده شد و خداوند فرشته اى بر او گماشت كه همه شب غذاى مورد احتياج او را باو برساند.
ادريس در پناه غار با آرامش خاطر بسر ميبرد و موضوع نفرين او ورد زبانها بود. در آن هنگام پروردگار عالم به انتقام آنمرد بيگناه ، شاه ستمگر را از تخت سلطنت س

آدم
واذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك ...
او، گوهرى پنهان و گنجى ناشناخته بود. آفريدگان فراوانى همانند فرشتگان و جنيان بودند ولى آنگونه كه بايد و شايد، توان شناخت او را نداشتند و در حد معينى متوقف و داراى سطح معرفت محدودى بودند.
او، ميخواست شناخته شود و كسانى باشند كه داراى قدرت فراوان در راه كسب معرفت و طى مدارج شناخت باشند.
چنين پديده اى ، چيزى جز انسان نميتوانست باشد. انسانى با روح جستجوگر و عقل پر توان كه قدم بقدم در راه شناخت و معرفت آفريدگار بزرگ خود گام بردارد و هيچگاه از تلاش در اين راه ، احساس خستگى و درماندگى نكند.
انسانى با پيكر خاكيان و روح افلاكيان .
انسانى با روح نامحدود و قدرت پيشرفت بى نهايت .
انسانى پاى در كره خاك و سر بر بلنداى افلاك .
آرى خداوند متعال براى اينكه شناخته شود، اراده فرمود انسان را بيافريند و گل سر سبد موجودات را ايجاد فرمايد.
انسانى كه خليفة الله شود و نماينده عظمت پروردگار و نشان دهنده قدرت بى كران آفريدگار جهان باشد.
اين پديده شگرف ، با مشخصات ويژه اى كه خداوند اراده فرموده بود، نياز به مكانى مناسب و شرايطى مساعد داشت .
ميهمانسرائى لازم بود كه امكان پذيرائى از اين ميهمان گرامى را از هر جهت در خود، داشته باشد.
كره زمين براى پذيرائى و مهماندارى آفريده شد.
خداوند متعال كره زمين را در روز(22) و امكانات زندگى آنرا در دو روز و آسمانهاى رفيع را در دو روز و جمعا در شش روز ايجاد فرمود(23):
اينك مهمانسراى عظيم با هواى مطبوع ، آبهاى گوارا، درختها و جنگلها، معادن و ذخائر فراوان و از سوى ديگر با نور حيات بخش خورشيد و ماه و ميليو نها شرايط ديگر براى پذيرايى از اين ميهمان آماده و مقدمات آفرينش ‍ انسان كاملا فراهم بود.
در روى زمين تنها جاى انسان خالى بود تا در نقاط دور و نزديك آن سير و سياحت بپردازد، از مناظر طبيعى و زيباى آن لذت ببرد و به آباد كردن زمين همت گمارد.
عقل و فكر خود را بكار گيرد. ابزار لازم براى پيشرفت و ترقى خود بسازد. در اعماق درياها و اوج آسمانها جستجو كند و آيات حيرت آور خداوند را ببيند و لحظه به لحظه ، بيش از پيش آفريدگار توانا و حكيم را بشناسد و به تسبيح و تقديس او زبان بگشايد و به فرمانبردارى او كمر ببندد.
فرشتگان بر اساس وظايفى كه براى هر يك تعيين شده بود، به عبادت و اطاعت او امر الهى اشتغال داشتند و از اراده خداوند درباره خلقت انسان بى اطلاع بودند.
خداوند آنانرا از اراده خويش آگاه ساخت و بآنان فرمود: بزودى در زمين خليفه و جانشينى قرار خواهم داد و بشرى از خاك مخصوص ايجاد خواهم كرد. وقتى آفرينش او انجام يافت و من از روح خود در پيكر خاكى او دميدم ، همگى در برابرش سجده كنيد(24)
اين خبر فرشتگان را در بهت و حيرت فرو برد و چون از حكمت اراده خداوند آگاه نبودند، احتمالا پرسشهايى در ذهن آنها مطرح شد كه سبب نگرانى عميق آنها گرديد:
آيا از ما تقصيرى سر زده و در انجام وظائف عبوديت كوتاهى كرده ايم كه خداوند بآفرينش انسان ، اراده فرموده است .
آيا بشر پس از استقرار خود در زمين ، بر سر مالكيت آن و بهره مند شدن از سرمايه هاى گوناگون آن ، اختلاف و درگيرى پيدا نخواهد كرد؟
آيا به دنبال اختلاف ، خون يكديگر را نخواهند ريخت و زمين را ميدان جنگ و فساد نخواهند كرد؟
آيا و آيا...
براى روشن شدن اذهان خود، روى به درگاه خدا آوردند و عرضه داشتند: خداوندا آيا در روى زمين بشرى را جانشين ميسازى كه فساد برپا كند و دست به كشتار و خون ريزى بزند؟
خداوندا ما فرشتگان ، كمر خدمت بسته ايم و همواره به تسبيح و تقديس تو مشغوليم ، چه نيازى به آفرينش بشر احساس مى شود؟
پاسخ پروردگار كوتاه و عميق و در عين حال قانع كننده بود:
(من ميدانم آنچه شما نميدانيد). در آفرينش بشر حكمتهائى نهفته است كه شما از پى بردن به آن ، ناتوانيد.
اراده خداوند تحقق يافت و پيكر آدم ، از گل مخصوصى خلق شد، اما هنوز روح در آن دميده نشده بود.
فرشتگان با بهت و حيرت از آن بازديد مى كردند و از ساختمان جالب و بى سابقه آن ، دچار اعجاب ميشدند و در انتظار دميدن حيات در آن بودند.
لحظه حساس و تعين فرا رسيد. نسيم حيات وزيد و از روح الهى در آن پيكر خاكى دميده شد.
آدم به جنب وجوش در آمد و خيل فرشتگان ، طبق فرمان خداوند متعال در برابر خليفة الله به سجده افتادند.
همه درحال سجده بودند و تنها يك نفر، كه در صف فرشتگان جاى داشت ولى عنصرش ، عنصرى ديگر و از نژاد جن بود، سجده نكرد:ابليس (25).
ابليس كه سابقه عبادت چندين هزار ساله داشت و مورد احترام فرشتگان بود، از فرمان خداوند سرپيچى كرده و از سجده كردن ، امتناع نموده بود.
مخالفت بافرمان خداوند، امر ساده و كوچكى نبود. او بخاطر اين سركشى ، استحاق هرگونه عقوبتى داشت ، ولى خداوند در مجازاتش ، قبل از محاكمه و روشن شدن علت ، تعجيل نفرمود تا براى بندگان نيز درسى باشد و گناهكاران را قبل از بررسى علت يا علل گناه ، مجازات نكنند.
شايد امر خداوند را نشنيده باشد يا در آن لحظه مانعى فراراهش وجود داشته كه او را از انجام سجده باز داشته است .
خطاب رسيد: اى ابليس ! چرا دستور را اطاعت نكردى و در برابر آدم همانند ساير فرشتگان به سجده نيفتادى ؟ (26)
جوابى كه ابليس داد، روشن ساخت كه جز تكبر و خودبينى ، دليل ديگرى در دست ندارد.
گفت : خداوندا! من هرگز در برابر موجودى كه از خاك تيره آفريده اى سجده نخواهم كرد. خلقت من از عنصر آتش است . آتشى كه گرم و نورانى و حرارت بخش است ولى خلقت آدم از خاك است . خاك سرد و تيره و خاموش (27).
خطاب رسيد: از صف فرشتگان و بندگان مطيع من ، خارج شو كه تو ديگر شايستگى حضور در اين مكان را ندارى و بدان كه تا روز قيامت ، مشمول لعنت من خواهى بود(28).
شيطان اگر در اين هنگام كه متوجه خطاى خود و كيفر شديد آن شد، لب به عذر خواهى و توبه گشوده بود، احتمالا مورد عفو قرار ميگرفت و خداوند منان كه عذرپذير و داراى رحمت واسعه است ، از گناهانش ميگذشت و او را مى بخشيد ولى شيطان راه عناد و لجاجت را پيش گرفت و در نتيجه ، لعنت و نفرين خداوند و فرشتگان و بندگان او تا روز رستاخيز گريبانگيرش ‍ گرديد.
در آن حال شيطان مزد عبادتهاى چندين هزار ساله خود را مطالبه كرد و از خداوند در خواست كرد كه در مقابل عباداتش ، او را عمر طولانى ، باندازه عمر جهان عطا كند و او را تا روز قيامت زنده نگه دارد(29).
عمر طولانى خوب است ولى براى كسى كه آنرا در راه خير و سعادت خويش بكار گيرد و از آن سرمايه گرانبها عاقلانه و درست استفاده كند اما براى افراد منحرف و گناهكار، عمر طولانى جز افزايش بدبختى حاصلى ندارد، زيرا يك فرد منحرف هر چه بيشتر زنده بماند پرونده اعمالش سياه تر و بر ميزان گناهانش افزوده خواهد شد.
شيطان عمر طولانى را براى جبران لغزش و خطاى خود نمى خواست ، بلكه در تدارك سركشى و طغيان دامنه دارترى بود.
او ميخواست از آدم و فرزندانش كه بخيال خام او، سبب بدبختى و اخراج او شده بودند، انتقام بگيرد و آنانرا نيز با وسوسه و فريب ، همراه خود، به سيه روزى و تباهى بكشاند.
خداوند با درخواست او موافقت فرمود و به او وعده داد كه تا روز معين و احتمالا تا روزى كه زمين بهد بندگان صالح خداوند واگذار شود و از لوث ناپاكى و ناپاكان پاك گردد و قبل از برپايى محشر، زنده بماند(30).
فرصت گرانبهائى به شيطان داده شد ولى او از اين مهلت طولانى و فرصت پر ارزش ، سوء استفاده كرد و با خداوند اعلام جنگ داد و گفت :
خداوندا، در مقابل اين كيفرى كه متوجه من ساختى ، بر سر راه بندگانت خواهم نشست ، از هر طرف آنانرا مورد حمله قرار خواهم داد.
زندگانى ناپايدار دنيا را در چشم آنان زيبا و دوست داشتنى جلوه گر خواهم كرد و همه را جز بندگان مخلص تو را كه مرا در حريم زندگانى آنان راهى نيست - به گمراهى خواهم كشانيد و خواهى ديد كه بيشتر بندگانت ، راه ترا رها خواهند كرد و در دام من گرفتار خواهند گشت (31)
پاسخ پروردگار قاطع و روشن بود. در جواب تهديد شيطان فرمود:
راه من ، راه راست و روشن است ، هيچگونه ابهام و تاريكى در آن وجود ندارد و تو هيجگونه تسلطى بر بندگان من ندارى مگر آنانكه با ميل و رغبت ، طوق بندگى تو را بر گردن و راه پر پيچ و خم تو را بر صراط مستقيم من ترجيح دهند كه عذاب دوزخ آماده است و جايگاه تو و پيروانت در آن خواهد بود.
اينك زمان آن رسيده بود كه فرشتگان بمقام والاى آدم پى برده و حكمت آفرينش او را درك كنند.
خداوند متعال نامهاى فرشتگان و ديگر موجودات كوچك و بزرگ جهان هستى از ذره تا كره و از اتم تا ستاره را به آدم آموخت و حافظه نيرومند او را سرشار از دانستنى هاى گوناگون عالم خلقت فرمود.
سپس آنهمه موجودات را در مقابل فرشتگان قرار داد و فرمود: اينك شما نام اين موجودات و خصوصيات و اسرار آنها را براى من بازگو كنيد.
فرشتگان كه داراى چنين قدرتى نبودند و از نظر علمى ، سرمايه و اندوخته اى نداشتند، از پاسخ عاجز ماندند و. گفتند: خداوندا، ما جز آنچه تو به ما آموختى چيزى نميدانيم و تنها توئى كه بر همه چيز عالم و از همه اسرار آگاهى و كارهايت بر اساس حكمت است .
آنگاه نوبت به آزمايش آدم رسيد و خداوند به آدم دستور داد كه نام فرشتگان و ديگر موجودات عالم را براى فرشتگان بگويد.
آدم لب به سخن گشود و از آنچه خداوند به او آموخته بود، فرشتگان را آگاه كرد. در آن حال از جانب خداوند ندا آمد: اى فرشتگان مگر من پيش از اين به شما نگفتم كه من از غيب آسمان و زمين آگاهم و مسائل مرئى و نامرئى شما را ميدانم ؟!
فرشتگان در برابر آنهمه استعداد و لياقت و آن سرمايه عظيم علمى كه آدم از خود نشان داد، سر تعظيم و تسليم فرود آوردند و راز آفرينش انسان ، اين گل سر سبد جهان هستى ، اين خليفة الله بر آنها آشكار شد و دانستند كه خداوند حكيم بنا به مصالحى كه تنها او ميداند و بس ، انسان را آفريده است .
شيطان رانده و مطرود شد و از آن جايگاه رفيع اخراج گرديد و آدم تنها ماند. تنهايى وحشت آور و خسته كننده . او نياز به همنشين و همدم داشت . همدمى كه او را از غربت و تنهايى برهاند و يار و ياور او در پيمودن راه زندگى باشد.
خواب او را ربود و ساعتى را در عالم خواب و بى خبرى بر او گذشت و در همان ساعات ، خداوند متعال از باقيمانده گل آدم ، حوا را آفريد تا همدم و مونس او باشد.
وقتى آدم از خواب بيدار شد حوا را ديد كه در كنارش نشسته و چشم به او دوخته است .
حيرت زده پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من زنى هستم كه خداوند مرا براى همسرى تو آفريده است كه از تنهايى نجات يابى و انيس و مونس تو باشم .
برق شادى در چشمان آدم جهيد، زيرا در آن شرايط، چيزى براى او دلپذيرتر و شادى بخشتر از داشتن همنشينى مناسب و همسرى شايسته نبود.
در آن حال خطاب رسيد: اى آدم مايلى با تعهد مهريه اى كه من تعيين مى كنم با حوا ازدواج كنى ؟
آدم پذيرفت و ازدواج آنها انجام گرفت و آرامش خاطرى كه خداوند براى همسران در كنار يكديگر مقدر فرموده ، براى آدم فراهم گشت و ترس و اضطراب و نگرانى از قلبش رخت بربست و احساس آرامش نمود خداوند نعمت و احسان خود را بر آدم ، به حد كمال رسانيد و به او فرمود: اى آدم اينك بهشت (32)با تمام نعمتهايش ، با نهرهاى جارى و آبهاى روانش ، با ميوه هاى گوناگون و رنگارنگش و خوراكى هاى لذيذ و بى مانندش در اختيار شما است . همراه با همسرت در آن مسكن گزينيد و از همه امكانات آن استفاده كنيد ولى به اين درخت نزديك نشويد و هشيار باشيد كه شيطان دشمن قسم خورده شما است . مبادا شما را فريب دهد و وادار به سرپيچى از فرمان من كند كه در نتيجه به بدبختى خواهيد افتاد.(33)
هنوز زمان زيادى نگذشته بود و اين زوج خوشبخت ، بهره چندانى از بهشت و نعمتهاى آن نبرده بودند كه وسوسه هاى دشمن حيله گر آغاز گرديد.
شيطان كه بيمارى تكبر و خود برزگ بينى او را از مقامى رفيع به اعماق هولناك دره سقوط و بدبختى كشانيده بود، اينك در اثر ديدن خوشبختى آدم و حوا، دچار بيمارى خطرناك حسد هم شده و ديدن زندگانى سعادتمند آن دو، آتشى در درونش شعله ور ساخته بود، آماده شد كه آنها را نيز از سعادت و خوشبختى محروم سازد.
بدين جهت با چهره دوستانه و خيرخواهانه نزد آدم و حوا آمد و آنها را به خوردن ميوه درختى كه از آن نهى شده بودند، دعوت كرد.
آدم و حوا با توجه به نهى خداوند، سخن او را نپذيرفتند، و لب به آن ميوه ممنوعه نزدند، ولى شيطان دست بردار نبود، ديگر باز آمد و سخنش را با لحنى دلسوزانه مطرح كرد. باز هم موثر واقع نشد براى آنها قسم ياد كرد كه من خير خواه شما هستم و از اين پيشنهاد جز سعادت شما چيزى نمى خواهم .
خداوند شما را از خوردن ميوه اين درخت نهى كرده ، زيرا اگر از آن بخوريد، همانند فرشتگان خواهيد شد و عمرى جاودانه و بى پايان خواهيد يافت .(34)
اينجا شيطان ، مطلبى را مطرح كرد كه براى آدم و حوا فوق العاده مهم بود، خلود و ابديت .
علاقه به جاودانگى جز ذات همه انسانهاست و هر انسانى علاقه دارد نابود نشود و از عمر جاودانه بهره مند گردد. آدم و حوا نيز از اين قاعده كلى مستثنى نبودند. لذا وقتى شيطان گفت اگر از ميوه اين درخت بخوريد، جاودانه خواهيد شد، بر روى نقطه ضعف آنها انگشت گذاشت و محكم ترين ضربه را بر اراده آنها فرود آورد و آنچه نبايد، اتفاق افتاد.
آدم و حوا از ميوه درختى كه حق خوردن آنرا نداشتند و در نتيجه لباسهاى بهشتى از بدنشان فرو افتاد و برهنه و عريان ، و بدون ترديد در مقابل لبخندهاى استهزاءآميز و پيروزمندانه شيطان ، مات و سرگردان بجاى ماندند.
باز هم سرپيچى و نافرمانى ولى اين بار نه از جانب شيطان ، كه از سوى آدم و حوا، و باز هم بررسى و محاكمه براى روشن شدن علت سرپيچى و گناه .
خطاب رسيد: مگر من شما را از نزديك شدن به آن درخت منع نكرده بودم ؟ مگر به شما هشدار نداده بودم كه شيطان دشمن شما است ؟ چرا از دستور من سرپيچى كرديد و از راه خلاف رفتيد.
آدم و حوا در درياى پشيمانى غوطه ور بودند، لب به عذر خواهى گشودند و از اشتباه خود، با لحنى خاضعانه ، درخواست عفو و بخشش كردند.
تفاوت آدم و شيطان در اينجا بخوبى آشكار است . شيطان گناه ميكند و از گناه خود دفاع ولى آدم اگر مرتكب اشتباهى شود، راه لجاجت را نمى پيمايد بلكه درصدد جبران لغزش خود برمى آيد و آدم و حوا همين كار را كردند و عرضعه داشتند:
پروردگادا، ما به خود ستم كرديم و فريب شيطان را خورديم و اينك چشم اميد به عفو و كرم بى منتهاى تو داريم .
خداوندا، اگر تو ما را نبخشائى و از لغزش ما نگذرى ، در زمره زيانكاران خواهيم بود.
گناه آدم و حوا در حقيقت ترك اولى بود، زيرا نهى خداوند، نهى ارشادى بود، نه نهى تكليفى ، ولى شايسته بود كه آنها اين كار كوچك را نيز مرتكب نميشدند.
به هر حال عذر خواهى صادقانه آدم و حوا مورد قبول درگاه پروردگار بزرگ قرار گرفت و ديگر باره آنها مشمول عنايات خداوند منان شدند.
خلقت آدم و حوا از آغاز، براى زندگى در زمين بود، نه زندگى در بهشت .
اراده خداوند آن بود كه آدم خليفه روى زمين باشد و توقف كوتاه او در آن باغ مصفا (بهشت ) به منظور آناده شدن براى زندگانى آينده بود.
آدم و فرزندانش و نسلهاى آينده اش بايد در روى زمين تلاش كنند. بركات الهى را استخراج نمايند. سرمايه هاى جسمى و فكرى خود را به كار گيرند. از هوش خداداده و عقل تواناى خود بهره گيرند و خلاصه زمين را آباد كنند.
بدين جهت پس از قبول توبه آدم و حوا، بآنان دستور داده شد در روى زمين مسكن گزينند و گوش بفرمان خداوند كه بوسيله پيامبران و فرستادگان او ابلاغ خواهد شد، داشته باشند.
به آنان يادآورى شد كه دشمنى شيطان نسبت به انسانها ادامه خواهد يافت و آنان بايد همواره هشيار باشند و از خطرات شيطان خود را حفظ كنند.
آنان كه فرمانبردار خداوند باشند، از سعادت دو جهان بهره مند و كسانى كه مطيع شيطان باشند و از راه سرپيچى و گناه را در پيشه گيرند، مجازات سخت خداوند گريبانگيرشان خواهد شد.
فرزندان آدم
واتل عليهم نبا ابنى ادم بالحق اذقربا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر...
(سوره مائده : 26)
آدم و همسرش ، زندگانى عادى خود را در خانه جديد، كره خاكى ، آغاز كردند.
گاهى در نقاط پيرامون خود گردش مى كردند. از كوهها و تپه ها بالا مى رفتند و از دشتها و صحراها عبور مى كردند و گاهى در سايه درختان به استراحت مى پرداختند. آنها نيازمند غذا بودند و براى تاءمين آن ، نهال برخى درختهاى بهشتى مانند درخت خرما و انگور و انار و زيتون را در اختيار آنها قرار داد كه بكارند و از ميوه هاى آنها، براى ادامه زندگى استفاده كنند.
گاهى به ياد آن دوران خوب و خوش بهشت مى افتادند و به خاطر از دست دادن آنهمه نعمت و آسايش و رفاه ، اشك تاءسف و حسرت از ديده روان ميساختند و همواده شيطان را كه عامل اصلى محروميت آنها از بهشت و گرفتار شدن در زندگى پر مشقت دنيا بود، لعنت و نفرين ميدادند.
روزها يكى پس از ديگرى ميگذشت و رفته رفته ، آدم و حوا با زندگى جديد خود خو مى گرفتند و خود را با رنجها و سختيهايش تطبيق ميدادند.
قلم و قضاى پروردگار چنين مقدر فرمود كه نسل بشر در روى زمين فزونى گيرد و باقى بماند و هدف اصلى خلقت را كه شناخت خداوند و بندگى او و سير تكاملى و آباد كردن زمين بود، تحقق يابد.
حوا چند نوبت باردار شد و فرزندانى بدنيا آورد كه موجب خوشنودى و دلگرمى آنان گرديد.
از تنهائى بدر آمدند و چشمان آن دو، به ديدار فرزندانشان روشن شد و خداوند را به خاطر آنهمه احسان و انعام شكر گذارى كردند.
از سر گذشت فرزندان آدم ، در قرآن كريم ، تنها ماجراى هابيل و قابيل ، بدون ذكر نام آن دو به عنوان پسران آدم ذكر شده است (35).
با اينكه هابيل و قابيل برادر و از يك پدر و مادر بودند، شخصيتهاى متفاوتى داشتند و داراى خلق ها و خصلتهاى متفاوتى بودند.
هابيل روحى پاك ، تقوئى قوى و ايمانى محكم داشت ، در حاليكه برادرش ‍ تند خو و شيطان صفت بود.
بدليل صلاحيتهاى اعتقادى و اخلاقى ،هابيل نامزد جانشينى پدر گرديد، در حاليكه قابيل از نظر سن و سال از او بزرگتر بود.
آتش حسد در درون قابيل شعله ور شد و كينه برادر در دل گرفت .
پدر، براى رفع كدورت و دلتنگى برادران ، و براى اينكه به قابيل بفهماند كه انتخاب هابيل براى جانشينى او، فرمان خداست نه تبعيض ميان آنها، دستور داد هر يك از آنها، يك قربانى به درگاه خدا تقديم كنند تا قربانى هر كدام قبول شد، جانشين پدر گردد.
پيشنهاد پدر مورد قبول برادران قرار گرفت و محلى براى تقديم قربانى آنها معين شد.
هابيل گله دار بود و براى قربانى ، بهترين گوسفندى كه در گله داشت انتخاب كرد و در محل قربانى قرار داد.
قابيل كشاورز بود و از محصولات زراعى خود، مقدارى كم ، آنهم از نوع نا مرغوب آن ، به جايگاه تعيين شده آورد.
در آن روزگار، نشانه قبول شدن قربانى بندگان ، پيدايش جرقه اى از نوع آتش ‍ و سوزانيدن قربانى بود .
دو برادر هداياى خود را در محل معين قرار دادند و در نقطه اى دورتر به انتظار نشستند. انتظار آنها زياد بطول نيانجاميد كه شعله نمايان شد و قربانى هابيل را در خود فرو برد ولى هديه قابيل همانگونه دست نخورده باقى ماند.
قابيل كه انتظار چنين پيشامدى را نداشت با خم فراوان ، جايگاه را ترك گفت ولى شعله سوزان حسد، بيش از پيش در درونش زبانه كشيد.
روزى به هابيل گفت : من نمى گذارم تو زنده بمانى و مقامى كه بايد بمن برسد تو اشغال كنى . من تو را خواهم كشت و به اين وضع خاتمه خواهم داد.هابيل با نهايت وقار و آرامش زبان به نصيحت او گشود و گفت برادر جان ، تو اشتباه ميكنى ، كشتن من مشكل تو را حل نمى كند. قبول نشدن قربانى تو دليل ديگرى دارد و آن اين است كه خداوند بزرگ ، فقط قربانى و عبادت بندگان با تقوا را قبول مى كند و تو تقوا ندارى . من زنده باشم يا نباشم چيزى تغيير نمى كند.
صلاح تو در اين است كه در اخلاق و رفتارت تجديد نظر كنى . بسدى پاكى و فضيلت و تقوا روى آور. بديها و پليديها را از دل و جانت بزدائى و خود را به ملكات فاضله و صفاب پسنديده بيارائى تا لطف خدا شامل حالت شود و هدايايت مورد قبول قرار گيرد.
علاوه بر اين ، خونريزى و آدم كشى گناهى است بزرگ كه اگر مرتكب شوى بر سيه روزى و بدبختى تو خواهد افزود و من هرگز براى كشتن تو، اقدام نخواهم كرد.
سخنان برادرانه و خير خواهانه هابيل در دل سياه قابيل اثرى نگذاشت و او را از آن تصميم شيطانى منصرف نكرد.
شب و روز در پى بدست آوردن فرصتى بود كه هابيل را دور از چشم پدر و مادر و تنها پيدا كند و نقشه شوم خود را به اجرا در آورد.
در يكى از روزها اين فرصت بدست آمد و قابيل برادر را تنها يافت . با خشونت و سنگدلى فراوان قطعه سنگى را كه در اختيار داشت بر سر برادر كوبيد و آن انسان شريف و بيگناه را به قتل رسانيد و بدين ترتيب اولين خون ناحق بزمين ريخته شد و نخستين جنايت رخ داد.
جسد بى جان و غرقه در خون قابيل روى زمين افتاد و قابيل نفس راحتى كشيد و از پيروزى خود غرق در لذت و شادمانى شد.
اما هنوز لحظاتى نگذشته بود كه قابيل به فكر فرو رفت كه اگر پدرش ، جسد خون آلودهابيل را ببيند و بفهمد كه او مرتكب چنين جنايتى شده ، از او رنجيده خاطر خواهد شد و به او نفرين خواهد كرد و او را طرد خواهد نمود. پس بايد كادى كند كه اين جنايت وحشتناك ، از چشم پدر پنهان بماند و او پى به راز اين كار نبرد.
تا آنروز انسانى از دنيا نرفته بود كه به خاكش بسپارند و قابيل هم ياد گرفته باشد كه بايد بدن هابيل را به خاك بسپارد.
قابيل نيازمند به راهنما بود. بايد به او ياد داد كه چه كند. اما چه كسى و از چه طريقى راهنمائيش كند. او بى ارزش تر از آن بود كه از طريق وحى آسمانى ارشاد شود. از طرفى پيكر پاك هابيل هم نبايد روى زمين بماند و حرمت او خدشه دار گردد.
اينجا بود كه به فرمان خداوند، كلاغى سمت معلمى او را بر عهده گرفت و در مقام يك فرد نالايق و حقير به او آموزش داد.
كلاغها معمولا ذخيره غذائى خود يا هر آنچه را كه بخواهند براى آينده نگهدارى كنند و شايد هم جسد همنوعان خود را زير خاك پنهان ميكنند.
كلاغى ظاهر شد وبا چنگ و منقار خود، نقطه اى از زمين را حفر كرد و گودالى پديد آورد و در مقابل چشمان قابيل ، چيزى را در آن گودال گذاشت و سپس خاك بر آن ريخت و زير خاك پنهانش كرد.
آن جنايتكار تيره روز، آه سردى كشيد و زبان به ملامت خود گشود و گفت : آيا من از كلاغ ناتوان تر بودم كه بدانم كه با بدانم جسد برادرم چه كنم ؟ واى بر من . آنگاه درسى را كه از كلاغ آموخته بود در موردهابيل به كار بست و بدن او را در قبرى كه كنده بود، بخاك سپرد.
گم شدن هابيل و غيبت طولانى او، پدر را نگران كرد. او را از قابيل پرسيد ولى او با لحنى تند و خشن گفت : مگر من نگهبان او بودم يا مگر او را به من سپرده بودى كه حالش را از من مى پرسى ؟!
پاسخ نامناسب و لحن تند او، با توجه به سابقه اى كه از دشمنى او نسبت به هابيل داشت ، بر نگرانى پدر افزود و سخت اندوهگين و افسرده شد.
جبرئيل امين ، ماجراى آن قتل فجيع را به اطلاع آدم رسانيد و او را به مزار هابيل راهنمائى نمود.
پدر داغديده بر آرامگاه فرزند دلبندش اشكها ريخت و عزادارى و سوگوارى نمود و همانگونه كه پيش بينى ميشد به قابيل نفرين كرد و او را براى هميشه از خود راند.
داغ فرزند شايسته اى چون هابيل ، مسئله اى نبود كه به آسانى از خاطر آزرده پدر محو شود و آنرا بفراموشى بسپارد.
دنيا در نظر پدر داغدار، تيره و تار شده بود و همه چيز اين جهان ، بنظرش ‍ زشت و ناخوشايند مينمود، در اينمورد، تنها عنايات خداوند بود كه ميتوانست نجات بخش آدم باشد.
آرى ، آدم از آغاز خلقت ، مشمول الطاف حضرت حق بوده و در اينجا نيز كمكهاى الهى به فريادش رسيد و بار سنگين آن را براى او قابل تحمل نمود.
پسر ديگرى ، در نهايت شايستگى ، خداوند به او عطا فرمود كه شيث ناميده شد و چون هديه الهى بود، او را (هبة الله ) لقب دادند.
اين پسر و فرزندان ديگرى كه يكى پس از ديگرى ، قدم به جهان هستى گذاشتند، جاى خالى هابيل را پر نكرد و زندگى آدم و حوا را كه ميرفت از رونق بيفتد رونق تازه بخشدند.
پسرها رفته رفته بزرگ شدند و قدم به دوران بلوغ گذاشتند و براى بقاء نسل انسان ، چاره اى جز ازدواج نبود.
قرآن در مورد كيفيت ازدواج فرزندان آدم سكوت اختيار فرموده و تنها روايات اسلامى در اختيار ما است كه نحوه ازدواج آنان را به دو گونه نقل كرده اند.
صورت اول آنكه : حوا در هر نوبت باردارى ، دو فرزند كه يكى پسر و يكى دختر بدنيا مى آورد و وقتى آنها به سن بلوغ رسيدند، پسرى كه از نوبت اول بود با دخترى كه از نوبت دوم بود و پسر نوبت دوم با دختر نوبت اول ازدواج كردند.
اين گروه در جواب حرمت ازدواج با محارم ميگويند: چون در آن زماغن چاره اى نبود، خداوند اينگونه ازدواج را بصورت موقت ، اجازه داد و براى هميشه ممنوع گرديد.
صورت دوم آنكه خداوند براى پسران آدم همسرانى از حوريان و جنيان در صورت بشر فرستاد و نسل بعد كه دخترها و پسرها عموزاده بودند با يكديگر ازدواج كردند و بدين ترتيب نسل بشر در روى زمين فزونى گرفت و آنچه خداوند مقدر و مقرر فرموده بود، تحقق يافت .
شيث (هبة الله )
ثم ارسلنا رسلنا تتر اكلما جاء امة رسولها كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهم احاديث فبعدا لقوم لا يومنون .
(سوره مؤ منون : 44)
اولين كسى كه بعد از دحلت آدم (ع ) به مقام شامخ پيامبرى نائل آمد، شيث (هبة الله ) بود. او وصى و جانشين آدم شد و امانتهاى الهى و صحيفه هائى كه جانب خداوند نازل شده و جمعا بيست و يك صحيفه بود، دريافت و جمع آورى و منظم نمود و سپس به نشر آن تعاليم و هدايت و راهنمائى فرزندان آدم كه رفته رفته جمعت قابل ملاحظه اى را تشكيل ميدادند كمر بست .
از ميان آثار بجاى مانده از آن صحيفه ها، اين صحيفه است كه خداوند به آدم وحى فرستاد كه ؛ من تمام نيكى ها و سعادت ها را در چهار كلمه براى تو بيان ميكنم .
آدم پرسيد: آن چهار كلمه كدامند؟
خطاب آمد: كلمه اول از آن من ، كلمه دوم از آن تو، كلمه سوم ميان من و تو و كلمه چهارم ميان تو و مردم .
آنكه از آن من است اينستكه مرا بپرستى و شريكى براى من قرار ندهى .
آنكه از آن تو است آنكه در برابر كارهائى كه مى كنى ، آنچه را كه بيش از هر چيز به آن نيازمندى ، بتو پاداش دهم .
آنكه ميان من و تو است : از تو دعا كردن و خواستن و از من اجابت و پذيرفتن .
و بالاخره آنكه ميان تو و بندگان من است اينستكه : براى مردم دوست بدارى آنچه براى خودت دوست دارى (36).
آدم پس از گذرانيدن عمرى طولانى ، احساس كسالت و ناتوانى كرد. به فرزندش شيث گفت : پسرم ، زمان مرگ من نزديك شده و اينك من مريض و ناتوانم و خداوند به من دستور داده كه تو را وصى خود قرار دهم و وديعه هاى او را به امانت نزد تو بگذارم ، اينك وصيت نامه من كه شامل آثار علمى و نام بزرگ خداوند ميباشد، زير سر من است . وقتى من از دنيا رفتم آنرا بردار و كسى را نيز از آن مطلع مكن .
در وصيت نامه من تمام مسائلى كه به آن نيازمند شوى ، چه در امور دينى و چه در مسائل دنيوى ثبت و ضبط شده است .
پسرم ، در اين لحظات كه بيمارى و رنج بر من غلبه كرده ، ميل دارم از ميوه هاى بهشتى ، تناول كنم .
از دامنه كوه بالا برو و هر يك از فرشتگان را ديدى سلام مرا به او برسان و بگو: پدرم مريض است و از شما ميخواهد كمى از ميوه هاى بهشتى براى او هديه بفرستيد(37).
شيث به ارتفاع كوهستانى كه در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، ميوه اى بدست آورد.
در بين راه جبرئيل را با گروهى از فرشتگان ديد، جبرئيل بر او سلام كرد و پرسيد: كجا ميروى ؟
گفت : پدرم مريض شده و از من خواسته است مقدارى از ميوه هاى بهشتى ، از فرشتگان به رسم هديه بگيرم و اينك براى اين منظور به كوه آمده ام .
جبرئيل گفت : خداوند به تو صبر و اجر عنايت كند پدرت چشم از جهان پوشيد و به عالم ابدى پيوست . آنگاه همگى كنار جسد آدم آمدند. فرشتگان بفرمان پروردگار بدن او را غسل داده و براى نماز آماده ساخته بودند.
شيث جلو ايستاد و نمازى با پنج تكبير، بهمان شيوه اى كه خداوند در امت اسلامى مقرر فرموده و تا روز رستاخيز اين شيوه ادامه خواهد يافت ، بر جنازه آدم خواند(38).
سپس جنازه او را طبق راهنمائى جبرئيل ، با احترام و تجليل فراوان بخاك سپردند و شيث در غم از دست دادن پدر بيتابى ميكرد. جبرئيل او را دلدارى داد و به ادامه زندگى و انجام وظيفه پيامبرى تشويق نمود.
شيث متجاوز از هزار سال زندگى كرد و همواره با جبرئيل و فرشتگان الهى در ارتباط بود و وحى خداوندى را دريافت و به مردم ابلاغ ميكرد. بر اساس ‍ سنت تغيير ناپذير آفرينش ، دوران زندگى شيث به سر آمد و به دستور خداوند، ادريس را كه از بهترين نواده هاى آدم بود، بجانشينى برگزيد و ودائع نبوت را به او سپرد.
ادريس
و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا و رفعناه مكانا علينا. (سوره مريم : 57)
ادريس از نواده هاى آدم و اولين كسى است كه بعد از آدم و شيث به مقام پيامبرى نائل گرديد.
وى مردم را به پرستش خداى يگانه و اجتناب از گناه دعوت ميكرد و به پيروان خود مژده آمدن پيامبران بعد و بخصوص بشارت آمدن خاتم الانبياء (6) را بشارت ميداد و ميگفت :
آنحضرت به تمام فضائل نفسانى آراسته است و دين او دينى است كه روى زمين را اصلاح خواهد نمود.
از ادريس كلمات حكمت آميزى نقل شده كه به زبانهاى مختلف جهان ترجمه شده است و از سخنان او است :
1- بهترين شكرانه نعمتهاى خداوند، احسان و نيكى به بندگان او است .
2- قسم دروغ نخوريد و دروغ گويان را قسم ندهيد.
3- از كسبهاى پست اجتناب كنيد.
4- در پيشگاه خداوند با نيتهاى خالص قدم بزنيد.
ابتداى پيامبرى ادريس چنان بوده است كه :
پادشاهى ستمگر بر قوم ادريس حكومت ميكرد و فرمانش بر مال و جان مردم نافذ بود.
روزى پادشاه براى تفريح و خوشگذرانى از مركز حكومت خود خارج گرديد. عبورش به چمنزار سبز و خرمى افتاد و مورد پسندش واقع شد.
از وزراى خود پرسيد: اين چمنزار از كيست ؟
گفتند: از مردى است خدا پرست با فلان نام و نشان .
شاه دستور داد مرد بينوا را احضار كردند. باو تكليف كرد كه اين زمين دا به من واگذار كن .
مرد با ايمان كه متكى به خداوند بود گفت :
عائله اى دارم كه از تو محتاج ترند. شاه گفت : پس بمن بفروش . مرد حاضر نشد. شاه غضبناك به خانه بازگشت ولى بسيار ناراحت بنظر ميرسيد و در انديشه بود كه زمينرا بچه وسيله اى از مالكش بگيرد.
شاه زنى ناپاك داشت . چون شوهر را غضبناك ديد سببش راپرسيد.
شاه داستان زمين و مالك زمين را نقل كرد و گفت :
امتناع اين مرد از تسليم زمين ، مرا سخت آزرده ساخته است .
زن گفت چاره كار آسان است . عدهاى از ياران ناپاكدل و خدانشناس خود را طلبيد و برويد نزد شاه و گواهى دهيد كه فلان مرد (مالك زمين ) از دين شاه روگردان شده و به صف گمداهان پيوسته است .
به گواهى آنان ، مالك زمين كشته شد و ملك به تصرف شاه درآمد. درياى غضب پروردگار در برابر اين جنايت بزرگ به جوش آمد و به ادريس وحى رسيد كه :
نزد اين ستمكار برو و باو بگو: به كشتن بنده من اكتفاء نكردى . ملك او را گرفتى و عائله او را بيچاره ساختى . بهوش باش كه از تو انتقام ميگيريم و سلطنت را از تو سلب ميكنم . مركز فرمانروائى ترا ويران و و گوشت زن ناپاك ترا طعمه سگان ميسازم .
آيا حلم و بردبارى من ترا مغرور و سركش ساخته است ؟
ادريس پيام پروردگار را رسانيد ولى شاه در جوابش گفت :
پيش از آنكه بدست من كشته شوى ، از نزدم بيرون برو!
ملكه به شوهر خود گفت : از پيام خداى ادريس هيچگونه بيم در خودت راه راه نده . من ميفرستم او را بكشند. چنذد نفر در تعقيب ادريس فرستاد. ماءمورين در جستجوى ادريس بودند و ادريس به دستور خداوند از شهر خارج شد و خود را مخفى ساخت و از خداوند درخواست كرد:
خداوندا! باران رحمت خود را بر اين شهر نازل مفرما تا من درخواست كنم .
دعاى ارديس مستجاب شد و وى به غار كوهى پناهنده شد و خداوند فرشته اى بر او گماشت كه همه شب غذاى مورد احتياج او را باو برساند.
ادريس در پناه غار با آرامش خاطر بسر ميبرد و موضوع نفرين او ورد زبانها بود. در آن هنگام پروردگار عالم به انتقام آنمرد بيگناه ، شاه ستمگر را از تخت سلطنت سرنگون كرد و او را به چنگال مرگ گرفتار ساخت . شوهرش ‍ را ويران و زنش را طعمه سگان نمود و سلطنت بدست يكنفر گردنكش و گناهكار ديگر افتاد .
'از گمشدن ادريس بيست سال گذشت . يكقطره باران هم نباريد زندگانى مردم بسى سخت شد. زراعتها از بين رفت و باغستانها از بى آبى خشكيد. اهالى دست نيازمندى به شهرها و نقاط ديگر دراز كردند و در اثر فشار و بيجارگى به خود آمدند و گفتند: اين بدبختى ما براى نفرين ادريس است كه از خدا درخواست كرده باران بر ما نفرستد. اينك ادريس ناپديد است ولى خداى ادريس از او مهربانتر و رحمتش واسع تر است . بدرگاه خدا رفتند و از گناهان خود استغفار كردند و خاك ندامت بر سر ريختند.
خداوند توبه آنها را قبول كرد و ادريس را بشهر برگردانيد و مردم بحضور او شرفياب شدند و توبه خود را تجديد كردند. ادريس از خدا طلب باران كرد ابرها صفحه آسمان را پوشانيد و بارانى سودمند باريد و مردم سيراب گشتند.
سالها گذشت و ادريس برهبرى و راهنمائى قوم خود اشتغال داشت تا خداوند متعال او را بالا برد و بمقامى ارجمند رسانيد.

 

next page

fehrest page

 

 

رنگون كرد و او را به چنگال مرگ گرفتار ساخت . شوهرش ‍ را ويران و زنش را طعمه سگان نمود و سلطنت بدست يكنفر گردنكش و گناهكار ديگر افتاد .
'از گمشدن ادريس بيست سال گذشت . يكقطره باران هم نباريد زندگانى مردم بسى سخت شد. زراعتها از بين رفت و باغستانها از بى آبى خشكيد. اهالى دست نيازمندى به شهرها و نقاط ديگر دراز كردند و در اثر فشار و بيجارگى به خود آمدند و گفتند: اين بدبختى ما براى نفرين ادريس است كه از خدا درخواست كرده باران بر ما نفرستد. اينك ادريس ناپديد است ولى خداى ادريس از او مهربانتر و رحمتش واسع تر است . بدرگاه خدا رفتند و از گناهان خود استغفار كردند و خاك ندامت بر سر ريختند.
خداوند توبه آنها را قبول كرد و ادريس را بشهر برگردانيد و مردم بحضور او شرفياب شدند و توبه خود را تجديد كردند. ادريس از خدا طلب باران كرد ابرها صفحه آسمان را پوشانيد و بارانى سودمند باريد و مردم سيراب گشتند.
سالها گذشت و ادريس برهبرى و راهنمائى قوم خود اشتغال داشت تا خداوند متعال او را بالا برد و بمقامى ارجمند رسانيد.

next page

fehrest page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
احادیث مختلف از انبیا و ایمه ع
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : پنج شنبه 6 اسفند 1394

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 131

خوشحال و فرحناك مى‏سازد مرا مردى كه بگذرد از كسى كه به او ستم كرده، و پيوند كند با كسى كه از او بريده، و عطا كند به كسى كه او را محروم ساخته، و برابر كند و پاداش دهد بدى را به نيكى و احسان.

6516 3-  العفو احسن الاحسان. 1 67 گذشت، نيكوترين احسانهاست.

6517 4-  العفو زكاة الظّفر. 1 97 گذشت، زكات پيروزى است.

6518 5-  العفو عنوان النّبل. 1 134 گذشت، عنوان و نمايانگر بزرگى است.

6519 6-  العفو تاج المكارم. 1 140 گذشت، تاج بزرگواريهاست.

6520 7-  العفو افضل الاحسان. 1 154 گذشت، برترين نيكوييهاست.

6521 8-  الصّفح احسن الشّيم. 1 172 چشم پوشى و ناديده گرفتن نيكوترين خصلتهاست.

6522 9-  العفو زين القدرة. 1 198 گذشت، زيور قدرت و توانايى است.

6523 10-  العفو يوجب المجد. 1 198 گذشت، موجب مجد و بزرگى است.

6524 11-  العفو زكاة القدرة. 1 230 گذشت، زكات توانايى است.

6526 13-  العفو احسن الانتصار. 1 277 گذشت، بهترين يارگيرى است.

6526 13-  العفو مع القدرة جنّة من عذاب اللّه سبحانه. 1 398 گذشت با قدرت و توانايى، سپرى است از عذاب خداى سبحان.

6527 14-  المبادرة الى العفو من اخلاق الكرام. 2 4 پيشى جستن به گذشت از خلق و خوى مردمان كريم و بزرگوار است.

6528 15-  العفو اعظم الفضيلتين. 2 19 گذشت، بزرگترين فضيلتهاست.

6529 16-  الصّفح ان يعفو الرّجل عمّا يجنى عليه و يحلم عمّا يغيظه. 2 69

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 132

چشم پوشى به اين است كه انسان از جنايتى كه در باره او شده بگذرد، و از آنچه او را به خشم آورد شكيبايى ورزد.

6530 17-  اعف تنصر. 2 170 در گذر تا يارى‏ات كنند.

6531 18-  اقل تقل. 2 172 ببخشاى تا بر تو ببخشايند.

6532 19-  اقل العثرة و ادرإ الحدّ و تجاوز عمّا لم يصرّح لك به. 2 197 از لغزش در گذر، و حدّ را (تا آنجا كه مقدور است) دفع كن، و بگذر از آنچه در باره آن علنى چيزى به تو نگفته‏اند. (و محملى ندارد) 6533 20-  اعط النّاس من عفوك و صفحك مثل ما تحبّ ان يعطيك اللّه سبحانه، و على عفو فلا تندم. 2 200 گذشت و چشم پوشى تو نسبت به مردم همان گونه باشد كه دوست دارى خداى سبحان بر تو ببخشايد، و بر عفو و گذشتى كه كرده‏اى پشيمان مشو.

6534 21-  احسن الجود عفو بعد مقدرة.

2 393 بهترين بخشندگى گذشتى است كه پس از رسيدن به قدرت باشد.

6535 22-  احسن افعال المقتدر العفو.

2 399 بهترين كارهاى شخص قدرتمند، گذشت است.

6536 23-  اولى النّاس بالعفو اقدرهم على العقوبة. 2 410 شايسته‏ترين مردم به گذشت كردن آن كسى است كه از ديگران قدرتمندتر است بر كيفر كردن.

6537 24-  احقّ النّاس بالاسعاف طالب العفو. 2 411 شايسته‏ترين مردم به دستگيرى و كمك كردن به او، آن كسى است كه درخواست عفو و گذشت دارد.

6538 25-  احسن من استيفاء حقّك العفو عنه. 2 423 بهتر از استيفاى حق خود و به دست آوردن آن، اين است كه از آن بگذرى.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 133

6539 26-  احسن المكارم عفو المقتدر وجود المفتقر. 2 432 بهترين مكارم (و صفات والاى انسانى) گذشت شخص توانا، و جود و بخشش شخص نيازمند است.

6540 27-  احسن العفو ما كان عن قدرة.

2 435 بهترين گذشت آن است كه از روى توانايى و قدرت بر انتقام باشد.

6541 28-  بالعفو تستنزل الرّحمة. 3 233 به وسيله گذشت و عفو درخواست فرود آمدن رحمت حق شود.

6542 29-  تجاوز عن الزّلل و اقل العثرات ترفع لك الدّرجات. 3 314 از لغزشهاى ديگران در گذر و خطاها را ببخشاى تا درجه‏هايت (در پيش خداوند) بالا رود.

6543 30-  خذ العفو من النّاس و لا تبلغ من احد مكروهه. 3 461 فراگير شيوه گذشت از مردم را، و دست‏اندازى نكن به هيچ كس بدانچه ناخوش آيند اوست.

6544 31-  شرّ النّاس من لا يعفو عن الزّلة و لا يستر العورة. 4 175 بدترين مردم كسى است كه از لغزش نگذرد، و آنچه را بايد از ديگران بپوشاند، نپوشاند.

6545 32-  شيئان لا يوزن ثوابهما: العفو و العدل. 4 184 دو چيز است كه پاداش و ثواب آن به وزن و اندازه درنيايد: گذشت و عدالت.

6546 33-  عند كمال القدرة تظهر فضيلة العفو. 4 324 در هنگام كمال قدرت و توانايى، فضيلت و برترى عفو و گذشت آشكار شود.

6547 34-  قلّة العفو اقبح العيوب و التّسرّع الى الانتقام اعظم الذّنوب.

4 505 كم گذشتى زشت‏ترين عيبهاست، و شتاب كردن در انتقام، بزرگترين گناهان است.

6548 35-  كن جميل العفو اذا قدرت عاملا بالعدل اذا ملكت. 4 606

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 134

چنان باش كه چون قدرت يافتى گذشتت زيبا باشد، و چون به پادشاهى رسيدى به عدالت رفتار كنى.

6549 36-  كن عفوّا فى قدرتك، جوادا فى عسرتك مؤثرا مع فاقتك، يكمل لك الفضل. 4 611 پرگذشت باش در حال قدرت و توانايى، بخشنده باش در حال عسرت و تنگدستى، ايثار كننده باش در حال نيازمندى، تا فضيلت و برترى تو كامل گردد.

6550 37-  كم من طامع بالصّفح عنه.

4 550 بسا طمع كارى كه طمع او به خاطر چشم پوشى از او است. (كه سبب مى‏شود تا دوباره طمع در نافرمانى و گناه كند) 6551 38-  من عفى عن الجرائم فقد اخذ بجوامع الفضل. 5 307 كسى كه از جرمها و گناهان درگذرد مجموعه فضيلت را در بر گرفته است.

6552 39-  من لم يحسن العفو اساء بالانتقام. 5 407 كسى كه احسان به عفو و گذشت نكند به وسيله انتقام بدى كند (يعنى ترك آن كار نيك، موجب اين كار بد مى‏شود).

6553 40-  من الكرم ان تتجاوز عن الاساءة اليك. 6 39 از كرم و بزرگوارى است كه درگذرى از كسى كه به تو بدى كرده.

6554 41-  ما احسن العفو مع الاقتدار.

6 68 چه نيكو است گذشت، با داشتن قدرت و توانايى بر انتقام.

6555 42-  ما عفا عن الذّنب من قرّع به.

6 72 عفو و گذشت از گناه نكرده، كسى كه سرزنش و سركوفت بزند به آن. (يعنى سركوفت زدن ارزش عفو را از ميان مى‏برد) 6556 43-  لا تند منّ على عفو، و لا تبهجنّ بعقوبة. 6 299 زنهار كه پشيمان نشوى بر عفو و گذشتى كه كرده‏اى، و زنهار كه شادمان نشوى‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 135

بر كيفر دادنى كه انجام داده‏اى.

6557 44-  لا حلم كالصّفح. 6 352 هيچ بردبارى همچون چشم پوشى و گذشت نيست.

6558 45-  لا شي‏ء أحسن من عفو قادر.

6 392 چيزى بهتر از گذشت شخص قدرتمند (كه قدرت بر انتقام دارد) نيست.

6559 46-  لا يقابل مسى‏ء قطّ بافضل من العفو عنه. 6 427 مقابله و معامله نشود گنهكارى هرگز به چيزى برتر از گذشت از او.

باب العافية (تندرستى)

6560 1-  العافية أهنأ النّعم. 1 240 تندرستى گواراترين نعمتهاست.

6561 2-  العافية افضل اللّباسين. 2 21 تندرستى برترين جامه‏هاست.

6562 3-  العوافى اذا دامت جهلت و اذا فقدت عرفت. 2 78 تندرستى‏ها هنگامى كه پايدار باشد (قدر و ارزش آن) مجهول باشد، و چون از دست رفت شناخته شود.

6563 4-  انّ العافية فى الدّين و الدّنيا لنعمة جليلة و موهبة جزيلة. 2 667 به راستى كه تندرستى و عافيت در دين و دنيا، هر آينه نعمتى است بزرگ و موهبتى است سترگ.

6564 5-  بالعافية توجد لذّة الحيوة.

3 203 به وسيله تندرستى است كه لذّت زندگى يافت شود.

6565 6-  ثوب العافية اهنأ الملابس.

3 346 جامه تندرستى و عافيت، گواراترين جامه‏هاست.

6566 7-  دوام العافية اهنأ عطيّة و افضل قسم. 4 21 پايدار ماندن تندرستى گواراترين عطاى الهى و برترين قسمتها و بهره‏هاست.

6567 8-  كلّ عافية الى بلاء. 4 528 هر عافيت و تندرستى به سوى بلايى پيش‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 136

مى‏رود. (و اعتبارى ندارد) 6568 9-  لا عيش أهنأ من العافية. 6 394 زندگى‏اى گواراتر از تندرستى نيست.

6569 10-  لا لباس افضل من العافية. 6 434 جامه‏اى برتر از تندرستى نيست.

باب العاقبة (سرانجام، پايان)

6570 1-  الا و إنّ من تورّط فى الامور من غير نظر فى العواقب فقد تعرّض لمفدحات النّوائب. 2 337 آگاه باشيد به راستى هر كس در افتد در كارها بدون انديشه و فكر در عواقب آن، به حقيقت خود را در معرض مصيبتهاى گران و سنگين در آورده.

6571 2-  اعقل النّاس انظرهم فى العواقب. 2 484 عاقل‏ترين مردم كسى است كه در عواقب كارها بيشتر انديشه و تأمّل كند.

6572 3-  اذا هممت بامر فاجتنب ذميم العواقب فيه. 3 169 هرگاه قصد كارى كنى بپرهيز از عواقب نكوهيده‏اى كه در آن است.

6573 4-  بالنّظر فى العواقب تؤمن المعاطب. 3 239 با نگرش و دقّت در سرانجامهاى كار است كه آدمى از هلاكتها ايمنى يابد.

6574 5-  راقب العواقب تنج من المعاطب. 4 99 مراقب و نگران سرانجامهاى كار باش تا از محلهاى سقوط نجات يابى.

6575 6-  طاعة دواعى الشّرور تفسد عواقب الامور. 4 252 پيروى كردن از چيزهايى كه مى‏خوانند انسان را به بدى، تباه كند سرانجام كارها را.

6576 7-  فى العواقب شاف او مريح.

4 406 در سرانجامها (ى بيمارى‏ها) شفا دهنده‏اى است يا آسوده كننده‏اى.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 137

6577 8-  كلّ مخلوق يجرى الى ما لا يدرى. 4 536 هر آفريده شده‏اى روان است به سوى سرانجامى كه خود نمى‏داند.

6578 9-  لكلّ امر مآل. 5 16 هر چيزى را سرانجامى است.

6579 10-  لكلّ امر عاقبة حلوة او مرّة.

5 17 هر چيزى را سرانجامى است شيرين يا تلخ.

6580 11-  من انتظر العواقب سلم. 5 167 كسى كه چشم به راه پايانه كار است (و ملاحظه عاقبت كار را مى‏كند) سالم ماند.

6581 12-  من نظر فى العواقب سلم.

5 188 كسى كه نگاه در سرانجامها مى‏كند سالم ماند.

6582 13-  من نظر فى العواقب سلم من النّوائب. 5 214 كسى كه نظر به عواقب كار مى‏كند از پيش‏آمدهاى ناگوار سالم ماند.

6583 14-  من راقب العواقب امن المعاطب. 5 248 كسى كه مراقب و نگران عواقب كار باشد از جايگاههاى سقوط در امان ماند.

6584 15-  من فكّر فى العواقب امن المعاطب. 5 316 كسى كه در عواقب كار فكر و انديشه كند از افتادن در محلهاى سقوط ايمن باشد.

6585 16-  من راقب العواقب سلم من النّوائب. 5 346 كسى كه مراقب و نگران عواقب كار باشد از پيش آمدهاى ناگوار به سلامت ماند.

6586 17-  ملاك الامور حسن الخواتم.

6 119 ملاك و معيار كارها، خوبى سرانجام آن است.

6587 18-  مكروه تحمد عاقبته، خير من محبوب تذمّ مغبّته. 6 122 چيز ناخوشايندى كه سرانجامش پسنديده باشد، بهتر است از آنچه محبوب باشد ولى سرانجام آن مذموم و نكوهيده‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 138

است.

6588 19-  لا عاقبة اسلم من عواقب السّلم. 6 385 سرانجامى سالم‏تر از سرانجام آشتى و رفاقت نيست.

باب العقوبة (كيفر)

6589 1-  ايّاك و التّسرّع الى العقوبة فانّه ممقتة عند اللّه و مقرّب من الغير. 2 294 زنهار بپرهيز از شتاب كردن به سوى كيفر دادن كه به راستى اين كار مورد خشم خداى متعال و نزديك كننده دگرگونيهاى (نعمتهاى الهى) است.

6590 2-  انّ اللّه سبحانه قد وضع العقاب على معاصيه زيادة لعباده عن نقمته.

2 517 به راستى كه خداى سبحان عقاب و كيفر را بر نافرمانيهايش مقرّر فرمود براى آنكه بندگانش را از خشم و انتقامش باز دارد.

6591 3-  من عاقب المذنب فسد فضله.

5 209 كسى كه گنهكار را كيفر كند فضل و برترى او فاسد و تباه گشته است.

6592 4-  من عاقب بالذّنب فلا فضل له.

5 439 كسى كه در برابر گناه كيفر دهد فضيلتى ندارد.

6593 5-  لا تعاجل الذّنب بالعقوبة و اترك بينهما للعفو موضعا تحرز به الاجر و المثوبة. 6 306 شتاب نكن گناه را به كيفر دادن و ميان آن دو، جايى براى گذشت و عفو بگذار كه به وسيله آن پاداش نيك و ثوابى را به دست آورى.

6594 6-  التّقريع أحد العقوبتين. 2 27 سرزنش و سركوفت زدن يكى از دو كيفر و عقوبت است.

باب العقل (خرد)

6595 1-  غاية العقل الاعتراف بالجهل.

4 374 نهايت عقل و خرد آن است كه اعتراف به نادانى خود كند (يعنى آنچه را نداند

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 139

اعتراف كند كه نمى‏داند).  6596 2-  قبيح عاقل خير من حسن جاهل. 4 510 كار زشت عاقل بهتر است از كار نيك نادان.

6597 3-  قطيعة العاقل لك بعد نفاذ الحيلة فيك. 4 510 بريدن عاقل از تو (و قطع رابطه‏اش با تو) پس از اين است كه راه چاره‏اى در باره تو نيابد.

6598 4-  كفاك من عقلك ما ابان لك رشدك من غيّك. 4 586 از عقل تو همين اندازه تو را بس است كه رشدت را از گمراهيت براى تو روشن سازد.

6599 5-  لم يعقل من وله باللّعب، و استهتر باللّهو و الطّرب. 5 106 عاقل نيست كسى كه شيفته بازى و سرگرمى شود و حريص به لهو و شادى گردد.

6600 6-  من عقل استقال. 5 140 كسى كه عاقل باشد طلب گذشت (از خداى تعالى) كند.

6601 7-  لا عقل كالتّجاهل. 6 356 هيچ عقلى مانند «تجاهل» و خود را به نادانى زدن نيست.  6602 8-  العقل زين، الحمق شين. 1 13 عقل زيور است و حماقت ننگ و عيب.

6603 9-  العقل شفاء. 1 56 عقل، شفا و درمان است.

6604 10-  العقول مواهب، الآداب مكاسب. 1 59 عقلها موهبتى الهى است، و آداب كسب كردنى است.

6605 11-  العقل شرف كريم لا يبلى. 2 8 عقل شرافت بزرگوارى است كه كهنه نشود.

6606 12-  الانسان بعقله. 1 61

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 140

(حقيقت آدمى و) انسان به عقل او است.

6607 13-  العقل فضيلة الانسان. 1 65 عقل و خرد فضيلت و برترى انسان است.

6608 14-  العقل رسول الحقّ. 1 70 عقل پيك حق است.

6609 15-  العقل صديق مقطوع. 1 85 عقل دوستى است بريده شده (كه مردم از او بريده‏اند).

6610 16-  العاقل يألف مثله. 1 85 عاقل الفت گيرد با مانند خود.

6611 17-  العقل لا ينخدع. 1 116 عقل فريب نمى‏خورد.

6612 18-  العقل مصلح كلّ امر. 1 110 عقل اصلاح كننده هر چيزى است.

6613 19-  العاقل عدوّ لذّته. 1 123 انسان عاقل دشمن لذّت خويش است (زيرا غالبا لذتها موجب بدبختى است).

6614 20-  العقل داعى الفهم. 1 128 عقل و خرد دعوت كننده به فهم و زيركى است.

6615 21-  العقل اقوى اساس. 1 128 عقل و خرد محكم‏ترين اساس و پايه است.

6616 22-  العقل افضل مرجوّ. 1 129 عقل برترين اميدواريهاست.

6617 23-  العقل يحسن الرّويّة. 1 133 عقل فكر و انديشه را نيكو كند.

6618 24-  العاقل يطلب الكمال، الجاهل يطلب المال. 1 153 عاقل و خردمند كمال را مى‏طلبد، و جاهل مال را.

6619 25-  العقل ينبوع الخير. 1 173 عقل چشمه خير و نيكى است.

6620 26-  العقل حفظ التّجارب. 1 177 عقل نگه داشتن تجربه‏هاست (يعنى عاقل كسى است كه تجربه‏ها را بخاطر بسپارد و در وقت خود به كار بندد).

6621 27-  العاقل يضع نفسه فيرتفع.

1 178 عاقل پست گرداند نفس خود را و فروتنى كند و در نتيجه بلند گردد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 141

6622 28-  العقل أحسن حلية. 1 204 عقل بهترين زيورها است.

6623 29-  العقل يوجب الحذر. 1 204 عقل لازم كند حذر و پرهيز را.

6624 30-  العقل مركب العلم. 1 205 عقل مركب علم و دانش است.

6625 31-  العقل حسام قاطع. 1 206 عقل شمشيرى است برّان (كه حق و باطل را از هم جدا كند).

6626 32-  العقل سلاح كلّ أمر. 2 210 عقل سلاح هر كارى است.

6627 33-  العاقل مهموم مغموم. 1 237 عاقل پيوسته اندوهناك و غمگين است (به خاطر كوتاهى‏ها و انديشه در سرانجامها...) 6628 34-  العقل اشرف مزيّة. 1 240 عقل شريف‏ترين مزيّت و برترى انسان است.

6629 35-  العاقل من احرز أمره. 1 281 عاقل كسى است كه كار خود را محكم و پابرجا كرده (يا دريافته) است.

6630 36-  اصطناع العاقل احسن فضيلة. 1 323 احسان كردن عاقل بهترين فضيلت است.

6631 37-  العقل ثوب جديد لا يبلى.

1 323 عقل جامه نو و تازه‏اى است كه كهنه نشود.

6632 38-  العاقل يعتمد على عمله، الجاهل يعتمد على أمله. 1 324 عاقل تكيه بر عمل خويش كند و جاهل و نادان تكيه بر آرزوى خويش.

6633 39-  العقل منزّه عن المنكر آمر بالمعروف. 1 328 عقل پاكيزه كننده است از كار زشت و دستور دهد به كار نيك.

6634 40-  العقل حيث كان آلف مألوف.

1 328 عقل هر جا كه باشد الفت دهنده و الفت گيرنده است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 142

6635 41-  العقل شجرة ثمرها السّخاء و الحياء. 1 329 عقل درختى است كه ميوه‏اش سخاوت و حياست.

6636 42-  العاقل من بذل نداه. 1 331 عاقل كسى است كه بخشش خويش را بذل كند.

6637 43-  العقل زين لمن رزقه. 1 336 عقل زيورى است براى آن كس كه روزيش شده است.

6638 44-  العقل فى الغربة قربة. 1 341 عقل در غربت خويشاوند است.

6639 45-  العقل رقىّ الى علّيّين. 1 350 عقل بالا برد انسان را به سوى مقام «عليّين» و جايگاه والا.

6640 46-  العاقل من صدّق اقواله أفعاله. 1 365 عاقل كسى است كه كارهايش گفتارش را تصديق كند.

6641 47-  العاقل من وقف حيث عرف.

1 366 عاقل كسى است كه به ايستد هر جا كه بشناسد (يعنى در بحث و مناظره و قضاوت و امثال آنها).

6642 48-  العاقل من يزهد فيما يرغب فيه الجاهل. 1 393 عاقل كسى است كه زهد ورزد در آنچه جاهل در آن رغبت كند.

6643 49-  العقل غريزة تزيد بالعلم و التّجارب. 2 32 عقل خصلتى است كه به سبب علم و تجربه‏ها افزون شود.

6644 50-  العاقل من هجر شهوته و باع دنياه بآخرته. 2 34 عاقل كسى است كه از شهوت دورى كند و دنياى خود را به آخرت بفروشد.

6645 51-  العاقل من تورّع عن الذّنوب و تنزّه من العيوب. 2 36 عاقل كسى است كه از گناهان پارسايى ورزد، و از عيبها پاكيزه باشد.

6646 52-  العقل و العلم مقرونان فى قرن‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 143

لا يفترقان و لا يتباينان. 2 46 عقل و علم در يك رسن به هم بسته‏اند، نه از هم جدا شوند و نه از هم دور شوند.

6647 53-  العاقل من احسن صنائعه و وضع سعيه فى مواضعه. 2 51 عاقل كسى است كه كارها (و احسانها) ى او نيكو باشد، و تلاش و كوشش خود را در جاى خود به كار برد.

6648 54-  العاقل اذا سكت فكّر، و اذا نطق ذكر، و اذا نظر اعتبر. 2 55 عاقل هنگامى كه خاموش باشد انديشه كند، و چون سخن گويد ذكر خدا كند، و چون نگاه كند پند گيرد.

6649 55-  العقل اغنى الغناء و غاية الشّرف فى الآخرة و الدّنيا. 2 57 عقل بى نياز كننده‏ترين توانگريها و نهايت شرف و بزرگوارى است در دنيا و آخرت.

6650 56-  العاقل من اتّهم رأيه و لم يثق بكلّ ما تسوّل له نفسه. 2 64 عاقل كسى است كه متّهم كند رأى و انديشه خود را، و اعتماد نكند به هر چه نفس او برايش آرايش دهد.

6651 57-  العاقل من وضع الاشياء مواضعها و الجاهل ضدّ ذلك. 2 79 عاقل كسى است كه هر چيزى را در جاى خود نهد، و جاهل و نادان بر خلاف اين است.

6652 58-  العاقل اذا علم عمل و اذا عمل اخلص و اذا اخلص اعتزل. 2 85 عاقل هنگامى كه دانا شد عمل كند، و چون عمل كند پاك و خالص كند، و چون خالص كرد، عزلت گزيند.

6653 59-  العقل اجمل زينة، و العلم اشرف مزيّة. 2 86 عقل زيباترين زيور است و علم و دانش شريف‏ترين مزيّت و برترى.

6654 60-  العقل اصل العلم و داعية الفهم. 2 91 عقل ريشه علم و دانش است، و انسان را به فهم و انديشه بخواند.

6655 61-  العاقل لا يفرط به عنف و لا يقعد به ضعف. 2 107

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 144

عاقل كسى است كه از حدّ نگذراند او را درشتى و درشت خويى، و نمى‏نشاند او را ناتوانى.

6656 62-  العقل منفعة و العلم مرفعة و الصّبر مدفعة. 2 117 عقل سود و منفعت آورد، و علم و دانش رفعت دهد، و صبر و بردبارى سبب دفع مصيبتها شود.

6657 63-  النّفوس طلقة لكنّ ايدى العقول تمسك اعنّتها عن النّحوس.

2 119 نفسها (همچون مركبى) آزاد و رهاست، ولى دستهاى عقل و خردهاست كه مهارشان را از بدبختيها و نحوستها نگه دارند.

6658 64-  العقل صاحب جيش الرّحمن و الهوى قائد جيش الشّيطان، و النّفس متجاذبة بينهما، فايّهما غلب كانت فى حيّزه. 2 137 عقل سردار لشكر خداى رحمان است، و هوا و هوس جلودار و فرمانده سپاه شيطان، و نفس انسانى را در اين ميان هر يك به سوى خود مى‏كشد، و هر كدام پيروز شد نفس در همان جايگاه او خواهد بود.

6659 65-  العقل و الشّهوة ضدّان و مؤيّد العقل العلم و مزيّن الشّهوة الهوى و النّفس متنازعة بينهما فأيّهما قهر كانت في جانبه. 2 137 عقل و شهوت هر دو مخالف يكديگرند، يارى دهنده عقل علم است، و آرايش دهنده شهوت هوا و هوس، و نفس در اين ميان مورد نزاع اين دو است، و هر كدام غلبه كرد نفس در طرف او خواهد بود.

6660 66-  العقل أنّك تقتصد فلا تسرف و تعد فلا تخلف، و اذا غضبت حلمت.

2 145 عقل اين است كه ميانه‏روى كنى و زياده‏روى نكنى، و وعده دهى و خلاف وعده نكنى، و هرگاه خشم كردى حلم ورزى و بردبارى كنى.

6661 67-  العقل يهدى و ينجى، و الجهل يغوى و يردى. 2 152

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 145

عقل راهنمايى كند و نجات دهد، امّا جهل و نادانى گمراه كند و هلاك گرداند.

6662 68-  العاقل من لا يضيع له نفسا فيما لا ينفعه، و لا يقتنى ما لا يصحبه.

2 155 عاقل كسى است كه ضايع نكند از خود نفسى را در آنچه سودش ندهد، و اندوخته نكند آنچه را همراه او نباشد.

6663 69-  العاقل من سلّم الى القضاء و عمل بالحزم. 2 162 عاقل كسى است كه تسليم قضاى الهى گردد، و در عين حال به احتياط و دورانديشى عمل كند.

6664 70-  العقل صديق محمود. 2 167 عقل دوستى است ستوده.

6665 71-  اعقل تدرك. 2 173 عاقل باش تا دريابى.

6666 72-  اطع العاقل تغنم. 2 175 از عاقل پيروى كن تا غنيمت يابى.

6667 73-  استرشد العقل و خالف الهوى تنجح. 2 184 راه راست را از عقل بطلب، و با هوا و هوس مخالفت كن تا رستگار شوى.

6668 74-  اعقل عقلك و املك امرك و جاهد نفسك و اعمل للآخرة جهدك.

2 211 خردمند گردان عقل خود را، و به دست گير كار خود را، و پيكار كن با نفس خود، و كار كن براى آخرت به قدر طاقت و كوشش خود.

6669 75-  اتّهموا عقولكم فانّه من الثّقة بها يكون الخطاء. 2 267 متّهم كنيد عقلهاى خود را كه به راستى در اثر اعتماد به آنها (و بدون مشورت با ديگران، و تكيه بر عقل خويش) است خطا كارى.

6670 76-  الا و انّ اللّبيب من استقبل وجوه الآراء بفكر صائب و نظر فى العواقب. 2 337 آگاه باشيد كه به راستى خردمند فرزانه كسى است كه به رأيهاى مختلف رو آورد، با فكرى درست و نگرشى در

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 146

عواقب و سرانجام كارها.

6671 77-  اين العقول المستصبحة لمصابيح الهدى. 2 364 كجايند خردهايى كه افروخته‏اند چراغهاى هدايت را 6672 78-  اغنى الغنى العقل. 2 370 بى‏نياز كننده‏ترين ثروتها عقل است.

6673 79-  اعقل النّاس من اطاع العقلاء.

2 374 عاقل‏ترين مردم كسى است كه از عاقلان پيروى كند.

6674 80-  افضل النّعم العقل. 2 377 برترين نعمتها عقل است.

6675 81-  اسعد النّاس العاقل. 2 376 خوشبخت‏ترين مردم انسان عاقل است.

6676 82-  اعقل الانسان محسن خائف.

2 387 عاقل‏ترين انسان نيكوكار ترسان (از خداى سبحان) است.

6677 83-  اعقل النّاس اقربهم من اللّه.

2 443 عاقل‏ترين مردم كسى است كه از ديگران به خدا نزديكتر باشد.

6678 84-  ادرك النّاس لحاجته ذو العقل المترفّق. 2 468 در ميان مردم كسى زودتر به خواسته خود مى‏رسد كه عاقل و نرمخو باشد.

6679 85-  افضل النّاس عقلا احسنهم تقديرا لمعاشه، و اشدّهم اهتماما باصلاح معاده. 2 472 برترين مردم از نظر عقل كسى است كه اندازه‏گيرى زندگيش از ديگران بهتر، و اهتمام و تلاشش در اصلاح معاد خود از همگان سخت‏تر باشد.

6680 86-  افضل حظّ الرّجل عقله ان ذلّ اعزّه، و ان سقط رفعه، و ان ضلّ أرشده و ان تكلّم سدّده. 2 477 برترين بهره مرد عقل او است، اگر خوار شود او را عزيز گرداند، و اگر بيفتد بلندش كند، و اگر گم شود به راه راست هدايتش كند، و اگر سخن گويد او را استوار و پابرجا نمايد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 147

6681 87-  انّ اللّه سبحانه يحبّ العقل القويم و العمل المستقيم. 2 494 به راستى كه خداى سبحان عقل درست و عمل مستقيم را دوست مى‏دارد.

6682 88-  انّ الزّهد فى الجهل بقدر الرّغبة فى العقل. 2 503 به راستى كه بى‏رغبتى در جهل و نادانى به اندازه رغبت در عقل (نيكو) است.

6683 89-  انّ من رزقه اللّه عقلا قويما و عملا مستقيما فقد ظاهر لديه النّعمة و اعظم عليه المنّة. 2 543 به راستى كسى را كه خداوند عقلى درست و عملى مستقيم روزى كرده، نعمت خود را بر او آشكار، و منّت خويش را بر او بزرگ گردانده است.

6684 90-  انّ العاقل من عقله فى ارشاد و من رأيه فى ازدياد، فلذلك رايه سديد و فعله حميد. 2 543 به راستى عاقل كسى است كه عقل او در راه ارشاد است و رأى و انديشه‏اش در حال فزونى و ازدياد، و از اين رو رأى و انديشه‏اش استوار، و كارش ستوده است.

6685 91-  انّ العاقل من نظر فى يومه لغده، و سعى فى فكاك نفسه و عمل لما لا بدّ له منه و لا محيص له عنه.

2 557 به راستى كه عاقل كسى است كه در امروزش به فكر فرداى خويش است، و تلاش در آزادى نفس خويش دارد، و براى آنچه چاره‏اى از آن ندارد، و گريزى از آن نيست، كار مى‏كند.

6686 92-  انّما العقل التّجنّب من الاثم و النّظر فى العواقب و الاخذ بالحزم.

3 84 جز اين نيست كه عقل عبارت است از دورى گزيدن از گناه، و انديشه كردن در سرانجامها، و فرا گرفتن احتياط و دورانديشى در كارها.

6687 93-  اذا قلّت العقول كثر الفضول.

3 132 هرگاه عقلها كم شود، زيادتيها (در گفتار و زياده‏رويها) بسيار شود.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 148

6688 94-  اذا اراد اللّه بعبد خيرا منحه عقلا قويما و عملا مستقيما. 3 167 هرگاه خداوند در باره بنده‏اى خير و خوبى خواهد، عطا كند به او عقلى درست و عملى راست و پا برجا.

6689 95-  بالعقل يستخرج غور الحكمة. 3 204 به وسيله عقل است كه پايان حكمت و فرزانگى بيرون آيد.

6690 96-  بالعقل تنال الخيرات. 3 205 با عقل است كه خيرات و نيكى‏ها به دست آيد.

6691 97-  بالعقل صلاح البريّة. 3 206 به وسيله عقل وضع مردم رو به راه شود.

6692 98-  بالعقول تنال ذروة العلوم.

3 221 به وسيله عقلهاست كه آدمى به قلّه علوم دست يابد.

6693 99-  بالعقل صلاح كلّ امر. 3 234 صلاح هر كار به وسيله عقل است.

6694 100-  تمام العقل استكماله. 3 276 تمامى عقل و خرد، كامل گرداندن و به كمال رساندن آن است.

6695 101-  تزكيه الرّجل عقله. 3 278 پاكيزگى مرد، به عقل و خرد او است.

6696 102-  ثمرة العقل الاستقامة. 3 322 ميوه عقل، استقامت و پايدارى (در كارها) است.

6697 103-  ثمرة العقل لزوم الحقّ. 3 325 ميوه عقل ملازم بودن با حق است.

6698 104-  بالعقل كمال النّفس. 3 234 به وسيله عقل است كمال نفس انسانى.

6699 105-  ثلاث من كنّ فيه كمل ايمانه: العقل و الحلم و العلم. 3 335 سه چيز است كه در هر كس باشد ايمانش كامل است: عقل و بردبارى و علم.

6700 106-  ثروة العاقل فى علمه و عمله.

3 351 دارايى و توانگرى عاقل، در علم و عمل او است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 149

6701 107-  ثلاث يمتحن بها عقول الرّجال هنّ: المال و الولاية و المصيبة. 3 337 سه چيز است كه به وسيله آنها عقلهاى مردان آزمايش شود و آنها عبارت است از: مال و فرمانروايى و مصيبت.

6702 108-  ثلاثة تدلّ على عقول اربابها: الرّسول و الكتاب و الهديّة. 3 343 سه چيز است كه دلالت و راهنمايى مى‏كند بر عقل صاحب آن: پيك، نامه، هديه.

6703 109-  حسن العقل جمال الظّواهر و البواطن. 3 382 نيكويى عقل، زيبايى آشكار و درون است.

6704 110-  حسب الرّجل عقله، و مروءته خلقه. 3 401 حسب مرد (كه بدان بايد افتخار ورزد) عقل او است، و مردانگى او اخلاق او است.

6705 111-  حدّ العقل النّظر فى العواقب و الرّضا بما يجرى به القضاء. 3 404 حدّ و انتهاى عقل، نظر و انديشه كردن در عواقب كارهاست، و راضى بودن بدانچه تقدير الهى بر آن جارى گردد.

6706 112-  حدّ العقل الانفصال عن الفانى و الاتّصال بالباقى. 3 405 حدّ عقل جدا شدن از دنياى فانى، و پيوستن به سراى باقى و پايدار است.

6707 113-  حفظ العقل بمخالفة الهوى و العزوف عن الدّنيا. 3 409 نگهدارى عقل به مخالفت كردن با خواهشها و روى گردانيدن از دنياست.

6708 114-  خير المواهب العقل. 3 420 بهترين موهبتهاى الهى عقل است.

6709 115-  خفّت عقولكم و سفهت حلومكم، فانتم غرض لنابل، و اكلة لآكل، و فريسة لصائل. 3 455 عقلهاتان سبك و فكرهاتان سفيهانه است، پس هدف خوبى براى تيراندازان، و لقمه خوبى براى خورندگان، و شكارى هستيد براى حمله كنندگان (اين سخنان را در مذمت مردم بصره فرموده).

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 150

6710 116-  حسن العقل افضل رائد. 3 386 عقل نيكو، برترين پيشرو و راهنما است.

6711 117-  دولة العاقل كالنّسيب يحنّ الى الوصلة. 4 10 دولت عاقل مانند خويشاوندى است كه اشتياق به پيوند دارد.

6712 118-  ذو العقل لا ينكشف الّا عن احتمال و اجمال و افضال. 4 31 انسانى كه داراى عقل است گشوده نشود و ظاهر نگردد حال او، مگر از تحمل نمودن، و نيكى كردن، و بخشش نمودن.

6713 119-  ربّما عمى اللّبيب عن الصّواب. 4 82 بسا باشد كه خردمند از راه درست نابينا گردد.

6714 120-  رأى العاقل ينجى. 4 95 انديشه و رأى عاقل، نجات بخش است.

6715 121-  رزانة العقل تختبر فى الرّضا و الحزن. 4 101 سنگينى و وقار عقل آزمايش شود در خوشنودى و اندوه (كه در هر حال سنگينى و متانت خود را حفظ كند).

6716 122-  زين الدّين العقل. 4 109 زيور دين عقل است.

6717 123-  زلّة العاقل محذورة. 4 111 لغزش عاقل محذور است و بايد از آن برحذر بود و پرهيز كرد.  6718 124-  زلّة العاقل شديدة النّكاية.

4 111 لغزش عاقل، زخم سختى است.

6719 125-  زيادة العقل تنجى. 4 112 بسيارى عقل نجات بخش است.

6720 126-  ستّة تختبر بها عقول الرّجال: المصاحبة و المعاملة و الولاية و العزل و الغنى و الفقر. 4 138 شش چيز است كه عقل مردان بدانها آزمايش شود: هم نشينى، داد و ستد، فرمانروايى، معزول شدن، دارايى، نادارى.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 151

6721 127-  ستّة تختبر بها عقول النّاس: الحلم عند الغضب، و الصّبر عند الرّهب، و القصد عند الرّغب، و تقوى اللّه فى كلّ حال، و حسن المداراة، و قلّة المماراة. 4 139 شش چيز است كه آزمايش شود بدانها عقلهاى مردمان: بردبارى در هنگام خشم، شكيبايى در هنگام ترس، ميانه‏روى در هنگام ميل و خواهش، تقواى الهى در هر حال، خوب مدارا كردن، كمى جدال و ستيزه.

6722 128-  صلاح البريّة العقل. 4 196 اصلاح مردمان به عقل و خرد است.

6723 129-  صاحب العقلاء تغنم، و اعرض عن الدّنيا تسلم. 4 204 با عاقلان و خردمندان مصاحبت كن تا غنيمت يابى، و از دنيا روى بگردان تا سالم بمانى.

6724 130-  صديق كلّ امرء عقله، و عدوّه جهله. 4 210 دوست هر انسانى عقل او است و دشمنش جهل و نادانيش.

6725 131-  ضلال العقل يبعّد من الرّشاد و يفسد المعاد. 4 229 گمراهى عقل انسان را از راه راست دور گرداند، و معاد و روز جزا را فاسد كند.

6726 132-  ضروب الامثال تضرب لاولى النّهى و الالباب. 4 229 اقسام مثلها (كه در قرآن و سخنان بزرگان است) براى صاحبان عقلها و خردها زده مى‏شود.

6727 133-  ضلال العقل اشدّ ضلّة، و ذلّة الجهل اعظم ذلّة. 4 235 گمراهى عقل سخت‏ترين گمراهى است، و خوارى نادانى بزرگترين خوارى.

6728 134-  ظنّ ذوى النّهى و الالباب اقرب شي‏ء من الصّواب. 4 279 گمان عاقلان و خردمندان نزديكترين چيزها است به درستى و صواب.

6729 135-  عليك بالعقل فلا مال اعود منه. 4 287 بر تو باد به ملازمت عقل كه هيچ مالى‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 152

سودمندتر از آن نيست.

6730 136-  عداوة العاقل خير من صداقة الجاهل. 4 351 دشمنى عاقل بهتر است از رفاقت و دوستى جاهل و نادان. (دشمن دانا به از نادان دوست) 6731 137-  عقل المرء نظامه، و ادبه قوامه، و صدقه امامه، و شكره تمامه.

4 364 عقل مرد نظام او است، و ادب او قوامش، و راستيش امام و راهنماى او، و شكر و سپاسش نشانه تمام و كمال او است.

6732 138-  عنوان فضيلة المرء عقله و حسن خلقه. 4 366 سرلوحه برترى و فضيلت آدمى عقل و اخلاق نيكوى او است.

6733 139-  غاية المرء حسن عقله. 4 372 نهايت آدمى عقل نيكوى او است.

6734 140-  غاية الفضائل العقل. 4 374 نهايت همه فضائل، عقل و خرد است.

6735 141-  غريزه العقل تأبى ذميم الفعل. 4 379 غريزه و خصلت عقل و خرد، از كار زشت و نكوهيده سر باز مى‏زند.

6736 142-  غرّ عقله من اتبعه الخدع.

4 381 عقل خود را فريب داده كسى كه به دنبال آن مكرها و نيرنگها را آورده.

6737 143-  غطاء العيوب العقل. 4 389 پرده عيبها عقل است.  6738 144-  فقد العقل شقاء. 4 413 نداشتن عقل بدبختى است.

6739 145-  قد يضلّ العقل الفذّ. 4 469 گاه است كه عقل تك و تنها گمراه مى‏كند (و نبايد به عقل تنها بدون مشورت با ديگران اكتفا كرد).


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

۱۳۹۳/۰۱/۰۱

نگاهی گذرا به زندگینامه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی سید علی حسینی خامنه‌ای

رهبر انقلاب اسلامی ایران

۱. خاندان
۲. شخصیت علمی و فرهنگی
   ۱.۲. تحصیل و تدریس

   ۲.۲. آثار
۳. حیات سیاسی و اجتماعی
   ۱.۳. دوران مبارزات پیش از انقلاب
   ۲.۳. دهه‌ی اول انقلاب اسلامی: بهمن ۱۳۵۷ - خرداد ۱۳۶۸
       ۱.۲.۳. فعالیت‌های سیاسی
       ۲.۲.۳. فعالیت‌های ارشادی و تبیینی
       ۳.۲.۳. ترور نافرجام توسط منافقین
   ۳.۳. دوران ریاست جمهوری
       ۱.۳.۳. فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی در دوران ریاست جمهوری
   ۴.۳. دوران رهبری
منابع و مآخذ

خامنه‌ای، سیدعلی  (۲۹ فروردین ۱۳۱۸/ ۲۸صفر ۱۳۵۸/ ۱۹ آوریل ۱۹۳۹)، فرزند سیدجواد، دومین رهبر انقلاب اسلامی ایران.


سید علی حسینی خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای، در فروردین‌ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگی مرحوم سید جواد خامنه‌ای هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینی، بسیار ساده: «پدرم روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشه‌گیر [...] زندگی ما به‌سختی میگذشت. من یادم هست شب‌هایی اتفاق می‌افتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت برای ما شام تهیه میکرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود.»
خانه‌ی ما در خیابان خسروی نو بود... فیلم
خانه‌ای که خانواده‌ی سید جواد در آن زندگی میکردند در یکی از محله‌های فقیرنشین مشهد بود: «منزل پدری من که در آن متولد شده‌ام، تا چهار پنج سالگی من، یک خانه‌ی  ۶۰ ـ ۷۰  متری در محله‌ی فقیرنشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفه‌ای! هنگامی که برای پدرم میهمان میآمد -و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت- همه‌ی ما باید به زیرزمین میرفتیم تا مهمان برود. بعد عده‌ای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم.»

۱. خاندان
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif پدر
پدرش سیدجواد خامنه‌ای (۲۰جمادی‌الثانی ۱۳۱۳نجف، ۱۶ آذر۱۲۷۴/۱۴ تیر ۱۳۶۵) از علما و مجتهدان عصر خود بود که در نجف متولد شد و در کودکی همراه خانواده‌اش به تبریز آمد. پس از اتمام دوره‌ی سطح، در حدود ۱۳۳۶ق به مشهد مهاجرت کرد[۸] و در فقه و اصول از محضر بزرگانی چون حاجآقا حسین قمی، میرزا محمد آقازاده خراسانی (کفائی)، میرزا مهدی اصفهانی و حاج فاضل خراسانی و در فلسفه از محضر آقابزرگ حکیم شهیدی و شیخ اسدالله یزدی بهره‌مند گردید[۹] . سپس در ۱۳۴۵ق به نجف رفت و از حوزه‌ی درس میرزا محمدحسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی و آقا‌ضیاءالدین عراقی کسب فیض کرد و از سه نفر مذکور اجازه‌ی اجتهاد گرفت[۱۰] . او در پی تصمیم بازگشت به ایران راهی مشهد شد و برای همیشه در آن شهر اقامت گزید و ضمن تدریس، امامت مسجد صدیقیهای بازار مشهد (مسجد آذربایجانیها) را عهده‌دار گردید[۱۱] . او همچنین از امامان جماعت مسجد جامع گوهرشاد نیز بود[۱۲] . وی علاقه‌ی زیادی به مطالعه داشت. مباحثات علمی روزانه وی با هم‌ردیفان از جمله حاج میرزا حسین عبائی، حاج سید علی‌اکبر خوئی، حاج میرزا حبیب ملکی و ... تا دهها سال ادامه داشت. همچنین فردی پرهیزگار و بی‌توجه به امور دنیوی بود و زندگی زاهدانه‌ای داشت[۱۳] .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آنکه فرزندانش به مقامات عالی سیاسی و اجرایی رسیدند، همچنان به زندگی زاهدانه‌ی خود ادامه داد. به دلیل بهره‌مندی از کمالات انسانی همواره مورد وثوق مردم بود. در رواق پشت ضریح مطهر امام رضا (ع) به خاک سپرده شد[۱۴] . امام خمینی در پیام تسلیتی به آیت‌الله خامنه‌ای به مناسبت فوت پدرش، آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای را عالمی با تقوا و متعهد برشمرد[۱۵] .
جد اعلای ایشان سیدمحمد حسینی تفرشی نسب به سادات افطسی می‌رساند. شجره وی به سلطان‌العلماء احمد، معروف به سلطان سیداحمد می‌رسد که با پنج واسطه از اخلاف امام سجاد (ع)، است. جدش سیدحسین خامنه‌ای (تولد حدود ۱۲۵۹ق/ درگذشت ۲۰ ربیع‌الثانی ۱۳۲۵ق) در خامنه به دنیا آمد و در نجف نزد اساتید بزرگی چون سیدحسین کوه‌کمری، فاضل ایروانی، فاضل شربیانی، میرزا باقر شکی و میرزا محمدحسن شیرازی تلمذ کرد و پس از طی مدارج علوم دینی در حوزه‌ی علمیه‌ی نجف اشرف، در زمره‌ی فقها و مدرسان آن حوزه قرار گرفت. او در سال ۱۳۱۶ق به تبریز آمد[۱] و مدرس مدرسه‌ی طالبیه و امام جماعت مسجد جامع آن شهر شد[۲] . دارای افکار بلند سیاسی و اجتماعی و از علمای طرف‌دار مشروطه بود و همواره مردم را به حمایت و پاسداری از نهضت مشروطه تشویق می‌کرد[۳] . برخی از آثار علمی ایشان از جمله حاشیه بر کتابهای ریاض‌المسائل، قوانین‌الاصول، مکاسب شیخ انصاری، فوائدالاصول و شرح لمعه وقف کتابخانه‌ی حسینیه‌ی شوشتری نجف شد[۴] . شیخ محمد خیابانی، روحانی مبارز و مجاهد عصر مشروطه، شاگرد و داماد وی بود[۵] . سیدمحمد خامنه‌ای (۱۲۹۳ نجف/شعبان ۱۳۵۳ق نجف) مشهور به پیغمبر[۶] ، عموی آیت‌الله خامنه‌ای از شاگردان آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی و دیگر بزرگان نجف بود، و فردی آگاه به مسائل زمان و از رجال طرف‌دار مشروطه به‌شمار میرفت[۷] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif مادر
بانو میردامادی (۱۲۹۳ش ـ ۱۳۶۸ش)، مادر آیت‌الله خامنه‌ای بانویی زاهد، متشرع، آشنا با آیات قرآن، احادیث، تاریخ و ادبیات بود. او در جریان مبارزه با رژیم پهلوی با فرزندان مبارزش، به‌ویژه آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای همگام بوده است[۱۶] .
آیت‌الله خامنه‌ای درباره مادرشان می‌گویند: «مادرم خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظ شناس - البته حافظ شناس که میگویم، نه به معنای علمی و اینها، به معنای مأنوس بودن با دیوان حافظ - و با قرآن کاملاً آشنا بود و صدای خوشی هم داشت.
ما وقتی بچه بودیم، همه مینشستیم و مادرم قرآن میخواند؛ خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ میخواند. ما بچه‌ها دورش جمع میشدیم و برایمان به مناسبت، آیه‌هایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اولین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم - به این مناسبت - شنیدم. قرآن که میخواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است میرسید، بنا میکرد به شرح دادن.»
آیت‌الله سیدهاشم نجف‌آبادی (میردامادی) (۱۳۰۳ق ـ۱۳۸۰ ق)، جد مادری آیت‌الله خامنه‌ای (از خاندان میرداماد فیلسوف مشهور عصر صفویه) از شاگردان آخوندخراسانی و میرزا محمدحسین نائینی، از علما و مفسران قرآن و از ائمه‌ی جماعت مسجد‌گوهرشاد بود[۱۷] و در عین حال به امر به معروف و نهی از منکر اهتمام ویژه‌ای داشت و در پی اعتراض به کشتار مردم در مسجد گوهرشاد در دوره‌ی حکومت رضاشاه، به سمنان تبعید شد[۱۸] . آیت‌الله خامنه‌ای از سوی مادر به محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق (ع) نسب می‌رساند[۱۹] .

۲. شخصیت علمی و فرهنگی
۱.۲. تحصیل و تدریس

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تحصیل در مشهد
سیدعلی خامنه‌ای تحصیل را در چهار سالگی از مکتب‌خانه و با فراگیری قرآن کریم شروع کرد. دوره‌ی دبستان را در نخستین مدرسه‌ی اسلامی مشهد، دارالتعلیم دیانتی، گذراند[۲۰] . در همین ایام، یادگیری قرائت و تجوید قرآن را نزد برخی قاریان قرآن مشهد آغاز کرد[۲۱] .
هم‌زمان با تحصیل در کلاس پنجم دبستان، تحصیلات مقدماتی حوزوی را نیز آغاز کرد. شوق وافر او به تحصیلات حوزوی و http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200007220710_5467.jpg تشویق والدین سبب شد که وی پس از اتمام دوره‌ی دبستان، وارد دنیای طلبگی شود و تحصیل علوم دینی را در مدرسه‌ی سلیمان‌خان ادامه دهد. وی بخشی از مقدمات را نیز نزد پدر طی کرد. سپس به مدرسه‌ی نواب رفت و دوره‌ی سطح را در آن به پایان برد. هم‌زمان با تحصیلات حوزوی دوره‌ی دبیرستان را تا سال دوم متوسطه ادامه داد[۲۲] .
وی معالم‌الاصول را نزد آیت‌الله سیدجلیل حسینی سیستانی و شرح لمعه را نزد پدر و میرزا احمد مدرس یزدی فرا گرفت. رسائل، مکاسب و کفایه را نیز نزد پدر و آیت‌الله حاج شیخ هاشم قزوینی آموخت. در سال ۱۳۳۴ش، در درس خارج فقه آیت‌الله سید محمدهادی میلانی حاضر شد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif حوزه نجف
وی در ۱۳۳۶ش طی سفر کوتاهی همراه خانواده به نجف اشرف مشرف شد و در دروس مدرسان بنام حوزه‌ی علمیه‌ی نجف، از جمله آیات سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی و میرزا حسن بجنوردی حضور یافت، ولی به دلیل عدم تمایل پدر برای اقامت در آن شهر به مشهد بازگشت[۲۳] و به مدت یک سال دیگر در درس آیت‌الله میلانی حاضر شد. سپس در سال ۱۳۳۷ش به شوق ادامه تحصیل عازم حوزه‌ی علمیه‌ی قم شد[۲۴] . در همین سال و پیش از عزیمت به قم، آیت‌الله محمدهادی میلانی به وی اجازه‌ی روایت داده بود[۲۵] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif حوزه قم
سید علی خامنه‌ای، در قم نزد بزرگانی چون آیات حاج‌آقا حسین بروجردی، ‌امام خمینی، حاج شیخ‌مرتضی حائری یزدی، سیدمحمد محقق داماد و علامه طباطبایی تلمذ نمود[۲۶] . در مدت اقامت در قم اکثر وقت خود را به تحقیق، مطالعه و تدریس می‌گذراند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif بازگشت به مشهد
آیت‌الله خامنه‌ای در ۱۳۴۳ش به دلیل عارضه‌ی بینایی پدر و کمک به وی به ضرورت از قم به مشهد بازگشت و بار دیگر در جلسات درس آیت‌الله میلانی حضور یافت که تا سال ۱۳۴۹ ادامه داشت. او از ابتدای حضور در مشهد، به تدریس سطوح عالی فقه و اصول (رسائل، مکاسب و کفایه) و برگزاری جلسات تفسیر برای عموم همت گماشت. در این جلسات جمعیت کثیری از قشر جوان به ویژه دانشجویان حضور پیدا می‌کردند[۲۷] . در جلسات تفسیر خود، مهمترین پایه‌های فکری اسلام و اندیشه اسلامی را از خلال آیات قرآن استخراج و بیان می‌نمود و به تعمیق بنیان‌های اندیشه مبارزه و براندازی حکومت طاغوت می‌‌پرداخت به صورتی که شرکت‌کننده در درس تفسیر او به این نتیجه ضروری و طبیعی می‌رسید که حکومتی بر پایه اسلام و معارف دین  باید در کشور تحقق یابد. یکی از اهداف اصلی او از تفسیر، انتقال مبانی انقلاب اسلامی به جامعه بود از سال ۱۳۴۷ درس تخصصی تفسیر را نیز برای طلاب علوم دینی شروع کرد که این دروس و جلسات تفسیر تا سال ۱۳۵۶ و قبل از دستگیری و تبعید به ایرانشهر ادامه داشت[۲۸] . جلسات تفسیر در سالیانی از دوره ریاست جمهوری و پس از آن ادامه داشت.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تدریس درس خارج
ایشان از سال ۱۳۶۹ش تدریس خارج فقه را آغاز کرد و تاکنون به تدریس ابواب جهاد، قصاص، مکاسب محرمه و صلاة مسافر پرداخته اند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif شخصیت ادبی
آیت‌الله خامنه‌ای با حوزه‌ی شعر و ادبیات مأنوس هستند و همواره به مطالعه رمان‌ و داستان علاقمند بوده‌اند و بسیاری از رمانها و داستانهای معتبر دنیا را مطالعه کرده‌اند. این علاقه با مطالعه رمانها و آثار ادبی نویسندگان بزرگ جهان و تاریخ و فرهنگ ملل شرق و غرب تداوم پیدا کرد. حتی به نقد کتابهای ادبی و شعر هم می‌پردازند. با بسیاری از شاعران، نویسندگان و روشنفکران زمانه در ارتباط بود.
در ایامی که در مشهد حضور داشت در برخی از انجمنهای ادبی که با حضور شعرای بزرگ تشکیل می‌شد شرکت می‌کرد. در انجمن‌های ادبی به نقد شعر می‌پرداخت. خود نیز اشعاری سروده و در سال‌های اخیر تخلص «امین» را برگزیده است. مطالعه‌ی کتب تاریخی بخش دیگری از برنامه‌ی مطالعاتی دائمی ایشان است و به مباحث و موضوعات تاریخ معاصر احاطه دارند. [۲۹]

۲.۲. آثار
آیت‌الله خامنه‌ای تحقیق و تألیف را از دوران طلبگی آغاز کرد و تقریرات دروس اساتید خود را نگاشت[۳۰] و قبل از پیروزی انقلاب به ترجمه و تألیف چند اثر نیز همت گماشت.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تألیف‌ها و پژوهش‌ها:
۱ـ  چهار کتاب اصلی علم رجال
۲ـ  طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
۳ـ پیشوای صادق
۴ـ از ژرفای نماز
۵ـ صبر
۶ـ روح توحید نفی عبودیت غیرخدا
۷ـ گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه قم

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif ترجمه‌ها:
۱- آینده در قلمرو اسلام، نوشته‌ی سیدقطب
۲- صلح امام حسن: پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه‌ی تاریخ، نوشته شیخ راضی آل‌یاسین
۳- تفسیر فی‌ظلال‌القرآن، نوشته سیدقطب
۴- مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، نوشته عبدالمنعم النمر
۵- ادعانامه علیه تمدن غرب (ترجمه و تحقیقات)
علاوه بر آن، بسیاری از آراء و اندیشه‌های ایشان که در گفتار و نوشتار ایشان و در قالب  پیام، سخنرانی، خطبه، مصاحبه منعکس شده است به صورت کتاب و نرم‌افزار با عناوین گوناگون و به صورت موضوعی منتشر گردیده و برخی از آنها نیز به زبانهای دیگر ترجمه شده است. همچنین، پایان‌نامه‌ها، رساله‌ها، مقالات و کتابهای گوناگونی ناظر به افکار و اندیشه‌های ایشان تألیف و تدوین شده است. نیز، بخشی از مجموعه بیانات و مکتوبات ایشان در دوره رهبری با عنوان «حدیث ولایت» منتشر گردیده است.

۳. حیات سیاسی و اجتماعی
۱.۳. دوران مبارزات پیش از انقلاب
پیشینه‌ی فعالیتهای سیاسی ـ مذهبی خاندان آیت‌الله خامنه‌ای، در او زمینه‌ی تربیتی برای مبارزه‌ی سیاسی ـ مذهبی فراهم آورده بود. نقطه‌ی آغازین ورود به فعالیتهای سیاسی، دیدار او با سیدمجتبی نواب صفوی (میرلوحی) در مشهد بود که به بیان خود او اولین بارقه‌های انقلابی را در وی پدید آورد[۳۱] . نخستین دیدار وی با امام خمینی (ره) در سال ۱۳۳۶ش صورت گرفت اما چهره‌ی سیاسی امام خمینی برای اولین بار در جریان لایحه‌ی انجمنهای ایالتی و ولایتی برای ایشان مکشوف شد[۳۲] .
آیت‌الله خامنه‌ای با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در سال ۱۳۴۱ش وارد عرصه‌های گوناگون مبارزه با طاغوت http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/H/139103200011470253_5467.jpg شد. جزو نخستین افرادی بود که همگامی و فعالیت مبارزاتی را در دوره‌ی قبل از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آغاز کرد[۳۳] . در بهمن ۱۳۴۱، پس از همه‌پرسی لایحه‌ی انجمنهای ایالتی و ولایتی، آیت‌الله خامنه‌ای و برادرش سیدمحمد مأمور رساندن گزارش آیت‌الله محمدهادی میلانی به امام خمینی در قالب نامه در مورد واکنش مردم مشهد به این همه‌پرسی شدند[۳۴] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif نخستین دستگیری (ایام ۱۵ خرداد)
در سال ۱۳۴۲ و در آستانه‌ی ماه محرم، امام خمینی وی را مأمور ساخت پیامهایی را به آیت‌الله میلانی و علما، روحانیون و هیأتهای مذهبی خراسان در جهت تداوم نهضت و آگاه‌سازی مردم در قبال تبلیغات رژیم پهلوی انتقال دهد[۳۵] . امام خمینی در این پیامها خط‌مشی مبارزه را ترسیم کرده و از علما و روحانیون خواسته بود به منظور تبیین جنایات رژیم پهلوی، ذکر واقعه‌ی مدرسه‌ی فیضیه از روز هفتم محرم در منابر خوانده شود[۳۶] . آیت‌الله خامنه‌ای خود نیز برای محقق ساختن هدف و اجرای خط‌مشی امام خمینی راهی بیرجند ــ که تحت نفوذ خاندان علم بود ــ شد و در منابر و مجالس آن شهر درباره‌ی حادثه‌ی مدرسه‌ی فیضیه و سلطه‌ی اسرائیل بر جوامع اسلامی سخنرانی کرد[۳۷] . به دنبال این سخنرانی‌ها، وی در ۱۲ خرداد ۱۳۴۲ مقارن با هفتم ماه محرم ۱۳۸۳، دستگیر و در مشهد زندانی شد[۳۸] . پس از آزادی وی، آیت‌الله محمدهادی میلانی از او دیدن کرد[۳۹] . آیت‌الله خامنه‌ای پس از آن با حضور در جلساتی که در منزل آیت‌الله میلانی به منظور تداوم نهضت اسلامی در غیاب امام خمینی ــ‌که در حصر به سر می‌برد ـ تشکیل می‌شد، فعالیتهای سیاسی‌اش را تداوم بخشید[۴۰] . اندکی پس از آن به حوزه‌ی علمیه‌ی قم بازگشت و با کمک و همکاری برخی روحانیون مبارز به سازمان‌دهی مجدد فعالیتهای سیاسی از طریق جلسات مشورتی و تبلیغات پرداخت[۴۱] . او از جمله روحانیونی بود که در ۱۱ دی ۱۳۴۲ تلگرامی به آیت‌الله سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی، که در حمایت از امام خمینی زندانی شده بودند، فرستاد[۴۲] . در همان زمان طلاب خراسانی حوزه‌ی علمیه‌ی قم با هدایت او، در اعتراض به ادامه‌ی حصر امام خمینی نامه‌ای به حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت، نوشته و منتشر کردند که از جمله‌ی آنها خود ایشان و ابوالقاسم خزعلی و محمد عبایی خراسانی بودند[۴۳] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif دومین بازداشت (سفرهای انقلابی)
ایشان در بهمن ۱۳۴۲، مقارن با رمضان ۱۳۸۳ق برای تبلیغ و تبیین مسائل نهضت اسلامی راهی زاهدان شد[۴۴] . سخنرانیهای او در مساجد زاهدان و استقبال مردمی از آن، رژیم را بر آن داشت که ایشان را دستگیر و به زندان قزل قلعه ـ که در آن زمان محل بازداشت زندانیان سیاسی و امنیتی بود ــ منتقل نماید[۴۵] . در ۱۴ اسفند ۱۳۴۲ قرار بازداشت آیت‌الله خامنه‌ای به قرار التزام به عدم خروج از حوزه‌ی قضایی تهران تبدیل و ایشان از زندان آزاد شد[۴۶] . از این پس تا پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای وی همواره تحت کنترل مأموران امنیتی قرار داشت.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تشکیل جلسه «یازده نفره» حوزه علمیه قم
آیت‌الله خامنه‌ای در پاییز ۱۳۴۳ از قم به مشهد بازگشت و در کنار مراقبت از پدر به فعالیتهای علمی و سیاسی پرداخت[۴۷] . او در زمره‌ی روحانیونی بود که اندکی پس از تبعید امام خمینی به ترکیه با نگارش نامه‌ای به دولت وقت ــ دولت امیرعباس هویدا ــ در ۲۹ بهمن ۱۳۴۳ به اوضاع نابسامان کشور و تبعید امام خمینی اعتراض کردند[۴۸] . سیدعلی خامنه‌ای به همراه عبدالرحیم ربانی شیرازی، علی فیض مشکینی، ابراهیم امینی، مهدی حائری تهرانی، حسینعلی منتظری، احمد آذری قمی، علی قدوسی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمد خامنه‌ای و محمدتقی مصباح یزدی[۴۹] . اعضای گروه یازده نفر بودند که با هدف تقویت و اصلاح حوزه‌ی علمیه‌ی قم برای مبارزه با رژیم پهلوی شکل گرفت. مبارزه بر مبنای فکر و عقیده بود و همین امر علت پیشرفت آن بود و روحانیون نیز به منزله‌ی بدنه و مغز متفکر مبارزه بودند. آنان در این مرحله از مبارزه به این نتیجه رسیده بودند که بدون تشکل، موفقیت کمتری خواهند داشت و وجود آن موجب می‌شود که از فروپاشی مبارزه توسط رژیم جلوگیری شود. این گروه در دوران تبعید امام خمینی، برنامه‌ریزی جریان مبارزات و تداوم آن را بر عهده گرفت. از این گروه به‌عنوان اولین تشکیلات سری حوزه‌ی علمیه‌ی قم یاد می‌شود، فعالیت این گروه در اواخر سال ۱۳۴۵ش توسط ساواک کشف و به دنبال آن برخی از اعضا دستگیر و برخی دیگر، از جمله آیت‌الله خامنه‌ای تحت تعقیب قرار گرفتند.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif بنیان‌گذاری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
در کنار این، جلسه دیگری هم راه افتاده که بنیان جامعه مدرسین امروز است. «ما جزو کسانی هستیم که در اولین نشست‌های جامعه مدرسین عضو بودیم، شرکت داشتیم. هم بنده بودم، هم به نظرم آقای هاشمی بود... آقایان [علی] مشکینی، ربانی‌شیرازی، [ناصر] مکارم و... یک عده مسن‌ترها هم شرکت می‌کردند.»[۴۵]
این جلسه‌ها و تصمیماتی که در آن گرفته می‌شد، فضای حوزه علمیه قم را تغییر داد. پا به رکاب‌ها و دست‌اندرکاران این تصمیمات، کسانی غیر از اعضاء جلسه بودند؛ طلبه‌های جوان و علاقمند. این تحرکات فضای بسته و مغموم قم را باز کرد.
آیت‌الله خامنه‌ای در همین ایام مخفیانه به ترجمه و انتشار کتاب آینده در قلمرو اسلام اقدام کرد. در این کتاب به دو موضوع مهم فشار غرب و تبلیغات کمونیسم اشاره شده و دورنمایی از آینده که به سمت اسلام پیش می‌رود، آمده است[۵۰] . ساواک کتاب را توقیف و افراد مرتبط با انتشار آن را دستگیر کرد اما موفق به دستگیری و بازداشت آیت‌الله خامنه‌ای (مترجم کتاب) نشد[۵۱] . آیت‌الله خامنه‌ای در آن ایام مدتی در تهران و کرج به فعالیت مشغول بود. اما به علت ندادن تعهد بر عدم اظهار مطالب ضد رژیم از فعالیتش در کرج ممانعت به عمل آمد. در مسجد امیرالمؤمنین (ع) تهران هم مدتی به امامت جماعت پرداخت.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سومین بازداشت
در پی دستگیری و تبعید آیت‌الله سید حسن قمی در فروردین ۱۳۴۶ که به دنبال سخنرانی ضد رژیم او در مسجد گوهرشاد صورت گرفت، آیت‌الله خامنه‌ای از آیت‌الله میلانی خواست به این اقدام اعتراض کند[۵۲] . این اقدام وی سبب شد مأموران ساواک از حضور او در مشهد اطلاع یافته و در ۱۴ فروردین همان سال، در مراسم تشییع جنازه‌ی آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی، وی را دستگیر کنند[۵۳] . او در ۲۶ تیر همان سال آزاد شد[۵۴] . اندکی پس از آزادی، در تهران به ملاقات زندانیان سیاسی رفت. [۵۵]
آیت‌الله خامنه‌ای از طریق ارتباط با مبارزین در نقاط مختلف، سعی در تشکل بخشیدن به مبارزین و مبارزه، تربیت نسل‌های جدید مبارزین و انقلابیون براساس اندیشه اسلامی خصوصاً بین طلاب علوم دینی و دانشجویان، سعی در اخذ مبانی مبارزه از قرآن و حدیث، مقابله با اندیشه‌های مادیگرایانه مارکسیستی و لیبرالیستی و امثال آن، به تعمیق اندیشه اسلامی و مبارزه در چهارچوب نهضت امام خمینی پرداخت و علیرغم مقابله رژیم پهلوی به موفقیت‌های زیادی دست یافت. نگاه چندبُعدی به مبارزه، استفاده از شبکه عظیم اطلاع‌رسانی نهضت امام خمینی و رسانه فراگیر منبر و عملگرایی‌اش، از برخی علل موفقیت ایشان بوده است.
در پی وقوع زمین‌لرزه‌ی ویرانگر جنوب خراسان در ۹ شهریور ۱۳۴۷ عده‌ای از روحانیون خراسان به سرپرستی آیت‌الله خامنه‌ای با هدف امداد و سامان‌دهی کمکهای مردمی به زلزله‌زدگان، عازم فردوس شدند. این اقدام با مخالفت مقامات امنیتی محلی روبه‌رو شد اما گروه امداد اقدامات مؤثری در کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان انجام داد. حضور و کمک‌رسانی دو ماهه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای در فردوس فرصتی پدید آورد تا با مشکلات مردم زلزله‌زده از نزدیک آشنا شود و با آنان مأنوس گردد و در مجالس و منابر و همچنین هیئتهای مذهبی، پیام نهضت اسلامی را برای مردم آن سامان تبیین کند. این فعالیت‌ها حساسیت شهربانی و ساواک خراسان را برانگیخت و به اقامتش در فردوس پایان داده شد[۵۶] . او در اواخر دی‌ماه همان سال به قصد زیارت عتبات عالیات و دیدار با امام خمینی (ره) اقدام کرد اما با مخالفت و ممانعت ساواک روبه‌رو شد. این محدودیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و وی ممنوع‌الخروج بود. [۵۷]

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif محکومیت به شش ماه حبس
آیت‌الله خامنه‌ای به اتهام عضویت در گروه یازده نفره به شش ماه زندان محکوم گردید. به دنبال انتشار این خبر در روزنامه‌ی کیهان و احضار آیت‌الله خامنه‌ای به دادگاه تجدید نظر، وی پس از مشورت با عده‌ای از علمای مشهد از حضور در دادگاه خودداری ورزید[۵۸] . او با آنکه تحت پیگرد بود با برخی از روحانیون مبارز ازجمله سید محمود طالقانی، سید محمدرضا سعیدی، محمدجواد باهنر، محمدرضا مهدوی‌کنی، مرتضی مطهری، اکبر هاشمی رفسنجانی و فضلالله محلاتی در مشهد و تهران ارتباط داشت و به رغم اقامت در مشهد در بسیاری از جلسات علما و روحانیون مبارز تهران حضور می‌یافت[۵۹] . او با تشکیل جلساتی با حضور عده‌ای از روحانیون درباره‌ی اعزام روحانیون و طلاب به روستاهای اطراف مشهد تصمیم‌گیری و اقدام میکرد[۶۰] .
آیت‌الله خامنه‌ای با نگاه عقیدتی به نهضت اسلامی و پرورش فکری مردم برآن مبنا، مبارزات خود را ادامه داد. او با برگزاری جلسات تفسیر برای طلاب علوم دینی و دانشجویان و ایراد سخنرانی برای اقشار مختلف مردم می‌کوشید مبانی دینی ـ اعتقادی آنان را تقویت نماید. او معتقد بود تحقق آرمانهای اسلامی در بستری از کوششهای فرهنگی ممکن است و خیزشهای مردمی جز با گسترش آگاهی و دانایی محقق نخواهد شد. جریان روشنفکری جریان فعال و مبارز در دانشگاهها تلقی می‌شد. این رویکرد را در واکنش به فعالیتهای جریانهای سیاسی معتقد به تفکر مارکسیستی، ضروری می‌دانست. در این زمینه فعالیتهای علمی و جلساتی را با شرکت مبارزان و متفکران اسلامی در سال ۱۳۴۸ برگزار کرد[۶۱] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سخنرانی‌ها در حسینیه ارشاد و مسجد الجواد تهران
آیت‌الله خامنه‌ای با بسیاری از روشنفکران و کانونهای روشنفکری مشهور در عرصه‌ی مبارزه نیز ارتباط و همکاری داشت. وی در سال ۱۳۴۸ به منظور تبیین مباحث تأثیرگذار در روند مبارزه به ایراد سخنرانیهایی در برخی مراکز فعال سیاسی ـ اسلامی در تهران از جمله حسینیه‌ی ارشاد و مسجد الجواد تهران دعوت شد[۶۲] . سخنرانیهای وی در حسینیه‌ی ارشاد که در اواخر سال ۱۳۴۸ و به دنبال دعوت آیت‌الله مرتضی مطهری از وی صورت گرفت و نیز سخنرانی در مسجد الجواد تهران، به دعوت انجمن اسلامی مهندسین، تأثیر زیادی در روشنگری نسل جوان، به ویژه دانشجویان و دانش‌آموزان داشت[۶۳] . آیت‌الله خامنه‌ای در بهار ۱۳۴۹ در جهت عمق بخشیدن به روند نهضت اسلامی و تقویت بن‌مایه‌های عقیدتی مبارزه با رژیم پهلوی، سلسله جلساتی را پایه‌گذاری کرد که در آن ایده‌ی مبارزاتی خود مبنی بر تدوین جهانبینی و ایدئولوژی اسلامی را با دعوت از افرادی چون مرتضی مطهری، سید محمود طالقانی، سید ابوالفضل زنجانی، مهدی بازرگان، اکبر هاشمی رفسنجانی، یدالله سحابی، عباس شیبانی و کاظم سامی به بحث و بررسی گذاشت. این سلسله‌جلسات به تدوین جهان‌بینی و ایدئولوژی اسلامی انجامید[۶۴] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif چهارمین بازداشت
با درگذشت آیت‌الله سید محسن حکیم در خرداد ۱۳۴۹ بحث مرجعیت که در گذشته پس از رحلت آیت‌الله بروجردی مطرح شده بود، به صورت جدی در جامعه مطرح گردید و در این میان آیت‌الله خامنه‌ای ضمن گرامی‌داشت مقام فقهی و علمی آیت‌الله حکیم و ارسال پیامهای تسلیت به برخی از علما، تلاش مضاعفی برای تحکیم مرجعیت امام خمینی به عنوان مرجع تقلید اعلم انجام داد. در همان ایام و به دنبال شهادت آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی در ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ توسط ساواک که از مهم‌ترین مروجین امام خمینی در آن مقطع بود، تلاش کرد به همراه شمار دیگری از مبارزان ضمن هدایت واکنشهای مردمی در اعتراض به شهادت وی، از موقعیت پدید آمده به نفع مبارزه بهره ببرد. بر اثر جریان‌سازی وی در این برهه بود که عده‌ای از طلاب علوم دینی به تهیه و انتشار اعلامیه‌هایی در حمایت از امام خمینی و انتقاد از رژیم و ساواک اقدام کردند[۶۵] . به دنبال آن و با گسترش دامنه‌ی اعتراضات و مبارزات [۶۶] ساواک مشهد در ۲ مهر ۱۳۴۹ دستگیر و مدتی در زندان لشکر خراسان ـ تنها زندان امنیتی مشهد ـ بازداشت کرد[۶۷] . در محرم ۱۳۹۱/ اسفند ۱۳۴۹ با آنکه نام آیت‌الله خامنه‌ای در فهرست واعظان ممنوع‌المنبر ساواک قرار گرفته بود وی سخنرانیهایی در هیئت انصارالحسین تهران ایراد کرد[۶۸] . آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۳۵۰ به دعوت آیت‌الله طالقانی سخنرانی‌هایی در مسجد هدایت تهران، که کانون توجه دانشجویان و جوانان مبارز بود، ایراد کرد[۶۹] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سه مرتبه بازداشت در سال ۱۳۵۰
در پی تحریم جشنهای ۲۵۰۰ ساله از سوی امام خمینی[۷۰] ساواک مراقبتهای شدیدی نسبت به فعالیت روحانیون مبارز در پیش گرفت. بر این اساس وی در مرداد ۱۳۵۰ به ساواک مشهد احضار و مدتی در زندان لشکر خراسان بازداشت شد[۷۱] . او پس از آزادی، فعالیتهای خود را ادامه داد و در همان سال دو بار دیگر نیز بازداشت شد؛ یکی در آبان ۱۳۵۰ که به بازداشت کوتاه‌مدت وی در زندان لشکر خراسان انجامید. دیگری در ۲۱ آذر همان سال که به اتهام اقدام برضد امنیت داخلی به سه ماه حبس محکوم گردید[۷۲] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif ادامه جلسات درس در تهران، مشهد و نیشابور
وی پس از آزادی، فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود را گسترش داد و بارها در جلسات هیئت انصارالحسین و مسجد نارمک تهران حضور یافت و سخنرانیهایی در موضوعات دینی و سیاسی ایراد کرد. جلسات درس و تفسیر او در مدرسه‌ی میرزاجعفر و مسجد امام حسن (ع) و مسجد قبله و نیز در منزلش در مشهد ادامه داشت. مخاطب او در این جلسات دانش‌آموزان، دانشجویان، طلاب جوان و گروههایی از اقشار مختلف مردم بودند که وی آنان را با تفکر اسلام انقلابی و سیاسی آشنا می‌ساخت. عده زیادی از مخاطبان جلسات و شاگردان او بعدها در اوج مبارزات در نقاط مختلف کشور به آگاهی‌بخشی پرداختند. گزارشهای جلسات سخنرانی و درس او بارها از سوی مأموران امنیتی منعکس شده است. از نظر ساواک، افرادی چون آیت‌الله خامنه‌ای از مدرسان روشنفکر و انقلابی حوزه‌های علمیه تلقی می‌شدند که ضمن داشتن ارتباط با دانشجویان و جوانان، مروج اندیشه‌های مبارزاتی امام خمینی و خواستار آگاه ساختن طلاب علوم دینی به مسائل سیاسی و اجتماعی بودند[۷۳] .
آیت‌الله خامنه‌ای در فروردین ۱۳۵۲ برای تبلیغ عازم نیشابور شد و در مساجد آن شهر سلسله‌جلسات درس اصول عقاید را، که هفته‌ای یک بار در روزهای سه‌شنبه برگزار می‌شد، دایر کرد[۷۴] . در خرداد ۱۳۵۲ ساواک جلسات تفسیرش در مسجد امام حسن (ع) و منزلش را تعطیل کرد[۷۵] . آیت‌الله خامنه‌ای در آذر ۱۳۵۲ محل اقامه‌ی نماز جماعت و جلسات تفسیر خود را به دعوت بانی و واقف مسجد کرامت، به آن مسجد انتقال داد و مسجد یادشده را به کانون فعالیت دانشجویان و طلاب جوان تبدیل کرد[۷۶] . ساواک مشهد در واکنش به فعالیتهای سیاسی گسترده‌ی او، او را از اقامه‌ی نماز جماعت در آن مسجد باز داشت[۷۷] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif زندان ششم؛ سخت‌ترین دوره حبس
در آبان ۱۳۵۳ به دعوت آیت‌الله محمد مفتح، امام جماعت مسجد جاوید تهران، که در آن ایام ممنوع‌المنبر شده بود، در آن مسجد به سخنرانی پرداخت. در پی آن ساواک به دستگیری آیت‌الله مفتح و تعطیلی مسجد جاوید به عنوان یکی از کانونهای مهم مبارزه اقدام کرد[۷۸] . به دنبال آن، منزل آیت‌الله خامنه‌ای هم در آذر ماه همان سال مورد بازرسی ساواک قرار گرفت. ساواک علت بازرسی را، اظهارات وی در جلسه‌ای خصوصی درباره‌ی ضرورت ایجاد جمعیتی برای سامان‌دهی مبارزه و استفاده از فرصتها برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی در مشهد اعلام نمود[۷۹] . در نهایت آیت‌الله خامنه‌ای در  دی ۱۳۵۳ برای ششمین بار دستگیر و این بار به زندان کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری در تهران منتقل گردید[۸۰] و به گفته خود دشوارترین و سخت‌ترین وضعیت‌ حبس خود را تجربه کرد.او در حبس، اجازه‌ی ملاقات نداشت و از وضعیت و محل حبس او اطلاعی به خانواده‌اش نیز داده نشده بود[۸۱] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif فعالیت‌های منجر به تبعید
او در ۲ شهریور ۱۳۵۴ از زندان آزاد شد، اما تحت مراقبت مأموران امنیتی بود و اقامه‌ی جماعت، سخنرانی، تدریس و جلسات تفسیر وی حتی در منزلش ممنوع شده بود[۸۲] . اما او به‌رغم همه‌ی محدودیتهای سیاسی و امنیتی جلسات تفسیر و فعالیتها و اقدامات روشنگرانه‌ی انقلابی خود را به صورت مخفیانه پیگرفت و پرداخت شهریه‌ی امام خمینی به طلاب علوم دینی را نیز ادامه داد[۸۳] . در اواخر سال ۱۳۵۴ مخفیانه کتاب طرح کلی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن را با نام مستعار سیدعلی حسینی منتشر کرد. او در خرداد ۱۳۵۵، به دنبال وقوع سیل در قوچان، گروهی را تشکیل داد که از مشهد برای کمکرسانی به مردم سیل‌زده به آن شهر اعزام شده و با استقرار در مدرسه‌ی عوضیه‌ی آن شهر به امدادرسانی پرداختند[۸۴] .
در اسناد ساواک گزارش‌هایی درباره‌ی فعالیتهای سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای و پدرش در اواخر سال ۱۳۵۵ در مشهد وجود دارد که به طرف‌داری از امام خمینی و تبلیغ نهضت اسلامی پرداخته‌اند. آیت‌الله خامنه‌ای در محرم ۱۳۹۶/دی ۱۳۵۵ سخنرانیهایی علیه رژیم ایراد کرد و ضمن برگزاری سلسله‌جلسات مباحثه درباره‌ی تبیین فضای فکری ـ فرهنگی، به‌ویژه برای دانشجویان و جوانان[۸۵] و نیز حضور در جلسات علما و روحانیون تهران روند مبارزه را شدت بخشید[۸۶] . از سوی دیگر، ساواک هم می‌کوشید برای به دست آوردن مستنداتی علیه او و مبارزان دیگر در آن جلسات نفوذ کند[۸۷] . به دنبال درگذشت علی شریعتی در لندن در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ آیت‌الله خامنه‌ای در بزرگداشت و مراسم ترحیم وی حضور داشت. این حضور او به دلیل آشنایی و ارتباط دیرینه‌اش با شریعتی و پدرش بود[۸۸] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تبعید به ایرانشهر
به دنبال درگذشت آیت‌الله سید مصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶ در نجف اشرف، آیت‌الله خامنه‌ای به همراه برخی از مبارزان مراسم ختمی در ۶ آبان در مسجد ملاهاشم برپا کرد[۸۹] . همان ایام به همراه عده‌ای از علمای مشهد تلگرام تسلیتی به امام خمینی در نجف مخابره کردند[۹۰] . با درگذشت آیت‌الله سید مصطفی خمینی و تحولاتی که در پی آن پدید آمد، نهضت اسلامی وارد مرحله‌ی نهایی خود شد و حرکتهای جدی برای پیروزی انقلاب آغاز گردید.

رژیم پهلوی هم در واکنش به این فعالیتها، به‌رغم اعلام سیاست فضای باز سیاسی، با سرکوب و خفقان فعالیتهای مبارزان را محدودتر کرد. به دنبال اجرای این سیاست، برخی از مبارزان سرشناس به تبعید محکوم شدند که آیت‌الله خامنه‌ای هم در زمره‌ی آنان بود. او از سوی کمیسیون امنیت اجتماعی خراسان به سه سال تبعید در ایرانشهر محکوم گردید[۹۱] و مأموران ساواک در ۲۳ آذر ۱۳۵۶ به منزل او یورش برده و او را دستگیر و به ایرانشهر انتقال دادند. هدف رژیم از این اقدام، قطع ارتباط او با مردم و مبارزان و به دنبال آن، عدم توفیق وی در امر مبارزه و افشاگری علیه حکومت بود[۹۲] . اما وی  به علت تعامل با اهل تسنن اشتهار و محبوبیتی در میان مردم ایرانشهر یافت و با بهره‌گیری از این فرصتها پیام انقلاب را به مردم دورترین نقاط کشور رساند[۹۳] . سخنرانیهای او در مسجد آل‌رسول ایرانشهر و رفت و آمد علما و روحانیون مبارز، نیروهای انقلابی و اقشار مختلف مردم به منزل او، عوامل امنیتی را بر آن داشت که فعالیتهای او را محدود سازند و از رفت و آمد مردم ممانعت به‌عمل آورند[۹۴] .

او در ۱۹ فروردین ۱۳۵۷ در پی کشتار مردم در یزد، در نامه‌ای به آیت‌الله محمد صدوقی این اقدام وحشیانه‌ی رژیم پهلوی را محکوم کرد و ضمن ترغیب مردم به ادامه‌ی مبارزه، یاد شهدای آن حادثه را گرامی داشت[۹۵] . این نامه به صورت اعلامیه در سراسر کشور پخش گردید[۹۶] .

وقوع سیل در ایرانشهر در ۱۱ تیر۱۳۵۷ موقعیتی فراهم آورد تا آیت‌الله خامنه‌ای با توجه به تجربیات پیشینش، مدیریت تنها گروه امدادی را عهده‌دار شود. وی با هماهنگی‌هایی که با روحانیون شهرهای مختلف از جمله یزد و مشهد داشت، توانست کمکهای مردمی را از اقصا نقاط ایران جذب و در بین سیل‌زده‌ها تقسیم کند[۹۷] .

آیت‌الله خامنه‌ای در دوران تبعید ارتباط خود را با مبارزان و علمای تراز اول مبارزه در شهرهای ایران حفظ کرد و پیوسته مکاتباتی درباره‌ی نهضت اسلامی با آنان داشت و از این طریق در جریان بسیاری از حوادث و رخدادها قرار می‌گرفت و با نامه‌نگاریهای گوناگون در بسیاری از تصمیم‌گیریهای جمعی علما مشارکت می‌کرد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تبعید به جیرفت
با اوج‌گیری انقلاب اسلامی در آستانه‌ی ماه رمضان، ۲۸ شعبان ۱۳۹۸/ ۲۸ تیر۱۳۵۷، شماری از طلاب حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد به ادامه‌ی تبعید آیت‌الله خامنه‌ای اعتراض و خواستار بازگشت وی به مشهد شدند که به دخالت مأموران انتظامی انجامید[۹۸] . گسترش فعالیتهای انقلابی و مردمی آیت‌الله خامنه‌ای در راستای جهت‌دهی و سامان‌دهی مبارزه در ایرانشهر و مناطق و شهرهای اطراف از یک سو، و محبوبیت و نفوذ روزافزون وی در میان اقشار مختلف مردم آن سامان از سوی دیگر، مقامات امنیتی را بر آن داشت تا محل تبعید وی را به جیرفت که در مقایسه با ایرانشهر دورافتاده و دارای محدودیت‌های بیشتری بود، تغییر دهند. لذا وی در ۲۲ مرداد به جیرفت انتقال یافت[۹۹] .

مبارزات سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای در جیرفت هم متوقف نماند و او از همان آغاز ورود به آن شهر با سخنرانی در مسجد جامع به افشاگری علیه حکومت پهلوی پرداخت. یکی از سخنرانیها، که در ۱۵ شهریور ۱۳۵۷ صورت گرفت، به برپایی تظاهرات و سردادن شعارهای انقلابی توسط مردم منجر شد[۱۰۰] . این اتفاق زمانی روی داد که هنوز تظاهرات و راهپیمایی در شهرهای کوچک معمول نشده بود. او در شمار روحانیون تبعیدی‌ای بود که در نامه‌ای به آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، ضمن تشریح حوادث کشور و ذکر جنایات رژیم پهلوی در شیراز، مشهد، اصفهان و جهرم راهکارهایی را برای تداوم نهضت اسلامی تا سرنگونی حکومت پهلوی ارائه دادند[۱۰۱] . وی در این دوره، مخفیانه عازم کهنوج شده، سخنرانیهای افشاگرانه‌ای ایراد کرد[۱۰۲] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif بازگشت به مشهد
با گسترش مبارزات مردمی و ازهم‌گسیختگی ارکان رژیم و ناتوانی آن در مهار روند انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای در اول مهر ۱۳۵۷ از جیرفت به مشهد مراجعت کرد و در آنجا فعالیت‌های خود را در امر سامان‌دهی امور انقلاب و تشدید روند مبارزه و پیگیری مسائل گوناگون نهضت ادامه داد[۱۰۳] . در ایام اقامت امام خمینی در فرانسه، با ارسال تلگرامی به همراه برخی از روحانیون مبارز مشهد، اقامت موقت امام در فرانسه را عاملی برای پدید آمدن موجی از امید و تصمیم و قاطعیت در دل مردم و نشانی از عزم و اراده‌ی راسخ امام در راه نجات امت مسلمان ایران عنوان کرده و از ایشان تقاضا کردند دستورات لازم را برای ادامه‌ی مبارزه صادر کند. در پایان نیز خواستار بازگشت امام خمینی به ایران شدند[۱۰۴] .

فعالیتهای مبارزاتی آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد در مدت اندکی شتاب بیشتری به خود گرفت و او ضمن سازمان‌دهی حرکتها و تظاهرات مردمی، سخنرانیهای افشاگرانه‌ای را در اجتماعات مردم مشهد ایراد کرد[۱۰۵] . در عین ‌حال با بیت امام و دیگر مبارزان در ارتباط و مشورت دائم بود. پیرو همین ارتباط بود که سید احمد خمینی در ۱۰ آبان ۱۳۵۷ از پاریس با آیت‌الله صدوقی تماس گرفت و تمایل امام خمینی برای ملاقات با وی و آیت‌الله خامنه‌ای را اعلام کرد[۱۰۶] . آیت‌الله خامنه‌ای در شمار روحانیونی بود که با سخنرانی در ورزشگاه سعدآباد مشهد در اجتماع بزرگ فرهنگیان آن شهر خواستار بازگشت امام خمینی و تشکیل حکومت اسلامی شد[۱۰۷] . او در آخرین روزهای آبان همراه با سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد با عزیمت به شهرستانهای قوچان، شیروان و بجنورد و برپایی جلسات سخنرانی به تقویت جریان انقلاب در آن شهرها همت گماشت. فعالیتهای روزافزون و تأثیرگذار آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد، مقامات امنیتی رژیم پهلوی را بر آن داشت که ایشان را دستگیر نمایند. در گزارشهای ساواک از آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان یکی از پرچمداران برجسته‌ی انقلاب در خراسان نام برده شده است[۱۰۸] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سخنرانی عاشورای ۵۷ در حرم امام رضا
وی در ۱۹ و ۲۰ آذر ۱۳۵۷ هم‌زمان با تاسوعا و عاشورای حسینی سخنرانی پرشوری در اجتماع بزرگ راه‌پیمایان مشهد ایراد کرد و خطبه‌ی شب عاشورا را در حرم مطهر امام‌رضا (ع) به نام امام خمینی خواند و با این اقدام انقلابی تابوی سنتی حکومت پهلوی را که تا پیش از آن، مراسم مذکور را به صورت تشریفاتی و با دعا برای محمدرضا پهلوی اجرا می‌کرد، در هم شکست[۱۰۹] . همچنین او در روز عاشورا تظاهرات عظیم مردم مشهد را سامان‌دهی کرد و در اجتماع بزرگ آنان به سخنرانی پرداخت[۱۱۰] . وی در شمار روحانیونی بود که در ۲۴ آذر در اعتراض به حمله‌ی مأمورین رژیم پهلوی به بیمارستان شاهرضای مشهد (امام رضا (ع) کنونی) برنامه‌ی تحصن در بیمارستان مزبور را مطرح کرد[۱۱۱] . در مسیر حرکت آنان برای تحصن بسیاری از مردم نیز به آنان پیوستند و در شمار متحصنین قرار گرفتند[۱۱۲] . متحصنین با صدور اعلامیه‌ای ضمن تشریح جنایات عوامل حکومت پهلوی، مجازات آنان را خواستار شدند[۱۱۳] و بر سرنگونی حکومت پهلوی و بازگشت امام خمینی تأکید کردند. این اقدام آنان بازتاب گستردهای یافت و اعلامیه‌های متعددی در همبستگی و حمایت از آنها در سراسر ایران منتشر شد[۱۱۴] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تظاهرات ۹ دی ۵۷ مشهد
آیت‌الله خامنه‌ای در ۹ دی ۱۳۵۷ به همراه عده‌ای از علمای مبارز مشهد پیشاپیش جمعیت انبوهی از مردم به منظور همراه ساختن کارکنان استانداری خراسان با جریان انقلاب به سوی ساختمان استانداری حرکت کردند. اما علیرغم تلاشهای مسالمت‌آمیز آنها نیروهای انتظامی مستقر در استانداری به سوی مردم آتش گشودند. به دنبال آن جمعیت تظاهرکننده به خیابانها ریخته و برخی ساختمانها و مراکز دولتی را به آتش کشیدند. شب حادثه، علمای مشهد از جمله آیت‌الله خامنه‌ای با تشکیل جلسه‌ای کوشیدند مانع درگیری و کشتار بیشتر مردم در روز بعد بشوند، ولی عوامل رژیم پهلوی با قتل‌عام مردم تظاهرکننده فاجعه‌ی یکشنبه‌ی خونین ۱۰ دی ۱۳۵۷ را به بار آوردند[۱۱۵] . به دنبال وقوع این حوادث، آیت‌الله خامنه‌ای به همراه عده‌ای از روحانیون مبارز مشهد در محکومیت این حادثه و تداوم نهضت اعلامیه‌ای صادر کردند[۱۱۶] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif عضویت در شورای انقلاب
با شتاب گرفتن روند فروپاشی حکومت پهلوی و نمایان شدن نشانه‌های پیروزی نهایی نهضت اسلامی، امام خمینی در ۲۲ دی ۱۳۵۷ فرمان تشکیل شورای انقلاب اسلامی را صادر کردند[۱۱۷] . آیت‌الله خامنه‌ای که از سوی امام به عضویت آن شورا انتخاب شده بودند با نقش محوری که در تحولات انقلاب اسلامی در مشهد داشت، این شهر را ترک و  در اواخر دی ۱۳۵۷ به تهران آمد و در مدرسه‌ی رفاه مستقر شد و همگام با دیگر مبارزان، به‌ویژه آیات بهشتی، مطهری و مفتح برای تدارک مرحله‌ی نهایی پیروزی انقلاب اسلامی و برنامه‌ریزی برای آینده، نقش فعالی برعهده گرفت[۱۱۸] . پس از تشکیل کمیته‌ی استقبال از امام خمینی توسط شورای انقلاب اسلامی[۱۱۹] مسئولیت کمیته‌ی تبلیغات آن را عهده‌دار شد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تحصن در مسجد دانشگاه تهران
به دنبال بسته شدن فرودگاههای کشور به دستور بختیار و ممانعت از بازگشت امام خمینی به ایران، آیت‌الله خامنه‌ای به همراه آیت‌الله بهشتی و چند تن از روحانیون مبارز سرشناس در اعتراض به این اقدام دولت، در مسجد دانشگاه تهران تحصن عظیمی را سامان‌دهی کردند که با پیوستن سایر علما، دانشگاهیان و مردم ابعاد وسیعی به خود گرفت[۱۲۰].

شب قبل از آغاز تحصن، آیت‌الله بهشتی در بهشت‌زهرا سخنرانی کرد و آیت‌الله خامنه‌ای قطعنامه‌ای را که خود تهیه کرده بود برای مردم قرائت نمود و با این برنامه تحصن روز بعد در مسجد دانشگاه تهران قطعیت یافت. آیت‌الله خامنه‌ای در طول تحصن با تشکیل ستادی و با مشارکت برخی از مبارزین متحصن به اقداماتی دست زدند که عمده‌ترین آنها انجام سخنرانی، انتشار اعلامیه و انتشار نشریه‌ای به نام «تحصن» بود[۱۲۱] . متحصنان در روز هشتم بهمن با صدور اعلامیه‌ای تأکید کردند تا باز شدن فرودگاهها به روی امام خمینی به تحصن خود ادامه خواهند داد[۱۲۲] . این تحصن که تا صبح روز ۱۲ بهمن ادامه یافت[۱۲۳] ، مسجد دانشگاه تهران را به کانونی تأثیرگذار در روند مبارزه تبدیل کرد.

در لحظه‌ی تاریخی ورود امام خمینی به میهن در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ آیت‌الله خامنه‌ای، به همراه علما، روحانیون و مبارزان اسلامی برای استقبال از امام خمینی در فرودگاه مهرآباد حضور یافت. در طول دهه‌ی فجر انقلاب اسلامی، آیت‌الله خامنه‌ای همواره در کنار امام خمینی بود و در بسیاری از امور به ایشان مشورت می‌داد و همچنین مسئولیت کمیته‌ی تبلیغات دفتر امام را با هدف مقابله با توطئه‌های خبری و تبلیغاتی مخالفان داخلی و خارجی حکومت اسلامی، مقابله با فرصت‌طلبی‌های احزاب و گروههای گوناگون سیاسی، تنظیم و انتشار اخبار و انتشار نشریه‌ای به نام «امام» بر عهده داشت. خود نیز چند مقاله نوشت و در آن نشریه منتشر کرد[۱۲۴] .

۲.۳. دهه‌ی اول انقلاب اسلامی: بهمن ۱۳۵۷ - خرداد ۱۳۶۸
۱.۲.۳. فعالیت‌های سیاسی
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif شورای انقلاب

یکی از نخستین عرصه‌های نقش‌آفرینی آیت‌الله خامنه‌ای در روند تکون نظام جمهوری اسلامی، عضویت و فعالیت در شورای انقلاب بود. این شورا پس از مهاجرت امام خمینی به فرانسه در مهر۱۳۵۷ و ظهور نشانه‌های پیروزی انقلاب اسلامی و ورود نهضت اسلامی به مرحله‌ی انقلاب با نظر امام خمینی از اوایل آبان شکل گرفت و اعضای آن توسط امام خمینی به‌تدریج انتخاب شدند، اما به لحاظ رعایت ملاحظات مختلف به‌صورت رسمی در آستانه‌ی پیروزی انقلاب در ۲۲ دی ۱۳۵۷ اعلام گردید[۱۲۵] .

نخستین اعضای شورا آقایان مرتضی مطهری، سید محمد حسینی بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، محمدرضا مهدوی کنی، سیدعلی خامنه‌ای و محمدجواد باهنر و اکبر هاشمی رفسنجانی بودند. در ادامه کار شورا نیز افراد دیگری به عضویت آن درآمدند[۱۲۶] . آیت‌الله خامنه‌ای در اواخر دی ماه در این جلسات حضور پیدا کرد[۱۲۷] . شورا در این مقطع، تصمیم‌گیریهای مهم در مورد مبارزه را برعهده داشت. از جمله‌ی آنها مذاکره با مقامات حکومت پهلوی و مقامات کشورهای خارجی، از جمله آمریکا و نیز تشکیل کمیته‌ی استقبال از امام خمینی بود[۱۲۸] . اقدام مهم دیگر شورای انقلاب در مقطع قبل از پیروزی، معرفی مهدی بازرگان به عنوان رئیس دولت موقت به امام خمینی بود[۱۲۹] .

پس از پیروزی انقلاب آنچه برعهده شورای انقلاب قرار داشت عبارت بود از: قانون‌گذاری در غیاب قوه‌ی مقننه، انجام بخشی از وظایف قوه‌ی مجریه پس از ادغام دولت موقت و شورای انقلاب در تیر ۱۳۵۸ و انجام همه آن پس از استعفای دولت موقت در ۱۴ آبان ۱۳۵۸ تا پس از آن. در کنار این وظایف اصلی، مرجعی برای رفع معضلات و بحرانهای پیشِ رویِ نظام نوپای جمهوری اسلامی و مشاوره برای امام نیز بود[۱۳۰] . به رغم تغییر چندین‌باره ترکیب اعضای شورای انقلاب در ادوار چهارگانه‌ی آن تا پایان فعالیتش در ۲۹ تیر ۱۳۵۹ آیت‌الله خامنه‌ای عضو ثابت ان باقی ماند[۱۳۱] . ایستادگی در برابر نظرات و مواضع جهت‌دار اعضای موسوم به «لیبرال» شورا، هشدارهای مکرر نسبت به ضرورت جلوگیری از نفوذ اعضا و هواداران حزب توده ایران و دیگر احزاب و گروههای مخالف انقلاب اسلامی در ارتش و عرصه‌ی فرهنگ کشور از مواضع مهم وی در جلسات و تصمیمات شورا بود[۱۳۲] .

او معتقد بود که در شورای انقلاب باید از اقشار گوناگون جامعه نمایندهای حضور داشته باشد[۱۳۳] . مسائل کردستان، سیستان و بلوچستان و دیگر مناطق کشور و ضرورت حفظ وحدت از دیگر موضوعات مهم و مورد توجه وی در شورای انقلاب بود. او بر این عقیده بود که دولت موقت در قضیه کردستان ضعف نشان داده و باید آن را از راههای مختلف حل کرد و از سرایت آن به سایر مناطق قومی کشور جلوگیری نمود[۱۳۴] . در مورد منطقه‌ی سیستان و بلوچستان نیز براساس از تجربه‌ی حضورش در زمان تبعید و اطلاع از اوضاع سیاسی و اجتماعی آن منطقه، بر بهبود وضع اقتصادی و معیشتی مردم آن دیار تأکید داشت[۱۳۵] . در این زمینه در ۹ فروردین ۱۳۵۸ از سوی امام خمینی مأموریت یافت در رأس هیأتی عازم آن منطقه شود تا به خواستها و مشکلات مردم رسیدگی و در مورد وضعیت آن منطقه گزارشی تهیه کند[۱۳۶] . در این سفر، افزون بر مأموریت یادشده، با برخی از سران و متنفذین محلی منطقه دیدار و سیاستهای نظام جمهوری اسلامی را برای آنها تشریح و تبیین کرد.

حمایت از تأسیس و تقویت نهادهای انقلابی و مردمی چون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جهاد سازندگی از دیگر مواضع اصولی وی در شورای انقلاب بود[۱۳۷] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif معاونت شهید چمران
با ادغام دولت موقت و شورای انقلاب در آخر تیر ۱۳۵۸ برخی اعضای شورای انقلاب از سوی آن شورا به برخی از وزارتخانه‌های حساس راه یافتند و از آن جمله آیت‌الله خامنه‌ای به معاونت امور انقلاب وزارت دفاع انتخاب گردید. در این زمان دکتر مصطفی چمران وزیر دفاع بود[۱۳۸] . همچنین در جریان ادغام شورای انقلاب و دولت موقت که با هدف تمرکز بیشتر در قوه‌ی مجریه صورت گرفت ایشان به عضویت کمیسیون وزرای امنیتی که سرپرستی و مسئولیت کلیه‌ی امور انتظامی، نظامی و امنیتی، از جمله بحران‌های گنبد، کردستان و خوزستان و مقابله با اقدامات احزاب و گروههای ضدانقلاب را بر عهده داشت، انتخاب گردید[۱۳۹] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سرپرستی سپاه پاسداران
از دیگر مأموریت‌های وی از طرف شورای انقلاب، مسئولیت مرکز اسناد و نیز سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ۳ آذر ۱۳۵۸ بود[۱۴۰] . وی قبل از این نیز به نمایندگی از سوی شورای انقلاب در برخی جلسات سپاه پاسداران شرکت می‌کرد. علت انتخاب او به سرپرستی سپاه، باقی ماندن پاره‌ای اختلافات در بدنه و سازمان سپاه بود که در ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفته بود و با تلاشهای میانجیگرانه به نتیجه نرسیده بود[۱۴۱] . وی که از حامیان نیروهای نظامی مردمی، به‌ویژه سپاه بود، در مدت حضور در رأس آن نیرو سعی کرد علاوه بر رفع اختلافات موجود، سازمان مناسبی بدان بدهد. او در ۵ اسفند ۱۳۵۸ از مسئولیت سرپرستی سپاه به دلیل نامزدی در انتخابات نخستین دورۀ  مجلس شورای اسلامی استعفا داد[۱۴۲] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif تاسیس حزب جمهوری اسلامی
آیت‌الله خامنه‌ای در ایام منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن، هم‌زمان با حضور مؤثر در شورای انقلاب و تمشیت امور انقلاب در دوره‌ی گذار[۱۴۳] ، به‌همراه سید محمد حسینی بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و محمدجواد باهنر برای ایجاد تشکلی انقلابی فعالیت می‌کرد[۱۴۴] . این تشکل با نام حزب جمهوری اسلامی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ رسماٌ اعلام موجودیت کرد اما پایه‌های تأسیس آن به جلساتی در مشهد در تابستان ۱۳۵۶ بر می‌گردد که در آن برخی از مبارزان از جمله مؤسسین بعدی حزب جمهوری اسلامی در صدد تشکیل مجمع و سازمان متشکلی برای فعالیت بر ضد حکومت پهلوی و توسعه اندیشه‌ی اسلامی بودند[۱۴۵] . بر این مبنا حزب در دوره فعالیت غیررسمی خود در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب نقش مؤثری در برگزاری اجتماعات و سخنرانیها بر عهده داشت که فعالیت آیت‌الله خامنه‌ای در این زمینه قابل ملاحظه بود[۱۴۶] .

از دلایل تأسیس حزب جمهوری اسلامی می‌توان به پرکردن خلاء ناشی از فقدان تشکیلات منظم و روزآمد برای صیانت و حمایت از نظام نوپای جمهوری اسلامی، کمک به تداوم انقلاب و حفظ یکپارچگی و حضور مردم در صحنه، پی‌ریزی بنیانهای اساسی نظام جمهوری اسلامی، صیانت از محوریت نقش‌آفرینی امام خمینی در دوران پس از انقلاب، تعمیق اندیشه‌ی اصیل اسلامی در اذهان مردم، هدایت لحظه به لحظه‌ی سیاسی مردم، کمک برای تأمین نیروی انسانی دستگاه‌های اجرایی برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی، موضع‌گیری صریح و صادقانه در برابر ترفندها و فریبهای دشمنان داخلی و خارجی اشاره کرد[۱۴۷] . وی از تهیه‌کنندگان مرامنامه‌ی حزب بود. در تقسیم‌بندی وظایف اعضا نیز وظیفه‌ی تبلیغات حزب را برعهده گرفت[۱۴۸] . ایشان عضو مؤسس و عضو شورای مرکزی حزب بود و در مجموع در دوره‌ی تأسیس حزب بیشتر نقش تبیینی ایفا کرد و مواضع حزب را به صورت گفتارها و جزوه‌هایی ارائه نمود. او در تأسیس شعبه‌ی حزب در مشهد نقش داشت و دفتر آن شعبه را در ۲۶ اسفند ۱۳۵۷ افتتاح کرد.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif دبیر کلی حزب جمهوری اسلامی
پس از آیت‌الله بهشتی و دکتر باهنر ـ اولین و دومین دبیرکل حزب ـ آیت‌الله خامنه‌ای در شهریور ۱۳۶۰ از سوی شورای مرکزی حزب به عنوان سومین دبیرکل حزب انتخاب شد[۱۴۹] . در سالهای پس از پیروزی انقلاب تا زمان تثبیت نظام جمهوری اسلامی در دهه‌ی ۱۳۶۰، حزب جمهوری اسلامی به مثابه رکن مهمی از حاکمیت خارج از ساختار سیاسی رسمی فعالیت می‌کرد و مقوم پایه‌های نظام جمهوری اسلامی بود[۱۵۰] .

ایشان حزب جمهوری اسلامی را نهادی ضروری جهت حفاظت از کلیت نظام نوپای جمهوری اسلامی می‌دانستند. نخستین کنگره‌ی حزب در اردیبهشت ۱۳۶۲ برگزار و آیت‌الله خامنه‌ای برای دومین بار به دبیرکلی حزب و عضویت شورای مرکزی[۱۵۱] و شورای داوری حزب[۱۵۲] انتخاب شد. وی در طول دوران ریاست جمهوری در جلسه‌های حزب جمهوری اسلامی در تهران و شهرستانها شرکت می‌کرد و ضمن تبیین مأموریتها و اهداف حزب، به پرسشهای دفاتر، شعب و اعضای حزب پاسخ می‌داد[۱۵۳] .

ایشان هم‌زمان با دوره‌ی دوم ریاست جمهوری نیز دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی را بر عهده داشت. در این دوره فعالیتهای حزب به دلایل مختلف، از جمله: رفع بحرانهای سالهای اولیه‌ی انقلاب، تأسیس نهادها و سازمانهای مورد نیاز جمهوری اسلامی که حزب در تأسیس، تقویت و رشد آنها نقش مؤثری داشت، اشتغال شخصیت‌های محوری حزب از جمله آیت‌الله خامنه‌ای و هاشمی‌ رفسنجانی در مشاغل مهم نظام در کنار فقدان برخی از بنیانگذاران مؤثر آن، نارضایتی امام خمینی از تبدیل حزب از عامل وحدت‌بخش به عامل تفرقه و تشدید جناح‌بندیها در درون حزب، کاهش یافت و دیگر کارایی سالهای اولیه‌ی خود را نداشت[۱۵۴] . لذا آیت‌الله خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی در اوایل خرداد ۱۳۶۶ با نگارش نامه‌ای به امام خمینی و ذکر دلایل یادشده، به ویژه پیدایش و تشدید جناح‌بندی در درون حزب و خطر آن برای وحدت و انسجام جامعه، خواستار تعطیلی فعالیتهای آن شدند[۱۵۵] . امام ‌خمینی نیز در ۱۱ خرداد ۱۳۶۶ با این درخواست موافقت کرد و متعاقب آن فعالیتهای حزب تعطیل شد[۱۵۶] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif امامت جمعه‌ی تهران
امام خمینی در ۲۴ دی ۱۳۵۸ آیت‌الله خامنه‌ای را با اشاره به حسن سابقه و شایستگی در علم و عمل به امامت جمعه تهران منصوب کردند[۱۵۷] . ایشان نخستین نماز جمعه را در ۲۸ دی ۱۳۵۸ امامت کردند[۱۵۸] . از این تاریخ تا واقعه‌ی ۶ تیر۱۳۶۰ که در مسجد ابوذر تهران به ایشان سوء قصد و بر اثر آن به شدت مجروح گردیدند، به جز مقطع ۲۱ بهمن  تا ۶ اسفند ۱۳۵۹ که در جریان سفری تبلیغی در هندوستان به سر میبرد، نماز جمعه‌ی تهران را اقامه کردند[۱۵۹] . پس از آن نیز همواره این سمت را بر عهده داشت.

اقدام مهم و ابتکاری وی در مورد نماز جمعه، پیشنهاد برگزاری سمینارهای ائمه‌ی جمعه به منظور انسجام شبکه‌ی امامان جمعه در داخل کشور و جهان اسلام بود که پس از موافقت امام خمینی، نخستین سمینار در مدرسه‌ی فیضیه‌ی قم برگزار شد و پس از آن سمینارهای متعددی نیز برگزار شد[۱۶۰] . وی در خطبه‌های نماز جمعه به عنوان یک تریبون اثرگذار، مهم‌ترین و قاطع‌ترین مواضع اصولی و راهبردی نظام جمهوری اسلامی را ارائه کرده و همچنین، به تعمیق اندیشه دینی و بینش و بصیرت سیاسی جامعه پرداخته است. اهتمام به خطبه‌های عربی نیز که مخاطب آن مسلمانان جهان اسلام بود، از ویژگی‌های خطبه‌های ایشان بوده است.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif نمایندگی در مجلس شورای اسلامی
آیت‌الله خامنه‌ای پس از نامزدی برای انتخابات نخستین دوره قانون‌گذاری مجلس شورای اسلامی در اسفند ۱۳۵۸، از سوی ائتلاف بزرگ نیروهای خط امام شامل جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران، حزب جمهوری اسلامی و چندین سازمان و گروه اسلامی دیگر در انتخابات مجلس شورای اسلامی حمایت شد[۱۶۱] و از حوزه‌ی انتخابیه‌ی تهران وارد مجلس شد. در مجلس، عضو و رئیس کمیسیون امور دفاعی بود.

در مدت ریاست ایشان طرحها، لوایح و موضوعات متعددی در آن کمیسیون بررسی شد که از مهم‌ترین آنها می‌توان تأمین نیازمندیهای استخدامی سپاه پاسداران، ادغام سازمان بسیج مستضعفین در سپاه پاسداران، مسئله‌ی کردستان، مسائل مرزی، مسئله‌ی بلوچستان و سازمان‌دهی نوین ارتش را نام برد[۱۶۲] . از موضع‌گیریهای مهم وی در طول نمایندگی می‌توان به صحبت‌های مهم و مستند او در موافقت با طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر برای ریاست جمهوری اشاره کرد[۱۶۳] . با آغاز جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و به سبب حضور در جبهه‌های جنگ، در جلسات مجلس شورای اسلامی کمتر حضور یافت و پس از جراحت شدید در ۶ تیر ۱۳۶۰ در موارد معدود در آن حاضر شد. با انتخاب به مقام ریاست جمهوری در مهر ۱۳۶۰ قوه‌ی مقننه را ترک گفت.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif حضور در دفاع مقدس
آیت‌الله خامنه‌ای از نخستین ساعات آغاز جنگ ایران و عراق، در تدبیر مسائل جنگ بصورت فعالانه به ایفای نقش پرداخت. 
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/jang.jpg
ساعاتی پس از شروع حمله به خاک کشورمان اولین اطلاعیه در مورد تجاوز ارتش بعث عراق به ایران را تهیه و از رادیو به اطلاع مردم رساند[۱۶۴] . در دومین روز شروع جنگ در جلسه‌ای که در ستاد مشترک ارتش برای بررسی چگونگی برخورد با تجاوز نظامی عراق تشکیل شد، حضور یافت. و آنگاه  که قرار شد یک نفر از آنها برای بررسی مسئله به جبهه‌های جنگ برود، نخستین کسی که این پیشنهاد را پذیرفت آیت‌الله خامنه‌ای بود[۱۶۵] . در ۵ مهر ۱۳۵۹ پس از اجازه امام خمینی در کسوت یک نظامی، در جبهه‌های جنگ حضور یافت[۱۶۶] تا گزارشی از وضعیت جبهه‌ها و امکانات نیروهای ایرانی منطقه‌ی مورد تجاوز نیروهای عراقی تهیه نموده و به سازمان‌دهی نیروها برای مقابله با دشمن کمک کند[۱۶۷] . بر این اساس عازم جبهه جنوب شد و تا اواسط بهار سال ۱۳۶۰ در آن جبهه‌ استقرار داشت. پس از آن در جبهه غرب حاضر شد. ولی حضور جز برای اقامه نماز جمعه تهران، دیدار و گزارش به امام یا جلسات ضروری و سفرها و سخنرانی‌های لازم، مستمر بود[۱۶۸] .

وی در چندین عملیات نظامی و یا طراحی آن شرکت کرد. پشتیبانی و تأمین نیازهای تسلیحاتی و تدارکاتی نیروهای بسیجی و سپاهی از دیگر فعالیتهای ایشان در صحنه‌ی نبرد بود. بیشتر وقت وی در جبهه‌ها صرف هدایت، پشتیبانی و طراحی عملیات ستاد جنگهای نامنظم ــ که توسط مصطفی چمران تشکیل شده بود ــ می‌شد[۱۶۹] . از اقدامات ویژه‌ی این ستاد که آیت‌الله خامنه‌ای مستقیماً در آن نقش داشت، تشکیل گروههای نظامی مخصوص شکار تانک بود. در پشتیبانی از جبهه‌های خرمشهر، آبادان و سوسنگرد نقش مؤثری داشت و در تقویت نیروهای نظامی مردمی مثل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج و تهیه‌ی نیازمندیهای فنی و تجهیزاتی آنها نقش بسیاری ایفا نمود[۱۷۰] . از دیگر تلاش‌های ایشان ایجاد هماهنگی بین سپاه و ارتش در جبهه‌ها و عملیات نظامی بود[۱۷۱] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif نمایندگی امام در شورای عالی دفاع
به فرمان امام خمینی در ۲۰ مهر ۱۳۵۹ شورای عالی دفاع عهده‌دار کلیه‌ی امور جنگ شد[۱۷۲] و آیت‌الله خامنه‌ای که براساس حکم امام در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ نماینده‌ی ایشان در این شورا[۱۷۳] و نیز سخنگوی آن بود[۱۷۴] . در این مدت مشاور امام خمینی در امور و مسائل جنگ نیز بود[۱۷۵] . وی معمولاً در پایان جلسه‌های شورای عالی دفاع درباره‌ی مباحث و تصمیمات شورا مصاحبه‌ی مطبوعاتی انجام می‌داد و تصمیمات شورا را به اطلاع مردم می‌رسانید[۱۷۶] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif عملیات شکست حصر آبادان
در عملیات شکستن حصر آبادان[۱۷۷] حضور مستقیم داشت و در مورد خرمشهر نیز اعتقاد داشت که با اتخاذ تدابیر نظامی درست می‌توان از سقوط آن جلوگیری کرد. حتی در این زمینه نامه‌ای به ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس جمهور و فرمانده کل قوای وقت نوشت و هشدار داد که در صورت استقرار دو تیپ زرهی در اطراف سوسنگرد، می‌توان از سقوط شهر جلوگیری به عمل آورد. اما، بنی‌صدر به آن هشدار توجهی نکرد[۱۷۸] .

اندکی پس از آغاز جنگ گروهی از شخصیتها و سازمانهای بین‌المللی و نیز برخی از کشورها برای ایجاد صلح بین دو کشور، به فعالیت‌هایی دست زدند. آیت‌الله خامنه‌ای در این مورد اعتقاد داشت تا زمانی که عراق شروط اصلی ایران شامل عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی، پرداخت خسارت و تنبیه متجاوز را نپذیرد، صلحی پدید نخواهد آمد و اگر عراق این شروط را نپذیرد آن را به زور از سرزمینهای خود بیرون می‌کنیم. همچنین معتقد بود که صلح تحمیلی بدتر از جنگ است[۱۷۹] . با وجود این تردد هیئتهای صلح را از این نظر که باعث روشن شدن ابعاد جنایات صدام حسین و نیروهای او علیه مردم ایران شد و به اثبات مظلومیت ایران و تجاوزگری صدام کمک می‌کرد، مفید می‌دانست[۱۸۰] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif جنگ، مهمترین موضوع دوران ریاست جمهوری
در دو دوره‌ی ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، جنگ در رأس امور و مهم‌ترین موضوع کشور بود. از ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ تحولاتی در صحنه‌ی جنگ پیش‌ آمد و در مجموع موازنه در جبهه‌های جنگ به سود ایران تغییر یافت. نیروهای عراقی از بیشتر سرزمین‌های اشغال‌شده بیرون رانده شدند و با وحدت‌نظر مسئولان ارشد کشور ازجمله آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رئیس شورای عالی دفاع  سلسله عملیات‌های نظامی، طراحی و اجرا شد. هم‌زمان با آن تحولات، حضور دیپلماتیک ایران در عرصه‌ی بین‌المللی نیز بیشتر و فعال‌تر شد.

ایشان طی هفت سال از مجموع هشت سال دوران ریاست جمهوری خود که مقارن با جنگ بود، بخش زیادی از مذاکرات خارجی خود را به مذاکره با هیئتهای حسن‌نیت صلح که از سوی سازمانهای بین‌المللی، اسلامی و منطقه‌ای و یا با شخصیتهای مهم بین‌المللی و منطقه‌ای که مأموریت میانجی‌گری داشتند، اختصاص دادند. در دوره ریاست جمهوری به دلیل مخالفت امام با حضور در جبهه‌های جنگ، به برخی حضورها و بازدیدهای محدود اکتفا کردند اما در مقطع پایانی جنگ و پس از قبول قطعنامه وضعیت وخیم جبهه‌ها ایشان را ناگزیر کرد پس از کسب موافقت امام خمینی برای ایجاد تحولی عظیم به جبهه‌ها رهسپار شود.

همچنین که آیت‌الله خامنه‌ای در دوره ریاست جمهوری رئیس شورای عالی پشتیبانی جنگ بود. این شورا به دلیل شرایط خاص جنگ در سال ۱۳۶۵ و به منظور به‌کارگیری هرچه بهتر امکانات کشور در خدمت جنگ و انجام اقدامات مؤثر در بسیج نیروها و امکانات برای رفع نیازمندیهای جبهه‌های جنگ تشکیل شد[۱۸۱] . امام خمینی در پاسخ به استعلام ایشان در ۱۹ بهمن ۱۳۶۶ مصوبات آن شورا را تا پایان جنگ لازم‌الاجرا اعلام کرد[۱۸۲] .

در تابستان ۱۳۶۷ و در آخرین سال ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، و با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران جنگ عراق با ایران به پایان رسید. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در جلسه‌ای به ریاست آیت‌الله خامنه‌ای و با حضور مسؤولان عالی‌رتبه نظام در ۲۶ تیر ۱۳۶۷ به تصویب رسید و امام خمینی نیز بر آن صحه گذاشت[۱۸۳] .

امام خمینی در پیامی به مردم ایران قبول قطعنامه را مسئله‌ای بسیار تلخ و ناگوار و صرفاً به دلیل مصلحت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد: «قبول این مسئله برای من از زهر کشنده‌تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم... در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفته‌اند. و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است» [۱۸۴] . به دنبال این تصمیم آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رئیس‌جمهور در نامه‌ای در تاریخ ۲۷ تیر ۱۳۶۷ به دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، خاویر پرز دکوئیار، پذیرش قطعنامه‌ی ۵۹۸ سازمان ملل از سوی ایران را اعلام کرد[۱۸۵] .

۲.۲.۳. فعالیتهای ارشادی و تبیینی
بخش مهمی از فعالیتهای سیاسی و مذهبی آیت‌الله خامنه‌ای از پیروزی انقلاب اسلامی تا انتخاب به ریاست جمهوری، فعالیتهای ارشادی به منظور نهادینه کردن و تثبیت نظام جمهوری اسلامی بود.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif توصیه امام به دانشجویان برای رجوع به آیت‌الله خامنه‌ای
به دنبال شهادت آیت‌الله مرتضی مطهری و خلائی که از فقدان وی در میان دانشجویان و دانشگاهیان پدید آمده بود، امام خمینی در ۲۳ خرداد ۱۳۵۸ طی سخنانی در جمع دانشجویان، آیت‌الله خامنه‌ای را فردی فهیم و سخنور نامیده و مرجع رسیدگی به مسائل فکری و عقیدتی دانشجویان و مقابله با تبلیغات احزاب و گروههای مخالف نظام جمهوری اسلامی، به‌ویژه مارکسیستها در محیط دانشگاهی تعیین کرد[۱۸۶] .

وی از این تاریخ تا شروع جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ روزهای دوشنبه در مسجد دانشگاه تهران در جمع دانشجویان حضور می‌یافت و ضمن اقامه جماعت نماز ظهر و عصر و ایراد سخنرانی در موضوعات مهم روز، به پرسشهای فکری و سیاسی آنها پاسخ می‌داد. این جلسات بعدها در مساجد مهم تهران ادامه پیدا کرد. حادثه سوء‌قصد به ایشان در مسجد اباذر در خلال یکی از از همین جلسات رخ داد[۱۸۷] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif جلوگیری از انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی
اقدام دیگر او مقابله با تلاشهایی بود که از سوی برخی از اعضای دولت موقت برای انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی در حال شکل‌گیری بود. بدین نحو که نامهای به امضای پانزده نفر از وزیران و اعضای دولت موقت تهیه شده بود و در نظر داشتند قبل از اطلاع امام خمینی و اظهار نظر ایشان، انحلال مجلس مزبور را به مردم اطلاع دهند و اگر امام خمینی مخالفتی کرد به صورت دسته‌جمعی استعفا کنند[۱۸۸] .

آیت‌الله خامنه‌ای که از سوی شورای انقلاب در جلسه‌ی هیأت وزیران شرکت می‌کرد، بعد از طرح نامه‌ی مذکور در جلسه به شدت با آن مخالفت نمود و بر ضرورت اطلاع امام خمینی پیش از انتشار آن تأکید ورزید. امام خمینی نیز، پس از آگاهی از موضوع، با درخواست آنان مخالفت نمود و بر ادامه‌ی کار قانونی مجلس خبرگان قانون اساسی تأکید کرد[۱۸۹] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سفر تبلیغی به هند
در دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی که مقارن با آغاز قرن پانزدهم هجری قمری نیز بود بنا به تصمیم شورای عالی تبلیغات اسلامی، هیئتهای گوناگونی از طرف نظام جمهوری اسلامی به کشورهای مختلف جهان عزیمت کردند تا مواضع و دیدگاههای جمهوری اسلامی ایران و ویژگی‌های انقلاب اسلامی را برای ملتها، به ویژه ملتهای مسلمان تشریح و تبیین کنند. آیت‌الله خامنه‌ای سرپرستی هیئت اعزامی به هندوستان را بر عهده گرفت.

ایشان به مدت دو هفته در اواخر بهمن و اوایل اسفند ۱۳۵۹ به شهرهایی چون دهلی‌نو، حیدرآباد، بنگلور[۱۹۰] و منطقه‌ی کشمیر[۱۹۱] سفر کرد و در سخنرانیها، ‌دیدارها و گفت‌وگوها و مصاحبه‌های مطبوعاتی به‌ویژه با اصحاب مطبوعات محلی، دانشجویان و استادان دانشگاهها، تشکلها و شخصیتهای اسلامی و شیعیان هند چهره‌ی واقعی انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی و مسائل مهم آن، به ویژه جنگ با عراق را تشریح و بیان کرد[۱۹۲] . همچنین، با خانم گاندی نخست‌وزیر هند ـ که از شخصیت‌های معتبر و موجه بین‌المللی بود ـ دیدار و گفتگو کرد[۱۹۳] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif مقابله با لیبرال‌ها و بنی‌صدر
یکی از مسائل مهم جامعه‌ی ایران در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی وجود و فعالیت دو جناح تأثیرگذار موسوم به نیروهای خط امام و لیبرالها در ساختار سیاسی رسمی کشور بود. بیشتر یاران، نزدیکان و مشاوران امام خمینی از جمله آیت‌الله خامنه‌ای در جناح نیروهای خط امام قرار داشتند. چهره‌ی شاخص جناح لیبرال که از لحاظ فکری و بینش سیاسی تعارض‌های زیادی با نیروهای خط امام داشت، ابوالحسن بنی‌صدر بود.

آیت‌الله خامنه‌ای، بنی‌صدر را نماینده‌ی جریانی می‌دانست که عامل تفرقه و درگیری در سطح مسئولان ارشد کشور و در نتیجه سبب تفرقه و تشتت در جامعه بود[۱۹۴] . اما با وجود اختلاف ‌نظر اساسی با بنی‌صدر و جریان همفکر و حامی او، به منظور حفظ وحدت در جامعه و تأکید امام خمینی بر آن، مخالفت خود را در محافل عمومی ابراز نمی‌کرد. در برخی موارد نیز داوری نزد امام خمینی می‌برد. پس از انحراف واضح بنی‌صدر از ماهیت انقلاب اسلامی و قانون اساسی و پس از طرح عدم کفایت سیاسی وی برای ریاست جمهوری در مجلس شورای اسلامی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، آیت‌الله خامنه‌ای در موافقت با طرح نطق مشروح و مؤثری را ایراد کرد[۱۹۵] .

آیت‌الله خامنه‌ای از ۱۳۵۸ تا اول تیر ۱۳۶۰ در موارد گوناگون علیه جناح لیبرال‌ و ملی‌گرا موضع مخالف گرفت. وی با حفظ دفتر مستشاری نظامی امریکا در ایران و تغییر نام آن از سوی دولت موقت مخالفت کرد[۱۹۶] . در مورد انتخاب وزیران، معاونان وزراء و مسئله‌ی پاکسازی در ادارات و سازمانهای دولتی نیز با انتخاب افرادی که در خط انقلاب نبودند و طرف‌دار خط سازش با امریکا و یا رابطه داشتن با کشورهای مرتجع عرب و مواردی از این دست بودند، مخالفت می‌کرد[۱۹۷] .

۳.۲.۳. ترور نافرجام توسط منافقین
آیت‌الله خامنه‌ای در ۶ تیر ۱۳۶۰ و در حال سخنرانی پس از نماز ظهر در مسجد ابوذر، واقع در یکی از مناطق جنوب تهران، در اثر انفجار بمبی که در ضبط صوت کار گذاشته شده بود به شدت زخمی شد[۱۹۸] . امام خمینی، در پیامی خطاب به ایشان توطئه‌ی سوء‌قصد به جان وی را محکوم کرد و از ایشان تجلیل نمود[۱۹۹] . بر اثر این سوء قصد، ایشان از ناحیه‌ی سینه، کتف و دست راست آسیب جدی دید. گزارشهای غیررسمی مسبب این حادثه را سازمان مجاهدین خلق ایران دانسته‌اند[۲۰۰] . آیت‌الله خامنه‌ای اولین فردی بود که در حوادث و جریانات پس از عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری ترور شد. در ۱۸ مرداد ۱۳۶۰ از بیمارستان مرخص شد و مجدداً ‌به صحنه‌ی اجتماع و سیاست بازگشت و از ۲۶ مرداد ۱۳۶۰ در جلسات مجلس شورای اسلامی حاضر شد[۲۰۱] .

۳.۳. دوران ریاست جمهوری
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif دور اول - انتخاب به عنوان ریاست جمهوری با ۹۵ درصد آرا
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/5467/prs.jpg

پس از شهادت محمدعلی رجایی ـ دومین رئیس جمهور اسلامی ایران ـ شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و نیز جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به اتفاق آرا و علیرغم مخالفت ایشان، وی را به عنوان نامزد ریاست ‌جمهوری انتخاب کردند  و امام خمینی که سابقاً با تصدی روحانیون برای ریاست جمهوری موافق نبودند با نامزدی ایشان موافقت کردند[۲۰۲] .

پس از نامزدی و اعلام صلاحیت توسط شورای نگهبان، گروه‌ها و شخصیت‌های مختلف از ریاست جمهوری ایشان حمایت کردند. از مهم‌ترین حامیان آیت‌الله خامنه‌ای ائتلاف گروههای خط امام بود[۲۰۳] . انتخابات در ۱۰ مهر ۱۳۶۰ برگزار شد و آیت‌الله خامنه‌ای با کسب اکثریت مطلق آراء (۱۱/۹۵ درصد) به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد[۲۰۴] . در ۱۷ مهر ۱۳۶۰ امام خمینی حکم ریاست ‌جمهوری ایشان را تنفیذ کرد[۲۰۵] و در ۲۱ مهر به عنوان سومین رئیس‌جمهور اسلامی ایران در مجلس شورای اسلامی سوگند یاد کرد[۲۰۶] .

در ۲۷ مهر ۱۳۶۰ علی‌اکبر ولایتی را که عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و از نیروهای خط امام بود، به عنوان نخست‌وزیر به مجلس شورای اسلامی معرفی کرد[۲۰۷] ، ولی وی در رأی‌گیری روز ۳۰ مهر ۱۳۶۰ نتوانست آرای اکثریت نمایندگان را کسب نماید[۲۰۸] . در ۴ آبان ۱۳۶۰ میرحسین موسوی را که عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، سردبیر روزنامه‌ی جمهوری اسلامی و وزیر امور خارجه‌ی دولتهای رجایی، باهنر و مهدوی کنی[۲۰۹] بود به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی کرد[۲۱۰] . او توانست در ۶ آبان ۱۳۶۰ آراء موافق اکثریت نمایندگان مجلس را کسب کند[۲۱۱] .

آیت‌الله خامنه‌ای ریاست ‌جمهوری خود را در حالی آغاز کرد که نهاد ریاست‌ جمهوری از ساختار مناسبی برخوردار نبود. گروههای مشاور و کارگروهها برای  کمک به رئیس‌جمهور در انجام وظایف قانونی نیز هنوز تشکیل نشده بود و این امر مشکلات فراوانی را برای عملکرد رئیس‌جمهور پدید می‌آورد. به تدریج، دفتر ریاست‌ جمهوری با چندین مشاور و کارگروه شکل گرفت[۲۱۲] . آیت‌الله خامنه‌ای در ابتدا بخشی از تلاشهای خود را معطوف ساختارسازی برای دفتر رئیس‌ جمهور و نهاد ریاست ‌جمهوری کرد. بعدها در پی ابهام در شرح وظایف رئیس جمهور که کاستی آن به‌ویژه در تعامل با نخست‌وزیر در طول دوره اول آشکار شده بود، قانون اختیارات رئیس جمهور تهیه و تدوین شد و در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۶۵ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید[۲۱۳] .

سرفصل برنامه‌های آیت‌الله خامنه‌ای در دوره‌ی چهارساله‌ی اول ریاست جمهوری عبارت از: اهتمام به امور مربوط به جنگ تحمیلی، نیل به سیاست‌های اقتصادی به سوی حمایت از مستضعفان و دورافتادگان از مرکز، طاغوت‌زدایی از همه‌ی شئون زندگی اداری، اجتماعی و سیاسی مردم ایران، کشف و به کارگیری استعدادهای انسانی در همه‌ی عرصه‌ها از تکنیک تا هنر، تأمین امنیت اجتماعی، اداری و قضایی برای ارائه‌ی خدمت مؤثر به مردم، تأمین امنیت و آزادی همه‌ی افراد وفادار به نظام جمهوری اسلامی با هر اندیشه و تفکر[۲۱۴] . در دوره‌ی چهارساله‌ی دوم نیز ضمن ادامه‌ی برنامه‌های دوره‌ی اول که در رأس آنها جنگ تحمیلی قرار داشت، تدوین لایحه‌ی اختیارات ریاست جمهوری، کاهش تصدی‌گری دولت و واگذاری امور به مردم، به کار گماردن مسئولین لایق، انقلابی و کارآمد در دولت، رفع فقر مزمن و طولانی‌مدت حاکم بر جامعه و زندگی مردم، واگذاری زمینهای کشاورزی به مردم، واگذاری صنایع دولتی به بخش تعاونی، سهیم‌شدن کارگران در کارخانه‌ها، گسترش و توسعه‌ی صادرات غیرنفتی و کاهش اتکای کشور به درآمد نفت، مشارکت مردم در امور اقتصادی و فرهنگی کشور با نظارت دولت، سوق دادن سیاست فرهنگی کشور به سوی استقلال فرهنگی از اهم برنامه‌های آیت‌الله خامنه‌ای بود[۲۱۵] .
در عرصه‌ی سیاست و روابط خارجی برنامه‌ی ایشان شامل اتخاذ سیاست مستقل و متوازن در قبال هر یک از کشورهای جهان و تصمیم‌گیری برمبنای مصالح نظام و کشور همراه با قاطعیت و صراحت، عدم وابستگی به شرق و غرب[۲۱۶] ، اهمیت دادن به وحدت میان مسلمانان جهان، اهتمام جدی در بازپس گرفتن حقوق مسلمانان جهان از قدرتهای جهانی و مبارزه‌ی مستمر با هرگونه اقدام و حرکتی در جهت سلطه‌ی ابرقدرتها در منطقه، اهتمام جدی به مسئله‌ی قدس و دیگر سرزمینهای غصب‌شده‌ی فلسطین و آمادگی برای مبارزه‌ی همه‌جانبه با دشمن صهیونیست، بازگشت به فرهنگ غنی و اصیل اسلامی در عرصه‌ی بین‌المللی به عنوان سد راه دشمنان و غارتگران، افزایش فعالیت و حضور مؤثر در صحنه‌های بین‌المللی بود[۲۱۷] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif دوره‌ی دوم ریاست‌ جمهوری
باتوجه به تجربه مشکلات و اختلاف‌نظرها با نخست‌وزیر و برخی اعضای هیئت دولت در چهار ساله اول ریاست جمهوری مایل نبود برای دومین بار در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند اما پس از آنکه امام خمینی آن را تکلیف شرعی ایشان دانستند، تصمیم گرفت که در انتخابات چهارمین دوره ریاست جمهوری نامزد شود و از امام خواست که در انتخاب نخست‌وزیر مختار باشد و امام هم پذیرفت[۲۱۸] .
پس از انتخاب مجدد به عنوان رئیس‌جمهور، و در آستانه‌ی انتخاب نخست‌وزیر آنگاه که معلوم شد آیت‌الله خامنه‌ای  به سبب عدم رضایت از وضعیت اداره کشور توسط نخست‌وزیر درصدد معرفی فرد دیگری برای نخست‌وزیری است برخی نظامی‌ها نزد امام ابراز کردند که پیشرفت در جبهه‌های جنگ منوط به نخست‌وزیری دوباره مهندس موسوی است. امام خمینی به جهت مصلحت جنگ این نظر را پذیرفتند و به آیت‌الله خامنه‌ای حکم کردند که مهندس موسوی را به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند. آیت‌الله خامنه‌ای در اطاعت از حکم امام و علیرغم نظر مخالف خود، وی را به مجلس معرفی کرد[۲۱۹] . در دوره‌ی دوم ریاست‌ جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای اختلافات رئیس جمهور و نخست‌وزیر ادامه یافت و در مواردی مانند معرفی اعضای کابینه، تشدید هم شد.

۱.۳.۳. فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی در دوران ریاست جمهوری
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif ترمیم تشکیلات انقلاب فرهنگی
در ۸ شهریور ۱۳۶۲ آیت‌الله خامنه‌ای، اولین ترمیم عمده در ستاد انقلاب فرهنگی را براساس حکم امام خمینی عهده‌دار شد. امام این حکم را در پاسخ به استعلام ایشان به مناسبت بازگشایی دانشگاهها صادر کرد[۲۲۰] . همچنین، دومین ترمیم در ستاد انقلاب فرهنگی را بر اساس پیام امام خمینی در ۱۹ آذر ۱۳۶۳، صورت داد[۲۲۱] . در این ترمیم، ستاد انقلاب فرهنگی به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییر نام داد و رئیس‌جمهور رئیس این شورا شد[۲۲۲] . آیت‌الله خامنه‌ای این سمت را تا پایان دومین دوره‌ی ریاست جمهوری خود در تیر ۱۳۶۸ عهده‌دار بود و در این سالها در تدوین سیاستهای مهم فرهنگی کشور نقش مؤثری ایفا نمود[۲۲۳] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif فعال کردن دستگاه سیاست خارجی
در دوران هشت ساله‌ی ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی ایران فعالتر شد. یکی از شاخصهای توسعه‌ی سیاست و روابط خارجی، سفرهای رئیس‌جمهور به کشورهای مختلف برای توسعه روابط بود که در دوره‌ی اول ریاست جمهوری شروع شد و در دوره‌ی دوم توسعه یافت[۲۲۴] . ایشان در دوره‌ی اول ریاست‌ جمهوری از ۱۵ تا ۲۰ شهریور ۱۳۶۳ به کشورهای سوریه، لیبی و الجزایر و در دوره‌ی دوم از ۲۳ دی تا ۳ بهمن ۱۳۶۴ به کشورهای آسیایی و آفریقایی پاکستان، تانزانیا، زیمبابوه، آنگولا و موزامبیک سفر نمود. از ۱۱ تا ۱۵ شهریور ۱۳۶۵ برای شرکت در هشتمین اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد در هراره مجدداً به زیمبابوه سفر کرد. در این سفر در اجلاس سران سخنرانی کرد و با برخی از سران کشورهای غیرمتعهد دیدار و گفت‌وگو نمود[۲۲۵] . از ۲ تا ۶ اسفند ۱۳۶۷ به کشورهای یوگسلاوی و رومانی[۲۲۶] و از ۱۹ تا ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۸ به کشورهای چین و کره ‌شمالی سفر کرد[۲۲۷] .
آیت‌الله خامنه‌ای در ۳۱ شهریور ۱۳۶۶ در چهل و دومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد شرکت کرد و در سخنرانی خود دیدگاهها و مواضع اصولی جمهوری اسلامی ایران را برای سران دولتهای جهان تشریح نمود. این اولین حضور رئیس جمهور اسلامی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بود[۲۲۸] . نکته‌ی حائز اهمیت در سفر به سازمان ملل، استقبال عظیم ایرانیان و مسلمانان مقیم نیویورک و اصحاب مطبوعات بین‌المللی از ایشان و فعالیتهای ایشان برای تبیین شرایط انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و سیاستهای استکبار جهانی در قبال ایران بود. امامت نماز جمعه‌ی مسلمانان نیویورک و سخنرانی در خطبه‌های آن نیز از نکات جالب و با اهمیت این سفر بود.
از اقدامات دیگر آیت‌الله خامنه‌ای در زمینه‌ی سیاست خارجی می‌توان به برقراری ارتباط منسجم با گروههای سیاسی شیعی در افغانستان، عراق و لبنان و ایجاد تفاهم بین آنها و تشکیل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق اشاره کرد. به طوری که اختلاف بین آنها را به وحدت و اتحاد بر ضد دشمن مشترک‌شان تبدیل کرد. تشکیل حزب وحدت اسلامی از احزاب هشت‌گانه افغانستان که به رقابت زیان‌بار آنها پایان داد و نیز تشکیل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق از مصداق‌های مهم  این رویکرد است. در این دوره، به دامنه‌ی حمایت ایران از مبارزان اسلامی در لبنان، فلسطین، عراق و افغانستان افزوده شد و پشتیبانی ایران به احزاب و گروههای اسلامی در آن کشورها جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی قابل ملاحظه‌ای بخشید.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif بازدیدها، دیدار و سفرهای استانی
دیدار با اقشار مختلف مردم، بازدید از مؤسسات و سازمانهای گوناگون، شرکت در مراسم افتتاح طرحها، شرکت در همایشها و سفرهای استانی از دیگر برنامه‌ها و اقدامات آیت‌الله خامنه‌ای در دوره ریاست جمهوری بود. حفظ ارتباط با مردم به ویژه خانواده‌های شهدا از راهبردهای اساسی  آیت‌الله خامنه‌ای در دوره ریاست جمهوری بود. بر این پایه ملاقات‌های مردمی ـ در مناسبت‌های مختلف ـ در دیدارهای با خانواده‌های شهدا، خصوصاً سرزدن به منازل آنان به عنوان یکی از برنامه‌های ثابت ایشان و ابتکار قابل توجه در نوع رابطه زمامداران و مردم محسوب می‌شود. همچنین، سفرهای آیت‌الله خامنه‌ای به استانها و مناطق مختلف کشور، با هدف ملاقات با اقشار مختلف مردم، به‌ویژه قشر محروم و آشنایی با مسائل و مشکلات آنها از نزدیک، رفع اختلافات مقامات محلی، پیگیری مسائل مربوط به جنگ و همکاری سپاه و ارتش، دیدار با علما و بزرگان شهرها و روستاها، بررسی مسائل و مشکلات اقتصادی و مانند آن از جمله ابتکارات، فعالیتهای مستمر و مؤثر ایشان بود.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif نامه امام خمینی به آیت‌الله خامنه‌ای
در ۱۶ دی ۱۳۶۶، امام خمینی در نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای و ناظر به بیانات ایشان در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران در موضوع حدود اختیارات حکومت اسلامی و ولایت فقیه، حکومت اسلامی را از احکام اولیه‌ی اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعیه دانسته و ولایت فقیه را مطلقه عنوان نمود. آیت‌الله خامنه‌ای در پاسخ به نامه‌ی امام، متابعت نظری و عملی خود را از دیدگاه امام اعلام نمود. همچنین در جلسه‌ای حضوری، مقصود خود از بیانات در خطبه‌های نماز جمعه را با امام خمینی مطرح کردند. امام خمینی نیز بلافاصله در همان روز به این نامه پاسخ داده و ضمن تقدیر از آیت‌الله خامنه‌ای، در بخشی از آن نوشتند: «اینجانب از سال‌های قبل از انقلاب با جناب‌عالی ارتباط نزدیک داشته‌ام و همان ارتباط بحمدالله تعالی تاکنون باقی است، جناب‌عالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می‌دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبداری می‌کنید، می‌دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی می‌دهید» [۲۲۹] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif اولین رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام
در پی اختلافات مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان در تصویب لوایح مختلف، امام خمینی در پاسخ به نامه‌ی سران کشور (از جمله آیت‌الله خامنه‌ای)، در ۱۷ بهمن ۱۳۶۶ با تشکیل مجمع تشخیص مصلحت موافقت کردند[۲۳۰] . بر این اساس، آیت‌الله خامنه‌ای اولین رئیس مجمع تشخیص قرار گرفتند[۲۳۱] . ایشان این سمت را تا پایان دوره ریاست جمهوری عهده‌دار بود[۲۳۲] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif محول شدن ماموریت‌های متعدد از سوی امام
آیت‌الله خامنه‌ای در دوران هشت‌ساله‌ی ریاست جمهوری خود، همچون سالهای پس از پیروزی انقلاب یکی از نزدیکان، مشاوران و افراد مورد وثوق امام خمینی بود. به همین دلیل در موارد متعددی امام خمینی مأموریتهایی فراتر از وظایف ریاست جمهوری به ایشان محول نمودند و یا پیشنهادهای وی را در موضوعات مختلف ‌پذیرفتند. در ۱۵ فروردین ۱۳۶۲ تمشیت امور ارتش و سپاه را به آیت‌الله خامنه‌ای واگذار کردند[۲۳۳] . در اول آبان ۱۳۶۲ ایشان را مأمور پیگیری مطالبات ایران از امریکا و سایر کشورها کرد[۲۳۴] . در اول آذر همین سال با پیشنهاد آیت‌الله خامنه‌ای در مورد تشکیل اداره‌ی حفاظت اطلاعات ارتش موافقت نمود[۲۳۵] . در ۹ دی ۱۳۶۲ ایشان را مأمور بررسی مجدد لایحه‌ی تعریزات کرد[۲۳۶] . امام در ۲۳ بهمن ۱۳۶۷ آیت‌الله خامنه‌ای را مأمور نمود از اعضای شورای‌عالی قضایی دعوت کند تا در جلسه‌ی سران سه‌قوه شرکت کرده و طرحهای خود را در زمینه‌ی تقسیم کار برای اداره‌ی بهتر آن شورا مطرح نمایند[۲۳۷] . در نهایت نیز با طرح مورد بررسی در جلسه‌ی سران سه‌قوه موافقت نمود[۲۳۸] . در ۱۹ اسفند ۱۳۶۷ نیز در نامه‌ای او را مسئول رسیدگی به مشکلات عراقیهای مقیم ایران کرد[۲۳۹] .

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif حضور در شورای بازنگری قانون اساسی
امام خمینی  در حکمی در ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ خطاب به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هیئتی متشکل از بیست نفر از جمله آیت‌الله خامنه‌ای را تعیین نمودند تا به همراه پنج نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به انتخاب مجلس شورای اسلامی، شورای بازنگری قانون اساسی را تشکیل داده و به اصلاح، بازنگری و تکمیل قانون اساسی در موضوعات پنج‌گانه بپردازند[۲۴۰] . پس از تشکیل شورای مذکور آیت‌الله مشکینی به عنوان رئیس و آیت‌الله خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان نایب رئیس اول و دوم شورا انتخاب شدند[۲۴۱] . شورا در طول چهل و یک جلسه در مورد پنج موضوع اصلی: شرایط رهبری، تمرکز در قوای مجریه و قضائیه، تمرکز در مدیریت صدا و سیما، چگونگی بازنگری احتمالی قانون اساسی در آینده و تعداد نمایندگان مجلس شورای اسلامی بحث و بررسی و تصمیم‌گیری نمود[۲۴۲] . این جلسات تا پس از رحلت امام  خمینی ادامه داشت.

۴.۳. دوران رهبری
در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، در حالی که مردم و مسئولان آماده‌ی تشییع و تدفین پیکر پاک امام خمینی (ره) بودند در جلسه‌ای با حضور مسؤولان کشوری و لشکری، آیت‌الله‌ خامنه‌ای، رئیس جمهور، وصیت‌نامه‌ی سیاسی ـ الهی امام خمینی (ره) را قرائت کرد. مجلس خبرگان رهبری عصر همان روز تشکیل جلسه داد تا رهبر یا شورای رهبری جدید برای نظام جمهوری اسلامی را انتخاب کند. مطابق اصل ۱۰۷ قانون اساسی مصوب سال ۱۳۵۸، انتخاب رهبری بر عهده نمایندگان مجلس خبرگان قرار دارد[۲۴۳] . در بحث رهبری شورایی یا فردی، اکثریت اعضای مجلس خبرگان به رهبری شورایی رأی نداد و آنگاه که بحث از مصداق رهبری برای رأی‌گیری به میان آمد و نام آیت‌الله خامنه‌ای مطرح شد. برخی از نمایندگان که از نظر امام خمینی مبنی بر صلاحیت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری نظام پس از رحلت امام که در جلسات متعددی در حضور سران قوا و نخست‌وزیر و حاج سید احمد خمینی ابراز کرده بودند اطلاع اجمالی داشتند خواستار توضیح شاهدان آن شدند. دو نفر از شاهدان نقل امام خمینی که خود عضو مجلس خبرگان بودند استناد این نظر به امام را تأیید کردند. همچنین گفته دیگری از امام مبنی بر شایستگی آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری که در جریان سفر اخیر ایشان به چین و کره شمالی ابراز کرده‌ بودند نیز در آن جلسه با واسطه نقل شد. در پی آن رأی‌گیری به عمل آمد و اکثریت قاطع نمایندگان مجلس خبرگان با توجه به نظر امام راحل و صلاحیت‌های دینی، علمی و سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای، معظم‌له را به رهبری نظام جمهوری اسلامی انتخاب کردند. [۲۴۴] آیت‌الله خامنه‌ای خود به این موضوع اشاره کرده، می‌گویند تا زمانی که موضوع انتخاب را متعَین ندانستم از پذیرش آن مقام امتناع می‌کردم[۲۴۵] . پس از بازنگری در قانون اساسی و انجام همه‌پرسی، مجلس خبرگان رهبری یک بار دیگر براسا قانون اساسی جدید در مورد رهبری معظم‌له رأی‌گیری کرد و اکثریت قاطع مجدداً معظم‌له را به رهبری نظام انتخاب کردند.

برخی زمینه‌های اصلی نظر امام راحل بر رهبری آیت‌الله خامنه‌ای عبارتند از: مبارزه طولانی‌مدت برای تحقق حکومت اسلامی، اعتقاد راسخ و روشن به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، بیش از یک دهه فعالیتهای همه‌جانبه‌ی سیاسی، اجرایی و فرهنگی برای استقرار نظام جمهوری اسلامی، روشن‌بینی دینی، تسلط علمی بر مبانی دینی، سلوک فردی و اجتماعی، زهد و پارسایی، استناد نمود. امام خمینی (ره) به مناسبتهای گوناگون شایستگیها، تعهد و خدمتگزاری آیت‌الله خامنه‌ای در راه خدمت به نظام جمهوری اسلامی را مورد تأیید قرار داده بودند.

امام خمینی تاریخ‌ ۷ تیر ۱۳۶۰ در بخشی از پیام‌شان به مناسبت ترور آیت‌الله خامنه‌ای فرموده‌اند: «اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله‌ی رسول اکرم و خاندان حسین‌بن‌علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فدارکار در جبهه‌ی جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه‌ی انقلاب می‌باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرف‌داری از خلق و مخالف با ستمگران را به ثبت رساندید. اینان با سوء‌قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه‌دار نمودند. اینان آن‌قدر از بینش سیاسی بی‌نصیب‌اند که بی‌درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌انداز است ... من به شما خامنه‌ای عزیز، تبریک می‌گویم که در جبهه‌های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه‌ی خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم» [۲۴۶] . در تاریخ ۸ شهریور ۱۳۶۵ به افراد و رجال سیاسی توصیه کردند که در گفتارشان به جای عیب‌جویی دائمی، مثل آیت‌الله خامنه‌ای باشند که همیشه همه را نصیحت می‌کند و خدماتش را به رخ مردم نمی‌کشد[۲۴۷] . در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۶۶ در پاسخ به نامه آیت‌الله خامنه‌ای در مورد ولایت مطلقه فقیه، در بخشی از نامه نوشتند: «اینجانب که از سال‌های قبل از انقلاب با جناب‌عالی ارتباط نزدیک داشته‌ام و همان ارتباط بحمدالله تعالی تاکنون باقی است، جناب‌عالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می‌دانم و شما را چون برادری آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبداری می‌کنید، می‌دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی می‌دهید» [۲۴۸] .

حجت‌الاسلام والمسلمین سیداحمد خمینی، نزدیکترین فرد به امام خمینی که مشاور و مورد وثوق کامل ایشان بود، نقل کرده که امام در پی سفر خارجی آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: «الحق ایشان شایستگی رهبری را دارند» [۲۴۹] . زهرا مصطفوی، دختر امام خمینی (ره) بیان کرده که آنگاه که از امام درباره‌ی رهبری آینده نظام پرسیده است ایشان از آیت‌الله خامنه‌ای نام بردند و آنگاه که از مقام علمی آیت‌الله خامنه‌ای سؤال کرده است ایشان اجتهاد آیت‌الله خامنه‌ای را تأیید کرده‌اند[۲۵۰] . آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نیز نقل کرده که زمانی که امام درصدد عزل آیت‌الله منتظری از رهبری آینده بودند در جلسه‌ای که با حضور سران سه‌قوه، نخست‌وزیر (میرحسین موسوی) و حاج سید احمد خمینی در محضر امام تشکیل شده بود در مورد جانشین رهبری بحث شد ایشان از  آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری آینده نظام نام بردند. وی همچنین بیان داشته که در جلسه خصوصی خود با امام راحل نسبت به وضع رهبری در آینده ابراز نگرانی کرده است و امام در پاسخ با اشاره به آیت‌الله خامنه‌ای فرموده‌اند: «شما در بن بست نخواهید بود، چنین فردی در میان شما هست. چرا خودتان نمی‌دانید؟»[۲۵۱] .

بدون تردید مقطع زمانی انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری نظام دارای اهمیت و حساسیت ویژه‌ای بوده است. برخی نگرانی‌ها که در پی بیماری امام خمینی قدس سره بوجود آمده بود عبارت بودند از:
۱- مدیریت کشور در دوره‌ی پس از امام خمینی[۲۵۲] .
۲- ناتمام بودن اصلاح و بازنگری قانون اساسی
۳- نگرانی از حمله یا تحریکات نظامی عراق، امریکا و منافقین؛ با توجه به نقض مکرر آتش‌بس توسط عراق و تبلیغات وسیع برای پیروز قلمداد کردن خود در جنگ.
۴ ـ ادامه‌ی بحران ناشی از توطئه‌ی انتشار کتاب آیات شیطانی در حوزه‌ی سیاست خارجی و صدور حکم امام خمینی مبنی بر ارتداد سلمان رشدی نویسنده‌ی آنکه با واکنش سرسختانه‌ی کشورهای غربی مواجه شد[۲۵۳]

اما آنچه همه  نگرانی‌ها را به امید تبدیل کرد عبارت‌ بودند از:
۱- انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به مقام رهبری که در کوتاه‌ترین زمان روی داد.
۲- تشییع و وداع میلیونی و بی‌نظیر مردم با امام خمینی (ره) و شکل گرفتن بزرگ‌ترین تشییع و وداع با یک رهبر مردمی که همچون طوفان عظیمی احتمال هرگون توطئه دشمن را منتفی کرد.
۳- تأیید و بیعت مسؤولان ارشد نظام و نهادهای مختلف کشور، بیت امام، مراجع تقلید و علما از جمله آیات عظام اراکی، مرعشی نجفی، آیت‌الله میرزا هاشم آملی، آیت‌الله العظمی گلپایگانی و آیت‌الله مشکینی، نخبگان، شخصیت‌های حوزوی و دانشگاهی، خانواده‌های شهدا و اقشار مختلف مردم
۴ـ حاج سیداحمد خمینی ساعاتی پس از انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری با ارسال پیام تبریکی به ایشان اظهار داشت: «حضرت امام بارها از جنابعالی به عنوان مجتهد مسلم و نیز بهترین فرد برای رهبری نظام اسلامی‌مان نام می‌بردند. من و تمامی اعضای بیت امام از حضرات آیات خبرگان محترم صمیمانه تشکر می‌نماییم؛ چرا که معتقدیم روح امام عزیزمان از این انتخاب شاد و آرام شده است. من بار دیگر چون برادری کوچک اوامر آن ولی فقیه را بر خود لازم‌الاجرا می‌دانم» [۲۵۵] .
۵- بیعت وسیع و گسترده این پیام را به همراه خود داشت که جانشین امام خمینی، در حوزه‌ی نظر و عمل، اعتقاد راسخ به راه و تفکر امام دارد و آن را با تمام توان استمرار خواهد بخشید. این بیعت‌ها به صورت حضوری، شرکت در راهپیماییها، انتشار اطلاعیه و پیام تبریک و امضای طومار ما بعد آن انجام شد[۲۵۶] . «کاروانهای میثاق با امام و بیعت با رهبری» در آستانه‌ی چهلمین روز ارتحال امام خمینی از سراسر کشور به راه افتاد[۲۵۷] و «مانورهای بیعت با رهبری» در برخی مناطق مرزی و استراتژیک کشور[۲۵۸] و نیز برگزاری «سمینارهای میثاق با امام، بیعت با رهبری» شکل گرفت[۲۵۹] . بیعت با آیت‌الله خامنه‌ای، ماهها بعد استمرار یافت و به جهانیان ثابت کرد که ایران با رهبری آیت‌الله خامنه‌ای همچنان پرچمدار امت اسلامی است.
۶- مواضع صریح و مکرر آیت‌الله خامنه‌ای مبنی بر تداوم راه امام و حفظ وحدت و ایجاد اعتماد متقابل بین مردم و رهبری و پافشاری بر حفظ اصول دینی، شرع و فقه اسلامی، حمایت بی‌دریغ از مستضعفان و محرومان و قشرهای پایین جامعه و ایجاد وحدت و همبستگی با ملتهای مظلوم و عزت بخشیدن به اسلام و ملتهای مسلمان و مرعوب نشدن از تهدیدات قدرتهای جهانی. آیت‌الله خامنه‌ای از امام خمینی به عنوان «ریشه‌ی شجره‌ی طیبه‌ی انقلاب» یاد کردند و اعلام کردند: ما راه خود را بر اساس راه امام (ره) ادامه خواهیم داد» [۲۶۰]


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زندگینامه امام خمینی-بیوگرافی امام خمینی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

 



زندگینامه امام خمینی امام خمینی زندگی نامه امام خمینی

زندگینامه امام خمینی:

 امام خمینی در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى ) در شهرستان خميـن از توابع استان مركزى ايران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطهر سلام الله عليها, روح الله المـوسـوى الخمينـى پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد .

 

او وارث سجاياى آبا و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هدايت مردم وكسب معارف الهى كـوشيـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمينـى مرحوم آيه الله سيد مصطفى مـوسـوى از معاصريـن مرحـوم آيه الله العظمـى ميرزاى شيـرازى (رض), پـس از آنكه ساليانـى چنـد در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نايل آمـده بـود به ايران بازگشت و در خميـن ملجإ مردم و هادى آنان در امـور دينـى بـود. در حـاليكه بيـش از 5 مـاه ولادت امام خمینینمى گذشت،طاغوتيان و خـوانيـن تحت حمايت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئيهايشان به مقاومت بـر خاسته بـود، با گلـوله پاسخ گفتنـد و در مسير خميـن به اراك وى را به شهادت رسانـدنـد.

 

بديـن ترتبيب امام خمينى از اوان كـودكى با رنج يتيمى آشنا و با مفهوم شهادت روبرو گرديد. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومنه اش (بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آيه الله خـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانيف ) بوده است. همچنيـن نزد عمه مكرمه اش ( صاحبه خانم ) كه بانـويى شجاع و حقجـو بـود سپرى كرد اما در سـن 15 سالگى از نعمت وجـود آن دو عزيز نيز محـروم گـرديد .

 

هجـرت امام خمینی به قـم و تحصيل دروس تكميلـى:

اندكـى پـس از هجرت آيه الله العظمـى حاج شيخ عبد الكريـم حايرى يزدى ـ رحمه الله عليه ـ ( نـوروز 1300 هجـرى شمسـى, مطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـرى قمـرى ) امام خمينـى نيز رهسپـار حـوزه علميه قـم گرديد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلى علوم حـوزوى را نزد اساتيد حـوزه قـم طـى كرد.

 

ازدواج امام خمینی و تشکیل خانواده:

ميرزا محمد ثقفي تهراني در زمان تحصيل در شهر مقدس قم، با حاج آقا روح ‌الله مصطفوي خميني (حضرت امام) كه در آن زمان 27 سال داشت آشنا شد كه همين آشنايي، واسطه‌ ازدواج امام خميني(ره) با بانو ثقفي در سال 1308 شمسي شد.

امام خميني در سال ۱۳۰۸ هجری خورشیدی با خدیجه ثقفی دختر میرزا محمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد.برخلاف سنت رایج چند همسری و متعه در بین روحانیان آن زمان، خمینی هیچگاه همسر دیگری و متعه اختیار نکرد و برخلاف رسم آن زمان خمینی در امور منزل به همسرش کمک می کرد.


ثمره اين ازدواج تولد سيد مصطفي، فرزند اول آنها در آذر 1309؛ سيد احمد در 26 اسفند 1324 و خانم‌‌ها سيده فريده‌،‌ سيده زهرا و سيده صديقه بود.

زندگینامه امام خمینی امام خمینی زندگی نامه امام خمینی

 پـس از رحلت آيه الله العظمـى حـايـرى يزدى تلاش امـام خمينـى به همراه جمعى ديگر از مجتهديـن حـوزه علميه قـم به نتيجه رسيـد و آيه الله العظمـى(رض) به عنـوان زعيـم حـوزه علميه عازم قـــم گرديد. در اين زمان, امام خمينـى به عنـوان يكـى از مـدرسيـن و مجتهديـن صـاحـب راى در فقه و اصـول و فلسفه و عرفـــان و اخلاق شناخته مى شد . حضرت امام خمینی طى سالهاى طولانى در حوزه علميه قـم به تدريـس چنديـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامـى در فيضيه, مسجـد اعظم, مسجـد محمـديه, مـدرسه حـاج ملاصـادق, مسجـد سلماسى, و ... همت گماشت و در حـوزه علميه نجف نيز قريب 14 سال در مسجـد شيخ اعطـم انصــــارى (ره) معارف اهل بيت و فقه را در عاليترين سطـوح تدريـس نمود و در نجف بـود كه براى نخستيـن بار مبانـى نظرى حكـومت اسلامـى را در سلسله درسهاى ولايت فقيه بازگـو نمود .

 

امـام خمينـى در سنگـر مبـارزه و قيــام:

روحيه مبارزه و جهاد در راه خدا ريشه در بينـش اعتقادى و تربيت و محيط خانـوادگى و شرايط سياسى و اجتماعى طـول دوران زندگى امام خمینی داشته است. مبارزات ايشان از آغاز نـوجـوانـى آغاز, و سير تكاملى آن به مـوازات تكامل ابعاد روحى و علمى امام خمینی از يكسـو و اوضاع و احـوال سياسـى و اجتماعى ايران و جـوامع اسلامـى از سـوى ديگـر در اشكـال مختلف ادامه يـافته است و در ســـال 1340 و 41 ماجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتى فرصتـى پـديد آورد تا امام خمینی در رهبـريت قيام و روحـانيت ايفاى نقـش كنـد و بـديـن تـرتيب قيام سراسرى روحانيت و ملت ايران در 15 خرداد سال 1342 با دو ويژگـى برجسته يعنى رهبرى واحد امام خمينى و اسلامـى بـودن انگيزه ها, و شعارها و هدفهاى قيام, سرآغازى ششـد بر فصل نـويـن مبارزات ملت ايران كه بعدها تحت نام انقلاب اسلامى در جهان شناخته و معرفـى شد

 

امام خمينـى خاطـره خـويـش از جنگ بيـن الملل اول را در حاليكه نـوجـوانى 12 ساله بـوده چنين ياد مـى كند : مـن هر دو جنگ بيـن المللـى را يادم هست ... مـن كـوچك بـودم لكـن مدرسه مى رفتـم و سربازهاى شـوروى را در همان مركزى كه ما داشتيـم در خميـن, مـن آنجا آنها را مى ديدم و ما مورد تاخت و تاز واقع مى شديـم در جنگ بيـن الملل اول.

 

پـس از رحلت آيه الله العظمى حايرى ( 10 بهمـن 1315 ه.ش ) حـوزه علميه قـم را خطر انحلال تهديد مى كرد. علماى متعهد به چاره جويى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حـوزه علميه قـم را آيات عظام : سيد محمد حجت, سيد صدر الديـن صدر و سيد محمد تقـى خـوانسارى ـ رضوان الله عليهم ـ بر عهده گرفتند. در ايـن فاصله و بخصوص پـس از سقوط رضاخان, شرايط براى تحقق مرجعيت عظمى فراهـم گرديد. آيه الله العظمى بروجـردى شخصيت علمـى بـرجسته اى بـود كه مـى تـوانست جانشين مناسبـى براى مرحوم حايرى و حفظ كيان حـوزه باشـد. ايـن پيشنهاد از سـوى شاگردان آيه الله حايرى و از جمله امام خمينـى به سرعت تعقيب شـد. شخص امام خمینیدر دعوت از آيه الله بروجردى براى هجرت به قـم و پذيرش مسئوليت خطير زعامت حـوزه مجدانه تلاش كرد.

 

امام خمينى در تعقيب هدفهاى ارزشمند خويش در سال 1328 طرح اصلاح اساس ساختار حـوزه علميه را با همكارى آيه الله مـرتضـى حايـرى تهيه كرد و به آيه الله بروجردى (ره) پيشنهاد داد. ايـن طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشـن ضمير حـوزه مورد استقبال و حمايت قرار گرفت .

اما رژيـم در محاسباتـش اشتباه كرده بود. لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى كه به موجب آن شرط مسلمان بودن, سوگند به قرآن كريـم و مرد بـودن انتخاب كنندگان و كانديداها تغيير مـى يافت در 16 مهر 1341 ه.ش به تصـويب كـابينه اميـر اسـد الله علـم رسيـد. آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگه داشتـن هدفهاى ديگر بـود. حذف و تغيير دو شـرط نخست دقيقا به منظور قانـونـى كـردن حضـور عناصر بهايـى در مصادر كشـور انتخاب شـده بـود. چنانكه قبلا نيز اشاره شد پشتيبانى شاه از رژيـم صهيـونيستـى در تـوسعه مناسبات ايران و اسرأيل شرط حمايتهاى آمريكا از شاه بـود. نفوذ پيروان مسلك استعمارى بهأيت در قـواى سه گانه ايران ايـن شرط را تحقق مـى بخشيد. امام خمينـى به همراه علماى بزرگ قـم و تهران به محض انتشار خبر تصويب لايحه مزبور پـس از تبادل نظر دست به اعتراضات همه جانبه زدند .

 

نقـش حضرت امام خمینی در روشـن ساختـن اهداف واقعى رژيـم شاه و گوشزد كـردن رسالت خطير علما و حـوزه هاى علميه در ايـن شـرايط بسيار مـوثـر وكارساز بـود. تلگرافها و نامه ها سرگشاده اعتـراض آميز علما به شاه و اسد الله علـم مـوجى از حمايت را در اقشار مختلف مردم برانگيخت. لحـن تلگرافهاى امام خمينـى به شاه و نخست وزير تند و هشـدار دهنده بود.

 

بديـن ترتيب ماجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتـى تجربه اى پيروز و گرانقدر براى ملت ايران بويژه ازآن جهت بـود كه طى آن ويژگيهاى شخصيتـى را شناختنـد كه از هر جهت براى رهبـرى امت اسلام شايسته بـود. با وجـود شكست شاه در ماجـراى انجمنها, فشار آمركا بـراى انجـام اصلاحـات مـورد نظر ادامه يافت. شاه در ديماه 1341 هجـرى شمسى اصـول ششگانه اصلاحات خويـش ر بر شمرد و خـواستار رفراندوم شد . امام خمينى بار ديگر مراجع و علماى قـم را به نشست و چاره جويى دوباره فراخواند .

 

با پيشنهاد امام خمينى عيد باستانـى نـوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژيم تحريـم شد. در اعلاميه حضرت امام خمينى از انقلاب سفيد شاه به انقلاب سياه تعبيـر و همسـويـى شـاه بـا اهـداف آرميكا و اسرايل افشا شده بـود . از سوى ديگر, شاه در مورد آمادگى جامعه ايـران بـراى انجام اصلاحات آمـريكا به مقامات واشنگتـن اطمينان داده بود و نام اصلاحات را انقلاب سفيـد نهاده بـود. مخالفت علما براى وى بسيار گران مى آمد .

 

امام خمينى در اجتماع مردم, بى پروا از شخص شاه به عنـوان عامل اصلـى جنايات و همپيمان با اسـرأيل ياد مـى كـرد و مـردم را به قيام فرا مـى خواند. امام خمينى در سخنرانى خـود در روز دوازده فرورديـن 1342 شديدا از سكـوت علماى قـم و نجف و ديگر بلاد اسلامى در مقابل جنايات تازه رژيـم انتقاد كرد و فرمود : امروز سكـوت همراهى با دستگاه جباراست حضـرت امام روز بعد ( 13 فـرورديـن 42 ) اعلاميه معروف خـود را تحت عنـوان شاه دوستى يعنى غارتگرى منتشر ساخت . راز تإثير شگفت پيام امام خمينى و كلام امام در روان مخاطبينـش كه تا مرز جانبازى پيـش مـى رفت را بايد در هميـن اصالت انـديشه, صلابت راى و صـداقت بـى شـأبه اش بـا مـردم جستجـو كـرد .

 

سال 1342 با تحريـم مراسـم عيد نوروز آغاز و با خـون مظلـوميـن فيضيه خـونرنگ شد. شاه بر انجام اصلاحات مـورد نظر آمريكا اصرار مـى ورزيد و امام خمينى بر آگاه كردن مردم و قيام آنان در برابر دخـالتهاى آمـريكـا و خيـانتهاى شاه پـافشـارى داشت. در چهارده فرورديـن 1342 آيه الله العظمـى حكيـم از نجف طـى تلگرافهايى به علما و مراجع ايران خـواستار آن شد كه همگـى به طـور دسته جمعى به نجف هجرت كنند. اين پيشنهاد براى حفظ جان علماوكيان حـوزه ها مطرح شده بود .

حضرت امام خمينى بـدون اعتنا به ايـن تهديـدها, پاسخ تلگراف آيه الله العظمى حكيـم را ارسال نمـوده و در آن تإكيد كرده بـود كه هجرت دسته جمعى علما و خالـى كـردن حـوزه علميه قـم به مصلحت نيست .

امام خمينـى در پيامـى( به تايخ 12 / 2 / 1342 ) بمناسبت چهلـم فاجعه فيضيه بـر همـراهـى علما و ملت ايران در رويارويـى سـران ممـالك اسلامـى و دول عربـى بـا اسـرأيل غاصب تـإكيـد ورزيـــد وپيمـانهاى شـاه و اسـرأيل را محكـوم كرد .

 

قيام 15 خرداد:

ماه محرم 1342 كه مصادف با خرداد بـود فرا رسيد. امام خمينى از ايـن فـرصت نهايت استفاده را در تحـريك مردم به قيام عليه رژيـم مستبد شاه بعمل آورد .

امام خمينى در عصر عاشـوراى سال 1383 هجرى قمـى( 13 خرداد 1342 شمسى ) در مدرسه فيضيه نطق تاريخـى خـويـش را كه آغازى بر قيام 15 خرداد بود ايراد كرد .

 

در هميـن سخنرانى بـود كه امام خمينى با صداى بلند خطاب به شاه فرمـود : آقا مـن به شما نصيحت مـى كنـم, اى آقاى شاه ! اى جناب شاه! مـن به تو نيصحت مى كنم دست بردار از اين كارها, آقا اغفال مى كنند تو را. مـن ميل ندارم كه يك روز اگر بخـواهند تـو بروى, همه شكر كنند ... اگر ديكته مى دهند دستت و مى گـويند بخـوان, در اطـرافـش فكـر كـن .... نصيحت مرا بشنـو ... ربط ما بيـن شاه و اسرأيل چيست كه سازمان امنيت مـى گـويد از اسرأيل حـرف نزنيـد ... مگر شاه اسـرأيلـى است ؟ شاه فـرمان خامـوش كـردن قيام را صادر كـرد. نخست جمع زيادى از ياران امام خمينـى در شـامگاه 14 خرداد دستگيـر و ساعت سه نيمه شب ( سحـرگاه پانزده خـرداد 42 ) صـدها كماندوى اعزامـى از مركز, منزل حضرت امام خمينى را محاصره كردند و ايشان را در حاليكه مشغول نماز شب بـود دستگير و سـراسيمه به تهران بـرده و در بازداشتگاه باشگاه افسـران زندانـى كـردنـد و غروب آنروز به زندان قصر منتقل نمـودنـد . صبحگاه پانزده خرداد خبـر دستگيرى رهبـر انقلاب به تهران, مشهد, شيـراز وديگـر شهرها رسيـد و وضعيتـى مشـابه قـم پـديد آورد .

 

نزديكترين نديم هميشگى شاه, تيمسار حسيـن فردوست در خاطراتش از بكارگيرى تجربيات و همكارى زبده ترين مإموريـن سياسى و امنيتى آمريكا براى سركـوب قيام و همچنيـن از سراسيمگـى شاه و دربار و امراى ارتـش وساواك در ايـن ساعات پرده بـرداشته و تـوضيح داده است كه چگـونه شاه و ژنرالهايـش ديـوانه وار فرمان سركـوب صادر مى كردند .

 

امام خمينـى, پـس از 19 روز حبـس در زندان قصـر به زنـدانـى در پـادگـان نظامـى عشـرت آبـاد منتقل شـد .

با دستگيرى امام خمينى  و كشتار وحشيانه مـردم در روز 15 خـرداد 42, قيام ظاهرا سركوب شد. امام خمينى در حبـس از پاسخ گفتـن به سئوالات بازجـويان, با شهامت و اعلام اينكه هيئت حاكمه در ايـران و قـوه قضأيه آنرا غير قانـونـى وفاقـد صلاحيت مـى داند, اجتناب ورزيد. در شامگاه 18 فرورديـن سال 1343 بدون اطلاع قبلـى, امام خمينى آزاد و به قـم منتقل مـى شـود. به محض اطلاع مردم, شادمانى سراسر شهر را فرا مـى گيرد وجشنهاى باشكـوهـى در مـدرسه فيضيه و شهر به مـدت چنـد روز بـر پا مـى شـود . اوليـن سالگـرد قيام 15 خـرداد در سال 1343 با صـدور بيانيه مشتـرك امام خمينـى و ديگر مراجع تقليد و بيانيه هاى جداگانه حـوزه هاى علميه گرامـى داشته شـد و به عنـوان روز عزاى عمـومـى معرفـى شـد.

 

امـام خمينـى در هميـن روز ( 4 آبـان 1343 ) بيانيه اى انقلابـى صادر كرد و درآن نـوشت : دنيا بـدانـد كه هر گرفتارى اى كه ملت ايـران و ملل مسلميـن دارنـد از اجـانب است, از آمـريكاست, ملل اسلام از اجـانب عمـومـا و از آمـريكـا خصـوصـا متنفــر است ... آمـريكـاست كه از اسـرأيل و هـواداران آن پشتيبـانـى مـى كنـد. آمريكاست كه به اسرأيل قـدرت مـى دهـد كه اعراب مسلـم را آواره كند. افشاگرى امام خمينى عليه تصـويب لايحه كاپيتـولاسيون, ايران را در آبـان سـال 43 در آستـانه قيـامـى دوبـاره قرار داد .

 

از طـرف ديگـر به مـوجب سنـدهـايـى كه بعد از پيــــروزى انقلاب اسلامـى منتشر شد, كسانـى همچـون آقاى شريعتمدارى در ايـن زمان ( آبان 43 )از مـوقعيت و نفـوذ خـود استفاده كرده و كـوشيدنـد تا طـرفـداران خـويـش را وادار به سكـوت و عدم حمايت از دعوت امام خمينى نمايند . سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره كماندوهاى مسلح اعزامـى از تهران, منزل امام خمينى در قـم را محاصره كردند. شگفت آنكه وقت باز داشت, هماننـد سال قبل مصادف با نيايـش شبـانه امام خمينـى بـود .حضرت امام خمينى بازداشت و به همراه نيروهاى امنيتى مستقيما به فرودگاه مهرآباد تهران اعزام و با يك فروند هـواپيماى نظامى كه از قبل آماده شده بـود, تحت الحفظ مامـوريـن امنيتى و نظامى به آنكارا پـرواز كـرد. عصـر آنـروز ساواك خبـر تبعيـد امام خمينى را به اتهام اقـدام عليه امنيت كشـور ! در روزنـامه ها منتشـر سـاخت.

 

عليرغم فضاى خفقان موجى از اعتراضها بـه صـورت تظاهرات در بازار تهران, تعطيلى طولانى مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامه ها به سازمانهاى بيـن المللـى و مـراجع تقليـد جلـوه گـر شد.

اقامت امام در تركيه يازده ماه به درازا كشيد در ايـن مدت رژيم شاه با شدت عمل بـى سابقه اى بقاياى مقاومت را در ايران در هـم شكست و در غياب امام خمينـى به سرعت دست به اصلاحات آمريكا پسند زد. اقامت اجبارى در تـركيه فـرصتـى مغتنـم بـراى امام بـود تا تـدويـن كتـاب بزرگ تحـريـر الـوسيله را آغاز كند.

 

تبعيـد امـام خمينـى از تـركيه به عراق:

روز 13 مهرماه 1343 حضرت امام به همراه فرزنـدشان آيه الله حاج آقا مصطفـى از تركيه به تبعيدگاه دوم, كشـور عراق اعزام شدند . امام خمينى پس از ورود به بغداد براى زيارت مرقد أمه اطهار(ع) به شهــرهــاى كاظميـن, سامـرا و كـربلا شتـافت ويك هفته بعد به محل اصلـى اقـامت خـود يعنـى نجف عزيمت كرد.

 

دوران اقامت طـولانـى و 13 ساله امام خمينـى در نجف در شـرايطـى آغاز شد كه هر چند در ظاهر فشارها و محدوديتهاى مستقيـم در حـد ايـران و تـركيه وجـود نـداشت اما مخالفتها و كارشكنيها و زخـم زبانها نه از جبهه دشمـن رويارو بلكه از ناحيه روحانى نمايان و دنيا خـواهان مخفى شده در لباس ديـن آنچنان گسترده و آزاردهنده بود كه امام خمينى با همه صبر و بردبارى معروفـش بارها از سختى شرايط مبارزه در ايـن سالها به تلخى تمام ياد كرده است. ولى هيچيك از ايـن مصـأب و دشـواريها نتـوانست او را از مسيـرى كه آگـاهانه انتخاب كرده بود باز دارد .

 

امام خمينى سلسله درسهاى خارج فقه خـويـش را با همه مخالفتها و كارشكنيهاى عناصـر مغرض در آبان 1344 در مسجـد شيخ انصارى (ره) نجف آغاز كرد كه تا زمان هجـرت از عراق به پاريـس ادامه داشت .

حوزه درسى ايشان به عنـوان يكى از برجسته تريـن حـوزه هاى درسى نجف از لحـاظ كيفيت و كميت شـاگـردان شنـاخته شـد .

 

امام خمينـى از بدو ورود به نجف با ارسال نامه ها و پيكهايى به ايران, ارتباط خويـش را با مبارزيـن حفظ نموده و آنان را در هر منـاسبتـى به پـايـدارى در پيگيـرى اهـداف قيام 15 خـرداد فـرا مى خواند . امام خمينى در تمام دوران پـس از تبعيد, عليرغم دشواريهاى پديد آمـده, هيچگاه دست از مبارزه نكشيـد, وبا سخنـرانيها و پيامهاى خـويـش اميـد به پيـروزى را در دلها زنـده نگـاه مى داشت .

 

امام خمينى در گفتگـويى با نمانيده سازمان الفتح فلسطيـن در 19 مهر 1347 ديـدگاههاى خـويـش را دربـاره مسأل جهان اسلام و جهاد ملت فلسطين تشريح كرد و در هميـن مصاحبه بر وجـوب اختصاص بخشـى از وجـوه شـرعى زكات بـه مجـاهـدان فلسطينـى فتـوا داد .

اوايل سال 1348 اختلافات بيـن رژيـم شاه و حزب بعث عراق بـر سـر مرز آبـى دو كشـور شدت گرفت. رژيـم عراق جمع زيادى از ايرانيان مقيـم اين كشـور را در بدتريـن شرايط اخراج كرد. حزب بعث بسيار كوشيد تا از دشمنى امام خمينى با رژيـم ايران در آن شرايط بهره گيرد .

 

چهار سال تـدريـس, تلاش و روشنگرى امام خمينـى تـوانسته بـود تا حـدودى فضاى حـوزه نجف را دگرگـون سازد. اينك در سال 1348 علاوه بر مبارزين بيشمار داخل كشـور مخاطبيـن زيادى در عراق, لبنان و ديگـر بلاد اسلامـى بـودنـد كه نهضت امام خمينـى را الگـوى خـويـش مى دانستند .

 

امـام خمينـى و استمـرار مبـارزه ( 1350 ـ 1356 ):

نيمه دوم سال 1350 اختلافات رژيـم بعثـى عراق و شاه بالا گـرفت و به اخراج و آواره شـدن بسيارى از ايرانيان مقيـم عراق انجاميد. امام خمينى طـى تلگرافى به رئيـس جمهور عراق شديدااقدامات ايـن رژيـم را محكـوم نمود. حضرت امام خمينى در اعتراض به شرايط پيـش آمده تصميـم به خـروج از عراق گـرفت اما حكـام بغداد بـا آگـاهـى از پيـامـدهـاى هجـرت امام خمينى در آن شـرايط اجـازه خـروج نـدادنـد .

 

سال 1354 در سالگرد قيام 15 خـرداد, مـدرسه فيضيه قـم بار ديگر شاهـد قيام طلاب انقلابـى بـود. فريادهاى درود بر خمينـى ومرگ بر سلسله پهلـوى به مـدت دو روز ادامه داشت پيـش از ايـن سازمانهاى چـريكـى متلاشـى شـده وشخصيتهاى مذهـى و سياسـى مبـارز گـرفتـار زندانهاى رژيم بودند .

 

شاه در ادامه سياستهاى مذهب ستيز خـود در اسفنـد 1354 وقيحـانه تاريخ رسمـى كشـور را از مبدإ هجرت پيامبر اسلام به مبدإ سلطنت شاهان هخامنشى تغـيير داد. امام خمينى در واكنيشى سخت, فتوا به حرمت استفاده از تاريخ بـى پايه شاهنشاهـى داد. تحريـم استفاده از ايـن مبدإ موهوم تاريخى همانند تحريـم حزب رستاخيز از سـوى مردم ايران استقبال شـد و هر دو مـورد افتضاحـى براى رژيـم شاه شـده و رژيـم در سـال 1357 ناگزيـر از عقب نشينـى و لغو تـاريخ شاهنشاهى شد .

 

اوجگيـرى انقلاب اسلامـى در سـال 1356 و قيـام مـردم:

امام خمينـى كه به دقت تحـولات جارى جهان و ايـران را زيـر نظر داشت از فـرصت به دست آمـده نهايت بهره بـردارى را كـرد. امام خمينى در مرداد 1356 طـى پيامى اعلام كرد : اكنـون به واسطه اوضاع داخلى و خارجى و انعكاس جنايات رژيـم در مجامع و مطبـوعات خارجى فرصتـى است كه بايد مجامع علمى و فرهنگـى و رجال وطنخـواه و دانشجـويان خارج و داخل و انجمنهاى اسلامـى در هـر جايـى درنگ از آن استفاده كنند و بى پرده بپا خيزند .

 

شهادت آيه الله حاج آقا مصطفى خمينى در اول آبان 1356 و مراسـم پر شكـوهـى كه در ايران برگزار شـد نقطه آغازى بـر خيزش دوباره حـوزه هاى علميه و قيام جامعه مذهبى ايران بـود. امام خمينى در همان زمان به گـونه اى شگفت ايـن واقعه را از الطـاف خفيه الهى ناميده بـود. رژيـم شاه با درج مقاله اى توهيـن آميز عليه امام در روزنامه اطلاعات انتقام گرفت. اعتراض به ايـن مقاله, به قيام 19 دى مـاه قـم در سـال 56 منجـر شـد كه طــــى آن جمعى از طلاب انقلابـى به خـاك و خـون كشيـده شـدنـد . شاه عليـرغم دست زدن به كشتارهاى جمعى نتـوانست شعله هاى افروخته شـده را خامـوش كند .

او بسيج نطـامـى و جهاد مسلحـانه عمـومـى را بعنــــوان تنها راه باقيمانـده در شرايط دست زدن آمريكا به كـودتاى نظامـى ارزيابـى مى كرد .

 

هجـرت امـام خمينـى از عراق به پـاريـس:

در ديدار وزراى خارجه ايران و عراق در نيويورك تصميـم به اخراج امام خمينـى از عراق گرفته شـد. روز دوم مهر 1357 منزل امام در نجف بـوسيله قـواى بعثـى محاصره گرديـدانعكاس ايـن خبر با خشـم گستـرده مسلمانان در ايران, عراق و ديگـر كشـورها مـواجه شـد .

روز 12 مهر ,امام خمينى نجف را به قصد مرز كـويت ترك گفت. دولت كويت با اشاره رژيـم ايران از ورود امام خمينى به ايـن كشـور جلوگيرى كـرد. قبلا صحبت از هجـرت امام خمينى به لبنـان و يا سـوريه بـود امـا ايشان پـس از مشـورت با فـرزنـدشان ( حجه الاسلام حاج سيـد احمـد خمينـى ) تصميـم به هجـرت به پاريـس گرفت. در روز 14 مهر ايشان وارد پاريس شدند .

 

و دو روز بعد در منزل يكى از ايرانيان در نوفل لوشاتـو ( حـومه پاريـس ) مستقـر شـدنـد. مإمـوريـن كاخ اليزه نظر رئيـس جمهور فـرانسه را مبنـى بـر اجتناب از هرگـونه فعاليت سياسـى به امام خمينى ابلاغ كـردنـد. ايشان نيز در واكنشـى تنـد تصـريح كـرده بـود كه اينگونه محدوديتها خلاف ادعاى دمكراسى است و اگر او ناگزير شـود تا از ايـن فرودگاه به آن فـرودگاه و از ايـن كشور به آن كشـور بـرود بـاز دست از هـدفهايـش نخـواهـد كشيـد .

امام خمينى در ديماه 57 شوراى انقلاب را تكشيل داد. شاه نيز پـس از تشكيل شـوراى سلطنت و اخذ رإى اعتماد بـراى كـابينه بختيار در روز 26 ديماه از كشـور فـرار كرد. خبـر در شهر تهران و سپـس ايران پيجيد و مردم در خيابانها به جشـن و پايكـوبى پرداختند .

 

بـازگشت امـام خمينـى به ايـران پـس از 14 سـال تبعيـد:

اوايل بهمـن 57 خبر تصميم امام خمينى در بازگشت به كشور منتشر شد. هر كـس كه مى شنيد اشك شـوق فرو مـى ريخت. مردم 14 سال انتظار كشيده بـودنـد. اما در عيـن حال مردم و دوستان امام نگـران جان ايشان بـودند چرا كه هنوز دولت دست نشانده شاه سر پا و حكومت نظامى بر قرار بود. اما امام خمينى تصميـم خويـش را گرفته و طى پيامهايى به مردم ايران گفته بـود مى خـواهد در ايـن روزها سرنـوشت ساز و خطير در كنار مردمـش باشد. دولت بختيار با هماهنگى ژنرال هايزر فـرودگـاههاى كشـور را به روى پـروازهـاى خـارجى بست.

 

دولت بختيار پـس از چنـد روز تـاب مقـاومت نياورد و ناگزيـر از پذيرفتـن خـواست ملت شـد. سرانجام امام خمينـى بامداد 12 بهمـن 1357 پـس از 14 سال دورى از وطـن وارد كشـور شـد . استقبال بـى سـابقه مـردم ايـران چنـان عظيـم و غيـر قـابل انكـار بــود كه خبرگزاريهاى غربـى نيز ناگزير از اعتراف شـده و مستقبليـن را 4 تا 6 ميليون نفر برآورد كردند .

 

سرنگونى نظام شاهنشاهى و پيروزى انقلاب اسلامى 22 بهمن يوم الله:

روز 19 بهمـن 1357 پرسنل نيروى هـوايى در محل اقامت امام خمينى (مـدرسه علـوى تهران) بـا ايشـان بيعت كـردند.

سفارت آمريكا و شـوروى بـوسيله ساواكيها و پـس مانده هاى رژيـم شاه و با تحريك گروهكهاى كمـونيستـى به اصطلاح مجاهدين خلق ( منافقيـن ) در حـركتهاى ايذايـى عليه انقلاب مشـاركت فعال داشتنـد . گـروهك تروريستـى فرقان , انديشمند برجسته و عضـو شـوراى انقلاب , علامه مرتضى مطهرى را در تاريخ 12/2/58 و آيه الله قاضـى طباطبايى 10/ 8/58 و دكتر محمـد مفتح 28/9/58 و حاج مهدى عراقـى و پسـرش 4/6/58 تـرور كـرد و در تـرور آقـايان هـاشمـى رفسنجـانـى و مـوسـوى اردبيلـى نـاكـام مـاند .

 

كمتر از دو ماه از پيروزى انقلاب نمـى گذشت كه 2 / 98 درصد راى دهندگان در رفرانـدوم 12 فروردين سال 58 در يكـى از آزادتـريـن انتخـابـات تـاريخ ايـران رإى به استقـرار نظام جمهورى اسلامـى دادند و متعاقب آن انتخابات پياپى براى تدويـن و تصـويب قانـون اساسـى و انتخاب نمايندگان مجلـس شـوراى اسلامـى برگزار گرديد .

 

امام خمينى پـس از پيروزى انقلاب در تاريخ دهـم اسفنـد 1357 از تهران به قـم آمده بود و تازمان ابتلإ به بيمارى قلبى 2 بهمـن 1358 ) در ايـن شهر بود . حضرت امام خمينى پس از 39 روز مداوا در بيمارستان قلب تهران , مـوقتا در منزلى واقع در منطقه دربند تهران ساكـن شد و سپـس در تاريخ 27 / 2 / 1359 بنا به تمايل خـود به منزلـى محقر متعلق به يكـى از روحـانيـون ( حجه الاسلام ) سيـد مهدى امــــام جمارانـى ) در محله جماران نقل مكـان كـرد و تـا زمـان رحلت در همين منزل ماند .

 

در انتخابات اوليـن دوره رياست جمهورى ايران ( 5 / 11 / 1358 ) و در حاليكه امام خمينـى در بيمارستان قلب تهران بستـرى بـود , آقاى ابـو الحسـن بنى صدر از رقباى خـود پيشـى گرفت . او كه در آستانه پيـروزى انقلاب به كشـور بازگشته بـود بـا سخنـرانيهاى و ارأه كتابهاى خـويـش از خـود چهره اى مـذهبـى انقلابـى و اقتصاد دانى آگاه ارأه مى كرد .

 

امام خمينى در مراسـم حكم تنفيذ رياست جمهورى وى فرمودند : مـن يك كلمه به آقاى بنى صدر تذكر مى دهم . اين كلمه براى همه است: (( حب الدنيا راس كل خطيئـه)) كيـش شخصـيت آقاى بنى صدر و قدرت طلبـى وى مـانع از بكـار گيـرى ايـن نصيحت شـد. وحدت ملـى با اختلاف افكنيهاى بنـى صدر به مخاطره افتاده بـود .

 

سرانجام امام خمينى طـى حكمـى كـوتاه در 20 خرداد 1360 بنى صدر را از فرماندهى كل قوا عزل و متعاقب آن مجلـس شوراى اسلامى رإى به بى كفايتى وى داد .

از اين پـس منافقيـن رسما دست به اقدامات براندازى و فعاليتهاى تروريستـى زدندو سران و اعضاى آن در خانه هاى تيمى مخفى شدند . حزب جمهورى اسلامى در رإس حملات تروريستـى منافقيـن قرار داشت . ايـن حزب پـس از پيـروزى انقلاب بـا همت بزرگانـى همچـون حضـرات آقـايان : خـامنه اى , دكتـر بهشتـى , دكتـر بـاهنـر , هـاشمـى رفسنجانى , و موسـوى اردبيلى به منظور سازماندهى نيروهاى مومـن به راه امام خمينى و مقـابله بـا تحـركات گـروهكهاى سياسـى ضـد انقلاب تشكيل شده بود .

 

آيه الله خامنه اى روز 6 تير ماه 1360 بـر اثر انفجار بمبـى كه منافقيـن در مسجـد ابـاذر تهران كـار گذاشته بـودنـد به هنگـام سخنرانـى مجروح گرديـد . فرداى آن روز فاجعه اى عظيـم به وقـوع پيوست . 72 تـن از كار آمدتريـن عناصر نظام اسلامى و ياران امام خمينى كه در ميان آنان رئيـس ديوانعالى كشـور ( دكتر بهشتى ) , چند تـن از وزرا , تعدادى از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى وجمعى از مسئوليـن قـوه قضـأيه وجمعى از منتفكـريـن و نـويسنـدگان و نيروهاى انقلابـى حضـور داشتند , در مقر حزب جمهور اسلامى بر اثر انفجار بمبى قوى كه عامل نفوذى سازمان منافقيـن كار گذاشته بود , شهيد شدند . دو ماه بعد در روز 8 شهريـور 1360 آقاى محمد على رجايـى چهره محبـوب مردم ايران كه بعد از عزل بنـى صدر از سـوى مردم به رياست جمهورى انتخاب شده بود به همـران حجـه الاسلام دكتر محمـد جـواد باهنـر ( نخست وزير ) در محل كار خـويـش با انفجار بمبى ديگر به شهادت رسيدند .

 

منافقين در نظر مردم ايران منفورتريـن مجرمينى هستند كه هيچگاه جنايات جانيان مشهور تـاريخ معاصـر ايـران به آنان نمـى رسـد . علاوه بـر شهادت 72 نفر از محبـوبتريـن شخصيتهاى نظام اسلامـى در انفجار مقـر حزب جمهورى اسلامـى وشهادت رئيـس جمهور و نخست وزير ايران , چهره هاى برجسته ديگرى نيز بـوسيله اقـدامات تروريستـى منافقيـن از مردم ايران گرفته شـدنـد كه مـى تـوان از ترور آيه الله صـدوقـى امام جمعه يزد ( 11 / 4 / 61 ) , تـرور آيه الـله دستغيب امام جمعه شيراز ( 20 / 9 / 60 ) , ترور آيه الله مدنـى امام جمعه تبـريز ( 20 / 6 / 60 ) , آيه الله قـدوسـى به همراه سرتيپ دستجردى ( 14 / 6 60 ) و ترور حجه الاسلام هاشمـى نژاد ( 7 / 7 / 60 ) و دهها شخصيت روحـانـى ديگـر نام بـرد كه هـر يك در منطقه اى وسيع از ايران بـر دلهاى مـردم حكـومت داشتنـد و نقـش آفـرينـان نهضت امـام خمينـى بـودند.

 

جنگ تحميلـى و دفـاع 8 سـالهامام خمينى و ملت ايـران:

شكست طرحهاى برانـداز نظام جمهورى اسلامـى با استفاده از محاصره اقتصادى و سياسـى كه از سـوى آمـريكا در جهان پيگيرى مـى شـد و شكست ايـن كشـور در عمليات صحراى طبـس پـس از اشغال لانه جاسـوس آمريكا , و ناكامى در تجزيه كردستان , هيئت حاكمه ايـن كشور را در سال 1359 به سمت تجربه راه حل نظامى تمام عيار سـوق مـى داد

روحيه قـدرت طلبـى صـدام و خصـومتهاى مـرزى گذشته دو كشـور نيز شرايطـى ا يدهآل براى آمريكا پـديـد مـى آورد تا به صـدام براى تجاوز و ا شغال نظامـى ايران چـراغ سبز داده و فرمان عمليات را صادر كند .

 

به هـر حـال ارتـش عراق در روز 31 شهريـور 1359 تجـاوز گستـرده تظامى خـويـش را در طول 1280 كيلومتر مرز مشترك از شمالى تريـن نقطه مـرز مشتـرك با ايران تا بنـدر خـرمشهر و آبادان در جنـوب ايران آغاز كرد . همزمان هـواپيماهاى نظامى عراق فرودگاه تهران و منـاطق ديگر را( در سـاعت 2 بعد از ظهر) بمبـاران كـردند.

ارتـش ايران كه بر اثر حـوادث انقلاب به شدت آسيب ديده و از هـم گسيخته بـود , دوران اوليه بـازسـازى خـود را مـى گذراند.

 

سپاه تازه تإسيـس پـاسـداران انقلاب ا سلامـى كه به فـرمان امام خمينـى تشكيل شـده بود در آغاز راه بـود و نيـرو , تجهيزات , و تجـربه كـافـى در روزهـاى نخست جنگ نداشت.

نخستيـن واكنشهاى امام خمينى واولين پيامها و سخنرانيهاى امام خمينى در رابطه بـا تجـاوز ارتـش عراق از لحـاظ شنـاخت شخصيت وى و نــوع فرماندهـى او بسيار جالب تـوجه است كه در اينجا مجال بازگـويـى ظرافتها و ويژگيهاى آن نيست . امام خمينى بـى درنگ فرمان مقاومت صادر كرد .

 

قبلا فرمان امام خمينى مبنى بر بسيج عمومى و تشكيل ارتـش بيست ميليونى بـا استقبـال جـوانـان انقلابـى ايـران مـواجه و آمـوزش و اعزام بسيجيـان به جبهه هـا فضـاى ايـران را دگـرگـون سـاخته بــود . مـوفقيتهاى پياپـى رزمنـدگان سپـاه اسلام آثـار شكست را در جبهه بعثيها نمايان ساخت .

انـواع سلاحهاى پيشرفته اى كه حتـى در شـرايط صلح نيز تهيه آنها دشـوار و به چنـديـن سال پيگيـرى و مذاكـره و امتياز دادن نياز داشت به سـرعت در اختيـار صـدام قـرار گرفت.

 

مـوشكهاى اگزوسه و هواپيماهاى سوپراتاندارد فرانسـوى از آنجمله اند . امام خمينى در شرايطـى دفاع مقدس ملت را هدايت مى كرد كه جمهورى اسلامى رسما از سـوى آمريكا و اروپا تحريـم تسليحاتى شده بود و براى يافتـن يك قطعه هواپيماهايش مى بايست ماهها وقت صرف كند .

 

سقوط صدام به دست سپاه اسلام كوس شكست چنديـن قدرت بزرگ جهان را در مقابله بـا انقلاب اسلامـى به صـدا در مـى آورد . اينك بـرخلاف گذشته همه تلاشهاى آمـريكا و شـوراى امنيت بـر مسـدود كـردن راه پيشروى رزمندگان ايرانـى و جلـوگيرى از سقـوط صدام متمركز شـده بـود . قطعنامه 598 شـوراى امنيت از تصويب گذشت . ايـن قطعنامه قسمت عمـده نظرات و شرايط قبلـى ايران براى ترك نبـرد را كه از آغاز دفاع خـويـش بر آنها اصرار مـى ورزيد ولـى سازمانهاى بيـن المللـى به اميد پيروزى صدام زير بار نمى رفتند , پذيرفته بـود

 

ايـن گروه در پايان بررسى به اتفاق آرإ نظر خـويـش را مبنى بر آماده بـودن شـرايط بـراى اثبـات حقانيت جمهورى اسلامـى در دفاع مقـدس 8 ساله و تـرك مخـاصمه بـر اساس مفاد قطعنامه 598 بـود .

 

پيـام امـام خمينـى معروف به پيـام قبـول قطعنـامه تعبيـر امام خمينـى از پذيـرش قطعنامه به عنـوان جام زهـر خـود حقايقـى ناگفته دارد و حاوى نكات ظريف بسيارى است كه بيان آنها در ايـن مقاله نمـى گنجـد و فقط به ذكر فـرازى از پيام امام خمينىدر ايـن رابطه بسنـده مـى شـود : و اما در مـورد قبـول قطعنامه كه حقيقتا مسئله بسيار تلخ و ناگـوارى براى همه و خصـوصا براى مـن بود , ايـن است كه مـن تا چند روز قبل معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در چنگ بـودم و مصلحت نظام و كشور و انقلاب را در اجراى آن مـى ديدم ولى به واسطه حـوادث و عواملـى كه از ذكر آن فـعلا خـوددارى مـى كنـم و بـه اميد خـداوند در آينده روشـن خواهد شد و با تـوجه به نظر تمامى كارشناسان سياسى و نظامى سطح بالاى كشور كه مـن به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم , با قبول قطعنامه و آتـش بس موافقت نمودم و در مقطع كنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مى دانـم و خـدا مـى دانـد كه اگر نبـود انگيزه اى كه همه ما و عزت و اعتبار مـا بـايـد در مسيـر مصلحت اسلام و مسلمين قربانى شـود هرگز راضـى به ايـن عمل نمى بـودم و مـرگ و شهادت بـرايـم گـواراتـر بـود.

اما چاره چيست كه همه بايد به رضايت حق تعالى گردن نهيم ومسلـم ملت قهرمـان و دلاور ايـران نيز چنيـن بـوده و خـواهـد بـود ...

 

از جمله شگفتيهاى دوران طـولانـى دفاع مقـدس ملت ايـران آنكه در تمام ايـن مـدت مردم ايران نشاط خـود را براى سازندگـى و جبران خـرابيهاى به ارث مانده از رژيـم سابق هيچگاه از دست ندادنـد و در هميـن مـدت علاوه بر اداره كامل امـور جبهه ها , طرحهاى بزرگ بازسازى و نوسازى كشـور از پروژه هاى عظيـم سد سازى و راه سازى گرفته تا طرحهاى توسعه اكتشافات و بهره بـردارى نفتـى و تـوسعه نيروگاههاى انرژى و بهسازى امور كشاوزرى و افزايـش دانشگاهها و مراكز تحقيقاتى كشـور و ديگر امـور مربـوط به تـوسعه ملى را با جديت دنبال كردند .

 

امـام خمينـى در تــــاريخ 4 / 2 / 1368 به منظور اصلاح و تكميل اركان تشكيلات نظام اسلامى طى نامه اى به رئيـس جمهور وقت ( حضرت آيه الله خـامنه اى ) هيئتـى از صـاحب نظران و كـارشنـاسـان را مسئول بررسى و تـدويـن اصلاحات لازم در قانـون اساسـى بـر اساس 8 محور تعيين شده در هميـن نامه نمود . اصلاح مواد مربوط به شرايط رهبـرى , تمركز در قـوه مجـريه و قضأيه و صـدا و سيما و وظايف مجمع تشخيص مصحلت نظام از اهـم ايـن موارد بود . مواد اصلاح شده قـانـون اسـاسـى در تـــــاريخ 12 آذر 1368 ( بعد از رحلت ) به رفرانـدوم عمـومـى گذاشته و با اكثريت مطلق آرإ به تإييد ملت ايران رسيد .

 

دفـاع از پيامبـر اسلام و ارزشهاى دينـى آخـريـن رويارويـى امام خمينى با غرب:

ماجـراى تـدويـن و انتشار وسيع كتاب مبتذل آيات شيطانـى نـوشته سلمان رشدى و حمايت رسمـى دولتهاى غربـى از آن سر آغازى بر فصل تهاجـم فرهنگى بـود . امام خمينى با تـوجه به دلايل و واقعيتهاى فـوق در تاريخ 25 / 11 / 1367 در ضمـن چند سطر كـوتاه با صـدور حكـم ارتداد و اعدام سلمانى رشدى و ناشريـن مطلع از محتواى كفر آميز ايـن كتـاب , انقلابـى ديگـر بـر پـا كرد.

 

سالهاى آخر عمر امام خمينى و حوادث ناگوار:

چند حادثه در ايـن سالها اتفاق افتاد كه اثر آن بر روح و خاطرهامام خمينى سنگينى مى كرد . يكى از ايـن حوادث , شهادت مظلومانه حجاج بيت الله الحرام در كنار خانه خدا و در مراسـم حج سال 1366 بود.

در پهنه مسأل داخلى نيز شرايطـى كه منجر به بركنارى قأم مقام رهبـرى از سـوى امام خمينـى ( در تاريخ 8 / 1 / 68 ) گرديـد از جمله حوادث ناگوار ديگر بـود ) امام خمينى درآخريـن نامه اى كه خطاب به وى نـوشت و منجر به پذيرش استعفا و بركنارى او از قأم مقام رهبرى گرديد ايـن نكته را تصريح كرده بـود كه او از ابتدا با انتخاب آقاى منتظرى به عنـوان رهبر آينده نظام اسلامـى مخالف بوده و ايشـان را فاقد طاقت لازم براى پذيرش اين مسئوليت سنگيـن و خطير و مشكل مى دانسته است .

 

رحلت امـام خمينـى :

 

زندگینامه امام خمینی امام خمینی زندگی نامه امام خمینی

در آستـانه نيمه خـرداد سـال 1368 خـود را در آماده ملاقات عزيزى مى كرد كه تمام عمرش را براى جلب رضاى او صرف كرده بـود و قامتش جز در بـرابـر او , در مـقابل هيچ قدرتى خـم نشده , و چشـمانش جز براى او گريه نكرده بـود . سروده هاى عارفانه اش همه حاكى از درد فـراق و بيان عطـش لحظه وصال محبوب بـود . و اينك ايـن لحظه شكـوهمنـد بـراى او , و جانــكاه و تحمل ناپذير بـراى پيروانـش , فـرا مـى رسيد .امـام خمينـى خـود در وصيتنامه اش نـوشـته است : با دلى آرام و قلبـى مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سـوى جايگاه ابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم دارم و از خداى رحمن و رحيـم مى خـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور و تقصير بپذيـرد و از مـلت امـيدوارم كه عذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم و اراده بــه پيش بروند.

 

 ساعت 20 / 22 بعداز ظهر روز شنبه سيزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود . قــلبـى از كار ايستـاد كه ميليـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـويت احـياء كرده بـود.

 

زندگینامه امام خمینی امام خمینی زندگی نامه امام خمینی

 ************************

**************

روز شمار برخی مبارزات و تبعیدهای حضرت امام خمینى (ره)

16 مهرماه سال 1341
جلسه مهم حضرت امام خمینى (ره) با مراجع قم در رابطه با انجمنهاى ایالتى و ولایتى


11 آذر ماه سال 1341
لغو تصویبنامه ساختگى انجمنهاى ایالتى و ولایتى به دنبال مبارزات پیگیر حضرت امام خمینى (ره) و صدور پیام حضرت امام خمینى (ره) در مورد ختم این غائله


2 بهمن سال 1341
تحریم رفراندوم غیر قانونى و قلابى شاه از سوى حضرت امام خمینى (ره)


2 فروردین ماه سال 1342
فاجعه خونین مدرسه فیضیه به دست عمال رژیم شاه

15 خرداد سال 1342
دستگیرى شبانه حضرت امام خمینى (ره) . قیام تاریخى ملت ایران در اعتراض به دستگیرى حضرت امام (ره)

4 تیرماه سال 1342
انتقال حضرت امام خمینى (ره) از پادگان قصر به سلولى در عشرت آباد.

21 فرودین سال 1343
سخنرانى تاریخى حضرت امام خمینى (ره) در مسجد اعظم قم پس از آزادى از حبس و حصر.

4 آبان 1343
سخنرانى كوبنده حضرت امام خمینى (ره) به مناسبت طرح اسارتبار كاپیتولاسیون.

13 آبان 1343
بازداشت و تبعید حضرت امام خمینى (ره) به تركیه

21 آبان سال 1343
انتقال حضرت امام خمینى (ره) از آنكارا به بورساى تركیه

13 مهرماه سال 1344
انتقال حضرت امام خمینى (ره) از تركیه به بغداد

16 مهرماه 1344
حركت امام خمینى (ره) از سامرا به كربلا بعد از تبعید به عراق

23 مهرماه 1344
ورود و استقرار حضرت امام خمینى در نجف بعد از تبعید به عراق

23 آبان 1344
شروع درسهاى حوزه‏اى حضرت امام خمینى در نجف پس از تبعید به عراق

12 اردیبهشت 1356
پیام حضرت امام خمینى (ره) به مناسبت چهلم شهداى قم

2 مهرماه 1357
محاصره منزل حضرت امام خمینى (ره) توسط نیروهاى بعثى عراق

10 مهرماه 1357
هجرت حضرت امام خمینى (ره) از عراق به سوى كویت

13 مهرماه 1357
هجرت حضرت امام خمینى (ره) از عراق به فرانسه

12 بهمن 1357
بازگشت امام خمینى (ره) به میهن اسلامى پس از 15 سال تبعید.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید بهشتی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

سید محمد بهشتی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محمد حسینی بهشتی
رئیس دیوان عالی کشور
مشغول به کار
۴ اسفند ۱۳۵۸ – ۷ تیر ۱۳۶۰
رهبر سید روح‌الله خمینی
پس از ناصر یگانه
پیش از سید عبدالکریم موسوی اردبیلی
دبیرکل حزب جمهوری اسلامی
پیش از محمد جواد باهنر
نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی
اطلاعات شخصی
تولد سید محمد حسینی بهشتی
۲ آبان ۱۳۰۷
لُنبان، اصفهان
مرگ ۷ تیر ۱۳۶۰
تهران،
ملیت  ایران
حزب سیاسی جامعه روحانیت مبارز، حزب جمهوری اسلامی
همسر عزت‌الشریعه مدرس مطلق
فرزندان علیرضا، محمدرضا، ملوک‌السادات، محبوبه‌سادات[۱]
دانشگاه دانشگاه تهران
پیشه سیاستمدار
دین اسلام، شیعه
تأثیرگذاران سید محمدحسین طباطبایی
امضاء
وب‌گاه www.beheshti.org
جمهوری اسلامی ایران
Emblem of Iran.svg

سیاست و حکومت ایران


 

سید محمد حسینی بهشتی (زادهٔ ۲ آبان ۱۳۰۷ در محلهٔ لُنبان اصفهان — درگذشتهٔ ۷ تیر ۱۳۶۰ در تهران) معروف به شهید بهشتی، سیاست‌مدار و فقیه ایرانی و اولین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود. گاهی از وی به عنوان نظریه‌پرداز ولایت فقیه نام برده می‌شود. او از جمله افراد نزدیک به آیت‌الله خمینی و هواداران تشکیل حکومت اسلامی در ایران بوده و نقش بسیار مهمی در استقرار جمهوری اسلامی در ایران داشته است.

پدرش، سید فضل‌الله، مردی روحانی و از مدرسین حوزه علمیه اصفهان بود و گاهی برای اقامهٔ نماز جماعت به روستاهای اطراف می‌رفت. محمد بهشتی در هفتم تیر ۱۳۶۰ و در پی انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی که توسط سازمان مجاهدین خلق ایران سازماندهی شده بود، کشته شد.

محتویات

تحصیلات در کودکی و نوجوانی

در چهارسالگی به مکتب رفت. سپس به دبستان دولتی ثروت که بعدها ۱۵ بهمن نامیده شد وارد شد. در امتحان ورودی دبستان در کلاس ششم قبول شد ولی با توجه به سن کمی که داشت در کلاس چهارم نشست. در امتحانات پایان دورهٔ دبستان در شهر دوم شد و به دبیرستان سعدی رفت. پس از شهریور ۱۳۲۰، در سال دوم دبیرستان، تعاملش با شاگردان مدارس دینی بیشتر شد و به طلبه شدن علاقه پیدا کرد. سرانجام در سال ۱۳۲۱ و در سن چهارده سالگی دبیرستان را رها کرد و به مدرسه صدر بازار رفت.[۲]

خانواده

فرزند او سید علیرضا حسینی بهشتی، عضو هیئت علمی دانشکدهٔ علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس، دبیر کل جمعیت توحید و تعاون و از بازداشت شدگان ناآرامی‌های انتخابات ریاست جمهوری دهم است.[۳] سید محمدرضا حسینی بهشتی دیگر فرزند او، استادیار فلسفه دانشگاه تهران و مدیر گروه فلسفه فرهنگستان هنر است.[۴] ملوک‌السادات حسینی بهشتی، دختر او، دارای دکترای زبانشناسی همگانی از دانشگاه تهران، استادیار پژوهشی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران و رئیس پژوهشکده مدیریت دانش این پژوهشگاه است.[۵]

تحصیلات حوزوی و دانشگاهی

در سال ۱۳۲۱ وارد مدرسهٔ صدر شد و پس از تحصیل ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول، در سال ۱۳۲۵ راهی قم شد و به مدرسهٔ حجتیه رفت. در قم خارج فقه و اصول را نزد سید محمد محقق داماد و آیت‌الله خمینی فراگرفت و در درس آیت‌الله بروجردی، سید محمد تقی خوانساری و حجت کوه کمری نیز حاضر می‌شد. بخشی از کفایه را نزد مرتضی حائری یزدی و بخش دیگر آن را به همراه مکاسب نزد داماد خواند. درس منظومه منطق و کلام که در اصفهان نیمه‌کاره مانده بود به دلیل کم بودن استاد فلسفه در قم ادامه نیافت و بیشتر به فقه و اصول می‌پرداخت. در کنار تحصیلش در قم، همانند اصفهان، تدریس نیز می‌کرد و مخارج زندگیش را از این راه تأمین می‌کرد.

در سال ۱۳۲۷ دیپلم ادبی را با شرکت در امتحان متفرقه گرفت و به دانشکدهٔ علوم معقول و منقول (دانشکدهٔ الهیات و علوم اسلامی کنونی) دانشگاه تهران وارد شد. مدرک کارشناسی رشتهٔ معقول (فلسفه و حکمت اسلامی) را در سال ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران دریافت کرد. عنوان پایان‌نامهٔ او «بساطت یا ترکب جسم» بود که آن را زیر نظر محمود شهابی خراسانی با درجهٔ عالی به پایان رساند.

محمد بهشتی پس از گرفتن لیسانس تصمیم داشت برای مطالعهٔ فلسفهٔ غرب با بورس تحصیلی‌ای که در آن پذیرفته شده بود به خارج از کشور سفر کند. در آن زمان او در کلاس‌های فلسفه در بحث‌هایی که می‌شد اشکال می‌گرفت، با استاد جدل می‌کرد و استاد نیز به همان شیوه پاسخش را می‌داد و گاه حتی سؤال و جواب‌ها به داد و فریاد کشیده می‌شد. به همین دلیل از فلسفهٔ اسلامی ناامید شده بود. در همان دوره محمدحسین طباطبایی از تبریز به قم می‌آید. بهشتی به این استاد جدید هم امیدی نداشت و فقط به خاطر اصرار دوستش مرتضی مطهری، در یک جلسه از کلاس‌های وی حاضر شد. بعد از کلاس اشکالی که به درس وی داشت به او گفت. طباطبایی با دقت به حرف او گوش کرد و با او با آرامش و بدون تعصب و تندی بحث کرد. این برخورد طباطبایی روی بهشتی تأثیر عمیقی گذاشت، به‌طوری که او از تحصیل در خارج از کشور منصرف شد و به قم بازگشت. در درس‌های اسفار ملاصدرا و شفای ابن سینا و نیز جلسات بحث کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نزد طباطبایی حضور می‌یافت. در این دوره بخشی از وقتش را به تدریس درس زبان انگلیسی در دبیرستان‌های قم اختصاص می‌داد، از جملهٔ آن‌ها دبیرستان حکیم‌نظامی بود. در ۱۳۳۳ نیز دبیرستان دین و دانش را در قم تأسیس کرد.

Beheshtianimation.gif
 
 
 

در سال ۱۳۳۵ دورهٔ دکتری خود را در رشتهٔ فلسفه آغاز کرد. اما با توجه به فعالیت در قم و مبارزات و سفر به آلمان نتوانست به موقع دوره را به پایان برساند و سرانجام در سال ۱۳۵۳ از پایان‌نامه دکتری خود تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن» دفاع کرد.

در سال ۱۳۳۹ به‌همراه علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی و سید محمدرضا گلپایگانی و مدرسین دیگر در صدد برآمدند تا با حوزهٔ علمیهٔ قم سازماندهی بیشتری بدهند. این تلاش به تهیهٔ طرح و برنامه‌ای هفده ساله برای تحصیل علوم اسلامی انجامید. این طرح اساس تشکیل مدارسی چون مدرسه حقانی شد.

آغاز مبارزات سیاسی

هر چند که در سال‌های ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ در اعتصابات، اجتماعات و نشست‌های سیاسی نهضت ملی شدن صنعت نفت در تهران و اصفهان شرکت می‌کرد، اما به‌طور جدی اقدامات خود به رهبری روح‌الله خمینی را در سال ۱۳۴۱ و با تشکیل کانون دانش‌آموزان قم، با همراهی محمد مفتح، آغاز کرد. در سال ۱۳۴۲ پیشنهاد روح‌الله خمینی نسبت به انتقال به اصفهان و سامان دادن به فعالیت‌های مبارزاتی آن شهر را به دلیل اهمیت شهر قم نپذیرفت.[نیازمند منبع] بعد از سخنرانی او در جشن روز مبعث در دانشگاه تهران، هسته‌ای تحقیقاتی برای پژوهش پیرامون حکومت اسلامی تشکیل شد. به دستور ساواک، از قم به تهران منتقل شد[۶] و در آن‌جا با اعضای هیئت‌های موتلفه اسلامی ارتباط برقرار کرد. با پیشنهاد شورای مرکزی مؤتلفه، آیت‌الله خمینی برای این جمعیت شورای روحانیت و فقاهت تعیین کرد که محمد بهشتی به همراه مرتضی مطهری، محی الدین انواری و مهدی مولایی تشکیل دهندهٔ آن بودند. در سال ۱۳۴۳ در اثر فشار ساواک از آموزش و پرورش منتظر خدمت شد.[۷][۸]

سفر به آلمان

در سال ۱۳۴۳ کار ساختمانی مسجدی در هامبورگ که ساخت آن با حمایت آیت‌الله بروجردی آغاز شده بود، رو به اتمام بود. با توجه به بازگشت محمد محققی-نمایندهٔ آیت‌الله بروجردی- به ایران، مسلمانان هامبورگ از مراجع قم برای مسجد درخواست روحانی کردند. سید محمدهادی میلانی و حائری، بهشتی را برای این کار انتخاب کردند. از طرف دیگر با توجه به کشته شدن منصور و نقش شاخهٔ نظامی هیئت‌های موتلفه در آن، دوستان بهشتی به دنبال خارج کردن او از کشور بودند. ابتدا ساواک مانع صدور گذرنامه برای این سفر شد.[۹] اما با تلاش سید احمد خوانساری این مشکل برطرف شد و او در اسفند ۱۳۴۳ به آلمان رفت و در شکل‌گیری مرکز اسلامی هامبورگ و اتحادیه انجمن اسلامی دانش‌آموزان مسلمان - گروه فارسی‌زبانان - ایفای نقش کرد. در این مدت به سفر حج رفت و نیز سفرهایی به ترکیه، سوریه، لبنان و عراق برای آشنایی با فعالیت‌های اسلامی و دیدار با سید موسی صدر و سید روح‌الله خمینی انجام داد. در ۱۳۴۹ بر حسب ضرورت سفری به ایران داشت که در آن سفر توسط ساواک ممنوع‌الخروج شد و اقامت ۵ سالهٔ او در آلمان پایان یافت.

فعالیت‌ها پس از بازگشت تا انقلاب

پس از بازگشت به ایران، مجدداً در آموزش و پرورش مشغول به کار شد و سپس به عنوان کارشناس ارشد در کتاب‌های علوم دینی در سازمان تدوین کتاب‌های درسی ایران اشتغال داشت و به همراه محمد جواد باهنر به تألیف کتب درسی برای مدارس پرداخت. وی همچنین از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد.[۱۰][۱۱] علاوه بر آن در کنار کارهای علمی و تکمیل کتاب‌های در دست تألیفش و امور مربوط به حوزه، جلسات تفسیر قرآن را در «مکتب قرآن» برگزار می‌کرد که دختران و پسران جوان در آن شرکت می‌کردند. نیز در مناسبت‌های مختلف به سخنرانی می‌پرداخت. در فروردین ۱۳۵۴ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شد و چند روزی را در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری گذراند.[۱۲] پس از آن دیگر جلسات تفسیر ادامه نیافت. از سال ۱۳۵۵ در تلاش‌هایی برای ایجاد هسته‌های تشکیلاتی شرکت داشت که به ایجاد جامعه روحانیت مبارز انجامید. از سال ۱۳۵۶ با اوج‌گیری انقلاب بر دامنهٔ فعالیت‌هایش افزود. در بهار ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت. هدف او در این سفر دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه و هماهنگی حرکت‌های سیاسی گروه‌های معتقد به رهبری روح‌الله خمینی بود. بعد از هجرت خمینی به فرانسه نیز برای دیدار با او به پاریس رفت. در عاشورای ۱۳۵۷ بعد از سخنرانیش بازداشت شد و مدت کوتاهی را در زندان اوین و کمیتهٔ مرکزی بود.[۱۳]

پس از انقلاب ۱۳۵۷

او دبیر شورای انقلاب بود. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی را به همراه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنه‌ای و محمد جواد باهنر تأسیس کرد. سپس توسط مردم برای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. در ۴ اسفند ۱۳۵۸ در حکمی از سوی آیت‌الله خمینی ریاست قوه قضائیه دیوان عالی کشور را بر عهده گرفت.[۱۴] در ۲ تیر ماه ۱۳۶۰، پس از برکناری بنی‌صدر به همراه محمد علی رجایی و هاشمی رفسنجانی در شورای موقت ریاست جمهوری عضویت داشت.

وی سرانجام در سمت ریاست قوه قضاییه، در شامگاه ۷ تیر سال ۱۳۶۰ در حین سخن رانی در تالار حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار ساختمان حزب توسط سازمان مجاهدین خلق (در ایران این سازمان را با نام منافقین می‌شناسند) به همراه ۷۲ نفر از بلندپایه‌ترین مقامات ایران، کشته شد. مقامات جمهوری اسلامی ایران بمب گذاری ۷ تیر سال ۱۳۶۰ را کار سازمان مجاهدین خلق ایران دانسته‌اند ولی این سازمان تا به امروز مسئولیت آن را به عهده نگرفته است.

دیدگاه‌ها و نقش سیاسی پس از انقلاب ۱۳۵۷

ولایت فقیه

او مهم‌ترین هواخواه گنجانده شدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود. وی که در مجلس خبرگان قانون اساسی، مسئولیت جلسات را برعهده داشته، با تهدید نمایندگان مخالف این اصل، از آنان برای عذرخواهی در مورد نظراتشان دعوت می‌نموده است. عزت‌الله سحابی و مراغه‌ای از این دست افراد هستند. نقش او در تدوین نظریه ولایت فقیه و حق حکومت روحانیت بر مردم، بسیار بارز است، به نحوی که از او به عنوان پردازنده اصلی این نظریه یاد می‌شود.[۱۵]

حذف مخالفان

در جایگاه رئیس قوه قضائیه، مسئول انتخاب دادستان‌های انقلاب و حاکمین شرع در سراسر ایران است. وی پس از پاکسازی کامل نظام حکومتی از عناصر سلطنت‌طلب، به تصفیه نیروهای غیراسلام‌گرا در ایران می‌پردازد. در شهریور سال ۱۳۵۸ طی حکمی، اسدالله لاجوردی را به سمت دادستان کل انقلاب در جرائم ضد انقلابی و همچنین دادستان انقلاب در زندان اوین منصوب نمود. انتصاب افراد بنیادگرای تندرو، بدون در نظر داشتن شایستگی و عدالت در سراسر کشور با هدف حذف همه مخالفین، از جمله اقدامات بهشتی در ایران پس از انقلاب است. اتهام تندروی از سوی مخالفین به وی و منصوبین او داده شده است.[۱۵]

مخالفت با ملی گرائی

بهشتی از اولین حمله‌کنندگان به ملی‌گرایی در تاریخ انقلاب به شمار می‌رود. در بسیاری از سخنرانی‌های خود تاریخ ایران پیش از اسلام را ننگین می‌خواند. وی کوروش را مسبب همه بدبختی‌های ملت‌ها در عصر خود و در عصرهای بعد از او می‌داند و از او با عنوان انسان پست نام‌می‌برد. از جمله حامیان اصلی تغییر پرچم ایران و مبارزه با نمادهای ایرانی غیراسلامی است و فعالیت‌های گوناگونی برای حذف ایرانیت در جمهوری اسلامی داشته است.[۱۵]

حاشیه‌ها

صادق خرازی طی گفتگویی با رضا رشیدپور در برنامه اینترنتی دید در شب مدعی شد: مرحوم بهشتی و امام موسی صدر، کسانی بودند که اگر خانم اهل کتابی دست دراز می‌کرد آنجا تسامح در ادله سنن می‌کردند و دست می‌دادند. فرزند ارشد بهشتی به این سخنان صادق خرازی در مورد پدرش واکنش نشان داد. ملوک‌السادات حسینی بهشتی در تماس با «انتخاب» اظهارات بحث برانگیز صادق خرازی در موردسید محمد بهشتی را تکذیب کرد. وی به «انتخاب» گفت: در طول اقامت پدرم در اروپا در کلیه جلسات ایشان همراه مادرم شرکت می‌کردم و حتی یک مورد هم دست دادن با زن نامحرم را از ایشان مشاهده نکردم. بهشتی افزود: دوستان برای توجیه کارهای خودشان بهشتی را سپر قرار ندهند.

آثار

  • آموزش مواضع
  • از حزب چه می‌دانیم
  • اقتصاد اسلامی
  • اهمیت شیوهٔ تعاون
  • بانکداری و قوانین مالی اسلام
  • باید و نبایدها
  • بررسی و تحلیلی از جهاد، عدالت، لیبرالیسم، امامت
  • بهداشت و تنظیم خانواده
  • پنج گفتار
  • التوحید فی القرآن
  • توکل از دیدگاه قرآن
  • حج در قرآن
  • حق و باطل
  • خدا از دیدگاه قرآن
  • دکتر شریعتی، جستجوگری در مسیر شدن
  • ربا در اسلام
  • رسالت دانشگاه و دانشجو
  • روش برداشت از قرآن
  • سرود یکتاپرستی
  • سلسله درسهای اسلامی - مسئله مالکیت
  • سلسله درسهای اسلامی - شناخت
  • شناخت از دیدگاه فطرت
  • شناخت از دیدگاه قرآن
  • طرح لایحهٔ قصاص
  • مبارزهٔ پیروز
  • مبانی نظری قانونی اساسی
  • محیط پیدایش اسلام
  • مکتب و تخصص
  • نقش آزادی در تربیت کودکان
  • نقش تشکیلات در پیشبرد انقلاب اسلامی ایران
  • نماز چیست؟
  • وظائف انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا در برابر جوانان مسلمان
  • ویژگی‌های انقلاب اسلامی ایران

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سردار مدافع حرم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

قاسم سلیمانی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
قاسم سلیمانی
Sardar Qasem Soleimani-01.jpg
محل تولد روستای قنات ملک، شهرستان رابر، استان کرمان،  ایران
تاریخ تولد ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ ۱۱ مارس ۱۹۵۷ ‏(۵۸ سال)
لقب شبح فرمانده[۱][۲][۳][۴][۵] حاج قاسم، سردار، ژنرال
تابعیت  ایران
یگان‌های خدمت IRGC-Seal.svg سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
درجه 19- Sarlashgar-IRGC.png سردار سرلشکر پاسدار
فرماندهی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (از سال ۱۹۹۸ - تاکنون) کرمان
جنگ‌ها جنگ ایران و عراق
جنگ داخلی سوریه
حمله به شمال عراق (۲۰۱۴)
نشان‌های لیاقت نشان فتح ۳[۶]
عملیات‌های مهم والفجر ۸ (فتح فاو) کربلای ۴ کربلای ۵ تک شلمچه

قاسم سلیمانی (۱۳۳۶، شهرستان رابر) فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.[۷] او در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود.[۸] وی در ۴ بهمن ۱۳۸۹ درجهٔ سرلشکری دریافت کرد. آیت الله علی خامنه‌ای رهبر ایران در تقدیر از عملکرد قاسم سلیمانی از او به عنوان «شهید زنده» نام برده است.[۹]

طبق منابع غربی، سلیمانی نقش مهمی در دادن قدرت نظامی به حزب‌الله لبنان، عقب‌راندن اسرائیل از جنوب لبنان، جنگ افغانستان، شکل‌دهی به فضای سیاسی عراق پس از سرنگونی رژیم صدام، تغییر روند جنگ داخلی سوریه و مقابله با داعش در عراق داشته است. وی تا پیش از حضور علنی در جنگ علیه داعش در عراق، از حضور در انظار عمومی پرهیز می‌کرد؛ ولی حکومت ایران از زمان حضورش در عراق در نبرد علیه داعش و انتشار تصاویر متعددش با مدافعان عراقی، شروع به معرفی و شناساندن چهره وی کرد.[۱۰]

محتویات

زندگی‌نامه

قاسم سلیمانی که در سال ۱۳۳۶ خورشیدی در شهرستان رابر از توابع کرمان به دنیا آمد، در نوجوانی به کار بنایی مشغول بود اما پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ به سپاه پاسداران پیوست.[۱۱]

عضویت در سپاه و جنگ ایران و عراق

وی پس از پیروزی انقلاب، درعین ادامه کار در سازمان آب کرمان، به عضویتِ مجموعهٔ «سپاه افتخاری»، که به وسیلهٔ پدرِ شهید قاضی تأسیس شده بود، درآمد.[۱۲] سلیمانی بیان می‌کند که به محض بازگشت از مهاباد به ریاست پادگان قدس سپاه در کرمان منصوب می‌شود. با حمله عراق به ایران، سلیمانی چندین گردان از سپاهیان کرمان را آموزش می‌دهد و به جبهه‌های جنوب اعزام می‌کند و کمی بعد، خود در رأس یک گروهان به سوسنگرد اعزام می‌شود تا جلوی پیشروی عراق در جبههٔ مالکیه را بگیرد. سلیمانی در بیشتر عملیات عمدهٔ نظامی دوران جنگ با عراق شرکت کرد.

با پایان یافتن جنگ در ۱۳۶۷، لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشرار و قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می‌شدند. قاسم سلیمانی تا هنگام انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، این سمت را عهده دار بود.[۱۲] قاسم سلیمانی یکی از امضا کنندگان نامه تهدیدآمیز فرماندهان سپاه در جریان وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ به محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت ایران بود.[۱۳]

انتصاب به فرماندهی نیروی قدس

قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۶، هم‌زمان با اوج‌گیری طالبان در افغانستان، به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد.[۱۲] انتصاب سلیمانی به فرماندهی سپاه قدس همزمان با قدرت گرفتن طالبان یک پیش‌آمد محض نبود. او از این رو انتخاب شد که بومیِ یک منطقه کوهستانی به نام رابر در کرمان بود و با نظام سیاسی جوامع قبیله‌ای به طور کلی و با جامعه افغانستان به ویژه آشنایی نزدیک داشت. او با تجربه‌ای که از جنگ داخلی کردستان داشت نیز گزینهٔ مناسبی بود، چون بنا بود در افغانستانِ عصر طالبان که درگیر جنگ‌های داخلی بود وارد عمل شود. از همه مهم‌تر این‌که سلیمانی در هشت سال جنگ با عراق و نیز مبارزه با باندهای مواد مخدر در مناطق مرزی ایران و افغانستان تا پیش از انتصابش به فرماندهی سپاه قدس تجربهٔ بی‌مانندی اندوخته بود.[۱۲]

مئیر داگان رئیس سابق موساد می‌گوید «او با هر گوشه از نظام رابطه دارد. او کسی است که من به آن می‌گویم باهوش از نظر سیاسی.»[۱۴]

در عراق

موفق الربیعی سیاست‌مدار و وزیر سابق امنیت ملی عراق در مصاحبه‌ای با روزنامه الشرق الاوسط، سلیمانی را «بدون شک قدرت‌مندترین مرد در عراق» خوانده است.[۱۵] به گفتهٔ او سپاه قدس به فرماندهی سلیمانی در تمامی زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی و به ویژه در منطقه سبز بغداد (که سفارت‌خانه‌های غربی و عربی و ادارات و خانه‌های مقامات دولتی و اعضای پارلمان عراق در آن قرار دارد) نفوذ دارد.[۱۶][۱۷] نیروی قدس به رهبری سلیمانی نقش تأثیرگذاری در روند جنگ عراق داشته است.

در ۱۱ ژانویهٔ ۲۰۰۷، استنلی مک‌کریستال ژنرال آمریکایی مطلع شد محمدعلی جعفری فرمانده سپاه و قاسم سلیمانی از طریق چند خودرو در حال حرکت به مرز ایران و عراق هستند. در عراق آمریکایی‌ها در حال تعقیب آن‌ها بودند. کاروان خودروها وارد ساختمان ناشناخته‌ای در شهر اربیل کردستان عراق شدند که روی آن فقط نوشته بود «کنسولگری»، که نشان می‌داد افراد داخل ساختمان تحت پوشش دیپلماتیک عملیات انجام می‌دهند. نظامیان آمریکایی وارد ساختمان شدند و ۵ ایرانی که همگی پاسپورت دیپلماتیک داشتند را دستگیر کردند، اما اثری از محمدعلی جعفری و قاسم سلیمانی نبود. به گفتهٔ مک‌کریستال، هر پنج نفر از اعضای سپاه قدس بودند. ۹ روز بعد از این واقعه، ۹ تا ۱۲ شبه نظامی به رهبری گروه شبه نظامی شیعهٔ عصائب اهل الحق طی حمله‌ای به مقر فرماندهی نظامیان آمریکا در کربلا که در بین مراکز فرماندهی پلیس عراق واقع است، سوار بر تعدادی خودروی نظامی با گذشتن از چندین لایهٔ امنیتی، به ساختمان اصلی فرماندهی که در آن هنگام ۳۰ آمریکایی در آن مستقر بود نفوذ کردند و ۴ نظامی آمریکایی را اسیر گرفتند و از منطقه خارج شدند و به نزدیکی رود فرات رفتند، در نهایت با تعقیب هلیکوپترهای آمریکایی شبه نظامیان فرار کردند و در مجموع پنج نظامی آمریکایی کشته شدند. این عملیات «برجسته‌ترین و پیچیده‌ترین عملیات در طول چهار سال جنگ» در عراق توصیف شده و افسران آمریکایی و مقامات عراق ادعا کرده‌اند ایران در آن نقش داشته و پاسخی به اسارت ۵ ایرانی در اربیل بوده است. این نخستین بار بود که آمریکایی‌ها مستقیماً به قاسم سلیمانی و نقش او در عراق اشاره کردند.[۱۴]

در سال ۲۰۰۹، گزارشی افشا شد که کریستوفر رابرت هیل ‏(en) و ریموند تی اودیرنو ‏(en) (بالاترین مقامات آمریکا در بغداد در آن هنگام) در دفتر جلال طالبانی (که از دهه‌ها پیش با سلیمانی ارتباط داشته است) با قاسم سلیمانی ملاقات کرده‌اند. هیل و اودیرنو بعداً این خبر را رد کردند.[۱۸]

در ۲۲ دسامبر ۲۰۱۰، جیمز جفری (سفیر آمریکا در عراق) و لوید آستین (فرمانده ارشد نظامیان آمریکا در عراق)، در بیانیه‌ای تشکیل دولت جدید عراق به رهبری نوری المالکی را تبریک گفتند. به گفتهٔ سران عراقی، هنگام انتشار این بیانیه، آمریکایی‌ها خودشان می‌دانستند که در واقع سلیمانی آن‌ها را از عراق بیرون کرده است. حزب ایاد علاوی سیاست‌مدار سکولار طرف‌دار آمریکا، اکثریت اعضای پارلمان را داشت ولی در نهایت به قدرت نرسید چون آمریکا او را به نفع نوری المالکی کنار زد. به گفتهٔ خود علاوی، اگر او نخست‌وزیر می‌شد نیازمند حمایت آمریکا بود، اما آمریکا مایل بود عراق را ترک کند، و «عراق را به ایران داد». درنهایت جلال طالبانی و نوری المالکی که هر دو از نزدیکان و کاندیداهای مورد ترجیح سلیمانی بودند، به قدرت رسیدند. رهبر سابق عراق می‌گوید «ما به آمریکایی‌ها می‌خندیدیم ... سلیمانی کاملاً آن‌ها را ضربه‌فنی کرد، و آمریکایی‌ها در ظاهر تشکیل دولت جدید را به یکدیگر تبریک می‌گفتند.»[۱۴]

گفته شده است سلیمانی پیامکی را از طریق جلال طالبانی برای دیوید پترائوس ژنرال آمریکایی و رئیس سازمان سیا فرستاده است با این محتوا که: «پترائوس عزیز، شما باید بدانید که من سیاست‌های ایران در قبال عراق، لبنان، غزه و افغانستان را کنترل می‌کنم. در واقع سفیری که در بغداد است از اعضای نیروی قدس است. شخصی که قرار است جایگزین او شود هم از اعضای نیروی قدس است.»[۱۴]

سلیمانی خود در نشست مقدماتی «کنفرانس جوانان و بیداری اسلامی» گفت: «ایران در جنوب لبنان و عراق نیز حضور دارد. در واقع این مناطق به نوعی تحت تأثیر عملکرد و تفکر جمهوری اسلامی ایران هستند.» اما تعدادی از نمایندگان پارلمان عراق در بیانیه‌ای سخنان سلیمانی را محکوم کرده و وی را دچار توهم خواندند.[۱۹]

فرماندهی ارتش عراق

پس از یورش پیکارجویان افراطی دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در ژوئن ۲۰۱۴ (خرداد ۱۳۹۳) به شمال عراق و تصرف برخی از شهرهای این کشور از جمله موصل و تکریت و از هم پاشیدن ارتش عراق و ناتوانی نیروهای مسلح این کشور در نبرد با داعش و پس از جدی شدن خطر تصرف بغداد (پایتخت عراق) توسط این گروه تروریستی، روزنامه ساندی تایمز انگلیس، وال‌استریت ژورنال و نیویورک تایمز مدعی شدند ایران فرماندهی ارتش از هم فروپاشیده عراق را برعهده گرفته تا با نیروهای گروه تروریستی داعش مقابله کند. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران، عملیات دفاع از بغداد پایتخت عراق را در مقابل حملات نیروهای گروه تروریستی داعش، فرماندهی می‌کند. یک منبع عراقی مدعی شد: سردار سلیمانی با ۶۷ مشاور ارشد خود به عراق سفر کرد و فرماندهی عملیات‌ها را برعهده گرفت و بر استقرار نیروهای عراقی و برنامه‌ریزی برای عملیات، نظارت دارد.[۲۰][۲۱][۲۲][۲۳][۲۴]

در کردستان عراق

در تابستان ۱۳۹۳ به دنبال هک شدن ایمیل نماینده اقلیم کردستان عراق در ایران مکاتباتی افشا شد که این مقام باسابقه کرد در تهران را مقابل پرسش رسانه‌ها قرار داد. در این مکاتبات، به یک مقام ایرانی بیش از بقیه اشاره شده بود: قاسم سلیمانی. این نخستین بار بود که یک مقام ارشد حکومت اقلیم کردستان عراق با صراحت و با جزئیات به نقش تعیین‌کننده فرماندهی می‌پرداخت که سال‌ها پیش رسانه‌های عراق به او لقب "ژنرال بی‌سایه" داده بودند. در بسیاری از این نامه‌ها از شخص سومی با اسم اختصاری "حاجی" یاد می‌شود؛ فردی که آقای دباغ در برنامه اخیر تلویزیونی خود، او را این‌گونه معرفی کرد: "طبیعتاً وقتی اسم سپاه قدس می‌آید، در رأس آن نام قاسم سلیمانی نیز تداعی می‌شود؛ او شخصِ اول خاورمیانه است."[۲۵] سردار امیرعلی حجازی سرپرست واحد هوافضای سپاه پاسداران مهر ماه ۱۳۹۳ طی گفتگویی تأیید کرد که آقای سلیمانی و ۷۰ نفر از سربازان او به جنگجویان کرد عراقی کمک کردند مانع پیشروی داعش شدند.[۹]

جنگ داخلی سوریه

 
علی خامنه‌ای، قاسم سلیمانی و حسین همدانی

جان مگوایر افسر سابق سیا گفته است نبرد القصیر (۲۰۱۳) ‏(en) که منجر به بازپس‌گیری شهر استراتژیک القصیر توسط ارتش سوریه و نقطهٔ عطفی در جنگ بود، تحت نظارت و فرماندهی سلیمانی بوده است و این نبرد را «یک پیروزی بزرگ» برای او خوانده است.[۱۴]

پس از وقوع یک انفجار مهیب در دمشق که به کشته و زخمی شدن چندین مقام سوری انجامید رسانه‌های جهان گزارش دادند که قاسم سلیمانی نیز در میان کشته‌شدگان قرار دارد و شایعه دخالت ایران در سوریه و کمک به بشار اسد برای سرکوب مخالفان قوت گرفت. چند روز پس از این ادعا قاسم سلیمانی در دیدار مسئولان نظام ایران با سید علی خامنه‌ای در تهران حضور یافت.

مجلهٔ وایرد او را در نخستین جایگاه فهرست «خطرناک‌ترین مردم جهان» قرار داده است.[۲۶] نشریه نیویورکر وی را تاثیرگذارترین فرمانده نظامی جنگ داخلی سوریه لقب داده است.[۲۷] قاسم سلیمانی روز پنجشنبه ۲۹ ژانویه ۲۰۱۵ دو روز پس از حمله اسرائیل به کاروان نظامی مشترک ایران و حزب‌الله در قنیطره که به کشته شدن جهاد مغنیه فرزند عماد مغنیه منجر شد در بیروت حاضر شده و پس از ملاقات با حسن نصرالله به زیارت مزار جهاد مغنیه رفت، که احتمالات دربارهٔ نقش مؤثر وی در برنامه ریزی برای عکس العملی موشکی حزب‌الله دربرابر اسرائیل را تقویت می‌کند.[۲۸] به گزارش ایسنا، جهاد مغنیه خواهرزادهٔ سلیمانی بوده است.[۲۹]

تحریم و تهدید به ترور

مقامات وزارت امورخارجه ایالات متحده آمریکا وی را متهم به همکاری با نیروهای امنیتی سوریه در جریان اعتراضات در این کشور و سرکوب مخالفان بشار اسد کرده‌است. در پی این اتهام وزارت خزانه‌داری ایالات متحده آمریکا وی را تحریم کرده‌است.[۳۰]

پس از تکرار بسیار نام قاسم سلیمانی در رسانه‌های جهان، خبرگزاری فرانسه خبری را منتشر ساخت که از احتمال ترور وی توسط دولت آمریکا پرده بر می‌داشت. بر اساس این خبر جک کین فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش آمریکا که در نشست استماع کنگره آمریکا حضور داشت با اشاره به طرح ترور مقامات ایرانی به ویژه مقامات ارشد سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران، گفت: چرا آن‌ها را به قتل نرسانیم؟ آنها قریب به هزار آمریکایی را کشته‌اند، چرا ما عامدانه آنها را ترور نکنیم؟ نمی‌گویم که اقدام نظامی انجام دهیم، من پیشنهاد می‌دهم عملیات محرمانه انجام دهیم. باید فشارهای شدیدی روی آن‌ها اعمال کنیم. همچنین رویل مارک گریچ از کارشناسان مؤسسه به دفاع از دموکراسی اظهار داشت: آنان به اندازه ما دارای منطق نیستند، فکر نمی‌کنم بتوانید بدون به قتل رساندن یکی از آن‌ها، مرعوب‌شان کنید. قاسم سلیمانی خیلی زیاد سفر می‌کند، بروید او را دستگیر کنید یا به قتل برسانید! به گزارش خبرگزاری فرانسه در ادامه این اظهارت برخی از نمایندگان آمریکایی اعلام کردند ما انجام هرگونه اقدامی دربارهٔ ایران را دور از ذهن نمی‌دانیم اما از ابراز موافقت با اظهارات جک کین سر باز زدند.[۳۱]

در رسانه‌های داخلی

  • گروه موسیقی سنتی ایرانی نبض در مراسمی که روز ۲۳ بهمن ۱۳۹۳ به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامی در دانشگاه علوم پزشکی ایران برگزار شد، ترانه‌ای را به سلیمانی تقدیم کرد. این کلیپ توسط خبرگزاری فارس منتشر شد. بسیاری از وب سایت‌های اصولگرای ایرانی این کلیپ را بازنشر کردند. شعر این ترانه به تلاش‌های سلیمانی برای نجات کشورهای عربی از دست داعش، و همچنین «آزادی» بیت المقدس و غزه می‌پردازد. در صفحه‌ای که پشت سر خواننده است، عکسی از آقای سلیمانی در کنار فرمانده شبه نظامیان شیعه سپاه بدر، رزمندگان کرد و دیگر جنگجویان دیده می‌شود.[۳۲]
  • در فروردین ماه سال 1391 موضوع ساخت فیلمی با عنوان «سردار» به کارگردانی سید سعید حسن‌پور، رسانه شد و پس از واکنش قاسم سلیمانی و مخالفت با این موضوع، حسن پور نامه ای را در خبرگزاری تسنیم منتشر کرده و مسئله را شیطنت رسانه‌ای خوانده و از سلیمانی عذرخواهی کرد. [۳۳]
  • در مهرماه سال 1394 کتاب خاطرات قاسم سلیمانی منتشر شد. کتاب «حاج قاسم»، اثر علی اکبری مزدآبادی خاطرات سرلشکر سلیمانی از سوی انتشارات یا زهرا(س) منتشر شد و در کمتر از یک هفته راهی چاپ دوم شد. [۳۴]
  • در مهرماه سال 1394 یک تمبر ویژه با تصویر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در استان کرمان رونمایی شد. این تمبر با همکاری "بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس" منتشر شده است. [۳۵]

در رسانه‌های غربی

  • نیویورک تایمز، در سپتامبر ۲۰۱۳ او را به عنوان «دشمنی که هم مورد تنفر و هم مورد تحسین است» توصیف کرد. جان مگوایر افسر سابق سازمان سیا در عراق می‌گوید «او قوی‌ترین مأمور مخفی در خاورمیانه است ... و هیچ‌کس او را نمی‌شناسد.»[۱۴]
  • خبرگزاری فرانسه از او به عنوان «چهره‌ای مرموز» نام برد.
  • هفته‌نامه آمریکایی نیوزویک در نسخه بین‌المللی خود در ۳ دسامبر ۲۰۱۴ تصویری از قاسم سلیمانی را بر روی جلد خود چاپ کرد و در کنار تصویر وی بر روی جلد خود نوشت: «اول با آمریکا می‌جنگید، الان داعش را درهم می‌کوبد، او فرد باهوشی و عاشق جنگ است و خودش هم می‌داند که زبده این کار است.»[۳۶][۳۷]
  • روزنامه دیلی تلگراف (Telegraph) چاپ انگلیس، با اشاره به نقش سردار سلیمانی در تحولات سوریه می نویسد: حضور سرداران عالی رتبه سپاه قدس در خط مقدم همچون سردار سلیمانی مانع از سقوط حکومت اسد و دستیابی غربی ها به اهدافشان شده است. [۳۸]
  • روزنامه گاردین انگلیس (Guardian)در گزارشی در اکتبر 2014 نوشت: «ژنرال قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران، یکی از نقش های کلیدی را در عراق علیه داعش بازی می کند. یکی از منابع مطلع کُرد اخیرا گفته است که حضور قاسم سلیمانی برای حفاظت از بغداد در مقابل داعش بسیار حیاتی بوده و او بوده است که حلقه دفاعی را دور تا دور بغداد تشکیل داده تا از نفوذ داعش جلوگیری کند.» [۳۹]

در رسانه‌های عربی

  • روزنامه الاخبار لبنان، در آذرماه سال 1393 پرونده ویژه‌ای درباره سردار قاسم سلیمانی منتشر کرده که در بخشی از آن آمده است: «در رسانه‌های غربی به او «شبح» می‌گویند. داستان‌هایی که دهان به دهان از او نقل می‌شود، شبیه افسانه‌ها و اسطوره‌هاست. او را نابغه‌ای در مسائل استراتژیک و نظامی و امنیتی می‌خوانند. واشنگتن او را نوک پیکان مقابله با طرح‌های خاورمیانهٔ بزرگ می‌‌داند. می‌توانی سایه‌اش را پشت هر تصویری ببینی، و صدایش را در چکاچک شمشیرهای هر نبردی بشنوی. افسری بلندپایه در سپاه پاسداران ایران ...» [۴۰]

ترانه‌ای برای ترساندن اسرائیل و داعش

شماری از کاربران یوتیوب ترانه‌ای عربی را منتشر کردند. شعر این ترانه که از آبان تا دی ۱۳۹۳ از سوی وب سایت‌های ایرانی بازنشر شد، را علی برکت خواننده لبنانی طرفدار حزب‌الله سروده است. او در سال ۱۳۹۳ برای مدت کوتاعی به دلیل اشعار ضد سعودی اش بازداشت شد.[نیازمند منبع] بسیاری از وب سایت‌های ایرانی این ترانه را تحت عنوان «ترانه‌ای برای ترساندن اسرائیل و داعش» منتشر کرده‌اند.[۴۱]

شعری برای فرمانده حاج قاسم سلیمانی

شاکر العبودی، خواننده عراقی، در مدح سلیمانی ترانه‌ای به عربی خوانده که در بهمن ماه ۱۳۹۳ در YouTube منتشر شد. بسیاری از وب سایت‌ها و وبلاگ‌های ایرانی این ترانه را بازنشر کردند. این کلیپ در یوتیوب توسط کاربری بنام «محمد الاعقابی» منتشر شد و عنوان آن «شعری برای فرمانده حاج قاسم سلیمانی» است.[۴۲]

ابراز نظر مقامات و اشخاص درباره قاسم سلیمانی

  • صادق خرازی سفیر پیشین ایران در لندن و سازمان ملل در صفحه فیس بوک خود در رابطه با سلیمانی آورده است: «او همان کسی است که اوباما ریس جمهور ایالات متحده درباره او به العبادی نخست وزیر جدید عراق گفته است:"او دشمن من است ولی من برای او احترام ویژه ای قایل هستم".» [۴۳]
  • صادق خرازی همچنین به اظهار نظر جان کری درباره سلیمانی اشاره کرده و گفته است: «جان کری وزیرخارجه امریکا به دکتر جواد ظریف وزیرامورخارجه ایران اسلامی گفته است که اگر برای یکبار هم شده مایل است او -سلیمانی- را ببیند.» [۴۴]
  • شيخ جلال‌الدين الصغير، امام جمعه شيعيان بغداد، به انتقادات جريان‌هاي تکفيري و وابسته به بيگانه عراق عليه سردار سلیمانی پاسخ داده و سردار سلیمانی را "افتخار تشیع" خواند. [۴۵]

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

شهید کلاهدوز,کلاهدوز,شهید,نقاشی از چهره,عکس چهره,دفاع مقدس,سپاه,یتیم,سپاه پاسداران,نیروی هوایی

 

موشک,شهدای غدیر,شهاب 3,پدر موشکی ایران,شهید تهرانی مقدم,شهید حسن تهرانی مقدم,حسن تهرانی مقدم,تهرانی مقدم,دانلود عکس,نقاشی از چهره شهید مهدی زین الدین,شهید زین الدین,فرمانده لشکر علی بن ابی طالب,فرمانده,جبهه,جنگ,تصویر سازی,نقاشی چهره,منتظر,عباس گودرزی,قم,شهادت,
شهید یوسف کلاهدوز نقاشی چهره سردار شهید حسن تهرانی مقدم سردار شهید مهدی زین الدین
 

دانلود عکس,عکس چهره,تصویر سازی,دانلود تصویر,شهادت,آیت الله غفاری,ساواک,شاه,مبارز,انقلابی

 

,عکس پوستر,تصویر با کیفیت,پوستر,شهید احمدی روشن,شهدای هسته ای,شهید,شهید مصطفی احمدی روشن,نقاشی از چهره,عکس چهره شهید,نقاشی چهره,شهید جهاد مغنیه,فرزند شهید عماد مغنیه,عماد مغنیه,جهاد مغنیه,حزب الله,سوریه,دانلود عکس,عکس چهره
آیت الله حسین غفاری نقاشی از چهره شهید احمدی روشن نقاشی چهره شهید جهاد مغنیه
 

شهید بیضایی,شهید محمود رضا بیضایی,شیعه,نقاشی چهره,عکس چهره,مدافع حرم,تصویر سازی,شهید مدافع حرم,شهید,دانلود عکس

 

شهید,نقاشی چهره,شهید جهاد مغنیه,فرزند شهید نادر مهدوی,نادر مهدوی,دریا,آمریکا,نفت کشها,دانلود عکس,عکس چهره شهید,نقاشی چهره,شهید محمود صارمی,شهید صارمی,خبرنگار,افغانستان,روز خبرنگار,17 مرداد,دانلود عکس,عکس چهره
نقاشی چهره شهید محمودرضا بیضایی نقاشی چهره شهید نادر مهدوی نقاشی چهره شهید محمود صارمی
 

شهید حسین همدانی,شهید همدانی,شیعه,نقاشی چهره,عکس چهره,مدافع حرم,تصویر سازی,حلب سوریه,شهید,دانلود عکس

 

شهید میثم نجفی,شهید نجفی,شیعه,نقاشی چهره,عکس چهره,مدافع حرم,تصویر سازی,حلب سوریه,شهید,دانلود عکس شهید سجاد طاهری نیا,شهید طاهری نیا,شیعه,نقاشی چهره,عکس چهره,مدافع حرم,تصویر سازی,حلب سوریه,شهید,دانلود عکس
نقاشی چهره شهید حسین همدانی نقاشی چهره شهید میثم نجفی نقاشی چهره شهید سجاد طاهری نیا
 

شهید محمدرضا دهقان,شهید دهقان,شیعه,نقاشی چهره,عکس چهره,مدافع حرم,تصویر سازی,حلب سوریه,شهید,دانلود عکس

 

شهید حاج سید حمید تقوی فر,شهید تقوی فر,شیعه,نقاشی چهره,عکس چهره,مدافع حرم,تصویر سازی,حلب سوریه,شهید,دانلود عکس شهید حاج سعید سیاح طاهری,شهید سیاح طاهری,شیعه,نقاشی چهره,عکس چهره,مدافع حرم,تصویر سازی,حلب سوریه,شهید,دانلود عکس
شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان شهید حاج سید حمید تقوی فر شهید حاج سعید سیاح طاهری
 

شهید شیخ شعاعی,شهید شیخ شعاعی,روانی غواص,نقاشی چهره,عکس چهره,شهید غواص,تصویر سازی,حلب سوریه,شهید,دانلود عکس

 

شهیدستاری,شهیدمنصور ستاری,خلبان,نقاشی چهره,عکس چهره,مدافع حرم,تصویر سازی,نیروی هوایی,شهید,دانلود عکس  
روحانی غواص شهید محمد شیخ شعاعی شهید خلبان منصور ستاری  

بازگشت به صفحه wallpaper  | صفحات : 1 ، 2 ، 3

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

شهید برونسی,شهید عبدالحسین برونسی,تصویر سازی شهدا,فرمانده,بسیجی,جنگ تحمیلی,نقاشی چهره,سجاد جعفری

 

شهید ابراهیم هادی,جبهه,جنگ,بسیجی,فکه,عباس گودرزی,حاج اسماعیل دولابی,کشتی,پهلوان,خستگی ناپذیر شهید عباس کریمی,شهید کریمی,مریوان,متوسلیان,تصویر سازی,تصویر سازی شهدا,نقاشی چهره,عباس گودرزی,تصویر با کیفیت
سردار شهید عبدالحسین برونسی سردار شهید ابراهیم هادی سردار شهید عباس کریمی
شهید محمد علی آرا,شهید جهان آرا,خرمشهر,فرمانده,جنگ تحمیلی,شهید سید محمد علی جهان آرا,تصویر سازی,نقاشی چهره,عباس گودرزی شهید محمد ابراهیم همت,شهید همت,جبهه,همت,امت,ولایت,سردار خیبر,جنگ تحمیلی,تصویر سازی,نقاشی چهره,عباس گودرزی فرمانده سپاه غرب,موسس سپاه,شهید بروجردی,شهید محمد بروجردی,تصویر سازی,عباس گودرزی,نقاشی چهره,جنگ تحمیلی,فرمانده سپاه,دفاع مقدس
سردار شهید سید محمد علی جهان آرا سردار شهید حاج ابراهیم همت سردار شهید محمد بروجردی
شهید علم الهدی,شهید سید حسین علم الهدی,دانشجو,سجاد جعفری,جنگ تحمیلی,تصویر سازی,نقاشی چهره,هویزه,امام خمینی,قرآن حاج ذبیح الله بخشی,حاج بخشی,بسیجی,ولایتمدار,تصویر سازی,عباس گودرزی,امام خامنه ای,امام خمینی,جبهه,پیر جبهه ها سردار باقر سید محمد باقر زاده,سردار باقر زاده,سپاه پاسداران,عباس گودرزی,تصویر سازی,نقاشی چهره
سردار شهید سید حسین علم الهدی بسیجی ولایت مدار حاج بخشی سردار سید محمد باقر زاده
شهید عماد مغنیه,حزب الله,سید حسن نصر الله,فرمانده حزب الله,حاج عماد,موساد,لبنان,تصویر سازی,عباس گودرزی,حاج رضوان سپاه,مریوان,فرمانده,حاج احمد متوسلیان,متوسلیان,جاوید الاثر,تصویر سازی,نقاشی چهره,عباس گودرزی شهید مهدی زین الدین,شهید زین الدین,فرمانده لشکر علی بن ابی طالب,فرمانده,جبهه,جنگ,تصویر سازی,نقاشی چهره,منتظر,عباس گودرزی,قم,شهادت,

سردار شهید عماد مغنیه (حاج رضوان)

جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان سردار شهید مهدی زین الدین 
شهید علم الهدی,شهید سید حسین علم الهدی,دانشجو,سجاد جعفری,جنگ تحمیلی,تصویر سازی,نقاشی چهره,هویزه,امام خمینی,قرآن شهید سید محمد باقر صدر,شهید صدر,صدام,حزب بعث,شهید,شهید صدر,شهید محمد باقر صدر,دانلود پوستر,نقاشی از چهره,عکس چهره,تصویرسازی,عباس گودرزی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی,شهید,عملیات مرصاد,ترور,منافقین,تصویر سازی,نقاشی از چهره,عکس چهره,صیاد,شهید صیاد شیرازی,ارتش
سردار شهید سید حسین علم الهدی شهید سید محمد باقر صدر شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
شهید محراب,پوستر,تصویر با کیفیت,تصویر سازی,آیت الله صدوقی,عباس گودرزی,شهید صدوقی,صدوقی یزد فرمانده سپاه غرب,موسس سپاه,شهید بروجردی,شهید محمد بروجردی,تصویر سازی,عباس گودرزی,نقاشی چهره,جنگ تحمیلی,فرمانده سپاه,دفاع مقدس روز معلم,استاد شهید,شهید مطهری,دوازدهم اردیبهشت,شهید مرتضی مطهری,تصویر با کیفیت شهید مطهری,پوستر شهید,دانلود پوستر,تصویر سازی,نقاشی,نقاشی از چهره,امام خمینی,متفکر اسلامی,روشنفکر,معلم,روشنفکر دینی,ترور,فرقان,گروه فرقان
شهید محراب آیت الله محمد صدوقی سردار شهید محمد بروجردی استاد شهید مرتضی مطهری

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهدا
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394
 

بازگشت به صفحه wallpaper  | صفحات : 1 ،  2 ، 3

شهید شهریاری,فیزیک,هسته ای,شهید دکتر مجید شهریاری,عباس گودرزی,تصویر سازی,تصویر با کیفیت,اورانیوم بیست درصد,غنی سازی,شهدای هسته ای,شهدای علمی

شهید,دکتر,کماندو,مصطفی چمران,فرمانده,تصویر سازی,عکس چهره,نقاشی,نقاشی چهره,پوستر ,عکس با کیفیت,چریک,جنگ پرتیزانی,لبنان,امریکا,چمران,جنگ

شهید آیت,شهید دکتر سید حسن آیت,تصویر سازی,نقاشی چهره,ترور,منافقین,عباس گودرزی,امام,بهشتی,مجلس

شهید دکتر مجید شهریاری شهید دکتر مصطفی چمران شهید حسن آیت

محمد جواد باهنر,تصویر سازی,با کیفیت,حجت الاسلام باهنر,خیابان باهنر,شهدای ترور,هفته دولت,نخست وزیر,نخست وزیر شهید رجایی

شهید محمد علی رجایی,هفته دولت,8شهریور,شهید باهنر,تصویر سازی,چهره,خنده,طراحی دیجیتال,تصویر با کیفیت,شهدای دولت,موی مجعد,سیبیل,مرد,خنده رجایی,نخست وزیر,رئیس جمهور شهید عباس بابایی,شهید بابایی,خلبان,هواپیما,جنگنده,فانتوم,اف 14,تصویر سازی,عباس گودرزی,عید قربان,جنگ تحمیلی
شهید محمد جواد باهنر شهید محمد علی رجایی سردار خلبان شهید عباس بابایی
شهید رضایی نژاد,شهید داریوش رضایی نژاد,شهدای هسته ای,ترور,دانشمندان هسته ای,شهدای علمی,تصویر سازی,پوستر,تصویر با کیفیت,عباس گودرزی شهید خرازی,سردار شهید حاج حسین خرازی,عباس گودرزی,تصویر,نقاشی چهره,فرمانده,متواضع سپاه قدس,سجاد جعفری,سردار قاسم سلیمانی,سرلشکر سلیمانی,نیروی قدس سپاه,سپاه پاسداران,تصویر سازی,نقاشی چهره,شهید تهرانی مقدم,شهید احمد کاظمی
شهید داریوش رضایی نژاد سردار شهید حاج حسین خرازی سردار سرلشگر حاج قاسم سلیمانی

شهید خرازی,سردار شهید حاج حسین خرازی,عباس گودرزی,تصویر,نقاشی چهره,فرمانده,متواضع

سردار شهید علی اکبر شیرودی,شهید شیرودی,خلبان,هلیکوپتر,بالگرد,بازی دراز,سیمرغ,تصویر سازی,عباس گودرزی,نقاشی چهره

شهید آوینی,سید شهیدان اهل قلم,شهید سید مرتضی آوینی,روایت فتح,آیینه جادو,فتح خون,فیلمبردار,نقاشی چهره,تصویر سازی,سجاد جعفری

سردار شهید حاج حسین خرازی سردار شهید علی اکبر شیرودی سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی

شهید آوینی,سید شهیدان اهل قلم,شهید سید مرتضی آوینی,روایت فتح,آیینه جادو,فتح خون,فیلمبردار,نقاشی چهره,تصویر سازی,عباس گودرزی

شهید آوینی,سید شهیدان اهل قلم,شهید سید مرتضی آوینی,روایت فتح,آیینه جادو,فتح خون,فیلمبردار,نقاشی چهره,تصویر سازی,عباس گودرزی سپاه قدس,عباس گودرزی,سردار قاسم سلیمانی,سرلشکر سلیمانی,نیروی قدس سپاه,سپاه پاسداران,تصویر سازی,نقاشی چهره,شهید تهرانی مقدم,شهید احمد کاظمی
سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی سردار سرلشگر حاج قاسم سلیمانی
 

شهید محمد ابراهیم همت,شهید همت,جبهه,همت,امت,ولایت,سردار خیبر,جنگ تحمیلی,تصویر سازی,نقاشی چهره,سجاد جعفری

 

شهید کاوه,شهید محمود کاوه,جبهه,جنگ تحمیلی,تصویر سازی,نقاشی چهره,سجاد جعفری شهید چمران,شهید دکتر مصطفی چمران,تصویر سازی,نقاشی چهره,سجاد جعفری,پارتی زنی,فرمانده,جنگ های نامنظم,لبنان,دکترای هسته ای,آمریکا
سردار شهید محمد ابراهیم همت سردار شهید محمود کاوه سردار شهید دکتر مصطفی چمران
 
 Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهدای شاخص ارتش
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

 

 

  Comments (3)    

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عملیات مرصاد شهید صیاد شیرازی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

عملیات مرصاد از زبان شهید صیاد (انتشار مجدد)

تا یک روز قبل نمی‌دانستیم با کی طرف هستیم

 

متن پیش رو بخش‌هایی از سخنرانی شهید سپهبد صیاد شیرازی 125 روز قبل از شهادت ایشان و در تاریخ 1377/9/15 است که در جلسه شب خاطره مسجد جامع قلهک تهران ایراد شده است.

سیر نبردهای رزمندگان اسلام در دو دوره خلاصه می‌شود، یک دوره جنگ با ضدانقلاب و منافقین و دشمنان داخلی و یک دوره هم دوره هشت ساله دفاع مقدس. در کردستان با کمک رزمندگان ارتشی، سپاهی، بسیجی کرد مسلمان شهرهای سنندج، مریوان، ایوان پیشمرگان دره، سقز، بانه، سردشت و بعدش هم اشنویه و بوکان در دوران فرماندهی و مسئولیت بنده، آزاد کردیم. یعنی این شهرها کاملاً دست ضدانقلاب بود، جاده‌ها و پادگان‌ها محاصره بود، به لطف خدا همگی آزاد شدند. در کردستان بودم که صداوسیما اعلام کرد که صیاد شیرازی شده فرمانده نیروی زمینی! آن موقع درجه حقیقی من سرگرد بود منتهی دو تا درجه افتخاری داده بودند که بتوانم فرماندهی بکنم. آمدم به جبهه جنوب، در جبهه جنوب اولین کاری که کردم در عرض دو سه روز قرارگاه کربلا را تشکیل دادیم، قرارگاه کربلا مرکز عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.

عملیات مرصاد از زبان شهید صیاد (انتشار مجدد)

 

 سیر نبردهای رزمندگان اسلام در دو دوره خلاصه می‌شود، یک دوره جنگ با ضدانقلاب و منافقین و دشمنان داخلی و یک دوره هم دوره هشت ساله دفاع مقدس.

در کردستان با کمک رزمندگان ارتشی، سپاهی، بسیجی کرد مسلمان شهرهای سنندج، مریوان، ایوان پیشمرگان دره، سقز، بانه، سردشت و بعدش هم اشنویه و بوکان در دوران فرماندهی و مسئولیت بنده، آزاد کردیم. یعنی این شهرها کاملاً دست ضدانقلاب بود، جاده‌ها و پادگان‌ها محاصره بود، به لطف خدا همگی آزاد شدند. در کردستان بودم که صداوسیما اعلام کرد که صیاد شیرازی شده فرمانده نیروی زمینی! آن موقع درجه حقیقی من سرگرد بود منتهی دو تا درجه افتخاری داده بودند که بتوانم فرماندهی بکنم. آمدم به جبهه جنوب، در جبهه جنوب اولین کاری که کردم در عرض دو سه روز قرارگاه کربلا را تشکیل دادیم، قرارگاه کربلا مرکز عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
ما فهمیده بودیم که اگر بخواهیم پیروز شویم، باید همه با هم ید واحده باشیم، بلافاصله طرح‌هامان را ریختیم. به لطف خداوند عملیات‌ها را پشت سر هم شروع کردیم، عملیات طریق‌القدس و عملیات فتح المبین که دو هزار کیلومتر مربع از قلب رودخانه کرخه در شمال خوزستان آزاد شد، پادگان عین خوش و چنانه آنجا هم آزاد شد. حدود 16 هزار اسیر از دشمن در فتح المبین گرفتیم. عملیات بیت‌المقدس انجام شد که 6 هزار کیلومتر مربع از خاک ما آزاد شد، شهر خرمشهر هم آزاد شد و حدود 19هزار و 600 نفر اسیر گرفتیم. تا حدود چهار، پنج سال با همین فرماندهی نیروی زمینی در جبهه بودم، بعد وضعیتی شد که من خودم تقاضا کردم که مسئولیتم را عوض کنند که شدم نماینده امام‌(ره) در شورای عالی دفاع. باز به جبهه می‌رفتم.

 

سربازان ما را جارو کردند

به آخر جنگ که رسیده بودیم، چند روز قبل از عملیات مرصاد، دشمن سوءاستفاده کرد و در حالی که تازه قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفته بودیم، عراقی‌ها سوءاستفاده کردند و ریختند از 14 محور در غرب کشور، آن‌هایی که با جغرافیا آشنا هستند از تنگ توشابه، بعد پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروی، تنگ آب کهنه، تنگ آب نو، نفت شهر، خود سومار، سرنی بیاد به طرف مهران و تا خود مهران حدود 14 محور دشمن آمد حمله کرد و رزمندگان ما را دور زد. ما 40، 50 هزار تا اسیر از آن‌ها داشتیم آنها اسیر از ما کم داشتند یک دفعه تعداد بسیار زیادی اسیر گرفت. خیلی وحشتناک بود. از سوی دیگر دل‌های ما را غم گرفته بود، امام هم فرموده بود نجنگید، دیگر تمام شد، من در خانه بودم که ساعت 8:30 شب از ستاد کل به من زنگ زدند و گفتند که دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق با سرعت جلو می‌آید، من گفتم خدایا کدام دشمن از یک محور سرش را انداخته پایین میاید! این چه جور دشمنی است؟! گفت: ما نمی‌دانیم، گفت رسیده‌اند به کرند و آنجا را هم گرفتند. بعد هم حرکت کرده به سمت اسلام آباد غرب، بعد هم کرمانشاه و همین طور دارد جلو می‌آید!

این چه دشمنی است؟ ما همچنین دشمنی ندیده بودیم که اینطور از یک جاده سرش را بیندازد پایین و بیاید جلو! گفتند به هر صورت ما نمی‌رسیم. گفتم: خب حالا شما چه می‌خواهید؟ گفتند: شما بیایید برویم منطقه. حواسمان پرت شده بود که این دشمن چیست؟ گفتم: فقط به هواپیما بگویید آماده باشد که با هواپیما برویم به طرف کرمانشاه. هواپیما را آماده کردند. ساعت 10:30 دقیقه به کرمانشاه رسیدیم. در کرمانشاه حالت فوق العاده‌ای بود، مردم از شدت وحشت بیرون از شهر ریخته بودند! جاده کرمانشاه- تاق بستان که تقریباً حالت بلوار دارد، پر از جمعیت بود. ساعت 1:30 شب پاسدارها آمدند وگفتند که ما در اسلام آباد بودیم که دیدیم منافقین آمدند. تازه فهمیدم که اینها منافقین هستند که کرند و اسلام آباد غرب را گرفتند. یک پادگانی در اسلام آباد بود که ارتشی‌ها آنجا نبودند. منافقین آمده بودند و پادگان ارتش را گرفتند. فرمانده پادگان که سرهنگ بود، مقاومت کرده بود، همانجا اعدامش کرده بودند. منافقین می‌خواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام آباد تا کرما‌نشاه با هروسیله‌ای که داشتند از تراکتور و ماشین آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند.

 

خلبان‌ها فکر کردند منافقین خودی‌اند

آقای شمخانی آن موقع معاون عملیات ستاد کل بود و من وقتی به کرمانشاه رسیدم، آقای شمخانی آنجا بود. اول کار به من گفت: ما که کسی را نداریم که روی زمین دفاع کنیم، نیروهایمان همه توی جبهه‌های جنوب هستند. اینجا کسی را نداریم. به هوانیروز که پایگاهش همین نزدیکی است، زنگ بزن بگو ساعت 5 صبح آماده باشند که من بروم توجیهشان ‌کنم. با خلبان‌ها می‌رویم و حمله می‌کنیم؛ چون الآن روی زمین کسی را نداریم و با خلبان حمله می‌کنیم. آقای شمخانی زنگ زد به فرمانده هوانیروز و گفت که من شمخانی هستم. آن فرمانده هم جواب داد: من ارادت دارم به آقای شمخانی ولی از کجا بفهمم که شما شمخانی هستی و از منافقین نباشی؟ آقای شمخانی هر چه می‌گفت، آن فرمانده گوش نمی‌کرد. تلفن را داد به من، چون من با خلبان‌های هلیکوپترها مأموریت‌های زیادی رفته بودم، با اکثر آنها آشنا بودم. همین که زنگ زدم، آن فرمانده اسمش انصاری بود، گفتم: آقای انصاری صدای من را می‌شناسی؟ تا گفتم صدای من را می‌شناسی گفت سلام علیکم و احوالپرسی کرد. ساعت 5 صبح رفتیم. همه خلبان‌ها در پناهگاه آماده بودند. توجیهشان کردم که اوضاع در چه مرحله‌ای هست.

دو تا هلیکوپتر کبری و یک هلیکوپتر214 آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلیکوپتر 214 جلو نشستیم. گفتم: همین جور سر پایین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین طور از روی جاده می‌رفتیم نگاه می‌کردیم، مردم سرگردان را می‌دیدیم. 25 کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشته‌اند «گردنه مرصاد». من یک دفعه دیدم، وضعیت غیرعادی است، با خاک ریز جاده را بستند یک عده پشتش دارند با تفنگ دفاع می‌کنند. ملائکه و فرشتگان بودند! از کجا آمده بودند؟ کی به آنها مأموریت داده بود؟! معلوم نبود. هلیکوپتر داشت می‌رفت. یک دفعه نگاه کردم، مقابل آن طرف خاک ریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همین جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌آورند تا از این خاک ریز رد بشوند. به خلبان‌ها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را می‌زنند. به اینها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود 3 تا 4 کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. می‌توانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: اینها را می‌بینید؟ اینها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا کبری‌ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یک دفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودی اند. چی چی بزنیم اینهارا؟! خوب اینها ایرانی بودند، دیگه مشخص بود که ظاهراً مثل خودی‌ها بودند و من هر چه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً 500 متری ستون زرهی نشسته‌ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به خاطر این‌که درجه‌هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلیکوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چه جوری به اینها بفهمونم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‌ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من می‌ترسم؛ من اگربزنم، اینها خودی اند، ما را می‌برند دادگاه انقلاب. حالا کار خدا را ببینید!

 

منافقین ناشی بودند

منافقین مثل این‌که متوجه بودند که ما داریم بحث می‌کنیم راجع به این‌که می‌خواهیم آنها را بزنیم، سرلوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. من خودم توپچی بودم. اگر من می‌خواستم بزنم با اولین گلوله، مغز هلی کوپتر را می‌زدم. چون با توپ خیلی راحت می‌شود زد. فاصله با برد 20 کیلومتر می‌زنیم، حالا که فاصله 500 متری، خیلی راحت می‌شود زد. اینها مثل این‌که وارد هم نبودند، زدند. گلوله، 50 متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند.
گفتم: دیدی خودی‌ها را؟ اینها بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الآن حسابش را می‌رسیم. سوار هلی کوپتر شدند و رفتند. اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهمات شان خود ماشین منفجر شد. بعدهم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل آتشفشان می‌رفت بالا. بعد هم اینها را هر چه می‌زدند، از این طرف، جایشان سبز می‌شدند، باز می‌آمدند. من دیگه به هلی کوپتر کبری گفتم: بچه ها! شماها بزنید؛ ما بریم به دنبال راه دیگه. چون فقط کافی نبود که از هوا بزنیم، باید کسی را از زمین گیر می‌آوردیم. ما دیگه رفتیم شناسایی کردیم؛ یک عده در سه راهی روانسر، یک عده در بیستون و فلاکپ، هرچه گردان بود، اینها را با هلی کوپتر سوار می‌کردیم، دور اینها می‌چیدیم. مثل کسی که با چکش می‌خواهد روی سندان بزند اول آزمایش می‌کند بعد می‌زند که درست بخورد. ما دیگر با خیال راحت دور آنها را گرفتیم. محاصره درست کردیم؛ نیروهای سپاه هم از خوزستان بعد از 24 ساعت رسید. نیروهای ارتش هم از محور ایلام آمد. حال باید حساب کنید از گردنه "چهار زبر" تا گردنه حسن آباد، پنج کیلومتر طولش است. همه اینها محاصره شدند ولی هر چه زده بودیم، باز جایش سبز شده بود. بعد از 24 ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند... بعضی از آنها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آنها، می‌دیدیم مرده‌اند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی اینها، دخترها مثلاً فرماندهی می‌کردند. از بیسیم‌ها شنیده می‌شد: زری، زری! من بگوشم. التماس، درخواست چه بکنند؟ اوضاع برای آنها خراب بود. ما دیدیم اینها هم منهدم شدند...

 

معجزه شد

بعد گفتیم، برویم دنباله اینها را ببندیم که فرار نکنند. باز دوباره دو تا هلی کوپتر کبری گیر آوردیم و یک هلی کوپتر 214، که رفتم به طرف گردنه پاتاق. از اسلام آباد رد می‌شدم، جاده را نگاه می‌کردم که ببینم منافقین چگونه رفت و آمد می‌کنند. دیدیم یک وانتی با سرعت دارد می‌رود. حقیقتش دلمون نیامد که این یکی از دستمون در برود؛ به خلبان کبری گفتم: از بغل با اون توپت -توپ 20میلی متری خوبی دارند از دو سه کیلومتری خوب می‌زند- یک رگباری بزن، ترتیبش را بده. گفت: اطاعت می‌شه. تا آمدم بجنبم، دیدم هلی کوپتر رفته بالای سرش، مثل این‌که می‌خواهد اینها را بگیرد، من گفتم: «جلو نرو زیرا اگر بروی جلو، می‌زنندت.» یک دفعه هلی کوپتر را زدند، دیدم هلی کوپتر رفت، خورد به زمین شخم زده. یک دود غلیظی مثل قارچ، بلند شد؛ مثل این‌که دود از کله ما بلند شد که‌ای کاش نگفته بودیم: برو! اشتباه کردم. حالا چکار کنیم؟ خلبان را نجات بدهم، ما را هم می‌زدند؛ آنجا پر منافق بود به هرصورت، خلبان‌ها را راضی کردم که برویم یک آزمایش کنیم، ببینیم می‌توانیم خلبان را نجات بدهیم. دیدیم هلی کوپتر دومی گفت: من توپم کار نمی‌کند، نمی‌توانم پشتیبانی کنم؛ برویم آنجا، می‌زنند. گفتم: هیچی، اینها که شهید شدند، برویم به طرف ادامه هدف. رفتیم محل را شناسایی کردیم. حدود یکی دو گردان نیرو را من توی گردنه پاتاق پیاده کردم و راه را بر آنها بستم که فرار نکنند. برگشتیم، شب شد. صبح ساعت 8 بود که من توی تاق بستان بودم.
یک دفعه، تلفن زنگ زد؛ فرماندهی هوانیروز گفت: فلان کس! دو تا خلبان پیش من هستند، دو تا خلبانی که دیروز گفتی شهید شدند. گفتم: چی؟ من خودم دیدم شهید شدند! گفت: آنها آمدند. بعد، خودمان را به خلبان‌ها رساندیم. تعریف کردند و گفتند: ما رفتیم آنها را از نزدیک کنترل کنیم، ما را زدند؛ سیستم‌های فرمان هلی کوپتر، قفل شد. یعنی دیگه کنترلی نبود. ما فقط با هنر خودمان، زدیم به خاک به صورت سینمال، که سقوط نکنیم. وقتی زدیم، یک دفعه دیدیم موتور دارد آتش می‌گیرد ولی ما زنده ایم. هنوز یکی از کابین‌ها باز می‌شد. لکن کابین دیگری باز نمی‌شد، قفل شده بود. شیشه‌اش را شکستیم، آمدیم بیرون، دوتایی از این دود استفاده کردیم و به طرف تپه مقابل فرار کردیم. بعد، منافقین که آمدند، دیدند جایمان خالی است، رد پایمان را دیدند و دیدند که ما داریم پای تپه می‌رویم. افتادند دنبال ما. بالای تپه رسیدیم. نه اسلحه‌ای داریم نه چیزی. خدایا! (شهادتین را می‌گفتیم). کار خدا، یک دفعه دیدیم از طرف ایلام دو تا کبری اصلاً چه جوری شد که یک دفعه آنجا پیدا شدند؟! آمدند به طرف جاده، شروع کردند به زدن اینها و آنها هم پا به فرار گذاشتند. حالا اینها از این طرف فرار می‌کنند، ما از اون طرف فرار می‌کنیم. ما هم از فرصت استفاده کردیم به طرف روستاهایی که فکر کردیم داخل آنها، دیگه منافق نیست، رفتیم. بعد، رسیدیم به روستا و خیالمان راحت شد که دیگر نجات پیدا کردیم. تا رفتیم توی روستا، مردم دور ما را گرفتند. منافقین! منافقین! گفتیم: بابا! ما خودی هستیم؛ ما خلبانیم. گفتند: نه، شما لباس خلبانی پوشیدید و شروع کردند به کتک زدن ما. کار خدا یکی از برادرهای سپاه آنجا پیدا شده، گفته: شما کی را دارید می‌زنید؟ کارتشان را ببینید. کارتمان را دیدند، گفتند: نه بابا! اینها خلبانند. شروع کردند روبوسی و پذیرایی گرم. صبح هم هلی کوپتر کبری آنجا پیدا شده بود. هلی کوپتر کمیته، ساعت 8 آنها را رسانده بود به محل پایگاه، که آنها را ما حالا دیدیم. به هرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه شریفه، عمل کرد. که خداوند در آیه شریفه می‌فرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دست شما عذاب می‌کنم و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم و به شما پیروزی می‌دهم.» (توبه-14) و نقطه آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیف ترین و خبیث ترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.

 

منبع : معارف جنگ شهید صیاد شیرازی


     
قسمت ارائه دهنده: پایگاه اطلاع رسانی

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید ابشناسان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

زندگینامه شهید آبشناسان

 

نام و نام خانوادگی حسن آبشناسان
نام پدر قربانعلی
تاریخ تولد 1315
محل تولد تهران
وضعیت تاهل و تعداد فرزند متاهل
نوع دیپلم و سال ورود به ارتش دیپلم ریاضی- 1336
رسته تخصصی پیاده
نیروی استخدام کننده نیروی زمینی
تاریخ شهادت 1364/07/08
محل شهادت سرسول کلاشین عراق
درجه هنگام شهادت سرهنگ
مسئولیت هنگام شهادت فرمانده لشگر 23 تکاور
مسئولیت های عمده حین خدمت استاد آموزش جنگ های چریکی و نامنظم . استاد آموزش نیروهای سپاه مستقر در کاخ سعد آباد . فرمانده قرارگاه شمال غرب . عضویت در ستاد جنگهای نامنظم لشگر 21 حمزه . فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء و تلفیق نیروهای سپاه و ارتش جهت عملیات . فرمانده لشگر 23 تکاور . تشکیل قرارگاه کمیل در عمق خاک عراق. طراحی عملیات قادر و اجرای آن

 

"باور نمی‌کنید اگر بگویم چهل کیلومتر پیشروی کردیم. مطمئن هستم که باور نمی کنید. خود ما هم باور نمی کردیم، اما سرهنگ بی توجه به اضطراب ما و موقعیت دشمن تا آنجا جلو رفته بود. طی یک کمین در محور دشت عباس، دو خودرو عراقی را منهدم کردیم و حدود پانزده نفر از آنها را اسیر گرفتیم و برگشتیم عقب. در تمام طول راه، سرهنگ با نقشه راه را کنترل می کرد که گم نشویم. وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. این کار با محاسبات عادی جور در نمی آمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود، بدون دادن حتی یک نفر تلفات. یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلاً متوجه نمی شوم. آخر چطور می شود که شما چهل کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟

زندگینامه شهید آبشناسان

 

  او دستی به ته ریش چند روزۀ صورتش کشید و لبانش را به خنده باز کرد. صدای مردانه و پر هیبتش در گوشمان پیچید: من یک افسر نیروی مخصوص هستم. انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات، جزو وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفۀ خودم انجام ندادم". (خاطره از محمد علی صمدی)

شیر صحرا

 ایران اسلامی که هشت سال جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را تجربه کرده است، درگذر روزگار خاستگاه مردان بزرگی بوده است که بسیار فداکاری ها برای سربلندی این خاک مقدس از خود نشان داده اند. مردان گمنامی که شاید کمتر کسی آنها را شناخته باشد، و یا خضوع و فروتنی شان را که برآمده از علوّ شخصیت معنوی و اخلاقی آنهاست. نگاهی بر سیر قهرمانی ها و فداکاری های این بزرگان، شاید کمی درک ما را از چنین اررش هایی، ارتقاء دهد. همان ارزش هایی که در آن خدمت «فی سبیل الله»، هیچگاه با شهرت و خودنمایی همراه نشده است.

شهید‌سرلشگر حسن ‌آبشناسان مصداق ارزنده ای از بزرگمردان تاریخ جبهه های حق علیه باطل است که با خضوع و شجاعتی مثال زدنی در راه دفاع از انقلاب و میهن جنگید تا سرانجام  «ارجعی الی ربک» را لبیک گفت و در این راه به دیدار معبود خود نائل آمد. ‌او انسانی بسیار مصمم و جدی بود و روحی بسیار بزرگ وعظیم داشت.  افسری منضبط، ورزیده، باسواد، پرکار، علاقمند، دلسوز و بسیار شجاع و جسور بود که در انجام وظیفه، هیچ چیز را جز رضای خداوند بزرگ در نظر نداشت.

حسن آبشناسان به سال 1315 درمحلۀ امامزاده یحیی، نزدیک نازی آباد به دنیا آمد. از آن جهت که تولدش چند روز قبل از شهادت امام حسن  علیه السلام  بود، مادرش وی را حسن نامید. حسن بعد از گرفتن دیپلم مصمم شد تا در کسوت سرباز میهن، به کشورش خدمت کند و با حمایت و تشویق عموی مادرش «سرهنگ زنده نام» در سال 1335 وارد دانشگاه افسری شد.

ایشان پس از فارغ‌التحصیلی، از همان ابتدا در شهرستان‌های دورافتاده به خدمت مشغول شد و  به رغم همه‌ی مشکلات و نابسامانی‌ها، با جدیت و پشت کار فراوان کار می‌کرد. آبشناسان توانست در پناه پرهیزگاری و با توکل به خداوند منان و تأسی از مولای متقیان علی علیه السلام خود را از پلیدی‌ها و پلشتی‌های جامعه زمان حکومت محمدرضا شاه به دور نگهدارد و به مصداق بنده های مومن هیچگاه از یاد خداوند و توکل به ذات مقدسش غافل نشود.

آن شهید بزرگوار پس از آنکه در سال 1350 به استان فارس منتقل شد، حدود ده سال را در شیراز گذراند. وی توانست در این مدت، دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در داخل کشور و اسکاتلند بگذراند و به زبان انگلیسی مسلط شود. در همان سال ها بود که به همراه تیم تکاوران کوهستان ارتش ایران، به مسابقاتی که در اسکاتلند برگزار می شد، اعزام گردید. تیم اعزامی ایران با رهبری وی موفق شد بالاتر از دیگر کشورها از جمله عراق، به رتبه ی اول دست یابد. همچنین بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی،  این ورزشکار با اخلاق، مورد تقدیر قرار گرفت و از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستاده شد.

 او در تمامی لحظات عمرش از اوان جوانی به ورزش و تحرک پایبند بود و در طول خدمت درجات پایین‌تر همواره در سمت افسر ورزش یگان انجام وظیفه می‌نمود. به ورزش باستانی علاقه وافر داشت و همواره در منزل و محل کار و حتی در ماموریت‌ها به این ورزش می‌پرداخت و همواره با ذکر نام مولی‌المومنین (ع)، الگوی جوانمردان بود و با یاد حق به پالایش تن و روان می‌پرداخت.  آن شهید عزیز در آخرین روزهای عمر شریف خود نیز با وجود ‌٤٨ سال سن به گواهی همرزمانش هر روز صبح در محل کار به ورزش و آماده نمودن جسم خود می‌پرداخت و همیشه این شعر در دفتر کارش نقش بسته بود و هم اکنون نیز زینت‌بخش سنگ مزارش است:  ما زنده به آنیم که آرام نگیریم - موجیم که آسودگی ما عدم ماست.

 شهید آ‌بشناسان به رغم جدیت و قاطعیت، ازخلق و خوی بسیار رئوف و مهربان برخوردار بود، افراد کم کار و ضعیف از او ناراضی بودند و افراد زحمتکش و پر کار او را به عنوان سمبل و الگوی خود پذیرفته بودند، او هیچ‌گاه بیکار نمی‌ماند و هنگامی که در منطقه عملیات بود و یا در مدت کوتاه استراحت، به مطالعه و تفکر مشغول بود.  وی به استاد شهید مطهری بسیار علاقمند بود و بیشتر کتب و جزوات استاد شهید را مطالعه و یادداشت‌برداری کرده بود. او در کارهای خود همواره به خدا توکل می‌کرد و آنجا که به یقین می‌رسید، دیگر کوچکترین شکی به خود راه نمی‌داد، نماز را در اول وقت اقامه می‌کرد و برای نماز جماعت اهمیت بسیاری قائل بود و با تشویق و تاکید فراوان کارکنان خود را به نماز جماعت دعوت می‌کرد.  او بر سر یک سفره با سربازان و دیگر کارکنان غذا می‌خورد و تاکید داشت: بعد از نماز جماعت همه افراد در نمازخانه و سر یک سفره و از یک غذا میل کنند.

 آبشناسان تا قبل از شروع جنگ درکردستان بود و با آشوبگران و ضدانقلاب وابسته به استکبار جهانی مبارزه  می کرد. با آغاز تجاوز عراق به خاک مقدس ایران، او یکی از کسانی بود که در به کارگیری نیروهای مردمی و سپاه پاسداران، در کنار رزمندگان ارتشی همت گماشت. وی موتورسیکلت سوارهای حرفه ای را از کوچه و خیابان های نازی آباد جمع کرد و به آنها آموزش‌های خاصی داد و همه را با عنوان «گروه ویژه اسب آهنی» به جبهه فرستاد. امیر سرافراز اسلام همیشه می گفت: «در میدان نبرد، اضافه بر توکل به خدا، دانش و معلومات، جسارت، لیاقت و ابتکارات در فرماندهی هم لازم است». آبشناسان که خود در کسوت نیروهای ویژه متخصص جنگ‌های چریکی بود، در عملیات‌های نفوذی فراوان، ضربات بسیاری بر دشمن وارد آورده بود. به حرفه خود به شدت علاقه داشت و معتقد بود که در جنگ‌های چریکی نسبت به عملیات منظم، اگر حساب شده و دقیق عمل شود، با امکانات کمتر و تلفات و ضایعات ناچیز می‌توان تلفات و ضایعات زیادی به دشمن وارد ساخت و دشمن را از درون و برون متلاشی نمود.  شهید آبشناسان در اوایل جنگ تحمیلی، مسوولیت یکی از تیپ‌های لشکر ‌٢١ حمزه را به عهده داشت، لیکن با تشکیل ستاد جنگهای نامنظم به آن ستاد پیوست و با تعدادی معدود از بسیجیان داوطلب، عملیات چریکی خودرا در منطقة دشت عباس آغاز کرد و در مدت کوتاهی، تلفات سنگینی به نیروهای عراقی وارد نمود. او در یک عملیات، نیروهای دشمن را در عمق مواضع پدافندشان به کمین انداخت و تعداد بسیاری از آنان را به هلاکت رساند و چندین نفر را نیز به اسارت درآورد.  چندى بعد در عملیاتى از ناحیه کتف مجروح شد ولى براى مداوا در بهدارى توقف نکرد و از آن به بعد اهالى دشت عباس به وى لقب "شیر صحرا" را دادند. وجود این فرمانده در هر منطقه، دشمن را مضطرب و نگران می ساخت و در برابر آن آرامش وامنیت خاطری را برای روستاییان آن منطقه فراهم می‌کرد و خاطره دلاوریهای او همچنان در ذهن بسیاری از آنان باقی است.  امیرسرتیپ دادبین در وصف شجاعت وی می گفت: " برای من عجیب بود که ترس در این آدم راهی نداشت. می گفت باید مثل ابراهیم علیه اسلام در آتش رفت. مگر ابراهیم نرفت و نسوخت؟"

در سال ‌١٣٦٢ به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهداء، منصوب شد.  او به سرعت به سازماندهی نیروهای ارتش و سپاه همت گماشت و در کنار دلاورمردی دیگر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی شهید بروجردی با هماهنگی کامل و در حد اعلاء و با پشتکارو تلاش شبانه‌روزی و استقرار واحدهای نظامی در مناطق تردد و نفوذ ضدانقلاب، از هرگونه تحرک آنان ممانعت به عمل آورد. در پی آن عملیات پاکسازی شهر بوکان از وجود ضد انقلاب نیز با موفقیت انجام گرفت و سپس محور سردشت، پیرانشهر که از جنگل‌های انبوه آلواتان و کوههای سر به فلک کشیده و تنگه‌های پر پیچ وخم و نهرهای متعدد عبور می‌کنند، با تلاش وی، شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی و جمعی دیگر از رزمندگان ارتش و سپاه پاکسازی و بازگشایی شد، بازگشایی این محور، منطقه وسیع و بسیار حساسی را از لوث وجود ضد انقلاب پاک نمود و ضربة محکمی را بر دشمن وارد آورد و در حقیقت طومار کثیف آنان را در هم پیچید. شهید امیر سرلشکر آبشناسان در سال ‌١٣٦٤ به فرماندهی لشکر ‌٢٣ نیروهای ویژه هوابرد منصوب شد. او در مدت کوتاه فرماندهی خود(حدود 4 ماه) در این لشکر، تحولات بزرگی به وجود آورد و این یگان را منشاء خدمات بسیاری ساخت.

نامه به صدام حسین

آن موقع که صدام خیلی از شهرها را موشک باران می کرد، آبشناسان نامه ای با این مضمون به او نوشت:

" اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد، نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد. "

صدام حسین در جواب نامۀ ایشان، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس که جولانگاه آبشناسان و شیران ایرانی اش بود، فرستاد تا آن ژنرال عراقی، در اصطلاح یک جنگ تخصصی را به وی نشان بدهد. دلاور دشت عباس که سالها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش-های منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی،  وی و لشگرش را شکست داد و  توانست تعداد بسیاری، از جمله خود عبدالحمید را به مدد نیروهای کارآزموده و جنگ آورش به اسارت بگیرد.

تأسی از امام حسین علیه السلام

ایشان برای مسائل اعتقادی و نماز، اهمیت زیادی قائل بود و در سخت‌ترین شرایط نماز اول وقت و جماعت را فراموش نمی کردند.

امیر سرتیپ کیانی درباره آن شهید می گوید:

"در عملیات قادر، ایشان به دیدگاه تاکتیکی آمد (جایی که با دشمن فاصله کمی دارد). آن شهید بلافاصله دستور داد تا چادری برای نماز برپا کنند تا نماز به جماعت برگزار شود. در آن موقع گلوله های دشمن برسر ما می بارید و تعدادی از پرسنل از شرکت در نماز جماعت اضطراب داشتند. شهید آبشناسان متوجه موضوع شد و گفت عملیات ما و جنگ ما برای نماز است، به دنبال فرمایش آن بزرگوار، همه در نماز جماعت شرکت کردیم و نماز عاشقانه ای اقامه شد."

دلدادۀ الهی

وقتی قرارگاه کمیل تشکیل شد، آبشناسان در کنار «امیرسپهبد صیاد شیرازی» به آنجا رفت. ایشان در آن موقع هنوز با گروه موتورسوارها کار  می کرد و معمولاً برای شناسایی با آنها به قلب دشمن می زد. امیر سرتیپ عبدالمجید جمشیدی از آن روزهای آبشناسان نقل می کند:

"محل استقرار ما جزیره مجنون بود، یک شب من متوجه شدم که شهید آبشناسان در سنگر نیست، نگران او شدم و خواستم سر و گوشی آب دهم. آهسته از سنگر بیرون آمدم. شبحی را از دور دیدم، خود را به او رساندم و متوجه شدم آبشناسان در دل آن صحرا رو به قبله نشسته و اشک ریزان از خدا طلب شهادت می‌کند. یاد آن فرمایش شهید مطهری افتادم که می گفت: کسی که عاشق شد، خود را رها می کند. در یک لحظه دیدم که شهید آبشناسان خود را رها کرده و می رود که به خدا بپیوندد."

شهادت

شهید آبشناسان از مدافعان عملیات‌های چریکی و نامنظم در ارتش بود. وی فرماندهی «تیپ نوهد»، «قرارگاه حمزه سید الشهدا» و فرماندهی «لشگر 23 تکاور» را در دوران فرماندهی شهید صیاد شیرازی، برعهده داشت، و از حامیان جنگ‌های نامنظم بود. «شهید سرلشگر حسن آبشناسان» در هشتم مهرماه 1364، در «عملیات قادر» که در منطقه «سرسول و کلاشین» در شمال عراق انجام شد، درسمت فرماندهی لشگر همچنان در نوک پیکان عملیات به قلب دشمن می‌تاخت، تا اینکه با ترکش توپ، به آرزوی دیرینه اش رسید و شربت شیرین شهادت را نوشید تا به دیدار معبود خود بشتابد.

شهادتش، آسمان جبهه را، گلگون و روحیۀ هم سنگرانش را به نشانۀ پایداری در راه مکتب اسلام، انقلاب و امام(ره)، عاشورایی‌تر ساخت و پیکر عطرآگین آن شهید در گلزار شهیدان بهشت زهرای تهران، در آغوش خاک آرام گرفت.

روحش شاد و یادش گرامی.

 منابع:

1-            ماهنامه شاهد یاران شماره هشتاد و سوم
2-            پایگاه اطلاع رسانی ارتش جمهوری اسلامی ایران(آجا)
3-            خبرگزاری فارس

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید گلا هدوز
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

زندگینامه شهید یوسف کلاهدوز

 

نام و نام خانوادگی یوسف کلاهدوز
نام پدر  
تاریخ تولد اول دی‌ماه 1325 
محل تولد قوچان
وضعیت تاهل و تعداد فرزند متاهل
نوع دیپلم و سال ورود به ارتش دیپلم ریاضی - 1345
رسته تخصصی زرهی
نیروی استخدام کننده نیروی زمینی
تاریخ شهادت 1360/07/07
محل شهادت منطقه کهریزک تهران
درجه هنگام شهادت --------------
مسئولیت هنگام شهادت قائم مقام سپاه پاسداران
مسئولیت های عمده حین خدمت  

در روز اول دی‌ماه 1325  در شهرستان «قوچان» متولد شد. پدر و مادر متدین او نامش را «یوسف» گذاشتند و در تربیت و پرورش فرزندشان از هیچ کوششی فروگذار نکردند، به گونه‌ای که تربیت و هوشمندی او در طول دوران تحصیل، همواره توجه معلمین و مسؤولین مدارسی که شهید در آن تحصیل می‌کرد را جلب می‌نمود.

زندگینامه شهید یوسف کلاهدوز

 

با ورود به مقطع دبیرستان، توانست به مجموعه‌ی آگاهی‌های علمی و از جمله معلومات مذهبی خود بیفزاید. او با مطالعه‌ی کتب مذهبی بیش از گذشته با احکام نورانی اسلام آشنا شد. این مطالعات باعث شد تا با همیاری دوستانش، کتابخانه‌ای را در دبیرستان تأسیس و جوانان علاقمند به مطالعه‌ را گرد هم آورد. با وجودی که در آن زمان عمّال رژیم شاه به فروریختن فرهنگ اسلامی کمر همت بسته و مانع‌تراشی می‌کردند، یوسف سعی داشت تا هرچه بیشتر فرهنگ غنی اسلام را در محیط زندگی گسترش دهد. از این رو پیشنهاد برگزاری نماز جماعت را در محیط دبیرستان مطرح کرد، که با استقبال خوب دیگران روبرو شد.

شهید کلاهدوز به مطالعه‌ی تنها اکتفا نکرد، بلکه سعی داشت آموخته‌ها و خصلت‌های نیکوی خود را به دیگران نیز منتقل نماید. او در سنین جوانی، ایثار و فداکاری و از خود‌گذشتگی را عملاً به دیگران یاد می‌داد و رفتار و حرکاتش سرمشق و الگویی برای همگان بود.

پس از پایان تحصیلات دبیرستان ـ به رغم آنکه ارتش آن زمان، محل مناسبی برای افراد مذهبی نبود، وارد دانشکده‌ی افسری شد، او با اهداف خاصی وارد این لباس شد و خود را در ظاهر معتقد به رژیم نشان می‌داد، ولی عملاً به ترویج اصول و ارزش‌های اسلامی می‌پرداخت و افرادی را که رگه‌های مذهبی داشتند به تشکل‌های اسلامی و مبارز پیرو خط امام پیوند می‌داد تا از این راه بتواند به مبارزاتش وسعت بخشیده و ضربات اساسی بر پیکره‌ی حاکمیت آن زمان وارد نماید. وی در این راه از هیچ کوششی فروگذار نبود و هر جا شخصیتی را می‌شناخت که در راه اعتلای اسلام قلم‌ می‌ زد و قدم برمی‌داشت با او ارتباط برقرار می‌کرد. شهید دکتر آیت و شهید حجت‌الاسلام محمد منتظری از جمله کسانی بودند که با آنها روابط نزدیکی داشت.

او مدت هفت سال در مرکز زرهی  شیراز به خدمت مشغول بود. با اینکه وضعیت شغلی او به گونه‌ای بود که می‌توانست زندگی نسبتاً مرفهی داشته باشد، لیکن توجه به دیگران و ایمان به خدا، او را از این کار باز می‌داشت،‌ تا جایی که همان حقوق ماهیانه‌اش را اغلب اوقات در راه خدا انفاق می‌کرد. توجه او به قرآن و فرامین الهی باعث حساسیت جاسوسان رژیم پهلوی شده بود. آنها او را تعقیب می‌کردند، هرچند او با انواع تدابیر آنها را فریب می‌داد. تیزهوشی، زیرکی و کفایت شهید کلاهدوز نه تنها موجب برطرف شدن سوءظن ضد‌اطلاعات گشت، بلکه منجر به خوش‌بینی و پیشنهاد انتقال وی به گارد شاهنشاهی شد. او هر قدمی را که برمی‌داشت، جوانب امر را در نظر می‌گرفت و سعی داشت تا با ریشه‌یابی درد‌ها، سرچشمه‌ی آنها را بیابد، تا آنجا که وقتی از او سؤال شد که «چرا با توجه به موقعیتی که داری، شاه را نمی‌کشی؟» پاسخ داد:

باید دستور برسد. نباید خودسرانه عمل کرد و بی‌گدار به آب زد. زیرا من از آقا «حضرت امام خمینی (ره) دستور می‌گیرم. »

در همین مقطع، برای فرستادن نیرو به فلسطین با مبارزین مسلمان همکاری داشت.

وی در همان شرایط که جامعه در یک حالت خفقان به سر می‌برد، با چند واسطه با حضرت امام (ره) ارتباط داشت و از راهنمایی‌های ایشان بهره می‌برد و در تشکل نیروها و شتاب بخشیدن به روند انقلاب فعالیت مستمر داشت و سعی می‌کرد که اطلاعات سری را دراختیار مبارزان مسلمان قرار دهد.

همه رفتارهای شهید کلاهدوز در شیراز، در گرو اسلام و اعتقادات پاکش بود و آلوده زیستن را در قاموس او راهی نبود. چون چشمه‌ای می‌جوشید به این امید که کویر دلها را به سرسبزی ایمان نوید دهد. راز و نیازهای شبانه، او را چنان ساخته بود که تحت‌تأثیر زیر و بمهای زمانه رنگ نمی‌باخت. مظهر وارستگی و تقوی بود و هیچ‌گاه به مفاسد آلوده نمی‌شد. عاشق ولایت فقیه بود و از هرجا که می‌توانست خود را به حبل ولایت متصل می‌کرد. در این دوران با همسری متقی و پاکدامن ازدواج می‌کند. با اینکه وضعیت شغلی او به گونه‌ای بود که می‌توانست سرمایه و ثروت زیادی را کسب کند و زندگی تجملاتی داشته باشد، اما چون ایمان به خدا بر وجودش حکومت می‌کرد هرگز ثروتی را برای خود نمی‌خواست.

مونس و همدم او در تمامی اوقات قرآن کوچکی بود که پیوسته همراه داشت و هرگاه فرصت می‌یافت آن را می‌گشود و از سرچشمه زلال این وحی الهی سود می‌جست. همین امر یعنی پیروی جزء بجزء احکام الهی و دستورات قرآن او را به گونه‌ای ساخته بود که زندگی وی پر از خیر و برکت باشد. با مرحوم شهید دکتر بهشتی در سال 1342 و در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی 15 خرداد در اصفهان آشنا گردید و از این طریق خود را هرچه بیشتر به ولایت فقیه متصل کرد. در همین ایام بود که پیشنهاد ورود به گارد به وی داده شد با اینکه دست و دلش می‌لرزید و می‌دانست که گارد قلب رژیم است ولی وظیفه‌اش به او حکم می‌کرد که هرچه بیشتر به نقطه رأس هرم نزدیک شود و گام مؤثرتری در جهت عملی ساختن هدف‌های خود بردارد. با مشورتی که با منابع متصل به مرجع ولایت داشت به او گفته شد که ورود به گارد را بپذیرد.

ورود او به گارد در حکم وسیله‌ای بود که بتواند اطلاعات کسب، و به دستگاه ضربه وارد کند و هسته‌های بینش را در گارد و ارتش شکل دهد. پس با امام رابطه برقرار کرد، و با راهنمایی‌های ایشان، نیروهای متعهد و انقلابی را جذب، و سعی کرد اطلاعات سری را در اختیار مبارزان مسلمان قرار دهد. در دانشکده افسری تدریس می‌کرد چون از این راه بهتر می‌توانست نیروهای متعهد و انقلابی را شناسایی کند. در زمینه تبلیغ اسلام در ارتش، انواع فعالیت‌های را انجام می‌داد و چنان شد که در اوج تظاهرات دهم محرم در تهران، سالن غذاخوری افسران و درجه داران گارد در پادگان لویزان، پذیرای حادثه‌ای دردناک برای رژیم منفور شاهنشاهی گردید که هیچگاه در مخیله‌اش خطور نمی‌کرد و خبر وقوع این حادثه را رسماً اعلام نکرد، لیکن بزودی تمام مردم مطلع شدند و سرانجام انقلاب اسلامی پس از طی مراحل سخت مبارزاتی به دست توانای رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) با شرکت مردم دلیر و انقلابی ما و با همت نیروهای معتقد و مسلمان به پیروزی رسید. در آن هنگام که جریانات گوناگون اجتماعی و انحراف‌های پی‌درپی، جوانان ما را آماج تیرهای خود قرار داده بود، بهائیت با شیوه‌های خاص خود در حال جذب جوانان ما به سوی خود بودند، شهید کلاهدوز تمام هم و غم خود را صرف مجادله و مخالفت با این طیف وسیع تبلیغات آلت دست حاکمیت ظلم کرد. پس در دوران اوجگیری انقلاب، فعالانه در تمامی صحنه‌ها حضور می‌یابد و با ورود امام به ایران، بر فعالیت‌های خود می‌افزاید. مواقعی که افسر نگهبان می‌شد دفتر وقاعی روزانه را می‌دید و چیزهایی را که مهم بودند برای گروه می‌آورد تا تجزیه و تحلیل کنند و خط مشی بعدی کشور و مبارزات را تعیین کنند. تا جایی که در شب 21 بهمن 57، متوجه نقل و انتقالات مشکوکی در سطح پادگان‌، و متوجه نقشه‌های فاجعه‌آمیز آنها می‌شود. از این رو شب،پست نگهبانی را از افسر نگهبان تحویل می‌گیرد و به هر وسیله‌ای خود را به اتاق تیمسارها می‌رساند و متوجه نیت پلید آنها می‌گردد. سپس از پادگان خارج می‌شود و خبر را به بیت امام می‌دهد و به پادگان باز می‌گردد و تا صبح مشغول بیرون آوردن سوزن چکاننده تانک ها می‌شود و بدین ترتیب بزرگترین توطئه رژیم را مبنی بر گلوله‌باران فرودگاه، مجلس، مرکز رادیو و تلویزیون، میدان ارگ، راه‌آهن و بیت امام را عقیم می‌گذارد.

با سقوط رژیم، تسخیر پادگان‌ها به دست مردم و اعلام همبستگی ارتش با مردم، شهید کلاهدوز که مرد میداندار عرصه عشق بود در پی آن شد که با تمامی نیرو از این ثمره گرانبها نگاهبانی کند. پس او بیدارتر از پیش، انقلاب را پاس می‌داشت و از حریم اسلام و انقلاب، مراقبت و محافظت بیشتری می‌کرد.

او با اراده‌ای خلل ناپذیر، شب و روز از وسایل، ابزار و ادوات پادگان‌ها حفاظت می‌کرد و در دستگیری سران رژیم، نقش مؤثری داشت. در زمانی که عده ای دم از انحلال ارتش می‌زدند ایشان سخت مخالفت کرد و با اطاعت از فرمان حضرت امام (ره)، کار سازمان بخشیدن به ارتش را برعهده گرفت.

گروهی که هسته مرکزی آن با همت والای کلاهدوز، اقارب‌پرست و تنی چند از نظامیان متعهد و نیروهای انقلابی تشکیل گردید و ارتش مکتبی از رهاوردهای شایان توجه این ستاد بود. نقش مؤثر و کارساز شهید کلاهدوز تنها در حوزه عمل این کمیته خلاصه نمی‌شد بلکه او به همراه شهید منتظری و شهید نامجو واحدی از نیروهای انقلابی را در گارد سابق تشکیل داد و خود بهترین مشاور مطلع و آگاه برای آنها بود. همکاری او با سپاه از قبل از تشکیل سپاه بود. شهید کلاهدوز با درجۀ سروانی از سازمان ارتش خارج شد و به همراهی شهید منتظری و تنی چند از نیروهای متعهد تشکیلاتی به نام «پاسداران انقلاب» را ایجاد کرد. هنگامی که سپاه به صورت منظم به عنوان یک نهاد به امر حضرت امام (ره) ایجاد گردید، کلاهدوز جزء اولین کسانی بود که با میل و رغبت خود به سپاه روی آورد و به عنوان یکی از اعضای شورای عالی سپاه انتخاب شد. باید او را به حق از بنیانگذاران و از محورهای اصلی سپاه دانست. نقش او در لحظه لحظه های این نهاد مقدس مشهود است. با آن اعتقادات عمیق از همان ابتدا، امر مهم آموزش را در سپاه از طرف نماینده شورای انقلاب برعهده گرفت و در نتیجه فعالیت‌های چشمگیر، قائم‌مقام فرمانده سپاه گردید. او از جمله کسانی بود که توانست سپاه را در مقابل تمامی توطئه های داخلی و خارجی حفظ کند و پس از مدتی ارتش و سپاه به همت او و یارانش به عنوان دو بازوی توانمند انقلاب شدند. شهید کلاهدوز معتقد بود که سپاه باید نیروی منظم زمینی و هوایی داشته باشد و به پیروی از همین نیات، ‌موفق شد با کمک افراد متخصص و متعهد طرح تشکیل یگان هوایی را در سپاه تهیه کند. این یگان، در شهریورماه 1366 به فرمان حضرت امام به عنوان نیروی هوایی سپاه رسماً تشکیل و گسترش یافت. کلاهدوز دریافته بود که آمریکا درصدد ترفندهای جدیدی برای ضربه‌زدن به اسلام است. از این رو مسأله جنگ‌های پارتیزانی و آموزش آنها را برای اعضای سپاه پیشنهاد کرد و سپس در پی جذب نیروهای نخبه در سپاه شد. زیرا معتقد بود سپاه به افراد متعهد و متخصص برای افسری نیاز دارد و برای این منظور از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نکرد.

وادی ششم زندگی او، دوران جنگ تحمیلی و دفاع مقدس است که او در اوج توطئه‌ها، دسیسه تمامی کفر را بر ملا می‌سازد تا از پلکان عرش الهی با نردبان عشق بالا رود و هر پله را با خون خود رنگین کند تا زردی چهر‌هاش را با سرخی شهادت، صبغه‌ای الهی بخشد. در عملیات شکستن حصر آبادان، که با فرمان صریح حضرت امام (قدس سره) آغاز شد، شهید کلاهدوز نقش بسزایی داشت. کلاهدوز هرگز ارتباط خود را با ارتش قطع نکرد و براین اساس جلسات متعددی با افراد رده بالای ارتش و سپاه برگزار می‌کرد و در نزدیک شدن این دو نهاد مردمی، تأثیر بسزایی داشت.

شهید کلاهدوز عاشق مطالعه بود و بیشتر اوقات فراغت خود را صرف ورزش و مطالعه می‌کرد. به ساده‌زیستن علاقه زیادی داشت. تدوین اساسنامه تشکیلاتی سپاه از جمله مواردی است که شهید در آن نقش بسزایی داشت و زمانی که مقرر شد برای سپاه آرم و علامتی در نظر رگفته شود، وی معتقد بود باید با صاحب‌نظران مشورت شود در این زمینه سهل‌انگاری را جای نمی‌دانست. اهل افراط و تفریط نبود. برخوردهایش کاملاً حساب‌شده و سنجیده بودند. حالت تعادل ایشان در زندگی می‌تواند سرمشق و الگوی خوبی برای سایر برادران سپاه باشد. او عنصری آگاه و در تمام زمینه‌ها فعال، کنجکاو و نمونه بود. راستی، درستی و صداقت در کارها، رفتار و گفتارش جلوه‌گر بود. اطاعت او از امام در حد تعبد بود؛ زیرا او خود را از صمیم قلب مطیع اوامر امام می‌دانست و می‌کوشید حرکات و سکناتش با خواسته‌های حضرت امام مطابقت کامل داشته باشد. بسیاری از دوستان و همرزمان وی معتقدند که او عصاره و خلاصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و مجموع ویژگی‌هایی که انقلاب برای یک سپاهی و یک پاسدار اسلام قائل است در او گرد آمده بود. او از تظاهر و خودنمایی پرهیز داشت و در انجام وظایف اجتماعی، اعتقادی و مذهبی می‌کوشید کارها را بدون ریا و تنها به خاطر رضای خدا انجام دهد و همین صفت حسنه او بود که باعث شد همسایگانش متوجه نشوند کسی که در همسایگی آنها زندگی می‌کند قائم‌مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. همین امر باعث شده بود که تمامی اهل محل و همسایگان انقلاب اسلامی است. همین امر باعث شده بود که تمامی اهل محل و همسایگان انگشت حسرت به دهان گیرند که چرا او را بهتر و بیشتر نشناخته‌اند. در انجام فرمان‌های الهی پایبند بود و تحت هیچ شرایطی از انجام آن، شانه خالی نمی‌کرد. در محیط خانواده آرام و متین بود چنانکه همه او را دوست می‌داشتند. در کارها بسیار جدی و مطمئن بود و احساس مسئولیت می‌کرد. مردم‌دار، خوش‌فکر، مؤدب و پاکیزه بود و براستی که خلوص و ادب و رفتار او می‌تواند برای همگان سرمشق و الگوی خوبی باشد.

وقتی خبر شهادتش به سپاه رسید عده‌ای از بچه‌ها می‌گفتندکه سپاه یتیم شده است. با اینکه قائم مقام سپاه بود هرگز راضی نمی‌شد برایش نگهبان و محافظ بگذارند و با سعی و تلاش فراوان دوستان، قبول کرد که مسلح شود. کم می‌خوابید، کم می‌خورد و کم حرف می‌زد. مدیریت صحیح و پشتکار و خستگی‌ناپذیری، سعه صدر و تحمل زیادی در ناملایمات و شداید داشت. سنگ صبور همه بود. بی‌توقع، بی‌ریا و عاشق و مخلص و جوانمرد بود. از هیچ کس گله نمی‌کرد و با انجام کوچکترین خطایی، فوراً عذرخواهی می‌کرد. در مشکلات صبور بود و دیگران را دلداری می‌داد. روحیه شهادت‌طلبی داشت و می‌کوشید آن را در دیگران نیز تقویت کند. آری جامه زیبای شهادت، تنها به تن آنان برازنده و مقبول است که کلید آن را داشته باشند. این کلید در دست کسانی قرار دارد که عشق را وادی اول و آخر خود پندارند و در راه رسیدن به معبود از همه چیز و همه کس و تعلقات دنیای خود دل برکنند. سرانجام شهید کلاهدوز در تاریخ 1360/07/07 در فاجعه سقوط هواپیما، پروانه‌وار پروبال سوخته با شهادت به جمع یاران قدیمی‌اش شهید باهنر، رجایی، شهید بهشتی و دیگران می‌پیوندد و در جوار آنان و شهیدان صدر اسلام جای می‌گیرد.

سال 1360 به هنگامی که با دیگر سرداران اسلام و حدود یک صد تن از رزمندگان اسلام از جبهه های جنوب به تهران بر می گشت بر اثر سانحه هوایی در منطقه کهریزک تهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد و اینچنین مرغ باغ ملکوت از قفس تن رها شد و از عالم خاک به عالم اعلی سفر نمود.

در واقع این شهید بزرگوار از هشتم شهریور ماه سال 1360 که شهیدان عزیز انقلاب اسلامی – رجایی و باهنر – با انفجار بمب در ساختمان نخست وزیری، ناجوانمردانه به دست منافقین کوردل به ملکوت اعلی پیوستند، همواره در انتظار شهادت به سر می برد. زیرا در آن حادثه دلخراش به طور سطحی مجروح گردید و از آن زمان هر لحظه آماده بود تا به یاران وفادار حضرت امام خمینی(ره) بپیوندند، که در هفتم مهرماه همین سال به آرزوی دیرینه خود رسید.

برگرفته از سایت نوید شاهد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید نامجو
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

آشنائی با شهید سرلشکر موسی نامجو

 

نام و نام خانوادگی موسی نامجو
نام پدر غلامحسین
تاریخ تولد 26 آذر 1317
محل تولد بندرانزلی
وضعیت تاهل و تعداد فرزند متاهل -  3 فرزند
نوع دیپلم و سال ورود به ارتش دیپلم ریاضی
رسته تخصصی توپخانه
نیروی استخدام کننده نیروی زمینی
تاریخ شهادت 7 مهرماه 1360
محل شهادت نزدیکی کهریزک
محل خاکسپاری قطعه ۲۴ بهشت زهرا
درجه هنگام شهادت سرهنگ
مسئولیت هنگام شهادت وزیر دفاع
مسئولیت های عمده حین خدمت فرماندۀ دانشگاه افسری
عضو هیئت علمی و فرماندهی دانشکده افسری

 

آشنائی با شهید سرلشکر موسی نامجو

 

زندگی نامه شهید سرلشکر موسی نامجو

سید موسی نامجو در26 آذر 1317 شمسی در خانواده ای متدین و از تبار ولایت در شهر بندرانزلی بدنیا آمد. پدر وی حافظ قرآن بود و با روحانیت رابطۀ خوبی داشت. لذا سید موسی هم تحت تربیت این پدر متدین و آشنا با مبانی مذهبی پرورش یافت. با هوش و ذکاوتی که نشان داد مسئولان مدرسۀ ابتدائی را قانع کرد تا او را درسن 5 سالگی به عنوان دانش آموز بپذیرند.

دوم دبیرستان بود که به همراه خانواده به تهران آمد. در تهران به دلیل احتیاج مبرم مالی کار می کرد. علاقه اش به رشته پزشکی بود اما به دلیل نیاز مالی وارد مدرسه نظام شد وبا اخذ دیپلم ریاضی وارد دانشگاه افسری شد و با درجه ستوان دومی به عنوان استاد نقشه خوانی عضو هیئت علمی دانشکدۀ افسری گردید.

تحول در زندگی شهید نامجو از آشنائی ایشان با امام (ره) میسر شد. خواهر ایشان ماجرا را اینگونه نقل می کنند:« پدرم مسئول تعمیر مخابرات منطقۀ قلهک بود. یک روز به او اطلاع می دهند که تلفن فردی به نام روغنی که حضرت امام (ره) در منزل او به سر می بردند اشکال پیدا کرده است. پدرم برای تعمیر خط تلفن به آنجا می رود و در آنجا با حضرت امام(ره) روبرو می شود. او پس از این ماجرا هر چند روز یکبار به زیارت امام (ره) می رفت و هر بار که برمی گشت از زندگی او برای ما تعریف می کرد و عشق و علاقۀ درونی خود را به امام (ره) به ما منتقل می کرد. یک روز به بهانۀ اینکه می خواهند با هم به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) بروند از منزل خارج شدند. آن روز غروب که ما هم برای کاری به قلهک رفته بودیم. وقتی از آنها پرسیدیم که چرا شما به زیارت حضرت عبدالعظیم نرفته اید موسی جان طاقت نیاورد و با شوق و ذوق زیاد شروع به تعریف از امام (ره) نمود و معلوم شد که آنها به زیارت امام (ره) رفته بودند.از آن به بعد موسی جان هر چند گاه به زیارت امام (ره) می رفت و این دیدارها در زندگی او تأثیر زیادی به جای گذاشت.»

شهید نامجو مسئول شاخۀ نظامی بود. گروه مخفی یکی از سازمانهای مبارزاتی زیرزمینی در زمان طاغوت بود که به دست دکتر جاسبی، دکتر آیت، شهید عباسپور و... تأسیس شده بود. شهید نامجو اولین عضو نظامی و مسئول شاخۀ نظامی این گروه بود. بعدها افراد دیگری چون شهید کلاهدوز و شهید اقارب پرست هم عضو  این تشکیلات شدند.

از سال پنجاه به بعد ، با آنکه فعالیت سیاسی ، آن هم در ارتش ، خیلی خطرناک بود، او بدون ترس و واهمه ، اعلامیه ها و نوارهای امام (رحمه الله)را جا به جا می کرد از ابتدا مقلد امام (رحمه الله) و عاشق ایشان بودو با تمام وجود به پیشوایش عشق می ورزید.

بعد از پیروزی انقلاب، او به اتفاق شهید محمد منتظری، شهید کلاهدوز  و تعدادی دیگر از دوستانش اقدام به تاسیس سپاه پاسداران کرد. در ضمن ایشان مؤسس دانشگاه افسری امام علی نیز بودند.  علاقۀ ایشان به دانشکده افسری آنچنان زیاد بود که ایشان در هنگام گرفتن رأی اعتماد از نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای سمت وزارت دفاع خود را اینگونه معرفی کردند:« سرهنگ موسی نامجو فرماندۀ دانشگاه افسری مأمور در وزارت دفاع.»

او پس از انقلاب اسلامی ایران در مسئولیت‌هایی چون عضو هیئت علمی و فرماندهی دانشکده افسری و وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح مشغول به کار شد. با شروع جنگ به جبهه ها عازم شد و حدود سه ماه با مقام معظم رهبری همراه بود. ایشان دردیدار با خانوادۀ ایشان فرمودند:« ایشان یکی از نظامی هائی بود که من به ایشان تکیه کردم.»

همسر شهید نامجو از روحیه و رفتار او چنین می گوید:« از وقتی سعادت همسری این مرد بزرگ را پیدا کردم ، دگرگونی سیاسی در زندگی من به وجود آمد و با کمک و ارشاد او ، شور وشوق نهفته مذهبی ام شکوفا شد . تحت تأثیر اعتقادات شهید نامجو ، تلاش می کردم خودم را به او برسانم و معلومات علمی واجتماعی ام رابالا ببرم . سید موسی در طول زندگی پربرکتش ، نه تنها همسری نمونه و شایسته برای من بود. بلکه حکم آموزگاری پرحوصله راداشت که در همه مراحل زندگی ، مرا راهنمایی می کرد.»

شهید موسی نامجو در روز 7 مهرماه 1360 هنگامی که به همراه جمعی از فرماندهان قصد رجعت به تهران جهت عرض گزارش خدمت امام(ره) داشتند دچار سانحه شدند و هواپیمای ایشان در نزدیکی کهریزک سقوط کرد. همسر گرامی ایشان از روز شهادت ایشان چنین یاد می کند: «  صبح ،خبر سقوط هواپیمای C-130 حامل فرماندهان ارتش ، و بعدهم اسامی شهدای این حادثه ناگوار را از رادیو شنیدیم.با شنیدن این خبر ، عرق سردی بر پیشانی ام نشست. از یک طرف ، سفارش شهید مبنی برگریه نکردن در شهادتش ، و از طرف دیگر ، غم ازدست دادن همسرم و پدر فرزندانم ، آتشی در دلم روشن کرده بود. نمی دانستم چه باید بکنم و ساعت ها مبهوت بودم . سرانجام با خود گفتم : وظیفه دارم ازاین پس برای بچه های شهید ، هم مادر و هم پدر باشم. با توکل به خدا ، تا امروزچراغ زندگی یادگارهای آن شهیدبزرگوار را روشن نگه داشته ام و در حال حاضر ، دو فرزندم پزشک و مشغول تحصیل اند. چند ماه بعد از این حادثه ، سید مهدی ، پسر سومم ،با خصوصیات خاص پدرش با روحیه ای به لطافت روحیه او ، به دنیا آمد . درزمان شهادت شهیدنامجو ، دخترم نه سال و فرزنددومم ، ناصر ، شش سال داشت.»

در آخر فرازی از وصیت نامۀ ایت شهید بزرگوار آورده می شود:

بسم الله الرّحمن الرّحیم
«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله بل احیا و لکن لا تشعرون. »

وآن کسی را که در راه خدا کشته شده کشته مپندارید لیکن او زنده است و لیکن همه ی شما این حقیقت را در نخواهید یافت.

 با درود وسلام بر امام زمان مهدی موعود و ریشه کن ظلم واستبداد و نایب بر حقّش ابراهیم زمان و رزمندگان اسلام که جان خود را بر کف نهاده و از خانه وآشیانه ودنیا بریده و برای دفاع از میهن و وطن شرف ودین خود بر علیه کافران از خدا بی خبر یورش می برند و به ندا ی هل من ناصر ینصرنی حسین (ع) لبیّک می گویند اسلام به مجروحین ومعلولین این عزیزانی که با خون خود و با از دست دادن عضوی از بدن خود توانستند پیروزیهایی برای اسلام ومسلمانان به ارمغان آورند وسلام به امّت شهید پرورمخصوصاً خانواده های شهدا این امّتی که با از دست دادن عزیزشان صبر را پیشه می کنند وخم به ابرو نمی آورند بلکه شادمان می شوند که فرزندشان را در راه خدا و دین خدا هدیه می کنند.

ای پدرو ای مادر عزیزم، ای کسانی که سالها در بزرگ کردن و تربیت و تعلیم می کوشیدید و سختی ها را پشت سرگذاشتید ودر برابر مشکلات همچون کوهی استوار نصر وشکیبایی به خرج دادید از مرگ من هیچ ناراحت نباشید و اشک نریزید بلکه افتخار کنید که فرزندتان در راه خدا به جهاد رفته و شهید شده است وهر وقت جنازه ام را در مقابل دیدگانتان قرار دادند باز تکرار می کنم اشک نریزید مگر اشکی که از روی شوق وشادمانی باشد مبادا به سر وسینه ی خود از روی ناراحتی و حسرت بزنید بلکه سر بالا گیرید وافتخار کنید که توانستید امانت خدارا به خوبی باز گردانید .

خواهرم، یک توصیه به تو دارم و آن اینست تو باید درس آزادگی و زندگی کردن را از حضرت زینب کبری و فاطمه(س) یاد بگیری، حجاب رارعایت کن، حجابت را حفظ کن زیرا که حفظ حجاب از خون هر شهیدی ارزشش بیشتر است .

دوستان عزیزم ، تنها خواسته ای که از شما عزیزان دارم این است که تا جای که می توانید وتوانستید بعد از من راهم را ادامه دهید به جبهه ها عزیمت کنید و سلاح بر دست گیرید و بر قلب کافرین گلوله شلّیک کنید و بر آنها یورش ببرید ور یشه کفر واستکبار را از ریشه برکنید و جهان را برای حکومت کردن حضرت مهدی (عج) آماده سازید که خداوند وعدۀ پیروزی به شما داده است.

اشهد انّ لا اله الی الله واشهد انّ محمّد رسول الله و اشهد انّ علـی ولی الله
شهادت فقط نصیب مردان خدای می شود و از شما می خواهم از جانب خداوند برای من طلب آمورزش و بخشش کنید و بدانید خداوند لطفی درحق من کرده و من را در شمار شهدای اسلام به حساب آورد .

از این جهت بر من مگریید وزاری نکنید و اسلام بیش از اینها ارزش دارد و احتیاج به ریختن چنین خونهایی داردچنانچه اسلام از بعد ظهور تا کنون قربانیها داده و خونها به پای آن ریخته شده تا چنین استوار ومحکم به دست تو رسیده و ما باید نگهدار آن باشیم و آن را جهانی نماییم.

پدر ومادرم ناراحت نشوید، وطاقت کنید، با ناراحتی شما وکم طاقتی وکم صبری شما دشمنان خوشحال ودوستان دلسرد می شوند پس صبر پیشه کنید وخداند نیز مدد شما خواهد بود.

بر شهادتها زاری نکنید واز آنها غمگین نشوید، منتها الیه سرنوشت هر فرد مرگ است و هیچ یک از ما از آن رهایی نخواهیم داشت و فردی که شهید می شود تقدیر آن است که دفتر زندگی دنیوی او در آن زمان مقرّر بسته شود و در هر زمان و هر مکانی باشد دار فانی را وداع گوید پس چه بهتر خداوند مرگ مارا زمان راحتی وشهادت در راهش قرار دهد .

 روحش شاد و یادش همواره گرامی.

منبع: مدرسۀ عشق/ سرهنگ پوربزرگ/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

روحش شاد و گرامی باد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید فگوری
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

زندگینامه شهید سرتیپ خلبان جواد فکوری

 

نام و نام خانوادگی جواد فکوری
نام پدر  
تاریخ تولد ۱۳۱۷
محل تولد تبریز
وضعیت تاهل و تعداد فرزند متاهل – 3 فرزند
نوع دیپلم و سال ورود به ارتش 1338
رسته تخصصی خلبانی
نیروی استخدام کننده نیروی هوائی
تاریخ شهادت 7 مهرماه سال 60
محل شهادت کهریزک
درجه هنگام شهادت سرهنگ
محل خاکسپاری قطعه شهدا، بهشت زهرا
مسئولیت هنگام شهادت مشاور ستاد مشترک ارتش
مسئولیت های عمده حین خدمت عنوان وزیر دفاع
مشاور جانشین ستاد مشترک ارتش
فرماندهی پایگاه یکم فرودگاه مهرآباد
فرمانده نیروی هوایی

 

زندگینامه شهید سرتیپ خلبان جواد فکوری

 

زندگی نامه شهید جواد فکوری

شهید سرتیپ جواد فکوری در سال 1317 در تبریز به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد دانشکده خلبانی شد و این دوره را با موفقیت به پایان رساند.

 

شهید فکوری قبل از انقلاب اسلامی

فکوری پس از ورود به دانشکده هوایی با گذراندن دوره مقدماتی پرواز، نخستین پرواز مستقل خود را در 1339 با هواپیمای تی- 33 به مدت یک ساعت و نیم انجام داد. وی برای کامل نمودن دوره تخصصی پرواز به کشور آمریکا فرستاده شد و پس از یک سال و نیم، با 263 ساعت پرواز با هواپیما های شکاری موفق به دریافت گواهینامه خلبانی بمب افکن اف-4 گردید. پس از آن، به ایران بازگشت و با درجه ستوان دومی در پایگاه یکم شکاری مهرآباد تهران مشغول به خدمت شد. وی در 1356 برای گذراندن دوره ستاد و فرماندهی رهسپار آمریکا گردید و در اسفند 1357 پس از پایان دوره‌اش، به ایران برگشت فکوری با گذراندن دوره های هنر آموزگاری پرواز، تیراندازی هوایی در شب و فرماندهی ستاد با 3340 ساعت پرواز با هواپیمای اف-4، یکی از بهترین خلبانان این جنگنده تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامى در22 بهمن 1357 بوده است. از این‌رو، می‌توان گفت شهید فکوری همه دوره های آموزشی خلبانی اعم از دوره های تکمیلی خلبانی، مدیریت خلبانی اف 4، فرماندهی گردان هوایی و فرماندهی ستاد را با موفقیت طی کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

شهید فکوری در پی پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 و بازگشت خویش از آمریکا در اسفند 1357، در جایگاه فرمانده پایگاه شکاری روانه تبریز می‌گردد. فکوری از کسانی بود که پیروزی انقلاب اسلامی و استقلال کشور را آرزو داشت؛ به‌گونه‌ای که با بازگشت از آمریکا و به هنگام رسیدن به خاک ایران، در فرودگاه زمین را بوسید و گریه کرد. وی به همسرش گفت: «این همان ایرانی است که برایش آن همه رنج بردم، من ایران را این طوری می خواستم.»(ماهنامه شاهد یاران، ص 43) عشق او به امام(ره) ستودنی بود؛ زمانی که در آمریکا بود، می‌گفت: «اگر امام(ره) فرمان دهند، با هواپیما خود را به کاخ شاه می کوبم.» این عشق به امام(ره) و انقلاب انگیزه‌ای شد که در راه خدمت به نظام جمهورى اسلامى ایران لحظه‌ای درنگ نکند. بدین ترتیب، از همان آغاز انقلاب در تبریز گرفتار ماجرای جدایی طلبان حزب خلق مسلمان می‌شود؛ تا جایی که این گروه وی را به گروگان می‌گیرند. پس از 48 ساعت، شماری از کارکنان نیروی هوایی او را رهایی می‌بخشند. پس از آزادی با کمک خلبانان انقلابی و انجمن اسلامی پایگاه هوایی تبریز، عناصر فریب خورده را، دستگیر و به دادستانی می‌سپارند. فکوری در شرایطی فرمانده نیروی هوایی شد که استکبار جهانی با کمک مزدوران خود کودتاى نوژه را در 18 تیر 1358 راه انداخته بودند و شیرازه امور از هم پاشیده بود. همچنین، مهره‌های وابسته به استعمارگران شرقی و غربی، با شایعه‌افکنى و شعار انحلال ارتش در تلاش برای آشوب‌افکنی در میان مردم بودند. با این ترفندها، می‌خواستند جلو دگرگونی بنیادی و ساماندهی نیروی هوایی را که شهید فکوری آغاز کرده بود، بگیرند. از آنجا که جواد فکوری فردی مذهبی و قاطع بشمار می‌رفت، برای مسوولیت‌های گوناگونی برگزیده گردید. در هفتم خرداد 1359 پس از دیدار حجت‌الاسلام حاج احمد خمینى، فرزند امام خمینى(ره)، با شهید فکوری و گفتگوی آنها، به سمت فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهورى اسلامى ایران گماشته شد. شایستگی جواد فکوری در مسوولیت فرماندهی و ساماندهی نیروی هوایی باعث شد، در بیستم شهریور 1359 پس از نخست وزیری شهید محمدعلى رجایى با حفظ سمت، به عنوان وزیر دفاع برگزیده شود. او چون فردی مسلمان و دلسوز انقلاب اسلامی بود، ناچار بود سه روز در نیروی هوایی و سه روز در وزارت دفاع خدمت کند. ابوالحسن بنى صدر، رییس جمهور خیانت‌پیشه و غربزده، به همراه مسعود رجوی، سرکرده سازمان منافقین، در هفتم مرداد 1360 با یک فروند هواپیمای 707 نیروی هوایی به خلبانی سرهنگ بهزاد معزی، خلبان ویژه شاه، به کشور فرانسه می گریزند. شهید فکوری در آن زمان دستور سرنگونی آن هواپیما را داده بود، با این حال، به علت برخی شایعه افکنی ها در این زمینه، ناگزیر به کناره‌گیری از وزارت دفاع گردید. اندکی پس از کناره‌گیری، شهید ولى‌الله فلاحى از امام خمینی(ره) درخواست نمود تا وی را به سمت مشاور ستاد مشترک ارتش جمهورر اسلامى ایران برگزیند.

 

شهید فکوری : دینم را به دنیا نمی فروشم

فکوری جزو بزرگانی بود که پله به پله، نردبان ترقی را طی کرد و وقتی به جایگاه خلبانی و کسوت هدایت جنگنده های ایرانی رسید، کمال واقعی را با تمام وجود حس و لمس کرد.

 

ویژگی‌های اخلاقی:

شهید فکوری، افسری پارسا و پایبند به انجام فریضه‌های دینی و رعایت مبانی انضباطی و نظامی بود. راهی را که برگزیده بود، آگاهانه بود. همین، مایه گرایش شدید او به اسلام می‌شد؛ تا آنجا که نماز، قرآن و روزه‌اش ترک نمی‌شد. او در منش و رفتار علی گونه بود. سخن ماندگارش به هنگام سپردن مسوولیت به فرمانده بعدی نیروی هوایی نشانی از رفتار مولایش، علی(ع)، داشت که گفت: «مولا، علی(ع)، می فرماید: دنیا؛ همچون مسافرخانه ای است که امشب توقفگاه من است و فردا از آن دیگری است. دل بستن به امکانات و مقدورات دنیوی چیزی بیهوده است. من نیز هرگز چنین نکردم.» رفتار و منش فکوری هم نمایانگر اهمیت ندادن او به مال و دنیا است. وی در دستگیری از دیگران کوتاهی نمی کرد. زیردست نواز بود و پنج خانواده را اداره می کرد. بی ریایی، از دیگر ویژگی های شهید است. در سخت‌ترین دوره‌های جنگ نیز میدان را رها نکرد. خود را ارزانی اسلام و انقلاب کرد و شهادت، پاداش آن هم کوشندگی‌ها بود.

 او می گفت: «ارتش جمهوری اسلامی ایران هم دوش با سایر رزمندگان، پاسداران دلیر و نیروهای بسیج، به طور قطع پیروز خواهد شد و امیدوارم در آینده ای نه چندان دور به این هدف نهایی خود، که پیروزی است برسیم.»
و در مصاحبه ای گفته بود: «ما اگر خود را به مرحله ی خودکفایی و استقلال اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و نظامی نرسانیم، مسلماً نمی توانیم ادعا کنیم که انقلاب را به پیروزی رسانده ایم. این جنگ تحمیلی برای هر چه بیشتر وابسته کردن امپریالیسم و به دنبال محاصره ی اقتصادی علیه این ملت توسط امریکا طرح ریزی شده و ما باید بدانیم برای کسب پیروزی در این جنگ، همچون مسلمانان صدر اسلام در شعب ابیطالب، که سه سال تمام در دره ای خشک و در شرایط دشوار اقتصادی زندگی کردند و حاضر به وابستگی نشدند زندگی کنیم، اگر شده با چنگ و دندان بجنگیم و ایمان داشته باشیم، خدا به ما یاری خواهد کرد.»

 

شهید فکوری از دیدگاه همسر

گرایش شدید به اسلام
چهار، پنج سال مطالعات گسترده بر ادیان مختلف، باعث گرایش شدید او به اسلام شد. نماز به موقع، قرآن و روزه اش ترک نمیشد.
آن موقع کسی به اسم تیمسار ربیعی فرمانده پایگاه شیراز بود. وی در ماه رمضان ساعت 10 صبح جواد را برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت کرده بود. می دانست جواد اهل روزه است. جواد هم نرفت. به او گفتم : امسال، سال درجه ات است. با ربیعی سر ناسازگاری نگذار. اما جواد تاکید کرد : دینم را به درجه و دوره نمی فروشم.
تیمسار ربیعی هم مرا دید و گفت: شوهر تو شب و روز من را گذاشته و به دینش می رسد. اغلب اوقات عادت داشتیم برای ناهار روز جمعه به باشگاه افسران در پایگاه برویم. پایگاه سه رستوران داشت که هر کدام مخصوص یک گروه بود. باشگاه افسران، باشگاه همافرها و باشگاه درجه دارها. آخرین باری که به باشگاه رفتیم یک همافر به دلیل اینکه غذای رستوران های دیگر تمام شده بود، به باشگاه افسران آمد. تیمسار ربیعی قبل از اینکه همافر شروع به خوردن کند ضمن اینکه از او می پرسید چرا به این باشگاه آمده، او را بلند کرد و سیلی محکمی به او زد. غذای ما به نیمه رسیده بود. جواد ما را بلند کرد و به خانه رفتیم و از آن به بعد دیگر به باشگاه نرفتیم.جواد می گفت : تحمل این زورگویی ها را ندارم. در این مواقع به خاطر اینکه خجالت آن فرد را بیشتر نکند سکوت می کرد.
 زیر دست نواز بود. بعد از شهادتش فهمیدیم که سرپرستی 5،6 خانواده را بر عهده داشت. در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران می خورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب می کرد. البته هیچ وقت به من نمی گفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تاکید کرد : می خواهم شما هم راضی باشید، گفتم: آنچه سرهنگ فکوری می کند مورد قبول و رضایت من است.
مهریه 50 هزار تومانی شهید فکوری برای همسرش
همسر شهید فکوری می گوید : این قدر در خانواده و فامیل ارتشی داشتیم که تا صحبت یک خواستگار ارتشی برای من شد، مادر بزرگ و دایی و عمه ام که در واقع به خاطر مرگ زود هنگام پدر و مادرم سر پرستی و نظارت کلی بر زندگی من داشتند، ندای مخالفت سردادند. موضوع مدتی مسکوت ماند تا وقتی که تحصیلات شهید فکوری در آمریکا تمام شد و این بار خودش به خواستگاری آمد.
برای ازدواج خیلی بزرگ نشده بودم ولی از او خوشم آمد. خانواده هم وقتی رضایت مرا دیدند، چارهای جز موافقت نداشتند.
مهریه 50 هزار تومانی تعیین شد. سال 42 بود و مراسمی انجام گرفت و بعد از یک ماه نامزدی من به خانه شهید فکوری رفتم. 6 ماه بعد زندگی سیال ما شروع شد. 6 ماه دوم زندگی در پایگاه وحدتی دزفول گذشت. 6 ماه بعد در فرودگاه مهرآباد سپری شد. سه سال هم در پایگاه شاهرخی همدان، 3 سال در تهران، 8 سال در شیراز و … همین طور زندگی مان در جاهای مختلف می گذشت.
انوش و آیدا به فاصله یک سال در همدان به دنیا آمدند و علی پسر کوچکم در شیراز. تا قبل از تولد بچه ها اغلب وقتها که جواد ماموریت داشت. من هم با او می رفتم ولی بعد از آن، وقتی که برای ادامه تحصیل دوباره، بورسیه آمریکا گرفت، تنها ماندم. ولی سال 56 که بایست دوره ستاد را در آمریکا می گذراند، من و بچه ها هم با او رفتیم.
 حجم زیاد کار به او اجازه استفاده از مرخصی نداده بود. برای همین درخواست 3 ماه مرخصی داد. قرار بود بعد از اتمام دوره، مدتی برای تفریح به سفر برویم. ولی با وقوع انقلاب، روز بعد از تمام شدن دوره به ایران برگشتیم. اسفند 57 بود. خانه و زندگی مان در شیراز بود ولی بعد از سه ماه به تبریز منتقل شد.
در تبریز درگیری با حزب خلق مسلمان آغاز شده بود و جواد فرمانده مقابله با آنها بود.
البته 48 ساعت او را گروگان گرفته بودند که با وساطت یک درجه دار نیروی زمینی که او را نشناختیم، آزاد شد. وقتی برگشت تمام تنش کبود بود، زخمهای عمیقی در پایش به وجود آمده بود. او در تبریز ماند و من و بچه ها در خانه عمه ام در تهران مستقر شدیم.
بعد از ماموریت تبریز و سرکوب حزب خلق مسلمان به فرماندهی پایگاه یکم فرودگاه مهرآباد منصوب شد. بعد از یک ماه فرمانده نیروی هوایی شد و ما نیز با او به دوشان تپه منتقل شدیم. با شروع جنگ، 20 روز خانه نیامد.
یک سال بعد از فرماندهی با حفظ سمت وزیر دفاع شد و یک سال و چند ماه وزیر بود و بعد مشاور عالی ستاد مشترک ارتش شد و بالاخره در 7 مهرماه سال 60 در راه برگشت از جبهه بر اثر سقوط هواپیما شهید شد.

 

خاطراتی از همرزمان

از گذشته مرسوم بود برای حضور مقامات بالا و فرماندهان نیروی سه گانه ارتش در مراسم ها چندین دستگاه اتومبیل و موتور سوار ، فرماندهی را همراهی می کردند.
به یاد دارم پس از اینکه سرهنگ فکوری رسمآ به فرماندهی نیروی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد من به اتفاق دیگ پرسنل از قسمت های دژبان ،حراست ، و یگان موتور سوار به منظور تشریفات و حفاظت از جان ایشان و خانواده محترمشان تعیین و انتخواب شدیم.
صبح اولین روز فرماندهی ایشان من به اتفاق دیگر پرسنل با یک دستگاه اتومبیل فرماندهی، یک دستگاه جیپ لندرور و دو دستگاه جیپ مخصوص دژبان که به چراغ گردان چشمک زن مجهز بودند ، به همراه دو موتور سوار به در منزل ایشان رفتیم. پس از خروج جناب سرهنگ فکوری از منزل، به ایشان ادای احترام کردیم و انتصاب ایشان را به فرماندهی نیروی هوایی ارتش تبریک گفتیم. ایشان نگاهی به ستون محافظان انداخته و بی اختیار تبسمی بر لبانش نقش بست گفت : از این همه لطف و محبت تشکر می کنم ولی این اصراف است. خواهش می کنم همه اتومبیل ها و موتورها بروند. همان لندرور کفایت می کند. من تاکید کردم اسکورت تشریفات است و برای حفاظت از جان شما در نظر گرفته شده است.
گفتند عزیز من، نیروی هوایی خانه من است.من اگر در خانه خودم امنیت نداشته باشم در بیرون هم امنیت نخواهیم داشت.  

 

در نهایت اخلاص

شهید فکوری انسانی بسیار رئوف، مهربان، مومن و انقلابی بود. در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی تا ساماندهی اوضاع سیاسی و نظامی کشور، پرسنل مؤمن و متعهد پایگاه فعالیت هایشان را در سطح شهر تبریز و روستاهای مجاور پایگاه جهت یاری و کمک به مردم محروم و مستضعف  معطوف کرده بودند.
به خاطر دارم روزی دو نفر از اهالی روستای «باسمنج» با مراجعه به انجمن اسلامی پایگاه جهت برداشت محصول یکی از محرومین –که بیمار شده بود و توان جمع اوری محصول خود را نداشت –از انجمن اسلامی درخواست کمک کردند. ما این موضوع را با شهید فکوری در میان گذاشتیم، ایشان پذیرفت و روز بعد سه دستگاه اتوبوس از کارکنان داوطلب پایگاه، آماده انجام کار خیر شدند.خود ایشان نیز با داسی بلند پیشاپیش کارکنان جهادگر روانه انجام کار گردید. ماه مبارک رمضان  بود و آتاب داغی میتابید و من گهگاه به ایشان چشم می دوختم و می دیدم  در حالی که از سر و رویش عرق می ریزد، خم به ابرو نمی آورد. شهید فکوری در کمال خلوص و در نهایت دقت و توان خود، تا عصر آن روز یکسره به کار درو پرداخت و لحظه ای از انجام کار غفلت نورزید.
ماجرای شهادت شهید فکوری
یک روز جواد هرسان به خانه آمد و گفت : ساک مرا ببند می خواهم با تیمسار فلاحی به جبهه بروم. بر خلاف همیشه نگران شدم و خواهش کردم نرود. به او گفتم: تو مدتها در جبهه بودی، من و بچه ها دوری تو را زیاد تحمل کردیم. به خاطر بچه ها نرو. و او بر خلاف همیشه شماره تلفنی داد و گفت: هر وقت کاری بود تماس بگیر ولی من باید بروم. سه شنبه قرار بود بیاید ولی دوشنبه زنگ زد و گفت : برگشت ما به تاخیر افتاده و پنجشنبه می آیم. آن شب نگرانی و دلشوره ام بیشتر شد و بی خوابی به سرم زد. صبح خواب ماندم و برخلاف همیشه اخبار ساعت 8 را گوش ندادم. هنوز خواب بودم که یکی، یکی دوستانم به بهانه های مختلف به خانه ما آمدند و وقتی دیدند من از ماجرا خبر ندارم چیزی نمی گفتند. حتی ظهر وقتی علی را از مدرسه آوردم متوجه حضور ماشینهای متعدد دوستان و آشنایان نشدم که منتظر بودند بعد از خبردار شدن من از ماجرا داخل خانه شوند تا اینکه پسر دایی ام که برادر شیری من بود، با من تماس گرفت و خبر را داد. جیغ کشیدم و بیهوش شدم. خیلی ها به دیدن من آمدند ولی بیشتر اوقات بی هوش بودم. حتی در دیدار با حضرت امام (ره) بی هوش شدم.

 

شهادت

فکوری پس از تکمیل کابینه شهید رجایی با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و پس از اینکه سرهنگ معین پور به فرماندهی نیروی هوایی گمارده شد ایشان به سمت مشاور جانشین ستاد مشترک ارتش انتخاب گردید و سرانجام در بازگشت از ماموریت جنوب بر اثر سقوط هواپیمای 130 به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
شامگاه هفتمین روز مهر ماه سال ۱۳۶۰، بعد از شکسته شدن حصر آبادان به فرمان امام (ره) و توسط رزمندگان اسلام، سرداران تصمیم می گیرند که گزارش فتح و پیروزی را به اطلاع امام خمینی (ره) برسانند.
هواپیمای سی ۱۳۰ که از تهران برای انتقال مجروحان به اهواز آمده بود به زمین می نشیند. پس از انتقال مجروحین، خلبان از تیمسار فلاحی می خواهد به دلیل این که می خواهد در اسرع وقت مجروحان را برساند، او و همراهان با پروازی دیگر به تهران بیایند که فلاحی موافقت می کند.
بعد از انتقال مجروحان به داخل هواپیما، خلبان متوجه می شود که فلاحی، نامجو، فکوری، کلاهدوز و جهان آرا نیز سوار بر هواپیما شده اند.
خلبان مجددا نزد فلاحی می رود و او به خلبان می گوید چون هواپیمای دیگری فعلا نمی تواند پرواز کند ما با شما می آئیم.
هواپیما به سمت تهران حرکت می کند، همه چیز تا ۷۰ مایلی تهران نرمال است. هواپیما با سرعت ۲۰۰ نات در ارتفاع ۲۴۰۰۰ پایی درحال پرواز است که ناگهان صدای انفجار مهیبی در قسمت راست هواپیما روی می دهد. در پی این انفجار برق هواپیما قطع می شود و هواپیما هر چهار موتور خود را از دست می دهد.
در این لحظه هواپیما در وضعیت بدی قرار دارد و با سرعت درحال کم کردن ارتفاع می باشد. خلبان بلافاصله از کادر پرواز می خواهد که چرخ های هواپیما را باز کنند تا در موقع برخورد باز زمین ضربه کم تر باشد. چرخ های سمت راست باز می شود ولی چرخ های سمت چپ …
فکوری با شنیدن صدای انفجار، سراسیمه به داخل کابین هواپیما می رود و علت را جویا می شود. خلبان با چراغ قوه تمامی علائم کابین را که بر روی صفر بود به فکوری نشان می دهد. که فکوری می گوید:
- همه چیز تمام شد، امیدی نیست، به خدا توکل کنید.
او کابین را ترک می کند و در کنار دیگر سرداران می نشیند و قرآن کوچک جیبی خود را باز کرده و شروع به تلاوت قرآن می کند.
خلبان در آخرین لحظات از طریق باتری هواپیما با برج مراقبت تماس می گیرد و تاکید می کند:
- هیچی ندارم، هیچی ندارم.
لحظاتی بعد از مخابره این پیام، هواپیما به سختی با زمین برخورد می کند و بر اثر برخورد، چرخ قسمت راست هواپیما کنده می شود. خلبان و کمک به سختی و از پنجره کوچک کابین خارج می شوند، در این هنگام کپسول اکسیژن کابین منفجر می شود و کابین خلبان را منهدم می کند.
قسمت دم و بال چپ هواپیما آتش می گیرد و درنتیجه آن تمامی مسافرینی که در این قسمت بودند در دم شهید می شوند و حفره ای در کنار هواپیما ایجاد می شود که خلبان و کمک خلبان، موفق می شوند تعدادی از مسافرین را نجات بدهند.
به دلیل وجود تابوت شهدا در هواپیما و درست بسته نشدن آنها، تعدادی از تابوت ها با مسافرین برخورد کرده و آنها را بیهوش می کنند که این خود باعث سوختن تعدادی در آتش می شوند.
در این هنگام روح بزرگ شهید فکوری پرواز بی فرود خود را آغاز نموده بود.
با شهادت شهید فکوری، ارتش ایران یکی از بزرگ ترین تئوریسین های خود را از دست داد. شهید فکوری که خدمات ارزنده ای به ارتش ایران و بخصوص نیروی هوایی کرده بود، سبک بال به سوی معبود شتافت.
ولی نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران تا پایان جنگ هرگز این سخن شهید فکوری را فراموش نکردند:"این جنگ پایانش زمانی است که ما به دنیا اثبات کنیم ملتی هستیم که به زانو در نخواهیم آمد و حاضر هستیم بهای این تسلیم نشدن را بپردازیم."
روحشان شاد. راهشان پر رهروباد

منابع: کتاب چشمی در آسمان/ سید حکمت قاضی میر سعید/ نشر آجا/ چاپ دوم 1388
سایت همشهری آنلاین
مرکزاسناد هیئت معارف جنگ

روحش شاد و گرامی باد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شهید فلاحی
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : یک شنبه 2 اسفند 1394

زندگینامه سرلشگر شهید ولی الله فلاحی

 

نام و نام خانوادگی ولی الله فلاحی
نام پدر حفظاله
تاریخ تولد 1310
محل تولد طالقان
وضعیت تاهل و تعداد فرزند متاهل - 4 فرزند
سال ورود به ارتش   1330
رسته تخصصی پیاده
نیروی استخدام کننده نیروی زمینی
تاریخ شهادت 1360
محل شهادت اطراف تهران
محل خاکسپاری تهران، بهشت زهرا
درجه هنگام شهادت سرتیپ
مسئولیت هنگام شهادت رئیس ستاد مشترک ارتش
مسئولیت های عمده حین خدمت مدیریت آموزش دانشکده فرماندهی و ستاد
ناظر صلح سازمان ملل در آتش بس ویتنام
معاون فرماندهی مرکز پیاده شیراز
به فرماندهی نیروی زمینی
ریاست ستاد مشترک ارتش

زندگینامه سرلشگر شهید ولی الله فلاحی

 

زندگینامه سرلشگر شهید ولی الله فلاحی

شهید ولی الله فلاحی در سال 1310 در طالقان متولد شد. تحصیلات ابتدائی را با مشکلات جاده های سرد طالقان پشت سر گذاشت و برای ادامۀ تحصیل در سال 1324 شمسی به تهران آمد. سه سال اول دبیرستان را در دبیرستان علامه گذراند و سپس وارد دبیرستان نظام شد. از مهر ماه سال 1330در دانشکده افسری تحصیلات خود را ادامه داد پس از اخذ لیسانس در سال 1333 با درجۀ ستواندومی فارق التحصیل شد و متعاقباً خدمت خود را در لشکر 92 زرهی اهواز آغاز کرد. در سال 1337 شمسی به تهران منتقل شدو در دانشگاه نظامی، در سمت فرماندهی گروهان دانشجویان و فرماندهی گردان انجام وظیفه می کرد.

 

 

 وی در سال های 1339 و 1334، دورۀ پرسنل نظامی و سپس دورۀ عالی آجودانی را در آمریکا گذراند. در سال 1348 جهت گذراندن دورۀ فرماندهی و ستاد به دانشکده فرماندهی و ستاد(دافوس)اعزام شد. او از شاگردین ممتاز این دانشکده بود و بعد از اتمام دوره برای آموزش در  همین دانشکده دعوت شد. علاوه بر تدریس، به مدت هشت سال مدیریت آموزش دانشکده فرماندهی و ستاد را نیز عهده دار شد. از سال 1351 تا اواسط سال1353 شمسی با درجه سرهنگ دومی به همراه گروهی از افسران ایرانی به عنوان ناظر صلح سازمان ملل در آتش بس ویتنام، به آن کشور اعزام شد.

شهید فلاحی پس از بازگشت، به کار تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد ادامه داد تا آنکه در12 مهر ماه 1357 شمسی به درجه سرتیپی ارتقا یافت و در همان تاریخ به شیراز منتقل و به عنوان معاون فرماندهی مرکز پیاده شیراز مشغول به کار شد.

شهید فلاحی به علت اعتقادات مذهبی ظن ضد اطلاعات ارتش را برانگیخت و به همین جهت به او فقط مشاغل یا ماموریتهای فرهنگی محول می شد. ارتقای درجه امیری او هم به شرطی پذیرفته می شد که به وی شغل فرماندهی لشکر داده نشود.

در هر حال حضور شهید فلاحی در شیراز مقارن با اوج گرفتن مبارزات انقلابی مردم بر ضد حکومت پهلوی بود. پس از اعلام حکومت نظامی در بسیاری از شهرهای ایران، در اثر کوشش های او حکومت نظامی در شیراز لغو شد و نیروهای نظامی از خیابان ها جمع شدند و مسوولیت این حکم دولتی به شهربانی محول شد.

 

شهید فلاحی پس از پیروزی انقلاب اسلامی

چندی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی،سرتیپ فلاحی طی حکمی بازنشست شد اما طولی نکشید که با موافقت شورای عالی انثلاب اسلامی و با حکم دیگری از جانب سرلشکر قرنی به خدمت اعاده و به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. امیر فلاحی پس از پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، بخصوص بحران و تشنج در منطقۀ کردستان که به دست ضد انقلاب وابسته صورت می گرفت و همچنین پس از موفقیت در تحکیم نظم و انضباط و مقررات و سازماندهی نیروی زمینی، در تاریخ 29 خرداد 1358 شمسی به ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد.

سه ماه بعد با شروع جنگ عراق با ایران،شهید فلاحی همواره در مناطق جنوب یا غرب کشور حضور داشت و از نزدیک ناظر طرح های مختلف عملیاتی و لجستیکی بود. وی هفته ای 48 ساعت در ستاد مشترک حضور می یافت، جلسه ای تشکیل می داد و پس از اعلام دستورهایی جهت تسریع در امور و ایجاد هماهنگی با ارگان های ستادی و سایر نیروها پس از ارائه گزارشی مستقیم به حضرت امام خمینی(ره)،بار دیگر به مناطق عملیاتی عزیمت می کرد.
پس از عزل ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران فرماندهی کل قوا امام خمینی (ره) اختیارات فرماندهی کل قوا را به وی تفویض کردند. شهید فلاحی در دورانی که مردم به ارتش بی اعتماد بودند و هنوز آن را سازمانی انقلابی و اسلامی نمی دانستند طی سخنرانی خود در نماز جمعۀ روز پنچم اردیبهشت 1359 گفت: « من به عنوان یک خدمتگزار امین و صدیق و صغیر در پیشگاه ملت کبیر ایران می خواهم استدعا کنم که تلاش پرسنل نیروی زمینی، هوائی، دریائی و ژاندارمری و شهربانی را تائید بفرمائید. این انسانهای فداکار در برابر محرومیتها، رنجها، تنهائی ها، گرسنگی ها، فقر و بیماری ها و شهادتها فقط انتظار حق شناسی از ملت ایران دارند.»
« جعفر بریری » یکی از محافظین شهید فلاحی خاطره ای را به این مضمون بیان می کند :

در آبان ماه سال 1359 در سوسنگرد , عملیاتی علیه نیروهای عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهایی یابد. شهید فلاحی در نقطه ای میان خط آتش نیروهای خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت و تنها فرد همراه ایشان من بودم. تبادل آتش بین دو طرف به شدت ادامه داشت. انفجار گلوله های توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراکنده شنیده می شد. دکتر چمران در آن عملیات مجروح گردید و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسیدند. به شهید فلاحی پیشنهاد کردم که برای محافظت از ترکشها و گلوله ها, از کلاه آهنی استفاده کند , اما او اظهار داشت :« اگر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.» با این وجود از ایشان که آن زمان رئیس ستاد مشترک بود خواهش کردم که برای اطمینان خاطر استفاده از کلاه آهنی, هنگام انفجار گلوله ها به روی زمین دراز بکشند. شهید فلاحی با لبخندی گفت: « تو از من خاطر جمع باش, چون انسان شهید نمی شود مگر آنکه قبل از شهادت, کامل شده باشد. ضمن آنکه من هنوز به آرزویم نرسیده ام.»من که در پی راهی برای بازگشت و یا جان پناه امنی بودم, پرسیدم: تیمسار شما مگر چه آرزویی دارید؟ لحظه ای تأمل کرد و سپس گفت: «می دانی تنها آرزوی من چیست؟» گفتم : آرزوی هر فرد نظامی در مرحله اول, سربلندی میهن و اهتزاز پرچم کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و این نشان می دهد که مردم آن کشور زنده, پویا و در دنیا قابل احترام هستند. ایشان گفتند: «بله, همه اینها درست است, اما می دانی که من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اولیه ام می شناسم با توجه به پیش روی سریع عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که چنین شد. تنها یک آرزوی بزرگ دیگر دارم. تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانیم.» کمتر از یک سال بعد تیمسار فلاحی به آرزوی خود رسید, اما چند ساعت پس از تحقق این آرزو به والاترین مقام انسانی یعنی شهادت در راه خدا نائل گردید.

آخرین حضور او در منطقه، همزمان با عملیات «ثامن الائمه» (شکست حصر آبادان)بود. در هفتم مهر ماه سال 1360 پس از اتمام این عملیات و هنگامی که هواپیمای حامل ایشان و شهید فکوری،شهید کلاهدوز،نامجوی،جهان آرا و تعدادی از رزمندگان و مجروحان عملیات به تهران بازمیگشت دچار سانحه شد و همراه با یاران خود به شرف شهادت نایل آمد.

آنقدرعاشق و دلباخته ی امام(ره)بود که همه جا ارادت خودش را به ایشان نشان می داد. یکبار که بنی صدر به دانشگاه افسری آمده بود، با شجاعت شعار داد: فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا! وقتی بنی صدر این را شنید فقط یک چیز گفت: دانشکده افسری هم از دست رفت!

می دانست که خداوند جواب آن همه راز ونیازو ناله های از ته دلش را می دهد و او را به آرزویش می رساند؛ برای همین وقتی در پای هواپیما یکی از نمایندگان مجلس از اوپرسید: شما کجا می روید؟ او گفت: به کربلا!

 

وصیت نامۀ شهید بزرگوار ولی الله فلاحی

بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا، به نام ایران، به نام اسلام، به نام انقلاب، به نام مبارز و به نام رهبر انقلاب حضرت آیت الله امام روح الله خمینی.
وصیت من، فرمان خدا، کتاب خدا و قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران
زندگی نامه و کارنامۀ من، قضاوت ملت ایران به ویژه ارتش ایران
همسر و فرزندان و پدر و مادر و برادران و خواهرم و برادرزادگان و خواهرزادگان و همسران آنها و عمو و عموزادگان بزرگ را به خداوند و به ملت ایران می سپارم. از همه می خواهم مرا ببخشند و من نیز همه را می بخشم و هیچ آرزوی دوری در این جهان هستی به جزء کمال انقلاب و کمال جهاد اکبر ندارم. سرتیپ فلاحی 30 تیر 1358.

 

 

مقاله ای در مورد مدیر و مدیریت جهادی شهید فلاحی نیز در سایت معارف موجود است که برداشتی از سی ماه مسئولیت شهید فلاحی، از اسفند 57 (انتصاب) تا مهر 60 (شهادت) به تحریر امیر سرتیپ سید عبدالرحیم موسوی پرداخته شده است.

 

لینک مقاله  مدیریت جهادی شهید فلاحی

 

 

منبع: امیر خستگی ناپذیر/ سرهنگ احمد حسینیا/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/1384

 

روحش شاد و گرامی باد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 6
:: باردید دیروز : 172
:: بازدید هفته : 509
:: بازدید ماه : 433
:: بازدید سال : 4383
:: بازدید کلی : 93078

RSS

Powered By
loxblog.Com